قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سيزدهم

عصمت پيامبران (3):

پاسخ به شبهات قرآني درباره عصمت پيامبر اسلام

 

 

 

از دانش‌پژوه انتظار مي‌رود پس از فراگيري اين درس:

1. مراتب گناه و استغفار را بيان كند؛

2. براي استغفار معصومان تبييني صحيح بيان كند؛

3. با معناي ذنب و غفران در آية لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ آشنا شود؛

4. بتواند شبهة استدلال به آية وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ را براي اثبات معصوم نبودن حضرت محمدصلی الله علیه و آله ، رد كند؛

5. تحريم در آية لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ را تبيين كند.

 

 

 

 

 

حضرت علي علیه السلام در پاسخ به عالم يهودي، كه در ستايش يحيي‌بن‌زكريا علیه السلام مي‌گفت: كان يبكي من غير ذنب، فرمود: «آري، يحيي چنان بود؛ ولي محمدصلی الله علیه و آله به درجاتي بالاتر از آن دست يافت. يحيي‌بن‌زكريا در زماني مي‏زيست كه نه جاهليتي وجود داشت و نه بتي در كار بود؛ ولي به محمدصلی الله علیه و آله در سن كودكي و در ميان بت‏پرستان و حزب شيطان، حكم الهي و فهم و آگاهي داده شد، و هرگز در او گرايشي به بت‏ها پديد نيامد. ...آن حضرت نيز، بدون آنكه جرم و گناهي از او سر زده باشد، از خشيت خدا چندان مي‏گريست كه جايگاه نمازش مرطوب مي‏شد».(1)

در درس پيشين همة آياتي را كه از آنها شبهاتي دربارة عصمت پيامبران برمي‌آمد بررسي كرديم و آن شبهات را پاسخ گفتيم. در اين درس آياتي را كه موهم معصوم نبودن پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله است، بررسي مي‌كنيم.

آية اول

إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج10، ص45.

وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا (فتح:1ـ2)؛ «ما براي تو پيروزي نماياني را فراهم كرديم، تا خدا گناه پيشين و پسين تو را بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت نمايد».

ظاهر اين آيه دلالت دارد كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله دست‌كم دو بار در عمرش مرتكب گناه شده است: يكي پيش از نزول اين آيه و ديگري بعد از آن، و البته خدا هم آنها را بخشيده است. براي رد اين شبهه يك پاسخ عام و يك پاسخ خاص (ويژة اين آيه) بيان مي‌كنيم.

پاسخ عام

در برابر استدلال به همة آياتي كه در آنها موضوع آمرزش يا گناه در ارتباط با پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله مطرح شده است، اين پاسخ عام وجود دارد كه با توجه به آنچه در درس پيشين بيان شد، اين آيات برخلاف ظاهرشان دلالتي بر اينكه پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ـ العياذ بالله‌ـ مرتكب حرام شرعي، يا حتي كار مكروه شده باشد، ندارند.

توضيح اينكه معمولاً گناه به‌معناي سرپيچي از قانون‌هاي الزامي الهي به كار مي‌رود. چنين گناهاني حتماً مجازات اخروي در پي دارند و ممكن است ارتكاب آنها در دنيا نيز مجازاتي داشته باشد؛ ولي گاهي برخي كارها، به ‌لحاظ مراتب معنوي گناه شمرده مي‌شود. مرحوم علامه طباطباييرحمه الله در تفسير الميزان مي‌فرمايد:

گناهان سه گونه‌اند: يكي گناه قانوني (وضعي)، يعني مخالفت با يك قانون وضع‌شده كه حرام است؛ ديگري گناه اخلاقي، يعني انجام عملي كه با مكارم اخلاقي منافات دارد، هرچند از‌نظر شرعي حرام نيست. انجام چنين عملي، كه آثار نامطلوبي در روح انسان برجاي مي‌گذارد، گناه اخلاقي ناميده مي‌شود؛ سوم، گناه در مقام محبت، كه تخلف از قانون نيست و رذيلت اخلاقي هم شمرده نمي‌شود، ولي مقتضاي مقام محبت

نيست. اقتضاي محبت اين است كه محب نسبت به محبوب، در كمال تسليم بوده، تمام توجهش به او باشد و در هيچ حالي از او غفلت نكند و تمام همتش اين باشد كه خواستة محبوبش را انجام دهد و توجهي به غير محبوبش نداشته باشد.(1)

مقام محبت آداب خاصي غير از قانون و اخلاق دارد و بين محب و محبوب رابطة خاصي هست. اولياي خدا و انبياي عظامعلیهم السلام در مرتبة بلندي از محبت الهي قرار دارند، و اقتضاي آن مقام، اين است كه تمام توجهشان به معبودشان باشد و هيچ توجهي به غير خدا نداشته باشند و دنبال هيچ‌چيزي جز رضاي او نروند. اگر آنان از مقتضاي اين مقام كوچك‌ترين تخلفي بكنند و لحظه‌اي به غير محبوبشان توجه نمايند، آن را گناهي براي خودشان تلقي مي‌كنند و در مقام استغفار از آن گناه برمي‌آيند.

البته پيامبران و اولياي الهي در مراتب مختلفي قرار دارند و همه در يك مقام و منزلت نيستند. طبعاً هر مقامي گناهي متناسب با خود دارد و ممكن است كاري براي كسي كه در يك مرتبه است، گناه نباشد؛ اما براي نبي و يا ولي بلندمرتبه‌تر از گناه باشد. هرچه مراتب قرب به خدا بالاتر رود، مراتب گناه لطيف‌تر، و درعين‌حال عظيم‌تر مي‌شود؛(2) چنان‌كه گفته‌اند: حسنات الابرار، سيئات المقربين.(3) مقربان، به‌حسب مقام


1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص364ـ370. مرحوم علامه طباطبايي در صفحة 371، وقتي چكيدة مطالب پيشين را بيان مي‌كند، گناه و بخشش متعلق به حكم عقلي را نيز اضافه مي‌كند؛ در نتيجه، گناه و بخشش از نگاه او چهار مرتبه دارد.

2. براي تقريب به ذهن مي‌توان برخورد با يك شخصيت علمي و يا مقام دنيوي را مثال زد كه وظايف اطرافيان وي و زشت شمردن رفتارشان در برابر او، به‌حسب معرفت آنها و نزديك بودنشان به وي، متفاوت است.

3. اين عبارت در منابع روايي ذكر نشده است؛ تنها علي‌بن‌عيسي اربلي، در كشف الغمة (ج2، ص254)، بعد از توضيح دربارة روايت مربوط به هفتاد بار استغفار پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در هر روز آورده است: وقوله حسنات الابرار، سيئات المقربين. علامه مجلسي آن را در بحار الانوار (ج25، ص204) به‌صورت روايت از كشف الغمة نقل كرده و در جلد 73، صفحة 316، آن را با «قيل» آورده است.

قربشان، وظايف خاصي دارند كه تخلف از آنها برايشان گناه شمرده مي‌شود و عقوبتش نيز دوري از محبوبشان است، نه عذاب جهنم و محروميت از بهشت. بالاترين ترس آنان اين است كه مبادا كاري انجام دهند كه عنايت محبوبشان به آنها كم شود و اندكي از او بي‌توجهي ببينند. اين برايشان از هر عذابي سخت‌تر و هولناك‌‌تر است. بنابراين ترسشان هم از همه بيشتر است و اگر كاري انجام دهند كه چنين عقوبتي داشته باشد، بيش از ديگران مي‌ترسند و در مقام استغفار و توبه برمي‌آيند.

پيغمبر اسلامصلی الله علیه و آله از همة پيامبرانعلیهم السلام برتر است و بي‌شك در بالاترين مقام قرب جاي دارد. لازمة چنين مقام والايي، داشتن وظايف سنگين‌تر، و نگراني از كوتاهي در انجام آن وظايف است. زندگي دنيا لوازمي دارد كه ممكن است براي مردم عادي واجب شرعي باشد، ولي در مقام محبت الهي گناه محسوب شود؛ زيرا لازمة محبت اين است كه محب، تمام توجهش فقط معطوف به محبوبش باشد؛ اما خود محبوب، او را به انجام كاري فرمان مي‌دهد كه براي زندگي دنيا ضرورت دارد و او بايد آن كار را انجام دهد؛ ولي پيش خود احساس گناه مي‌كند؛ زيرا در اين ميان مقداري از توجهش معطوف به غير محبوبش مي‌شود. در اين حال محب گرچه كاملاً از ياد خدا غافل نمي‌شود، براي از بين بردن اثر اين گناه استغفار و توبه مي‌كند.(1) شايان ذكر است كه اصلاً لازمة زندگي دنيوي توجه به مخلوقات است؛ چون براي هيچ موجود مادي‌اي در اين جهان ممكن نيست كه بتواند با توجه كامل به معبود حق ـ جل و علاـ زندگي كند. ازاين‌رو زندگي دنيايي براي اولياي خدا، حتي برترين پيامبران، بدون چنين توجهي، كه ايشان آن را براي خود گناه مي‌دانند، ممكن نيست. در نتيجه، نسبت گناه و استغفار به كسي مثل پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله، به‌حسب مقام بلند ايشان است. (2)


1. ر.ك: علي‌بن‌عيسي اربلي، كشف الغمة، ج2، ص253ـ255.

2. از رسول اكرمصلی الله علیه و آله نقل كرده‌اند: إِنَّهُ‏ لَيُغَانُ‏ عَلَي قَلْبِي فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ سَبْعِينَ مَرَّة؛ «همانا [براثر پرداختن به وظايف دنيوي] دلم را زنگار مي‌پوشاند؛ پس [براي زدودن آن] روزي هفتاد مرتبه استغفار مي‌كنم» (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج60، ص183).

اكنون مي‌توان دريافت كه آنچه در مناجات‌ها و دعاهاي ائمة اطهارعلیهم السلام مي‌بينيم كه آنان خودشان را صاحب بزرگ‌ترين گناهان مي‌خوانند(1) و وضع و حال خود را بدتر از ديگران مي‌دانند،(2) به اين دليل است كه آنان به‌حسب مقامشان كوچك‌ترين توجه به غير خدا را بالاترين گناه براي خودشان مي‌دانند، و چون مي‌دانند كه مردم ازلحاظ محبت به خدا در مرتبة ايشان نيستند، گناهان خود را بالاتر از همه مي‌دانند. پس ذنبي كه قرآن به پيامبران نسبت مي‌دهد، مطلقاً به‌معناي محرّم شرعي نيست.

پاسخ ويژة اين آيه

از دقت در آيات إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ روشن مي‌شود كه ذنب در اين آيه ربطي به انجام حرام الهي ندارد. اين چه گناهي است كه با پيروزي مسلمانان به رهبري پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و شكست كفار و مشركان بخشوده مي‌شود؟ اين سؤال را مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسيد و امام پاسخ داد: لَم يَكنْ احدٌ عندَ مشركي اهلِ مكةَ اعظمَ ذنباً من رسول الله، لأنّهم كانوا يعبدون من دون الله ثلاثمأة وستين صنماً، فلمَا جاءهمصلی الله علیه و آله بالدعوة الي كلمة الاخلاص كبُر ذلك عليهم وعَظُم.(3) يعني به ‌عقيدة مشركان، حضرت محمدصلی الله علیه و آله بالاترين گناه را انجام داده بود؛ چون به بت‌هاي آنان بد گفته و با آيينشان مبارزه كرده بود. اين همان گناهي است كه با پيروزي آشكار پيامبر و مسلمانان از بين رفت؛ زيرا بعد از فتح مكه بسياري از مشركان تسليم شدند و برخي ديگر از مكه بيرون رفتند و ديگر كسي در مكه نماند كه دعوت پيامبر به توحيد را انكار


1. ر.ك: ابوجعفر محمدبن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا†، ج1، باب 15، ص202، ح1.

2. امام سجاد علیه السلام در دعاي سحر مي‌فرمايد: فمن اسوء حالاً مني؛ «چه كسي از من بدحال‌تر است؟»، و در دعاي ديگري آمده است: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ مَا فِي عِبَادِكَ مَنْ هُوَ أَقْسَي قَلْباً مِنِّي وأعْظَمُ مِنِّي ذَنْباً فَإِنِّي أَعْلَمُ أنَّهُ لاَ مَوْلَي أعْظَمُ مِنْكَ طَوْلاً وأوْسَعُ رَحْمَةً وَعَفْوا (محمدباقر مجلسي، بحار ‌الانوار، ج78، ص327).

3. ابوجعفر محمدبن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، باب 15، ص202، ح1.

كند؛ در نتيجه، اين گناه پيامبر نزد آنان بخشيده شد؛ نه ‌اينكه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله ـ ‌‌العياذبالله ‌ـ به يكي از محرمات الهي بي‌توجهي كرده باشد.(1) نسبت دادن بخشش به خداوند نيز، از بيانات توحيدي قرآن است؛ زيرا اثر هر امر نامطلوبي كه از بين مي‌رود، در واقع خدا آن را از بين برده است؛ پس چون خدا اين پيروزي را نصيب پيامبرصلی الله علیه و آله كرده است، هرچه بر آن مترتب شود، ناشي از كار او به حساب مي‌آيد؛ ازجمله از بين رفتن آثار آنچه به نظر مشركان گناه بود و با فتح مكه اين احساس از ميان رفت.

آية دوم

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (توبه:43)؛ «خدايت ببخشايد! چرا به آنان اجازه [ماندن] دادي، تا آنكه [حال] آنان كه راست گفته‌اند بر تو آشكار شود و دروغ‌گويان را بشناسي؟»

جملة «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ» در آية بالا ممكن است براي عده‌اي اين توهم را پديد آورد كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله ـ‌ العياذ‌بالله‌ ـ گناهي انجام داده و خدا آن را بخشيده است. جملة «لِمَ أَذِنْتَ لَهُم» نيز لحن توبيخ و عتاب دارد و مي‌تواند موهم آن باشد كه پيامبر معصوم نبوده است.(2) براي روشن شدن مفهوم آيه و رفع اين شبهه، شأن نزول و مفاد آن را توضيح مي‌دهيم.

اين آيه دربارة عده‌اي از منافقان و يا افراد سست‌ايمان است

كه گرچه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله


1. براي اطلاع از اقوال در اين مسئله، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج15، ص275.

1. ر.ك: عبدالله‌بن‌عمر بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل المعروف بتفسير البيضاوي، ج2، ص185؛ ابوعبدالله محمد‌بن‌احمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج8، ص155؛ محمود‌بن‌عمر زمخشري، الكشاف، ج2، ص274. مرحوم طبرسي نيز به جبابي نسبت مي‌دهد كه آيه را دال بر صدور گناه صغيره از حضرت محمدصلی الله علیه و آله مي‌دانسته است (ر.ك: ‌ابوعلي فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5ـ6، ص52).

2. ر.ك: جلال‌الدين عبدالرحمان سيوطي، لباب ‌النقول في‌ اسباب ‌النزول، ص153.

براي جنگ تبوك(1) فرمان بسيج عمومي داده بود،(2) تخلف كردند و به جنگ نرفتند؛ ازاين‌رو آياتي نازل شد و آنان را به‌سختي نكوهش كرد.(3) بعضي ديگر خدمت پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله مي‌آمدند و براي آنكه به جنگ نروند، بدون عذر، بهانه مي‌آوردند كه: «كار و گرفتاري داريم؛ اجازه بدهيد كه در شهر باقي بمانيم»، تا اگر كسي اعتراض كرد، بگويند ما از خود پيامبرصلی الله علیه و آله اجازه گرفته‌ايم. پيامبر آنها را مي‌شناخت و از لحن كلامشان مي‌دانست كه آنان منافق و يا سست‌ايمان‌اند: وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْل (محمد:30)؛ «آنان را [كه در دل‌هايشان مريضي است] از آهنگ سخنانشان مي‌شناسي». ولي براي حفظ ظاهر، به آنها اجازه مي‌داد كه در شهر بمانند. اين از غايت عطوفت پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله بود كه پيوسته مي‌كوشيد اسرار مردم پوشيده بماند. افزون بر اين پيامبر نمي‌خواست كاري كند كه موجب تجري آنان شود؛ چون روشن است كه مخالفت صريح سربازان با دستور فرمانده، موجب تجري ديگران مي‌شود و اهميت امر فرمانده را كم مي‌كند.

بعضي مفسرانِ معتقد به عصمت پيامبران، ظاهر آيه را چنين توجيه كرده‌اند كه اين بخشش الهي مربوط به يك ترك اولي است نه معصيت؛ زيرا خداوند متعال به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله اجازه داده بود كه به هركس صلاح مي‌داند، رخصت ماندن بدهد؛ پس اگر آن حضرت به ‌كسي اجازة ماندن داده باشد، مرتكب كار حرامي نشده و گناهي انجام نداده است. اين آيه حداكثر دلالت مي‌كند كه بهتر بود پيامبرصلی الله علیه و آله به آنان اذن ندهد. «عَفَا اللّهُ عَنْكَ» معنايش اين است كه خداوند اين ترك اولاي پيامبر را بخشيده است.(4)


1. ر.ك: ابوعلي فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5ـ6، ص5.

2. قرآن مي‌فرمايد: انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وأنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون (توبه:41).

3. يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاّ قَلِيل * إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا ألِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِير (توبه:38ـ39).

4. ر.ك: ابوعلي فضل‌بن‌حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5ـ6، ص53.

مرحوم علامه طباطباييرحمه الله معتقد است، پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله حتي مرتكب ترك اولي هم نشده است و آيه دلالتي ندارد كه اجازه ندادن به منافقان بهتر بوده است؛ بلكه اين آيه گوياي مدحي به زبان عتاب است. يك راه معمول براي تمجيد از افراد اين است كه آنان را با صراحت بستايند و مثلاً بگويند: فلان شخص خيلي مهربان، عطوف و دل‌سوز است؛ اما گاهي ممكن است كسي را به زباني كه در ظاهر، عتاب‌آميز است، مدح كنند و اين روش بليغ‌تر است؛ براي مثال به او مي‌گويند: «آخر چقدر دل‌سوزي؟! دل‌سوزي هم حدي دارد». در اين آيه نيز نمونه‌اي از مدح عتاب‌گونه ديده مي‌شود؛ زيرا در ذيل همين آيه آمده است: وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لأعَدُّوا لَهُ عُدَّةً(توبه:46)؛ «اگر بيرون شدن را مي‌خواستند، سازوبرگ آن را آماده مي‌كردند». آنها اصلاً قصد خروج نداشتند و خدا چون به ضمير ناپاك آنان و ناشايستگي‌شان آگاه بود، نمي‌خواست آنها در جهاد شركت كنند: وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ (توبه:46)؛ «ولي خدا بسيج آنان را ناخوش داشت و آنها را [از جنگ] بازداشت و [به‌ ايشان] گفته شد كه با خانه‌نشينان بمانيد».

اين حالت سستي و بهانه‌گيري آنها در واقع يك عقوبت الهي بود؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً(توبه:47)؛ «اگر همراه شما [به‌جنگ] بيرون آمده بودند، جز فساد بر شما نمي‌افزودند».(1)

بنابراين حضور آنها در جنگ، هيچ‌گونه مصلحت واقعي در پي نداشت. پس اين آيه نمي‌خواهد بفرمايد كه بهتر بود پيامبر آنها را با خود به جنگ مي‌برد. در همين آيه هم علت عتاب اين‌گونه بيان شده است كه اگر پيامبر اجازه مي‌داد: يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ معلوم مي‌شد كه چه كساني راست مي‌گويند و چه كساني دروغ؛ اما اگر اجازه نمي‌داد، آنها كه راست‌گو بودند، شركت مي‌كردند و دروغ‌گويان رسوا مي‌شدند و معلوم


1. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص284ـ289.

مي‌شد كه آنان واقعاً در پي اطاعت نيستند؛ ولي اين امر موجب جري شدن ديگران مي‌شد؛ پس مصلحت واقعي در اين بود كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله به آنان اجازة ماندن بدهد.

«عَفَا اللّهُ عَنْك» هم جملة خبري نيست تا معنايش اين باشد كه پيامبر گناه و يا ترك اولايي انجام داده و خدا او را بخشيده است، بلكه صرفا يك دعاست؛ چنان‌كه وقتي به كسي مي‌گوييم: «خدا پدرت را بيامرزد»، معنايش اين نيست كه مي‌خواهيم گناهي را براي پدرش اثبات كنيم. پس اين آيه اصلاً در مقام عتاب جدي و واقعي نيست. گرچه لحن آن عتاب آلود است، در پس آن مدحي لطيف نهفته است.(1) اين جمله، چنان‌كه امام رضا علیه السلام فرموده است، از باب اياك اعني واسمعي يا جارة عتاب به منافقان و سست ايمان‌ها از امت پيامبرصلی الله علیه و آله است.(2)

نتيجه اينكه از اين آيه حتي صدور ترك اولي از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله استنباط نمي‌شود، چه رسد به اينكه در آن خدشه‌اي به عصمت آن حضرت باشد.

آية سوم

وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَي النّاسَ وَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضي زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً (احزاب:37)؛ آن‌گاه به آن كسي كه خدا به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي، گفتي: «زنت را براي خود نگه ‌دار و از خدا پروا كن»؛ درحالي‌كه در دل خود چيزي را پنهان مي‌داشتي كه خدا آشكاركنندة آن است و از مردم مي‌ترسيدي؛ حال‌آنكه خدا


1. ر.ك: همان.

2. ابوجعفر محمد‌بن‌علي‌بن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص202.

سزاوارتر است كه از او بترسي. آن‌گاه چون زيد از او حاجت خويش را برآورد، او را به همسري تو درآورديم تا براي مؤمنان در مورد همسران پسرخواندگانشان چون از آنها حاجتشان را برآورده باشند‌، باكي نباشد.

اين «زيد» كه آيه از او سخن مي‌گويد، به‌حسب روايات(1) و قرينة موجود در همين آيه، فرزندخواندة پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله «زيد‌بن‌حارثه» بوده است. او جواني بسيار باكمال بود كه به‌ رسم معمول آن زمان، حضرت رسولصلی الله علیه و آله او را فرزندخواندة خود قرار داده بود. طبق مقررات عرفي آن زمان، همة احكام فرزند حقيقي بر فرزندخوانده جاري مي‌شد و حتي به او ارث هم مي‌رسيد؛ ازاين‌رو ازدواج با همسر پسرخوانده بعد از طلاق حرام بود.(2) خداوند اراده كرده بود كه اين سنت غلط شكسته در اسلام شود.

در ابتداي همين سوره درباره اين موضوع آمده است: ادْعُوهُمْ لآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّه (احزاب:5)؛ «آنان [پسرخواندگان] را به [نام] پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا دادگرانه‌تر است».

براي شكستن اين سنت غلط، حكمت الهي اقتضا كرد كه خود پيامبرصلی الله علیه و آله برخلاف آن عمل كند تا آن سنت جاهلي در ميان امت به‌طور قطعي از بين برود. خداوند متعال به پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله وحي كرده بود كه زيد همسرش را طلاق خواهد داد و در آن هنگام پيامبر بايد با او ازدواج كند تا حرمت آن شكسته شود. روزي زيد به رسول خداصلی الله علیه و آله گفت: «مي‌خواهم همسرم را طلاق دهم»؛ ولي پيامبر به او فرمود: «نه؛ همسرت را نگه‌ دار. از خدا بترس و عدل و داد را پاس بدار».

اين آيه با توجه به اين سبب نزول معنا مي‌شود: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ (و وقتي به آن كسي كه خدا و تو به او نعمت داده بوديد، گفتي): أَمْسِكْ عَلَيْكَ


1. ر.ك: همان؛ هاشم‌بن‌سليمان حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص325.

2. جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص528ـ529.

زَوْجَكَ وَاتَّقِ الله؛ اين در حالي بود كه وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ (در دلت چيزي را پنهان مي‌داشتي كه بنا بود، خدا آن را آشكار كند)؛ وَتَخْشَي النَّاس (و از مردم مي‌ترسيدي)؛ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه (ولي ترسيدن از خدا سزاوارتر است).

دشمنان اسلام درباره اين آيه داستاني ساخته‌اند كه متأسفانه به آثار بعضي از مسلمانان نيز راه يافته است.(1) اين افسانه دستاويزي براي دشمنان اسلام شده است، و حتي در اين عصر هم آن را يكي از نقاط ضعف پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله به شمار مي‌آورند.

طبق اين داستان ساختگي، روزي رسول خداصلی الله علیه و آله نگاهش به همسر زيد، كه زني بسيار زيبا بود، افتاد و به او علاقه‌مند شد و شوق ازدواج با او در دلش شعله گرفت؛ ولي راهي براي اين ازدواج وجود نداشت؛ زيرا پيامبر بيم آن را داشت كه مردم بگويند پيامبر فريفتة زني جوان شده است. ازاين‌رو آيه مي‌فرمايد: «تو از مردم مي‌ترسي»؛ زيرا كسي دچار ترس مي‌شود كه بخواهد كار خلافي انجام دهد. خدا هم براي برآوردن خواسته پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، شرايطي فراهم كرد كه زيد زنش را طلاق دهد تا پيامبر با او ازدواج كند. البته دشمنان اسلام مي‌گويند: پيامبر براي اينكه راه رسيدن به معشوقش را هموار كند، اين آيات را درست كرد و گفت: اين آيات نازل شده و خدا چنين فرموده است.(2)

اين داستان خيالي را دشمنان اسلام ساخته‌اند. ترس پيامبرصلی الله علیه و آله براي شخص خودش نبود كه مثلاً آبرويش در ميان مردم لكه‌دار شود، بلكه ترس ايشان از اين بود كه مبادا مردم امر الهي را درباره جواز ازدواج با همسر پسرخوانده نپذيرند؛ چون طبق سنت ثابت و پايدار ميان مردم، پسرخوانده همانند پسر حقيقي تلقي مي‌شد و مردم ازدواج با همسر او را، مثل ازدواج با عروس مي‌دانستند.


1. ر.ك: محمودبن‌عمر زمخشري، الكشاف، ج3، ص540؛ عبدالله‌بن‌عمر بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل المعروف بتفسير البيضاوي، ج3، ص384؛ علي‌بن‌ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج2، ص172.

2. آقاي Geovges C. Anawati در مقالة islam از the Encxelopedia of religion، ج7، ص465، اين آيه را جزء آياتي آورده است كه بر عدم عصمت حضرت محمدصلی الله علیه و آله دلالت مي‌كند.

رسول خداصلی الله علیه و آله به فرصتي بود، و از خدا هم مي‌خواست كه جرياني پيش آيد تا ضمن تأمين مصلحت مردم، حكمت الهي نيز محقق شود(1) و مردم هم آن را بپذيرند و نافرماني نكنند؛ شبيه ترسي كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله از اعلام ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام در غدير خم داشت و نگران بود كه مردم ولايت آن حضرت را نپذيرند.(2)

مقصود از جملة وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهنيز ـ العياذ‌بالله ـ پنهان‌كاري مربوط به عشق پيامبرصلی الله علیه و آله به همسر زيد نبود؛ آنچه را پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله از مردم پنهان مي‌كرد تا زمانش فرا برسد، خبر فرمان الهي مبني بر ضرورت ازدواج ايشان با همسر زيد بود. پيامبر اين را به مردم نمي‌فرمود و در ظاهر هم طوري برخورد مي‌كرد كه مردم متوجه نشوند كه ايشان از عاقبت امر آگاه است. ازاين‌رو وقتي زيد آمد و گفت: «مي‌خواهم همسرم را طلاق دهم»، حضرت فرمود: «نه؛ طلاق نده، و او را نگه ‌دار». رسول اكرمصلی الله علیه و آله از آن مي‌ترسيد كه مردم زير بار اين حكم نروند و امر خدا را اطاعت نكنند.

بنابراين مفهوم آيه چنين است: تو به پسرخوانده‌ات، كه خدا و تو به وي نعمت داده بوديد، سفارش مي‌كردي كه همسرش را نگه ‌دارد، درحالي‌كه از مردم پنهان مي‌كردي كه به خواست خدا سرانجام تو با او ازدواج مي‌كني؛ و مي‌ترسيدي كه مبادا مردم زير بار حكم خدا نروند.

جملة وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه هم در مقام مقايسة ترس از مردم با ترس از خدا نيست، و معنايش اين نيست كه ترس از مردم با ترس از خدا منافات دارد و بايد از خدا ترسيد، نه از مردم؛ بلكه اين جمله براي تسليت به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و يادآوري به


1. براي آگاهي از حكمت ازدواج‌هاي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، ر.ك: جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج5، ص253ـ254.

2. قرآن مي‌فرمايد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس (مائده:67). در بحث از امامت به‌تفصيل از اين مسئله سخن خواهيم گفت.

اوست كه اگر به خدا توجه كند، خدا هم او را مصون خواهد داشت؛ پس نبايد نگران باشد.

جملة وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاه توجه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله را به اين حقيقت جلب مي‌كند كه آن‌كه بايد از او ترسيد، فقط خداست؛ در اين ميان ديگران نمي‌توانند نقشي داشته باشند؛ همان خدايي كه اراده فرموده اين امر تحقق يابد، پيامبرش را هم حفظ مي‌كند.

در اينجا دو نكته شايان توجه است:

1. پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله معصوم است و همة صفات را در حد اعلاي كمال داراست؛ ولي اين به‌معناي بي‌نيازي او از خدا نيست؛ زيرا آن حضرت با تعليم و تربيت الهي معصوم است، و هرچه دارد، از خداست؛

2. معناي آن جمله اين نيست كه پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله گرفتار يك نگراني واقعي بوده است، بلكه معنايش اقتضاي شرايط است؛ يعني شرايط اقتضا مي‌كرد كه يك انسان چنين نگراني‌هايي پيدا كند، ولي خداوند متعال با وحي و الهام و تربيت‌هاي خاص خود، پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله را از اين نگراني‌ها، كه قاعدتاً بايد يك انسان به آن مبتلا شود، حفظ فرمود.

پس در اين آيه هم هيچ نكته‌اي در تضاد با عصمت پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله ديده نمي‌شود و آن داستان هم ساختگي است.

آية چهارم

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (تحريم:1)؛ «اي پيامبر، چرا چيزي را كه خدا براي تو حلال كرده است، براي خشنودي همسرانت، [بر خود] حرام مي‌كني؟ و خدا آمرزنده و مهربان است».

دشمنان اسلام در كتاب‌هايي كه ضد اسلام نوشته‌اند، براي سلب اطمينان از قرآن و

سنت، به‌ويژه روي اين آيه تكيه كرده،(1) و مدعي شده‌اند كه خود قرآن گوياي آن است كه پيامبرصلی الله علیه و آله ـ العياذ‌بالله‌ ـ در امر تشريع دخالت، و حلال‌هايي را حرام مي‌كرد؛ تا جايي كه اين آيه نازل شده و با عتاب به وي مي‌گويد: چرا حلال خدا را حرام مي‌كني؟!

براي رفع اين شبهه، بايد به مفاد آيه و سبب نزول آن توجه كرد؛ چنان‌كه در روايات با بيان‌هاي مختلف آمده است، اين آيه مربوط به داستاني دربارة بعضي از همسران پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله (عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر) است كه هدف عتاب و حملة شديد خداوند قرار گرفته‌اند. لحن تند اين آيات به‌قدري واضح است كه جاي هيچ عذري باقي نمي‌گذارد؛ آيه مي‌فرمايد:

وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَي بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (تحريم:3).

پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله رازي را به بعضي از همسرانش سپرد و سفارش فرمود كه آن را به كسي نگويند. آنان بخشي از آن راز را نزد ديگران فاش كردند. خداي متعال به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله وحي فرمود كه آن همسر، يا آن دو همسر، راز تو را افشا كرده‌اند. وقتي پيامبر آنان را بازخواست كرد، گفتند: «چه كسي گفته كه ما راز را افشا كرده‌ايم؟» پيامبر فرمود: نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِير؛ «آن‌كس كه بر همه‌چيز آگاه است، به من خبر داده است». سپس قرآن خطاب به آنان مي‌فرمايد:

إِنْ تَتُوبَا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ(تحريم:5)؛ اگر شما


1. طبيعي است در چنين جرياني كه مربوط به همسران پيامبرصلی الله علیه و آله است، ابهام‌هايي پديد آيد و اصل قضيه به‌درستي روشن نشود؛ زيرا اهل تسنن همة همسران پيامبرصلی الله علیه و آله را در مراتب عالي از قداست مي‌دانند و نمي‌خواهند به‌هيچ‌وجه از شأن آنها كاسته شود؛ ازاين‌رو سعي مي‌كنند تا آنجا كه ممكن است، مطالب را به ‌گونه‌اي وانمود كنند كه آنها تبرئه شوند. برخي منظور از اهل‌بيت در آية إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب:33) را زنان پيامبرصلی الله علیه و آله مي‌دانند (ر.ك: جلال‌الدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج6، ص603)، و برخي ديگر همسران آن حضرت را جزء اهل‌بيت مي‌شمارند (ر.ك: عبدالله‌بن‌عمر بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل المعروف بتفسير البيضاوي، ج3، 382؛ محمود‌بن‌عمر زمخشري، الكشاف، ج3، ص438).

[همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست؛ زيرا] دل‌هايتان از حق منحرف شده، و اگر ضد او دست به دست هم دهيد، [كاري از پيش نخواهيد برد؛] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آن پيشينيان اويند (يعني اگر پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله شما را طلاق دهند، خداوند همسراني بهتر از شما نصيب او مي‌كند، و اگر با پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله معارضه كنيد، نمي‌توانيد ايشان را شكست دهيد؛ زيرا خدا، جبرئيل و فرد شايسته از مؤمنان، ولي و ياور اويند).

پيداست كه موضوع بسيار مهمي، و حتي شايد توطئه‌اي ضد پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، در ميان بوده است كه خداوند اين‌گونه به آنان عتاب مي‌كند و هشدار مي‌دهد كه در برابر خدا، جبرئيل و فرد شايسته از مؤمنان (حضرت علي علیه السلام ) نمي‌توانند كاري از پيش ببرند.

برخي براي پنهان نگه داشتن حقيقت از مردم، داستان‌هاي عجيب و غريبي دراين‌باره ساخته‌اند؛ ازجمله اينكه روزي پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله نزد يكي از همسرانش به نام «سوده» بود. او شربتي از عسل براي ايشان درست كرد كه بوي خاصي داشت. پيامبرصلی الله علیه و آله بعد از خوردن آن شربت نزد عايشه رفت. عايشه از آن بو اظهار تنفر كرد و گفت: «اين چه بويي است؟» سپس پيامبرصلی الله علیه و آله نزد حفصه رفت و از او هم همين حرف را شنيد. پيامبر فهميد كه آنان از بوي آن شربت خوششان نمي‌آيد و ازاين‌رو قسم خورد كه ديگر از آن شربت ننوشد. آنجا بود كه اين آيه نازل شد: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ؛ «شربت عسل حلال است؛ چرا آن را بر خود حرام مي‌كني؟»(1)


1. ر.ك: جلال‌الدين عبدالرحمان سيوطي، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج8، ص213 و214؛ محمود‌بن‌عمر زمخشري، الكشاف، ص563، ح4؛ عبدالله‌بن‌عمر بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل المعروف بتفسير البيضاوي، ج4، ص292؛ فخرالدين محمدبن‌عمر رازي، مفاتيح الغيب، ج30، ص43. اخباري كه در كتاب‌هاي اهل سنت دراين‌باره آمده است، متشتت و با الفاظ گوناگون است كه نمي‌توان آنها را بر آيه منطبق كرد (ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج19، ص337).

در روايات شيعه، مطلب به اين صورت آمده است كه روزي حضرت رسول اكرمصلی الله علیه و آله در حجرة يكي از همسرانش به ‌نام «مارية قبطيه»، كه در اصل كنيز بود، استراحت مي‌كرد و طبق بعضي روايات سرش را در دامان ماريه گذاشته بود. در اين حال عايشه و حفصه وارد شدند و از اينكه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در غياب آنان سر به دامن يك كنيز (يا همسرش) نهاده، بسيار نگران شدند؛ از‌اين‌رو زبان به پرخاشگري گشودند و تصميم گرفتند كه در مقابل پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله موضع بگيرند. آنان پس از اين ماجرا قهر كردند و پيامبر را تهديد كردند كه ديگر به نزد او بازنمي‌گردند. رسول خداصلی الله علیه و آله براي آرام كردن آنها قسم خورد كه ديگر نزد ماريه نرود. در نتيجه، آنها آرام شدند و قضيه فيصله يافت. آيات سورة تحريم پس از اين ماجرا خطاب به پيامبر نازل شد كه گرچه همسرانت مي‌خواهند به ديگري نظر نداشته باشي، تو نبايد اين‌قدر به ايشان عطوفت داشته باشي و رعايت حال آنها را بكني: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ. ازآنجاكه خدا آميزش با كنيز را بر پيامبر حلال كرده بود، و ايشان با قسم آن را بر خود ممنوع كرد، خدا مي‌فرمايد: «چرا چنين قسمي خوردي و امري را كه خدا براي تو حلال كرده بود، بر خود حرام كردي؟»

آنچه پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله برخود حرام كرد، دخالت در تشريع نبود و آن حضرت حكم به حرام بودن امر حلالي نكرده بودند؛ به ‌شهادت آية بعدي كه مي‌فرمايد: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُم؛ يعني خدا لازم كرده است آنچه را با قسم بر خود حرام كرده بودي، باز حلال كني. «تَحِلَّة» در مقابل «تحريم»، و مانند آن، مصدر باب تفعيل است.

علاوه بر اينكه از كتاب‌هاي قاموس عربي معلوم مي‌شود كه تحله به‌معناي گشودن قسم است،(1) از نسبت دادن «تحله» به «اَيمان» نيز برمي‌آيد كه پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله،


1. خليل‌بن‌احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، ج3، ص27، مادة حلل؛ محمدبن‌مكرم‌بن‌منظور، لسان العرب، ح11، ص167، مادة علل.

نه با وضع قانون، بلكه به‌واسطة قسم چيزي را بر خود حرام كرده بود. كار پيامبرصلی الله علیه و آله تحريم قانوني نبوده هركسي مي‌تواند قسم بخورد كه امر مباحي را انجام ندهد. پيامبرˆ هم براي آنكه خواسته‌هاي همسرانش را تأمين كند، قسم خورد كه از يك كار حلال كناره بگيرد و اين از نهايت عطوفت وي بود كه حاضر شد براي راحتي ديگران، خود را به زحمت بيندازد؛ ولي خداوند متعال به ايشان مي‌فرمايد: در اين ماجرا، چون مصالحي در كار هست، بايد قسم خود را بشكني و آنچه را بر خود حرام كرده‌اي، حلال كني.

چگونه ممكن است خداوندي كه دربارة پيامبر مي‌فرمايد: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيل * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (حاقه:44ـ46)؛ «اگر [پيامبر] سخناني را به افترا بر ما ببندد، با قدرت او را مي‌گيريم؛ سپس شاه‌رگش را قطع مي‌كنيم»، به او اجازه دهد كه قانوني خلاف حكم الهي وضع كند؟! چنين كاري از هيچ پيامبري سرنمي‌زند؛ چه ‌رسد به پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله كه برترين پيامبران است.

در واقع «لِمَ تُحَرِّمُ» در اين آيه، مانند «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ» (توبه:43)، مدحي عتاب‌آلود است؛ يعني: «اي پيامبر، چقدر براي رعايت خواستة ديگران كه خود را به زحمت مي‌اندازي؟! ما نمي‌پسنديم كه تو اين‌قدر خود را به زحمت بيفكني و چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده است، به ‌خاطر خواستة ديگران، بر خود حرام كني». معناي اين عبارت آن نيست كه پيغمبر اكرمصلی الله علیه و آله كار بدي كرده است، بلكه اين لطفي است از جانب خدا در مقابل آن دل‌سوزي، محبت، عطوفت و گذشتي كه ايشان داشت. پيامبرصلی الله علیه و آله به خاطر ديگران (همسران خود) از خواسته‌هايش گذشت و خداوند متعال نيز در مقابل اين گذشت، از حق خود مي‌گذرد و امر مي‌فرمايد كه او از قسم خود صرف‌نظر كند. پس اين آيه دلالت بر كمال عطوفت و ايثار پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله نسبت به ديگران دارد.

اين آيه ازجمله آياتي است كه نشان مي‌دهد پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله در زندگي و در محيط خانوادة خود، چه مشكلاتي را تحمل مي‌كرده است. توجه به آيات ديگر همين سوره، اهميت اين مسئله را بيشتر روشن مي‌كند؛ زيرا در اين آيات خدا براي كافران به همسران حضرت نوح و لوط، و براي مؤمنان حضرت مريم و همسر فرعون را مثال مي‌زند.(1) لحن اين آيات نشان مي‌دهد كه كل اين سوره تسليتي است به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله كه اگر تو گرفتار چنين همسراني هستي، نوح و لوطعلیهما السلام هم چنين همسراني داشته‌اند.


1. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ (تحريم:10).

چكيده

1. گناه، و به تبع آن استغفار، مراتب مختلفي دارد: الف) گناه قانوني؛ يعني سرپيچي از قانون وضعي؛ ب) گناه اخلاقي؛ يعني انجام عملي ناسازگار با مكارم اخلاقي؛ ج) گناه در مقام محبت؛ يعني انجام كاري كه به‌مقتضاي محبت به محبوب گناه است؛ هرچند با قانون و اخلاق ناسازگار نيست.

2. پيامبران و اولياي خداعلیهم السلام در مرتبة بلندي از محبت الهي قرار دارند كه اقتضايش توجه تمام به معبود، و بريدن از هرچه جز اوست؛ ازاين‌رو آنان اندك توجه به غيرخدا را براي خود گناه مي‌شمارند.

3. گناه در مقام محبت، عذاب اخروي در پي ندارد؛ گرچه براي محبان خداوند، اندكي بي‌توجهيِ او سخت‌ترين شكنجه است؛ اما به‌هرروي امور ضروري در زندگي دنيوي، به ‌گونه‌اي توجه پيامبران را به امور غيرالهي معطوف مي‌كند؛ ازاين‌رو آنها پيوسته احساس گناه مي‌كنند و از خدا بخشايش مي‌طلبند.

4. ذنب و استغفاري كه قرآن كريم به پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و ديگر پيامبران نسبت مي‌دهد، متناسب با جايگاه رفيع آنان در مقام محبت است، نه اينكه آنان مرتكب كار حرامي شده باشند.

5. ذنب و استغفار در آية لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ (فتح:2) گناهي است كه مشركان، به سبب مخالفت پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله با عقايد و اعمال آنان به وي نسبت مي‌دادند و خداوند با فتح مكه آن را از بين برد.

6. جملة عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْت (توبه:43) مدحي است به زبان عتاب، و اين نوع مدح رساتر است. اين آيه حتي بر ترك اولي توسط پيامبر اسلامصلی الله علیه و آله دلالت ندارد. مصلحت در اين بود كه منافقان در جهاد شركت نكنند و پيامبر هم به آنها اجازه داد كه در شهر بمانند.

7. آية وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ (احزاب:37)

حاكي از معصوم نبودن حضرت محمدصلی الله علیه و آله نيست. اين آيه مربوط به ماجرايي است كه خداوند مي‌خواست با ازدواج پيامبر و همسر فرزندخوانده‌اش زيد، يك سنت غلط جاهلي را براندازد؛ سنتي كه بر اساس آن تمام احكام فرزند حقيقي بر فرزندخوانده جاري مي‌شد و ازجمله ازدواج با همسر فرزندخوانده را حرام مي‌دانستند.

8. آية يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ... (تحريم:1) گوياي آن نيست كه پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله حلال الهي را با تشريع، حرام كرده است؛ بلكه آيه مدحي است عتاب‌آلود كه به پيامبر مي‌گويد: «چقدر مراعات بعضي از همسرانت را مي‌كني؛ تا جايي كه با قسم چيزي را كه برايت حلال بود، بر خود ممنوع مي‌سازي».

پرسش‌ها

1. مراتب گناه و استغفار را توضيح دهيد.

2. چرا معصومان، به‌رغم مصون بودن از گناه، استغفار مي‌كنند؟

3. مراد از ذنب و غفران، در آية لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ را تعيين كنيد.

4. چگونگي استدلال به آية وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ... براي اثبات معصوم نبودن پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله، و جواب آن را بنويسيد.

5. مراد از تحريم در آية لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ چيست؟ چرا؟

 

منابعي براي مطالة بيشتر

1. ابن‌بابويه قمي (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد‌بن‌علي، عيون اخبار الرضا علیه السلام ، نشر جهان، تهران، 1378، ص203ـ205.

2. طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية، قم، [بي‌تا]، ج14، ص249ـ251 و ج3، ص193ـ202.

3. مصباح يزدي، محمدتقي، اصول عقايد (2)؛ راهنماشناسي، چ1، مركز مديريت حوزة علميه، قم، 1408ق، ص147ـ197.

4. انواري، جعفر، لغزش‌ناپذيري پيامبران در قرآن، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خمينيرحمه الله، قم، 1385، ص230307.

پژوهش

دربارة تفسير اهل‌بيت‌علیهم السلام از آيات شبهه‌ناك دربارة عصمت پيامبرصلی الله علیه و آله تحقيق كنيد.

 

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org