- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه اول
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَلِيَجْزِيَنَا عَلَي ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ...؛ ستايش بيحد، خداوندي را سزاست که ما را هدايت کرد تا او را شاکر باشيم و از کساني باشيم که شايسته سپاسگزاري او هستند؛ شاکر نيکيهاي او باشيم تا در برابر اين شکرگزاري، پاداش نيکوکاران را به ما عنايت فرمايد.
امام زينالعابدين(عليه السلام)، دعاي ورود به ماه مبارك رمضان را با حمد و ستايش الهي، البته به صورتي بسيار زيبا و با ترتيبي منطقي و جالب، آغاز فرمودند. سپس، طي فقراتي، كه هريك با صلوات بر محمد و آل محمد(صلى الله عليه وآله) آغاز شده است، از خداي متعال درخواستهايي کردند.
حضرت(عليه السلام) به پيشگاه حضرت حقتعالي چنين عرضه ميدارند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَلِيَجْزِيَنَا عَلَي ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ.
در اين فقره از دعا، احتمال داده شده است که مرجع ضمير «مِنْ أَهْلِه»، «الله» باشد؛ يعني ما را از «اهل الله» قرار دهد. اين احتمال هرچند متضمن معناي لطيفي است، اما چندان احتمال قوياي نيست.
تفاوت حمد و شکر
در بخش آغازين دعا، امام زينالعابدين(عليه السلام) ميفرمايند: «خداوند ما را به حمد هدايت كرد و اهل حمد قرار داد تا ما را از شاكرين قرار دهد». پرسش اين است که حمد و شکر چه تفاوت و نيز چه ارتباطي باهم دارند؟
پاسخ: «حمد» و «شکر» ارتباط نزديك و تنگاتنگي باهم دارند، اما متفاوت نيز هستند. «حمد»، كه در فارسي به «ستايش» ترجمه ميشود، از گونهاي احساس تعظيم و خضوع نسبت به فردي، سرچشمه ميگيرد؛ فردي كه ما خوبيهايي در وي سراغ داشته باشيم؛ به آن خوبيها توجه کنيم و درصدد ستايش آن خوبيها برآييم. طبيعي است زماني كه انسان در مقابل كمال، جمال و زيباييِ درخور توجهي قرار بگيرد، حالتي انفعالي، عاطفي و احساسي نسبت به آن پيدا ميكند؛ بهگونهايكه ميخواهد در برابر او خضوع کند.
«شكر» به معناي «سپاسگزاري» است و در قبال نعمت يا خدمتي که به انسان ميشود، انجام ميگيرد. بنابراين سپاسگزاري و شکر، نوعي جبران و واکنش انسان در قبال خدمت، نعمت، عطا يا احساني است که به او شده است.(1)
بنابراين حمد و شکر دو مفهوم متفاوت دارند که يافتن جامع مشترک بين آن دو آسان نيست. البته برخي معتقدند که الحمد هو الثناء علي الجميل، سواء كان اختيارياً او غير اختيارياً والشكر هو الثناء علي الجميل الاختياري. بر اين اساس، «الثناء علي الجميل» جامع مشترک حمد و شکر است. اما بر فرض قبول اين نظر، باز هم حمد مفهومي متفاوت از شکر دارد. «ستودن و ستايش» که صرفاً حالتي احساسي بيش نيست، امري متفاوت از «سپاسگزاري و تشکر کردن» است که نوعي واکنش و فعاليتي در برابر خدمت و نعمت است.(2)
1. والحمد هو الثناء بالجميل علي قصد التعظيم والتبجيل للممدوح سواء النعمه وغيرها، والشكر فعل ينبيء عن تعظيم المنعم لكونه منعما سواء كان باللسان أو بالجنان أو بالأركان. فالحمد أعم من جهة المتعلق وأخص من جهة المورد والشكر بالعكس (فخرالدين الطريحي، مجمع البحرين، واژه حمد).
2. برخي شُکر را با حمد مترادف ميدانند و برخي ديگر براي حمد، از دو جهت، معنايي گستردهتر از شُکر قايلاند. آنان بر اين باورند که شُکر تنها در مواردي است که در برابر نعمت و احسان صورت گيرد، ولي در حمد چنين قيدي وجود ندارد: الشکر الحمد، بل هو اعم منه، فان الشکر لا يکون الاّ في مقابل نعمة امّا الحمد فيکون في مقابل نعمة او غيرها، حيث يقال شکراً للصنعة او ابتداءً للثناء علي المحمود. فکل شکر حمد وليس کل حمد شکراً (ابوالقاسم الحسينبنمحمد الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص131). برخي از واژهشناسان مانند ابنمنظور به آن اشاره کردهاند. او ميگويد: «شُکر تنها به عمل و رفتار تعلق گرفته است، ولي حمد هم به عمل و رفتار و هم به غير عمل نسبت داده شده است» (ابوالفضل جمالالدين محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، واژه شکر).
عليرغم تفاوت مفهومي اين دو واژه، ازنظر مورد و مصداق، چنين تفاوتي بين آن دو به چشم نميآيد. حمد و شکر در بسياري از موارد و مصاديق باهم تطابق دارند؛ يعني وقتي كسي، خدمتي را ارائه داد يا به شخصي نعمتي داد، انسان احساس ميکند قبل از آنکه شاکر و سپاسگزار او در قبال خدمتش باشد، بايد او را ستايش کند و خدمتش را بستايد؛ زيرا از کار و خدمتي که برايش انجام شده، راضي و خشنود شده است.
حقيقت حمد و شکر
نکته ديگر اينکه، نفسِ توجه به نعمت و رضايت کامل از کار و خدمتي که انجام شده است، خود ستايش و سپاسگزاري است؛ چراکه شُکر و سپاس، به معناي توجه، يادآوري، انديشه نعمت و نيز نشان دادن و اظهار آن است. همچنين به معناي شناختن و معرفت يافتن درباره نعمتي که به انسان داده شده و نيز بيان و نشر آن است.(1) در برابر آن، واژه کفر و كفران به معناي فراموش کردن نعمت و نيز پوشاندن آن است.(2)
1. عرفان الاحسان ونشره (ابوالفضل جمالالدين محمدبنمکرمبنمنظور، لسان العرب، واژه شكر).
2. في اللغة: تصور النعمة واظهارها ويضادها الکفر وهو نسيان النعمه وسترها. اصله من عين شَکرَي، اي ممتلئة (اصل شکر از چشمة پر از آب است). فالشکر علي هذا، هو الامتلاء من ذکر المنعم عليه. بنابراين شکر در اين معنا بهفراواني از منعم ياد کردن و ذکر او را گفتن است (ابوالقاسم الحسينبنمحمد الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص265).
البته نوع ستايشها و سپاسگزاريها متفاوت و داراي مراتب است. غالب افراد، مانند ما که در مراتب اوليه معرفت هستيم، در دعاها و در مقام حمد و سپاس الهي، به نعمتهاي مادي و دنيوي توجه داريم. علتْ آن است که ما در ابتدا نيازهاي مادي خويش را درک ميکنيم و در برابر هرکسي که نيازهاي ماديمان را رفع کند، احساس کوچکي ميکنيم. به همين جهت، ابتدا به نعمتهاي مادي خداوند متعال توجه ميکنيم و با اين نوع نعمتهايش، او را ميشناسيم؛ درست مانند نوزادي كه پس از تولد، ابتدا احساس گرسنگي و تشنگي ميکند، سپس آرامآرام نيازهاي ديگري را كه كموبيش آنها هم بهگونهاي با ماديات و اندامهاي بدن مرتبطاند، احساس ميکند. اين احساس نيازهاي ابتدايي، پس از سالها در انسان زنده خواهند ماند و او حتي در سنين بالاتر و کهنسالي نيز هنوز به اين نوع نيازهاي مادي توجه خواهد داشت. خواستههايي که ما در قالب دعا از خداوند متعال طلب ميکنيم غالباً از همين سنخ است؛ خواستههايي چون روزي فراوان، امنيت، آب و غذاي زياد و خوب و...؛ يا اندكي فراتر از اين موارد، مانند موقعيت اجتماعي، عزت و احترام، حيثيت و آبرو و... . اين موارد و نمونههاي بيشماري از اين سنخ، نشان از نيازهايي است که در ما فعليت و اولويت دارد.
البته احساس نياز به نعمتهاي معنوي خالص و روحاني محض هم، در انسان فطرتاً وجود دارد؛ اما در بيشتر انسانها اين احساس در اولويت نيست و به مراتب متأخرتر از نيازهاي مادي به آن توجه ميشود و مورد درخواست قرار ميگيرد. گاه امر چنان بر انسان مشتبه و اين پرسش براي وي مطرح ميشود که آيا اساساً انسان به اين سنخ نعمتهاي غيرمادي نيازي دارد که به آنها توجه و آنها را تقاضا کند، و سپس، اگر خداوند عنايت کرد، قدردان و شاکر آن نعمت باشد؟
به همين دليل، بسياري از مردم، اموري چون نماز، روزه ماه مبارک رمضان و... را نعمتي نميدانند که نسبت به آن احساس نياز کنند، بلکه آن را نوعي وظيفه و
تکليف ميدانند و در انجام آن احساس تکلف و زحمت ميکنند: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصله وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِين؛(1) «و از خداوند با کمک گرفتن از بردباري و نماز، ياري گيريد که نماز باري گران و امري دشوار است، مگر براي کساني که داراي خشوع قلبي هستند».
اقامه نماز که چند دقيقه بيشتر طول نميکشد و خستگي چنداني نيز براي انسان ندارد، چون بار گراني است که بر دوش کساني سنگيني ميکند. اين بدان دليل است که ايشان از معنويات فاصله گرفتهاند و اساساً انجام عبادات براي ايشان لذتي در پي ندارد و براي آن اهميتي قايل نيستند. به همين جهت احساس نميکنند که نماز نعمت بزرگي باشد تا در قبال آن شکر و سپاس، لازم آيد. البته اگر لطف و عنايت خداوند شامل حال انسان شود، حالت خشوعي در انسان پيدا ميشود که براي وي خوشايند و لذتبخش است. اين حالت زمينه علاقهمندي به عبادات، ازجمله نماز را در انسان زنده ميکند.
اين مسئله درباره ديگر عبادات، چون روزه نيز صادق است. اگر علاقه به عبادت در انسان زنده نشود، او اين عبادات حو مناسک را نهتنها نعمت نميداند تا در برابر آن شکر و سپاس را لازم بداند، بلکه بار سنگيني را بر دوش خود احساس ميکند که تحمل آن برايش سخت است. جاي خوشحالي است که رواج برخي سنتهاي اجتماعي ِديني باعث رواج عباداتي چون نماز و روزه شده و درنتيجه، انجام آن را براي افراد تسهيل کرده است.
البته عدهاي از بندگان خدا هستند که در مراتب بالاتري از معرفت قرار دارند. ايشان بيش از مسائل مادي به امور معنوي توجه دارند. کمتوجهي اين گروه به مسائل مادي به اين معنا نيست که هيچ ارزشي براي آنها قايل نيستند؛ بلکه ازنظر
1. بقره (2)، 45.
ايشان ماديات نعمتهاي باارزشي هستند که خود را در قبال آنها مديون ميدانند؛ بنابراين شکر آنها را نيز بر خويش لازم و واجب ميدانند. ولي در نزد آنان اين امور در مقايسه با نعمتهاي معنوي، از درجه اهميت کمتري برخوردار است.
ازجمله نعمتهاي معنوي که امام زينالعابدين(عليه السلام) در اين دعا به آن اشاره دارند و حمد و شکر آن را بهجاي ميآورند، نعمت ماه مبارک رمضان و انبوه نعمتهايي است که خداوند در اين ماه براي بندگانش در نظر گرفته است. يکي از گرانقدرترين نعمتهاي سال، ماه مبارک رمضان و در اين ماه، شب قدر است که از هزار شب، يعني تقريباً تمام عمر يک انسان، ارزشي والاتر دارد. اين فرصت استثنايي و فضيلت عظيم، آن هم تنها براي يک شب، اهميت فوقالعادهاي دارد که با هيچ عبادت ديگري قابل قياس نيست. درک و فهم آن نيز مخصوص عده قليلي از عبادالله است؛ همان عده اندکي که به فرموده خداوند متعال در قرآن، موفق به شکر آن ميشوند: وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُور.(1)
عنايت خداوند به شاکرين
چگونه توفيق ستايش و سپاسگزاري به بندگان شاکر عنايت ميشود؟
بدون شک، ستايش و سپاسگزاري، خود نعمت عظيمي است که نصيب هرکس نميشود. همه غرق در نعمتيم، اما توجه به آن و بيان و انتشارش کاري نيست که همه ما موفق به انجامش شويم. بهعبارتديگر، اينطور نيست که نعمت سپاسگزاري نصيب همه بشود. اگر بندهاي موفق به شکر شد، اين خود نشانه عنايت ديگري از سوي خداوند به بنده است. به همين دليل بنده مطيع خداوند، امام سجاد(عليه السلام) در مقام حمد و سپاسگزاري ابتدا به اين نکته توجه پيدا ميکنند که: «پروردگارا، چگونه شكر
1. يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَتَماثِيلَ وَجِفانٍ كَالْجَوابِ وَقُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (سبأ، 13).
تو را به جاي آورم و تو را ستايش كنم كه چنين نعمتي را به ما مرحمت كردي و چنين فضيلتي را براي ما قرار دادي؟!»
سپس، با دقت در اين پرسش مهم، به مطلب بسيار مهمتر و لطيفتري نيز توجه پيدا ميکنند: امام سجاد(عليه السلام) در مقام حمد و سپاس از نعمتهاي الهي، آن مطلب مهم را با اين پرسش از خويش بيان ميفرمايند که اساساً چه كسي حمد و سپاسگزاري از نعمت را به ما ياد داده است؟ البته دست ما از اين مقام و مرتبه بس والا و ارجمند کوتاه است؛ مگر اينکه خود بخواهيم و سعي و تلاش وافري داشته باشيم. بدان اميد که خداوند متعال توفيق اين توجهها را به ما عنايت فرمايد. نفسِ فهم و درک اين امور و سپس توان عمل به آن، همه، نعمتي است كه خداوند متعال به ما عنايت ميفرمايد.
لزوم حمد و سپاس الهي که خود حکمي عقلي است، چندان مهم است که خداوند متعال به صورتهاي گوناگون آن را به ما يادآور شده است:
اولاً، آن را اولين و شريفترين سوره قرآن قرار داده است؛(1)
ثانياً، براي نشان دادن عظمت مقام اين سوره مبارکه، آن را عِدل تمام قرآن قرار داده، به پيامبر خود فرمود: وَلَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيم؛(2) «اي پيامبر، ما به تو هفت آيه [سوره حمد] و قرآن عظيم را دادهايم».(3) افزون بر اين، اولين آيات قرآن نيز با کلمه «الحمد» شروع ميشود؛
1. فاتحة الکتاب.
2. حجر (15)، 87.
3. مقصود از «سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي»، سوره مبارکه فاتحة الکتاب يا همان سوره حمد، اولين سوره قرآن کريم است. در وجه تسميه آن گفتهاند که اين سوره داراي هفت آيه است: «سَبْعًا»، و به دليل اهميت محتواي آن، دوبار بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شده است: «الْمَثَانِي». بر اساس قول ديگر، اين سوره داراي هفت آيه است: «سَبْعًا» که دوبخشي است: «الْمَثَانِي»؛ نيمي از آن حمد و ثناي الهي و نيمه ديگر، دعا و بيان نيازهاست.
ثالثاً، چند سوره ديگر از سورههاي قرآن نيز با عبارت «الْحَمْدُ لله» شروع شدهاند؛(1)
رابعاً، توصيه و دستور به حمد و سپاس الهي با عبارات مختلف، نظير سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك(2) در جايجاي قرآن تکرار شده است.
بنابراين، خداوند متعال، ابتدا توفيق فهمِ ستايش و سپاس، و سپس توفيق عمل و به جاي آوردن آن را به ما عطا فرموده است.
توان عقل در شناخت خدا
خوب است اينجا و به مناسبت، اين بحث را مطرح کنيم كه آيا با کمک دلايل عقلي، براهين و مسائل فلسفي و كلامي ميتوان خدا را بهگونهاي شناخت كه از تعاليم دين مستغني شد يا خير؟ البته اين بحث مهم، تنها به دين خاصي چون اسلام يا مذهب خاصي چون شيعه يا سنّي اختصاص ندارد؛ بلکه اين مباحث دغدغه فکري و ذهني همه دانشمندان و علما، ازجمله دانشمندان و متکلمين مسيحي و يهودي نيز هست. آنها هم اين مباحث را دنبال ميکنند و ميخواهند نتايج روشني بهدست آورند.(3)
1. سورههاي «حمد»، «انعام»، «كهف»، «سبأ» و «فاطر» با «الحمد لله» شروع شده است.
2. حجر (15)، 98؛ طه (20)، 130؛ غافر (40)، 55؛ ق (50)، 39؛ طور (52)، 48؛ نصر (110)، 3 و... .
3. تقريباً بيست سال پيش از اين، براي ارايه مقالهاى به يك كنفرانس علمى در کشور امريکا دعوت شديم و به اتفاق جناب آقاى دكتر حداد عادل، به آنجا سفر کرديم. بعد از آن كنفرانس و پس از ارايه دو مقاله فلسفى، به ما پيشنهاد شد که در يك بحث و مناظره علمي بين يک خاخام يهودى و يك كشيش مسيحى كه هر دو از استادان دانشگاه بودند، شرکت داشته باشيم. کشيش مسيحي، کاتوليک و از فرقه ژزوئيتها يا يسوعيان بود. يسوعيان اساساً فرقهاي فلسفهگرا و اهل استدلال و برهان هستند. به دليل عدم تسلطِ من و آنها به زبان همديگر، مطالب بهوسيله يكى از استادان آنجا و جناب آقاى دكتر حداد، براي دو طرف، ترجمه ميشد.
در يک مناظره علمي که بين ما و دو تن از متکلمان مسيحي و يهودي برقرار شده بود، موضوع بحث همين مسئله بود. کشيش مسيحي اعتقاد داشت که شناخت خداوند تنها بهوسيله عقل و فقط با برهان و روشهاي فلسفي ممکن است؛ ولي به نظر خاخام يهودي، روشهاي فلسفي و براهين عقلي توان اثبات خدا را ندارند و نميتوانند ما را با او آشنا کنند؛ بلکه اثبات وجود خدا و شناخت او، تنها در خود دين و از راه وحي، يعني تورات و تبعيت از انبياي الهي ممکن است.
ما بهعنوان يک مسلمان و بنا به درخواست آنها چنين پاسخ داديم که: اثبات وجود خدا بهعنوان آفريننده جهان و انسان، تنها با عقل و برهان عقلي ممکن است و اگر منکر توان برهان عقلي در اين موضوعات باشيم، اساساً حجيت و اعتبار دين، به معناي نزول محتواي دين ازطرف خداوند به پيامبر، قابل اثبات نخواهد بود؛ زيرا با انکار برهان عقلي، هنوز خدايي اثبات نشده است؛ پس چگونه ميتوان مدعي اعتقاد به دين بود؟ درنتيجه هيچ امر ديني نيز قابل اثبات و هيچ مطلب ديني قابل استدلال نخواهد بود. ولي پس از اثبات وجود خدا و صفات او که هدايت انسان و تشريع دين را ايجاب ميکند، ميتوان جزئيات صفات و افعال الهي و کيفيت ارتباط و تقرب به او را از راه دين شناخت.
بنابراين، ازنظر ما، هر دو طريق، يعني طريق عقل و برهان عقلي و طريق وحي و دين، لازم است و هيچکدام جاي ديگري را نميگيرد. برخلاف ديدگاههاي ديگر که گاه يکي از اين دو طريق را ناديده ميگيرند يا آن را فداي طريق ديگر ميکنند. البته فلسفه و برهان عقلي اثبات ميکند که انسان خالقي دارد. همچنين عقل تشخيص ميدهد که بايد در برابر نعمت وجود و ديگر نعمتها، شاکر ولينعمت خود، يعني
خالق متعال باشد؛ ولي بعد از اثبات وجود خدا و اصل دين، نميتواند نوع ارتباط انسان با خداوند را تعيين کند. چگونگي ارتباط با خداوند، در اموري مانند نماز، رکوع و سجود، و انواع مختلف عبادات است که عقل انسان قدرت درک و تشخيص آنها را ندارد. تمام اين امور و مسائل ديني و شرعي، به برکت خود دين و انبياي الهي به بشر ميسر ميشود.
البته هرکه از معارف دين و اولياي الهي بيشتر بهرهمند باشد، از اين مواهب بهره بيشتر و بهتري خواهد برد. ما مسلمانان، و بهويژه شيعيان، فراگيري اينگونه معارف را، که بيانکننده چگونگي ارتباط با خداوند متعال است، مديون رسول خدا و اهلبيت(عليهم السلام) هستيم. اين معارف، فوق توان عقل بشر است. به همين دليل، خداي را در برابر تمام نعمتهايش، بهويژه نعمت آشنايي با رسولش و اهلبيت(عليهم السلام) و معارف ايشان، هزارانبار شاکريم.(1)
چگونه ستايش کردن و سپاسگزاري و اعمال و مناسک مربوط به آن نيز از مواردي است که خداوند بهوسيله انبياي خود و در قالب دين و شريعت به انسان عنايت کرده است و او را بدان سوي هدايت ميکند. به همين دليل امام سجاد(عليه السلام) دعاي آغاز ماه مبارک رمضان را با اين عبارت شروع ميکنند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِه؛ «ستايش مخصوص خداوند يکتايي است كه ما را به ستايش كردن خودش هدايت كرد».
1. انسان بدون کمک انبيا و معارف ديني، چگونه ميتوانست اين مطلب را نيز درک کند كه دعايي که با حمد خدا آغاز نشود، لياقت اجابت ندارد؟ چگونه خداي را حمد کند؟ با چه تعبيراتي او را بخواند؟ ادب دعا در برابر خداوند چگونه است؟ چگونه ميتواند با او ارتباط برقرار کند و حرف بزند؟ از کجا بفهمد که خداوند حرف او را ميشنود و به او پاسخ ميدهد؟ اينکه در ارتباط با او چه چيز بايد گفت و از او چه چيزي بايد خواست و اموري ازاينقبيل، چيزي نيست که عقل بشر با کنکاش و دقت بيشتر، از آن سر درآورد. همه اين مسائل از آموزههاي انبيا و اهلبيت(عليهم السلام) و از مسائل درونديني است.
جعل و هدايت تکويني و تشريعي
در فقره بعدي امام زينالعابدين(عليه السلام) ميفرمايند: وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه؛ «خداي را شاکريم که ما را از شاکرين و اهل حمد قرار داده است».
در اين فراز، مطلبْ به مراتب بالاتر و مهمتر، و فهمش مشکلتر است. اينکه نعمت سپاسگزاري را به ما عنايت فرموده و طريق سپاسگزاري و ستايش را به ما ياد داده است، فهمش قدري آسانتر است؛ اما اينکه ما را از گروه شاکرين و حامدين قرار دهد، مطلبي بهمراتب سختتر و فهمش مشکلتر است. بهراستي مقصود چيست؟ اين «جعل» در عبارتِ وَجَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه از چه نوعي است؟
مشيت، جعل و ارادهاي که به خداوند نسبت داده ميشود، دو صورت دارد:
1. گاه گفته ميشود که خداوند دستور داده است تا چنين شود. و در اين صورت جعل يا اراده، تشريعي است؛ مثلاً خداوند از ما ميخواهد که نماز بخوانيم؛ يعني اراده تشريعي او بر نماز خواندن ما تعلق گرفته و آن را بر ما واجب کرده است. بنابراين خداوند نماز خواندن، روزه گرفتن، حج رفتن و... را از ما خواسته و براي ما تشريع کرده است تا با اراده خويش به انجام اين اعمال اقدام کنيم. البته گاهي نيز اراده تشريعي خداوند در قالب دستور استحبابي است؛ مانند تسبيحات حضرت زهرا(عليها السلام) كه خداوند از ما خواسته است تا پس از نماز يا موارد ديگر، آن را بگوييم. اين خواستن، از نوع تشريعي و امري استحبابي است تا از اين طريق ما نيز چون ديگر مخلوقات، البته با اختيار و اراده، تسبيحگوي خدا باشيم؛
2. گاه گفته ميشود که خداوند تکويناً امور را طوري قرار داده و وسايل را بهگونهاي فراهم کرده است تا چنين شود؛ در اين صورت، اراده، مشيت يا جعل، تکويني است. اراده تشريعي خداوند بر نماز خواندن ما تعلق گرفته و آن را بر ما واجب کرده است، اما وقتي موفق به نماز خواندن ميشويم، بر اساس اراده تکويني است؛ يعني خداوند بر اساس اراده تکوينياش تمام مقدمات را فراهم کرده است تا
ما با اراده خويش به آن اقدام کنيم. به تعبير ديگر، مشيت تکويني خداوند تعلق گرفته است تا مشيت اختياري ما بر انجام فعل تعلق بگيرد؛ تصميم بگيريم؛ توفيق عمل پيدا کنيم؛ و نماز بخوانيم.
همچنين در آيه شريفه إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا،(1) گو اينکه اراده تشريعي الهي هم مراد باشد، از اين نظر که اراده تشريعي خدا بر تطهير همه مردم تعلق گرفته است،(2) اما نسبت به اهلبيت(عليهم السلام)، غير از آن اراده تشريعي، اراده تكويني هم تعلق گرفته است. به همين دليل، خداوند اراده کرده و مقدمات و اسباب لازم را فراهم آورده تا آن بزرگواران عملاً هم هيچگاه كاري برخلاف طهارت، پاكي و عصمت انجام ندهند. البته تعلق اراده تکويني الهي بر طهارت و پاکي اهلبيت(عليهم السلام) با اراده و اختيار آنها هيچ منافاتي ندارد.(3)
1. احزاب (33)، 33.
2. خداوند تشريعاً خواسته است كه همه پاك باشند. دستور الهي وجوباً و استحباباً بر انجام و ترک اموري تعلق گرفته است تا در نتيجه آن، همه مردم پاک شوند. در آيه شريفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصله فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون (مائده، 6) نيز مقصود از «يُرِيدُ»، اراده تشريعي است؛ يعني دستور خداوند اين است كه طهارت را رعايت كنيم و براي اين منظور، در موارد لازم و براي پرهيز از نجاسات و خبائث، وضو بگيريم و غسل كنيم و اگر شرايط وضو و غسل مهيا نبود، تيمم کنيم؛ پس اين اراده تشريعى است. گو اينکه وقتي توفيق عمل پيدا شد، و پس از اراده و تصميمگيري، به انجام عمل اقدام ميکنيم، اين اقدام و عمل ما و نيز اراده قبل از آن، همهوهمه، بر اساس اراده تکويني الهي صورت ميگيرد.
3. اراده تكوينى خداوند به جبر در افعال انسان هيچ ربطي ندارد؛ البته از مقدمات همين اراده تكوينى خداوند، وجود اراده انسان است؛ پس اراده انسان هم مراد خداوند است. اراده تکويني خداوند به وجود شىء و عمل تعلق مىگيرد. ايجاد ارادي فعل و عمل از سوي انسان، مراد تکويني خداوند است؛ بنابراين تصميم و اراده اهلبيت(عليهم السلام) بر اقدامات، مراقبات و انجام اعمال و ترک اموري براي طهارت و پاکي، همهوهمه، مراد تکويني خداوند است.
پس از روشن شدن جايگاه هرکدام از اراده، جعل و مشيت تکويني و تشريعي، حال، جاي اين پرسش است که در عبارتِ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه مقصود جعل تشريعي است يا تکويني؟
در فراز گذشته که فرمودند: هَدَانَا لِحَمْدِه، هدايت ميتواند هم تشريعي باشد و هم تکويني؛ چراکه:
يا مقصود اين است که خدا به ما نعمت عقل، وحي و دين عطا کرد و بالاخره اسبابي فراهم ساخت تا ما با دين آشنا و ديندار شويم؛ و درنتيجه با اصل سپاسگزاري و ستايش الهي و طرق آن آشنا شويم؛ و در اين صورت هدايتِ به حمد، هدايت تکويني است؛
نيز ممکن است مقصود، دستور و امري استحبابي به حمد و سپاس خداوند باشد؛ مانند ديگر اوامر و دستورهاي استحبابي که خداوند خواسته است تا ما از آن طرق موفق به انجام عملي شويم و از برکات آن بهرهمند گرديم. در اين صورتْ هدايتِ به حمد، هدايت تشريعي خواهد بود.
اما در خصوص اين فقره که فرمودند: جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِه، اين جعل، ديگر هدايتي تشريعي و وابسته به اراده ما نيست، بلکه تفضل و عنايتي از سوي خداوند به بندگاني است که توفيق سپاسگزاري به درگاهش را پيدا کردهاند؛ درست مانند هر کار خير ديگري که به عنايت و اذن الهي انجام ميگيرد.(1)
1. انجام هر عبادت و کار خيري با عنايت، توفيق، اراده و اذن الهي ميسور است. اساساً هيچ کاري در عالم، حتي کار شر، بياذن خداوند شدني نيست. در اينجا مقصود، اذن و اراده تکويني است نه تشريعي. البته در کارهاي خير، هم اذن تشريعي و هم اذن تکويني لازم است؛ ولي در کارهاي شر فقط اذن تکويني لازم است.
امام زينالعابدين(عليه السلام) در اين فقره از دعا، ما را به دو نعمت و توفيق الهي توجه داده است:
نعمت اول اينکه توجه داشته باشيم خداوند حمد و ستايش خود را به ما ياد داده و ما را بدان امر فرموده است. اين نعمت بزرگي است. خداوند با دادن نعمت عقل، نزول دين و توجه دادن به اين نعمتها و... ما را با حمد و سپاسِ خود آشنا کرد و سپس شيوه سپاسگزاري و ستايش را نيز به ما آموخت. اين خود نعمت بزرگي است و خود شکري لازم دارد؛
ديگر اينکه علاوه بر هدايت، وسايلي را هم فراهم كرد تا ما اهل حمد شويم؛ يعني عملاً ستايش الهي را به جا بياوريم. درک اين نعمت دوم مشكلتر است، ولي با اندكي ذوق و قريحه قابل درك خواهد بود.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org