قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلــسه دهــم

 

 

 

 

ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِكَ كُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَآئِينَ وَسُمْعَةِ الْمُسْمِعِينَ، لا نُشْرِكُ فِيهِ أَحَداً دُونَكَ وَلا نَبْتَغِي فِيهِ مُرَاداً سِوَاك؛ خداوندا، تمام آنچه را از تو تقاضا کردم، از هر نوع ريا، سمعه و شرک خالص گردان، به‌گونه‌اي‌که در آن و در مراد و خواسته‌ام جز تو نباشد.

حضرت(عليه السلام)، در اين فراز از دعا باز هم همان بحث را مطرح فرمودند که پيش‌ازاين، با عنوان حسن فاعلي و خلوص در نيت، اشاره شده بود. به نظر ايشان صِرف انجام عمل، گو اينکه عمل خوب و نيکو باشد، کفايت نمي‌کند؛ چراکه رضايت خداوند متعال در انجام اعمال صالحي است که با حسن فاعلي نيز همراه است؛ يعني بنده خدا، براي اينكه از اين اعمال نيکويش بهره‏مند شود و از فضيلت‌هاي ماه مبارک رمضان حداكثر استفاده را ببرد، بايد نيت او نيز در آن عمل، صحيح باشد. عمل آميخته با ريا و سمعه، هرچند در ظاهر عملي نيکو و پسنديده به نظر آيد، مذموم و در پيشگاه خداوند متعال، بي‌ارزش و مردود است. به همين دليل در پيشگاه خداوند عرضه مي‌دارد: خداوندا! به ما توفيق بده و حافظ عباداتمان باش تا چون رياكاران و اهل سُمعه نباشيم و قصد و نيتمان در اعمال و عبادات اين ماه مبارک، با‌خبر شدن و خوشامد ديگران و بهره‌هاي دنيوي و غيرخدايي نباشد؛ چراکه اين امور، عمل را بي‌ارزش خواهد ساخت.

ريا و سُمعه

مقصود از ريا انجام عمل براي غيرخدا و مقصود از سمعه انجام عمل به‌قصد با‌خبر ‌شدن ديگران است.

چنين نياتي با قصد قربت و عبادي ‌بودن عمل منافات دارد و عمل را باطل مي‌کند. البته اين نوع قصد و نيت گاه صرفاً موجب بطلان عمل است؛ يعني ارزش عمل صفر است، اما گاهي اثرش بالاتر از اين است؛ يعني نه‌تنها عمل بي‌ارزش مي‌شود، بلكه ارزش منفي پيدا مي‌کند و عقاب هم خواهد داشت؛ مثلاً نمازگزاري که به اين قصد نماز بخواند که ديگران از نمازش خوششان بيايد و از آن تعريف کنند، نه‌تنها نمازش باطل مي‌شود، بلکه مرتكب گناه شده است و معاقب خواهد بود.

نکته دقيق‌تر آنکه ريا در عبادتِ واجب، خودْ گناه و نوعي شرك است؛ گو اينكه شرك به معناي بت‌‏پرستي نيست، ولي درهرحال ما در قصد و نيتمان براي خداوند شريک قرار داده‌ايم؛ در کنار خدا که برايش عبادت کرده‌ايم، سهمي نيز براي ديگران قايل شده‌ايم تا آنها هم خوششان بيايد و از ما تعريف كنند. البته در اعمال توصّلي كه قصد قربت در آنها شرط نيست، صرفاً عمل بي‌ارزش مي‌شود؛ مثلاً کارهاي عام‌المنفعه، از قبيل مدرسه و بيمارستان‌سازي و...، اگر با قصد ريايي و سمعه‌اي انجام شود يا براي به ‌دست‌ آوردن موقعيت‌هاي سياسي يا اجتماعي و... انجام شود، باعث مي‌شود که عمل از ارزش بيفتد؛ اما فرد در هيچ‌کدام از اين موارد، گناهي مرتکب نشده است.(1)


1. حتي در عبادات هم گاهي قصد و نيتي غيرعبادي، البته از نوع منافع عقلايي شرعي و شخصي، با عمل همراه است، ولي چون ريا نيست باعث بطلان عبادت نمي‌شود؛ مثلاً وضو ‌گرفتن براي نماز با آب خنك در هواى گرم تابستان تا هم براي نماز وضو گرفته باشد و هم خنک‌تر شود؛ وضو ‌گرفتن براي نماز با آب گرم يا در حمام در زمستان تا ضمناً بدنش هم گرم بشود؛ در روزه، علاوه بر عبادت و قصد تقرب به خداوند، سلامت جسمي و روحي خود را نيز در ضمن آن در نظر داشته باشد؛ در چنين مواردي فقهاي بزرگوار فرموده‌اند: اگر نيت اصلي، انجام آن عبادت باشد و در کنارش قصد خنکي يا گرم ‌شدن هم داشته باشد، چون نيت ريايي نيست، مانعي ندارد و موجب بطلان عبادت نمي‌گردد و اگر نيت اصلي اموري غيرعبادي باشد و انجام عبادت در نيتش ضميمه شود، يا نيت در هر دو طرف مساوي باشد، موجب بطلان عبادت خواهد شد. ولي برخي از فقهاي قديم، حتي در اين موارد نيز به بطلان فتوا داده‌اند.

مسئله ديگري که مورد بحث قرار گرفته، اين است که درجه خلوص نيت در عبادات چه تأثيري در قبولي و عدم قبولي يا بطلان عبادت دارد. از آيات شريفه قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) استفاده مي‌شود که اگر در کنار عبادتي که براي خداوند انجام مي‌شود، رغبت به تنعمات الهي در بهشت و نجات از عذاب الهي در جهنم نيز در قصد و نيت انسان دخيل باشد، نه‌تنها ضرري به عبادت نخواهد زد، بلکه امري پسنديده است. در اين آيات شريفه و مانند آن به اين مهم تصريح شده است: ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِين؛(1) «پروردگارتان را به زاري و نهاني بخوانيد که او متجاوزان را دوست ندارد». إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِين؛(2) «آنان (زکريا و خانواده‌اش(عليهم السلام)) در کارهاي نيک شتاب مي‌کردند و ما را از روي رغبت و بيم مي‌خواندند و در برابر ما فروتن بودند».

بعضي از مفسران اهل تسنن، مانند فخر رازي، مدعي‌اند که متكلمان مسلمان اجماعاً چنين عبادتي را باطل مي‌دانند؛ زيرا عبادت بايد خالص براي خدا و با نيت اطاعت از او انجام گيرد. غالب علماي اسلام، به‌خصوص متكلمين و ديگر علماي شيعه چنين عبادتي را باطل نمي‌دانند، ولي معتقدند چنين نيتي از ارزش عبادت خواهد كاست؛ يعني خضوع و خشوعش براي خداست تا هم به او تقرب جويد و هم خداوند او را از تنعمات بهشتش بهره‌مند کند و از عذاب جهنمش برهاند.


1. اعراف (7)، 55.

2. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ (انبياء، 90).

البته اگر انسان بر‌اثر کسب معارف الهي، مراقبات و تمرينات عملي بسيار، به جايي برسد که عبادت را تنها براي خداوند انجام دهد و در قبال آن حتي بهشت و جهنم هم در نظرش نباشد، مرتبه‌اي بسيار عالي و توفيقي بس گران‌بهاست که نصيب هرکس نمي‌شود. توفيق برتر آن است که انسان به مرتبه‌اي صعود کند که اگر بداند خداوند در برابر عباداتش او را به جهنم مي‌برد، باز هم عبادت کند. اين مراتب، مراتب بسيار بلندي براي امثال حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) است که حتي فرضش نيز براي افراد عادي آسان نيست. فقط از چنان انسان برجسته‌اي ساخته است که به خداوند عرضه بدارد: إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَلاَطَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك؛(1) «بارپروردگارا، من نه به دليل ترس از عقاب و عذاب تو و نجات از آن، تو را عبادت كرده‌ام و نه به دليل طمع در ثوابي که براي عبادت مقرر داشته‌اي، بلكه چون تو را سزاوار پرستش و عبادت يافتم، تو را عبادت مي‌‏كنم».

درواقع، شخصيتي چون علي مرتضي(عليه السلام) خداوند متعال را چنان موجودي يافته است که در برابر او چيزي جز عبادت شايسته نيست. دسترسي به آن مراتب عاليه براي ما ميسور نيست، اما خوب است همين مقدار بدانيم که چنين مراتبي نيز براي انسان متصور است! اين دانايي باعث ايجاد انگيزه در انسان مي‌شود، و طي مسير را آسان‌تر خواهد ساخت. درنتيجه او به دنبال ازدياد معرفت و سپس محبت نسبت به خداوند خواهد رفت. اگر در انسان محبت به خدا زنده شود و افزايش يابد، ديگر به‌شرط مزد، عبادت نخواهد کرد. محب براي کسب رضاي محبوب مي‌کوشد نه براي دريافت مزد از او؛ تلاش مي‌کند که تمام آنچه در اختيار دارد، براي محبوب


1. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج41، باب ‌101، ص14.

صرف كند تا او فقط يك لبخند بزند، اظهار خشنودي كند، نه چيز ديگر. اگر انسان به اين مرتبه از معرفت و محبت به خداوند برسد، نه‌تنها به دنبال مزد عبادت نيست، بلکه از خدا خجالت مي‏كشد كه از او طلب مزد کند.

اساساً ما چرا خدا را دوست نداشته باشيم؟ مگر او چه كم دارد؟ مگر او براي ما چه چيزي را کم گذاشته است؟ مگر هرچه خوبي وجود دارد از او نيست؟ مگر همه گذشت‌ها و بخشش‌ها از او نيست؟ مگر همه داشته‌هاي ما از ابتداي موجوديتمان تا قيام قيامت و پس‌ازآن، عطاياي او نيست؟ آيا چنين كسي دوست‌داشتني نيست؟ اگر قرار بر دوست‌ داشتن باشد، چه‌کسي سزاوارتر از اوست؟ آيا در قبال چنين موجودي نبايد خود را بدهکار هميشگي بدانيم؟ مگر انسان بدهکار از طلبکار، جز رضايت و خشنودي مي‌خواهد؟

اگر خداوند به انسان چنين توفيق دهد و معرفتي اين‌چنين پيدا کند، آن وقت مانند امام سجاد(عليه السلام) در پيشگاه باعظمت خداوند عرضه خواهد داشت: خداوندا! مرا در طول ماه مبارک رمضان توفيق دادي تا از هر گناهي اجتناب كنم، هر كار خيري را كه در توانم بود، انجام بدهم، تمام جوارح و اندام‏هايم را براي خدمت در راه رضاي تو به كار گيرم. به‌علاوه، تمام اين ترک گناه‌ها و انجام اعمال خير، زماني براي من نتيجه‌بخش است که خالص و به دور از ريا و سمعه باشد؛ پس مرا توفيق ده تا اعمالم را تنها براي تو انجام دهم.

فلسفه تکاليف الهي

در اين بخش از بحث دو نكته قابل توجه است: يکي آنکه خداوند متعال در برابر انجام تکاليف، براي ما پاداشي در نظر گرفته است: يا گناهان ما را مي‌بخشد، يا از نعمات خود در دنيا و آخرت ما را بهره‌مند خواهد ساخت؛ درحالي‌که نه از قِبَل عبادات ما بهره‌اي مي‌برد و نه از گناهان ما زياني به او مي‌رسد. اگر چنين است، که

هست، پس فلسفه اين همه تكاليف شاق و پررنج چيست؟ چرا بايد بسياري از بندگان مخلص خداوند در راستاي انجام وظايفشان، اين همه خود را در زحمت و رنج بيندازند؟ اگر خداوند همه ما را، بدون انجام تکاليف بيامرزد، چيزي از او کم نخواهد شد؛ پس چرا رسيدن به مغفرت و رضايت خود را مشروط به انجام اين همه تکليف کرده است تا بزرگواراني چون پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز چنان خود را به مشقت بيندازند که خداوند به ايشان تذکر دهد که خود را به رنج مينداز؟ در ابتداي سوره «طه»، خطاب به ايشان مي‌فرمايد: طه * ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي؛(1) «اي پيامبر، ما قرآن را نازل نکرده‌ايم(2)تا تو خود را بر‌اثر انجام عبادات بسيار به مشقت و تنگي دچار کني».

مرحوم علامه طباطبايي(رحمه الله) در تفسير آيات اوليه سوره مبارکه «طه» آورده‌اند: وقتي سوره مبارکه «مزمل» بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد و دستور به تهجد و شب‌زنده‌داري به ايشان داده شد، حضرت چندان برپا ايستادند و اقامه نماز کردند که کف پاهاي مبارکشان زخم شد، و به‌ناچار بر روي پنجه پا يا بر کناره‌هاي پا مي‌ايستادند و اقامه نماز مي‌کردند.(3) همچنين درباره حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل است که حضرت ده ‌سال بر روي پنجه‌هاي مبارکشان مي‌ايستادند و اقامه نماز مي‌کردند تا جايي که تمام قدم‌هايشان متورم و رخسار مبارکشان زرد شد.(4)


1. طه (20)، 1ـ2.

2. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَر(عليه السلام) قَالَ: «كَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) عِنْدَ عَائِشَةَ لَيْلَتَهَا فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَكَ وَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ؟ فَقَال(صلى الله عليه وآله): يَا عَائِشَةُ، أَ لَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً؟ قَال(عليه السلام): وَكَانَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) يَقُومُ عَلَي أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَيْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي "طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى"» (ابي‌جعفر محمدبن‌يعقوب‌بن‌اسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص95).

3. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ذيل آيات اوليه سوره مبارکه طه.

4. ميرزاحسين‌بن‌محمدتقي النوري الطبرسي، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج4، ص118.

داستان شب‌زنده‌داري‌ها، گريه‌ها و ناله‌هاي شبانه و دائم بسياري از انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) در آيات قرآن، روايات معصومان(عليهم السلام) و منابع تاريخي بارها بيان شده است؛ و داستان مناجات‌ها و گريه‌هاي طولاني حضرت اميرالمؤمنين و امام سجاد(عليه السلام) و انبياي عظام چون حضرت يحيي،(1) حضرت شعيب،(2) حضرت داوود،(3) حضرت موسي،(4)


1. حضرت يحيى‌بن‌زکريا(عليه السلام) آن‌قدر گريه كرده بود كه پاى چشمانش زخم شد. مادرش تكه‌‏هاى کوچکي از نمد درست كرده بود تا با قرار ‌دادن آن بر روي صورت ايشان، اشک چشمش جذب نمد شود و پوست صورتش بيش‌ازاين لطمه نبيند (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج14، ص166، «قصص زكريا و يحيى(عليه السلام)»).

2. حضرت شعيب(عليه السلام) که بنا بر نقل‌هاي تاريخي بيش از سيصد‌سال از خداوند عمر گرفت، در طول سال‌هاى طولانى، آن‌قدر گريه كرد كه چشم‌هاي مبارکش سه ‌بار نابينا شد. خداوند بينايي‌اش را به ايشان بازگردانيد، مجدداً باز گريه كرد تا چشم‌هايش نابينا شد. دفعه سوم جبرئيل از طرف خداى متعال نازل شد و عرضه داشت: خداوند مي‌فرمايد: اي شعيب! اگر گريه‌هايت از ترس عذاب است، من عذاب را بر تو حرام كردم؛ اگر از شوق بهشت است، من بهشت را در اختيار تو قرار مى‏دهم، چرا اين‌قدر گريه مى‏كنى؟ شعيب(عليه السلام) عرض كرد: خدايا! تو مى‏دانى اين گريه‌‏ها نه براى ترس از عذاب است و نه براى شوق به بهشت؛ اين گريه‌‏ها به جهت شوق لقاي توست. خطاب شد: پس من كليم خودم (حضرت موسى(عليه السلام)) را خدمتكار تو قرار دادم (همان، ج12، ص380، «قصص شعيب»). بنابراين، احتمالاً يکي از حکمت‌هاي حوادثي که براي حضرت موسي(عليه السلام) پيش‌ آمد، مانند زد‌و‌خورد با قبطيان مصر و درنتيجه فرار از مصر، ورود به مدين و سقايى كردن براى دختران حضرت شعيب(عليه السلام)، همه‌و‌همه، آن بود تا موساي کليم(عليه السلام) خدمتکار شعيب نابينا(عليه السلام) شود.

3. وَاذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ (ص، 17). حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره سيره حضرت داوود نبي(عليه السلام) چنين مي‌فرمايند: ... وَإِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُد(عليه السلام) صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ وَقَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَيَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَيَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا ... (نهج‌ البلاغه، خطبه 160).

4. حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره زندگي ساده، بي‌آلايش و زهد حضرت موسي کليم(عليه السلام) مي‌فرمايند: ... وَاللَّهِ مَا سَأَلَهُ إلاَّ خُبْزاً يَأْكُلُهُ لِأَنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ وَلَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَي مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِه (همان).

حضرت عيسي(1) و مادر گرامي‌اش و...(عليهم السلام)، بسيار شنيدني و عبرت‌آموز است. حال پرسش اين است که چرا خداوند متعال، براي بندگانش، آن هم بندگاني عظيم‌الشأن چون انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) چنين زندگي مشقت‌باري را مي‌پسندد؟

حقيقت و سرِّ اين مسئله آن است كه انسان، زماني به درجه والاي خليفة‌‏اللهي مي‌رسد كه همه‌چيزش را در مقابل خدا ببازد؛ يعني عبد حقيقي باشد. ما هرچه براي خودمان و ديگران موجوديتي مستقل در نظر داشته باشيم، درواقع گرفتار يك جهالت شده‌ايم. ما از خود هيچ‌چيز نداريم؛ هرچه داريم مال اوست. عبوديت حقيقي به اين است كه انسان اين نداري، فقر، بيچارگي و ذلت ذاتي خود را درك کند و باور داشته باشد. تنها در اين صورتْ لايق مقام خليفة‌اللهي خواهد بود.

پس سرِّ تحمل اين سختي‏ها، بلايا، امتحان‌ها، تکاليف، وظايف و... آن است که ما بنده ‌بودن و هيچ ‌بودن خودمان را خوب درک کنيم. در فرايند تبعيت و انجام تکاليف نشان خواهيم داد که آيا بنده حقيقي هستيم و تكاليف را درست و دقيق و


1. حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره سيرة مبارکه حضرت عيسي‌بن‌مريم(عليه السلام) مي‌فرمايند: وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَي ابن ‌مَرْيَم(عليه السلام)، فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَيَلْبَسُ الْخَشِنَ ويأکُلُ الجَسْبَ وَكَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ وَسِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا وَفَاكِهَتُهُ وَرَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَلَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ وَلَا مَالٌ يَلْفِتُهُ وَلَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ وَخَادِمُهُ يَدَاه (همان). همچنين ايشان(عليه السلام) درباره زهد و دنياگريزي حضرت عيسي(عليه السلام) مي‌فرمايند: يَا نَوْفُ طُوبَيٰ لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَتُرَابَهَا فِرَاشاً وَمَاءَهَا طِيباً وَالْقُرْآنَ شِعَاراً وَالدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَي مِنْهَاجِ الْمَسِيح(عليه السلام) (همان، حکمت 104).

بدون هيچ چشمداشتي انجام مي‌دهيم که درنتيجه لايق مقام خليفة‌اللهي شويم، يا براي خودْ وجود و اراده مستقلي در برابر خداوند قايليم که درنتيجه، بر تکاليف و کمّ‌وکيف آن خرده مي‌گيريم و از انجام درست و دقيق آن سر باز مي‌زنيم. بنابراين لياقت چنان مقام والايي را نخواهيم داشت. البته مقام خليفة‌اللهي، خود داراي مراتب بي‌شماري است که حضرات معصوم يعني رسول خدا و اهل‌بيت گران‌قدرشان(عليهم السلام) در بالاترين مرتبه آن قرار دارند.

تعبد به شريعت الهي و تدين به احکام دين و دستورهاي نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) و انجام ‌دادن دقيق و بدون چشمداشت آن، قدم‌به‌قدم ما را در مسير صحيح قرار خواهد داد تا راه درست تقرب را طي کنيم. اين متابعت‌هاي محدود در واجبات، ما را رام و مطيع بار مي‌آورد؛ آرام‌آرام گام فراتر خواهيم‌ گذاشت و در مستحبات و نوافل نيز مطيع خواهيم‌ شد و عاشقانه به امر عبوديت مشغول خواهيم شد. اگر انسان اين‌گونه بار بيايد، ديگر عبدي سرکش و چموش نخواهد بود. عبد حقيقي بايد در برابر خدا، تابع محض باشد نه طاغي و عاصي. به قول مرحوم آخوند کاشي، عبادت و نماز ‌خواندن ما بايد دست‌کم طوري باشد که بگوييم: «خدايا ما در برابر تو طاغي نيستيم».

مرحوم آخوند كاشي(رحمه الله) در مدرسه علميه صدر، در اصفهان، سكونت داشتند. يك روز فردي از عشاير اطراف اصفهان آمده بود تا دم غروب نمازي بخواند. سر حوض آمد و آبي به دست‌وصورتش زد؛ سپس خم‌وراستي شد که مثلاً نماز خوانده باشد. مرحوم آخوند نزد او رفت و پرسيد: «تو چه‌كار كردي؟ اين نماز بود که خواندي؟» او پاسخ داد: «نه». دوباره پرسيد: «پس چه‌كار مي‌كردي؟» پاسخ داد: «من فقط خواستم به خدا بگويم كه من ياغي نيستم!» مرحوم آخوند کاشي با شنيدن اين کلام به گريه افتاد و فرمود: «نماز همين است!»

ما كه نماز نمي‏‌خوانيم! اگر نماز ما به‌اندازه‌اي باشد که پيامش اين باشد كه بگوييم ما ياغي نيستيم و نمي‏‌خواهيم مخالفت كنيم، خودْکار بزرگي است؛ اما هواهاي نفساني، شيطان و فريب‏هاي شيطاني نمي‌گذارد انسان در اين کار موفق شود؛ مگر لطف و عنايت خدا به ياري انسان بيايد. خدايا تو را به حق دوستانت، آن كساني كه عبادت خالص انجام مي‌دهند، به ما هم توفيق ده تا گاهي عبادت خالصي انجام بدهيم و شيريني اين عبادت را بچشيم تا هميشه خواستار اين‌‏گونه عبادت‌ها باشيم. ان‌شاء‌الله.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org