- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه نــوزدهـم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَالْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ، وَالشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم؛ پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد(عليهم السلام) درود فرست و ما را از آلودگي به پليدي و شرکورزي نسبت به خودت و سستي در ستايش و تمجيدت و شک و ترديد در دينت، کوردلي در راه حق خويش و غفلت و بيتوجهي نسبت به محرماتت و فريب دشمنت، شيطان راندهشده، ايمن دار.
موانع قرب به خدا
تقاضاهاي امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا از خداوند متعال، انجام بهترين اعمال و عبادات در ماه مبارك رمضان با هدف درک مقام قرب و رسيدن به رضوان الهي است.
پيشازاين گفته شد که براي دست يافتن به هر موفقيتي، عنايت و لطف الهي لازم است. علاوه بر اين، موانعي را که در مسير بهره بردن از اين مواهب الهي پيش آمده است يا خواهد آمد، بايد رفع و دفع کرد تا مانع مستفيض شدن انسان از فيوض رباني نگردد. البته اين، خود، توفيقي است که بايد از خداوند تقاضا کرد. درخواستهاي امام سجاد(عليه السلام) در اين فرازها از دعا از اين سنخ است. حضرت ابتدا از خداوند درخواست دارند تا ما را به انجام اعمال و عباداتي موفق کند که باعث قرب ما به خداوند ميشود و در ادامه، باز هم از خداوند، توفيق رفع و دفع موانع را خواستار شدهاند.
از بيان امام سجاد(عليه السلام) و نوع درخواست ايشان از خداوند در اين فراز از دعا، روشن ميشود که حضرت، ما را به سه مرتبه از مسائل و به تبع آن، سه مرتبه از موانع براي رسيدن انسان به قرب الهي توجه دادهاند؛ يعني هرکدام از اين مراحل و مراتب داراي آفات و موانعي است که حضرت براي نجات از شر اين آفات و موانع، از خداوند متعال تقاضاي کمک کردهاند.
در مرتبه اول، بخشي از اين موانع، اموري است كه به اساسيترين اعتقادات يعني اصليترين پآيه سعادت بشر مربوط است. اين امور اعتقادي، بنياديترين و ريشهايترين مسائل در ساختمان روحي و ايماني انسان است؛ درست مانند ريشههاي درختي تناور که حيات درخت بسته به حيات و زنده بودن آن است. به همين جهت، به اين امور «اصول» يعني ريشهها گفته ميشود. چراييِ تشبيه اينگونه امور به ريشه درخت و اصول ناميدن آن، توجه به ويژگيهاي موجود در ريشه درخت است. ويژگي ريشه درخت آن است که اگر سالم باشد و مواد مُغذّي به درخت برساند، درختْ زنده خواهد بود. حتي اگر شاخوبرگهاي درخت خشک شده و سوخته باشد، ولي ريشه سالمي داشته باشد، باز هم اميد به سبز شدن مجدد آن هست. ولي اگر ريشهاش بهكلي پوسيده شود يا سوخته و از بين رفته باشد، ديگر هيچ اميدي به حيات و سبز شدن و ميوه دادن آن درخت نيست.
اعتقادات اصلي همچون توحيد، شناخت صفات الهي، اثبات عدل خداوند، نبوت، معاد، و اعتقاد به امامت، ازجمله ريشههاي حياتي دين ماست. در ميان اين امور اصلي، ريشهايترين آنها كه ريشه اصلي است، توحيد است. اعتقادات ديگر، جلوهاي از همان توحيد است. توحيد، اساس دين است. به بيان علامه طباطباييرضي الله عنه، اگر ما همه دين را خلاصه كنيم، در يك كلمه ميشود «توحيد» و اگر «توحيد» را بسطش بدهيم، ميشود همه دين.
بنابراين، قبل از هرچيز بايد تمام تلاشها معطوف به اين اصليترين اعتقاد باشد
و آن را از هر گزند و انحرافي، سالم و زنده نگه داريم و موانع تحقق آن را برطرف سازيم. اگر توحيد، سالم بوده و حيات داشته باشد، ميتوان سلامت ديگر اعتقادات را انتظار داشت؛ چراکه سلامت آن اعتقادات و سپس همه شاخوبرگها، از سلامت توحيد سرچشمه ميگيرد. اگر اين اصل ضربه خورد و خشكيد، ساير عقايد و شاخوبرگهاي درخت دين نيز از بين خواهد رفت. ايشان در اين مقام، اولين چيزي که درخواست کردند، اين است: وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ وَالْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِك.
مصاديق الحاد در توحيد
الحاد در توحيد، بزرگترين مانع براي رسيدن به قرب خداي متعال است. مقصود از آن نيز هرگونه انحرافي است که در يك عقيده صحيح رخ دهد. الحاد گاه بهصورت انكار خداي متعال و زماني بهصورت شريك قرار دادن براي او يا نسبت دادن برخي صفات نامناسب به او، بروز ميکند. هركدام از اين موارد، نوعي الحاد و انحراف از مسير حق است. هر نوع انحراف و کجروي از مسير توحيد، نوعي شرک و مانع شکلگيري توحيد خالص است، مانند شرك در خالقيت يا شرک در ربوبيت. همچنين نسبت دادن هر صفت نادرستي به خداوند، نوعي انحراف از توحيد است؛ چراکه در چنين صورتي، معرفت صحيح نسبت به خداوند متعال از بين ميرود. مثلاً ما معتقديم که خداوند داراي قدرت بينهايت است و در قدرت، يکتاست. يکتايي خداوند به اين معناست که خداوند متعال بر همهچيز قاهر است. همهچيز تحت هيمنه و تسلط اوست، بلكه همهچيز با اراده او، موجود و توانمند است. اساساً هيچ توان و قدرت مستقلي در غيرخداوند و خارج از حيطه قدرت مطلق و لايزال او وجود ندارد. حال اگر معتقد شديم قدرت، تقسيم شده و بخشي از آن به دست ديگران است، پس قدرت خداوند، مطلق و بينهايت نخواهد بود. وقتي قدرتي، نامحدود نباشد و شكسته و تقسيم شده باشد، طبعاً قابل شكست خوردن و مغلوبيت
هم هست. در اين صورت، درواقع، صفت خدايي را از خداوند سلب کردهايم؛ چون وقتي چيزي محدود بود، ممكن است چيزي كاملتر، بزرگتر و قدرتمندتر از آن فرض شود. در اين فرض، اگر خداوند را داراي قدرت محدودي فرض كرديم، فرض وجود قدرتي بالاتر از او نيز ممکن و متصور است. درنتيجه، قدرت خدا، قاهر نخواهد بود.
حضرت يوسف(عليه السلام)، خداوند يکتا را داراي قهاريت و قدرت مطلقه ميداند. حضرت، خطاب به زندانياني كه براي تعبير خواب خدمت ايشان شرفياب شده بودند، بعد از تعبير خوابشان فرمود: يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّار؛(1) «اي دوستان زنداني من، آيا خدايان و ربهاي متعدد و متفرق بهترند يا خداي واحد قاهر و قدرتمند؟»
طبيعي است اگر به جاي يک خدا، ربها و خدايان متعدد باشند، طبعاً هركدام داراي قدرت محدودي خواهند بود. وقتي قدرت، محدود شد، قابل شكست و مغلوبيت است و درنتيجه، ديگر الله صاحب قدرت و اختيار مطلق نيست. ما معتقديم خداوند، موجودي است که اولاً صاحب قدرت است و ثانياً قدرتش بر همه غالب است؛ بهگونهايکه بالاتر از آن فرض نشود و همهچيز تحت سيطره اوست. همه ماسويالله با اراده او موجود است. اگر اراده او نباشد، هيچچيز نيست. همهچيز نابود است؛ که: «اگر نازي كند، از هم فرو ريزند قالبها».
اگر فقط خداوند را واحد قهار بدانيم، ميتوانيم ادعا کنيم که علم بينهايت، قدرت بينهايت و جمال بينهايت، كمال بينهايت دارد و در يک جمله داراي همه خوبيها در حد بينهايت است. هرنوع تصوري از خداوند جز اين باشد، الحاد و انحراف در توحيد است. در اين صورت، چون تمام صفات جلاليه و جماليهاي كه
1. يوسف (12)، 39.
به خداي متعال نسبت ميدهيم، فرع بر اعتقاد به يکتايي و قهاريت اوست، ديگر شناخت درست صفات خداوند ممکن نخواهد بود. چون اگر خداوند، واحد نباشد و قابل انقسام باشد، صفات او مانند صفات مخلوقات ميشود و ديگر نميتواند داراي صفات نامحدود باشد.
شناخت خداوند اگر آلوده به شرک باشد، شناختي ناقص و انحرافي است و در اين صورت، نه خود خداوند و نه صفات علياي او مورد شناخت واقعي و صحيح قرار نميگيرند. همچنين اگر خداوند و يکتايي او بهدرستي شناخته نشود و الحاد در توحيد رخ دهد، تمجيد و ستايش الهي نيز تام و کامل نخواهد بود؛ يعني اگر ما در توحيد، الحاد و انحراف داشته باشيم، نخواهيم توانست خدا را بهدرستي تمجيد و ستايش كنيم و طبعاً خضوع و خشوع تام در برابر چنين خدايي محقق نخواهد شد؛ چراکه انسانِ منحرف از مسير درست خداشناسي و اعتقاد توحيدي، عظمت الهي را درك نميكند و ارزش پرستش، كرنش و خضوع و خشوع در برابر او را نميشناسد، و ممكن است به جاي تحميد و تمجيد و خضوع در برابر خداوند، به خدا اعتراض يا ـ العياذ بالله ـ سركشي و بيادبي کند.(1) يعني مقام باعظمت خداوندي را حتي از مقام يک انسان معمولي هم پايينتر بياورد؛ زيرا او به خداي واحد يکتايي که واجد تمام کمالات باشد، اعتقاد ندارد. او مشرک و معتقد به خدايان است. در پندار غلط
1. چند سال پيش سفري به هندوستان داشتيم. يك روز در يكى از شهرهاى هند، به همراه بعضى از دوستان و يكى از فضلاى هندى قدم مىزديم. اتفاقاً هوا بارانى شد. در تابستان مناطق استوايي، بارانهاى خاصى مىبارد. در اين لحظه، يكى از هندوها كه از همان مسير ميگذشت، با قيافه گرفتهاى، به زبان هندى چيزى گفت و رد شد. ما نمىفهميديم كه چه مىگويد. از آن برادر هندى كه همراه ما بود، پرسيدم: او چه مىگفت؟ ايشان خنديد و گفت: او به خداى باران فحش مىدهد و مىگويد: زماني كه بايد باران بفرستى، نفرستادى. حالا باران مىفرستى؟
او، خدايان از عيوب منزه نيستند. پس خدايان نسبت به ديگر موجودات مزيتي نخواهند داشت و چهبسا چنين انساني، صاحباختيار خود را خداياني ميداند که در سرپرستي و هدايت وي با هم در نزاع و درگيرياند:
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُون؛(1) خداوند براي کافر و مؤمن مثلي زده است. آيا شخصي که داراي اربابهاي متعدد است که همه آن اربابان، مخالف يکديگرند، با آن شخصي که تسليم امر يک نفر است، داراي حالوروز يکساني است؟ سپاس مخصوص خداوند يکتاست، ولي بيشتر مردم نميدانند.
بيشک، خداياني که با هم به نزاع و درگيري برخيزند، وجودشان پر از نقص و عيب است. چنين خداياني بههيچروي سزاوار ستايش، پرستش، خضوع و خشوع نيستند. خداوند، در اين آيه شريفه، حال خوش انسان موحد و يکتاپرست را با اوضاع وخيم و نگرانکننده انسان مشرک و کافر به خداوند، بهخوبي مقايسه کرده و با بياني زيبا، زبان به ستايش گروه اول و نکوهش گروه دوم گشوده است. اقتضاي اعتقاد توحيدي به خداوند يکتا، خضوع انسان در برابر او و منزه دانستن ساحت مقدس آن وجود يگانه از هر نوع احتمال نقص، قصور و كمبودي است. اين همان تسبيح يا اولين مطلبي است که انسان در مقابل خداي متعال به زبان ميآورد يا در دل ميگذراند: يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأرْض؛(2) «همه آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد، تسبيحگوي خداوندند».
1. زمر (39)، 29.
2. جمعه (62)، 1. آيات مبيّن تسبيح موجودات براي خداوند در قرآن فراوان است. تقريباً در غالب سورههاي قرآن بهگونهاي به آن اشاره شده است. سورههايي چون: رعد، اسراء، نور، حشر، جمعه، تغابن، ص، انبياء، يس، زمر، غافر، فصلت، شوري، اعراف، حديد، صف، اعلي، آل عمران، طه، ق، فرقان، طور، مؤمنون، يوسف، نمل، قصص، صافات، زخرف، قلم، بقره، مائده، يونس، سبأ، توبه، نساء، انعام، مريم، نحل، روم، انسان، سجده و... .
انسان معتقد به خداي يکتا، آن ذات پاک را واجد همه كمالات و منزه و مبرا از هر عيب و زشتي و كوتاهي و نقصي ميداند. هرچه از خوبيها و زيباييها و كمالات تصور شود، تمام و کمالش در او هست. اگر در انساني يا در موجود ديگري غير از خداوند، خوبي، زيبايي و کمالي تصور شود، تنها رشحهاي بسيار ناقص و ناچيز همچون سر سوزن از قطرهاي از يك اقيانوس بينهايت كمال، به او رسيده است و آنهمه آثار خوب بر آن مترتب ميشود. زيبايي ظاهري فوقالعاده و خيرهکننده حضرت يوسف(عليه السلام) بهگونهاي بود كه نگاه عدهاي به چهره مبارک ايشان، آنان را مبهوت کرده بود. پس باعث شد به جاي ترنجي كه در دستشان بود، دستهاي خود را ببُرند و بگويند: مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيم.(1) حالآنکه زيبايي اين بنده مطيع خداوند، نسبت به زيبايي خالق يکتا که خود، خالق تمام زيباييهاي ظاهري و باطني است، کمتر از قطرهاي است در برابر تمام اقيانوسهاي عالم. همين نسبت در قدرت، علم و ديگر کمالات الهي نيز، صادق است.
بنابراين، اولين خطري كه متوجه انسان است، انحراف از توحيد و به دنبال آن، ساير معارف اعتقادي است. درک و فهم غلط از خداوند و صفات نيکوي الهي، مستلزم گمراهي از مسير و نيافتن هدف صحيح در طي طريق است؛ چراکه انسان منحرف از مسير توحيد، خداوند را ناقص ميداند و صفات مخلوقات را صفات خدا ميپندارد. درنتيجه، نميتواند خدا را آن طور كه شايسته است، تمجيد و ستايش كند. شناخت درست خداي يگانه و اعتقاد به او و صفاتش، انسان را با هدف، يعني
1. يوسف (12)، 31.
قرب به خداوند يگانه، آشنا ميکند. سپس به دنبال راه و روش صحيحي براي رسيدن به اين هدف مقدس و متعالي، يعني قرب به او و رضوان الهي است. بهخصوص وقتي انسان دانست که عاليترين كمال متصور براي يك موجود امكاني، كمالي است كه در سايه قرب خدا و بهوسيله عبادت خدا حاصل ميشود، تمام تلاش وي مصروف شناخت راه و روشي براي جلب رضايت او ميگردد.
به همين جهت، اولين و مهمترين درخواست امام سجاد(عليه السلام) از خداوند، پس از نثار درود و سلام به محضر شريف حضرت ختميمرتبت و اهلبيت(عليهم السلام)، نجات و مصونيت از همين مهلکه است: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ وَالْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِك؛ «پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد(عليهم السلام) درود فرست و ما را از آلودگي به پليدي و شرکورزي نسبت به تو و سستي در ستايش و تمجيدت ايمن دار».
مرتبه دوم از موانع، مربوط به مراحل بعد از توحيد و بعد از مسائل مربوط به اعتقادات، يعني دين و شريعت است. براي دفع و يا رفع اين موانع بايد کاري کرد تا در هر امري از شناخت دين و تدين کاري کند که نتيجهاش جلب رضاي حضرت حق باشد. در اين مرتبه، انسان براي هدايت، به دين نياز دارد و براي شناخت دين نيازمند دستگيري خداوند است.
انسان از بدو تولد، جاهل و نادان است. بعدها خداوند متعال با در اختيار قرار دادن ابزار و اسباب علم و دانايي، او را در راه دانا شدن ياري ميدهد: وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(1) «خداوند شما انسانها را درحاليکه هيچ نميدانستيد، از شکم مادرانتان به دنيا آورد. به شما گوش و چشمان و قلوبي عطا فرمود تا بلکه سپاسگزار وي باشيد».
1.(نحل، 78).
در مضامين روايي نيز به اين حقيقت تصريح شده که خداوند متعال، به دلايلي، بنياد انسانها را بر ناداني قرار داده است: لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي بَنَاهُمْ بِنْيةً عَلَي الْجَهْلِ... .(1)
طبيعي است که انسان با اين نقصها و كاستيها، توان شناخت همه معارف الهي و دين و شريعت را ندارد. به همين سبب، خداوند متعال، او را به همين حال رها نکرده و از کمال لطفش، دين را از طريق انبياي عظام(عليهم السلام) براي بندگانش فرستاده است. از اين پس، لازمترين امر براي همه ما، تلاش براي شناخت درست اين برترين نعمت، يعني دين است. انسان بايد وظايف خويش نسبت به خود، نسبت به خداي متعال و نسبت به جامعه و ديگر مخلوقات را بهخوبي بشناسد تا در مقام عمل، به روشي كه مرضيّ خداوند است، عمل کند.
چه خوب است در طي اين مسير به بيراهه نرويم و دين را بهگونهاي بشناسيم که انتخاب غلط نداشته باشيم. تاجاييکه به صحت و درستي دين و رضايت و خواست خداوند در اين انتخاب، يقين داشته باشيم. سپس تلاشمان معطوف شناخت تمام جزئيات دين شود و راه درست عمل کردن به دين را فراگيريم.
آفت اين مرحله، شك و ترديد در دين و دستورهاي الهي است. نتيجه شک و ترديد در دين، کوري دل و بيبصيرتي و درنتيجه، گمراهي است.(2) بصيرت و بيداري
1. عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِي قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بن الْحُسَيْن(عليه السلام) لِأَيِّ عِلَّةٍ حَجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْخَلْقَ عَنْ نَفْسِهِ؟ قَال(عليه السلام): لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بَنَاهُمْ بُنْيَةً عَلَى الْجَهْلِ فَلَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَمَا كَانُوا بِالَّذِينَ يَهَابُونَهُ وَلَا يُعَظِّمُونَهُ نَظِيرُ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ إِذَا نَظَرَ إِلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَظَّمَهُ فَإِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ أَيَّامٌ وَهُوَ يَرَاهُ لَا يَكَادُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ إِذَا مَرَّ بِهِ وَلَا يُعَظِّمُهُ ذَلِكَ التَّعْظِيم (ابيجعفر محمدبنعليبنالحسينبنبابويه القمي الصدوق، علل الشرايع، ج1، ص119؛ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج3، ص15).
2. أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (حج، 46).
دل براي آن است تا انسان، حق و باطل را ببيند. حق را از باطل تشخيص دهد و راه حق را بپيمايد و خود را از سقوط در مهلكه باطل حفظ كند. نور الهي را ببيند و بهسوي آن برود. ظلمت را بشناسد و از آن اجتناب كند. متوجه خطرهاي مسير راهش باشد. راهزنان و دشمنان را شناسايي كند تا در دامشان گرفتار نشود. انسان زماني از اين خطرها ايمن خواهد بود که با بصيرت تمام، شناخت درستي از دين داشته و از هر نوع شک و ترديد در دين و تزلزل در راه، دور باشد.
بنابراين، بعد از معرفت خدا و توحيد، مهمترين امر براي انسان، معرفت دين خداست. بصيرت نداشتن در دين و هر نوع شک و ترديد در آن، حتي بعد از معرفت و شناخت خدا باعث ميشود تا ما راه تقرب به او را پيدا نكنيم. درنتيجه، از رحمت بينهايت و رضوان الهي در دنيا و آخرت، محروم باشيم. در چنين اوضاع نابساماني ممکن است اديان و شرايع نادرست و ساخته دست بشر به ما عرضه شوند و ما در محاصره آنها قرار گيريم و براثر ناآگاهي به بيراهه برويم و روشي را انتخاب کنيم که منطبق بر رضايت و خواست الهي نباشد.
امام سجاد(عليه السلام) با توجه دادن به اين امر مهم که بزرگترين مانع و آفت براي انسان، شك در دين و ترديد در راه رسيدن به قرب و رحمت خداوند است، از خداوند متعال درخواست ميکنند که ما را از هر نوع شک و ترديد در دين خود دور بدارد: وَجَنِّبْنَا... الشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِك؛ «پروردگارا، ما را از شک و ترديد در دين خود و کوردلي در راه حق ايمن دار».
موانع دسته سوم، مجموعه اموري است که بعد از شناخت دين و در مقام بندگي خدا، در عمل، مانع رسيدن انسان به قرب الهي ميشود. موانع پيشين، مربوط به
بينش انسان، گرايشهاي قلبي و اعتقادات او بود. اکنون و پس از طي مسير صحيح و نجات از الحاد در توحيد و شناخت درست دين و رهايي از شک و ترديد در آن، مقام عمل است. انسان بايد خود را براي مقابله با موانع مختلفي که در اين مرحله ممکن است با آنها مواجه شود، آماده کند. هنوز شياطين درون و بيرون انسان را رها نکردهاند و درصدد به انحراف کشاندن او در مقام عمل هستند تا از اين طريق، انسان را از رسيدن به آن هدف والا و متعالي، يعني قرب الهي بازدارند. آنچه در اين مرحله مهم است، اين است که انسان در مقام عمل بايد قدر نعمتهاي الهي را بداند. امرونهيها و حدومرزهاي دين را محترم شمرده، حُرُمات الهي را بزرگ شمارد. هميشه مراقب باشد تا پا را از آن فراتر يا فروتر ننهد. اگر نسبت به اين امور، كوتاهي و بياعتنايي کند، خواهناخواه در دام شيطان خواهد افتاد و به هلاكت خواهد رسيد. هر نوع بياعتنايي و غفلت و تغافل نسبت به حدود الهي، آفت اين مرحله است. البته غفلت، گاه بهطور طبيعي سراغ انسان ميآيد و انسان بايد مراقب باشد تا گرفتار آن نشود، ولي بدتر از آن، غفلت تعمدي است که انسان بهسبب بياعتنايي به حقايق دين، خود را به غفلت مبتلا كند.
اهميت مراقبه مستمر
ما برنامه زندگي خود را در شبانهروز بهگونهاي ترتيب ميدهيم که کمتر متوجه امور مربوط به حقيقت خود ميشويم. از ابتداي صبح که از خواب بيدار ميشويم، تا انتهاي شب که ميخوابيم، ساعات و دقايق بيشماري از عمر ما سپري ميشود، ولي بااينحال، کمتر مراقبيم تا خود را دريابيم و گرفتار امور بيهوده نشويم؛ از حدود الهي تجاوز نکنيم؛ گرفتار وساوس شيطان و خواهشهاي نفساني نشويم؛ و متوجه اموري باشيم که مرضيّ خداست. بلكه بيشتر توجه ما به رفع نيازها و خواستههاي غريزيمان معطوف است؛ خوردوخوراک، پوشاک، فراهم كردن وسايل زندگي،
پختوپز، خريد و فروش، کسب و کار، درآمد مالي و مانند آنها، همه مدت عمر ما را به خود اختصاص داده است. انسان بهگونهاي است که وقتي توجه وي به جهتي جلب شود، از امور ديگر منصرف ميشود. وقتي تمام توجه انسان، معطوف به اين امور رنگارنگ و مهيج شد، ديگر نميتواند متوجه خداوند و حدود الهي باشد. اگر هم به اين امور توجه داشته باشد، يقيناً بسيار اندک و ناچيز خواهد بود.
البته گاه كساني به ما هشدار و توجه ميدهند. به ديگر سخن، پيرامون ما بعضاً اشخاص و اموري غفلتزدا و بيدارکننده يافت ميشوند و درواقع، خداوند اين اشخاص و امور متعدد را براي بيداري و توجه ما قرار داده است، اما غفلت و بيتوجهي به اين امور باعث ميشود تا اين فرصتهاي بسيار مغتنم را نيز از دست بدهيم. بسيار اتفاق ميافتد که صداي دلنشين صوت قرآن، گوشهاي ما را نوازش ميدهد، اما به آن اعتنايي نميکنيم و بهراحتي از آن ميگذريم و صداي ديگر را بر آن ترجيح ميدهيم. شايد محضر صاحبدلي را درک کردهايم. ايبسا، خداوند براي هدايت ما، او را بر سر راه ما قرار داده باشد، اما تغافل و بياعتنايي عمدي ما و ترجيح امور بيارزش ديگر باعث ميشود از اين فرصت استثنايي، محروم شويم؛ همان فرصتي که برخي افراد، با بصيرت و بيداري، بهترين بهره را از آن ميبرند و بار خود را ميبندند و خود را به سرمنزل مقصود ميرسانند. شايد بسيار اتفاق افتاده باشد که بهخاطر ديدن يک فيلم، شنيدن يک خبر نهچندان مهم، ادامه يک گفتوگوي دوستانه، مطالعه، ورزش و...، فرصت بينظير نماز اول وقت را از دست ميدهيم، و اين در حالي است که هرکدام از اين امور، يعني صوت قرآن، درک يك محفل نوراني و نماز اول وقت که ما براثر بيتوجهي، بهراحتي از آن محروم ميشويم، خودْ غفلتزدا و هرکدام مآيه نجات است و گاه براي انسان به اندازه يک عمر عبادت ميارزد. اين موارد از آن جهت اهميت دارد و انسان را گرفتار ميكند که انسان تعمداً خود را به بياعتنايي و غفلت ميزند و نميخواهد متوجه شود.
بياعتنايي به اين امور مهم، باعث قساوت قلب انسان ميشود و توفيقهاي بسياري را از او سلب خواهد کرد. اين گروه از انسانها آرامآرام چنان سقوط خواهند کرد که حتي ـ العياذ بالله ـ دوست ندارند اسم خدا را هم بشنوند: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَة.(1)
سرّ اين مسئله در آن است که وقتي انسان غرق لذايذ دنيا شد، به موجود هوسراني تبديل ميشود که تمام ظرفيت دلش را در اختيار لذايذ دنيا قرار ميدهد. او از هرچه مزاحم لذت دنيايياش باشد، منزجر است. در مقابل، هرچه و هرکس هوسهاي حيوانياش را ارضا کند، محبوب اوست. وقتي انساني از روي عادت يا ملکه نفساني، دائماً به دنبال هوسراني و گناه باشد، اگر کسي يا چيزي، او را از اين مسئله منصرف سازد و متذكر خدا كند، از آن چيز يا آن فرد، متنفر ميشود، حالت اشمئزاز دروني پيدا ميکند و از آن، گريزان خواهد شد.
درست در نقطه مقابل، آنان که دائم مراقب خود هستند و پرواي خدا را دارند، و براي خداوند و احکام او حريم قايلاند و با دقت، مراقب انجام وظيفه بندگياند، در موارد خطر به خدا پناه ميبرند و از او ياري ميجويند. اين گروه، آرامآرام داراي قلبي خاشع و مطيع در برابر خداوند ميشوند و پس از مدت کوتاهي، با عنايات ويژه الهي، عشق الهي در خانه جانشان لانه ميکند. وقتي بنده دلداده مولا شد، با شنيدن نام مقدس او، قلبش به تپش ميافتد و تمام توجهش، معطوف او خواهد شد. حاضر است همچون ابراهيم خليل(عليه السلام)، براي شنيدن نام مبارک و زيباي او، تمام سرمايهاش را هزينه کند تا باز هم نام نيکوي دوست و خليلش، صفابخش جانش
1. زمر (39)، 45.
باشد.(1) فضلاً از اينکه بتواند جمال نورانياش را نيز رؤيت کند؛ زهي سعادت. قرآن کريم، حالات خوش و وصفناپذير اين بندگان مخلص خدا را اينگونه بيان
1. ابراهيم خليل(عليه السلام) فرستادند تا او و درجه عشق و محبتش را به حضرت دوست بيازمايند. جبرئيل را بهصورت انساني ناشناس بر بالاي بلندايي ديد که با صوتي زيبا و دلنشين، نام مقدس خداوند را اينگونه سر داده است: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَالرُّوح. حضرت(عليه السلام) با شنيدن نام مبارک حضرتِ دوست از خود بيخود شد و به دنبال صدا، به آن بلندي روي نهاد. چه خوش گفت شاعر عارف که: «اين مطرب از كجاست كه بر گفت نام دوست / تا جان و جامه بذل كنم بر پيام دوست»، «دل زنده مىشود به اميد وفاى يار / جان رقص مىكند ز سماع كلام دوست»، «تا نفخ صور باز نيايد به خويشتن / هر كو فتاد مست محبت ز جام دوست». چندان هيجاني ميشود که براي بار سوم از او ميخواهد نام محبوبش را بگويد تا بقيه گلهاش را به او بدهد. «چون ياد دوست بر دل عاشق گذر كند / او را هواى دوست ز خود بىخبر كند»، «عاشق تو آن شناس كه با ياد ذوالجلال / با عشق او ز عشق مجازى حذر كند». در اين هنگام، ، خود را معرفي ميکند و به ايشان عرضه ميدارد که جَديرٌ أن يَتَّخِذَكَ اللهُ خَليلاً وَيَجعَلَ لَكَ فِى المِلَلِ وَالنِّحَلِ ذِكراً جَميلاً. چه خوش گفت مولوي که: «قرض ده زين دولت اندر اقرضوا / تا كه صد دولت ببينى پيش رو»، «اندكى زين شرب كم كن بهر خويش / تا كه حوض كوثرى يابى به پيش». اين حادثه دلنشين در نقلي ديگر چنين گزارش شده است: حضرت ابراهيم(عليه السلام) آمد و سلام داد و عرضه داشت: اين گله عظيم از کيست؟ فرمود: مال خداوند است و در اختيار من. جبرئيل عرض ميکند: آيا يکي از آن گوسفندان را به من ميفروشي؟ ميفرمايد: نام مقدس خدا را بر زبان آور تا ثلث تمام گله را به تو بدهم... همينطور ثلث دوم و ثلث سوم... وقتي تمام گله و دارايي خود را در ازاي شنيدن نام محبوبش به جبرئيل ميبخشد، ميگويد: اگر بار ديگر اين نام مقدس را ببري، خودم نيز بندهات خواهم شد. ناگهان خداوند خطاب ميکند: كَيفَ رَأيتَ خَليلى يا جِبرَئيل؟ قال: نِعمَ العَبدُ خَليلُكَ ميفرمايد: من خليل خدايم و آنچه را به کسي دادهام، پس نميگيرم. خداوند تعالي به پيامبرش وحي ميکند که: أن يَبيعَها وَيَشتَرِىَ بِثَمَنِها الضِّياعَ وَالعِقارَ وَيَجعَلَها وَقفاً... (اين واقعه مهم و شنيدني در منابع مختلف بهصورتهاي گوناگون نقل شده است. ازجمله: اسماعيلبنمصطفي حقي، تفسير حقي (روح البيان)مرتضي مطهري، مجموعهآثار، ج26 (آشنايي با قرآن)، ص292).
ميدارد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون.(1)
بنابراين، شرط سالم ماندن در مقام عمل و انجام صحيح وظايف و تکاليف الهي، مراقبت دائم و توجه هميشگي به خداوند و زنده نگه داشتن ياد او در دل است. آفت اين مرحله، غفلت، تغافل و بياعتنايي است. به همين جهت، امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا به اين آفت خطرناک اشاره دارند و از خداوند متعال براي نجات و رهايي از اين مهلکه ياري ميجويند: وَجَنِّبْنَا... الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم؛ «پروردگارا، ما را از غفلت و بيتوجهي نسبت به محرمات الهي و گرفتار شدن در دام فريب دشمن راندهشدهات، شيطان، ايمن دار».
1. انفال (8)، 2. درباره اين گروه از بندگان خداوند در فرازهاي ديگر از آيات شريفه قرآن کريم، چنين آمده است: وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (مائده، 83)؛ وَلا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ (توبه، 92) و... .
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org