- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه بـيستوسوم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَامْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امِّحَاقِ هِلالِهِ، وَاسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَيامِهِ حَتَّي ينْقَضِي عَنَّا وَقَدْ صَفَّيتَنَا فِيهِ مِنَ الْخَطِيئَاتِ، وَأَخْلَصْتَنَا فِيهِ مِنَ السَّيئَات؛ پروردگارا، همچنان که ماه پس از هلال آخر کمفروغ ميگردد و با قرار گرفتن در محاق، محو ميشود، تو نيز گناهان ما را محو كن و با پايان يافتن روزهاي اين ماه، چنان لباس گناه و معصيت را از تن ما بَر کن که ما را از تمام پيامدهاي معاصي، منزه، و از خطاها، تصفيه، و از گناهان، خالص و پاکيزه کرده باشي.
آرايههاي ادبي در دعا
اين فراز از دعا به پايان ماه مبارک رمضان مربوط است. امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا، با استفاده از برخي صنايع ادبي و زيباييهاي سخنوري، خواسته خويش را از خداوند بيان کرده است. در ادبيات عرب، به جهت غناي بالا، براي امور مختلف، اسامي متنوعي اختصاص يافته است. مثلاً علاوه بر اسامي ماههاي قمري، برخي ايام و شبهاي يک ماه قمري و شکل کره ماه نيز داراي اسامي خاصي است. مثلاً ماه را در سه شب اول و همچنين در چند شب آخر، «هلال»، و در بقيه شبها، «قمر» مينامند. شبهاي مياني، بهخصوص شب چهاردهم را که تمام ماه، پيدا و شب کاملاً نوراني است، «بدر» مينامند. در شبهاي آخر، يعني دو شب آخر که ديگر ماه ديده نميشود، ماه را «مُحاق»، يا آن روزها و شبها را ايام و ليالي «مُحاق» يا «مِحاق» يا «مَحاق»(1) مينامند. ايام و شبهاي محاق، زماني است که نور ماه بهکلي از
1. «امحاق» از مواردى است که ثلاثي مجردش، متعدي است، ولي وقتي به باب افعال ميرود، لازم است. اينطور نيست که همه افعال ثلاثي وقتي به باب افعال رفتند، متعدي شوند. گاهي اينطور نيست و گاهي نيز درست بهعکس است؛ يعني در ثلاثي مجرد متعدي و در باب افعال لازم است. مانند «حصد الزرع» که به معناي «حصد الزارعُ الزرعَ»، و متعدي است، اما در باب افعال لازم است: «أحصد» به معناي «حان وقت حصاده» است. يا «أثمرت الشجرة» به معناي «صارت ذاثمر» است که متعدى نيست. «امحاق» هم، چنين است. در ثلاثي مجرد، متعدي است. مثلاً «مَحَقَهُ» يا «مَحَقَ الذَّنْب» متعدي است و به معناي «گناه را محو كرد» است. وقتي به باب افعال رفت، لازم ميشود. «إِمْحاق» به معناي «دَخَلَ فِى الْمُحاقِ» و «أَمْحَقَ هِلالُهُ»، «أَمْحَقَ الْقَمَرُ» به معناي «إِمْحاقُ الْهِلال» يا «إِمْحاقُ الْقَمَر» است که در همه اين موارد فعل لازم است.
صفحه آسمان محو ميشود و ديده نميشود. آخر شب ماه قمري را شب «سَلخ» مينامند. گويي ماه نيز چون انسان لباس کهنه را از تن بيرون ميآورد و رختي پاکيزه و نو بر تن ميکند يا چونان پوست کندن حيواني، پوستين کهنه به کناري مينهد و نويدبخش هلالي نو و پاکيزه است. خداوند متعال در سوره مبارکه «يس» به اين حقيقت چنين اشاره کرده است: وَآيه لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُون؛(1) «از نشانهها و آيات [الهي] براي مردم، «شب» است که ما براي تحقق آن، وقتي پوسته روشن روز را از تن زمين برداريم، همهچيز در ظلمتي تيره و تار قرار خواهد گرفت».
حضرت سجاد(عليه السلام) با استفاده از اين حقايق و آيات الهي و بهرهگيري از صناعات ادبي، خطاب به حضرت حقتعالي عرضه ميدارند: همراه با رفتن ماه به محاق و محو شدن نورش در تاريکي شب، تو نيز در هر شب و روز اين ماه مبارک، گناهان و خطاهاي ما را بپوشان. بهگونهايکه با پايان يافتن ماه و انسلاخ از کهنگي و پوشيدن لباس نو، ما نيز بهدست تواناي تو و در سايه بيانتهاي عفو و رحمتت، چونان هلالي نو، از هرگونه آلودگي منسلخ شده و لباس پاکيزه بندگي را بر تن کرده باشيم.
1. يس (36)، 37.
تأثير باور در دعا
نکته قابل توجه و سؤال مهم در خواندن اين متون ادعيه که بهوسيله ائمه معصوم(عليهم السلام) انشا، و از لسان مبارکشان صادر شده، اين است که اين فرازها و عبارات را چگونه بايد خواند؟ يعني آيا وقتي که اين عبارت از دعا را ميخوانيم که خداوندا، ما را از تمام گناهان منسلخ و پاک گردان، باور داريم که گنهکاريم؟ آيا حقيقتاً معتقديم كه آلودهايم، كثيفيم و پليديم؟ درنتيجه، واقعاً از خداوند ميخواهيم تا آنها را از ما دور كند و بكَند؟ يا در اداي اين عبارت قصد جدي و حقيقي نداريم، بلکه تمام اين دعا خواندنها سطحي و زباني است؟ درست مانند قرائت اشعار و غزليات که انسان با اينکه ميداند تمام آنها خيالات و تمام اسنادهاي شعري، مجازي است، درعينحال، از خواندن آن لذت ميبرد. نکند ما نيز از خواندن دعاها صرفاً لذت ببريم و هيچ قصد جدي و حقيقي نداشته باشيم. گو اينکه خواندن اين عبارتهاي زيبا با معاني بلند و لذتبخش خود از اعمال خير و داراي حداقل ثواب است و امثال ما نيز آن را به قصد دريافت همان ثواب حداقلي ميخوانيم. اين کار خوب كجا، و باور بهدرستي و صحت اين مضامين کجا! چنين عملي با حداقل ثواب انجام دادن کجا و قصد جدي انشا داشتن در چنين فرازهايي از ادعيه مأثور از معصومين(عليهم السلام)، خواستن از خداوند و اعتقاد جدي به استجابت کجا! مثل اينکه انسان در عمرش به دفعات غذا ميل ميكند. غذا خوردن انسانها چند نوع است: گاه تنها براي رفع گرسنگي است. بعدها وقتي داراي رشد عقلاني و معرفتي بيشتري شد، غذا خوردنش به قصد حفظ سلامتي بدن و آمادگي جهت انجام وظايف، عبادات خداوند و تكاليف شرعي است. وقتي انسان داراي معرفت فوقالعادهاي شد و به مقامات بالا و والايي دست يافت، غذا خوردنش تنها براي آن است كه خدا دوست دارد. هر وقت احساس ميكند خدا دوست دارد كه غذا بخورد، همان وقت همان غذايي را که مرضيّ و
محبوب خداوند است، به همان اندازهاي که او ميپسندد، ميل ميکند. به همين سياق، گاه غذا خوردن، مستحب يا واجب ميشود.
بنابراين، انگيزه انسان در انجام کارها بسيار متفاوت است. همچنان که غذا خوردن براي تقويت عضلات فک، کاري مفيد و خوب است، غذا خوردن به هدف رضاي الهي و جهت محبوب بودن نزد خداوند نيز مفيد و خوب است. آيا اين دو کار خوب را ميتوان با هم قياس کرد، درحاليکه خواندن بسياري از دعاهاي مأثور و منقول از ائمه معصوم(عليهم السلام) مانند غذا خوردن به قصد تقويت عضلات فک است؛ يعني کار بهظاهر خوب و مفيدي است، اما آيا ميارزد که انسان اين کار را تنها به هدف تحقق آن نتيجه بسيار ناچيز و حقير انجام دهد؟ حال آنکه دعا، اگر با قصد انشاي جدي و با حضور قلب و آمادگي قلبي خوانده شود، داراي آثار و برکات بيشمار دنيوي و اخروي است. به همين معيار و مقياس ميتوان وضعيت معرفتي و جايگاه خودمان را با آن بزرگواراني مقايسه کرد که اين ادعيه را با همان قصد جدي انشا ميکنند و ميخوانند. آيا ميتوان گفت نسبت ما با ايشان مانند نسبت کودکي کمسنوسال و کمخرد است كه با پول بازي ميکند، با تاجر خبير و آگاهي كه با پول تجارت سودآوري ميکند؟ گو اينکه بازي كردن کودک هم سرگرمي مفيدي است، اما آيا کارايي پول در همين حد است؟
پس بايد قدري بيشتر در مضامين ادعيه توجه کنيم و آن را با حالمان تطبيق دهيم. سپس سعي كنيم تا حد امکان، خود و حالاتمان را به مضامين اين دعاها نزديک کنيم. براي عملي شدن اين کار بايد اهميت اصل دين و ارتباط با خدا و عبادت او را بيشتر درك كنيم. بايد نسبت به دين و اعتقادات ديني ديد روشني پيدا کنيم و به مسئله مهم ارتباط با خدا، نگاهي صحيح داشته باشيم و به آن فوقالعاده اهميت دهيم. گو اينکه دين براي اصلاح امور زندگي دنيوي مفيد است، اين
فايدهاش مانند تقويت فک براي غذا خوردن است، اما اعتقادمان به دين نبايد در اين حد خلاصه شود.
دين داراي ابعاد گوناگون و به همين سياق داراي آثار و برکات بسياري براي انسان است. غالب انسانها نگاهي جامع به دين ندارند و به فراخور معلومات و معارف و سطح درک و فهمشان، به بُعدي از ابعاد دين توجه ميکنند و از بقيه غفلت ميورزند. طيف وسيعي از دينداران با بهرهگيري از همان بُعد از دين و سطح دينداري خود که به انگيزهاي مختلف به آن بُعد از دين متديناند، از دين بهره ميبرند. درست مانند غذا خوردن که طيف وسيعي از انگيزهها، از جنباندن و ورزش فک گرفته تا رضايت و محبت الهي ميتواند باعث انجام اين عمل باشد، دينداري نيز از بهرههاي مادي و دنيوي گرفته تا نگاه به دين بهعنوان برترين نعمت الهي که خداوند به بشر ارزاني داشته است، شامل ميشود. بسياري از مردم به دين از آن بُعد مينگرند که حافظ منافع آنهاست. آنها معتقدند که عمل به دستور دين بهخاطر منافعي است كه براي آنها دارد. مثلاً دين دستور داده است که «دزدي نكنيد». عمل به اين دستور ديني براي آن است که دزدي باعث بياعتمادي مردم، ناامني و فساد در اقتصاد ميشود. پس «دزدي نکنيد تا شما و جامعهاي که در آن زندگي ميکنيد، گرفتار بياعتمادي و فساد نشود». حتي در عبادات نيز اين ديدگاه وجود دارد. مثلاً گفته ميشود نماز درعينحال ورزش ملايمي براي عضلات و ماهيچههاست. پس «به نماز روي آوريد تا داراي بدني سالم باشيد» يا «روزه بگيريد تا بسياري از بيماريهاي گوارشي شما درمان شود». بنابراين، دينداري براي سلامت جسم، زندگي راحت و آسوده، اجتماعي سالم، امنيت اجتماعي و عدالت، مفيد است. پس «ديندار باشيد تا اين آثار را در پي داشته باشيد».
به اين صورت، تمام دين و دستورهاي ديني را ميتوان چنين توجيه کرد. حال آنکه دين داراي اهدافي بلند و منافعي اصلي و اساسي است که اين نوع منافع بسيار
سطحي و کماهميت مادي و دنيوي و صدها برابر آن، در قبال آن بسيار بيارزش است. درست مانند فايده ورزش فک و محبوبيت الهي براي غذا خوردن. اهداف بلند و باارزش دين همان ارتباط با خداوند است. تمام دستورهاي ديني براي تقويت ارتباط با خداست. اين نعمت باارزش يعني ارتباط همراه با عشق و دلدادگي، براي موجودي است که اصل و اساسش، نطفهاي گنديده و در ابتداي کار بسيار بيارزش و بلکه منفور بود؛ بهگونهايکه از هزاران اسپرمي که تنها در يك قطره مني وجود دارد، تنها يک اسپرم انتخاب، و به نطفه تبديل ميشود و بقيه اسپرمها معدوم، و کثافات آنها شستوشو داده ميشود. انسان با اين سابقهاش رشد و ترقي ميکند و مخاطب و محبوب موجودي قرار ميگيرد که داراي هستي بينهايت، جمال بينهايت، كمال بينهايت و قدرت بينهايت است. انسان با اين توان و استعداد فوقالعاده از درجه يک قطره گنديده به بالاترين مراتب انساني و الهي ميرسد. بااينحال، گناه، نهتنها اين توان و استعداد را شکوفا نميکند و به فعليت نميرساند، بلکه سير رسيدن از صفر تا بينهايت را مختل ميکند. پس انسان آرامآرام آن را از دست ميدهد و همرتبه پستترين موجودات عالم هستي قرار ميگيرد. اگر با باور و اعتقادي صحيح به خويش نظاره کنيم، خود را اينگونه خواهيم يافت. خواهيم ديد که با تکرار گناه، روزبهروز، پيچيدگي پيلهاي که به دور خود تنيدهايم، بيشتر ميشود و دستوپاي خود را بيشتر ميبنديم. تا جايي که رشتههايي که ما را در محاصره خود گرفتهاند، چنان محکم و غيرقابل نفوذ ميشود که گويي ديگر نجات از درون آن برايمان غيرممکن است. کار به جايي ميرسد که پس از سالها خواهيم ديد که پرده كثيفِ غليظِ متعفّني، روح ما را فرا گرفته است.
آن کس که حقيقتاً به چنين باوري دست يابد، بيترديد قبل از هرچيز به فکر نجاتش خواهد بود. البته نه نجات به دست خود، بلکه خود، هرچه بتواند، به ضرر خود اقدام ميكند. پس در مقام نجات خود نيز احساس ضعف و نياز به غير دارد.
در اين صورت، خواهناخواه، دست گدايياش بهسوي خداي بزرگ، بلند خواهد شد که خدايا، تو من را نجات بده. پيام حقيقي دعا همين است. پيام اصلي دعا، آگاه کردن انسان به اين است که تنها راه نجات وي در دست باکفايت الهي است و بس. فقط قدرت لايزال اوست که خروارها هيزم افروخته را با نداي كُونِي بَرْداً وَسَلاما(1) به گلستان بدل کرده است. هم اوست که قدرتش، آتش گناهان ما را هر مقدار که باشد، خاموش خواهد ساخت. اولين لغزش و حماقت و کوتهفکري بشر آن است که با ترديد به اين امر بنگرد و در توانايي خداوند قادر متعال شک و ترديد داشته باشد؛ درحاليکه إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون؛(2) خواست او همان تحقق و شدن است.
پس در مقام بحث و استدلال بايد به اين باور برسيم، گو اينکه قدرت خدا و رحمت الهي غيرمتناهي است و حد و حصري ندارد. بااينحال، چون حكيم است، كار گزاف نميکند. پس بايد آن رحمت را به جايي كه داراي لياقت و ظرفيت لازم است، عطا کند. انسان بايد تمام توانش را در جهت کسب اين لياقت و توان مصروف دارد تا مستحق رحمت واسعه الهي شود. رسيدن انسان به اين باور همان لياقت است. اگر او حقيقتاً دريابد که از يك طرف، قدرت و رحمت خداوند بينهايت است و از طرف ديگر، خود، حقيقتاً ضعيف و بيچاره است، اين لياقت را کسب کرده است. تمام تلاش انسان بايد براي زنده شدن اين باور در وجودش باشد. براي اين منظور، تفکر و انديشيدن در اين امور، بهرهگيري از بيانات وحي و اهلبيت(عليهم السلام)، بهترين راه چاره است. زنده شدن اين باور در وجود انسان، او را از فخرفروشي در قبال ديگر انسانها باز خواهد داشت. استکبار که نقطه شروع سقوط
1. انبياء (21)، 69.
2. يس (36)، 82.
انسان و باعث اصلي بدبختي ابليس بوده است: وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِين،(1) با اين باور، جمعشدني نيست.
مهم آن است که انسان، خود را در قبال خداوند و بندگان خوب خدا کوچک و حقير بداند و از استکبار و تفاخر دور باشد. تواضع و فروتني مانند چاله روي زمين است که وقتي آب جاري شد، خودبهخود بدان سوي ميرود و آن را سيراب ميکند. استکبار و انانيت مانند صخره و تپه بلندي است كه آب هرقدر هم پرفشار باشد، بالاي آن نميرود و سيرابش نخواهد ساخت.
قرآن کريم دو گروه مزبور را اينگونه وصف فرموده است: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا.(2)
شايد منشأ شدت عداوت و کينهتوزي يهوديان و مشرکان نسبت به مؤمنان، فخرفروشي و استکبارشان باشد؛ چراکه خداوند در آخر آيه بعدي، علت ايمان آوردن مؤمناني از نصارا و شدت دوستي و مودتشان با مؤمنان را زهد و دنياگريزي، عبادت خدا و مستکبر نبودنشان دانسته است: وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون.(3)
يعني نصرانيها به دليل عدم استکبار و خضوع و خشوعشان در برابر حق، مانند همان زمين پست و افتادهاي هستند که جريان رحمت الهي، آنها را از نعمت خود بينصيب نگذاشته و سيرابشان ساخته است. به همين جهت، چنان قلب رقيقي داشتند که با شنيدن آيات قرآن، چشمانشان پر از اشک ميشد و بيدرنگ، اظهار
1. بقره (2)، 34.
2. مائده (5)، 82.
3. مائده (5)، 82.
ايمان ميکردند.(1) به بيان قرآن، اين عده از نصارا به جهت دارا بودن همين صفات نيک و پسنديده، بهويژه و از همه مهمتر، مستکبر نبودنشان، قابل اصلاح و اهل نجات هستند. به همين جهت، وقتي سخن حقي به گوششان ميخورد، بيدرنگ، اشک از چشمانشان جاري ميشود. گويي به چيزي رسيدهاند که عمري است گمشدهشان بوده است و مانند تشنهاي به آب زلال و گوارايي دست يافتهاند: وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق.(2)
اينها همه نشانه رقت و پاکي قلب و حقجويي است.
اين، درس بزرگ قرآن به ماست که شرط نورانيت دل، ميل به حقانيت و جذب حق شدن، عدم استکبار، تواضع و فروتني است. يعني با وجود ذرهاي کبر و غرور و فخرفروشي، انسان راه به جايي نميبرد و در همان منزلگاه اول متوقف خواهد شد.
بنابراين، وقتي انسان باور داشته باشد که گناه، او را آلوده و روسياه کرده و بين او و خداوند حجاب شده است، از اين مسئله، منزجر ميشود و به فکر چاره خواهد افتاد. چون خودش توان نجات خود را از اين مهلکه ندارد، بهناچار دست نياز بهسوي بينياز ميگشايد و از او استمداد ميجويد. با تحقق چنين باور حقيقياي است که معاني بلند ادعيه رخ مينمايد و با زبان دل خواهيم گفت: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَامْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امِّحَاقِ هِلالِهِ، وَاسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَيامِهِ حَتَّي ينْقَضِي عَنَّا وَقَدْ صَفَّيتَنَا فِيهِ مِنَ الْخَطِيئَاتِ، وَأَخْلَصْتَنَا فِيهِ مِنَ السَّيئَات. يعني به زشتي
1. وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ * وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ * فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ (مائده، 83ـ85).
2. مائده (5)، 83.
گناهان، آلوده بودن به آن، ناتواني از نجات يافتن از آن و توان خداوند در نجات دادن ما از اين مهلکه باور داريم. سپس با تبعيت از اهلبيت(عليهم السلام) و آنچه از آن بزرگواران آموختيم، به پيشگاه باعظمت ربوبي عرضه ميداريم: بارپروردگارا، با ورود هلال ماه مبارک رمضان در محاق و ناپديد شدنش، همه گناهان ما و همه آثار و پيامدهاي رفتارهاي ما را كه دامنگير و وَبال گردن ماست، محو و نابود گردان، بهگونهايکه با سپري شدن ماه مبارک و آمدن ماه نو، ما را نيز از خطيئات تصفيه کن و از گناهان و آثارش جدا گردان و تمام آلودگيهاي ما را دور کن و نفس و روح ما را خالص، طيب و طاهر گردان.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org