قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلــسه بـيست‌و‌ششـم

 

 

 

 

اللَّهُمَّ وَاجْعَلْنَا فِي سَائِرِ الشُّهُورِ وَالْأَيامِ كَذَلِكَ مَا عَمَّرْتَنَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ، وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُون؛ خدايا، در ديگر ماه‌‏ها و روزها نيز، مادام كه به ما عمر دادي، ما را اين‌چنين قرار بده، يعني تا عمر داريم اين برنامه‌‏ها را اجرا كنيم و اين موفقيت‌ها را داشته باشيم و ما را از بندگان صالح قرار بده... .

وضعيت حال و آينده صالحين در قرآن

امام سجاد(عليه السلام) تاکنون از خداوند تعالي خواسته‌هايي در‌خصوص ماه مبارک رمضان داشتند. در ادامه، و در فرازهاي آخر دعا از خداوند تقاضا مي‌كنند كه همه آنچه را در اين ماه مبارک از تو خواسته‌ايم، براي بقيه سال و تا زماني که زنده‌ايم، براي ما مقرر فرما تا جزو بندگان صالح تو باشيم؛ بندگان صالحي که آنها را در آيات كريمه قرآن ستوده‌اي.

خداوند در آيات اوليه سوره مبارکه مؤمنون، از بندگان مؤمن و صالح خود با تعابير مختلف و صفات نيک و برجسته ستايش کرده است، صفاتي چون: خشوع در نماز، اعراض از کارهاي لغو و بيهوده، دادن زکات، عفت و پاک‌دامني، امانت‌داري، وفاي به عهد، مراعات و حفظ اوقات و شرايط نماز.(1) ايشان پس از بيان اين خصايل


1. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ * أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (مؤمنون، 1ـ11)؛ ... إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (مؤمنون، 57‌ـ‌61).

نيک مي‌فرمايد که اين گروه از بندگان مؤمن، وارثان بهشت برين هستند و در آن جاويدان خواهند بود: أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُون.(1)

امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز، به اين دو آيه اخير اشاره فرموده و از خداوند تعالي درخواست کرده است تا ما را نيز از زمره همان بندگان مؤمن و صالحي قرار دهد که وارث بهشت برين و از ساکنان دائم آن هستند.

سپس به آيات ديگري از اين سوره اشاره دارند که بيان‌کننده صفات ديگري از بندگان مؤمني است که «از خوف خدا، ترسان و هراسانند. آنها به آيات و نشانه‌هاي خداوند ايمان دارند. موحدند و به خدا شرک نمي‌ورزند. آنها هر‌آنچه را وظيفه بندگي‌شان است، به‌جاي مي‌آورند و دل‌هاشان، ترسان از روزي است که به خداي خود رجوع خواهند کرد. اينان کساني هستند که در انجام کارهاي خير، سريع عمل مي‌کنند و گوي سبقت را از ديگران مي‌ربايند».(2) در اين بخش نيز حضرت تنها به اين دو آيه اخير اشاره کرده‌اند: وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُون.


1. مؤمنون (23)، 10ـ11.

2. إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ * وَالَّذِينَ يُؤ ْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (مؤمنون، 57‌ـ‌61).

و از خداوند مي‌خواهند که ما را نيز جزو بندگان مؤمني قرار ده که وظيفة بندگي خود را در قبال خداوند به‌خوبي انجام داده‌اند و دلي ترسان از خداوند و روز قيامت دارند و در انجام امور خير، کوتاهي نمي‌کنند و از ديگران سبقت مي‌گيرند.

امام سجاد(عليه السلام) با بهره بردن از مجموع آيات بيان‌کننده صفات مؤمنان و با اشاره به دو بخش از آيات ياد‌شده، به اين نکته ظريف اشاره دارند که خداوند تعالي ابتدا از عاقبت و نتيجه خوب و خوش بندگان مؤمنش گزارش داده و آنها را صاحبان و وارثان دائم برترين مراتب بهشت دانسته است: أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُون. سپس از حالات و اوصاف اين بندگان مؤمن و صالح در همين عالم گزارش داده و بيان داشته است که آنها با اينکه همه وظيفه بندگي خود را به‌خوبي انجام مي‌دهند، ولي باز هم ترس از بازگشت به محضر حضرت حق و رو‌به‌رو شدن با او در دلشان وجود دارد که در قيامت چه خواهد شد: وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُون.

گويي آنها به آنچه انجام داده‌اند، اعتمادي ندارند و احتمال وجود شائبه يا عدم خلوصي در آن مي‌دهند و از قبول نشدن اعمالشان در پيشگاه الهي يا حبط اعمال خود نگرانند.

آن‌گاه در ادامه، به اين صفت نيک مؤمنان اشاره دارد که در انجام کارهاي خير و سعادت خود تعجيل دارند و از ديگران سبقت مي‌گيرند: أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُون.(1)


1. اين آيه، مسبوق به آياتي از همين سوره است که بيان‌کنندة برخي حالات کفار و دنياپرستان است. خداوند در آنجا مي‌فرمايد: «کفار و دنياپرستان خيال مي‌کنند که نعمت مال و فرزندان که به آنها داده‌ايم، براي اين بوده است که در حق آنها نيت خير و تعجيل در خير داشته‌ايم. حال آنکه چنين نيست. آنها شعور ندارند که بفهمند تمام اين نعمت‌ها براي ابتلا و امتحانشان است»: فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ * أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لا يَشْعُرُونَ (مؤمنون، 54ـ56).

يعني ويژگي خوب بندگان مؤمن و صالح آن است که فرصت‌ها را غنيمت مي‌شمرند و به مجرد فراهم شدن زمينه انجام کارهاي خوب و خير، بي‌درنگ به آن مبادرت مي‌کنند. به‌گونه‌اي‌که اولاً خود، بدون توجه به اقدام ديگران، آن کار را بر ديگر امور مقدّم مي‌دارند و به‌سرعت به آن اقدام مي‌کنند. ثانياً اگر پاي ديگران در ميان باشد، در انجام کار از آنها نيز سبقت مي‌گيرند.

نکته قابل توجه آن است که در هيچ‌کدام از سه آيه‌اي که در بيان حضرت آمده است، به‌عنوان اوصاف «صالحين»، مطلبي بيان نشده است. تمام اين اوصاف در اين سوره با عنوان اوصاف «مؤمنين» آمده است: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ... . امام سجاد(عليه السلام) ضمن اشاره به همين اوصاف، از خداوند تقاضا دارند تا ما را از بندگان صالح خود مقرر فرمايد: اللَّهُمَّ... وَاجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين.

با دقت در برخي ديگر از آيات شريفه قرآن، راز اين نکته روشن خواهد شد. بندگان صالح خداوند با عنوان «صالحين» داراي اوصافي‌اند که در بسياري از آيات قرآن به آنها اشاره شده که ازجمله در آيه 114 سوره مبارکه آل عمران است. البته سياق كلام در اين آيه، اهل كتاب‌اند، اما با مطالعه تاريخ اهل کتاب، به‌ويژه در قرآن، خواهيم ديد که آنها همه يک‌سان نيستند: لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّه قَائمه يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُون.(1) گروهي حقيقتاً به خدا و قيامت، مؤمن‌اند و بر


1. آل عمران (3)، 113. البته سياق كلام در اين آيه، اهل كتاب‌اند. دأب قرآن كريم اين است كه در مقام بيان يک قاعده كلى يا بيان مطلبى درباره جماعتى، استثنائات آن را ناديده نمى‏گيرد. مثلاً در مقام بيان گروهي که بر‌اثر گناه و عناد و لجاج، خداوند بر قلب‌هاشان مهر زده است و ديگر هدايت‌پذير نيستند: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ... (بقره، 7)؛ استثناي اين گروه را نيز بيان مي‌کند:فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (نساء، 155). آيات فراواني در مذمت اهل كتاب، به‌ويژه در نکوهش، توبيخ و سرزنش بنى‏اسرائيل در قرآن وجود دارد. بسياري از کارهاي زشت آنها را به رُخشان مي‌کشد: فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ (بقره، 91)؛ به‌صورت ميمون و بوزينه در‌آمدنشان بر‌اثر گناه، پيمان‌شکني، و... در‌عين‌حال، از قوم يهود و نصارا اهل صلاح نيز بودند. اين عده البته قليل، با شنيدن سخنان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و شناخت اسلام، ايمان آوردند. قرآن اين گروه را استثنا مي‌کند و مي‌ستايد: أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ (قصص، 54)؛ دو برابر اجر بردنشان براي آن است که هم خودشان ايمان آوردند و هم شاهد بر حقانيت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شدند و باعث شدند تا ديگران هم هدايت شوند. قرآن هم به اين مطلب و اهميتش اشاره دارد: أَوَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيه أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ (شعراء، 197). در جاي ديگر، قرآن، دو گروه از اهل کتاب را اين‌گونه معرفي و توصيف مي‌کند: يک دسته کساني‌اند که کاملاً قابل اعتماد و اطمينان هستند: مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ (آل عمران، 75)؛ به‌گونه‌اي‌که اگر شمش‌هاي باارزش طلا را نزدشان به امانت بگذاري، بر‌مي‌گردانند. گروه دوم چنان غيرقابل‌اعتمادند که حتي يک دينار را نيز نمي‌توان نزد آنها به امانت گذاشت و اگر بگذاري برنمي‌گردانند: وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ (آل عمران، 75). بنابراين، همه اهل کتاب يک‌سان نيستند: لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائمه يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (آل عمران، 113).

اساس دستورهاي دين و کتاب خود دائماً در حال عبادت‌اند. درنتيجه، وقتي به حقانيت اموري، واقف شوند و آن را مطابق امر الهي بدانند، خواهند ‏پذيرفت. به همين دليل، قرآن، اين گروه را از «آمرين به معروف و ناهين از منکر» معرفي کرده است: وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر.(1)

ازجمله ويژگي‌هاي اين گروه آن است كه مانند مؤمنان ياد‌شده در سوره «مؤمنون»، يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ هستند. قرآن کريم اين عده از اهل کتاب را که داراي چنين صفات و خصال نيک و پسنديده‌اند، از صالحين مي‌داند: وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِين.

استعمال کلمه «صالحين» در قرآن بسيار است. گاه عده‌اي، مانند بعضي انبيا(عليهم السلام) را


1. آل عمران (3)، 114.

به‌عنوان «صالحين» معرفي مي‌کند.(1) در مواردي نيز گروهي را با صالحين مي‌داند: «مع الصالحين»، يعني گو اينکه خود، صالح نيستند، ولي به‌جهت اعمال صالحي که انجام مي‌دهند، با صالحان هستند: وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقا.(2)

خداوند در اين آيه شريفه، چهار گروه را که خود، اصالتاً مورد عنايت خاص خداوند هستند، با عنوان «النَّبِيين»، «الصِّدِّيقِين»، «الشُّهَداء» و «الصّالِحِين» معرفي کرده است. بقيه تابعي از اين گروه‌ها هستند و در صورت ايجاد آمادگي در خود، به آنها ملحق مي‌شوند. تعابيري چون: أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم(3) يا وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِم(4) همين معنا را افاده مي‌كند. بنابراين، همه اهل بهشت و اهل نجات، در يك سطح نيستند. وضع بعضي از آنها به‌گونه‌اي است که گويي بهشت، خانه آنهاست. اينان با رحلت از عالم دنيا و برزخ، به خانه خود وارد مي‌شوند؛ چون بهشت، ارث آنهاست: الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ. وقتي وارد آن خانه مي‌شوند، مي‌گويند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِين.(5)

ديگر انسان‌ها، به شرط ايمان به خدا، انبيا و قيامت و انجام دادن وظايف ديني


1. مانند ابراهيم(عليه السلام): وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (بقره، 130) و يحيي(عليه السلام): فَنَادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (آل عمران، 39) و عيسي(عليه السلام): وَيُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصّالِحِين (آل عمران، 46) و وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (انعام، 85) و... .

2. نساء (4)، 69.

3. طور (52)، 21.

4. رعد (13)، 23.

5. زمر (39)، 74.

خود، به صاحبان اصلي بهشت، يعني اين چهار گروه ملحق مي‌شوند و مجاز خواهند بود با آنان زندگي کنند: فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِين.

به نظر بسياري از علما، که پيش از همه، مرحوم شيخ بهايي در كتاب مفتاح الفلاح، براي اولين بار به آن توجه داشته‌اند، مقصود از الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم،(1) در سوره مبارکه حمد، مؤمناني هستند که به‌خاطر اطاعت از خداوند و پيامبر وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُول، به صاحبان اصلي بهشت، يعني النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِين ملحق مي‌شوند.

در اين فراز از دعا، امام سجاد(عليه السلام) تقاضايي از خداوند دارند که حتي از اين مرتبه نيز فراتر رفته است. ايشان در بخش‌هاي پاياني دعا، به نقطه اوج دعا مي‌رسند و اين تقاضاي بسيار مهم و بزرگ را از خداوند دارند که «خداوندا، رزق ما را در بقيه ماه‌ها نيز همچون اين ماه مبارک مقرر فرما و ما را جزو بندگان صالح خود قرار ده»: اللَّهُمَّ وَاجْعَلْنَا فِي سَائِرِ الشُّهُورِ وَالْأَيامِ كَذَلِكَ مَا عَمَّرْتَنَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين.

حضرت نفرمودند: «وَاجْعَلْنَا مَعَ الصَّالِحِين»، بلکه تقاضا دارند که: اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِين. به بيان ايشان، اگر به‌گونه‌اي زندگي و بندگي کنيم که همه توفيقاتي كه در ماه مبارک رمضان از خداوند خواستيم، نه‌تنها در اين ماه، بلکه در ساير ايام سال نيز به ما عنايت شود و چنان باشيم که عبادت و اطاعت از خدا را سرلوحه زندگي خودمان قرار دهيم، آن وقت به مرتبه‌اي از بندگي خداوند بار خواهيم يافت که در قيامت، نه‌تنها هم‌نشين صاحبان اصلي بهشت، ازجمله «صالحين»، بلکه جزو آنها خواهيم بود. به عبارت ديگر، ما جزو کساني نباشيم که


1. حمد (1)، 7.

تابع و ملحق يا مورد شفاعت آنان باشيم، بلکه جزو خود آنها و از صاحبان اصلي بهشت باشيم. اين همان مقام انبياست؛ چرا‌که در قرآن، اين مقام، ويژه انبياي بزرگي همچون ابراهيم، عيسي، موسي(عليهم السلام) و شهدا و صديقين و بندگان صالح خداوند است.

بندگان صالح خداوند کساني‌اند که حقيقتاً بندگي خدا را مي‌کنند، همه امورشان را در اختيار خدا قرار مي‌دهند و مطيع محض اويند. چنين بندگاني با چنين گروه‌هاي برگزيده‌، هم‌رديف‌اند. به بيان قرآن، ازجمله ويژگي‌هاي صالحان اين است که خداي متعال، متولي كارهايشان مي‌شود: وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِين.(1)

اين آيات قرآن و بيان امام سجاد(عليه السلام)، اشاره به مرتبه «توحيد» است. اگر انسان به مقام توحيد بار يابد، يعني همه امورش را در اختيار خداوند قرار دهد، همه خواسته‌هايش را از او بخواهد و تمام نيروهايش را صرف اطاعت او كند، خداوند نيز چنين كسي را تحت ولايت خود قرار ‏مي‌دهد و او از مصاديق حديث قرب نوافل خواهد بود.(2) يعني در چنين مقامي، به تعبير قرآن، خداوند، وکيل و همه‌کاره او مي‌شود و امورش را به عهده خواهد گرفت. خداوند خطاب به پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) به ايشان توصيه کرده است تا خداوند يکتا و بي‌مانند را وکيل خود قرار دهد: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلا.(3)

ظرافت و لطافتي که در اين آيه هست، بسيار قابل توجه است. ارزش و اعتبار بندگان مؤمن خداوند که به مقام توحيد مي‌رسند و خود را کاملاً در اختيار او قرار مي‌دهند، آن‌قدر در پيشگاه خداوند بالاست که او خود را تنزل مي‌دهد و همچون


1. اعراف (7)، 196.

2. إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى... كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِه... پيش‌از‌اين به اين حديث اشاره کرديم.

3. وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً * رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (مزمل، 8 و 9).

کارگزاري، اداره امورشان را به عهده مي‌گيرد. تنزل مقام براي آن است که غالباً مقام وکيل و کارگزار هم‌عرض يا پايين‌تر از مقام موکّل و کارفرماست. خداوند به بنده مؤمنش مي‌فرمايد: من را وکيل خود قرار ده. در قرآن کريم و احاديث قدسي، تعابير گوناگون و بعضاً تندي براي تحريض و تشويق بندگان به توکل و وکيل کردن خداوند براي خود وجود دارد. مي‌فرمايد: آيا من براي تو بس نيستم؟: أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَه؟(1) آيا خيال مي‌کني من توان انجام کارهاي تو را ندارم؟ همچنين در مواردي، در مقام بيان صفات و خصال خوب و پسنديده مؤمنان، آنها را «متوکل به خداوند» معرفي مي‌کند: وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون.(2)

همچنين مي‌فرمايد اگر قرار است به کسي اعتماد و تکيه شود، آن تکيه‌شونده فقط خداوند است: وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُون.(3)

در بعضي موارد، ايمان واقعي افراد را به توکل به خود منوط کرده است: وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين.(4)

اين تکرار‌ها و تأکيدها براي آن است تا انسان در عمل، حقيقتاً موحد باشد و به خداوند توکل کند. به فرموده امام صادق(عليه السلام)، در حديث شريف «حقيقت توکل»، انسان در مقابل اراده خداوند، خود را چونان مرده‌اي بداند که پنج تکبير نماز ميّت را بر وي خوانده‌اند و بدرود حيات و آرزوها گفته است.(5)


1. زمر (39)، 36.

2. آل عمران (3)، 122.

3. يوسف (12)، 67.

4. مائده (5)، 23.

5. قَالَ الصَّادِق(عليه السلام)‏: ...فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَكُونَ مُتَوَكِّلًا لَا مُتَعَلِّلًا فَكَبِّرْ عَلَى رُوحِكَ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَوَدِّعْ أَمَانِيَّكَ كُلَّهَا تَوْدِيعَ الْمَوْتِ لِلْحَيَاة (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج68، ص147).

وابستگي انسان به اين‌و‌آن و آرزوي برآوردن حاجات به‌وسيله آنها، نشان‌دهنده عدم اعتقاد يا ضعف اعتقاد و ترديد نسبت به اين حقيقت تأکيد‌شده در آيات و روايات است. البته گاه در مواردي، به تعبير قرآن، وقتي انسان از همه قطع اميد کرد و ديگر چاره‌اي براي وي باقي نماند، خواهد گفت: اميدم به خداوند است و به خدا سپردم. حتي در اين لحظه نيز تنها حرفي است که مي‌زند و قصد جدي در پشت آن وجود ندارد.

اقتضاي موحد بودن و متوکل حقيقي بودن آن است که انسان قبل از هر کس ديگري به سراغ خدا برود و امورش را به او واگذارد. وقتي چنين نبود، انسان سزاوار عقوبت است و خداوند براي همه کساني که به غير او دل بسته و به غير او اميدوار باشند، عقوبت سختي در همين دنيا در نظر گرفته است. امام صادق(عليه السلام) اين مضامين بلند‌مرتبه را در ضمن يک حديث قدسي چنين نقل فرمودند:

وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَمَجْدِي وَارْتِفَاعِي عَلَي عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ‏] غَيرِي بِالْيأْسِ وَلَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَلَأُنَحِّينَّهُ مِنْ قُرْبِي وَلَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي...؛(1) قسم به عزتم و قسم به جلالم و قسم به


1. عَنِ الْحُسَيْنِ ‌بن ‌عُلْوَانَ قَالَ... عَن أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قال: أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَمَجْدِي وَارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ‏] غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَلَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَلَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَلَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِيَدِي وَيَرْجُو غَيْرِي وَيَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي وَبِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَهِيَ مُغْلَقَةٌ وَبَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَمَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي وَمَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وَبَيْنَ عِبَادِي فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي... (ابي‌جعفر محمدبن‌يعقوب‌بن‌اسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص66)‏.

عظمتم و قسم به تسلطي كه بر عرش دارم، اگر كسي به غير از من اميد ببندد، بدون شک، اميدش را نااميد مي‌کنم و جامه خواري بر تن او خواهم پوشانيد و... .

در اين حديث شريف قدسي، خداوند تعالي چندين سوگند شديد ياد کرده است. اين قسم‌ها نشان‌دهنده اهميت فوق‌العاده مطلب است. خداوند از بندگانش شکوه دارد و مي‌گويد: بنده من خيال مي‌کند ديگران كارش را سامان مي‌دهند، حال آنكه کليدهاي آسمان و زمين در دست من است. خزاين آسمان و زمين در اختيار من است. جنود آسمان و زمين در اختيار من است. چرا سراغ من نمي‏آيند؟

بنده مؤمن و صالح كسي است كه موقع نياز، تنها رو به‌سوي خدا داشته باشد. البته صالح بودن انسان مطلبي است و انجام دادن عمل صالح، مطلبي ديگر. اي‌بسا افرادي که موفق به انجام عمل صالح شوند، اما به آنها انسان صالح نتوان خطاب کرد. حتي ممکن است انسان فاسقي گاه موفق به انجام عمل صالح نيز بشود. «بنده صالح» کسي است كه صفت صلاح و سداد در وجودش راسخ شود و ملكه صلاح داشته باشد، به‌گونه‌اي‌که شخصيتش، شخصيت صالحي باشد. چنين کسي از ناپاکي دور است و توكل و اميدش به خداوند است و واقعاً خودش را بنده خدا مي‌داند. خداوند نيز به چنين بنده‌اي وعده کمک و سر‌و‌سامان دادن امورش را داده است.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org