قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلــسه نـهم

 

 

 

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَإِجْلالَ حُرْمَتِهِ وَالتَّحَفُّظَ مِمَّا حَظَرْتَ فِيهِ، وَأَعِنَّا عَلَي صِِيَامِهِ بِكَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِيكَ وَاسْتِعْمَالِهَا فِيهِ بِمَا يُرْضِيكَ، حَتَّي لا نُصْغِيَ بِأَسْمَاعِنَا إِلَي لَغْوٍ وَلا نُُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَي لَهْوٍ وَحَتَّي لا نَبْسُطَ أَيْدِيَنَا إِلَي مَحْظُورٍ وَلا نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَي مَحْجُورٍ وَحَتَّي لا تَعِيَ بُطُونُنَا إِلّا مَا أَحْلَلْتَ وَلا تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلّا بِمَا مَثَّلْتَ وَلا نَتَكَلَّفَ إِلّا مَا يُدْنِي مِنْ ثَوَابِكَ وَلا نََتَعَاطَي إِلّا الَّذِي يَقِي مِنْ عِقَابِك؛ پروردگارا! بر محمد و اهل‌بيتش(عليهم السلام) درود فرست و آگاهي نسبت به فضيلت ماه مبارک و تعظيم حريم آن و پرهيز از آنچه را در اين ماه بر ما حرام کرده‌اي، به ما الهام و عنايت فرما. ما را در اين ماه، با آلوده ‌نکردن اعضا و جوارحمان به نافرماني‌ها از خودت و به‌کارگرفتن آنها در راه رضايت، به روزه‌داري آن موفق بدار تا به سخنان بيهوده گوش فرا نداده، به امور بي‌ارزش چشم ندوزيم؛ دستانمان به‌سوي امور ‌حرام دراز نشود؛ در اعمال ناشايست گام نزنيم؛ شکم‌هامان را جز حلال پر نکند؛ زبانمان جز به آنچه تو مي‌فرمايي، نچرخد؛ جز در کاري که تو تکليف کردي نکوشيم و جز به ‌آنچه ما را از عقاب تو حفظ مي‌کند، دست نزنيم.

امام سجاد(عليه السلام) پس از انجام مقدمات دعا و آداب مخصوص به آن، اکنون، بخش اصلي دعا را با صلوات بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيتشان(عليهم السلام) آغاز فرمودند. پيش‌ازاين و در ابتداي مباحث، گفته شد که يکي از ويژگي‌هاي دعاهاي امام زين‌العابدين(عليه السلام) آن است که در

ابتدا يا در خلال غالب ادعيه، هر فراز با «صلوات بر محمد و آل محمد(عليهم السلام)» آغاز مي‌شود، و در اين بخش نيز حضرت(عليه السلام) چنين آغاز کرده‌اند. در ادامه، قبل از هر خواسته‌اي، از خداي متعال مي‌خواهد تا معرفت، نسبت به فضيلت و حرمت اين ماه و توفيق به انجام ‌رساندن وظايفي که در اين ماه بر ما مقرر شده است، به ما الهام و عنايت فرمايد.

حضرت(عليه السلام) اولين درخواست خود را مطابق با يک اصل روان‌شناختي و دستور تربيتي بيان فرمودند. آن اصل روان‌شناختي اين است که انسان براي گام ‌نهادن در هر مسيري و طي ‌کردن صحيح آن، بايد نسبت به آن مسير شناخت صحيحي داشته باشد. انسان موفق کسي است که به کار و فعاليتي وارد شود که به آن آگاهي داشته باشد، و اشتغال به آن فعاليت و درصد اهتمام و موفقيتش در آن کار منوط به مقدار شناختي است که درباره آن دارد. مقاومت و پايداري وي در آن کار، به اندازه آگاهي وي از زواياي آن فعاليت است.

همه کساني که وارد ماه مبارک رمضان مي‌شوند، و از خداوند طلب توفيق کرده، روزه مي‌گيرند و ديگر عبادات را انجام مي‌دهند، يک‌سان نيستند. تفاوت‌هاي موجود بين روزه‏داران و اهميت و ارزشي كه به اين ماه مي‌دهند، ريشه در معرفتشان نسبت به اين ماه عظيم دارد. برخي روزه را عبادت و تكليفي شاق مي‌بينند كه به گردن ما گذاشته شده است؛ گروه ديگر آن را بزرگ‌ترين توفيقي مي‌دانند که از طرف خداوند به آنها هديه شده است. ايشان چنان ديد مثبتي نسبت به روزه دارند که حتي به پيشواز آن مي‌روند؛ گويي به ماه رمضان خوشامد مي‌گويند. همه اين تفاوت‌ها، و طيف وسيعي که بين اين دو گروه قرار مي‌گيرند، به نوع نگاه آنان به اين ماه، و شناختشان از عظمت و فضايل آن بازمي‌گردد؛ بنابراين، مناسب است تا مسئله شناخت و معرفت نسبت به اين ماه و فضايل و حرمت آن که بسيار مهم است اولين خواسته ما از خداوند باشد.

خواسته بعدي حضرت(عليه السلام)، توفيق الهي است، براي خودداري از آنچه او نمي‌خواهد و نهي مي‌کند. اين فراز از دعا شايد اشاره‌اي باشد به اينكه روح روزه، خودداري و امساک است.(1) از ويژگي‌هاي اين ماه و اين عبادت، يعني روزه، همين است که انسان از ابتدا بنا را بر خودداري مي‌گذارد: خودداري از انجام هر مفطري؛ خودداري از بسياري خواسته‌ها و تمايلات نفساني.

سؤال: چرا خداوند متعال انسان‌ها را به صرف‏نظر ‌کردن از خواسته‌هايش موظف كرده است؟ طيف وسيعي از مؤمنان، جوانان و نوجواناني که تازه به سن تکليف شرعي رسيده‌اند، تا پيرمردان و پيرزناني که گاه قريب به صدسال از خداوند عمر گرفته‌اند و همچنين بسياري از افرادي که در کارهاي سخت اشتغال دارند، مکلف به روزه‌اند. افزون بر اين، طاقت‌فرسا‌ بودن روزه در ايام گرم و طولاني تابستان، به‌ويژه در بعضي اقليم‌هاي گرم، خود داستان ديگري است. همه اين امور نشان‌دهنده تکليف شاقّي است که خداوند بر ذمه مؤمنان نهاده است. چرا خداوند متعال در اين ماه، انسان را به خوردن غذاهاي خوب، ورزش و اقدامات ديگر در راستاي سلامت و تندرستي، توصيه نکرده است تا بتواند در همه ميادين، آماده کار و فعاليت باشد؟ حکمتش چيست؟

پاسخ: براي يافتن پاسخ صحيح براي اين سؤال بايد فلسفه وجودي انسان در اين عالم روشن شود. انسان، بر ‌اساس نوع خلقتش، مانند همه حيوانات ديگر، داراي


1. فقهاي شيعه(رحمهم الله) با استفاده از آيات و روايات، روزه را «امساک و خودداري از انجام مفطرات» معنا کرده‌اند. در منابع حديثي و فقهي، ابواب مختلفي در مقام بيان مفطرات روزه با عناوين امساک از اکل و شرب، امساک از ارتماس در آب، امساک از جماع، امساک از کذب به خدا، رسول و ائمه(عليهم السلام) و... آمده است؛ بنابراين ماهيت اين تکليف الهي خودداري و امساک است. ر.ک: محمدبن‌الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، کتاب الصوم؛ العروه ‌الوثقي، کتاب الصوم و... .

مجموعه‌اي از خواسته‌هاي غريزي و فطري است. اين تمايلات خودبه‌خود هيچ حدومرزي نمي‌شناسد و هرآنچه از خوردني‌ها، آشاميدني‌ها، کشش‌هاي جنسي و... براي وي لذت‌بخش‌تر باشد به آن تمايل بيشتري دارد و همه همّ‌وغمّ وي يافتن راهي براي لذت‌بخش‌تر‌ کردن و بيشتر بهره ‌بردن از آن است. البته تنها عامل تعديل‌کننده اين اشتهاي سيري‌ناپذير انسان، ضعف و ناتواني او در اثر پيري يا بيماري و امثال آن است.

به همين دليل هر دستور و خواسته‌اي که در برابر اين تمايلاتش بوده، به‌گونه‌اي درصدد محدوديت او باشد، خوشايند وي نخواهد بود. علاوه بر اين، گاه منهيات و ممانعت‌ها خودْ تحريک‌کننده است. وقتي به بچه بگوييد اين غذا را نخور يا با آن وسيله بازي نکن، او حريص‌تر مي‌شود؛ چون اساساً انسان از محدوديت گريزان و طبعاً آزادي‏‌طلب است: بَلْ يُرِيدُ الإنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَه؛(1) «آدميزاد طالب رهايي و بي‏‌بندوباري است».

البته خواسته‌هاي انسان هميشه يک‌سان نيست، بلکه در طول عمر، تمايلاتش تغيير مي‌کند. پس از سپري ‌شدن بخشي از عمر، تمايلات قبلي جاي خود را به خواسته‌هاي جديدي که به‌صورت ناآگاهانه از قبل در وي بوده است، داده، آرام‌آرام خواسته‌هاي جديد ظهور مي‌کنند.

حس کنجکاوي، غريزه گرسنگي و تشنگي، ارتباط عاطفي با والدين و ديگر افرادي که انسان با آنها در ارتباط است، بازي کردن و... ازجمله تمايلات انسان است که از دوران کودکي فعليت داشته و ارضاي صحيح و کامل هرکدام براي وي لذت‌بخش بوده است. اما پس از مدتي، متوجه مي‌شود که بر‌اثر محدوديت‌هاي موجود، ارضاي کامل همه تمايلات براي وي ممکن نيست و به‌ناچار بايد از برخي


1. قيامه (75)، 5.

امساک، و آن را فداي بقيه كند؛ بايد انتخاب و گزينش كند. انسان از اين طريق آرام‌آرام به مرتبه عقلانيت و تفکرْ نزديک و آماده قانون‌پذيري مي‌شود. ازاين‌پس «بايد» و «نبايد» براي وي معنادار خواهد بود. او با اين امساک و گزينش‌ها ياد مي‌گيرد که بايد باارزش‌ترها را بر بقيه ترجيح داد؛ البته تمايلات و خواسته‌هاي فطري در انسان بر ‌اساس حکمت است و لغو نيست. خداوند متعال براي هرکدام جاي مصرف خاص قرار داده است، اما گاه در مقام عمل و ارضاي تمايلات، اين خواسته‌ها تزاحم پيدا مي‌کند، و هنگام تزاحم خواسته‌ها، برخي بايد ارضا و برخي نبايد ارضا شود؛ اما کدام ميل بايد و کدام ميل نبايد ارضا شود؟ کدام را بايد بر بقيه ترجيح داد؟

از مشکلات اساسي انسان، عدم آگاهي و شناخت درست نسبت به اين امور است. اي‌بسا در مواردي به گمان خود تشخيص درست داده و انتخاب صحيحي کرده است، ولي بعد متوجه اشتباه خود شده است. اين تشخيص‌هاي اشتباه و تصميم‌هاي ناصحيح به انسان مي‌فهماند که او براي رسيدن به شناخت‌هاي درست و گرفتن تصميم‌هاي صحيح، به منبع کامل‌تري نياز دارد؛ منبعي که بداند چه چيزي براي انسان خوب است و چه اموري به صلاح وي نيست؛ تشخيص بدهد که چه اموري را «بايد» و چه اموري را «نبايد» انجام دهد.

خداوند در وجود انسان منبعي غني به نام عقل قرار داده است که تا حدي مصالح و مفاسد را تشخيص دهد و در اين عرصه بسياري از مشکلات انسان را حل کند. اما انسان به مرور زمان و با تجربه مي‌فهمد که اين منبع معرفتي نيز کافي نيست. بسياري از ميدان‌هاي معرفتي و تصميم‌هاي مهم، از حيطه تشخيص يا توان عقل عادي خارج است؛ به همين دليل او هنوز خود را نيازمند نيرو و منبعي ماورايي، و برتر از انسان و توان او مي‏بيند. اين نيروي برتر همان وحي و شرايع الهي است. ويژگي شريعت و دين، رفع همين مشکل است. دين رفع‌کننده نيازهاي

متعالي و برتر انسان است: او را هدايت مي‌کند و راه صحيح را از ناصحيح به او مي‌شناساند. پس مشکل شناخت و نقص معرفتي انسان با دين حل مي‌شود.

مشكل دوم انسان كه شايد از مشکل معرفتي و شناختي سخت‌تر باشد، تن ‌دادن به احکام الهي در عمل است. انسان سال‌ها به‌گونه‌اي آزاد زندگي کرده است؛ به‌ويژه در دوران کودکي که بر دست‌يابي به خواسته‌هايش عادت کرده است. تاکنون او هرچه دلش مي‌خواست، انجام مي‌داد؛ به‌گونه‌اي‌که گويي والدين، نوکر و خدمتکار وي بوده‌اند. بر‌اثر زياده‌روي در آزاد‌ گذاشتن فرزندان، آنها احساس آزادي و رهايي بي‌حدوحصري کرده‌اند؛ گو اينکه درهرحال فرزند بايد تا سنين خاصي، تا حدي آزاد و امكان فعاليت و بازي برايش فراهم باشد؛ چراکه اين نوع فعاليت‌هاي آزاد، فراهم‌کننده زمينه رشد آنهاست. در دستورهاي دين مقدس اسلام به اين نياز ضروري کودکان بسيار توجه شده است. دراين‌زمينه از سيره و سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) گزارش‌هاي بسياري در منابع روايي و تاريخي نقل شده است.(1)

وقتي کودک، در رفع نيازها و خواسته‌هايش آزاد و رها باشد، هيچ منع نشود و هيچ سختي و مشقتي را در زندگي تحمل نکند، شکي نيست که چنين کودکي در سنين بالاتر و مرحله پذيرش قانون و امرونهي‌ها دچار مشکل خواهد شد؛ به‌خصوص اگر جنبه‌هاي ديني تربيت و دستورهاي شرع مقدس در تربيت کودک کمتر مراعات شود و اين آزادي‌هاي بي‌حدوحصر همچنان ادامه يابد و سنين بالاتر را نيز دربرگيرد، مشکل همچنان افزايش خواهد يافت؛ مثلاً بر ‌اساس دستورهاي دين مبين اسلام، کودکان را بايد از شش يا هفت‌سالگي با برخي دستورهاي ديني


1. قَالَ النَّبِي(صلى الله عليه وآله): «الْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَعَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَوَزِيرٌ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ رَضِيتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَي وَعِشْرِينَ سَنَه وَإِلَّا ضُرِبَ عَلَي جَنْبَيْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّه» (محمدبن‌الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، ج21، ص476).

آشنا و آنها را به روشي صحيح، به انجام برخي اعمال و تکاليف سهل و آسان ترغيب کرد.(1) اين نوع تربيت، آرام‌آرام کودکان را به قانون‌پذيري آشنا و زمينه مسئوليت‌پذيري و تن ‌دادن به تکليف را در آنها زنده مي‌کند. وقتي چنين نباشد و کودکان بيش‌ازاندازه آزاد باشند، دوران کودکي آنها طولاني خواهد شد و اساساً بايدونبايد براي آنها، حتي در سنين بالاتر معنا نخواهد داشت. متأسفانه در جوامع امروزي براي کودکان و رفتارهايي که از آنها سر مي‌زند، در خانه، گاه، هيچ محدوديتي وجود ندارد و گاه در جامعه محدوديت‌هاي بسيار کمي مشاهده مي‌شود. در مقابل، انواع و اقسام لذت‌ها و ابزارهاي لذت‌بخش مهياست. کودک در رفتارهايي که دارد، به‌جاي‌آنکه تنبيه و متوجه اشتباهاتش شود، به صورتي خودکار از سوي والدين يا دست‌اندرکاران جامعه تشويق مي‌شود. طبيعي است که با اين نوع رفتار با کودکان، نوجوانان و جوانان، آنها روز‌به‌روز بر اعمال ناشايست خويش ترغيب و تهييج خواهند شد. چنين کودکان و نوجواناني که به اصول و آداب تعليم‌وتربيت آشنا نشده و آزاد، رها و لذت‌خواه بار آمده‌اند، در سنين قانون‌پذيري دچار اضطراب و سرگرداني عجيبي خواهند شد. آنها ديگر داراي روحيه قانون‌پذيري نخواهند بود و به‌عکس قانون‌گريز خواهند بود. طبيعي است که دائماً با قانون و مجريان قانون و هر امر محدودکننده‌اي درگيري فکري يا احياناً فيزيکي خواهند داشت.

البته بايد توجه داشت که در همه اين امور، افراط و تفريط‌ در هر مرحله‌اي


1. عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَن أَبِيه(عليهما السلام) قَالَ: «إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِالصله إِذَا كَانُوا بَنِي خَمْسِ سِنِينَ فَمُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصله إِذَا كَانُوا بَنِي سَبْعِ سِنِينَ وَنَحْنُ نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِالصَّوْمِ إِذَا كَانُوا بَنِي سَبْعِ سِنِينَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِيَامِ الْيَوْمِ إِنْ كَانَ إِلَي نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَالْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّي يَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَيُطِيقُوهُ فَمُرُوا صِبْيَانَكُمْ إِذَا كَانُوا بَنِي تِسْعِ سِنِينَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِيَامِ الْيَوْمِ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا» (ابي‌جعفر محمدبن‌يعقوب‌بن‌اسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج3، ص409).

مشکل‌ساز است؛ هم آزادي‌ها و رها‌کردن‌ها بايد بر ‌اساس اصول و معيارهاي صحيح باشد و هم محدوديت‌ها و کنترل‌ها.

همه آنچه گفته شد، در حيطه مسائل عقل عملي بوده است. اين دو‌گانگي در رفتارها، در دوگانگي در نگرش‌ها ريشه دارد؛ يعني اگر انسان به اين نتيجه برسد که خود به وجود آمده است و کسي خالق او نيست، پس کسي يا قانوني نبايد خارج از اراده او براي وي حقي تعيين کند و محدودکننده وي باشد؛ اما اگر معتقد شد به اينکه او را خالقي آفريده و براي آفرينش وي برنامه‌اي تهيه ديده و بر ‌اساس همان برنامه، سعادت دنيوي و اخروي‌اش معين و مشخص شده است، و او براي رسيدن به آن سعادت و کمال، راه مشخصي را «بايد» طي کند و «نبايد» در بيراهه قدم گذارد، اينجاست که انسان محدود به حدود مي‌شود و گاه به‌‌رغم ميل باطني‌اش بايد ملزم به انجام فعلي شود يا آن را ترک كند.

درزمينه عقايد و مسائل عقل نظري نيز همين دو نگرش وجود دارد: گروهي عالم هستي را نظام حساب‌شده‏ و دقيقي مي‌دانند که توسط يك گرداننده دانا و حکيم با طرح و نقشه‌اي دقيق و ماهرانه و با هدفي معين و مشخص پي‌ريزي شده است که الهيون، آن کارگردان و طراح حکيم را خدا مي‌نامند. در مقابل نيز نگرشي است که تمام عظمت اين عالم مرموز و پيچيده را امري تصادفي و اتفاقي مي‌دانند: پيدايش مواد اوليه، تغييرات و تحولات بعدي، پيدايش موجودات عالم با آن همه نظم و حساب دقيق و آنچه جهان در پيش روي دارد، همه‌وهمه را تنها اتفاق و حادثه‌اي مي‌دانند که خود‌به‌خود و بدون طرح، برنامه و مديريتي معين، محقق شده است.

درزمينه مسائل نظري مبناي ما روشن است. ازنظر اسلام و اديان ديگر، تحقق اين عالَم، تحقق تصادفي، عبث و بيهوده نبوده است و پايانش هم عبث و بيهوده نخواهد بود؛ بلکه جهان هستي را موجود حکيم و دانايي که ما او را خدا مي‌ناميم، آفريده است. اما در مسائل رفتاري، مطلب به اين وضوح و روشني نيست: به وجود خدا و

مخلوق بودن خويش معتقديم، اما عملاً در بسياري امور، خداوند و احکام و قوانينش در حاشيه است. اساساً دين در متن زندگي نيست؛ اساس زندگي، امور ديگري است. البته در کنار مسائل گوناگون زندگي، اشتغالات، فعاليت‌هاي گوناگون، تفريحات و مانند اينها، دين‌داري و گاه‌به‌گاه نماز خواندن، روزه گرفتن و مانند آن هم بخشي از زندگي ماست؛ اما دين در کنار و حاشيه آن است.

وقتي چنين شد، اصل در زندگي، آزادي و رهايي است. انسان دوست ندارد کوچک‌ترين مانعي بر سر راه لذت‌هايش قرار بگيرد و آنها را محدود کند: بَلْ يُرِيدُ الإنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَه. محدوديت‌ها و قوانين هم تاآنجا‌که ممکن است بايد در راستاي تحقق همين امر باشد.

اما اگر فلسفه زندگي انسان، فلسفه الهي و بر اساس شناخت و رعايت حدومرزهاي ديني باشد، وضع به‌گونه‌اي ديگر خواهد شد. اين يعني تقواي حقيقي و حقيقتاً پرواي الهي‌ داشتن. انسان متقي انساني است که تنها از ترس عقابْ قوانين و حدومرزها را رعايت نمي‌کند؛ بلکه چون به بندگي خويش معتقد است، خويش را مي‏پايد؛ قانون‏شناس و قانون‏گراست؛ و حتي اگر ضابط و ناظري نباشد حدود را رعايت مي‌كند؛ زيرا از ابتدا پذيرفته است كه رفتارهايش مرز دارد؛ قانون دارد؛ «بايد» و «نبايد» دارد؛ «خوب» و «بد» دارد؛ و خوب‌هايش را بايد انجام داد، و بدهايش را نبايد انجام داد؛ يعني اگر آن مسائل نظري و جهان‌بيني‌اش حل و کامل باشد و به آن باور داشته باشد، در مرحله عمل نيز چنين خواهد بود. البته کسب چنين تقوايي در دنيايي که داراي فرهنگي ناسازگار با آن است، کاري بس مشکل است. پس راه حل چيست؟

گفتيم که ما دو مشكل اساسي داريم:

مشکل اساسي اول شناختن قانون است. اساساً «خوب» يعني چه تا در قانون به آن امر شود، و «بد» يعني چه تا در قانون از آن نهي شود؟

گروهي معتقدند که معيار خوب و بد امور، پسند و ناپسند ‌بودن آن در نظر جامعه انساني است. ديدگاه مقابل معتقد است که معيار خوب و بد ‌بودن امور، رضايت يا عدم رضايت خداوند است؛ يعني آنچه که در راستاي کمال و سعادت انسان باشد خوب است، و آنچه در اين راستا نيست يا مخالف آن است، خداوند آن را خوب نمي‌داند. همه قوانين و احکام الهي بر اين اساس تعيين و تشريع شده است.

اگر چنين است، پس به حکم عقل، پس از اعتقاد به خداوند و قبول تشريع اديان توسط او، بايد به سراغ شناخت دين و احکام دين رفت؛ يعني عقل مي‌گويد: تا نفهمي چه ‌چيزي خوب و چه ‌چيزي بد است، در مرحله عمل، چگونه عمل ‏خواهي کرد تا به سعادت برسي؟

اما مشكل اساسي دوم در مرحله عمل است. انسان به بسياري از امور واقف است و ازنظر شناخت و آگاهي مشکلي ندارد، اما در مرحله عمل بدان پايبند نيست. ما در خوردوخوراک، پوشاک، خريد لوازم زندگي، رفيق ‌شدن با ديگران، انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصيلي، انتخاب شغل، هزينه ‌کردن سرمايه، قبول برخي مسئوليت‌ها، تن‌ دادن به برخي کارها و...، گاه به خوب و بد دو طرف مسئله واقفيم، ولي بد را انتخاب مي‌کنيم، چرا؟ دليل اين کار انس و عادتي است كه با لذت‌هاي زندگي دنيا پيدا كرده‌ايم، و تجربه اين لذت‌ها، مانع دخالت عقل در تصميم‌گيري ماست. با اين خصلتي که در انسان وجود دارد، اگر خداوند او را در همين مرحله رها و به يک بار ابلاغ پيام، توسط پيامبرانش اکتفا مي‌کرد، کار انسان به پايان خوبي ختم نمي‌شد. اما لطف خداوند به بندگانش بيش‌ازاين است. خداوند تنها به بيان و ابلاغ فرمان‌ها و دستورهايش اکتفا نکرده است، بلكه، علاوه بر بيان احکام شريعت، تربيت و آموزش انسان را به شيوه‌هاي گوناگون به عهده گرفته است و با انواع و

اقسام وسايل و اسباب، او را به انجام درست وظايف و طي ‌کردن صحيح طريق، ياري مي‌رساند تا انسان، در نتيجه اين تربيت‌ها، هدايت‌ها و کمک‌ها، با عادت‌هاي بد خويش مبارزه کند و خود را منضبط و تابع قانون خدا بار آورد.

يكي از بهترين روش‌هاي پرورش يافتن و تربيت ‌شدن كه در علم تعليم و تربيت و روان‌شناسي نيز مورد تأييد است، تمرين و ممارست در کارهاست. انسان با تمرين عملي، آرام‌آرام قادر خواهد بود تا مشکل‌ترين كارها را نيز انجام دهد. برنامه‌هاي تمريني براي کارهاي طولاني‌مدت، بسيار مؤثر است. بسياري از قهرمانان ورزش براي انجام برخي حرکات سخت و مشکل، مدت‌ها تمرين مي‌کنند؛ همچنين بسياري از سالکان و عارفان براي پيدا‌ شدن برخي ملکات نفساني يا ريشه‌کن ‌کردن برخي عادات ناپسند، مدت‌هاي مديدي وقت، صرف تمرين مي‌کنند تا موفق به انجام فعل يا ترک عادتي شوند. کساني که درصدد مبارزه با شيطان‌اند و مي‌خواهند بر نفس خويش مسلط شوند، به يك برنامه تمريني طولاني و سخت احتياج دارند. دين مقدس اسلام نيز براي تربيت و پرورش انسان و براي آنکه برخي عادات ناپسند را در او ريشه‌کن، و ملکات نفساني مثبت و خوب را جاي‌گزين کند، بهترين برنامه تمريني را تشريع و با دست با‌کفايت انبياي الهي، در قالب دين و شريعت به بندگان خدا ابلاغ کرده است. ازجمله مهم‌ترين اين برنامه‌ها روزه است: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون،(1) نه‌تنها براي مسلمانان، بلکه براي همه امت‌هاي پيشين نيز چنين بوده است. اين برنامه صرفاً براي آگاه ‌کردن بندگان خدا از احکام و دستورهاي دين نيست، بلکه برنامه‌اي عملي و تمريني، براي پايبند کردنشان به دين و درنتيجه متقي‌ بار آوردن آنهاست. بنابراين فلسفه روزه منضبط بار


1. بقره (2)، 183.

آمدن و رعايت مقررات الهي است. تمام اهميتي که به ماه مبارک رمضان و روزه آن داده شده است، همين است: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون». وقتي روزه و دستور کفّ و خودداري در انسان اثر کرد و انسان منضبط بار آمد، آن‌گاه خود را به‌راحتي کنترل مي‌کند و کنترل دل، چشم، گوش، زبان، دست، غرايز، تمايلات و... براي چنين شخصي آسان خواهد بود. او به‌راحتي به سخت‌ترين تکاليف تن خواهد داد.

امام سجاد(عليه السلام) در اين فراز از دعا فرمودند: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَأَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَإِجْلالَ حُرْمَتِه. بعد از حمد و ثناي الهي اين اولين درخواست از خداوند است: «خدايا! معرفت فضل، شرف و بزرگداشت احترام اين ماه را به ما الهام كن». وَالتَّحَفُّظَ مِمَّا حَظَرْتَ فِيه؛ «و خود نگه‌داري از آن چيزي را كه تو منع كردي، به ما الهام کن».

حضرت(عليه السلام) در اين فراز از دعا اشاره دا‏رند که روح روزه، خودداري ‌كردن از منهيات الهي است. البته منظور، يا نهي تحريميِ خاص است؛ مثل نهي از انجام مُفطرات روزه، يا مطلق نهي تحريمي؛ يعني گناه، يا نهي تنزيلي‌اي که محرمات و غيرمحرمات را نيز شامل مي‌شود.

مراتب روزه

در روزه، علاوه بر تمرين کفّ‌نفس و خود‌کنترلي، الطاف ديگر الهي نيز نهفته است. انسان بر ‌اساس غرايز خود، هنگام افطار يا سحر غذا ميل مي‌کند؛ اما چون به دستور شريعت قبل و بعد از زمان‌ها، از اين خوردن خودداري کرده، و شرع مقدس نيز خوردن افطاري و سحري را عملي استحبابي قرار داده است، افطاري و سحري ‌خوردن نيز از اين جهت مشمول عنايات الهي مي‌شود. درحقيقت تشريع روزه از طرف خداوند، لطف مضاعف به بندگان مؤمن است. همچنين جهت نوع خودداري‌ها، کيفيت و کميت آن متفاوت است. به همين دليل روزه، داراي

مراحل و مراتب مختلفي است؛ و امام سجاد(عليه السلام) همه آن مراتب را در چهار مرتبه مشخص، بيان فرموده‌اند:

مرحله نخست: وَأَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَإِجْلالَ حُرْمَتِه، خودداري از مفطرات است. اين مرتبه از روزه، قدم اول خود‌داري و کفّ نفس است و شامل همه مسلمانان مي‌شود، و درواقع کلاس اول روزه‌داري است، اما بهره‌مندي از اين واجب الهي به اين مرحله محدود نيست.

مرحله دوم: وَأَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَإِجْلالَ حُرْمَتِهِ وَالتَّحَفُّظَ مِمَّا حَظَرْتَ فِيهِ وَأَعِنَّا عَلَي صِيَامِهِ بِكَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِيك، خودداري از همه گناهان است؛ نه‌تنها از خوردني‌ها و آشاميدني‏ها و ديگر مفطرات و مبطلات روزه بايد اجتناب کرد، بلكه تمريني يک‌ماهه براي خوددراي از همه گناهان است. در اين مرتبه و مرحله از روزه‌داري، همت و استعداد بيشتري لازم است. در اين مرحله قوانين و مقررات براي روزه‌دار دقيق‌تر و سخت‌تر است. البته بين اين دو مرتبه، مراتب متعددي وجود دارد؛ چراكه گناهان داراي انواع و اقسام گوناگوني است. ترک بعضي از گناهان بسيار آسان است، اما ترک برخي ديگر يا ترک همه اين گناهان، حتي ظنون و فعاليت‌هاي ذهني(1) و كنترل اموري که به قلب، خيال و چيزهاي ديگر مربوط مي‌شود، بسيار مشكل است. درهرحال همه اين ترک‌ها و کنترل‌ها جزو مرتبه دوم روزه‌داري است. فرمودند: براي انجام درست روزه‌داري، ما را ياري ده تا معاصيت را ترك گوييم. اين ترک معاصي ديگر به مفطرات محدود نيست، بلكه مقصود مرحله‌اي بالاتر از روزه عادي است. مقصود حضرت(عليه السلام) تحفظ تمام اندام‏ها و جوارح از هر گناهي است.


1. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ... (حجرات، 12).

مرحله سوم: وَأَعِنَّا عَلَي صِيَامِهِ بِكَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِيكَ وَاسْتِعْمَالِهَا فِيهِ بِمَا يُرْضِيكَ حَتَّي لا نُصْغِيَ بِأَسْمَاعِنَا إِلَي لَغْوٍ وَلا نُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَي لَهْوٍ وَ...، در اين مرتبه، روزه‌دار نه‌تنها از مفطرات و هر ‌گناه ديگري از هر نوع، بلکه از اموري چون مكروهات و مشتبهات نيز خودداري مي‌کند. اين امور گو اينكه حرام نيست، اما خداوند آنها را دوست ندارد. ماه مبارک رمضان تمريني يک‌ماهه براي چنين افرادي است تا از مشتبهات نيز خودداري کنند.

مرحله چهارم: حضرت(عليه السلام) مي‌فرمايند: وَأَعِنَّا عَلَي صِيَامِهِ بِكَفِّ الْجَوَارِحِ عَنْ مَعَاصِيكَ وَاسْتِعْمَالِهَا فِيهِ بِمَا يُرْضِيك، يعني وقف خداوند‌ بودن در طول ماه مبارک رمضان. اين مرتبه از روزه، مرتبه «خواص» است. در اين مرتبه روزه‌دار هيچ‌كاري براي غيرخدا انجام نمي‌دهد. مرتبه سوم روزه‌داري، کفّ از مكروهات و مشتبهات بود، يعني ديگر خبري از کفّ از مباحات نبود. اي‌بسا روزه‌دار به انجام عمل مباحي ميل دارد و خداوند هم منعي نكرده است و او انجام مي‌دهد. اما در مرتبه چهارم، صائم در تمام افعال، حرکات، سکنات، نيات، ذهنيات، خيالات و اموري که به دل مربوط است تنها خدا را مي‌بيند و بر اساس رضايت او عمل مي‌کند.

فرمودند: ما را ياري کن تا اندام‏ها و قوايمان را در راهي به كار ببريم كه موجب رضاي توست؛ به‌گونه‌اي‌که: حَتَّي لا نُصْغِيَ بِأَسْمَاعِنَا إِلَي لَغْو، نه‌تنها مفطرات روزه را ترك كنيم، بلكه حتي به سخنان بيهوده، لغو و بي‌فايده گوش نسپاريم. وَلا نُسْرِعَ بِأَبْصَارِنَا إِلَي لَهْو؛ چشمانمان را براي نظاره بر هر رخسار و منظره‌اي که ما را از ياد خداوند منصرف و غافل مي‌کند، رها نکنيم. وَحَتَّي لا نَبْسُطَ أَيْدِيَنَا إِلَي مَحْظُور؛ دستمان را به‌سوي گناه دراز نكنيم. وَلا نَخْطُوَ بِأَقْدَامِنَا إِلَي مَحْجُور؛ در طرق ممنوعه و حرام گام برنداريم. وَحَتَّي لا تَعِيَ بُطُونُنَا إِلّا مَا أَحْلَلْت؛ شكم‏هاي ما جز با حلال تو پر نشود. وَلا تَنْطِقَ أَلْسِنَتُنَا إِلّا بِمَا مَثَّلْت؛ زبانمان جز آنچه تو بيان و

تجويز كردي، نگويد. وَلا نَتَكَلَّفَ إِلّا مَا يُدْنِي مِنْ ثَوَابِك؛ به دنبال چيزي جز آنچه موجب ثواب تو است، نرويم.

در آخر اين فقره فرمودند: ثُمَّ خَلِّصْ ذَلِكَ كُلَّهُ مِنْ رِئَاءِ الْمُرَآئِينَ وَسُمْعَةِ الْمُسْمِعِينَ، لا نُشْرِكُ فِيهِ أَحَداً دُونَكَ وَلا نَبْتَغِي فِيهِ مُرَاداً سِوَاك؛ «بارپروردگارا! همه اين افعال و تروک و نيات را براي من از آلوده ‌شدن به رياکاري و شهرت‌طلبي، خالص گردان، به‌گونه‌اي‌که ديگران را در آن با تو شريک نکنم و در انجام آن جز به‌دنبال مراد و خواست تو نباشم».

اما آيا اين شدني است؟ آري، اين شدني است. ضعف گروهي از بندگان خدا، چون ما، و نداشتن همت و عزم لازم، دليل بر عدم امکان آن نيست. اولياي الهي چنين بوده‌اند و هستند. آنها چنين بوده‌اند، چنين کرده‌اند و برايشان ممکن شد؛ ما هم اگر همت كنيم، خداوند آرام‌آرام همتش را به ما نيز خواهد داد، آن‌گاه خواهيم توانست. ان‌شاء‌الله.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org