- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس اول
نبي و رسول
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. با واژگان قرآني مربوط به مفهومِ پيامبر آشنا شود؛
2. معاني لغوي رسول و نبي را بداند؛
3. بتواند فرق بين نبي و رسول را بيان كند؛
4. بداند در اصطلاح علم كلام، تعريف پيامبر چيست.
زراره ميگويد: از حضرت امام صادق علیه السلام درزمينة آية شريفة «وَكَانَ رَسُولاً نَبِيّا»(1) پرسيدم كه فرق نبي و رسول چيست؟ فرمود: النَّبِي الذِي يَري فِي مَنامِهِ وَيَسْمَعُ الصَّوتَ وَلا يُعايِنُ المَلَكَ وَالرسُولُ الذِي يَسْمَعُ الصَّوتَ وَيَري فِي المَنامِ وَيُعايِنُ المَلَكَ...؛(2) نبي در خواب ]فرشته را[ ميبيند و[در بيداري] بدون ديدن فرشته صداي آن را ميشنود؛ اما رسول صدا را ميشنود و در خواب ]فرشته را [ ميبيند، و ]در بيداري هم[ فرشته را مشاهده ميكند.
يكي از مقدمات ضروري و اساسي در هر تبادل انديشه و پژوهش علمي ايضاح مفاهيم محوري بهكاررفته در بحث است؛(3) زيرا برخي واژگان، معاني مختلف و كاربردهاي لغوي يا عرفي متعدد دارند. همچنين ممكن است واژهاي در علوم مختلف، معاني متفاوتي داشته باشد، يا در عين وحدت معنا داراي چندين مصداق متفاوت باشد، و يا به مرور زمان معناي نخستين خود را از دست داده، و معنايي جديد يافته باشد.
1. مريم (19)، 51 و 54.
2. محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من كافي، ج1، باب الفرق بين الرسول و النبي و المحدث، ص176، ح1.
3. اهميت تعريف واژگان نزد انديشمندان آنقدر بالاست كه برخي از ايشان در اين باب كتابهاي مستقلي نگاشتهاند؛ مثل كتاب الحدود از ابنسينا و التعريفات از عليبنمحمد جرجاني.
بيتوجهي به معاني و كاربردهاي مختلف و نيز تحولات معنايي واژه يا مفهومي كه محل بحث است و مشخص نكردن معنا و كاربردي كه از آن در نظر داريم، گاه موجب اشتباه و مغالطه ميشود؛ درحاليكه، اهتمام به اين مسئله نهتنها دستيابي به واقع را آسان ميكند، گاهي موجب برطرف شدن نزاع يا تغيير نظر برخي موافقان و مخالفان ميشود.
در بحث ما يكي از مفاهيم كليدي «راهنما» است كه ما در مباحثمان آن را بهمعناي راهنمايان الهي به كار ميبريم. در زبان فارسي همة راهنمايان و فرستادگان خدا را، از حضرت آدم علیه السلام تا خاتمصلی الله علیه و آله، با لفظ پيامبر (يا پيمبر) و پيغامبر (يا پيغمبر) ميخوانند كه معادل همة آنها در عربي «رسول» است.(1) البته قرآن كريم براي اشاره به فرستادگان خدا، در بيشتر موارد، دو واژة «نبي» و «رسول» را به كار ميبرد.(2) معاني لغوي، كاربردهاي قرآني و رابطة اين دو واژه، نيازمند بررسي است.
1. معناي لغوي نبي و رسول
بيشتر دانشمندان لغت «نبي»(3) را از ريشة «نبأ»، بهمعناي خبر، دانستهاند.(4) بنابراين «نبي»، كه بر وزن فعيل و بهمعناي فاعل است، بر خبررسان اطلاق ميشود. البته برخي نيز بر آناند كه ريشة اصلي اين واژه، «النَبوة» يا «النباوَة» بهمعناي بلندي زمين است؛ بنابراين نبي بر وزن فعيل و بهمعناي مفعول است؛ يعني كسي كه بر ديگران برتري داده شده است.
1. امامان معصومعلیهم السلام نيز دستهاي از راهنمايان الهياند كه در درسهاي آينده بهطور مستقل از آنان سخن خواهيم گفت.
2. واژگاني مانند نذير و بشير نيز در قرآن آمده است كه در درسهاي آينده به بررسي آنها خواهيم پرداخت.
3. اين واژه بهصورت نبيء (با همزه) نيز خوانده ميشود. از سيبويه نقل شده است كه فقط اهل مكه اين واژه را چنين تلفظ ميكنند. ديگران همزة آن را همانند واژگان الذريه و البريه انداختهاند (ر.ك: اسماعيلبنحماد جوهري، الصحاح، ج3، ص2519).
4. خليلبناحمد فراهيدي گويد: النبي ينبأ عن اللّهعزوجل (ترتيب كتاب العين، ص591). جوهري گفته است: النبأ: الخبر. تقول نَبَأ ونَبَّأَ اي اخبر ومنه اخذ النبي لانه انبأ عن اللّه تعالي وهو فعيل بمعني فاعل (اسماعيلبنحماد جوهري، الصحاح، ج1، ص74).
«رسول» از مادة «رسل» (برانگيختن و كشيدن)(1) بر وزن فَعول و بهمعناي مفعول است؛ بنابراين «رسول» بر انسان يا هر موجود ديگري اطلاق ميشود كه براي انجام كاري يا رساندن پيامي فرستاده ميشود. اين واژه در حالتهاي مفرد و جمع و مذكر و مؤنث به يك شكل به كار ميرود.(2) برخي دانشوران اضافه كردهاند كه رسول، كسي را گويند كه خبرهاي فرستندة خود را پيروي هم ميكند.(3)
2. كاربردهاي قرآني نبي و رسول
1ـ2. نبي
واژة «نبي»، حدود 75 مرتبه در قرآن كريم به شكل مفرد و جمع آمده و همواره فقط بر پيامبران الهي اطلاق شده است. با عنايت به اينكه معناي لغوي نبي، «خبررسان» است، كاربرد قرآني واژة نبي با معناي لغوي آن تناسب دارد؛ زيرا پيامبران الهي نيز خبرهاي غيبي الهي را به مردم ميرسانند.
2ـ2. رسول
واژة «رسول»، در شكلهاي مختلف، نزديك به 250 بار در قرآن كريم آمده است كه با يك استثنا، در همهجا بر مأموران الهي، كه وظيفهشان رساندنِ پيام و يا انجام كاري ازطرف خداوند است، اطلاق شده است. آن يك استثنا دربارة فرستادهاي است كه پادشاه مصر نزد حضرت يوسف علیه السلام در زندان فرستاد: وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَي رَبِّكَ... (يوسف:50)؛«پادشاه گفت: او را نزد
1. احمدبنفارس، معجم مقاييس اللغة، ج2، ص392.
2. الرسول: الرسالة ...وقوله «إِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ» (شعراء:16) لم يقل رُسُل رب العالمين لانّ فُعولا وفعيلا يستوي فيه المذكر والمؤنث والواحد والجمع مثل عَدو وصَديق (اسماعيلبنحماد جوهري، الصحاح، ج4، ص1709).
3. ر.ك: محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، ج5، ص214.
من آوريد. سپس هنگامي كه فرستاده نزد وي آمد، [يوسف] گفت: نزد آقاي خويش برگرد...».
فرستادگان الهي تنها از ميان انسانها نيستند و فرشتگان و جنيان نيز در اين كاربرد از معناي رسول جاي دارند:
1. فرشتگان رسول: فرشتگان الهي دو گونه مأموريت دارند:
الف) رساندن وحي الهي به پيامبران: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيم (تكوير:19)؛ «همانا اين [قرآن] گفتار فرستادهاي بزرگوار است». در اين آيه منظور از «رسول كريم» جبرئيل علیه السلام پيامرسان وحي است؛
ب) انجام كارهاي ديگري بهجز رساندن وحي؛ مانند فروآوردن عذاب الهي بر سر يك قوم: وَلَمّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ(هود:77)؛ «و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از [آمدن] آنان ناراحت شد و در كارشان در تنگنا ماند و گفت: اين روزي سخت [و سهمگين] است».
قرآن براي اشاره به فرشتگاني كه مأمور گرفتن جان مردماند، و نيز فرشتهاي كه عيسي علیه السلام را به حضرت مريم اعطا كرد نيز واژة رسول را به كار برده است:
تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا (انعام:61)؛ «فرشتگان ما جانش را بستانند».
إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لأهَبَ لَكِ غُلامًا زَكِيًّا (مريم:19)؛ «من تنها فرستادهاي از جانب پروردگارت هستم تا به تو پسري پاكيزه ببخشم»؛
2. جنيان رسول: از برخي آيات برميآيد كه در ميان جنيان نيز رسولاني از جانب خدا بودهاند:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ (انعام:130)؛ اي گروه جن و
انس، آيا از ميان شما فرستادگاني براي شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و دربارة ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟ گويند: ما به زيان خود گواهي دهيم [كه آري آمدند]؛ و زندگي دنيا فريبشان داد و برضد خود گواهي دادند كه آنان كافر بودهاند.
ادعاي وجود رسولاني از ميان جنيان مبتني بر اين احتمال است كه در آية بالا رسولان از هر دو گروه انس و جن باشند. براي روشن شدن مطلب سه معناي محتمل را در اين زمينه بررسي ميكنيم:
الف) مراد از «رُسُل» در آية بالا تنها رسولان بشري است؛ اما چون مخاطبان آيه هر دو گروه جن و انساند، صحيح است كه بفرمايد: رسولاني از ميان شما برايتان فرستاديم؛ همانگونه كه در آيات مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَان... يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (رحمن:19ـ20)، ضمير «هما» در «منهما» به هر دو دريا برميگردد، اما لؤلؤ و مرجان تنها از درياي شور استخراج ميشود. بنابراين آيه هيچ دلالتي بر وجود پيامبري از جنس جنيان ندارد.(1) از آيات ديگر نيز برميآيد كه همة پيامبران از مردان بودهاند:(2) وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي (يوسف:109)؛ «و پيش از تو [نيز] جز مرداني از اهل شهرها، كه به آنان وحي ميكرديم، نفرستاديم»؛
ب) رُسُل در آية بالا راجع به رسولاني از هر دو گروه انس و جن است؛(3) زيرا:
1. ر.ك: محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج4، ص274؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص375.
2. ر.ك: سيدمحمد رشيدرضا، المنار، ج8، ص105.
3. اين قول را به ضحاك و كلبي نسبت دادهاند (ر.ك: محمودبنعمر زمخشري، الكشّاف عن حقائق التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، ج2، ص66؛ ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص367؛ فخرالدين محمدبنعمر رازي، التفسير الكبير او مفاتيح الغيب، ج13، ص195).
اولاً جنيان نيز همانند انسانها مكلفاند؛ قرآن دراينباره ميفرمايد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون (ذاريات:56)؛ «و جنيان و انسان را جز براي عبادت نيافريدهام».
چگونگي عبادت و بندگي را خود خدا بايد بفرمايد. شايد ازاينروست كه خداوند براي هر امتي پيامبري فرستاده است: وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِيهَا نَذِيرٌ (فاطر:24)؛ «و هيچ امتي نبوده، مگر اينكه پيامبري بيمدهنده در ميانش بوده است».
ثانياً جنيان پيش از آفرينش انسان بودهاند؛ چون قرآن كريم ميفرمايد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ (حجر:26ـ27)؛ «و درحقيقت انسان را از گلي خشك، از گلي سياه و بدبو آفريديم و پيشازآن جن را از آتشي سوزان و بيدود خلق كرديم».
پس در آن دوره، انساني نبوده تا پيامبر جنيان باشد. ضمن اينكه فرشتگان نيز نميتوانند براي جنيان پيامبري كنند؛ چنانكه براي انسانها نميتوانند:
وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ * وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ (انعام:8ـ9)؛ و گفتند: «چرا فرشتهاي بر او نازل نشده است؟» و اگر فرشتهاي فرود ميآورديم، قطعاً كار تمام شده بود و ديگر مهلت نمييافتند؛ و اگر او را فرشتهاي قرار ميداديم، حتماً وي را [بهصورت] مردي درميآورديم و امر را همچنان بر آنان مشتبه ميساختيم.
در نتيجه، حكمت خداوند اقتضا ميكند كه در دورة پيش از آفرينش انسان، براي جنيان پيامبراني از سنخ خودشان فرستاده شده باشد.
در ميان روايات نيز ميتوان مؤيدي براي نبوت جنيان يافت؛ ازجمله اينكه حضرت علي علیه السلام در پاسخ به اين پرسش كه آيا خداوند براي جنيان نيز پيامبري فرستاده
است، فرمود: نَعَمْ، بَعَثَ إِلَيْهِمْ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ يُوسُفُ فَدَعَاهُمْ إِلَي اللَّهِعزوجل فَقَتَلُوه؛(1)«آري، خداوند براي آنان پيامبري به نام "يوسف"(2) فرستاد كه ايشان را به خدا دعوت كرد، ولي آنها او را كشتند».
قراين نشان ميدهد كه اين يوسف، پيامبري از ميان انسانها نبوده است؛ چون اگر چنين بود، امام به اين نكته نيز اشاره ميكرد كه حضرت محمدصلی الله علیه و آله هم پيامبر ايشان بوده است؛ زيرا از برخي آيات(3) و روايات(4) استنباط ميشود كه رسالت آن حضرت شامل جنيان نيز هست.(5) اگر منظور از يوسف پيامبر در اين روايت، همان يوسف پسر يعقوب بود، ديگر نيازي نبود كه امام بگويد: يقال له يوسف، و اگر مراد امام، انساني غير از آن يوسف معروف بود، بدان اشاره ميفرمود؛
1. ابوجعفر محمدبنعليبنبابويه قمي (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، باب 24، باب ما جاء عن الرضا علیه السلام من خبر الشامي وما سأل عنه أمير المؤمنين علیه السلام في جامع الكوفة، ص241، ح1. گرچه اين روايت ازنظر دلالت بياشكال، و حتي مشتمل بر معارف بسيار عالي است، سند آن ضعيف است؛ زيرا در سلسله سند آن راوياني چون ابوالحسن محمدبنعمروبنعليبنعبدالله بصري، ابوعبدالله محمدبنعبدالله واعظ، ابوالقاسم عبداللهبناحمدبنعامر طائي و پدرش احمدبنعامر طائي به چشم ميخورند كه هيچكدام توثيق نشدهاند.
2. مرحوم علامه مجلسي گويد: لعل المراد به يوسف النبي الذي ورد اسمه في القرآن في سورة المؤمن بقوله: «وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّي إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» (غافر:34) (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج63، ص78). علامه مجلسي يوسف مذكور در روايت بالا را، همان يوسف نامبرده در اين آيه ميداند و به سورة يوسف هيچ اشارهاي نميكند. از اين مطلب استفاده ميشود كه مراد وي، پيامبري غير از حضرت يوسف پسر حضرت يعقوب است؛ حالآنكه قراين موجود در اين آيه دلالت دارد كه مراد آن، همان يوسف پسر يعقوب است.
3. مانند: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَيَ الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (جن:1ـ2)؛ «بگو به من وحي شده است كه تني چند از جنيان گوش فراداشتند و گفتند: راستي ما قرآني شگفتآور شنيديم [كه] به راه راست هدايت ميكند؛ پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد».
4. امام باقر علیه السلام فرموده است: «خداوند محمدصلی الله علیه و آله را براي انس و جن برانگيخت» (عبدعليبنجمعه عروسي حويزي، تفسير نور الثقلين، ج1، ص768)؛ نيز، ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج63، ص297، ح4 و ج102، ص105، ح13.
5. در درس مربوط به جهاني بودن رسالت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله دراينباره بهتفصيل سخن خواهيم گفت.
ج) مراد از «رسل» در آية شريفه، هرگونه فرستادهاي از جن و انس است كه آيات الهي را براي مردم ميخوانند و عواقب كارهاي بدشان را به آنها گوشزد ميكنند. فرستادگان بشري رسولان خداوندند و رسولان جني، فرستادگانِ پيامبراناند كه پيام آنان را به جنيان ميرسانند.(1) قرآن كريم گوياي آن است كه خداوند گروهي از جنيان را فرستاد كه قرآن را شنيدند و در بازگشت به ميان قوم خود، خبر بعثت پيامبر اسلام را به آنان رساندند و از ايشان خواستند به او ايمان بياورند:
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَي قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ* قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَي مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ وَإِلَي طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ*يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (احقاف:29ـ31)؛ و چون تني چند از جن را بهسوي تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند. پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند: «گوش فرا دهيد»؛ و چون به انجام رسيد، هشداردهنده بهسوي قوم خود بازگشتند. گفتند: «اي قوم ما، ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده، [و] تصديقكنندة [كتابهاي] پيش از خود است و بهسوي حق، و بهسوي راهي راست راهبري ميكند. اي قوم ما، دعوتكنندة خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابي پردرد پناهتان دهد».
اين احتمال به واقع نزديكتر است؛ زيرا هيچ برداشتي برخلاف ظاهر آيات در آن ديده نميشود و قرآن مؤيد آن است. بنابراين ميتوان گفت قرآن كريم براي توصيف كساني كه پيامبران به ميان جنيان فرستادهاند نيز واژة رسول را به كار برده است؛
1. ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص367.
3. رسول بشري: قرآن در بيشتر آياتي كه واژة «رسول» را به كار برده است، به پيامبران الهي اشاره دارد: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ (آلعمران:144)؛ «و محمد جز فرستادهاي كه پيش از او [هم] پيامبراني [آمدند و] گذشتند، نيست».
بنابراين كاربردهاي واژة رسول در قرآن با معناي لغوي آن تناسب دارد و در همان معنا به كار رفته است.
قرآن كريم گاهي دو واژة «نبي» و «رسول»» را در كنار هم ميآورد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاّ إِذَا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ (حج:52)؛ پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبري را نفرستاديم، مگر اينكه هرگاه [براي تحقق اهدافش] آرزو ميكرد، شيطان در [تحقق] آرزوهايش اخلال ميكرد. سپس خداوند آنچه را شيطان القا ميكرد، محو ميفرمود.
با توجه به آنچه گذشت، اجتماع دو مفهوم نبي و رسول با يكديگر، و انطباق آنها بر يك فرد ممكن است. ازاينرو در برخي آيات قرآن كريم نيز اين دو مفهوم بر يك پيامبر اطلاق شده است؛(1) مانند اطلاق آن دو بر پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله در آية الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأمِّيَّ... (اعراف:157)؛(2) «كساني كه از اين فرستاده، كه پيامبري درسنخوانده است، پيروي ميكنند...».
3. فرق نبي و رسول
با توجه به اينكه قرآن كريم براي اشاره به پيامبران الهي از دو واژة «رسول» و «نبي» استفاده ميكند و حتي برخي از ايشان را با هر دو وصف ميخواند، اين پرسش رخ
1. دربارة موسي علیه السلام در آية 51 سورة مريم، و دربارة اسماعيل علیه السلام در آية 54 همان سوره آمده است.
2. در آية 158 سورة اعراف نيز هر دو واژه در وصف آن حضرت آمده است.
مينمايد كه آيا معناي قرآني و اصطلاحي اين دو واژه يكي است و از باب تنوع در عبارت با هم آمدهاند، يا اين دو واژه معاني متفاوتي دارند.
بيشتر انديشمندان مسلمان، اين دو مفهوم را متفاوت ميدانند و ميگويند «رسول» اخص و مصداقي از نبي است. به اين معنا كه هر رسولي نبي است، ولي هر نبياي رسول نيست. شيخ مفيد اين نظر را موافق با روايات ميداند و ميگويد شيعيان بر اين نظر اتفاق دارند.(1) گفتهاند اين فرقگذاري را جمهور اهل سنت نيز قبول دارند.
مفسراني همچون علامه طباطبايي و زمخشري بر اين باورند كه عبارت مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ در آية 52 سورة حج گوياي تغاير بين اين دو واژه است؛(2) زيرا قرآن كريم كلام خداوند حكيم است و آوردن دو واژة كاملاً مترادف در يك جمله خلاف حكمت است. پس بنابر ظاهر آيه اين دو واژه به يك معنا نيستند.
در مقابل، برخي معتقدند اين دو اصطلاح هيچ فرقي با هم ندارند و استدلال به آية 52 سورة حج، براي اثبات تفاوت ميان آن دو صحيح نيست؛ زيرا تغاير لفظ هميشه حاكي از تفاوت مدلول نيست. قرآن در آيات مختلف پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله و ديگر پيامبران الهيعلیهم السلام را با عبارات جداگانه ياد ميكند؛ اما با استناد به اين مطلب نميتوان گفت كه پيامبر اسلام از انبياي الهي نيست.(3) طرفداران اين نظريه شاهدي براي مدعاي خود نياوردهاند؛ اما اگر هم در قرآن عناوين مختلفي براي پيامبران ميبينيم، شايد ناظر به شئون متفاوت آنان باشد.
1. شيخ مفيد ميگويد: واتفقت الامامية علي ان كلّ رسول فهو نبي وليس كل نبي فهو رسول (ر.ك: محمدبنمحمدبننعمان عكبري بغدادي (شيخ مفيد)، مجموعهمصنفات: اوائل المقالات، ص45).
2. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص391؛ محمودبنعمر زمخشري، الكشاف عن دقائق التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، ج3، ص164.
3. ر.ك: قاضي عبدالجباربناحمد همداني، شرح الاصول الخمسة، ص567.
بنابراين «نبي» و «رسول» دو واژة هممعنا نيستند.(1) حال اين پرسش رخ مينمايد كه تفاوت آن دو در چيست. در اين باب ديدگاههاي مختلفي مطرح است:
1ـ3. تفاوت رسول با نبي در تبليغ وحي
رسول كسي است كه نهتنها ازطرف خداوند به او وحي ميشود، بلكه مأمور به تبليغ احكام و معارف الهي به مردم نيز هست؛ اما نبي اگرچه وحي را دريافت ميكند، ولي ممكن است مأمور به تبليغ آن نباشد.(2) گرچه در ميان انديشمندان مسلمان، اين وجه تمايز از ديگر وجوه مشهورتر است، شواهدي بر نادرستي آن دلالت دارد كه در اينجا اشارة گذرايي به آن ميكنيم:
1. چنانكه گفتيم، نبي از ريشة نبأ و بهمعناي خبردهنده ميباشد، كه مستلزم مأمور به تبليغ بودن تمام انبياي الهي است؛
2. ظاهر بسياري از آيات قرآن(3) كه در آنها واژة نبي (بهصورت مفرد يا جمع) آمده است، گوياي آن است كه انبيا نيز پيامآوران الهي بودهاند؛ چون اين آيات از ارسال آنان بهسوي مردم سخن ميگويند؛(4)مثلاً ميفرمايد:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ (اعراف:94)؛
1. روايات نيز دربارة فرق بين رسول و نبي سخن گفتهاند. اصول كافي بابي به اين نام دارد كه شامل چهار روايت با سندهاي صحيح و مضامين نزديك به هم است. در حديث اول اين باب از قول امام صادق علیه السلام ميخوانيم: اَلنَّبِي الذِي يَري فِي مَنامِهِ وَيَسْمَعُ الصَّوتَ وَلا يُعايِنُ المَلَكَ وَالرسُولُ الذِي يَسْمَعُ الصَّوتَ وَيَري فِي المَنامِ وَيُعايِنُ المَلَك... (محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج1، باب الفرق بين الرسول والنبي والمحدث، ص176، ح1).
2. ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص331؛ ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج4، ص90؛ محسن فيض كاشاني، علم اليقين، ج1، ص366؛ ابوالعباس تقيالدينبنتيمية، النبوات، ص281.
3. مانند: احزاب (33)، 45؛ حج (22)، 52؛ زخرف (43)، 6.
4. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج14، ص391.
«هيچ نبياي را بهسوي آبادياي نفرستاديم مگر اينكه اهل آن را به سختي و رنجي دچار كرديم».
آزمودن مردم به سختي و رنج در صورتي حكيمانه است كه احكام الهي به گوش مردم رسيده باشد و اين فقط از طريق فرستادن نبي ممكن است. به همين جهت، آية ديگري از برانگيختن انبيا سخن ميگويد:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ (بقره:213)؛ «مردم امتي يگانه بودند؛ پس خداوند انبيا را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت».
طبق مفاد اين آيه، هر نبياي نويدآور و بيمدهنده است و نويد و بيم دادن مستلزم مأموريت داشتن براي رساندن پيام الهي است.
2ـ3. تفاوت رسول با نبي در داشتن معجزه، كتاب و شريعت
برخي گفتهاند رسول با داشتن معجزه و كتاب و شريعت از نبي متمايز ميشود؛ زيرا نبي بدون آنكه معجزه و كتاب داشته باشد، تنها مردم را به شريعت رسول پيش از خود فرا ميخواند.(1) براي اثبات اين نظريه ممكن است به اين آيه استدلال شود: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ(حديد:25)؛ «و بهراستي [ما] پيامبران خود را با دلايل روشن روانه كرديم و با آنها كتاب فرستاديم».
اما اين آيه مؤيد خوبي براي اين ادعا نيست و اين فرقگذاري از چند جهت اشكال دارد:(2)
1. ر.ك: محمودبنعمر زمخشري، الكشاف، ج3، ص164؛ فخرالدين محمدبنعمر رازي، تفسير مفاتيح الغيب، ج23، ص49.
2. اين فرقگذاري با روايات نيز ناسازگار است. براي نمونه، طبق روايت ابوذر از حضرت محمدصلی الله علیه و آله تعداد پيامبران 124هزار بوده است كه 313 نفر آنان رسول بودهاند، و درمجموع 104 كتاب آسماني فرود آمده است (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج11، ص32، ح24). طبق اين روايت، همة رسولان الهي كتاب نداشتهاند.
1. از آية بالا نميتوان بهقطع نتيجه گرفت كه همة رسولان كتاب داشتهاند؛ زيرا آيه ميفرمايد: «با رسولان كتاب فروفرستاديم» و اين با نزول كتاب براي برخي از آنها نيز سازگار است؛ چنانكه قرآن كريم خطاب به بنياسرائيل ميفرمايد: وَجَعَلَكُمْ مُلُوكاً (مائده:20)؛ «شما را پادشاهاني قرار داد»، حالآنكه فقط برخي از بنياسرائيل پادشاه بودند؛
2. به تصريح قرآن كريم انبيا نيز داراي كتاب بودهاند: كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ... وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ (بقره:213)؛ «مردم امت يگانهاي بودند؛ پس خداوند انبيا را برانگيخت... و با آنان كتاب فروفرستاد»؛
3. قرآن كريم پيامبراني را نيز كه كتاب و شريعت مستقل نداشتهاند «رسول» خوانده است؛ براي مثال، دربارة حضرت اسماعيل علیه السلام ميخوانيم: كانَ رَسُولاً نَبِيًّا (مريم:54)؛ «او فرستادهاي پيامبر بود».
حضرت لوط علیه السلام (1) نيز صاحب شريعت نبود و شريعت حضرت ابراهيم علیه السلام را تبليغ ميكرد؛ اما در قرآن او را نيز با وصف «رسول» مييابيم: إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(شعراء:162)؛ «من براي شما فرستادهاي درخور اعتمادم»؛(2)
4. از آيات و روايات برميآيد كه تنها پنج تن از پيامبران شريعت داشتهاند. براي نمونه، عثمانبنعيسي از سماعه نقل ميكند:
از امام صادق علیه السلام دربارة آية «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ(3) مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف:35) پرسيدم. حضرت فرمود: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمدصلی الله علیه و آله. پرسيدم: چگونه ايشان اولوالعزم شدهاند؟ فرمود: بدين جهت
1. تورات حضرت لوط علیه السلام را برادرزادة حضرت ابراهيم علیه السلام ميخواند (ر.ك: پيدايش12:14). برخي مفسران احتمال دادهاند كه وي خواهرزادة ابراهيم علیه السلام بوده است (ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص329).
2. در آية 178 سورة شعراء نيز همين عبارت از قول حضرت شعيب تكرار شده است.
3. در مباحث آينده دربارة مفهوم «اولوالعزم» بحث خواهيم كرد.
كه نوح با كتاب و شريعت برانگيخته شد و هر پيامبري كه پس از او آمد، كتاب و شريعت و راه نوح را پي گرفت، تااينكه ابراهيم علیه السلام با صحيفهها و عزم بر ترك كتاب نوح آمد و هر پيامبري پس از او به كتاب و شريعت و راه وي بود، تا اينكه موسي علیه السلام با تورات و عزم بر ترك صحيفهها آمد و هر پيامبري پس از وي به تورات و شريعت و راه او بود، تا اينكه مسيح علیه السلام با انجيل و عزم بر ترك شريعت و راه موسي علیه السلام آمد و پيامبران بعد از او به شريعت و راه او بودند، تا اينكه حضرت محمدصلی الله علیه و آله با قرآن و شريعت و راه جديد آمد و حلال او تا روز قيامت حلال، و حرام او تا روز قيامت حرام است. اينان پيامبران اولوالعزم هستند.(1)
با توجه به روايت مذكور ميتوان از قرآن كريم نيز استفاده كرد كه فقط پنج تن از پيامبران شريعت داشتهاند:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسي وَعِيسي (شوري:13)؛ «از دين آنچه را به نوح سفارش كرد، براي شما تشريع نمود و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را دربارة آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم».
اين آية شريفه گوياي آن است كه شرايع تنها در انحصار پنج تن از پيامبران، يعني پيامبران معروف به اولوالعزم، بوده است؛(2) زيرا اين آيه درصدد منت نهادن و بيان نعمت خداوند بر امت اسلامي است؛ ازآنرو كه اسلام شامل تمام شرايع الهي است. بنابراين اگر غير از پيامبر اسلام و چهار پيامبر ديگري كه در اين آيه نامشان آمده است، پيامبر ديگري صاحب شريعت بود، ميبايست نامش در آيه ميآمد؛
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج11، باب1، ص56، حديث 55.
2. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص29.
5. بنابر قرآن كريم برخي انبياي الهي نيز كه رسول و صاحب شريعت نبودهاند، معجزاتي داشتهاند.(1) براي مثال، حضرت صالح براي قوم ثمود شتري از دل كوه بيرون آورد و به آنان فرمود: ناقَةَ اللّهِ وَسُقْياها (شمس:13)؛ «زنهار مادهشتر خدا و آب خوردنش را [حرمت نهيد]».
3ـ3. تفاوت رسول با نبي در اتمام حجت براي مردم
با عنايت به معناي لغوي و كاربردهاي قرآني دو واژة «نبي» و «رسول» ميتوان گفت كه نبي و رسول، هر دو، فرستادة خداوند و داراي پيامي از جانب اويند؛ با اين تفاوت كه رسول برتر از نبي است. در واقع نبي مأمور رساندن خبر غيب الهي به مردم است و امور لازم را براي سامان بخشيدن به زندگي دنيوي و اخروي مردم، شامل اصول و فروع دين به مردم ابلاغ ميكند؛ اما رسول علاوه بر مقام نبوت، داراي يك رسالت ويژه، يعني اتمام حجت است:
رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ(نساء:165)؛ «پيامبراني كه نويدآور و هشداردهنده بودند تا مردم، پس از [آمدن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتي نداشته باشند».(2)
تنها با آمدن رسول حجت بر مردم تمام ميشود و خداوند حكم نهايي را دربارة هلاكت قوم يا ابقاي ايشان و برخورداريشان از نعمت صادر ميكند:(3) وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ (يونس:47)؛ «هر امتي را پيامبري است. پس چون پيامبرشان بيايد، ميانشان به عدالت داوري شود و به آنان ستم نرود».
1. ابوهلال عسكري، لغتشناس مشهور، معتقد است: «كسي را نبي نميگويند مگر اينكه معجزه داشته باشد» (ر.ك: ابوهلال عسكري، الفروق في اللغة، ص284).
2. در آية ديگر ميفرمايد ما كتاب نازل كرديم تا كسي نگويد: لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَي (طه:134)؛ «چرا پيامبري بهسوي ما نفرستادي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروي كنيم؟»
3. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص139ـ 142، 216.
از اين آيات و برخي آيات ديگر برميآيد كه رسول، علاوه بر پيامآوري، خصيصة اتمام حجت را نيز داراست.
بنابراين نبوت و رسالت دو مقام جداگانهاند كه هريك از آن دو خصوصياتي دارد. به همين دليل است كه قرآن كريم ـ چنانكه پيشتر گفتيم ـ برخي پيامبران الهي را در يك آيه با هر دو واژه وصف ميكند؛(1) اين بدان معناست كه آن پيامبر داراي هر دو منصب رسالت و نبوت بوده است. همچنين ازآنجاكه رسول، اخص مصداقي از نبي است، در آية 52 سورة حج، قبل از نبي آمده است: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ و اشكالي بر آن وارد نيست.
نتيجه: با توجه به آنچه در باب معناي لغوي و كاربردهاي قرآني نبي و رسول، و فرق اين دو گذشت، معلوم شد كه نبي در كاربرد قرآني، ازنظر مصداق اعم از رسول است. بنابراين ما نبوت را محور بحثمان قرار ميدهيم و هرگاه سخني از پيامبران به ميان ميآوريم، مقصودمان همة انبياست، اما ازآنجاكه در زبان فارسي معادل دقيقي براي كلمة نبي نداريم، بهناچار همهجا واژة «پيامبر» را، كه معادل فارسي كلمة رسول است، به كار ميبريم.
4. پيامبر در اصطلاح
پيامبر در اصطلاح علم كلام نيز بهمعناي قرآني آن است و بر كسي اطلاق ميشود كه از راه وحي پيامي را از خداي متعال دريافت ميكند و آن را به مردم ميرساند.(2) بنابراين قوام رسالت و نبوت به وحي و ارتباط وحياني پيامبر با خداست؛ پس ضروري است كه در يك درس مستقل به بحث دربارة ماهيت وحي بپردازيم.
1. مانند: اعراف (7)، 158؛ مريم (19)، 51، 54؛ حج (22)، 52.
2. علامه طباطبايي دراينباره ميفرمايد: فالنبوة حالة إلهية (وإن شئت قل غيبية) نسبتُها إلي هذه الحالة العمومية من الإدراك والفعل نسبة اليقظة إلي النوم، بها يدرك الإنسان المعارف التي بها يرتفع الاختلاف والتناقض في حياة الإنسان، وهذا الإدراك والتلقي من الغيب هو المسمي في لسان القرآن بالوحي، والحالة التي يتخذها الإنسان منه لنفسه بالنبوة (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص131).
چكيده
1. قرآن كريم فرستادگان خدا را با دو واژة رسول و نبي وصف ميكند. نبي مشتق از نبأ و بهمعناي خبررسان است. رسول نيز مشتق از «رسل» و بهمعناي مأمور رساندن پيام به ديگري است.
2. در قرآن واژة نبي بهمعناي لغوي آن، فقط براي توصيف پيامبران خدا به كار رفته است؛ ولي واژة رسول، بيشتر بر پيامبران، و گاهي هم بر فرشتگان مأمور الهي اطلاق شده است. برخي آيات از يك پيامبر با هر دو وصف نبي و رسول سخن ميگويند.
3. بيشتر دانشمندان مسلمان معتقدند كه معناي اصطلاحي رسول و نبي متغايرند. كاربرد هر دو واژه در يك آيه نيز مؤيد اين مطلب است.
4. در باب تفاوت ميان رسول و نبي برخي معتقدند كه نبي، برخلاف رسول، مأمور به تبليغ نيست؛ درحاليكه بنابر معناي لغويِ نبي همة انبيا بايد مأمور به تبليغ باشند. ظواهر آيات نيز دلالت دارد كه تمام انبيا مأمور به تبليغ بودهاند. همچنين طبق اين قول، نسبت بين اين دو واژه، به لحاظ مصداق، عام و خاص مطلق خواهد بود و اين با كاربردهاي قرآني اين واژگان ناسازگار است.
5. بعضي عالمان معتقدند فرق رسول و نبي در اين است كه رسول، برخلاف نبي، معجزه و كتاب و شريعت مستقل دارد، اما اين ديدگاه نيز درست نيست؛ زيرا اولاً به تصريح برخي آيات بعضي از انبيا نيز كتاب آسماني داشتهاند؛ ثانياً قرآن برخي پيامبران فاقد كتاب و شريعت را با عنوان «رسول» توصيف ميكند؛ ثالثاً طبق روايات 313 نفر از پيامبران رسول بودهاند، حالآنكه تعداد اندكي از آنان كتاب داشتهاند؛ رابعاً از قرآن و روايات برميآيد كه فقط پيامبران اولوالعزم داراي شريعت مستقل بودهاند؛ خامساً قرآن به ما ميگويد كه برخي انبياي غيررسول نيز معجزاتي داشتهاند.
6. نبي و رسول، هر دو، فرستادة خداوند و داراي پيامي از جانب اويند؛ با اين تفاوت كه رسول برتر از نبي است. چون علاوه بر پيامآوري، خصيصة اتمام حجت را نيز دارد.
7. بنابر روايات، فرق رسول و نبي در اين است كه نبي، فرشتة وحي را فقط در خواب ميبيند؛ ولي رسول در بيداري نيز آن را مشاهده ميكند.
8. با توجه به اينكه نبي در كاربردهاي قرآني اعم از رسول است، ما نيز انبيا را محور بحثمان قرار ميدهيم؛ زيرا بهطور كلي ميتوان گفت: نبي كسي است كه ازطرف خداوند براي مردم پيامي دارد.
پرسشها
1. معاني لغوي نبي و رسول را بررسي و بيان كنيد.
2. قرآن كداميك از دو واژة نبي و رسول را بر غيرپيامبر نيز اطلاق ميكند؟ بر چه كساني؟
3. ديدگاه اول را دربارة فرق نبي و رسول بيان، و آن را نقد كنيد.
4. ديدگاه دوم را در باب تغاير رسول و نبي، و نقد آن را بيان كنيد.
5. فرق نبي و رسول در چيست؟ توضيح دهيد.
6. تفاوت رسول و نبي بنابر روايات چيست؟
7. پيامبر در اصطلاح كلام چه تعريفي دارد؟
منابعي براي مطالعة بيشتر
الف) براي آگاهي بيشتر از معناي لغوي نبي و رسول، ر.ك:
1. مقري فيّومي، احمدبنمحمدبنعلي، المصباح المنير، صحّحه محمد محييالدين عبدالحميد، [بيتا]، [بيجا]، ذيل واژههاي نبي و رسول.
2. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن كريم، الطبعة الاولي، وزارة الثقافة والارشاد الاسلامي، تهران، 1368، ذيل واژههاي نبي و رسول.
ب) براي آگاهي بيشتر از فرق رسول با نبي، ر.ك:
1. كليني، محمدبنيعقوب، الاصول من الكافي، ج1، باب الفرق بين الرسول والنبي والمحدث.
2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، قم، [بيتا]، ج1، ص271 و ج14، ص291 و ج16، ص325.
3. مطهري، مرتضي، خاتميت، انتشارات صدرا، تهران، 1366، ص41.
4. رشيدرضا، سيدمحمد، الوحي المحمدي، الزهراء، [بيجا]، [بيتا]، ص84ـ85.
5. مغنيه، محمدجواد، الكاشف، ج5، الطبعة الثالثة، دار العلم للملايين، بيروت، 1981م، ص340.
پژوهش
دربارة وجود پيامبراني از ميان جنيان تحقيق كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org