- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه بـيستويکـم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَجَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَالْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ، وَالشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَالْعَمَي عَنْ سَبِيلِكَ، وَالْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَالانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم؛ پروردگارا، به روح مقدس و مطهر محمد و آل محمد(عليهم السلام) درود فرست و ما را از آلودگي به پليدي و شرکورزي نسبت به خودت و سستي در ستايش و تمجيدت و شک و ترديد در دينت، کوردلي در راه حق تو و غفلت و بيتوجهي نسبت به محرمات تو و فريب دشمنت، شيطان راندهشده، ايمن دار.
راهکار نجات از فريب شيطان
امام سجاد(عليه السلام) ذيل اين فراز از دعا چنين تقاضايي از خداوند دارند: اللَّهُمَّ...جَنِّبْنَا... الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم؛ «پروردگارا، ما را از فريب دشمنت، شيطان راندهشده، ايمن دار».
بهراستي چگونه ميتوان در عمل، از مکر و فريب شيطان در امان ماند؟ بنا بر آنچه پيش از اين در باب شروط استجابت دعا گفته شد، براي عملي شدن اين تصميم مهم، صِرف دعا كافي نيست. لازمه خواست جدي از خداوند، در نظر داشتن اسباب و عللي است که خداوند براي انجام هر کاري در نظر گرفته است. تلاش خودمان نيز يکي از آن اسباب است. هر زمان که احساس کرديم اين اسباب، کافي نيست و ما به ياري و مدد بيشتري از ناحيه خداوند نياز داريم، بايد به خداوند توکل و اعتماد کنيم و به ياري او مطمئن باشيم.
شايد اين سؤال به ذهن بسياري از افراد بيايد كه اساساً چرا خداي متعال، شيطان را با اين ويژگيها آفريد و بر سر راه حرکت انسان قرار داد؟ پاسخ تفصيلي به اين پرسش در اين مجال، ميسور نيست، اما بهاجمال براي همه ما روشن است که شيطان نيز همچون ديگر اسباب و علل، از عوامل امتحان و ابتلاي انسان است. به همين جهت، هميشه مانع کار ماست و دائم بايد مراقب مکرهاي او بود.
خداي متعال براي امتحان و آزمايش انسان، دائماً او را بر سر دوراهيها قرار ميدهد و براي اين کار، ابزارهاي مختلفي قرار داده است. بعضي از اين ابزارها دروني، و بعضي ديگر، بيروني است. شيطان و اعوان و انصار شيطان و در مقابل، فرشتگان و مأموران رحمت الهي، از ابزارهاي بيروني براي امتحان انسانند. اين دو دسته ابزار، دائماً انسان را بهسوي كارهاي زشت و ناروا و همچنين نيات خوب و اعمال صالح دعوت ميكنند. بخشي ديگر از ابزارهاي امتحان انسان، درونياند. کششهاي دروني انسان بهسوي خوبيها و بديها، او را به هر سو ميکشند. هوا و هوس و اميال حيواني و در مقابل، گرايش و کشش بهسوي خوبيها و محبت به خداوند و اولياي الهي، دو نيروي قدرتمندياند که هرکدام، انسان را بهسوي يکي از جهات متضاد، رهنمون ميشوند.
بنابراين، خداوند در جهت مثبت، ميل به ايمان به خود و محبت به اوليا و دوستانش را بهعنوان وسيلهاي براي تقويت دروني در دل انسانهاي مؤمن قرار داده است: حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُون؛(1) «خداوند، ايمان را محبوب دل مؤمنان قرار داد و آن را در
1. وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الأمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (حجرات، 7).
دلهاشان مزين کرد و کفر و فسق و گناه را مبغوض دلهاشان قرار داد. چنين انسانهايي اهل رشد و ترقي هستند».
به همين جهت، در دل مؤمن علاقه خاصي نسبت به خداوند و اولياي الهي وجود دارد. همچنين خداوند براي تقويت مؤمنين، عواملي را در بيرون از وجودشان مقرر فرموده است. به فرموده قرآن، خداوند بخشي از فرشتگان را مأمور کمک و تأييد انسانهاي مؤمن قرار داده است. مؤمنان، گروهي هستند که بهخاطر قوت ايمان به خدا و روز قيامت، از نزديکترين خويشان خويش دست شستهاند و خداوند، ايمان را بر دلشان مکتوب کرده و با ملائکه ويژه خود، آنها را تأييد فرموده است: كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه.(1)
در اين آيه شريفه، مقصود از «روح»، غير از روح اشخاص انساني است. «روح»، موجودي برتر و عظيمتر از ملائکه و به تعبيري، حتي برتر از جبرئيل است که در شب قدر براي تقديم امر الهي بر وليّ خدا(عليه السلام) نازل ميشود.(2) بر اساس اين آيه شريفه، خداوند متعال، يکي از مأموريتهاي ويژه «روح» را تأييد مؤمنان مقرر فرموده است(3) و شايد مقصود از روح مؤيدِ مؤمنين همان باشد که در روايات به نام
1. لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَّ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مجادله، 22).
2. از امام صادق(عليه السلام) در يک حديث طولاني نقل است که در پاسخ به پرسشي درباره روح فرمودند: الرُّوحُ هُوَ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَإِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَ لَيْسَ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوح (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج1، ص387).
3. اينکه اين موجود عظيم و شريف چگونه موجودي است يا از سنخ کدام دسته از موجودات است، خيلي روشن نيست. برخي آن را از سنخ ملائکه ميدانند. بعضي نيز به استناد برخي آيات و روايات، منکر اين ادعايند. بعضي معتقدند روح همان جبرئيل امين است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ (شعراء، 193). شايد به سنخ خاصي از ملائکه، «روح» گفته ميشود. البته ما به جهت جهلمان به عالم ماوراي طبيعي، اطلاعات درستي از اين سنخ موجودات نداريم.
«روح الايمان»(1) آمده است. در هر صورت، اين موجود شريف، هرچه هست، باعث تقويت و ياري مؤمنان است. در مقابل، خداوند عواملي را مقرر فرموده است تا مؤيد و ياور هواپرستان و اسيران در زندان شهوات حيواني باشند.
بنابراين، بر اساس يك سنت كلي قرآني و مقتضاي حكمت خداوندي، هم مؤمنان و هم هواپرستان بهوسيله نيروهايي دروني و بيروني تأييد و کمک ميشوند: مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورا.(2)
خداوند در اين آيه شريفه، بندگانش را به دو دسته تقسيم کرده است:
گروه اول، کساني که به زرد و سرخ دنيا دل سپردهاند و عاشق و اسير دنيايند. ما با وسايلي به آنها كمك، و اسباب رسيدن به خواستههايشان را تا حدودي كه مصلحت باشد، فراهم ميکنيم. البته براي اين عده، جهنمي را آماده ساختهايم که در آن، خوار و ذليل خواهند بود.
1. عَنْ جَابِر عَنْ أَبِي جَعْفَر(عليه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ. فَقَال(عليه السلام) لِي: يَا جَابِر! إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ وَرُوحَ الْإِيمَانِ وَرُوحَ الْحَيَاةِ وَرُوحَ الْقُوَّةِ وَرُوحَ الشَّهْوَةِ. فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِر! عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى. ثُمَّ قَالَ: يَا جَابِر! إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَلَا تَلْعَب (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج1، ص271).
2. اسراء (17)، 18ـ19.
گروه دوم، كساني که تابع حقايق ثابت و پايدار ابدياند و براي رسيدن به آن تلاش فراوان دارند. ما سپاسگزار آنهاييم و اين تلاشها را بيپاسخ نخواهيم گذاشت.
در هر صورت، ما به همه اين دو گروه در اين عالم ياري ميرسانيم و در راستاي انتخابي که دارند، اسباب و وسايلي برايشان فراهم ميکنيم و مانع رسيدن آنها به هدفشان نيستيم: كُلاًّ نُمِدُّ هؤلاءِ وَهَؤلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا؛(1)
خداوند در تعبيري ديگر، به اين نکته تصريح دارد که ابتدا هر دو راه را به آنها مينمايانيم: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً.(2)
آنگاه او را در انتخاب راه آزاد ميگذاريم و پس از انتخاب راه، او را در پيمودن آن راه، چه راه خوب و چه بد، كمك ميکنيم. البته به كسي كه راه خوب را انتخاب ميکند و به آن راه ميرود، كمك خواهيم کرد تا خوبتر و سريعتر راه بپيمايد. براي آن کس نيز که بيراهه را انتخاب کرده است و در آن مسير گام مينهد، وسايل پيمايش فراهم ميکنيم تا بتواند گناه كند. البته لطف و امداد الهي، که شامل حال مؤمنين ميشود، بيش از آن مقداري است که شامل كفار و گنهكاران ميشود. همچنان كه در آخرت هم پاداش مؤمنان ده برابر: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا(3) و گاه بسيار بيشتر است: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُون.(4)
1. اسراء (17)، 20.
2. انسان (76)، 3.
3. انعام (6)، 160.
4. بقره (2)، 245.
بنابراين، فلسفه آفرينش عالمِ دنيا، امتحان و آزمايش است. اگر چنين است، پس اسباب و ابزارش نيز بايد فراهم باشد. خداوند اين اسباب را در بيرون و درون انسان فراهم کرده است که عبارتاند از: نيروهاي متضاد دروني، مانند گرايشهاي متعالي، عقل، گرايشهاي مثبت از يکسو و هواهاي نفساني و غرايز حيواني از سويي ديگر؛ و نيروهاي متضاد بيروني، مانند جنود الهي، فرشتگان و روح الهي از يکطرف و شياطين انس و جن از سويي ديگر. اين دو نيروي جذاب، با کشش زياد، انسان را بهسوي خود ميکشند: كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي.(1)
از يكطرف، شياطين، انسان را به راههاي انحرافي دعوت ميكنند، و از سوي ديگر، وي اصحاب و ياراني دارد که او را از شياطين منصرف ميکنند و بهسوي خدا و هدايت الهي ميخوانند. عامل نجات ما از انحراف و موفقيت در اين ميدان کارزار واقعي، قبل از هرچيز، شناخت راهها و عوامل خير و شر است تا ناگهان و براثر جهل و غفلت به بيراهه کشيده نشويم و فريب نخوريم.
برخي براثر برداشتهاي نادرست پنداشتند كه شيطان با گروهي از انسانها دشمني خاصي دارد و بر آنها تسلط پيدا ميکند و از همان آغاز عمر، آنها را به اجبار بهسوي گناه و شر و بدي ميكشاند، بهگونهايكه قدرت هيچ مقاومتي در مقابلش ندارد. در آخر نيز آنها را به جهنم رهنمون ميشود: فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّار.(2)
اين پندار غلط از القائات شيطان است. نظر قرآن کريم، مخالف اين پندار است:
1. قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا وَنُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي وَأُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِين (انعام، 71).
2. نساء (4)، 145.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَان.(1) کار شيطان، وسوسه و ارايه طريق، همراه با تزيين، تهديد و تشويق است. هيچ اجباري در کار شيطان نيست. البته ممكن است انسان، خود را در اختيار شيطان قرار دهد و مطيع او شود. همچنان که برخي افراد به اختيار خود، مهارشان را بهدست خدا و اولياي خدا ميسپارند: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَات.(2)
وقتي انسان، ولايت خدا را بپذيرد و اختيار خود را بهدست خدا بسپارد، خدا متصدي تدبير امورش ميشود. تا آنجا كه در حديث قدسي معروف «قرب نوافل» که امام صادق(عليه السلام) از جد بزرگوارش، نبي مکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل کرده است، خداوند ميفرمايد: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي ينْطِقُ بِهِ وَيدَهُ الَّتِي يبْطِشُ بِهَا؛(3) «من گوش او هستم که با آن ميشنود و ديدگانش هستم که با آن ميبيند و زبانش هستم که با آن سخن ميگويد و دستانش هستم که با آن به امورش رسيدگي ميکند».
حضرت اباعبداللهالحسين(عليه السلام) در دعاي وزين عرفه خطاب به خداي متعال عرض ميکند: إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَبِاخْتِيارِكَ عَنِ اخْتِيارِي؛(4) من
1. نحل (16)، 99.
2. بقره (2)، 257.
3. عَنْ حَمَّادِ بن بَشِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله): قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَه (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص352؛ محمدبنالحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، ج4، ص72).
4. مفاتيح الجنان، اعمال روز عرفه، دعاى امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه.
و امور مرا با تدبير خود از برنامهريزي و تدبير ناقصم با اختيار و انتخاب خوب خود براي من، از انتخاب و اختيارم مستغني کن».
بههرحال، سنت الهي اين است که اگر انسان به دستور خداوند عمل کند و او را صادقانه، همهکاره و وکيل تامالاختيارش قرار دهد: فَاتَّخِذْهُ وَكِيلا،(1) خداوند هم وکالتش را ميپذيرد و حقيقتاً از سوي او وکالت ميکند. در اين صورت، او از اوليا و دوستان خدا خواهد بود: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُون.(2) پس خداوند متصدي كارهايش ميشود و هم كارهاي دنيايش را تدبير ميکند و هم امور آخرتش را. درنتيجه، خيالي راحت، آرام و آسوده خواهد داشت: أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب،(3) چنين بندهاي، نه اضطراب و فشاري خواهد داشت، نه غم و غصهاي، نه ترس و دلهرهاي. دوستان خداوند چنيناند و در عصر ما نيز از اين نوع افراد، بوده و هستند. شخصيت بزرگوار، مرحوم حاج آقارضا بهاءالديني(رحمه الله) يکي از آن افراد بود. ايشان مجسمه آرامش بودند. من بيش از چهل سال با ايشان آشنا بودم. در اين مدت طولاني به خاطر ندارم که حتي يك حالت اضطراب، دستپاچگي، ندانمكاري، دودلي و امثال اين رفتارها در ايشان مشاهده شده باشد. هميشه آرام بودند و دلي به خدا سپرده و خاطري آسوده داشتند.
همچنين اگر شيطان را پيشواي خود قرار دهد و از او ياري جويد، بيترديد، شيطان نيز اين خضوع و خشوع را بيپاسخ نميگذارد و بر او سلطنت ميکند و او
1. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً (مزمل، 9)؛ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَتَذْكِيرِي بِآياتِ اللّهِ فَعَلَي اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونِ (يونس، 71)؛ وَما لَنا أَلاّ نَتَوَكَّلَ عَلَي اللّهِ وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلي ما آذَيْتُمُونا وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (ابراهيم، 12).
2. يونس (10)، 62.
3. رعد (13)، 28.
را در راستاي اهداف شيطانياش، ياري خواهد داد: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَه.(1) در اين صورت، هميشه در حال اضطراب، دودلي، دستپاچگي، ندانمکاري و داراي شخصيتي متزلزل و بيثبات خواهد بود. چنين افرادي براثر همين روحيات، پس از مدتي دچار بسياري از بيماريهاي روحي، رواني و جسمي خواهند شد. اينان کسانياند که در قبال مودتها و محبتهاي خداوند، راه دشمني و کينهتوزي را در پيش ميگيرند: تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأتَبَغَّضُ إِلَيكَ وَتَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْك؛(2) «پروردگارا، تو به من محبت ميورزي، ولي من در مقابل، بغض و دشمني تو را به دل ميگيرم و تو با مودت و دوستي به من روي ميکني، ولي من نميپذيرم».
طبيعي است که نتيجه رويگرداني از خداوند، پذيرش ولايت و سلطنت طاغوت و شيطان است: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَه. وقتي شيطان بر انسان مسلط شد و سرپرستي و ولايت انسان را به عهده گرفت، او را بهسوي نيستي و هلاکت رهنمون خواهد شد: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون.(3)
وسوسه؛ اثرگذارترين کار شيطان
کساني چون ما که از اولياي الهي نيستيم و خطر سيطره شيطان ما را تهديد ميکند، در كشاكش نيروهاي متضاد چگونه خود را نجات دهيم؟ يکي از مهمترين و تأثيرگذارترين شيوه سلطه شيطان بر انسان، تصرف در فکر و خيال و قواي ادراکي
1. نحل (16)، 100.
2. مفاتيح الجنان، دعاى افتتاح.
3. بقره (2)، 257.
اوست. ريشه همه كارهاي متفاوتي که در قرآن به شيطان نسبت داده شده، وسوسه است. وسوسه، مأموريت و كار اصلي شيطان است. شيطان از طريق ايجاد ترديد در استدلالها و براهين، اصل اعتقادات را مردد و مشکوک جلوه ميدهد. مثلاً در ذهن جوانان اين مطالب را القا ميکند که از کجا معلوم، اين برهان غلط نباشد؟ شايد روشي که در اين استدلال از آن استفاده شد، خدشهدار باشد؛ شايد ديگران استدلالهاي قويتري داشته باشند؛ ديگران نيز مانند ما انسان و عاقلاند. نشانه توان و قدرت عقلي و علمي آنها، پيشرفتهاي علمي و فناوري آنهاست. احتمال درست بودن ادعاي آنها بالاست. بنابراين، احتمالاً حق با آنهاست. تمام اين موارد از وساوس شيطاني است.
نوع ديگر وسوسههاي شيطاني، وسوسه در مقام عمل است. انسان در مقام عمل به دنبال انجام کاري است تا با انجام دادن آن به لذتي دست يابد يا از رنج و دردي فرار کند. در چنين مواردي، شيطان دو کار انجام ميدهد؛ يا اعمال بد را تزيين، و انسان را به انجام آن تشويق ميکند، يا از تخويف استفاده ميکند و انسان را از انجام کاري ميترساند.
در مقام تزيين، شيطان درصدد کشاندن انسان بهسوي لذات حرام است. در مواردي که انسان براثر اشتباه و غفلت، کاري کرد که لذت حرامي را برايش در پي داشته است، کار شيطان، وسوسه اوست تا آن لذت در نظر وي بسيار بزرگتر و خوشايندتر جلوه كند. تلقينات دروني که هرکدام از ما کموبيش شايد آن را تجربه کرده باشيم، از همين سنخ است و شيطان آن را تقويت ميکند. در چنين مواردي، درون ما نيرويي را احساس ميکند که گويي او را به سمت برخي امور ميکشاند و زيبايي و لذت آن را در نظر انسان، دوچندان مينماياند. در چنين حالتي، گويي نيرويي از بيرون به کمک ميآيد و باعث تقويت اين کشش ميشود که حتي به بيان
عرفي، در اين مثل معروف عاميانه، يک احساس باطل و شيطاني دروني به انسان ميگويد: «سركه دزدي، شيرينتر از حلواست»؛ يعني قدرت تزيين چنان بالاست که حتي سرکه ترش را در نظر انسان، شيرين جلوه ميدهد. به فرموده قرآن، اين همان تزيين و وسوسه شيطان است: زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُم.(1) شيطان، دزدي و تصرف در مال غير را چنين ماهرانه تزيين و انسان را به انجام اين کار زشت تهييج ميکند.
در مقام تخويف، شيطان درصدد بازداشتن انسان از انجام کار خير است. مواردي که انسان درصدد انجام کاري اعم از فعاليتهاي فکري و ذهني يا فعاليتي يدي و جسمي است که البته با قدري سختي و مشقت همراه است، روزنه خوبي براي ورود شيطان در نظام اراده و تصميمگيري اوست. تسويف و اهمالکاري و به تأخير انداختن کارها، بهخصوص در اقدامات مثبت و کارهاي خير، فراهمکننده اين
1. تسويف و اهمال در کارهاي خير در لسان مبارک رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اهلبيت(عليهم السلام) بسيار نکوهش شده است. در وصاياي پرارزش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به اباذر نيز پرهيز از تسويف آمده است: يَا أَبَاذَرٍّ إِيَّاكَ وَالتَّسْوِيفَ بِأَمَلِكَ فَإِنَّكَ بِيَوْمِكَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه (محمدبنالحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، ج1، ص114). همچنين وجود نازنين امام محمد باقر(عليه السلام) در وصيتشان به جابربنيزيد جعفي، او را از ورود به درياي عميقي که بسياري را در خويش غرق و هلاک کرده است، يعني تسويف و اهمالکاري، پرهيز ميدهند و ميفرمايند: إِيَّاكَ وَالتَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى (محمدباقر مجلسي، بحار الانوار لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج75، ص162). در دعاها و مناجاتهاي مأثور از اهلبيت(عليهم السلام) نيز اين مسئله بارها بيان شده است و آن بزرگواران از گرفتار شدن به دام تسويف به خداوند پناه بردهاند: حضرت مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) در دعاي حضرت خضر، معروف به دعاي کميل، به محضر حضرت حقتعالي عرضه ميدارند: وخدعتني الدنيا بغرورها ونفسي بجنايتها ومطالي (مفاتيح الجنان، دعاي کميل). همچنين امام زينالعابدين(عليه السلام) در دعاي معروف به ابوحمزة ثمالي، خطاب به حضرت حقتعالي عرضه ميدارند: فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسْوِيفِ وَالْآمَالِ عُمُرِي (مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزة ثمالي).
زمينهها از درون است.(1) گاه انسان انجام کار خير، مانند کمک مالي به نيازمندان را دراثر وسوسه شيطان و به بهانه خستگي يا تصميمگيري بهتر در آينده يا ترس از زيانهاي احتمالي، به تأخير مياندازد. بنابراين، تنبلي، تسويف، تنآسايي، ضعف اراده، وارفتگي و انگيزههاي ضعيف، بستري آماده و مناسب براي جولان دادن شيطان در نظام ارادي و تصميمگيري ما در جهت ترک انجام کار خير يا تأخير انداختن است. شايد به همين جهت، در آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام)، به تسريع و تعجيل در انجام کار خير سفارش زيادي شده است. خداوند در قرآن کريم، يکي از خصايل نيک مؤمنان را تسريع در کار خير دانسته است: أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُون؛(2) «مؤمنان کساني هستند که بهسوي اعمال خير سرعت ميگيرند و در انجام دادن آنها از ديگران سبقت ميگيرند».
فلسفه لزوم سرعت، سبقت و عجله مؤمن در انجام کارهاي خير، دفع و رفع موانع دروني (اميال و هواهاي نفساني) و بيروني (شياطين انسي و جنّي) است که ممکن است او را از انجام آن بازدارد. ترس از اينکه شيطان زمينهاي پيدا کند و او را از انجام آن بترساند: إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُم
1. انفال (8)، 48.
2. مؤمنون (23)، 61. بسياري از آيات قرآن کريم به سرعت و سبقت گرفتن در انجام کار خير اشاره کرده است. آياتي چون: وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره، 148)؛ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (آل عمران، 114)؛ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده، 48)؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ (انبياء، 90).
مُؤْمِنِين الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛(2) «شيطان، شما را از فقر و تهيدستي ميترساند و شما را به زشتيها واميدارد و خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش ميدهد و خداوند، گشايشگر داناست».
خداوند به مؤمنان هشدار داده است فريب شيطان را نخورند و وعدههاي دروغين وي را جدي نگيرند. در عوض، بايد به انجام کار خير سرعت دهند تا گرفتار هوسهاي دروني و تزيين يا تخويف شيطان نشوند.
خداوند در قرآن کريم، دروغين بودن وعدههاي شيطان را در قالب گفتوگوي گروههايي از اهالي جهنم به تصوير کشيده است: گروه مستضعفان و مستكبران، نخبگان و توده مردم. اين دو گروه بر سر علت جهنمي شدنشان با هم نزاع ميکنند: يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ...؛(3) مردم عادي و متوسط جامعه خطاب به نخبگان و مستکبران جامعه ميگويند: اگر شما نبوديد، ما مؤمن بوديم و به اين سرنوشت شوم گرفتار نميشديم. نخبگان و مستکبران پاسخ ميدهند که مقصر، خودتان بودهايد. بعد از اينكه [از طريق پيامبران الهي و کتابهاي آسماني]، راه هدايت براي شما باز بود، ما چه مانعي براي هدايت شما بوديم؟ ما کي شما را به زور و اجبار، به کفر وادار کرديم؟
1. آل عمران (3)، 175.
2. بقره (2)، 268.
3. (سبأ، 31ـ32).
در ادامه اين نزاع و گفتوگو، باز هم مستضعفان، کساني را که براثر متابعت از آنها از راه راست الهي منحرف شدند، متهم ميکنند و ميگويند: بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادا؛(1) «البته حيله و نيرنگ مدام و شبانهروزي شما باعث کفر ما به خداوند و شرکورزي ما شده است».
گفتوگوي ديگري که در قرآن به آن اشاره شده، گفتوگوي مردم گمراهشده با شيطان در جهنم است. اين گروه، گمراهي و انحراف خويش را به شيطان نسبت ميدهند و او را عامل اصلي معرفي ميکنند. شيطان پاسخ ميدهد: إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَان.(2)
شما کساني بوديد که به دعوت خداوند بهسوي حق و حقيقت پشتپا زديد و دعوت مرا لبيک گفتيد. من جز دعوتي که کردم، هيچ سلطه و سيطرهاي بر شما نداشتم. البته دعوت من، دعوت دروغين بود و شما اين دعوت پوچ، دروغين و خالي از حقيقت مرا اجابت کرديد. پس به جاي من، خود را سرزنش کنيد. در آخر، شيطان به اين امر اعتراف ميکند که اکنون من و شما با هم مقصريم. درنتيجه، هيچکدام نميتوانيم ياور و فريادرسي براي ديگري باشيم: مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِي.
بخش ديگري از آيات قرآن به اين حقيقت اشاره دارد که نهايت وسوسههاي
1. وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الأغْلالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (سبأ، 33).
2. وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِي مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (ابراهيم، 22).
شيطان، عداوت، کينهجويي و درگيري و نزاع بين انسانهاست: إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِر.(1)
خداوند متعال در اين آيه شريفه به اين حقيقت اشاره دارد که شيطان ابتدا انسان را به استفاده غلط از برخي نعمتهاي الهي، تشويق و وسوسه ميکند. مثلاً آنها را وسوسه ميکند و به آنها ميآموزد تا از انگورهاي خوب و شيرين، مشروب بسازند. سپس با تزيين عملشان، آنها را به خوردن و آشاميدن آن وسوسه ميكند. يعني همان ماده تلخ، بدمزه و سكرآور را برايش چنان تزيين ميکند که به آن معتاد ميشود. طبيعي است وقتي انسان شيطانصفت گرفتار اين فسق شد، عقل خود را از دست ميدهد و ديگر کسي و چيزي جلودارش نخواهد بود. درنتيجه به عداوت و بغضاء و کشتار روي ميآورد. او ديگر مست لايعقلي است که هيچ نميفهمد. از چنين حيواني، هر جنايتي ساخته است.
همين فرايند، به سبکي ديگر درباره قمار اتفاق ميافتد. وقتي گرفتار رذيله قمار شد، براي بُرد بيشتر و به دليل از دست دادن مال و اموالش، نسبت به ديگران کينه و دشمني پيدا ميکند و درنتيجه، با آنها درگير ميشود و گاه به قتل و کشتار نيز دست ميزند.
همه انواع کارهايي را که در قرآن به شيطان نسبت داده شده است، بهنوعي ميتوان به كار اصلي او، يعني وسوسه، برگرداند. ريشه اصلي همه اين کارهاي شيطان، وسوسه است. البته وسوسه شيطان در هر مورد به اقتضاي همان مورد، متفاوت است. گاه وسوسه بهصورت ايجاد شبهه در افکار و انديشههاست. گاه باعث تغيير در گرايشها ميشود و خواستههاي انسان را منحرف ميکند. وسوسههاي
1. مائده (5)، 91.
شيطان در اين دو محدوده باعث ميشود تا افعال و کارهاي انسان نيز شيطاني و نادرست انجام شود. براي اينکه تمام افعال اختياري انسان ناشي از دو عامل است: عامل اول، شناخت انسان است و عامل دوم، گرايش و ميل او. انجام صحيح هر اقدامي در انسان به صحت و سلامت وي در اين دو عامل وابسته است. به همين جهت، ما بايد انديشه خويش را از وسوسههاي شيطاني حفظ كنيم. يعني روش انديشيدن درست و ارايه استدلالهاي صحيح را بهخوبي ياد بگيريم و از اهل معرفت و فهم و تعقل ياري بجوييم تا در مقام شناخت، تسليم شيطان نشويم. همچنين در بُعد گرايشها و خواستها بايد مراقب باشيم تا شيطان با وسوسه، گرايشها و اميال ما را بهسوي جهات منفي سوق ندهد. اگر اين دو عامل در معرض آسيب وساوس شيطاني قرار نگيرد، عمل ما نيز درست و صحيح انجام خواهد گرفت. اگر از دلايل کافي آگاه نباشيم يا در اين زمينه، دچار شک و ترديد شويم يا به هر دليل، تمايلات و گرايشهاي ما بهسوي جهات صحيحي نباشد، درنتيجه، اقدامات و کارهاي ما نيز بهدرستي انجام نميشود و مرضيّ خداوند متعال نخواهد بود.
اينکه گاهي در انجام برخي کارها بسيار سستي ميورزيم و حاضر نيستيم کمترين هزينهاي در قبال آن بپردازيم، براي اين است که شيطان، با وسوسههاي نهان و آشکارش، يا ديد و شناخت ما را تغيير داده، يا انگيزه و تمايل ما را براي انجام آن کار از بين برده است؛ مثلاً حاضر نيستيم به اندازه فقط يک ربع ساعت از خواب شبمان کم کنيم و به جاي خواب، نماز شب بخوانيم و از اين طريق، خير دنيا و آخرت را براي خويش ذخيره سازيم. اين در حالي است که در طول شبانهروز، عمر ما تلف ميشود و گاه به اموري مشغول ميشويم که نهتنها براي ما مفيد نيست، بلکه بسيار مضر است. علت اصلي اين عيب بزرگ، تن دادن به وساوس شيطان در بخش شناخت يا گرايشهاست. وقتي از آثار و برکات معجزهآساي نماز و تهجد شبانه آگاه
نباشيم يا انگيزه درستي براي انجام اين کار بزرگ نداشته باشيم، طبيعي است که در قبال خداي متعال حالت خشوع و خضوع نداريم و خواندن چند رکعت نافله برايمان بسيار سخت و خستهکننده خواهد بود: وَإِنّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخَاشِعِين.(1)
آنها که عاشق نمازند و انديشه درستي نسبت به آن دارند، ميدانند نماز چه گوهر گرانبهايي است، يعني اين بخش از معرفتشان، با مراقبت درست، به آسيب وسوسه شيطان دچار نشده است. همچنين گرايش و ميل خاصي نسبت به آن در خود احساس ميکنند. پس، از اين بخش نيز بهخوبي مراقبت کردهاند و اين بخش هم دچار آفت وسوسه شيطان نشده است. وقتي چنين شد، حتي در شبهاي کوتاه تابستان نيز بهراحتي از رختخواب برميخيزند و عاشقانه به نماز ميايستند.
راه حفظ بُعد شناخت و معرفت ما از وساوس شيطان، تلاش در بهدست آوردن شناخت صحيح، تقويت قدرت تعقل و تفکر، رفتوآمد و مصاحبت با عقلا و انديشمندان درستانديش و عالمان خودساخته، عرضه افکار و انديشهها و اعتقادات به متخصصان مورد اعتماد و سنجش آن با معيارهاي صحيح است. بايد تلاش کرد تا بهويژه مسائل اعتقادي و ديني خود را از كساني ياد بگيريم كه خوشفکر و سليمالنفس باشند؛ مفتون دنيا، شيفته پُست و مقام دنيا، و به تعبير روايات، «قُطَّاعُ الطَّرِيق»(2) نباشند؛ چون چنان افرادي درخور اعتماد نيستند: فَاتَّهِمُوهُ عَلَي دِينِكُم. پس درباره اعتقادات و مسائل ديني به آنها اعتماد نكنيد. دين را بايد از كسي آموخت که متقي و داراي علم كافي باشد.
راه حفظ خود در مقام عمل به اين است که آرامآرام، با برنامهاي صحيح با
1. بقره (2)، 45.
2. ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني، اصول کافي، ج1، باب «المستأكل بعلمه والمباهي به»، ص46.
عبادات انس بگيريم. اگر انسان با سختي و رنجهاي اوليه در انجام برخي عبادات کنار آيد و آن را تحمل کند، از آن پس، خداوند نيز به يارياش ميآيد و او را به چنين اموري چنان علاقهمند خواهد کرد كه ترك آن براي وي مشکل خواهد بود. يعني حالتي شبيه اعتياد به اين امور در وي پديد ميآيد و گويي ناخواسته بدانسوي کشيده ميشود و ترک آن براي وي مشکل خواهد بود. اگر چنين است، پس بايد ابتدا با تمرين و تحمل سختيهاي اوليه، خود را به آن عادت داد. همچنين ترک گناه براي کساني که خود را به ارتکاب گناه عادت دادهاند، قدري مشکل است. ناديده گرفتن و بياعتنايي به ميل و کشش نفس و وسوسههاي شيطاني، براي کساني که خود را به اين امور عادت دادهاند، مشکل است. با تمرين نيز ترک اين امور براي انسان سهل خواهد شد.
گفتني است عادت به گناهان بزرگ و رفتارهاي ناپسند مهم، از انجام برخي امور ناپسند ساده و بهظاهر کوچک شروع ميشود. اين اعمال ناپسند، گاه چندان ساده و بهظاهر ناچيزند که اصلاً به چشم نميآيند. شايد در ابتداي کار، ارتکاب گناه در نظر انسان به چشم بيايد و بزرگ و مهم جلوه کند. به همين جهت، انسان در مقابل آن واكنش نشان ميدهد و از انجام آن خودداري ميکند. شيطان ابتدا او را به انجام گناهاني بهظاهر کوچک متمايل ميکند. سپس با تزيين عمل، خوف از ترک، کوچک نماياندن، بياهميت نشان دادن و ديگر شگردهايش، انسان را آرامآرام به آن عادت ميدهد. ارتکاب اين اعمال بهظاهر ساده، ولي مزيّن و جذاب، کار انسان را به جايي ميکشاند که بزرگترين گناهان را از روي عادت، بهآساني و با ميل شديد مرتکب ميشود.
بنابراين، براي آلوده نشدن به اين امور يا رفع و ترک آن بايد با مراقبت دائم، به جاي ارتکاب گناه و تکرار، و درنتيجه، عادت به آن، نفس خويش را به اموري پسنديده، و عبادت خداي تعالي عادت داد و انجام اعمال عبادي را در خويش بهصورت عادت و ملکه درآورد. انشاءالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org