- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه بـيستودوم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَإِذَا كَانَ لَكَ فِي كُلِّ لَيلَةٍ مِنْ لَيالِي شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ يُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ يهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَابِ، وَاجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَيرِ أَهْلٍ وَأَصْحَاب؛ پروردگارا، بر محمد و آل محمد(صلى الله عليه وآله) درود فرست و حال که هرشب از شبهاي اين ماه، به برکت عفو و بخششت، تعداد زيادي از بندگانت از آتش جهنم، آزاد و مشمول گذشت و آمرزش ميشوند، ما را نيز از آن بندگان آزادشدهات و بهترين اصحاب اين ماه قرار ده.
برکت شبهاي ماه مبارک رمضان
امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا به مسئله بخشش بندگان خدا در شبهاي بابرکت ماه پرفضيلت رمضان اشاره کردهاند و از خداوند متعال تقاضا دارند تا ما را نيز از آزادشدگان و بخشودهشدگان اين شبها قرار دهد.
بخشش بندگان گنهکار و شمول رحمت الهي بر آنها در شبهاي ماه مبارک رمضان، امري شايع بين مسلمين بوده و منشأ اين شيوع، روايات بسياري است که با عبارات متفاوت و از طرق گوناگون از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) نقل شده است. در اين روايات که از طريق فريقين از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گزارش شده، چنين آمده است که در شبهاي ماه مبارک، خداوند هنگام افطار روزهداران، بندگان زيادي را از آتش جهنم آزاد ميکند. همچنين هرشب، فرشتهاي ازطرف حقتعالي، مأمور ميشود و به سراغ انسانها ميآيد و خطاب به آنها ندا ميدهد: هَلْ مِنْ سَائِلٍ؟ هَلْ مِن
مُسْتَغْفِرٍ؟ اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً، وَأَعْطِ كُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفا؛(1) «آيا در ميان شما بندگان خدا کسي هست که از خداوند چيزي بخواهد؟ آيا کسي هست که از خداوند طلب مغفرت و بخشش کند؟ خداوندا، انفاق هر انفاقکنندهاي را به شايستگي جايگزين کن و دارايي هرکس را که در راه خداوند هزينه نميکند، در معرض تلف شدن قرار بده».
كساني كه به نداي اين فرشته، پاسخ مثبت دهند و از خداوند طلب بخشش کنند، خداوند به آنها پاسخ مثبت خواهد داد. به اين ترتيب، خداوند متعال، هرشب هزاران نفر را از آتش جهنم نجات ميدهد. شب آخر ماه مبارک شب اعطاي جوايز است که خداوند به مقدار تمام اين ماه، در آن شب، از بندگانش را خواهد بخشود. بيان امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا به اين حقيقت اشاره دارد که از آن زمان بين مسلمانان شايع بوده است.
عتق و فکّ رقبه
امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا از ادبيات و تعابير خاصي استفاده کرده است. ميفرمايد: وَإِذَا كَانَ لَكَ فِي كُلِّ لَيلَةٍ مِنْ لَيالِي شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ يُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ يهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَاب؛ «پروردگارا، حال که هرشب از شبهاي اين
1. عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَر(عليه السلام) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) يُقْبِلُ بِوَجْهِهِ إِلَى النَّاسِ فَيَقُولُ يَا مَعْشَرَ النَّاسِ! إِذَا طَلَعَ هِلَالُ شَهْرِ رَمَضَانَ غُلَّتْ مَرَدَةُ الشَّيَاطِينِ وَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَأَبْوَابُ الْجِنَانِ وَأَبْوَابُ الرَّحْمَةِ وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ النَّارِ وَاسْتُجِيبَ الدُّعَاءُ وَكَانَ لِلَّهِ فِيهِ عِنْدَ كُلِّ فِطْرٍ عُتَقَاءُ يُعْتِقُهُمُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَيُنَادِي مُنَادٍ كُلَّ لَيْلَةٍ: هَلْ مِنْ سَائِلٍ؟ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ؟ اللَّهُمَّ أَعْطِ كُلَّ مُنْفِقٍ خَلَفاً وَأَعْطِ كُلَّ مُمْسِكٍ تَلَفاً حَتَّى إِذَا طَلَعَ هِلَالُ شَوَّالٍ نُودِيَ الْمُؤْمِنُونَ أَنِ اغْدُوا إِلَى جَوَائِزِكُمْ فَهُوَ يَوْمُ الْجَائِزَةِ ثُمَّ قَال أَبُو جَعْفَر(عليه السلام) أَمَا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا هِيَ بِجَائِزَةِ الدَّنَانِيرِ وَلَا الدَّرَاهِمِ (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج4، ص67).
ماه، به برکت عفو و بخششت، تعدادي از آتش جهنم، آزاد و مشمول گذشت و آمرزش ميشوند، پس ما را نيز از آن بندگان آزادشدهات قرار ده».
چرا ايشان از اين تعابير استفاده کردند؟ اصطلاح «عتق رقبه» يا «فکّ رقبه» به معناي آزاد كردن و رها ساختن اسير و بنده است. اين دو تعبير، يعني عتق و عتاق و فک و فکاک، از اصطلاحات و مفاهيم قرآني و روايي است. اين تعابير متعدد در آيات قرآن به کار رفته است: فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَة(1) که به معناي آزاد كردن يك برده مؤمن است. در آيهاي ديگر چنين آمده است: فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَة.(2) استعمال اين تعابير در ادعيه، بهخصوص دعاهاي ماه مبارک رمضان مانند دعاي ابوحمزه، دعاي جوشنكبير و ساير ادعيه اين ماه بسيار شايع است.
در کتابهاي لغت گفته شده است که «رقبه» به معناي «عُنُق»، يعني گردن، است. برده و بنده را، از باب «تسمية الشيء باسم اشرف اعضائه»، رقبه ناميدهاند. شايد وجه اين تسميه آن است که بردگان را با طنابي که به گردنهايشان ميبستند، به اسارت ميبردند. بعضي هم معتقدند «رقبه»، واحد شمارش بندگان و اسراست. مانند «نفر» براي شمارش انسان و شتر، «رأس» براي شمارش گاو و گوسفند، «قلاده» براي شمارش حيواناتي چون سگ، گرگ، پلنگ. در مقام شمارش بردگان و اسرا هم گفته ميشود چند تا «رقبه». بههرحال، «رقبه» يعني كسي كه در حكم برده و اسير است و مهارش کردهاند؛ گويي افساري بر گردنش انداختهاند.
بيشک، استعمال اين اصطلاح با اين معنايي که از آن شايع است، در فرهنگ ديني اسلام، آيات قرآن، ادعيه و مناجاتها، داراي نکته خاصي است. شايد درصدد
1. نساء (4)، 92.
2. بلد (90)، 13ـ14.
القاي اين معنا باشد كه انسان بهخصوص انسان گناهكار، با خطايي که مرتکب ميشود، گرفتار آتش جهنم ميشود. وقتي آتش بر او مسلط شد، او برده اين آتش است. آتش جهنم، فاسقان، گنهکاران و کفار را کاملاً احاطه کرده است،(1) بهگونهايکه نميتوانند از دام عذاب الهي فرار کنند. گويي گنهکار با ارتکاب گناه، حلقه بردگي را بر گردنش افکنده است. اين يوغ، چندان گنهکاران را گرفتار کرده است که نجات از آن جز به مدد الهي ميسور نيست.
چرا امام سجاد(عليه السلام) از خداوند متعال تقاضا دارند که گردن ما را از آتش جهنم خلاص كن؟ چرا ايشان، درست همانند بردهاي كه به خواست صاحبش آزاد ميشود، تقاضاي نجات و آزادي از بردگي جهنم را دارند؟
ورود مؤمنان به جهنم
حضرت با اين فراز از دعا، شايد درصدد توجه دادن به اين حکم و قضاي حتمي الهي هستند که همه انسانها حتي مؤمنين، وارد جهنم ميشوند: وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا؛(2) «هيچکس از شما نيست مگر آنکه در آن [جهنم] وارد خواهد شد. اين امر، حکم و قضاي حتمي و تخلفناپذير الهي است. آنگاه کساني را که تقواي الهي داشته باشند، از جهنم ميرهانيم و ستمگران را به زانو درافتاده، در جهنم رها خواهيم ساخت».
پس براي نجات از آن مهلکه بايد اقدامي جدي صورت گيرد. دعا و تقاضاي حضرت سجاد(عليه السلام) از خداوند براي اين منظور است. آيا واقعاً مؤمنين هم داخل
1. وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين (توبه، 49)؛ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ (عنکبوت، 54).
2. مريم (19)، 71ـ72.
شعلههاي آتش جهنم خواهند شد؟ مقصود از ورود مؤمنان به جهنم، در اين آيه شريفه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا چيست؟
«ورود» مترادف با «دخول» نيست. «دخول» در مقابل «خروج» است. «ورود» اعم از اين است و گاهي به معناي اشراف و نزديک بودن نيز ميآيد. قرآن کريم در داستان حضرت موسي(عليه السلام) ميفرمايد: وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَن.(1) «ورود» به معناي داخل شدن نيست، بلکه مقصود اين است که ايشان پس از فرار از مصر بهطرف شهر مدين، نزديک شهر مدين رسيد. خارج شهر، محلي بود بهصورت استخر يا چشمه يا چاه كه مردمِ اطراف، براي برداشت آب يا سيراب کردن احشام و گوسفندانشان به آنجا ميآمدند. حضرت به دختران شعيب پيامبر(عليه السلام) که در گوشهاي ايستاده بودند و براثر ازدحام، قادر به آب دادن گوسفندان خويش نبودند، کمک کرد و گوسفندانشان را سيراب کرد. پس مقصود قرآن اين است که حضرت موسي(عليه السلام) به آن منطقه نزديکِ آب وارد شد، نه اينکه حقيقتاً وارد آب شده باشد.
برخي روايات ذيل آيه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا نيز مبيّن اين حقيقت است که ورود در اين آيه به معناي دخول نيست. امام صادق(عليه السلام)، ورود به جهنم را به معناي داخل شدن به جهنم نميدانند.(2) بعضي از مفسرين نيز «ورود» در اين آيه را به معناي داخل شدن در جهنم نگرفتهاند.(3) علامه طباطبايي(رحمه الله) ذيل همين آيه شريفه ميفرمايند كه وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا، به بيش از قصد، حضور و اشراف دلالت ندارد. از کتابهاي لغت
1. قصص (28)، 23.
2. عَنِ الْحُسَيْنِ بن أَبِي الْعَلَاءِ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) فِي قَوْلِهِ «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا» قَالَ: أَمَا تَسْمَعُ الرَّجُلَ يَقُولُ: وَرَدْنَا مَاءَ بَنِي فُلَانٍ فَهُوَ الْوُرُودُ وَلَمْ يَدْخُلْهُ؟ (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج8، ص291).
3. عليبنابراهيم قمي، تفسير قمي، ج2، ص52؛ ابنابيالحديد، شرح نهج البلاغه، ج6، ص264.
نيز معنايي بيش از اين براي ورود استفاده نميشود.(1) ممکن است مقصود اين باشد که صراط بهصورت پلي است، مانند پلهايي که روي رودخانههاي بزرگ و بعضاً درياها کشيده شده است که روي جهنم قرار دارد و همه از روي آن خواهند گذشت. مؤمنان با عنايت خداوند بهراحتي گذر ميکنند و آتش جهنم آنها را فرا نميگيرد. آنها وارد بهشت ميشوند، اما کفار ستمگر به اراده الهي به داخل جهنم سقوط خواهند کرد.
پس در اين آيه شريفه، مقصود از ورود همه انسانها ازجمله مؤمنان به جهنم، مشرف بودنشان بر جهنم است، يعني آنها چنان به جهنم نزديک ميشوند که بر آتش آن مشرف ميشوند و در معرض خطر قرار ميگيرند. البته در چنان اوضاع دهشتانگيزي، مؤمنان مشمول لطف و مراحم الهي قرار ميگيرند، و از داخل شدن به جهنم نجات مييابند، و کافران ستمگر با ذلت و خواري داخل دوزخ ميشوند.
بعضي از مفسرين قرآن، با مشربي عرفاني، درباره ورود مؤمنين به جهنم، نظر سومي را مطرح کردهاند. آنها اين آيه را تأويل کرده(2) و فرمودهاند که جهنم، باطن
1. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج14، ذيل آيه 71 سوره مريم.
2. البته بايد توجه داشت که هر تأويل ادعايي ازطرف هرکسي، صحيح و قابل قبول نيست. تنها تأويلى صحيح است كه منافي مشي اهلبيت(عليهم السلام) در تفسير آيات قرآن و همچنين منافي معناي ظاهر آيات قرآن نباشد. تأويلى كه هركسى به دلخواه از آيات قرآن داشته باشد، شبيه تفسير بهرأى و مردود است. سيره اهلبيت(عليهم السلام) اين بود كه آيات قرآن را تفسيري ظاهرى مىكردند و گاه در مقام تفسير قرآن استدلال مىكردند. گاهي نيز بعضي از آيات شريفه قرآن را به ديگر آيات قرآن تفسير مىكردند؛ چراکه «القرآن يفسِّر بعضه بعضا»؛ ولى گاهى همان بزرگواران، براى بعضى آيات قرآن، تأويلهايى نيز بيان مىفرمودند. بنابراين، اگر در زمينه تفسير يا تأويل آيات شريفه قرآن از طرق صحيح و معتبر از اهلبيت(عليهم السلام) نقلي رسيده باشد، بيهيچ شکوشبههاي مورد قبول است. تفسيرها و تأويلهاي ادعايي و ذوقي كه اساساً پايه و اساس و مستندات درستي هم ندارد، مردود و خطرناك است. متأسفانه، يكى از خطرناکترين روشهايي كه امروزه دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده مىكنند، همين معانى تأويلى و بهاصطلاح، هرمنوتيك از آيات قرآن است. اينگونه برخوردهاي غلط با قرآن، از اعتبار و ارزش اين کتاب گرانسنگ آسماني خواهد کاست.
دنياست. آن بزرگواران معتقدند عالم دنيا داراي ظاهري است که همين لذايذ، زرقوبرقها و جاذبههاي آن است. در آيات شريفه قرآن، به اين بُعد زينتي و زرقوبرقهاي دنيا بسيار اشاره شده است.(1) البته در مواردي نيز هشدار داده است که اين جذابيتها و زينتها ممکن است دامي شيطاني براي فريب انسان باشد: فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا.(2) اين هشدار قرآن، اشاره به اين مسئله است که ظاهر زيباي دنيا داراي باطني مغاير با آن است. در برخي آيات نيز به اين مسئله تصريح شده است که اين ظاهر زيبا و جذاب داراي باطني آتشين و سوزاننده است: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً؛(3) «آنان که اموال يتيمان را به ستم ميخورند، در همان حال، در حال وارد کردن آتش به شکمهاشان هستند. آنها بهزودي در آتشي سوزاننده درميآيند».
کسي که اموال ديگران را ميخورد، در ظاهر، آن را چونان طعامي لذيذ و دلپذير ميبيند و ميچشد. در ظاهر، حلواي شيرين و زيبا و تزيينشده را ميبيند و
1. (هود، 15)؛ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً (احزاب، 28)؛ (قصص، 60)؛ وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (کهف، 28)؛ (ملک، 5).
2. لقمان (31)، 33.
3. نساء (4)، 10.
ميخورد، اما به گفته خداوند، باطن همه اين غذاها آتش سوزنده است. چنين است که گفته شده است كساني كه داراي چشمهاي باطنبين هستند، ميبينند آنها در حال خوردن آتش هستند. در اين زمينه، داستانهاي بسيار عبرتانگيز از بزرگاني نقل شده است که داراي چنان قدرت معنوي بودند و باطن قضايا را ميديدند. بزرگاني که وقتي غذا خوردن بعضي افراد را مشاهده ميکردند، جز چرک و خون نميديدند. گاه به همان خورندگان دستور ميدادند دستانشان را بفشارند تا خوني را ببينند که از ميان انگشتهاشان ميچکد. اين داستانها بهخصوص اگر از افراد مطمئني نقل شده باشد يا ديده شود، با عنايت به حقايقي که در آيات شريفه قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) گزارش شده است، قابل رد کردن نيست؛ يعني لزومي ندارد که ما آن را رد کنيم. البته براي استناد به اسلام، قرآن و اهلبيت(عليهم السلام)، دليل و سند معتبر، لازم است.
به همين جهت، به تأويلي كه بعضي از مفسرين براي اين آيه نقل کردهاند و با ظاهر آيه هم منافات ندارد، نميتوان به سادگي نسبت دروغ داد. با شواهد قرآني و روايي و داستانهايي که از بعضي بزرگان نقل شده است، به محکمي ميتوان ادعا کرد اين عالَم بر خلاف ظواهر فريبندهاش، داراي باطني جهنمي است و چون همه آدميان حتي مؤمنين، در اين عالم وارد ميشوند و زندگي ميکنند، همه بهنوعي گرفتار آن هستند: وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا.
قرآن کريم در سوره مبارکه انبياء بهخوبي، حال بد جهنميان را ترسيم کرده و فرموده است: إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ * لَوْ كَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ * لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لا يَسْمَعُون.(1)
البته مؤمنان، چونان كساني كه با بهره بردن از نيروهاي قدرتمند طبيعي، خود را از نيروي جاذبه زمين آزاد کرده و در فضا به پرواز درآمدهاند، ديگر متأثر از جاذبه
1. انبياء (21)، 98ـ100.
زمين نيستند؛ بلکه با نيروي قدرتمند ايمان و عمل صالح و با توسل و تمسک به حبلالله، مشمول عنايات الهي ميشوند، و خود را از جاذبه جهنمي دنيا خلاص ميکنند و در پناه لطف خدا قرار ميدهند. وقتي در آن فضا قرار گرفتند، آزادند و متأثر از جاذبههاي دنيايي نيستند: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ * لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُون.(1)
وقتي چنين شد، آنها از هول و هراس قيامت در امان ميمانند، فرشتگان الهي به استقبالشان ميآيند و ايشان را به بهشت موعود و نعمات الهي بشارت ميدهند.
در هر صورت، هرکدام از اين احتمالات و تفاسير و تأويلها را بپذيريم، همه انسانها در معرض امتحان الهياند؛ مبتلاي به آتش جهنم، و اسير و دربند عذاباند. عدهاي اسير ميشوند و در حال سوختن هستند. پس بايد نجاتشان داد. گروهي در معرض آتشاند، ولي هنوز نسوختهاند و نيازمند دستگيري و نجات از درافتادن به آتشاند. در چنين حالتي، پناهندگي به خداوند تنها راه نجات و فکِّ رقاب است. اهميت اين مسئله زماني بيشتر نمايان ميشود که بدانيم همه انسانها حتي کاملترين آنها چون معصومين(عليهم السلام)، به فراخور حال خود و متناسب با مقام باعظمتشان، در خود احساس ذنب و خطايي نسبت به ساحت قدس ربوبي دارند. اگر چنين است، پس همه، حتي وجود نازنيني چون امام زينالعابدين(عليه السلام) نيز بايد به درگاه حضرت حق التجا کنند و از او بخواهند که: أعْتِقْ رَقَبَتي مِن النّار.
آيا اولياي الهي نيز گرفتار عصياناند؟
بهراستي، آيا اولياي الهي و معصومين(عليهم السلام) نيز گرفتار گناه و خطا ميشوند و در بند اين امورند؟ مطلب قابل استفاده و رسايي از امام خميني(رحمه الله) نقل شده است که
1. انبياء (21)، 101ـ103.
ميتواند پاسخ مناسبي به اين سؤال باشد. برخي حوادث و اتفاقات، لازمه زندگي اين عالم است. اگر كسي مريض باشد يا پايش شكسته باشد، وقتي شخص محترمي به عيادت او ميرود، مريض نميتواند پايش را جمع كند. به همين جهت، احساس شرمندگي ميکند. مرتب از آن شخص محترم عذرخواهي ميکند. شخص مريض، معذور است و همه، او را از انجام برخي آداب و رسوم معاف ميدانند، ولي او گويي در وجودش احساس شرمندگي و گناه ميکند. با خود ميگويد: در مقابل ايشان نبايد پاي من دراز باشد.
عالَم بندگي و عبوديت بندگان حقيقي در برابر خداوند نيز چنين است. بسياري از بندگان خدا رسماً عصيان کردهاند و دائم در حال سرافکندگي و شرمندگي هستند. حتي کساني که اهل گناه و عصيان نيستند، نميتوانند حق بندگي خداوند را کامل ادا کنند. اساساً هيچكس نميتواند حق بندگي را بهطور کامل بهجا بياورد. البته ناچار براي بقاي حيات و نسل، برخي امور را انجام ميدهد، مثل خورد و خوراک، قضاي حاجت، توليد نسل و تفريحات سالم. البته خداوند هم راضي است و کسي را بهخاطر انجام اين امور مؤاخذه نميکند، ولي انسان بامعرفت که درباره جايگاه مقام ربوبي و نسبت خود با خدايش، اندک شناختي داشته باشد، بسيار احساس شرمندگي خواهد کرد. خواهد فهميد که اگرچه بهاصطلاح مرتکب گناه نشده است، اشتغال به اين امور سبک و ساده، قلب او را از خداوند به خود منصرف کرده و او را از وظيفه اصلي بازداشته است. به همين جهت، انسانهاي بامعرفتي چون وجود نازنين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، دائم مراقب خود بودند تا قلب مبارکشان از امور غيرالهي پاک شود و به اندک چيزي آلوده و کدر نگردد: إِنَّهُ لَيغَانُ عَلَي قَلْبِي وَإِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّة؛(1) «بيشک، قلب من نيز غبارآلود ميشود و
1. ميرزاحسينبنمحمدتقي النوري الطبرسي، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج5، ص320.
[براي رفع اين خطر،] هر روز، هفتاد مرتبه از خداوند طلب غفران و بخشش [و عذرخواهي] ميکنم».
همچنين نقل شده است که سيره حضرت چنان بود که وقتي براثر مراوده زياد با مردم و امور روزمره و دنيوي آزرده ميگشت و بهخصوص وقتي هنگامه اقامه نماز نزديک ميشد و دلتنگ امور مهمي چون نماز و ارتباط بيشتر با خداوند ميشد و گويي شوق وصال به حق، ايشان را به هيجان ميآورد، بلال(رحمه الله) را صدا ميزد و ميفرمود: أَرِحْنَا يا بِلَالُ!؛ اي بلال، برخيز و با صداي اذان و دعوت به نماز، ما را از آلودگي و اشتغال به غير او راحت کن. گاهي نيز ميفرمود: «خداوند، نماز را روشناي چشمانم قرار داده است».(1)
گويي ايشان احساس ميکردند که ممکن است گفتوگوهاي عادي و روزمره با اهل خانه، خويشان و مردم، فضاي قلب مبارکشان را نيز قدري تيره گرداند. استغفار روزانه براي رفع اين کدورتهاي احتمالي بوده است. اگر قلب خود را اينگونه محافظت کنيم و از کدورتها دور نگه داريم يا اگر احياناً کدورتي حاصل شد، فوراً درصدد رفع آن برآييم، معناي رازونيازهاي عاشقانه نبي مکرم اسلام و حضرت موليالموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) را خواهيم دانست. هنيئاً لأهله!
بنابراين، لازمه زندگي بزرگواراني چون نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) و حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين عالم، روبهرو شدن و مراوده با مردم است. آنها بندگان
1. شيخ بهايي(رحمه الله) روايتي را نقل کرده و بيان داشته است که: أن النَّبِي(صلى الله عليه وآله) كانَ يَنْتَظِرُ دُخُولَ وَقْتِ الصله وَيَقُولُ: أَرِحْنَا يَا بِلَال! (شيخ بهايي، مفتاح الفلاح، ص182)؛ يعني سيره حضرت چنين بوده و هميشه بر اين امر مداومت داشت. مجلسي(رحمه الله) نيز همين مضمون را نقل کرده است: قَال النَّبِي(صلى الله عليه وآله) جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصله وَكَانَ يَقُولُ أَرِحْنَا يَا بِلَال (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج79، ص193).
صالحي بودند که ازطرف خداوند مأموريت تربيت مردم را به عهده داشتند. بهناچار با مردم معاشرت داشتند. لازمه معاشرت با مردم، ابتلا به كارهايي است كه از نگاه مبارک ايشان، مناسب شأن عبوديت در پيشگاه الهي نيست. اين مقام، خود، يک ابتلا براي ايشان بود. گاه در مخاصمات و درگيريهاي بين مردم، کلمات رکيک و فحشهاي زشتي را ميشنيدند که آنها نسبت به هم روا ميداشتند. گاه مردم آن بزرگواران را به خشم ميآوردند. در چنين مواردي، ايشان ناچار بر سر مردم فرياد ميزدند. براي تربيت و تأديبشان، آنها را تنبيه ميکردند. نتيجه تمام اين امور و صدها مسئله شبيه آن، چنان است که فرمودند: إِنَّهُ لَيغَانُ عَلَي قَلْبِي.
البته آن بزرگواران داراي درجهاي از معرفت و شناخت بودند که اشتغال به اين امور را دون شأن بندگي ميديدند. مردمي که در زندگي روزانه بهراحتي دچار انواع نافرمانيها و معاصي ميشوند و ارتکاب هر فعل غلطي برايشان سهل است، شناخت و معرفتشان در اندازهاي نيست که حتي در خود کمترين احساس خطا و شرمندگي کنند. چنين بندگاني با اين بار سنگين گناه چگونه ميتوانند وظيفه بندگي خود را در پيشگاه الهي انجام دهند؟ چگونه به خدا اظهار محبت كنند؟ چگونه اين بيادبي و بياحترامي را با دوست داشتن جمع کنند؟
اگر انسان بداند كه باطن گناه، آتش است، اگر بصير باشد که گناه، آتشي است كه انسان خود به دامن خود ميزند، اگر آگاه باشد که با دست خود، خودش را در آتش مياندازد و در حال گناه، در آتش است، در چنين صورتي، اولين چيزي كه چنين آدمي ميخواهد، نجات از آتش است؛ يعني نجات از آتش، مهمترين خواسته هر انساني از خداوند است؛ نه خوردوخوراک، لحم طير، حورالعين، عسل مصفّا. او اگر بداند که هماکنون در حال سوختن است، هيچکدام از اين امور را نخواهد خواست؛ چراکه اين امور از خواستههاي درجهدوم است. آنچه مهم است، در ابتدا، خاموش ساختن آتش است.
به جهت اهميت اين امر، در بيانات ائمه معصوم(عليهم السلام) بارها نقل شده است که هنگام دعا، اولين تقاضاي ايشان از درگاه خداوند، نجات از آتش است: فَكاكَ رَقَبَتي مِن النّار... و اللَّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ... .(1) همچنين ايشان در مواقع حساس و مظان استجابت دعا، اولين يا يکي از مهمترين اموري که از خداوند تقاضا داشتند، همين مسئله بود.(2)
حضرات انبياي عظام و ائمه معصوم(عليهم السلام) در موارد متعدد، از خداوند نجات از آتش جهنم را درخواست داشتهاند. مواردي چون: مناجات حضرت آدم(عليه السلام) به درگاه حضرت حقتعالي،(3) مناجاتهاي صحراي عرفات،(4) اذن دخول به مسجد
1. وجود نازنين امام جعفر صادق(عليه السلام) در ضمن بيان آداب دخول به مسجدالحرام فرمودند: به محضر حضرت حق سه مرتبه عرض کنيد که: تحفة زيارتت به من و اولين چيزي که به من عطا ميکني، نجات من از آتش جهنم باشد: يَا كَرِيم! أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيَّايَ بِزِيَارَتِي إِيَّاكَ أَوَّلَ شَيْءٍ تُعْطِينِي فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ تَقُولُهَا ثَلَاثا (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص402).
2. امام صادق(عليه السلام) در باب زيارت جد بزرگوارشان، حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) توصيه فرمودند تا چنين از خداوند تقاضا داشته باشيم: وَأَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ إِيَّايَ مِنْ زِيَارَتِي فِي مَوْقِفِي هَذَا فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ و... (ابيجعفر محمدبنعليبنالحسينبنبابويه القمي الصدوق، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص578). همچنين ايشان در دعاي هنگام ورود به ماه مبارک رمضان به محضر حضرت حق عرضه ميدارند: اللَّهُمَّ حَاجَتِي حَاجَتِي حَاجَتِيَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيهَا لَمْ يَضُرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي وَإِنْ مَنَعْتَنِيهَا لَمْ يَنْفَعْنِي مَا أَعْطَيْتَنِي وَهِيَ فَكَاكُ رَقَبَتِي مِنَ النَّار (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج94، ص333).
3. ابنطاووس، مهج الدعوات، ص303؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج92، ص167.
4. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج95، ص285.
الحرام،(1) زيارت مولي امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)،(2) دعاي ورود به ماه مبارک رمضان،(3) دعاهاي بعد از نماز جعفر طيار(عليه السلام)،(4) دعاهاي بعد از نماز صبح،(5) و دعاهاي قضاي حاجات.(6) عجيبترين تعبيري که از ايشان نقل شده و با تأکيد بسيار هم بيان شده است، شايد اين تعبير باشد که امام صادق(عليه السلام) در دعاي ورود به ماه مبارک رمضان به محضر حضرت حقتعالي عرضه ميدارند:
اللَّهُمَّ حَاجَتِي حَاجَتِي حَاجَتِي الَّتِي إِنْ أَعْطَيتَنِيهَا لَمْ يضُرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي، وَإِنْ مَنَعْتَنِيهَا لَمْ ينْفَعْنِي مَا أَعْطَيتَنِي، وَهِي فَكَاكُ رَقَبَتِي مِنَ النَّار؛(7) خداوندا، درخواست من از تو، درخواست من از تو، درخواست من از تو چيزي است كه اگر آن را به من بدهي و هرچيز ديگري را به من ندهي، هيچ ضرر نکردهام و اگر آن را از من منع کني و ندهي و هرچيز ديگر به من بدهي، سودي به من نميبخشد و آن، نجات دادنم از آتش جهنم است.
بنابراين، بايد به اين حقيقت توجه و اعتقاد داشته باشيم كه هنگام ارتکاب گناه، آتش بر ما مسلط شده است، بهگونهايکه نجات از چنگ آتش براي اکثر بندگان،
1. ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص402.
2. ابيجعفر محمدبنعليبنالحسينبنبابويه القمي الصدوق، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص578.
3. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج94، ص333.
4. همان، ج88، ص197.
5. محمدبنجعفر طوسي، مصباح المتهجد، ص181؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج84، ص316.
6. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج92، ص167.
7. همان، ج94، ص333.
غيرممکن و براي برخي نيز مشکل است. تنها لطف و رحمت الهي است که ميتوان بدان اميدوار بود.
بهترين شيوه مناجات
سخن گفتن، از ويژگيهاي انسان است. انسان در مقام ارتباط برقرار کردن با ديگران، نيازمند امکانات، فنون، صناعات و ابزارهايي است که خداوند در وجود وي قرار داده است. يکي از آن امکانات، فن سخنوري است. سخن گفتن در افراد و گروههاي مختلف انساني بسيار متفاوت و متنوع است. درعينحال، صناعات و گوناگوني در انواع بيانها و سخن گفتنها، مانند «برهان»، «جدل»، «شعر»، «خطابه» و...، تنوع آن را بيشتر کرده است. هرکدام از اين شيوهها و صناعات سخنوري داراي شرايط و اقتضائاتي است که هرچه بيشتر مراعات شود، آثار و برکات بيشتري دارد و انسان را بهتر در رسيدن به هدفش ياري خواهد داد.
مثلاً «برهان»، از انواع شيوهها و صناعات سخنوري انسان است. اين فن در مقام بحث، استدلال، و اثبات حجت در علوم عقلي به کار ميرود. بحث در علوم عقلي جز با برهان و روشهاي شبيه آن پذيرفتني نيست. در قرآن کريم نيز در موارد متعددي از اين شيوه استفاده شده و براي اثبات حقايقي، اقامه برهان شده است. مثلاً در مقام اثبات وجود خدا، اثبات خالقيت، قدرت مطلقه، علم و ديگر اسما و صفات الهي، اقامه برهان لازم است. تمام نويسندگان متون علوم عقلي، ازجمله متون فلسفي و كلامي، از اين شيوه و صناعت سخنوري بهره بردهاند.
نوع ديگري از شيوهها و صناعات سخنوري، «جدل» است. هدف از کاربرد اين صنعت، مغلوب ساختن طرف بحث است. در جدل، با مباني طرف مقابل به جنگ او ميروند و او را قانع ميکنند. مثلاً در قرآن کريم، خداوند، رفتار غلط زندهبهگور کردن دختران را بهشدت محکوم و نکوهش ميکند و حالات زشت و ناپسندشان را
اينگونه توصيف ميکند: وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِه؛(1) «وقتي به فردي خبر ميدادند كه صاحب فرزند دختر شدهاي، از شدت ناراحتي و احساس شرمندگي، رنگ از رخسارش ميپريد و صورتش سياه ميشد. بهخاطر دختردار شدن از شدت خجالت از مردم فرار ميکرد».
خداوند اين اخلاق و رفتار زشت و ناپسند آنها را نکوهش و محکوم کرده است. در سوره مبارکه صافّات، ضمن محکوم کردن اعتقاد غلط آنها به فرزنددار بودن خداوند،(2) از همين اعتقاد نادرستشان عليه آنها چنين استفاده کرده است: فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُون؛(3) «اي پيامبر، از آنها بپرس آيا شما براي خداوند، فرزنداني دختر، و براي خويش، فرزنداني از جنس پسر قايليد؟»
همچنين در سوره مبارکه نجم، با اشاره به همين حقيقت ميفرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الأنْثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛(4) «آيا شما صاحب فرزند پسر و خداوند صاحب فرزند دختر باشد؟ اين، تقسيمي ناعادلانه است».
يعني اگر به اعتقاد شما، فرزند دختر بد است و شما پسر را بر دختر ترجيح ميدهيد، پس چرا براي خدا دختر قايل هستيد؟ اين شيوه سخن گفتن، همان جدل و محكوم كردن طرف مقابل بر اساس منطق خودش است. هدف از استفاده کردن از اين فن آن است تا طرف به اشتباه خود و غلط بودن مبنايش واقف شود.
1. نحل (16)، 58ـ59.
2. فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ * أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ * أَلاَّ إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (صافات، 149ـ154).
3. صافات (37)، 149.
4. نجم (53)، 21ـ22.
«مناجات» نيز ازجمله فنون سخن گفتن است. مناجات با خداوند نوعي سخن گفتن با اوست و البته چون ديگر فنون و صناعات داراي شرايط و اقتضائاتي ويژه خود است که هرچه بيشتر مراعات شود، برکات آن بيشتر نصيب مناجاتکننده خواهد شد. به همين جهت، انسان بايد توجه داشته باشد که طرف مناجات، دعا و تقاضاي او موجودي است که قادر مطلق و بخشنده بيانتهاست. پس شرط عقل است که انسان با همتي بلند به رحمت واسعه الهي نگاه کند. معرفت انسان به خداوند بايد بهگونهاي باشد که معتقد باشد درخواستهاي زياد و اجابت آن توسط خداوند باعث نقص و کمبود در خزانه الهي نميشود. مثلاً از خداوند بخواهيم تا در هر صورت، ما را از آتش نجات بخشد و در اعلامراتب بهشت جاي دهد و بهترين نعمتهاي خود را نصيبمان فرمايد. چنين دعاها و درخواستهايي اگر با قصد جدي انشا و ادا شود، نشانه همت بلند و معرفت صحيح به رحمت واسعه الهي است.(1) لازم است تا به کساني که به اين درجه از معرفت و شناخت رسيدهاند، تبريک گفت و به حال آنها غبطه خورد.
به همين جهت، نگاه به محدوديت و نقص خود و قياس خداوند به خود، خطايي آشکار است که البته ممکن است بسياري از امثال ما گرفتار چنين معرفت ناقصي نسبت به خداوند باشيم و نتوانيم با قصدي جدي چنين دعايي را انشا کنيم. در اين صورت، همان قرائتهاي معمولي نيز مفيد است و نبايد ترک شود. مثلا
1. در اين ارتباط، بعضي افراد همتهاى بسيار بلندي دارند و دعاهاى خيلى شيرين و جالبى مىكنند. مثلاً جناب آقاى قرائتى گاه در آخر سخنرانيهاشان چنين دعا ميکردند که: خدايا از ابتداي آفرينش حضرت آدم(عليه السلام) تا پايان خلقت، هرچه به بندگان خوبت دادهاي و خواهي داد، به ما هم بده! يا گفته ميشود که هرچه گفتيم يا هرچه به صلاح ماست و به فکر ما هم نميرسد، به ما عطا فرما. اين نوع دعا کردنها نشانه شناخت درستي است به خداوند و لطف و کرم بيانتهاي او که نسبت به بندگانش دارند.
بسياري از بندگان خدا نخواهند توانست چون حضرت موليالموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام)، خطاب به خداوند بگويند: فَهَبْنِي يا إِلَهِي وَسَيدِي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِكَ وَهَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي حَرِّ نَارِكَ فَكَيفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَي كَرَامَتِك؟(1)
اساساً «فراق از خداوند» براي آنها مفهوم نيست و درک درستي از آن ندارند. سختي و مشقت آن برايشان مطرح نيست. بنابراين، امثال ما وقتي اين فقره از دعاي کميل را قرائت ميکنيم، نميتوانيم چون آن حضرت قصد انشا داشته باشيم. اقتضاي همه مناجاتها و درخواستها از خداوند اين است که چون مسبوق به درجهاي از معرفت و شناخت نسبت به خداوند و کيفيت ارتباط انسان با اوست، هرچه معرفت، بالاتر و ايمان، يقينيتر باشد، سطح اين مناجاتها و مطالبات نيز بالاتر و دقيقتر است.
مناجات انواع مختلفي دارد. يکي از انواع آن، مناجات در مقام «استرحام» است. در اين مقام، انسان بهگونهاي خاص با خداوند متعال سخن ميگويد، مفهومي را تصور ميكند، واژگان خاصي را به کار ميبرد، سخنش را با گريه و ناله همراه ميکند تا با قياس به حال خود و به خيال خود، خداوند را سر لطف آورد، رحمت خدا جوشش كند و از رحمت الهي، بهرهمند شود.
وقتي بندهاي در پيشگاه باعظمت الهي عرضه ميدارد: پروردگارا، من که طاقت حتي يک درد جزئي در جسمم يا يک بلاي ساده دنيوي را ندارم و نميتوانم تحمل کنم، پس چگونه در مقابل آتش جهنم كه خشم تو آن را برافروخته است، تحمل كنم؟ او در چنين حالتي، در مقام «مناجات استرحام» است، نه استدلال منطقي و عقلي. اگر در مقام يک بحث استدلالي بود، سؤالش پاسخ روشني داشت. مثلاً به او
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج98، ص169؛ مفاتيح الجنان، دعاي حضرت خضر، معروف به دعاي کميل.
پاسخ داده ميشد: اين عذابهاي ناشي از غضب الهي، نتيجه اعمال خودت، بلکه خود اعمالت است. وقتي بنده در مقام مناجات، آن هم از نوع استرحام باشد، بهيقين، خداوند متعال نيز با وي چنين برخورد استدلالي و منطقي نخواهد کرد. ما در مقام کاربرد چنين شيوهاي در جستوجوي پاسخ منطقي نيستيم، بلکه قصد ما آن است تا به خيال خود، عواطف را تحريک کنيم و خداوند را بر سر رحم بياوريم. اساساً خداوند نيز چنين شيوهاي را از بندهاش ميپذيرد؛ چراکه لازمه اين شيوه سخن گفتن و استرحام، حالت شکستگي، کوچكي و تضرع در برابر خداوند است. اين حالات و اينگونه سخن گفتن با خداوند نشاندهنده آگاهي بنده از بيچارگي و درماندگي خويش است و اين افتادگي، فيض الهي را براي بنده در پي خواهد داشت.
نوع ديگر مناجات، «مناجات دلال» است. در اينگونه مناجاتها، شخص در مقام مناجات در برابر خداوند متعال، لحني همراه با «ناز و دلال» دارد. حضرت موليالموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) در فقراتي از مناجات شعبانيه به پيشگاه باعظمت ربوبي چنين عرضه ميدارد:
إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَإِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ، وَإِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّك؛(1) پروردگارا، اگر بهانه تو در عذابم، جرم و خطاي من باشد، من عفو و گذشت تو را بهانه آزاديام ميدانم و اگر بهانه گرفتاريام را گناهم بداني، من نيز بخشش تو را بهانه خواهم کرد و اگر مرا نبخشي و به آتشم افکني، به همه جهنميان خواهم گفت که من او را دوست داشتم و او دوستش را به جهنم آورده است.
1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج91، ص98؛ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
اين تعابير نشاندهنده احساس نزديکي فوقالعاده مناجاتکننده با خداوند است. گويي بنده در اين مقام انتظار دارد تا از خداوند جواب بشنود که «نه، چنين کاري نکن. اگر چنين کني، آزادت ميکنم. در آتش نميسوزانمت و...». اين شيوه سخن گفتن، مناجات با لحن دلال است. در اين مقام، برهاني بودن، منطبق بودن با مباحث کلامي و فلسفي و امثال اين مباحث، انتظارات بيهودهاي است.
بسياري از دعاها و درخواستها از خداوند از اين سنخ است. همه ميدانيم که خداوند تمام مريضها را شفا نخواهد داد. همه فقرا را ثروتمند نخواهد ساخت. همه گرسنگان را سير نخواهد کرد. اساساً اقتضاي حکمت خداوند، گرفتاري و ابتلاي برخي بندگان مؤمن و غيرمؤمن به انواع بلاها ازجمله فقر، بيماري، گرسنگي و... است. درعينحال، در مقام مناجات و دعا از خداوند درخواست داريم که: اللّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقير؛ اللّهُمَّ أشْبِعْ كُلَّ جائِع، اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريض.
پيام اين درخواست عام و جامع اين است: خداوندا، من نسبت به هيچكس سوءظن ندارم. پروردگارا، تو به من عاطفهاي دادي كه خير همه بندگانت را بخواهم. حال از تو ميخواهم که همه بيماران را شفا بدهي. البته همه اينها در دايره مصلحت توست.
امام سجاد(عليه السلام) در اين فقره از دعا از خداوند درخواست ميکند که: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَإِذَا كَانَ لَكَ فِي كُلِّ لَيلَةٍ مِنْ لَيالِي شَهْرِنَا هَذَا رِقَابٌ يُعْتِقُهَا عَفْوُكَ، أَوْ يهَبُهَا صَفْحُكَ فَاجْعَلْ رِقَابَنَا مِنْ تِلْكَ الرِّقَابِ، وَاجْعَلْنَا لِشَهْرِنَا مِنْ خَيرِ أَهْلٍ وَأَصْحَابٍ.
روشن است که آزادي همه بندگان در هر زماني و به هر بهانهاي بر اساس حکمت الهي است. درهرحال، خداوند به عدهاي از بندگانش، توفيق توبه و انابه در شبهاي ماه مبارک رمضان را عنايت ميکند. ما از او تقاضا داريم تا به ما نيز اين عنايت را بفرمايد تا به توبه، انابه، توجه و اعمال خير، موفق شويم. درنتيجه، حداکثر استفاده را از اين فيض گسترده الهي ببريم تا از آزادشدگان از آتش جهنم در اين شبهاي بابرکت باشيم و از بهترين بندگان قرار گيريم. انشاءالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org