- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس پانزدهم
شرايع الهي:
اشتراكها، اختلافها
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. بتواند با دليل قرآني ثابت كند كه دين الهي، در عين وحدت، شرايع مختلفي دارد؛
2. بتواند اقسام اختلافهاي واقعي ميان شرايع را تبيين كند؛
3. بتواند تبيين كند كه چگونه وجود اختلاف ميان شرايع، به وحدت دين لطمه نميزند؛
4. با عوامل بروز اختلاف در شرايع آشنا شود.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ(انبياء:25)؛ و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم، مگر اينكه به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست، پس مرا بپرستيد.
در درس پيشين گفتيم كه دين الهي يكي است و همة پيامبران مردم را به يك دين فراخواندهاند؛ ولي اين دين واحد، در زمانهاي مختلف، مطابق با نيازها و تواناييهاي مردم هر عصر، به شكل شريعتهاي گوناگون نمود يافته است. قرآن كريم دراينباره ميفرمايد:
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ (مائده:48)؛ «براي هريك از شما [امتها] شريعت و راه روشني قرار دادم. اگر خدا ميخواست، شما را يك امت ميساخت؛ ولكن ميخواهد شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد».
«شريعه» در لغت بهمعناي راهي است كه به رودخانه منتهي ميشود.(1) «شرعه» نيز به همين راه، و يا به هر راهي كه انسان را به مقصد ميرساند، گفته ميشود؛(2) مراد از
1. احمدبنمحمدبنعلي مقري فيّومي، المصباح المنير، ج1، ص374، مادة شرع.
2. خليلبناحمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج2، ص906، مادة شرع.
«منهاج» نيز راه و روش است.(1) بنابر اين آيه همة امتها برنامة واحدي نداشتهاند؛ زيرا ميفرمايد: وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَة؛ و اين اختلاف بين امتها به خواست الهي و براي آزمايش بوده است: وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُم.
قرآن كريم در جاي ديگري ميفرمايد: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلا يُنَازِعُنَّكَ فِي الأمْرِ(حج:67)؛ «براي هر امتي آييني نهاديم تا بدان عمل كنند. پس در اين كار با تو ستيز نكنند».
بنابراين شرايع الهي گرچه در اصول و برخي امور ديگر مشتركاند، تفاوتهايي نيز با هم دارند؛ زيرا هركدام از آن شريعتها براي يك عصر خاص بوده، و با آمدن شريعت جديد نسخ شده است. بر اين اساس، در اين درس نقاط اشتراك و افتراق شرايع الهي را بررسي ميكنيم.
1. اشتراكهاي شرايع
محتواي دعوت پيامبران، علاوه بر اصول اعتقادي و مباني اخلاقي، در كليات احكام فردي و اجتماعي نيز همسان است.(2) در اينجا به بررسي هر يك از اين مشتركات ميپردازيم.
1ـ1. اصول اعتقادي و مباني اخلاقي
الف) توحيد
چنانكه در درسهاي پيشين نيز گفتيم،(3) دعوت به توحيد اساسيترين رسالت تمام پيامبران بوده است:
1. همان، ج3، ص392؛ محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ج2، ص383، مادة نهج.
2. محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج2، ص103ـ104.
3. دربارة فراخواندن مردم به توحيد و معاد و برقراري عدالت در جامعه توسط تمام پيامبران، در درسهاي مربوط به اهداف پيامبران بهتفصيل سخن گفتيم.
وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبياء:25)؛ «هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم، مگر اينكه به او وحي كرديم كه معبودي شايستة پرستش جز من نيست؛ پس مرا عبادت كنيد».
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل:36)؛ «و درحقيقت در ميان هر امتي فرستادهاي برانگيختيم تا [بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد».
قرآن كريم اعتقاد به توحيد را باور مشتركي معرفي ميكند كه همة پيامبران مردم را به آن فراميخواندند:
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ (آلعمران:64)؛ بگو: «اي اهل كتاب، بياييد تا به سر سخني كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچگونه شريكي نياوريم و هيچكس از ما ديگري را، بهجاي خداوند، به خدايي نگيرد».
اين آيه حاكي از آن است كه توحيد، به تفسير حقيقياش، در تمام شرايع الهي و كتابهاي آسماني آمده است.(1) آيات ديگري نيز برخي پيامبران را كه مردم را به توحيد دعوت ميكردند، به نام ياد ميكند.(2)
ب) نبوت
همة پيامبران، خود را بهرهمند از وحي الهي، و واسطة بين خداوند و مردم معرفي
1. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص389.
2. مانند: هود (11)، 50، 61؛ انبياء (21)، 52.
كردهاند؛ مردم نيز با قبول اين ادعا، دعوت ايشان و احكام و معارفي را كه بيان ميكردند، ميپذيرفتند. ازاينروست كه قرآن كريم پيامبران را «رسول» ميخواند: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ(آلعمران:144)؛ «و محمد، جز فرستادهاي كه پيش از او [هم] پيامبراني [آمده و] گذشتند، نيست».
بنابراين ايمان به نبوت و توانايي انسان در دريافت وحي، از عقايد مشترك در دعوت همة پيامبران است.
ج) معاد
اعتقاد به معاد و اينكه انسانها روزي در جهان ديگر بازتاب اعمالشان را خواهند ديد، يكي ديگر از باورهاي مشترك در همة شرايع الهي است و همة پيامبران بر آن تأكيد داشتهاند؛ چنانكه قرآن ميفرمايد:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا (انعام:130)؛ «اي گروه جن و انس، آيا از ميان شما فرستادگاني براي شما نيامد كه آيات مرا به شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: "ما به زيان خود گواهي دهيم"».
آيهاي ديگر، هدف از فرستادن فرشتة وحي بر پيامبران را ترساندن مردم از روز قيامت بيان ميكند:
يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (غافر:15)؛ «به هريك از بندگانش كه بخواهد، آن روح [فرشته وحي] را به فرمان خود ميفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند».(1)
1. قرآن در آيات ديگري هم از پيامبراني نام ميبرد كه معاد را به مردم يادآوري كردهاند؛ پيشتر در درس پنجم (اهداف پيامبران) اين آيات را بررسي كرديم؛ آياتي مانند: اعراف (7)، 59؛ هود (11)، 48؛ شوري (42)، 135.
د) زمينهسازي براي عدالت اجتماعي
به تصريح قرآن كريم، هدف خداوند از فرستادن پيامبران با معجزات و كتاب اين بود كه مردم را به گونهاي تربيت كند كه خودشان براي برپايي قسط و عدل در جامعه به پا خيزند:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حديد:25)؛ «بهراستي ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ميزان فرود آورديم تا مردم به دادگري قيام كنند».
2ـ1. فروع دين
شرايع الهي در كليات احكام فردي و اجتماعي نيز مشتركاند. اينك به برخي از احكام مشترك شرايع كه در قرآن كريم آمده است، اشاره ميكنيم.
الف) نماز
در شرايع الهي نماز داراي اهميت ويژهاي است. حضرت ابراهيم علیه السلام وقتي همسر و فرزند خود را در سرزمين بيآبوعلف حجاز ساكن ميكرد، هدف خود را چنين با خدا واگويه كرد:
رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ (ابراهيم:37)؛ «پروردگارا، من [يكي] از فرزندانم را در درهاي بيكشت، نزد خانة محترم تو سكونت دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند».
آن حضرت همواره از خداوند ميخواست كه خود و فرزندانش از نمازگزاران باشند: رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (ابراهيم:40).
حضرت موسي و هارونعلیهما السلام نيز مأمور بودند كه بنياسرائيل را به اقامة نماز دعوت كنند:
وأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا
الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (يونس:87)؛ «و به موسي و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خود در مصر خانههايي ترتيب دهيد و سراهايتان را روبهروي هم قرار دهيد و نماز برپا داريد و مؤمنان را مژده ده».
يكي از پيمانهاي خدا با بنياسرائيل اين بود كه همواره نماز را به پا دارند: وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ... وَأَقِيمُوا الصَّلاة (بقره:83)؛ «و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد... و نماز را به پا داريد».(1)
حضرت عيسي علیه السلام نيز، در بدو تولد، اقامة نماز را از وظايف خود برشمرد: قَالَ إِنِّي عَبْدُ الله... * وَأَوْصَانِي بِالصَّلاة وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (مريم:30ـ31)؛ «گفت: منم بندة خدا... و مرا تا زندهام، به نماز و زكات سفارش كرده است».
قرآن كريم همچنين بعد از يادكرد از حضرت لوط، اسحاق و يعقوبعلیهم السلام، آنان را پيشوايان الهي ميخواند و يادآوري ميكند كه پيشوايان الهي با عنايت خداوند نماز را به پا دارند:(2)
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ (انبياء:73)؛ «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكنند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز را وحي كرديم».
قرآن در آية 54 سورة مريم نيز از سفارش حضرت اسماعيل علیه السلام به خانوادهاش براي برپايي نماز، و در آية 87 سورة هود از نماز حضرت شعيب علیه السلام سخن گفته است.
پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله نيز بارها فرمان يافت كه نماز را برپا دارد: أَقِمِ الصَّلاة(3) (طه:14)؛ «نماز را به پادار».
1. در آية 12 سورة مائده نيز به اقامة نماز در بنياسرائيل اشاره شده است.
2. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص273ـ274.
3. اين عبارت در آيات 114 سورة هود، 78 سورة اسراء، 45 سورة عنكبوت، و 20 سورة مزمل نيز آمده است.
قرآن در آيات متعددي برپا داشتن نماز را از اوصاف مؤمنان برميشمارد و مسلمانان را به برپايي نماز فرمان ميدهد: أَقِيمُوا الصَّلاة(بقره:110)؛ «نماز را به پا داريد».
ب) زكات
قرآن كريم در آيات متعددي زكات را در كنار نماز آورده، و اين نشاندهندة اهميت بسيار آن از نگاه قرآن است؛ تا جايي كه ترك آن را از نشانههاي شرك ميشمارد: ...وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِين * الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ (فصلت:6ـ7)؛ «...واي بر مشركان؛ همان كساني كه زكات نميدهند».
زكات نيز، همانند نماز، در همة شرايع ابراهيمي وجود داشته است. قرآن دربارة بنياسرائيل ميفرمايد: وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ... وَآتُوا الزَّكَاةَ (بقره:83). بنابر اين آيه، خداوند از بنياسرائيل پيمان گرفته است كه پس از ايمان به پيامبران الهي، نماز بگذارند و زكات بپردازند.
حضرت عيسي علیه السلام نيز براي پرداخت زكات از سوي خدا فرمان يافته بود: وأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (مريم:31)؛ «و تا زندهام، مرا به نماز و زكات سفارش كرده است».
ازاينرو قرآن كريم در آيات متعدد مسلمانان را نيز به دادن زكات فرمان ميدهد: آتُوا الزَّكَاة(1) (بقره:43)؛ «زكات را بپردازيد»، و در آيات متعدد پرداخت آن را از صفات مؤمنان معرفي ميكند(2) و آن را ثمرة برپايي حكومت صالحان علیه السلام ، و از سفارشهاي حضرت اسماعيل علیه السلام به خانوادهاش ميشمارد؛(3) در نگاه قرآن كريم پرداخت زكات يكي از كارهايي است كه پيشوايان الهي حتماً انجام ميدهند:(4) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
1. اين عبارت در آيات 83 و 110 سورة بقره، 78 سورة حج، 56 سورة نور، 13 سورة مجادله، و 73 سورة مزمل نيز آمده است.
2. مانند: بقره (2)، 377؛ نساء (4)، 162؛ مائده (5)، 55؛ توبه (9)، 18، 71؛ نور (24)، 37؛ نمل (27)، 3؛ لقمان (31)، 4.
3. مريم (19)، 53ـ54.
4. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص273ـ274 و ج14، ص428ـ429.
وأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ... إِيتَاءَ الزَّكَاةِ؛ (انبياء:73)؛ «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردند و به ايشان... دادن زكات را وحي كرديم».
ج) روزه
يكي ديگر از احكامي كه قرآن كريم از وجوب آن در همة شرايع الهي خبر ميدهد، روزه است. قرآن كريم خطاب به مسلمانان ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ (بقره:183)؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد، روزه بر شما مقرر شده است، همانگونه كه بر كساني كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود».
براي مثال، ميتوان به زمان حضرت زكريا اشاره كرد كه حضرت مريم بعد از تولد حضرت عيسي علیه السلام فرمان يافت كه روزة سكوت بگيرد:
فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَر أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (مريم:26)؛ «پس اگر كسي از آدميان را ديدي، بگو: "من براي [خداي] رحمان روزه نذر كردهام و امروز قطعاً با انساني سخن نخواهم گفت"».
د) حج
خانة خدا به دست حضرت آدم علیه السلام تجديد بنا شد؛ زيرا در طوفان حضرت نوح علیه السلام ديوارش خراب شد(1) و حضرت ابراهيم علیه السلام فرمان يافت كه آن را روي پايههاي پيشين باز سازي كند؛(2) پس از آن بود كه خدا به او فرمان داد مردم را براي مناسك حج فراخواند:
وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بيشَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ
1. ر.ك: عليبنابراهيم قمي، تفسير القمي، ج1، ص60ـ61.
2. بقره (2)، 127.
وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق (حج:26ـ27)؛ و چون براي ابراهيم جاي خانه را معين كرديم [بدو گفتيم:] «چيزي را با من شريك مگردان و خانهام را براي طوافكنندگان و قيامكنندگان و ركوعكنندگان و سجدهكنندگان پاكيزه دار و در ميان مردم، براي اداي حج بانگ برآور تا [زائران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغري كه از هر راه دوري ميآيند، بهسوي تو روي آورند».
در اسلام نيز حج يكي از واجبات مسلم به شمار ميرود و قرآن اعلام ميدارد كه رفتن به حج براي هركسي كه توانش را داشته باشد، واجب است: وَلِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا (آلعمران:97)؛ «خداي را بر مردم حج خانه (كعبه) مقرر است، براي كسي كه بدان راه تواند برد».
ه) قصاص
قصاص يك حكم مشترك در شرايع مختلف است. قرآن كريم دربارة قصاص در آيين حضرت موسي علیه السلام ميفرمايد:
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالأذُنَ بِالأذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ (مائده:45)؛ «در تورات بر آنان مقرر كرديم كه جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بيني در برابر بيني، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان ميباشد و زخمها [نيز] به همان ترتيب قصاصي دارند».
در اسلام نيز قصاص از احكام مسلمي است كه قرآن آن را ماية حيات ميخواند:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنْثي بِالأُنْثي... * وَلَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الأَلْبابِ؛ (بقره:178ـ179)؛ «اي مؤمنان، براي
شما در مورد كشتگان قصاص مقرر گرديده است، كه آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن؛ اي خردمندان، شما را در قصاص زندگي نهفته است».
و) حرمت ربا
قرآن كريم از حرمت ربا در شريعت حضرت موسي علیه السلام خبر ميدهد.(1) بياعتنايي بنياسرائيل به اين حكم، موجب شد كه برخي پاكيهاي حلال بر آنان حرام شود:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا * وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ (نساء:160ـ161)؛ «پس به سزاي ستمي كه از يهوديان سر زد و به سبب آنكه[مردم ر ا] بسيار از راه خدا بازداشتند، چيزهاي پاكيزهاي را كه به آنان حلال شده بود، حرام گردانيديم، و نيز [به سبب] ربا گرفتنشان، كه از آن نهي شده بودند».
2. افتراقهاي شرايع
در مباحث گذشته گفتيم كه همة شرايع آسماني، در اصل دين واحدي بودهاند و نميتوان آنها را اديان متعدد به شمار آورد. بااينحال اختلافات انكارناپذيري هم در ميان شرايع آسماني ديده ميشود؛ اما اين اختلافها منافاتي با وحدت اديان آسماني ندارد. براي اثبات اين مطلب، ابتدا انواع اختلافهاي موجود ميان اديان را بيان ميكنيم و سپس نشان ميدهيم كه اين تفاوتها، به اختلاف در جوهرة الهي اديان بازنميگردد. اين تفاوتها دو گونهاند:
يكي اختلافهاي ذاتي ميان اديان كه به خواست خداوند ميان شرايع وجود دارد، و ديگري اختلافهايي كه از بيرون به شرايع تحميل، و موجب تحريف اديان شده است. نوع دوم اختلافها در ادامة اين بحث خواهد آمد.
1. در تورات موجود نيز به حرمت ربا اشاره شده است: «اگر نقدي به فقيري از قوم من كه همساية تو باشد قرض دادي، مثل رباخوار با او رفتار مكن و هيچ سود از او مگير» (خروج 22: 25؛ لاويان 25: 36).
1ـ2. اختلافهاي ذاتي شرايع
اختلافهايي كه به خواست خداوند و متناسب با برخي مصالح واقعي و شرايط و خصوصيتهاي امتهاي مختلف، ميان شرايع الهي وجود دارد، سه دستهاند:
الف) تفاوتهاي ناشي از اختلاف در حوزة احكام دو آيين
دستهاي از تفاوتهاي موجود ميان شرايع، ناشي از اختلاف در حوزة احكام دو آيين است. ممكن است دايرة احكام و قوانين در يك دين يا كتاب آسماني، وسيعتر از قلمرو احكام دين يا كتاب ديگر باشد؛(1) يعني در يك شريعت، احكامي وضع شده باشد كه در شرايع ديگر نيست؛ زيرا برخي جوامع ساخت اجتماعي سادهاي داشتهاند و روابط اجتماعي ميان افراد پيچيدگي چنداني نداشته است. بديهي است كه در چنين جوامعي نياز به تشريع برخي قوانين خاص اجتماعي نيست و ابلاغ چنين احكامي براي ايشان لغو است. در مقابل، بعضي جوامع سازوكار اجتماعي پيچيدهتري داشتهاند؛ طبيعي است كه چنين جوامعي احكام و قوانين ويژهاي ميطلبند. بنابراين ميتوان گفت كه احتمالاً يكي از دلايل اختلاف در شرايع، تفاوت امتها و جوامع ازلحاظ بافت اجتماعي بوده است. شايد برخي آيات قرآن كريم به اين نوع اختلاف اشاره دارد؛(2) مانند اين آيه: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ (حج:67)؛ «براي هر امتي مناسكي قرار داديم كه آنها بدان عمل ميكنند».
ب) تفاوتهاي ناشي از نسخ
دستهاي ديگر از تفاوتهاي ميان شرايع، ناشي از نسخ شدن احكام شريعت پيشين در
1. اسلام همة احكام و معارف نسخنشدة شرايع پيشين را دربردارد. امام صادق علیه السلام فرموده است: ان الله تبارك وتعالي اعطي محمداصلی الله علیه و آله شرائع نوح وابراهيم وموسي وعيسيعلیهم السلام (محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج2، ص17؛ همچنين، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص126).
2. همچنين، ر.ك: حج (22)، 34.
شريعت جديد است؛ چنانكه پارهاي از احكام تحريمي شريعت موسي علیه السلام در آيين مسيحيت منسوخ شد. قرآن كريم از زبان عيسي علیه السلام ، آن هنگام كه بهسوي بنياسرائيل برانگيخته شد، ميفرمايد: وَلأحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُم... (آلعمران:50)؛ «و تا پارهاي از آنچه را كه بر شما حرام گرديده، براي شما حلال كنم».
ج) تفاوتهاي ناشي از اختصاص برخي احكام به بعضي اقوام
برخي احكام، از همان آغاز، براي گروه يا قوم خاصي تشريع شدهاند؛ به گونهاي كه حتي ديگر گروهها يا اقوامي كه در همان زمان ميزيستهاند، مشمول آن احكام نبودهاند. پارهاي از احكام تحريمي در بنياسرائيل،(1) از همين نوع بوده است:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا * وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (نساء:160ـ161)؛ پس به سزاي ستمي كه از يهوديان سر زد و به سبب آنكه [مردم را] بسيار از راه خدا بازداشتند، چيزهاي پاكيزهاي را كه بر آنان حلال شده بود، حرام گردانيديم؛ و [به سبب] ربا گرفتنشان ـ باآنكه از آن نهي شده بودند ـ و به ناروا مال مردم خوردنشان؛ و ما براي كافران آنان عذابي دردناك آماده كردهايم.
از ظاهر عبارت فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا برميآيد كه برخي امور حلال، تنها بر يهوديان، و به سبب گناهان عموميشان، همچون ستمگري و رباخوري، حرام بوده است. بنابراين ديگر اقوام، چه در آن زمان و چه در زمانهاي بعد، مشمول اين تحريمها نبودهاند.
1. قرآن دراينباره ميفرمايد: «و به يهوديان هر [حيوان] چنگالداري را حرام كرديم و از گاو و گوسفند پيه آن دو را بر آنان حرام كرديم؛ بهاستثناي پيههايي كه به پشت آن دو يا بر رودههاست، با آنچه به استخوان درآميخته است. اين [تحريم] را به سزاي ستم كردنشان، به آنان كيفر داديم، و ما البته راست ميگوييم» (انعام:146).
شايان ذكر است كه بين اين دو نوع اخير از اختلافات ميان شرايع، تفاوت ظريفي وجود دارد. اختلاف در شرايع براثر نسخ احكام پيشين همواره در دو موقعيت زماني متفاوت ظهور مييابد؛ زيرا اساساً نسخ هنگامي رخ ميدهد كه حكمي در يك شريعت خاص تشريع گردد و پس از گذشت مدتي، در يك شريعت ديگر نسخ شود؛ اما اختلاف در شرايع به دليل اختصاص برخي احكام به يك قوم خاص ميتواند در يك زمان رخ دهد؛ بدين صورت كه مثلاً در دو شريعت معاصر، دو حكم متفاوت باشد؛ ازآنرو كه يكي از آن دو شريعت ويژة يك قوم خاص است.
يك اشكال و پاسخ آن
با توجه به اين اختلافهايي كه در ميان شرايع، و البته به خواست خداوند، ديده ميشود، ممكن است برخي اين اشكال را مطرح كنند كه چگونه ميتوان مدعي وحدت اين اديان شد. جواب اين است كه هيچيك از اقسام سهگانة اختلاف، كه به آنها اشاره كرديم، موجب بروز اختلاف جوهري در شرايع نميشود؛ زيرا اينگونه اختلافات حتي در درون يك دين نيز به چشم ميخورد.
شاهد بر وجود نوع نخست از اختلافات پيشگفته در درون دين واحد اين است كه حتي در اسلام هم، همة احكام از همان آغاز بعثت پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، يكجا تشريع نشد، بلكه پس از بعثت سالها طول كشيد تا همة قوانين اسلامي بهتدريج ابلاغ شد. بنابراين پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله ابتدا محدودهاي كوچك از احكام را ابلاغ كرد، سپس آن را گامبهگام وسعت بخشيد. با توجه به اين واقعيت تاريخي، درمييابيم كه دايرة احكام يك دين ممكن است در زمان حيات پيامبر آن دين، دو مرحلة مختلف را پشتسر بگذارد: مرحلة محدوديت و مرحلة گستردگي؛ اما بيشك چنين اختلافي موجب تكثر يك دين نميشود. بنابراين نميتوان وجود اين نوع اختلاف بين دو آيين الهي را نيز، نشانة تكثر و تعدد جوهرة آن دو دانست.
دربارة نوع دوم اختلاف نيز همين مطلب صادق است. ترديدي نيست كه در اسلام برخي احكام تشريعشده در آغاز (مانند نماز خواندن بهسوي بيتالمقدس)(1) بعدها منسوخ شده است؛(2) آية سوم سورة نور نيز بيانگر يكي از احكامي است كه بعدها نسخ شد:
الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلاّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُهَا إِلاّ زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (نور:3)؛ «مرد زناكار، جز زن زناكار يا مشرك را به همسري نگيرد، و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به زني نگيرد، و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است».
بيشتر مفسران و فقيهان معتقدند اين آيه، كه حاكي از جواز ازدواج زناكار مسلمان با مشركان است، نسخ شده است؛(3) ولي بعضي انديشمندان معاصر، اين آيه را به گونهاي تفسير كردهاند كه از آن حكم تشريعي برداشت نشود و ازاينرو آن را منسوخ ندانستهاند؛(4) ليكن حق آن است كه از ظاهر اين آيه چيزي جز حكم تشريعي برنميآيد.(5)
1. تغيير قبله از بيتالمقدس به كعبه، نمونة روشن از نسخ احكام در اسلام است كه قرآن كريم نيز به آن اشاره دارد: قَدْ نَرَي تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُمَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَه (بقره:144).
2. دربارة نسخ، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، قرآنشناسي، ج1، تحقيق و نگارش محمود رجبي، درس هفتم. براي نقد دلايل منكران نسخ در قرآن، ر.ك: عزتالله مولائينيا، نسخ در قرآن كريم (نقد نظرية انكار نسخ در قرآن)، ص263ـ409؛ و براي اطلاع از آيات منسوخ، ر.ك: عبداللهبنحسين، الناسخ و المنسوخ من القرآن الكريم، تحقيق عبداللهبنعبداللهبناحمد الحوئي، ص45ـ149.
3. مفسران ناسخ اين آيه را، وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ... (بقره:221) دانستهاند. البته برخي هم آية وَأَنْكِحُوا الأَيامي مِنْكُمْ وَالصّالِحِينَ را ناسخ آن دانستهاند (ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7ـ8، ص198؛ جلالالدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج6، ص130؛ ابوعبدالله محمدبناحمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج11ـ12، ص169؛ ابوجعفر محمدبنجرير طبري، جامع البيان في تأويل القرآن، ج9، ص264). شيخ طوسي نيز گفته است كه بيشتر فقها اين آيه را منسوخ ميدانند (ر.ك: التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص407).
4. با اين بيان كه مرد زناكار يا زن زناكار، با فرد زناكار يا بدتر از خود، يعني مشرك، زنا ميكند و مؤمنان از زنا به دورند (ر.ك: سيدابوالقاسم خويي، البيان في تفسير القرآن، ص361ـ362).
5. البته مفسراني هم هستند كه گرچه حكم آيه را تحريمي ميدانند، نسخ شدن آن را نميپذيرند. علامه طباطباييرحمه الله ميفرمايد: «آية شريفه حكم تحريمي ميكند و اين حكم نسخ نشده است و از روايات استفاده ميشود كه ازدواج با افراد مشهور به زنا، تا وقتي توبه نكردهاند، حرام است» (الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص86). براي ديدن روايات مرتبط، ر.ك: محمدبنحسن حر عاملي، وسائل الشيعة، ج20، ص438ـ439.
بههرروي شكي نيست كه پارهاي از احكام اسلام نسخ شدهاند. بنابراين چنانكه وقوع نسخ در درون يك شريعت به وحدت آن لطمهاي نميزند، نسخ احكام يك شريعت الهي با آمدن شريعت جديد، بهمعناي اختلاف جوهري اين دو شريعت نخواهد بود. نسخ برخي احكام شريعت موسوي پس از ظهور عيسي علیه السلام ، دقيقاً همانند آن است كه احكام مزبور در زمان خود موسي علیه السلام نسخ شده باشد و بين اين دو فرض، تفاوت بنياديني وجود ندارد. حاصل آنكه نوع دوم از اختلاف نيز، همانند نوع اول، موجب تعدد در جوهرة شرايع نميشود.
وقوع نوع سوم اختلاف نيز در درون يك شريعت امري ممكن است و محذور عقلي ندارد؛ يعني ممكن است كه برخي احكام يك شريعت، ويژة گروه خاص، و ساير احكام آن عمومي باشد.
نتيجه آنكه اختلافات موجود بين شرايع الهي، مشابه اختلافاتي است كه در يك شريعت نيز وجود داشته است، و يا امكان تحقق دارد. بر اين اساس حقيقتِ دين، واحد است. اين حقيقت واحد، همان اسلام (بهمعناي عام) است: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلامُ؛ ولي در طول تاريخ شرايع متعددي، برحسب مقتضيات زمان، براي بشر نازل شده است. بنابراين وحدت دين، با تعدد شرايع الهي منافاتي ندارد.
2ـ2. اختلافهاي عارضي شرايع
علاوه بر اختلافهاي ذاتي موجود در پارهاي از احكام شرايع حق، عوامل مختلفي سبب تغيير و تحريف در آموزههاي شرايع آسماني شده است و نوعي ديگر از اختلاف ميان شرايع را به وجود آورده است كه باعث شده اين شرايع مخالف يكديگر به نظر برسند. در اين بخش به بررسي اينگونه اختلافات و عوامل بروز آن ميپردازيم.
الف) سركشي عالمان
قرآن در چندين آيه تأكيد ميفرمايد كه برخي اختلافات موجود در شرايع، نه از روي جهالت و نه به دليل اختلاف ميان اديان و كتب نازلشده ازسوي خدا بوده، بلكه سركشي علماي اهل كتاب و پيروي آنان از هواهاي نفساني، و نيز اغراض شخصي ايشان اين اختلافات را پديد آورده است: ...وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ (آلعمران:19)؛ «اهل كتاب اختلاف نكردند، مگر بعد از حصول علم و از روي سركشي بين خود».(1)
عالمان برخي اديان، با تحريف كتابهاي آسماني، موجب پيدايش اختلاف در شرايع ميشدند:
أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (بقره:75)؛ «آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند، باآنكه گروهي از آنان سخنان خدا را ميشنيدند، سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف ميكردند و خودشان هم ميدانستند؟»
آنان تحريف وحي را به چند روش انجام ميدادند: يكي افزودن مطالبي كه خودشان نوشته بودند به متن مقدس يا جابهجايي اجزاي آن؛ دوم كتمان آيات الهي، و سوم تأويل ناصحيح.
ب) سودجويي و قساوت قلب
چنانكه تاريخ و محتواي تورات و انجيلهاي موجود آنها نشان ميدهد، بسياري از مطالب اين كتابها غيروحياني است.(2) قرآن تصريح ميكند كه علماي اهل كتاب مطالبي از خودشان مينوشتند و آنها را به خدا نسبت ميدادند:
1. و نيز: بقره (2)، 213؛ جاثيه (45)، 17؛ شوري (42)، 14؛ بينه (98)، 4.
2. ازنظر تاريخي هم اين مطلب كاملاً مبرهن است كه اديان پيشين، همه دستخوش تحريف شدهاند؛ ازاينرو اگر كسي به مطالبي كه در كتابهاي فعلي اين اديان موجود است مراجعه كند، تناقضهاي فراواني در آنها ميبيند (ر.ك: رحمةالله خليلالرحمان هندي، اظهار الحق، ص160ـ199؛ محمدجواد بلاغي، الهدي الي دين المصطفي، ج1، ص68ـ74).
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ (بقره:79)؛ پس واي بر آنهايي كه كتاب را به دستهاي خود مينويسند، آنگاه ميگويند اين از جانب خداست، تا بدان سود اندكي برند. پس واي بر آنها از آنچه دستهاشان نوشته و واي بر آنها از آنچه به دست ميآورند.
پيداست كه آنان در اين كار به دنبال منافع مادي بودهاند. شايد حاكماني بودهاند كه براي اغراض خودشان به علماي اهل كتاب پول ميدادند تا آنان مطالبي را كه حاكمان ميخواستند بنويسند و به نام وحي آسماني به مردم عرضه كنند. خداوند در آية ديگري ميفرمايد:
وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (آلعمران:78)؛ از ميان ايشان گروهي هستند كه زبان خود را به [خواندن] كتاب [تحريفشدهاي] ميپيچانند تا آن بربافته را از كتاب الهي بپنداريد؛ درحاليكه از كتاب [خدا] نيست و ميگويند كه از جانب خدا آمده و حالآنكه از جانب خدا نيامده است و خود ميدانند كه بر خدا دروغ ميبندند.
قرآن كريم در آيهاي سبب تحريف كتابهاي آسماني را قساوت قلب آنان براثر نقص ميثاق ذكر ميفرمايد:
فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَي خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (مائده:13)؛ پس به [سزاي] پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم؛ [بهطوريكه] كلمات را
از مواضع خود تحريف ميكنند و بخشي از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند، به فراموشي سپردند و تو همواره بر خيانتي از آنان آگاه ميشوي، مگر [شماري] اندك از ايشان [كه خيانتكار نيستند]؛ پس، از آنان درگذر و چشمپوشي كن كه خدا نيكوكاران را دوست ميدارد.
بنابراين ازنظر قرآن جاي شكي نيست كه در كتابهاي يهود و نصارا جعليات و تحريفاتي وجود دارد. براي اطلاع اجمالي، به دو نمونه از اين تحريفات اشاره ميكنيم:
1. در تورات جزئيات مربوط به مرگ موسي علیه السلام و حوادث پس از آن آمده است.(1) حال بايد پرسيد كه اگر اين همان كتاب نازلشده بر موسي است، چطور از مرگ او با صيغة ماضي خبر ميدهد؟
2. به اعتراف دانشمندان مسيحي، انجيلهاي موجود بين سالهاي 45 تا 100 ميلادي بهوسيلة متي، مرقس، يوحنا و لوقا به نگارش درآمدهاند، درحاليكه لوقا هرگز حضرت عيسي علیه السلام را نديده بود.(2) اين چهار انجيل سرگذشت حضرت عيسي علیه السلام و شاگردانش را بيان ميكنند، و ميتوان آنها را كتابهاي تاريخ و سيره دانست.(3) ضمن اينكه انجيلهاي نگارشيافته پس از عيسي علیه السلام بيش از اينها بودهاند و اين انجيلهاي چهارگانه از آن مجموعه انتخاب شدهاند.(4)
1. در تورات آمده است: «پس موسي، بندة خداوند، در آنجا به زمين موآب برحسب قول خداوند مرد و او را در زمين موآب در مقابل بيت فعور دفن كرد و احدي قبر او را تا امروز ندانسته است و موسي چون وفات يافت صدوبيست سال داشت» (تثنيه 34: 5ـ7).
2. ر.ك: مريل چاپين تني، معرفي عهد جديد، ترجمة طاطهوس ميكائيليان، ص135ـ221؛ توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، ص26ـ27، 42ـ47.
3. شلايرماخر دراينباره ميگويد: «ارزش كتاب مقدس در اين است كه سابقة احوال و تجارب ديني بنياسرائيل و مسيح و سرگذشت مؤمنان صدر نخست را بازميگويد» (ايان باربور، علم و دين، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، ص132).
4. ر.ك: جيمز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص9.
چكيده
1. شرايع الهي، افزون بر اشتراك در اصل تسليم در برابر فرمان خداوند، در اصول عقايد مانند توحيد، نبوت، معاد، و مباني رفتارهاي اجتماعي، مانند برقراري عدالت اجتماعي، نيز با هم مشتركاند.
2. بنابر آيات قرآن كريم، نماز، زكات، روزه، حج، قصاص و حرمت ربا از احكام مشترك ميان شرايع الهي است.
3. دين واحد الهي در زمانهاي مختلف، مطابق با نيازها و تواناييهاي مردم هر عصر، بهصورت شريعتهاي گوناگون ظهور پيدا كرده است. به همين دليل اين شريعتها تفاوتهايي با هم دارند و با آمدن شريعت جديد، شريعت پيشين نسخ ميشده است.
4. اختلافهايي كه به خواست خداوند و متناسب با مصالح و شرايط، در ميان شرايع وجود داشته، سه گونه بوده است: الف) اختلافات حاصل از تفاوت حوزة احكام در شرايع مختلف؛ ب) تفاوتهاي حاصل از نسخ بعضي از احكام؛ ج) تفاوتهاي ناشي از اختصاص بعضي احكام به برخي اقوام.
5. اختلافهاي سهگانة بالا، به يگانگي دين لطمهاي نميزند؛ زيرا هر سه نوع از اين اختلافها را در يك شريعت نيز ميتوان ديد، ولي اين موضوع موجب تعدد آن دين نميشود؛ براي مثال، در اسلام احكام بهتدريج تشريع شد و كمكم گستردگي يافت؛ همچنين برخي احكام اسلامي منسوخ شد، ضمن اينكه ممكن است در يك شريعت برخي احكام، ويژة يك گروه خاص باشد.
6. بخشي از اختلافهاي موجود ميان شرايع، ناشي از سركشي برخي آگاهان به وحي بوده كه دست به تحريف كتابهاي آسماني زدهاند؛ يعني مطالبي به وحي افزودهاند يا تأويل ناصحيحي از آن ارائه كردهاند.
رسشها
1. شرايع الهي در كدام اصول اعتقادي با هم اشتراك دارند؟ براي هركدام يك آيه بياوريد.
2. فروع و احكام مشترك بين شرايع الهي كداماند؟
3. با استناد به آيهاي ثابت كنيد كه دين الهي بهصورت شرايع گوناگون ظهور يافته است.
4. اختلافهاي ذاتي ميان شرايع الهي چند دستهاند؟ توضيح دهيد.
5. ثابت كنيد كه وجود اختلاف ميان شرايع، با يكي بودن دين خداوند منافات ندارد.
6. عامل اختلافهاي عرضي در شرايع را بيان كنيد.
منابعي براي مطالعة بيشتر
1. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص273ـ274 و ج14، ص428ـ429.
2. بلاغي، محمدجواد، الهدي الي دين المصطفي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ۱۴۰۵ق، ص35ـ40.
3. ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم، 1377، ص26، 27 و 42ـ47.
پژوهش
دربارة نسخ شدن شرايع الهي ديگر با دين اسلام تحقيق كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org