- مقدمة معاونت پژوهش
- درس اول
- درس دوم
- درس سوم
- درس چهارم
- درس پنجم
- درس ششم
- درس هفتم
- درس هشتم
- درس نهم
- درس دهم
- درس يازدهم
- درس دوازدهم
- درس سيزدهم
- درس چهاردهم
- درس پانزدهم
- درس شانزدهم
- درس هفدهم
- درس هجدهم
- درس نوزدهم
- درس بيستم
- درس بيستويکم
- درس بيستودوم
- درس بيستوسوم
- درس بيستوچهارم
- درس بيستوپنجم
- درس بيستوششم
- منابع
درس چهاردهم
وحدت دين الهي و لزوم ايمان به همه پيامبران
از دانشپژوه انتظار ميرود پس از فراگيري اين درس:
1. بتواند بر يگانگي دين الهي استدلال كند؛
2. با اساس دعوت همة پيامبران آشنا شود؛
3. بتواند با استفاده از قرآن ثابت كند كه اسلام مقتضاي فطرت انساني است؛
4. از ادلة لزوم ايمان به تمام پيامبران آگاه شود.
وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ(آلعمران:85)؛ و هركه جز اسلام ديني [ديگر] جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود و وي در آخرت از زيانكاران است.
1. وحدت دين الهي
از آيات قرآن كريم استفاده ميشود كه جريان نبوت، جرياني واحد است؛ زيرا ازيكسو همة پيامبران را يك خداي يگانه برانگيخته است، و ازديگرسو دعوت همة آنها اساس واحدي دارد. اساس تعاليم پيامبران، يعني دين، اين است كه انسانها بايد خداي يگانه را بپرستند و بدون هيچ قيد و شرطي در پيشگاه او تسليم باشند.
بنابراين همة اديان آسماني يك ديناند كه عبارت است از «اسلام»، يعني گردن نهادن و تسليم محض بودن در برابر خدا.(1) اين حقيقت از آيات متعددي استفاده ميشود؛ ازجمله:
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ مَا
1. البته به لحاظ مكانها، زمانها و اقوام مختلف، پارهاي اختلافات جزئي در احكام اديان گوناگون وجود دارد، ولي اساس همة آنها پرستش خداي يگانه و اطاعت از اوست. از اين مطلب در درس بعدي بهتفصيل سخن خواهيم گفت.
جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ * فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالأمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (آلعمران:19ـ20)؛ درحقيقت دين نزد خدا اسلام است؛ و اهل كتاب اختلاف نكردند، مگر پس از حصول علم و از روي سلطهجويي بر يكديگر. هركس به آيات خدا كافر شود، پس [بداند كه] خداوند زودشمار است. اگر با تو به بحث بنشينند، بگو: «من و پيروانم خود را تسليم خدا كرديم». به اهل كتاب و مشركان بگو: «آيا شما هم تسليم خدا شدهايد؟» اگر تسليم شدهاند، پس هدايتيافتهاند و اگر رويگردان شدهاند، بر تو رساندن پيام است و بس؛ و خدا نسبت به بندگان بيناست.
وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (بقره:130ـ131)؛ چه كسي جز آنكه به سبكمغزي گرايد، از كيش ابراهيم روي برميتابد؟ و ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت نيز از شايستگان است. آنگاه خداوند به او گفت: «تسليم شو». گفت: «من در برابر خداوند جهانيان تسليمم».
خداوند در اين دو آيه، روي برتافتن از آيين حضرت ابراهيم علیه السلام را نشانة بيخردي ميشمارد و ميفرمايد: او پيامبري برگزيده و تسليم محض در برابر خداوند بوده است؛ سپس ميفرمايد: نهتنها دين حضرت ابراهيم علیه السلام اسلام بود، بلكه او و حضرت يعقوبعلیهما السلام، پسران خود را هم به همين دين سفارش كردند:
وَوَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُم
مُسْلِمُونَ (بقره:132)؛ «ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان آيين اسلام سفارش كردند: "اي فرزندان من، خدا براي شما اين دين را برگزيده است؛ پس نميريد، مگر آنكه مسلمان (گردن نهاده و تسليم) باشيد"».
آية بعد، گفتوگوي حضرت يعقوب با فرزندانش را در هنگام رحلتش گزارش ميكند:
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره:133)؛ آيا شما حاضر بوديد آنگاه كه مرگ يعقوب فرارسيد و به فرزندانش گفت: «پس از من، چه ميپرستيد؟» گفتند: «خداي تو و خداي نياكان تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را، كه خدايي يكتاست، خواهيم پرستيد و در برابر او تسليم هستيم».
پس حقيقت اسلام پذيرفتن فرمان خدا و تسليم شدن در برابر اوست.(1) خداوند در آية ديگري ميفرمايد: وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آلعمران:85)؛ «و هركه جز اسلام ديني [ديگر] جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود و وي در آخرت از زيانكاران است». از اين آيه ميتوان دريافت كه اسلام مصاديق مختلفي دارد؛ يك مصداق آن، شريعت حضرت ابراهيم علیه السلام ، و مصداق كامل آن شريعت محمديصلی الله علیه و آله است. هركس موظف است شريعت الهي زمان خود را برگزيند؛ پس معناي اينكه در اين زمان، ديني جز اسلام پذيرفته نميشود، اين است كه در اين زمان هم، آنچه را خداوند توسط پيامبران فرستاده است، جز در موارد منسوخ، بايد پذيرفت. افزون بر آن، احكام خاصي را هم كه پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله آورده است، بايد پذيرفت.
1. حضرت علي علیه السلام در تفسير اسلام فرموده است: ان الاسلام هو التسليم؛ «اسلام همان تسليم [فرمان الهي شدن] است» (محمدبنيعقوب كليني رازي، الاصول من الكافي، ج2، باب نسبة الاسلام، ص45، ح1).
2. اسلام؛ مقتضاي فطرت الهي
اسلام بهمعناي تسليم شدن در مقابل خدا، كه روح دعوت انبياست، مقتضاي فطرت انساني نيز هست؛ يعني فطرت انسان اقتضا ميكند كه از روي اختيار، در مقابل خداوند متعال تسليم باشد و دين حق، همين است.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (روم:30)؛ «پس روي خويش را بيهيچ انحرافي بهسوي دين بدار. اين فطرت الهي است كه مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خدا را تبديلي نيست؛ اين است دين استوار».
ظاهر اين آيه گوياي آن است كه مقتضاي فطرت، گرايش بهسوي الله و تسليم بودن در مقابل اوست؛ پس ازآنجاكه فطرت انساني در همة زمانها يكي است و طبق بيان اين آيه، تغيير و تحولي در آن راه ندارد، دين نيز همواره يكي است.(1) آية ديگري از همين سوره نيز ميفرمايد: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّم (روم:43)؛ «پس بهسوي اين دين پايدار روي بياور».
3. لزوم ايمان به همة پيامبران
لازمة تسليم شدن در برابر خدا آن است كه فرد مسلمان، به همة پيامبران و آنچه بر آنها نازل شده است، ايمان داشته باشد و ميان هيچيك از آنان، حتي ميان كتابهايشان، فرقي نگذارد؛ زيرا همة آنها از جانب خداست و اگر كسي خود را تسليم خدا ميداند، بايد هرچه را او نازل فرموده است، بپذيرد. اين مطلب از چندين آية قرآن نيز استفاده ميشود. اين آيات را ميتوان به چهار دستة كلي به شرح زير تقسيم كرد:
1. آيات ميثاق پيامبران؛
2. آيات همبستگي شرايع؛
3. آيات نكوهش از تفرقه در دين؛
1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص179.
4. آيات ستايش و ترغيب به ايمان به انبيا از راه:
الف) دستور به ايمان آوردن به همة انبيا و كتابهاي آسماني؛
ب) دستور به پيامبرصلی الله علیه و آله و مؤمنان براي اعلام ايمانشان به همة انبيا و كتابهاي آسماني؛
ج) خبر دادن از ايمان پيامبرصلی الله علیه و آله و مؤمنان به همة انبيا و كتابهاي آسماني؛
د) تجليل از كساني كه به همة پيامبران و كتب آنها ايمان دارند؛
ه) معرفي كردن راه خدا با وصف «صراط مستقيم».
دستة اول: آيات ميثاق انبيا
قرآن كريم به ما خبر ميدهد كه خداوند متعال از پيامبران پيمان گرفته است كه به پيامبران پيش از خودشان ايمان داشته باشند و يكديگر را تأييد كنند؛ پس مؤمنان نيز بايد به همة پيامبران و آنچه به آنها وحي شده است، ايمان داشته باشند:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَي ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ * فَمَنْ تَوَلَّي بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (آلعمران:81ـ82)؛ آنگاه كه خدا از پيامبران ]و امتهاي ايشان[ پيمان گرفت كه چون شما را كتاب و حكمتي دادم، سپس پيامبري نزد شما آمد كه آنچه را پيش شماست تصديق ميكند، به او ايمان آوريد و يارياش كنيد. [خداوند] گفت: «آيا اقرار كرديد و عهد مرا پذيرفتيد؟» گفتند: «اقرار كرديم». گفت: «پس شهادت دهيد و من نيز با شما از شاهدانم»؛ و كساني كه بعد از اين پيمان از دستور خدا روي گرداناند، فاسقاند.
كتاب و حكمت، محتواي دين خداست. خداوند با اعطاي اين دو موهبت به پيامبران، از همة آنها ميثاق گرفت كه پيامبران بعد از خود را تصديق و تأييد كنند.
هرچند تكية اين آيه بر اخذ ميثاق از پيامبران براي ايمان به پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله است،(1) با توجه به سياق و آيات قبل و بعد روشن ميشود كه مسئلة اصلي در اين آيه، پيروي همه از يك پيامبر خاص نيست، بلكه منظور ايمان به جرياني است كه همه را بهسوي خداي واحد دعوت ميكند؛ بعد ميفرمايد:
أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (آلعمران:83)؛ «آيا [مردم] جز دين خدا ميجويند حالآنكه آنچه در آسمانها و زمين است، خواهناخواه، تسليم فرمان اوست و بهسوي او بازگردانده ميشوند؟»
دستة دوم: آيات همبستگي شرايع
قرآن كريم شرايع الهي را جرياني به هم وابسته معرفي ميكند:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ (شوري:13)؛ از [احكام] دين، آنچه را كه به نوح دربارة آن سفارش كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را دربارة آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقهاندازي مكنيد».(2)
يعني بين كتابهاي پيامبران و محتواي پيامشان تعارضي نيست؛ همة آنها يك خط را نشان ميدهند و به يك چيز دعوت ميكنند.
1. در روايات آمده است كه خداوند از تمام پيامبران براي آن حضرت پيمان گرفته است (ر.ك: ابوعلي فضلبنحسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص786، 787)؛ حضرت علي علیه السلام نيز در وصف آن حضرت فرمودهاند: مأخوذ علي النبيين ميثاقه (نهج البلاغه، خطبة 1).
2. اين آيه بدان معنا نيست كه شرايع نيز يكي بودهاند و هيچ تفاوتي نداشتهاند؛ بلكه مراد آيه اين است كه اسلام شرايع همة پيامبران را دربردارد. شايد هم بتوان گفت كه آيه درصدد بيان اين نكته است كه شرايع، بهرغم اختلافشان، بهحسب استعداد امتها، يك حقيقت دارند و از يك حقيقت سرچشمه ميگيرند (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص379).
دستة سوم: آيات نكوهش تفرقه در دين
قرآن فرق نهادن ميان پيامبران از جهت ايمان به ايشان را نهي ميفرمايد، تا جايي كه ايمان نداشتن به همة پيامبران و كتابهاي آسماني را كفر ميخواند و براي آن عذاب مقرر ميكند؛ همچنين در مقابل اين وعيد، براي كساني كه به تمام پيامبران و كتابهاي آسماني ايمان دارند، وعدة ثواب ميدهد:
إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا * إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً * أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (نساء:149ـ151)؛ كساني كه به خدا و پيامبرانش كفر ميورزند و ميخواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايي افكنند و ميگويند كه بعضي را باور داريم و بعضي را نميپذيريم، آنان ميخواهند كه راهي ميانه برگزينند؛ اينان درحقيقت كافراناند و ما براي كافران عذابي خواركننده آماده ساختهايم.(1)
پس همانگونه كه در مسئلة توحيد، بايد همة مراتب ضروري آن را پذيرفت، در نبوت هم بايد تمامي «ما أَنْزَلَ اللّه» را پذيرفت؛ زيرا انكار بخشي از آن، بهمنزلة انكار كل آن است.
قرآن كساني را كه به همة كتابهاي آسماني و پيامبران ايمان ندارند، در شمار مشركان به حساب ميآورد: ...وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِين (روم:31)؛ «از مشركان نباشيد»
1. مانند يهوديان كه نبوت موسي علیه السلام و پيامبران پيش از ايشان را قبول دارند، ولي نبوت حضرت عيسي علیه السلام و حضرت محمدصلی الله علیه و آله را نميپذيرند؛ همچنين مسيحيان كه به نبوت حضرت عيسي علیه السلام و پيامبران پيش از ايشان معتقدند، ولي نبوت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله را باور ندارند (ر.ك: ابوجعفر محمدبنحسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص373؛ محسن فيض كاشاني، تفسير الصافي، ج1، ص477؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص132).
و بعد در تفسير مشركان ميفرمايد: مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم:32)؛ «از آنان كه دين خود را پارهپاره كردند و فرقهفرقه شدند و هر فرقهاي به هرچه داشت، دلخوش بود».
پذيرش بخشي از احكام دين و رد بخشي از آن، نوعي شرك است؛ زيرا رد كردن بخشي از دين و پذيرفتن چيز ديگري بهجاي آن، بهمعناي انكار ربوبيت تشريعي خداوند و برگرفتن معبودي ديگر، و در نهايت شرك است.
دستة چهارم: آيات ترغيبكننده مردم به ايمان به همه انبيا
آياتي از قرآن كريم با بيانهاي مختلف، مردم را تشويق ميكنند كه به همة پيامبران ايمان بياورند، و آيات بسياري هم ايمانآورندگان به همة ايشان را ستايش ميكنند. اين تشويق و ستايش به شكلهاي مختلفي، به شرح زير، آمدهاند.
الف) دستور ايمان به همه پيامبران و كتابهاي آسماني
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَي رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ... (نساء:136)؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد، به خدا و پيامبرش و اين كتاب كه بر پيامبرش نازل كرده و آن كتاب كه پيشازآن نازل كرده، بهحقيقت ايمان بياوريد».
بنابر مفهوم آية بالا كساني كه به همة پيامبران و كتابهاي آسماني ايمان ندارند و بيقيدوشرط در برابر فرمان الهي تسليم نيستند، در واقع ايمانشان پذيرفته نيست؛ درست همانگونه كه يك مؤمن موحد بايد همزمان به توحيد در خالقيت، ربوبيت تكويني، ربوبيت تشريعي و الوهيت معتقد باشد و اگر توحيد در خالقيت را بپذيرد، ولي توحيد در ربوبيت را انكار كند، گويي اصلاً توحيد ندارد. هر مؤمني بايد كل اين مجموعة مركب را، كه با تحليل از حقيقت ايمان به خدا و تسليم بودن در برابر او به
دست ميآيد، قبول داشته باشد. ابليس، بااينكه به وجود خدا ايمان داشت، سرانجامي بدتر از همة كفار و مشركان يافت؛ چون ايمانش مطلق نبود و توحيد در ربوبيت تشريعي الهي را قبول نداشت. اينگونه نيست كه سطح ايمان وابسته به متعلَّقات آن باشد و كسي كه به خالقيت الله ايمان دارد، دستكم بخشي از سعادت را كسب كند؛ بلكه تا به آن حد لازم نرسد، صفر و يا حتي پايينتر از صفر است.(1)
ب) فرمان اعلام ايمان به همه انبيا و كتابهاي آسماني
خداوند در برخي آيات قرآن كريم، به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و مؤمنان فرمان ميدهد كه ايمانشان را به وحي پيامبران اعلام كنند:
قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (آلعمران:84)؛ بگو: «به خدا و آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او نازل شد، و نيز آنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر از جانب پروردگارشان داده شده است، ايمان آورديم. ميان هيچيك از ايشان فرقي نمينهيم و همه تسليم [ارادة] او هستيم».
چنانكه در آية ديگري ميفرمايد:
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا
1. براي تفصيل بيشتر، ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن 1ـ3 (خداشناسي، كيهانشناسي، انسانشناسي)، ص54ـ61.
هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقره:136ـ137)؛ بگوييد: «ما به خدا و آياتي كه بر ما نازل شده، و نيز آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او نازل شده، و نيز آنچه موسي و عيسي داده شدهاند، و آنچه بر پيامبران ديگر از جانب پروردگارشان آمده است، ايمان آورديم. ميان هيچيك از پيامبران فرقي نمينهيم و همه در برابر خدا تسليم هستيم». اگر به آنچه شما ايمان آوردهايد آنان نيز ايمان بياورند، هدايت يافتهاند؛ اما اگر روي برتافتند، پس با تو سر خلاف دارند و در برابر آنها خدا تو را كافي است كه او شنوا و داناست.
ج) خبر دادن از ايمان پيامبر و مؤمنان به همة انبياي الهي و كتابهاي آسماني
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ... (بقره:285)؛ «پيامبر، خود، به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده، ايمان دارد و همة مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان دارند».
د) ستايش ايمانآورندگان به همة انبيا و كتابهاي آسماني
قرآن در وصف پرهيزگاران ميفرمايد: وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِك... (بقره:4)؛ «و آنان كه به آنچه بر تو و بر پيامبران پيش از تو نازل شده است، ايمان ميآورند».
در نگاه قرآن، كساني كه به همة پيامبران الهي ايمان دارند، از پاداش و مغفرت الهي بهرهمند خواهند بود:
وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِه وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (نساء:152)؛ «و كساني كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردهاند و ميان پيامبرانش جدايي نيفكندهاند، خداوند بهزودي پاداششان را خواهد داد و خدا آمرزنده و مهربان است».
ه) توصيف راه خدا با وصف «تنها راه مستقيم»
قرآن كريم در دستهاي از آيات، پرستش خالص خدا را صراط مستقيم و تنها راه لازمالاتباع معرفي ميكند و مردم را از گام نهادن در راههاي متفرق ديگر نهي ميفرمايد:
وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (انعام:153)؛ «و اين است راه راست من، از آن پيروي نماييد. به راههاي گوناگون مرويد كه شما را از راه خدا پراكنده ميسازد. اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش ميكند؛ شايد پرهيزگار شويد».(1)
با توجه به آية بالا، مفهوم اين آيه نيز روشن ميشود كه ميفرمايد: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا... (آلعمران:103)؛ «همگي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد». مراد از تفرق، پراكندگي در دين خدا و انحراف از راه خداست؛ يعني از راه خدا گام برون ننهيد كه به اختلاف و پراكندگي ميانجامد. آنچه همة مردم را با هم متحد ميكند اين است كه همه در راه خدا، در يك خط و بهسوي يك مقصد حركت كنند.
آية ديگري از قرآن در مذمت كساني است كه دين را بخشبخش كردهاند و بخشي را پذيرفته و بخشي را رد كردهاند: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ... (انعام:159)؛ «كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقهفرقه شدند، تو هيچگونه مسئول ايشان نيستي».
بنابراين گرايش به اسلام، بهمعناي پذيرفتن همة اموري است كه خداوند در هر زماني و بر هر پيامبري نازل كرده است. اين مطلب نشانگر آن است كه بين محتواي آنچه پيامبران مختلف آوردهاند، تناقض و تعارضي وجود ندارد؛ زيرا اگر در اين ميان تعارضي بود، پذيرفتن يكي موجب رد ديگري ميشد و امكان نداشت كسي بتواند همة آنها را با هم بپذيرد. وجود اختلاف در بعضي احكام جزئي به اين دليل است كه برخي احكام تا تاريخ
1. آية 61 سورة يس نيز داراي همين مضمون است.
خاصي اعتبار داشته، و يا ويژة شخص و يا گروه معيني بودهاند و ديگران هم اين احكام را براي آنها ميپذيرند. پس معناي ايمان به تورات اين نيست كه ما در اين زمان بايد به تورات عمل كنيم؛ بلكه به اين معناست كه ما آنچه را براي بنياسرائيل و مخصوص آن عصر بوده و در تورات تحريفنشده آمده است، صحيح و حق ميدانيم؛ اما براي عمل به فرمانهاي الهي در اين زمان، بايد ببينيم كه اكنون و در اين زمان، خدا از ما چه خواسته است.
نتيجه اينكه لازمة ايمان به هر پيامبري، پذيرفتن همة پيامبران است. اگر كسي واقعاً به حضرت موسي يا حضرت عيسي و يا حضرت ابراهيمعلیهم السلام ايمان داشته باشد، بايد به پيامبران ديگر هم ايمان بياورد. چنانكه در درس هشتم بهتفصيل گذشت، حضرت موسي و عيسيعلیهما السلام، پيشاپيش به آمدن پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله بشارت دادهاند. پس مسلمان حقيقي كسي است كه موسي و عيسيعلیهما السلام را نيز قبول داشته باشد؛ اما به اين معنا نيست كه در اين زمان نيز پيروي از دين يهوديت يا مسيحيت جايز باشد.(1) كسي را ميتوان پيرو حضرت موسي علیه السلام ناميد كه اگر نبوت حضرت عيسي علیه السلام و نبوت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله برايش ثابت شد، به اينها هم ايمان بياورد؛ وگرنه بخشي از دين حضرت موسي علیه السلام را نپذيرفته، و اين بهمنزلة انكار كل آن دين است؛ چون گفتيم پذيرفتن و تسليم شدن بايد بيقيدوشرط باشد. بنابراين در زمان ما كساني كه خود را پيرو يكي از پيامبران پيشين ميدانند، اگر حجت برايشان تمام شود و نبوت حضرت خاتمصلی الله علیه و آله را دريابند، مقتضاي ايمان به پيامبر خودشان اين است كه به پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ايمان آورند. در درس بعدي بهتفصيل دراينباره سخن خواهيم گفت.
1. البته آياتي در قرآن كريم هست كه ظاهرشان موهم جواز اعتقاد و عمل به اديان الهي ديگر بعد از اسلام است؛ ولي دقت در آن آيات و توجه به قراين مربوط به آنها نشان ميدهد كه چنين برداشتي درست نيست. در مبحث جهاني بودن اسلام دراينباره به بحث خواهيم نشست.
چكيده
1. اگرچه مجموعه فراخوانهاي هريك از پيامبران، بهويژه پيامبران اولوالعزم، دين ناميده ميشود، بنابر آيات قرآن، نبوت جريان واحدي است؛ چون كل آن ازسوي خداي يگانه است.
2. اساس دعوت پيامبران، اسلام، يعني تسليم مطلق در برابر فرمان خداوند است: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ (آلعمران:19). پيامبران نيز فرزندان خود را به تسليم در برابر فرمان الهي سفارش ميكردند.
3. اسلام مقتضاي فطرت الهي است و ازآنجاكه اين فطرت هميشه ثابت است، انسانها بهطور فطري و از روي اختيار، در برابر فرمان الهي تسليم ميشوند: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (روم:30).
4. قرآن كريم در آيات متعدد تصريح ميكند كه مردم بايد به همة پيامبران ايمان داشته باشند. يك دسته از اين آيات گوياي آن است كه خداوند از پيامبران و پيروان آنها پيمان گرفته است كه به پيامبران ديگر نيز ايمان داشته باشند (مانند: آلعمران:81ـ82).
5. دستة دوم اين آيات، همة شرايع الهي را وابسته به هم معرفي ميفرمايد (مانند: شوري:13) و دستة سوم، از فرق نهادن ميان پيامبران در ايمان به ايشان نهي ميفرمايد (مانند: نساء:149ـ151).
6. آيات دستة چهارم به پنج شكل مردم را بر ايمان به تمام پيامبران تشويق و ترغيب ميكنند: الف) فرمان ايمان آوردن به تمام پيامبران و كتابهاي آسماني (مانند: نساء:136)؛ ب) دستور اعلام ايمان به همة پيامبران و كتابهاي آسماني (مانند: آلعمران:84)؛ ج) خبر دادن از ايمان پيامبر و مؤمنان به همة انبياي الهي و كتابهاي آسماني (مانند: بقره:285)؛ د) ستايش از ايمانآورندگان به تمام انبيا و كتابهاي آسماني (مانند: بقره:4)؛ هـ) توصيف راه خدا با وصف «تنها صراط مستقيم» و نهي از رفتن به راههاي متفرق ديگر (مانند: انعام:153).
7. از لوازم ايمان به تمام كتابهاي آسماني اين است كه هرآنچه را در آنها آمده، برحق و نازلشده ازطرف خداوند بدانيم. بنابراين همة انسانهايي كه در زمان دين اسلام زندگي ميكنند، بايد آن را بپذيرند. يهودي و مسيحي واقعي كسي است كه با آمدن پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله رسالت آن حضرت را نيز بپذيرد.
پرسشها
1. ثابت كنيد كه تمام پيامبران دين واحدي آوردهاند.
2. با استفاده از آيات، اصل و اساس دعوت پيامبران را تبيين كنيد.
3. آيهاي را بيان كنيد كه ميگويد اسلام مقتضاي فطرت انساني است.
4. چهار دسته آياتي را كه از لزوم ايمان به تمام پيامبران سخن ميگويند، بيان كنيد.
5. پنج گونه تشويق و ترغيب قرآن بر ايمان به تمام پيامبران و كتابهاي آسماني را تبيين كنيد.
6. لازمة ايمان به تمام پيامبران چيست؟
منابعي براي مطالعة بيشتر
1. نجفي، محمدحسن، جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام، چ7، دار احياء التراث العربي، بيروت، [بيتا]، ج41، كتاب حدود، قسم دوم، باب اول، ص600ـ612.
2. مصباح يزدي، محمدتقي، كاوشها و چالشها، ج1، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خمينيرحمه الله، قم، 1379، ص85ـ86.
پژوهش
دربارة حكم انكار برخي از احكام يك شريعت تحقيق كنيد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org