قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلــسه بـيست‌و‌هفتـم

 

 

 

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فِي كُلِّ وَقْتٍ وَكُلِّ أَوَانٍ وَعَلَي كُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّيتَ عَلَي مَنْ صَلَّيتَ عَلَيهِ، وَأَضْعَافَ ذَلِكَ كُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِي لا يحْصِيهَا غَيرُكَ، إِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِيد؛ پروردگارا، در هر‌وقت و فرصتي و در هرحالي بر محمد و آل محمد(صلى الله عليه وآله) درود فرست، به عدد آنچه بر ديگر خلايق درود فرستاده‌اي و چندين برابر همه آن به اندازه‌اي كه جز تو كسي نمي‌تواند آن را شمارش كند؛ زيرا تنها تو مي‌تواني هر‌كاري بخواهي انجام دهي.

اهميت صلوات بر پيامبر و اهل‌بيت(عليهم السلام)

مضمون صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت گرامي (عليهم السلام)در دعاها، به‌ويژه دعاهاي صحيفه سجاديه فراوان است، اما تعبير رسا و پرمعنايي که امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا دارند، كم‌نظير است. اين تعبير مثل آن است که گفته شود صلوات و درود به تعداد عددي به توان بي‏نهايت؛ عددي که شمارش آن ممکن نيست.

«صلوات»، نوعي دعا و رحمت الهي است که از خداوند براي وجود نازنين نبي مکرم اسلام و اهل‌بيت(عليهم السلام) درخواست مي‌کنيم. گفته مي‌شود که صلوات از‌طرف خداي متعال، «رحمت» و از‌طرف ملائكه، «تزكيه» و از‌طرف مؤمنين، «دعا» است. براي ما روشن نيست که حقيقت اين رحمت چيست و از چه سنخي است. با‌اين‌حال، روشن است كه ما هنگام ختم صلوات، از خدا درخواست مي‌کنيم تا رحمت خاصي را كه اسمش «صلوات» است، بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) نازل كند.

رحمت الهي داراي انواع گوناگون و وسيع و گسترده است که منحصر در انسان

نيست و شامل موجودات غيرانساني نيز مي‌شود. البته هيچ‌كدام از اينها «صله» نيست. «صله» و «درود» نوعي تحيت، همراه با احترام و تكريم خاصي است. به تعبيري ديگر، يك سلام ويژه و مرتبه‌اي بالاتر از انواع ديگر تحيات است.

به‌راستي، «سلام و تحيت» به چه معناست؟ درخواست ما از خداوند، هنگام ختم صلوات، به چه معناست و در حقيقت، چه چيزي را از خداوند براي پيامبر و اهل‌بيت(عليهم السلام) تقاضا مي‌کنيم؟

سلام كردن امري قراردادي و اعتباري است که در عرف براي اداي احترام به همديگر انجام مي‌شود. البته اقوام و مليت‌هاي مختلف در نوع و شيوه‌هاي اداي احترام به همديگر يک‌سان عمل نمي‌کنند. مثلاً برخي ملل براي اين کار كلاهشان را برمي‏دارند. بعضي ديگر، دست به سينه مي‏گذارند و تعظيم مي‌کنند. برخي مردم با الفاظ خاصي به همديگر اداي احترام مي‌کنند. ما مسلمانان نيز بنا به دستورهاي اخلاقي در قرآن و روايات و سيره پيامبر و اهل‌بيت(عليهم السلام)، به همديگر سلام مي‌گوييم.

واژه «سلام» به معناي سلامتي و امنيت است. بنابراين، شايد يکي از معاني سلام کردن اين باشد که سلام‌کننده خواهان سلامتي و امنيت براي طرف مقابل است و با سلام دادن به او اطمينان مي‌دهد که امنيتش از‌طرف او تهديد نمي‌شود. اين وجه، به‌خصوص براي غيرمؤمناني که به همديگر سلام مي‌کنند، صادق است.

سلام مؤمن نوعي دعا براي سلامتي اوست. مؤمن با سلام کردن، از خداوند براي طرف مقابل تقاضاي سلامتي و امنيت و طلب رحمت مي‌کند. تفاوت اين دعا با ديگر دعاها اين است که چون سلام کردن، دعايي همراه با اداي احترام است، نوعي «تحيت» محسوب مي‌شود. تحيت از ريشه «حي» و به معناي زندگي و بقاي حيات است. وقتي مؤمني به مؤمن ديگر سلام مي‌دهد، در‌حقيقت، براي او آرزوي طول عمر کرده و بقاي حيات را از خداوند براي وي خواسته است. هر‌چه اين سلام و

تحيت، عميق و پربارتر باشد، «صله» ناميده مي‌شود. در زبان فارسي، هم «سلام» و هم «تحيت» و «صله» را به يک معنا، يعني «درود» ترجمه مي‌کنيم، اما «صله»، معنايي به‌مراتب بالاتر و والاتر از آن دو دارد.

خدا در جاي ديگر هم فرموده است که بر مؤمنين هم صلوات مي‏فرستيم؛ يعني مؤمنيني هم هستند كه لايق احترام خدا هستند و خدا رحمتي همراه با احترام را بر آنها نازل مي‌کند.

خداوند در قرآن مي‌فرمايد: إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي.(1) يعني هم خدا و هم فرشتگان بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) صلوات مي‏فرستند. سپس ‏فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما؛ اي مؤمنان، بر پيامبر هم صلوات بفرستيد و هم سلام. معناي ابتدايي اين آيه شريفه، لزوم اداي احترام به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) براي هميشه است و اينکه مؤمنان بايد هميشه به ساحت مقدس ايشان اداي احترام كنند. البته چون اداي احترام مؤمنين هميشه با درخواست رحمت از خداوند همراه است، خداوند از مؤمنان مي‌خواهد تا باز هم رحمت بيشتري براي پيامبر درخواست كنند.

دو سؤال در اين مورد مطرح است: سؤال اول اينکه درخواست رحمت براي پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به چه معناست و داراي چه جايگاهي است؟ سؤال ديگر اينکه درخواست رحمت براي ايشان، چه سودي براي ما خواهد داشت؟

توضيح سؤال اول اين است که لازمه دعا و درخواست رحمت براي پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، نزول رحمت الهي به ايشان است. اين بدان معناست که ايشان فاقد رحمت است و با دعاي ما واجد آن خواهد شد. آيا حقيقتاً چنين چيزي ممکن است؟ ما که هستيم که براي وجود با‌عظمتي همچون پيامبر بزرگ خداوند طلب رحمت کنيم؟


1. احزاب (33)، 56.

آيا چنين درخواستي نوعي خلاف ادب نيست؟ البته پاسخ ساده اين شبهه آن است که چنين درخواستي اشكال عقلي ندارد؛ چرا‌که خزانه رحمت الهي بي‌انتهاست. وقتي مؤمنين براي ايشان دعا مي‌کنند، خداوند نيز اجابت مي‌کند و بر الطاف خود نسبت به ايشان مي‌افزايد.

سؤال مهم‌تر و دقيق‌تر اين است که ما مسلمانان، به‌ويژه شيعيان، با توجه به مضامين برخي روايات، زيارت‌نامه‌ها و ادعيه، معتقديم که وجود مقدس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام)، واسطه فيوضات الهي براي همه مخلوقات هستند. اين مضامين به‌خصوص در زيارت جامعه كبيره و زيارت آل ياسين، بيش از ديگر ادعيه و زيارات نمود دارد. مثلاً در برخي منابع روايي و ادعيه آمده است که ما خدمت اهل‌بيت(عليهم السلام) عرضه مي‌داريم: فَمَا شَيءٌ مِنَّا إِلاَّ وَأَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَإِلَيهِ السَّبِيل؛(1) «هر‌آنچه از خير و خوبي از ما صادر مي‌شود، راه رسيدن به آن و سبب و علت آن شما هستيد».

در زيارت بلند‌مرتبه جامعه كبيره از اين مضامين بسيار است. نظير:

وَ‌بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِكُمْ يخْتِمُ اللهُ وَبِكُمْ ينَزِّلُ الْغَيثَ وَبِكُمْ يمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَي الأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَبِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَيكْشِفُ الضُّر؛ خداوند به‌واسطه شما، تدبير همه امور را آغاز و تمام مي‌کند. به برکت وجود شماست که خداي متعال، باران رحمت را بر بندگانش نازل مي‌کند. خداوند به يمن وجود شما، آسمان را بر فراز زمين نگاه ‏داشته است و مانع سقوط آن بر روي زمين مي‌شود و به برکت وجود شما، غم‌وغصه‌‏ها را برطرف مي‌کند و دعاها را به اجابت مي‌رساند.


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج99، ص92.

در اين فرازها، در‌حقيقت، وجود نازنين رسول گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام)، گوشه‌اي ناچيز از مقام و موقعيت خود را به ديگران نشان داده‌اند تا آنها با توسل به ايشان، راه را از چاه تشخيص دهند و براي نجات به ايشان متوسل شوند.(1)

شئون وجودي پيامبر و اهل‌بيت(عليهم السلام)

حاصل توجه به اين بيانات، درک اين حقيقت است که آن بزرگواران، واسطه فيوضات رباني براي غيرخودشان‌اند. اگر چنين است، که هست و اساساً آفرينش


1. روايات بسياري از وجود نازنين رسول گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) در اين زمينه آمده و مضامين بسيار دقيق‌تري نيز در برخي زيارت‌نامه‌ها و دعاها از ايشان نقل شده است. مثلاً از وجود نازنين امام جعفر صادق(عليه السلام) و ايشان از پدر بزرگوارشان، امام باقر(عليه السلام) و ايشان از پدر بزرگوارشان، امام علي‌بن‌الحسين(عليهم السلام) اين روايت نقل شده است: عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِق عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ ‌بن ‌الْحُسَيْن(عليهم السلام) قَالَ: نَحْنُ ائمه الْمُسْلِمِينَ وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ وَسَادَةُ الْمُؤْمِنِينَ وَقَادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَمَوَالِي الْمُؤْمِنِينَ وَنَحْنُ أَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ اللَّهُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَبِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَبِنَا يَنْشُرُ الرَّحْمَةَ وَيُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَلَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَال(عليه السلام): وَلَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَم مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَلَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ. قَالَ سُلَيْمَانُ: فَقُلْت لِلصَّادِق(عليه السلام): فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ؟ قَال(عليه السلام): كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَاب (ابي‌جعفر محمدبن‌علي‌بن‌الحسين‌بن‌بابويه القمي الصدوق، امالي، ص168؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج23، ص5)‏. همچنين در زيارت جامعه کبيره، امام علي‌بن‌محمد الهادي(عليه السلام) درباره واسطة فيض بودنشان حتي قبل از خلقت چنين فرمودند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَجَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَمَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَطَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَتَزْكِيَةً لَنَا وَكَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا (ابي‌جعفر محمدبن‌علي‌بن‌الحسين‌بن‌بابويه القمي الصدوق، من ‏لا يحضره ‏الفقيه، ج2، ص609؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج99، ص122).

ديگران و رزق‌و‌روزي ديگران، طفيل وجود نازنين آنهاست، آيا دعاي ما براي آنها بي‌معنا نخواهد بود؟ اگر دعا و تقاضاي ما سبب توجه خداوند به آنها شود و رحمت الهي را شامل حال آنها کند، پس آيا ما واسطه فيض آنها نخواهيم بود؟(1)

انسان با قطع‌نظر از تعاليم انبيا(عليهم السلام)، خود را پديده‌اي مادي مي‌داند که با انعقاد نطفه، به‌صورت جنين در رحم مادر رشد مي‌کند و سپس متولد مي‌شود. چند صباحي در فضاي عالم دنيا رشد و زندگي مي‌‏كند و پس از طي سال‌ها و پشت سر گذاردن دوران ضعف و پيري، مي‏ميرد و نابود مي‌شود. انسان اين ديدگاه خود درباره آدمي، يعني شروع از نطفه و ختم به مرگ را شامل تمام همنوعانش، حتي انبيا و اوليا، مي‌دانست و معتقد بود پس از مرگ، ديگر از انسان خبري نيست. بعدها، و شايد اولين‌بار، به‌وسيله انبيا(عليهم السلام) به انسان‌ها فهمانده شد، يا خودْ بر‌ اثر تجربه يا فراست دريافتند كه غير از بدن مادي و فاني، حقيقت ديگري به نام «روح» نيز در آنان وجود دارد. بعد از هزاران سال بحث‌هاي دقيق علمي و تحقيقات عميق، هنوز حقيقت روح براي کسي مکشوف نشده است، ولي به‌هر‌حال، اصل وجود روح


1. بر اساس تعريفي که اهل‌بيت(عليهم السلام) از شيعيان خود دارند، آنها را افرادي اهل تسليم در برابر خداوند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) معرفي کرده‌اند. بر همين اساس، ما نيز در برابر فرموده قرآن که به صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داده است، تسليم هستيم و باز به فرموده قرآن، هر‌آنچه را نمي‌فهميم و تشخيص نمي‌دهيم، به اهل آن، که در علوم الهي راسخ‌اند، وامي‌گذاريم: وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا (آل‏ عمران، 7). خداوند متعال، پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) را هم واسطه در فيض خويش معرفي کرده است و هم به ما دستور صلوات بر ايشان را داده است. آنان که تسليم امر الهي‌اند، تسليم اين دستور نيز هستند. روشن است که همه شيعيان يا كسانى كه اسم شيعه بر خود نهاده‌اند، چنين نيستند و در برابر همه‌چيز تسليم نمي‌شوند. اي‌بسا علما و دانشمندان و روشن‌فکران يا جوانان کم‌اطلاعي که به دنبال يافتن پاسخي قانع‌کننده براي چنين سؤال‌هايي هستند که توان درک آن پاسخ‌ها را ندارند.

به‌عنوان موجودي غير از بدن مادي که ويژگي‌هايي غيرمادي دارد، اثبات شده است.(1) وجود اين حقيقت زماني مسلم‌تر و پذيرفتني‌تر مي‌شود که بدانيم حضرات انبياي


1. درباره وجود يا عدم وجود «روح» هنوز يک علامت سؤال بزرگ و پرسش‌هايي عميق و جدي، اذهان بسياري از انديشمندان عالم را به خود معطوف داشته است. آنها از خود مي‌پرسند: آيا واقعاً چيزى غير از بدن مادي ما، به نام «روح» وجود خارجي دارد؟ شايد منكران وجود روح، کمتر از مثبِتين آن نباشند. ازطرفي ما، يعني کساني که به‌هر‌حال، قايل به وجود روح هستيم، هنوز سؤالات بسياري درباره آن داريم. درباره زمان و چگونگي پيدايش روح، کيفيت ارتباط روح با بدن، هنوز مجهولات، بسيار است. هنوز به‌طور قطع روشن نشده است که آيا روح قبل از بدن خلق شده است يا نه؟ اگر آري، چه زماني بوده است؟ يا آفرينش روح به همراه بدن است يا چهار ماه بعد از تكوّن نطفه، خداوند روح را در او خلق مى‏كند؟ اگر چنين است، اين خلقت به چه کيفيتي است؟ همه حكماى الهى متفق‌اند كه روح با مرگ بدن نابود نمي‌شود، اما سؤال اين است که بعد از مرگ بدن، روح در کجا مأوا دارد؟ اگر روح در قيامت به بدن ملحق مي‌شود، اين الحاق به چه کيفيتي است؟ اين بدن قيامتي يا برزخي چگونه بدني است؟ در هر صورت، ما به کمک وحي و معارف انبياي الهي(عليهم السلام) و براهين عقلي، دو مرحله‌اي بودن وجود انسان را مي‌پذيريم. همچنين براي انسان به دو عالَم قايل هستيم، ولي دقيقاً روشن نيست که عالَم يعني چه و حقيقت آن چيست؟ گفته مي‌شود که يکي از آن عوالم، برزخ است. باز هم حقيقت برزخ براي ما روشن نيست. ارتباط روح با بدن در عالم برزخ چگونه است؟ مي‌دانيم که انسان در عالم برزخ زنده است و حيات دارد، اما کيفيت حيات برزخي، وجود يا عدم غم و شادى، لذت و الم، پاداش و عذاب در برزخ براي ما روشن نيست. البته اصول اعتقادات ما درباره اين امور روشن است، اما فرعيات آن هنوز مبهم است. با‌اينکه در آيات قرآن و روايات به بسياري از حقايق عوالم ديگر، اشاره شده است، ولي به جهت انس ما با دنيا و زندگي طبيعي، درک آن براي ما ثقيل است. مثلاً وجود مسائل مربوط به قبر، به‌خصوص مسائل مربوط به شب اول قبر، عذاب شب اول قبر، سؤال فرشتگان از انسان، عذاب برزخ و... يا در مقابلش، رَوح و ريحان، نعمت‌هايى الهي در عالَم برزخ براي اولياي الهي و...، براي ما روشن است، اما چند‌و‌چون آن از مجهولات ماست. به اين حرف‌ها معتقديم يا بر اساس آموزه‌هاي قرآني، معتقديم خداوند روحِ مدبّر بدن را، در موعد مقرر، از بدن جدا مي‌کند و مي‌گيرد: اللَّهُ يَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِينَ مَوْتِهاً (زمر، 42). اما اين گرفتن به چه معناست؟ چگونه است؟ پس از آن، روح به كجا مى‏رود؟ حياتش چگونه است؟ اينها همه معارفي فراتر از عقل معمول بشر است.

الهي(عليهم السلام) بر اين مسئله بسيار تكيه کرده‌اند و اساساً طرح مسئله «معاد» که در کنار مسئله «توحيد»، سرلوحه دعوت ايشان بوده، متفرّع بر وجود روح است.

دونشئه‌اي بودن انسان، يعني داراي جسم و روح بودن، منحصر در عده خاصي از آنها نيست و تمام بني‌آدم، حتي انبيا و اولياي الهي نيز مشمول اين حقيقت‌اند؛ يعني آن بزرگواران نيز همچون ما تولد و مرگي دارند. با‌اين‌حال، درباره اين گروه ويژه و برگزيده، به‌ويژه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام)، ‌مطالب ديگري نيز در روايات معصومين(عليهم السلام) بيان شده است. در اين روايات، افزون بر بدن و روحي که متعلق به ديگر انسان‌ها نيز هست و برخي ويژگي‌هايي نيز دارد، امور ديگري به آنها نسبت داده شده است. بدن ايشان نيز مانند ديگر ابناي بشر داراي رشد و تحول، از طفوليت تا بزرگ‌سالي و کهن‌سالي است و به تبع تحولات بدن، روحي كه متعلق به بدن بود، اجمالاً همين تحولات را داشته است. روح به جهت تعلق به بدن، در سايه همين تعلق، تحول و تكامل پيدا مي‌کند. مثلاً روح مقدس و مطهر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، از هنگام تولد تا زماني که به مقام پرافتخار نبوت مبعوث شدند و زماني که به جوار رحمت حق بار يافتند، مرتبه واحد و يک‌سان نداشته است. در‌عين‌حال، برخي روايات، علاوه بر آنچه گفته شد، امور ديگري را نيز به اين بزرگواران نسبت داده‌اند. مثلاً مي‌فرمايند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا، يا در تعبيري ديگر فرمودند: أَوَّلُ شَيءٍ خَلَقَ اللَّهُ... نُورُ نَبِيك.(1) همچنين وقتي حضرت آدم(عليه السلام) خلق شد، در كنگره عرش، يا در قوائم عرش، انوار و اسماي اهل‌بيت(عليهم السلام) را مشاهده کرد. اين وجودهاي مقدس و نوراني هنوز در عالم خاکي و دنيا قرار نگرفته بودند و بدني نداشتند تا روحي به آن تعلق بگيرد.


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج15، ص24.

البته برخي معتقدند که آن انوار همان ارواح مقدسشان بوده است. خصوصيات و مقاماتي كه براي بُعد «نوراني» ايشان بيان شده است، با خصوصيات روح متعلق به بدن متفاوت است. مثلاً رواياتي که بيان‌کننده آفرينش انوار مقدس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) است، بيان مي‌کند که خداي متعال، نور پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) را از نور عظمت خودش آفريد. اين دو نور مقدس در ابتداي آفرينش با هم اتحاد داشته‌اند. بعدها انشقاق پيدا كرده‌اند و تا زمان پيدايش بدن و روح متعلق به بدن، اين انشعابات و انشقاقات ادامه داشته است.(1) بنابراين، يکي بودن انوار و ارواح آن بزرگواران با ظواهر روايات و بيانات معصومين(عليهم السلام) نيز منطبق نيست و با همه ويژگي‌ها و امتيازهايي که براي روح نسبت به بدن مي‌توان برشمرد، روح، حقيقتي غير از نورانيت آنهاست.

با توجه به شواهد و قراين موجود، اجمالاً در وجود بُعد ويژه و انحصاري اين بزرگواران جاي شک و ترديد نيست. اگر چنين باشد، که هست، يقيناً عوارض گفته‌شده براي بدن و روح انساني، مانند تولد، رشد و تحول، خواب و بيداري، مرگ و حيات شامل اين بُعدشان نخواهد شد. باز هم حقيقت اين نورانيت براي ما روشن نيست. فهم اين حقايق حتي از فهم روح نيز سنگين‌تر و ثقيل‌تر و از سطح درک ما


1. عَنِ الْحَسَنِ ‌بن‌ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِˆعَلِيٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَدَمُهُ مِنْ دَمِي فَمَنْ أَحَبَّنِي فَبِحُبِّي أَحَبَّهُ وَمَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِي أَبْغَضَه‏ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج35، ص33).

بسيار دور است و فهم اين مرتبه از نشئه وجود، مخصوص كمّلين و اولياي خداست. هنيئاً لهم!

بنابراين، واسطه فيض بودن انبيا و معصومين(عليهم السلام)، به بدن مبارکشان مربوط نمي‌شود. براي اينکه بدن مبارکشان موقتي است و در برهه‌اي کوتاه از زمان موجوديت دارد. همچنين اگر روح را موجودي بدانيم که با پيدايش بدن پيدا شده و به بدن تعلق دارد و کارش تدبير امور بدن است و قبل از خلقت بدن موجود نبوده است، واسطه فيض بودن را به روح نمي‌توان نسبت داد؛ چرا‌که آن انوار مقدس(عليهم السلام)، واسطه فيض و وجود موجوداتي همچون ملائکه، بهشت و جهنم، لوح و قلم بوده،(1) يا ملائکه مقرب الهي در مقاماتي، به‌نوعي، شاگرد ايشان بوده‌اند.(2) موجوديت اين موجودات شريف بسيار قبل از موجوديت انسان بوده است. پس مقام وساطت فيض الهي بايد موجوديتي سابق بر اين موجودات داشته باشد.

بنابراين، مقام وساطت در فيوضات رباني، يا مربوط به مقام روحاني اين بزرگواران است ـ البته بنا بر قولي که روح را داراي موجوديتي غير از بدن مي‌داند که آفرينش آن نيز قبل از بدن بوده و همچنين با مقام نورانيت ايشان داراي وحدت و يا اتحادي است ـ و يا مقام وساطت در فيض مربوط به مقام نورانيت ايشان است.

در هر صورت، چه روح را به اين معناي اتحادي يا وحدتي بگيريم، چه نگيريم، آنچه مسلّم است، مربوط بودن مقام وساطت تكويني اهل‌بيت(عليهم السلام) به مقام نورانيت ايشان است؛ چرا‌که آن مقام و جايگاه، در مرتبه‌اي است که خود، منشأ وجود و


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج36، ص73.

2. رُوحُ الْقُدُسِ فِي جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاكُورَة... (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج26، ص264).

نزول بسياري از موجودات عوالم ديگر است و همه‌چيز تنها شعاعي از آن نور است. پس از اين عالم پست و دون مادي دنيا چيزي به آن عالم بالا باز‌نمي‌گردد.

اگر چنين است، که هست، ما که خود تنها پرتوي کم‌فروغ از آن انوار مقدسيم، چطور مي‌توانيم با دعا و صلوات به وجود مقدس پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بر آن نور بيفزاييم؟ اين يعني اينکه ما واسطه اضافه شدن نور براي حضرت باشيم. نتيجه اين مسئله، «دور باطل» خواهد بود؛ چرا‌که هم آن انوار مقدس، واسطه فيوضات رباني براي ما هستند و هم ما با درود و صلوات بر نورانيت آنها مي‌افزاييم. پس براي رفع اين مشکل علمي مي‌بايد راهي پيدا کرد.

آنچه درباره «واسطه فيض» بودن گفته شد، به معناي تکويني آن مربوط است. بر اين اساس، خداوند تعالي انوار مقدس معصومين(عليهم السلام) را تکويناً منشأ فيوضات الهي به ديگر موجودات قرار داده است؛ يعني به اصطلاح فلسفي، ايشان «فاعل مابه‌الوجود» هستند؛ به‌گونه‌اي‌که اگر آن بزرگواران نبودند، اساساً ديگر موجودات از رحمت بي‌انتهاي الهي محروم مي‌ماندند.

براي «واسطه فيض» بودن ايشان معناي ديگري نيز متصور است. در اين معنا، خبري از آن تأثير و دخالت تکويني نيست. اين تأثيرات و دخالت‌ها تنها به اندازه يک علت ناقصه و معدّ، و به‌نوعي اعتباري است. مثلاً تأثير دعاي يک انسان مؤمن در برطرف شدن عذاب و بلا، تأثير حضور بنده‌اي خداترس و داراي حزن لِلّه در رسيدن رحمت الهي به ديگر بندگان، تأثير دعاي يک گنهکار تائب براي نزول باران، و موارد نظير آن، که بسيار است و کم‌و‌بيش در زندگي ما نيز مشاهده شده است، نوعي واسطگي در جريان رحمت الهي يا فروکش کردن غضب الهي است. اما نه به معناي واسطه حقيقيِ «ما‌به‌الوجود» و تکويني، بلکه صرفاً به‌منزله عامل تأثيرگذاري چون علت اِعدادي و علت ناقصه است.

اگر براي «واسطه در فيض» بودن چنين معنا و مرتبه‌اي تصور شود، مي‌توان گفت روح انساني نيز مي‌تواند با کسب برخي آمادگي‌ها و عنايت الهي، در برخي امور واسطه شود و خداوند به برکت او، به ديگران عناياتي داشته باشد. مثلاً خداوند متعال، به طفيل رحمتي كه بر اهل‌بيت(عليهم السلام) نازل مي‌کند، ديگران را هم به‌خاطر ارتباط و اتصالي كه با آنها دارند و به‌خاطر وجود شعاعي از محبت و نور آنها در دلشان، مشمول رحمت قرار مي‌دهد؛ چرا‌که بر اساس مضامين روايي، پرتو و انعکاسي از نوري که خداوند متعال بر قلب مقدس حضرت ولي عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف مي‏تاباند، به قلب مؤمنين خالص نيز مي‌تابد.(1) البته آن نور اصالتاً تنها به قلب مقدس ايشان مي‏تابد، ولي چونان انعكاس نور از آيينه، انعکاسي از همان نور بر قلب کساني مي‌تابد که با ايشان ارتباط و سنخيتي دارند. به همين جهت، سيدبن‌طاووس(رحمه الله) مي‌گويد: «من شب قدر را درك كردم و از آن عناياتي كه در اين شب به ولي‌الله الاعظمعجل الله تعالي فرجه الشريف نايل مي‌شد، بهره‌اي نصيب من شد». هر شخص ديگري نيز که بتواند خود را به مقام اين سيد ‌جليل‌القدر برساند، چنين موهبتي را دريافت خواهد كرد.

بنابراين، وساطت فيض الهي، منحصر در اهل‌بيت(عليهم السلام) نيست. هر بنده‌اي که بتواند اين ظرفيت و آمادگي را در خويش ايجاد نمايد، خداوند چنين مقام بلندي را به او نيز عنايت خواهد کرد. کم نبودند اولياي بزرگواري که خداوند به واسطه وجود عزيزشان، بسياري از بلاها را از مردم دفع كرده و رحمت‏هايي نيز نازل فرموده است. مثلاً وجود مضجع شريف حضرت معصومه(عليها السلام)، مانع بسياري از بلايا، ازجمله زلزله در شهر مقدس قم بوده است. اين امر مهم و فوق‌العاده هيچ تعجبي ندارد؛


1. ر.ك: ابي‌جعفر محمدبن‌يعقوب‌بن‌اسحاق الکليني الرازي، اصول كافي، ج1، ص194، باب «أن الائمه(عليهم السلام) نور الله(عزوجل)»: لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَهُمْ وَاللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤمِنِين.

چرا‌که مقام رفيع و با‌عظمت ايشان نزد خداي تعالي چندان ارزشمند است که به يمن وجود اين بانوي با‌کرامت و جليل‌القدر، باران عنايات و برکات الهي، بيش از اين، بر اين شهر و اين مردم باريده است و خواهد باريد.

بنابراين، وساطت فيض به اين معناي اعتباري درباره ارواح نيز صادق است. در مقابل، وساطت فيضي كه به معناي علت ايجادي بوده، بنا بر آن موجوديت همه‌چيز از شعاع آنها آفريده شده باشد، مخصوص مقام نورانيت اهل‌بيت(عليهم السلام) است. ما از درک اين مقام قاصريم. تنها مي‌دانيم که مقام و مرتبه، مقام نورانيت است. همچنان كه خداوند هم خودش را به «نور» معرفي كرده است: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ... .(1) خود خداوند متعال، نور عالَم هستي است، اما وقتي مي‌فرمايد: مَثَلُ نُورِهِ...، مقصود از مثال نور الهي، قرآن کريم و وجود مقدس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) است. به همين جهت، فرمودند: خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا. اجمالاً مي‌دانيم که نور مقدس الهي با اين انوار مقدس داراي تفاوت‌هايي نظير نور خالق و نور مخلوق است. بيش از اين نمي‌توانيم بفهميم که هرکدام چه وجودي دارند و تفاوت‌هايشان در چيست؟ البته خداوند را شاکريم که آن بزرگواران همين مقدار را به ما آموختند، و شايد توان ما بيش از اين نبوده است تا معارف بلندي را که وراي اين ظواهر عالم وجود دارد، به ما عنايت فرمايند.


1. نور (24)، 35.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org