قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلــسه شــشم

 

 

 

 

وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّيَامِ وَشَهْرَ الْإِسْلامِ وَشَهْرَ الطَّهُورِ وَشَهْرَ التَّمْحِيصِ وَشَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدًي لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَي وَالْفُرْقَانِ؛ ستايش مخصوص پروردگاري است که ماه خود، يعني ماه مبارک رمضان را يکي از آن طرق هدايت قرار داده است؛ ماه روزه و ماه تسليم و اطاعت و ماه پاکي و آمرزش گناهان و ماه شب‌زنده‌داري؛ ماهي که قرآن در آن نازل شده است تا هادي بشر بوده، دلايل روشن، بين حق و باطل را ارائه کند.

اهميت جايگاه قرآن

امام زين‌العابدين(عليه السلام) در اين دعا، ماه مبارک رمضان را يکي از طرقي مي‌دانند که انسان را به سرمنزل سعادت و خوشبختي، يعني رضوان الهي، مي‌رساند. آن‌گاه در مقام توصيف اين ماه شريف، به اين آيه شريفه تمسک فرمودند: الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَان.

شايد بزرگ‌ترين فضيلت ماه مبارک رمضان حادثه مهم نزول قرآن در آن باشد، و اهميت آن، زماني روشن‌تر مي‌شود که بدانيم قرآن در شب قدر نازل شد که آن نيز در اين ماه مبارک واقع شده است: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَة.(1) اهميت شب قدر و ماه


1. برخي به‌غلط تصور کرده‌اند که وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نور قرآن را دريافت مى‏كند، الفاظ، كلمات و خطوطش از خودش است و از خدا نيست. اين تصور نادرست است؛ خداوند آيات قرآن را به‌طرز خاصي نازل كرده ‌است: فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سفره * كِرَامٍ بَرَرَةٍ (عبس، 13ـ16). خود خداوند متعال آيات قرآن را در صحيفه‌‏هاى نورانى نوشته و با همان الفاظ و عبارات نازل كرده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، پس از دريافت، آن را به همان صورت که دريافت کرده بود، بي‌کم‌وکاست، بر مردم ابلاغ مي‌کرده است؛ بنابراين، آنچه ما مي‌بينيم، مي‌شنويم و مى‏خوانيم، عيناً كلام خداست.

مبارک رمضان به دليل نزول قرآن در آن، نشان‌دهنده عظمت حقيقت نوراني قرآن است. عظمت قرآن چندان با‌اهميت است که حتي ظرف نزول آن نيز، اهميت و شرافت پيدا کرده است. چه‌بسا ساير فضايل ماه مبارک رمضان و شب قدر هم به برکت فضيلت نزول قرآن باشد؛ چراکه ما معتقديم قرآن بزرگ‌ترين هديه الهي براي انسان است. عظمت قرآن با هيچ‌چيز ديگر قابل قياس نيست. در اهميت مقام و جايگاه قرآن همين بس که وجود نازنيني چون حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مقام توصيف قرآن تعبيراتي دارند که نشان مي‌دهد حقايق قرآن را نمي‌توان درست بيان كرد و مقام قرآن در حد و اندازه فهم و درک ما نيست: ... إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَي عَجَائِبُهُ وَلَا تَنْقَضِي غَرَائِبُه...؛(1)«همانا قرآن داراي ظاهري زيبا و باطني ژرف و ناپيداست. مطالب شگفت‌آورش تمام‌ناشدني و اسرار نهفته‌اش پايان‌ناپذير است».

شايد به همين دليل هنگام نزول قرآن، برخي افراد، آيات قرآن را به سخره مي‌گرفتند. وقتي آياتي در باب برخي امور به‌ظاهر ساده مانند پشه (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا)(2) يا مگس (إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْه)(3) نازل ‌شد، آنها مي‌خنديدند و به هم نگاه مي‌کردند و مي‌گفتند: چگونه اين کتاب با طرح اين‌گونه مسائل ساده و پيش‌پاافتاده، مي‌تواند باعث ازدياد ايمان انسان


1. نهج ‏البلاغه، ص61، خطبه 18.

2. بقره (2)، 26.

3. حج (22)، 73.

شود: أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا،(1) درحالي‌که در مقابل، کساني حتي از غيرمسلمانان و اهل کتاب بودند که با شنيدن آيات نوراني قرآن قلبشان از خضوع در مقابل آن مي‌لرزيد، اشک از چشمانشان جاري مي‌شد و بي‌درنگ به آن ايمان مي‌آوردند:

وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِين؛(2) و چون آياتي را که به رسول فرستاده شده، استماع کنند، اشک از ديدگانشان جاري مي‌شود؛ زيرا حقانيت آن را شناخته، گويند: بارخدايا! به رسول تو محمد و کتاب آسماني‌اش (قرآن) ايمان آورديم؛ نام ما را در زمره گواهان صادق بنويس.


1. توبه (9)، 124.

2. ... لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ * وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (مائده، 82ـ83). چند سال پيش از اين، به امريكاي جنوبى سفري داشتيم. در شهر ريودوژانيروي برزيل دانشگاهي وجود داشت که مربوط به کليسا بود و در كنار دانشگاه براي دانشگاهيان کليسايي ساخته بودند. يک شب دعوت شديم تا براى كشيش‏ها، اسقف‏ها و زنان راهبه صحبت كنيم. در آن جلسه، در صف جلو اسقف‌ها و كشيش‏هاي خيلى پير و جاافتاده، با محاسن‏هاى بسيار سفيد نشسته بودند. عده‌اي از اعضاي جلسه خانم‏هاى راهبه بودند؛ راهبه‌هايى که بعضاً، واقعاً ناشناخته هستند. در همان سفر به ديدن اسقفى رفته بوديم که در همسايگي او كليسا و ديرى بود. در آن دير خانم‏هاى راهبه‏اى زندگى مى‏كنند كه از اول جوانى تا به حال از آنجا بيرون نيامده‌اند و غير از انجيل با هيچ‌چيز ديگرى ارتباط ندارند. آنها يا در حال عبادت و دعا، يا در حال خواندن انجيل و شرح آن هستند. آنها هيچ ارتباطى با محيط خارج ندارند. به‌هرحال، قرار شد ما براي اسقف‌ها و کشيش‌هاي حاضر، قدري درباره دعا از ديدگاه اسلام صحبت كنيم. من به مناسبت، بياناتى از دعاى عرفه يادم آمد، آنجا خواندم. مشاهده ‌کردم اشک از چشمان كشيش‏ها و پيرمردهاى صف جلو سرازير شد. همچنين، در کشور آرژانتين، کشيشي هر روز، برنامه‌هاي ما را رصد مى‏کرد تا هرجا سخنرانى داريم او نيز شرکت کند.

اين گروه با اينکه مؤمن و مسلمان نبودند، ولي چون مغرور نبودند، زمينه مناسبي براي پذيرش حق در وجودشان بوده است. همين لياقتي که در آنها بود باعث شد تا خداوند متعال آنها را رها نکرده، هدايتشان کند.

قرآن عظمتي دارد که انسان معصومي چون حضرت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين(عليه السلام) چنين آن را معرفي مي‌کند که حقيقتش بس‌ ژرف و ناپيداست؛ نورانيتي که حروف، کلمات و عبارات را آن‌‌چنان نوراني مي‌کند و قلوب غيرمسلمان را اين‌گونه مي‌لرزاند؛ نورانيتي که وقتي به حرف، کلمه و عبارتي تابيد، آن را منور و مقدس مي‌کند و نمي‌توان بي‌وضو بر آن دست کشيد.

قرآن داراي تاريخ مصرف نيست

اگر دل انسان نوراني نشود و مؤمن و متقي نباشد، هرچند علامه دهر باشد، حتي متخصص در علوم الهي و ديني باشد، بازهم ره به جايي نخواهد برد. نتيجه کوري باطن و انحراف از مسير الهي، غرور و تکبر علمي کاذبي است که حتي روشن‌ترين مسائل و ارکان اعتقادي را نيز زير سؤال خواهد برد.

جاي بسي تأسف است که عده‌اي از به‌ظاهر مسلمانان و مدعيان روشن‌فکري، امروزه در برابر چنين کتاب با‌عظمت آسماني قد علم کرده‌اند! آنها با تکيه بر جهالتشان معتقدند قرآنْ حجيت و اعتباري ندارد؛ معتقدند قرآن و محتواي آن مربوط به دوران زندگي عشيره‌اي بيش از هزار سال پيش است؛ به درد امروز نمي‌خورد؛ تاريخ مصرفش گذشته است!

آنها بر‌اثر کج‌فهمي درباره وجود نازنين شخصيتي چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز معتقدند او نيز مانند مرتاض‌ها، چله‌اي گرفته و در آخر در غاري در نزديکي شهر مکه حالت خلسه و بي‌خودي برايش پيش آمده بود. و درآن‌حال، گويا كسي به او مي‌گويد: إقْرَء؛ بخوان. يا حتي کلامي را نشنيده، فقط همان حالت برايش پيش آمده

بوده و کلام «اقرء» را از پيش خود گفته ‌است! ازآن‌پس مسائلي را مطرح کرده که بيشتر به زندگي عشيره‌اي و قبيله‌اي پدران و اجدادش مربوط بوده است؛ مسائلي چون: چندهمسري که در آن دوران در زندگي عشيره‌اي حجاز معمول بوده است. بنابراين به گروندگان خود توصيه کرده است که مي‌توانيد تا چهار ‌زن نيز داشته باشيد؛(1) يا چون مردم آن زمان و مکان، خشونت‌طلب بودند، براي اينكه به آنها بفهماند که کار زشت و فحشا انجام ندهيد، دستور داد که به خلاف‌کاران تازيانه بزنيد.(2) اين احکام را او از پيش خود و پس از آن حالت خلسه بيان مي‌کرد. هيچ‌کدام از اين احکام ازطرف خدا نبوده است! بلکه بنا به اقتضاي زمان و مکاني که پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن مي‌زيست، بيان مي‌شد. به همين دليل اين دستورها و احکام موجود، با شرايط امروز جامعه بشري مناسب نبوده و تاريخ مصرف آن گذشته است!

اين عده از روشن‌فکران کور‌دل، درباره وجود خداوند و براهين اثبات وجود او نيز معتقدند هيچ ‌دليل و برهاني بر وجود خدا نداريم و تمام دلايل و ادله اثبات خدا مخدوش است. گذشته از اين، گيريم كه خدايي باشد و سخني گفته باشد، هيچ ‌دليلي بر صداقت و درستي آن نداريم! براي اينكه حُسن راست گفتن، اعتباري است و اعتبارات برهاني نيست! ما هيچ برهاني نداريم براي اينكه خدا دروغ نمي‌گويد. ممكن است همه آنچه به خداوند نسبت مي‌دهند و همه گفته‌هاي خدا دروغ باشد! اعاذنا الله من شرورهم.(3)


1. فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ... (نساء، 3).

2. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (نور، 2).

3. متأسفانه اين بيانات سخيف را آقاى ايدئولوگ اسلام‌شناس (؟!) در كلاس درس، در دانشكده الهياتِ دانشگاه تهرانِ جمهورى اسلامى ايران گفته است. عجيب‌تر آنکه دولتمردان ما (رئيس‌جمهور وقتِ كشور جمهورى اسلامى) در مجلس شوراى اسلامى مى‏گويند: ما به وجود چنين افرادى افتخار مى‏كنيم!

نتيجه سقوط و تنزل انسان همين سخنان سخيف و هتاکانه به مقدس‌ترين مباني و اصولِ ارزش‌هاي اعتقادي است.(1) اين‌ گروه به مرتبه‌اي سقوط کرده‌اند که گرفتار گمراهي به دست خداوند شده و مهر بر قلبشان خورده است.(2) به بيان قرآن آنها حتي از حيوانات هم پست‌تر و گمراه‌ترند.(3)

اين بيانات، در مقايسه با بيان حکيمانه اميرالمؤمنين(عليه السلام)، نشان جهالت و ناداني گوينده آن است. کمال بي‌ايماني و بي‌خردي است که معيار سنجش و ارزشيابي آيات قرآن و محتواي بلند و ملکوتي آن را فهم عقل نارساي بشري بدانيم؛ آن هم بشري نه مانند رسول خدا و علي مرتضي(عليه السلام)، بلکه عده‌اي کوردل که بر‌اثر بي‌لياقتي، خداوند نور ايمان را از قلوبشان گرفته است: وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور؛(4) «و کسي را که خداوند براي وي نورانيت و بينشي قرار نداده است، هيچ نورانيت و بينشي براي وي نخواهد بود».

اگر اثبات حقانيت و اعتبار قرآن تابع تجربه‌‏هاي يك مشت کافر کوردل باشد، ديگر چه اعتباري براي ما خواهد داشت؟ چنين قرآني چگونه مي‌تواند معيار حق و


1. ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ... (روم، 10).

2. بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (روم، 29)؛ همچنين در آيه بيست‌وسوم سوره جاثيه مي‌فرمايد: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَفَلا تَذَكَّرُون. وضع و حال آنها طوري است که خداوند مُهر پايان، يعني عدم امکان هدايت و نجات، بر قلبشان زده است: خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (بقره، 7).

3. وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون (اعراف، 179).

4. نور (24)، 40.

باطل و صحيح‌ و سقيم باشد؟ اين‌چنين ديدگاهي، نتيجه کوري باطن است که بر‌اثر کج‌فهمي‌ها، انحرافات و معاصي، آن را کسب کرده‌اند. آري، کار به جايي مي‌رسد که انسان مسلماني که سال‌ها عبادت کرده و ادعاي اسلام‌شناسي نيز داشته است، مصداق بارز اين آيه شريفه شود که: سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُون * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيم.(1)

اين يک قانون و سنت تخلف‌ناپذير خداوند است. وقتي انسان خود را تا آن درجه از لياقت برساند که قلبش آماده دريافت انوار قرآن شود، خداوند به وي عطا مي‌کند؛ چه کربلايي‌کاظم باشد، چه هر شخص ديگري ازطرف ديگر، وقتي انسان خود را تا اين ‌مرتبه از ذلت و گمراهي تنزل دهد، خداوند نيز او را گمراه‌تر کرده، تمام نورانيت درون و بينش صحيح را از او مي‌گيرد. گو اينکه او تا سن پيري عابد و زاهد يا عالم و دانشمند باشد، ولي وقتي مهار عقل و دل خود را به دست هوا‌وهوس داد، بايد منتظر چنين سقوط و کوردلي‌اي باشد: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا؛(2) «بخوان بر اين قوم حکايت آن‌کس را که ما آيات و نشانه‌هاي خود را به او عطا کرديم اما از آن آيات به عصيان سرپيچيد...».

بلعم باعورا چنان در درجات عرفان، خودشناسي و خودسازي پيش رفته بود که داراي مقام علم به اسم اعظم خداوند و مستجاب‌‏الدعوه شده بود. به گفته قرآن،


1. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (بقره، 6ـ7)؛ و در سوره مبارکه يس درباره آنها مي‌فرمايد: وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ * وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (يس، 9ـ10).

2. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (اعراف، 175ـ176).

خداوند آيات و نشانه‌هايي از خود را به او نمايانده بود، ولي دنيا‌گرايي و متابعت از هواهاي نفساني او را زمين‌گير کرد؛ درنتيجه خود را به مقام سگ تنزل داد.

خداوند با هيچ‌كس عقد اخوت نبسته است و خويش و قومي ندارد: لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَة.(1) بايد مراقب بود تا همان اعتقادات اوليه‌‌مان را که پدرها و مادرها به ما داده‌اند، حفظ کنيم. بر کيفيت و کميت آن بيفزاييم. کردار و رفتار ما بايد طوري باشد که خداوند بر معارف و نورانيت ما بيفزايد.

مرحوم علامه طباطبايي(رحمه الله)، با بعضي از شاگردانشان، شب‌هاي پنجشنبه و جمعه جلسات هفتگي داشتند. دور اتاق خانه طلبه‏‌ها كتاب و قرآن چيده شده بود. ايشان وقتي مي‏خواستند بنشينند، مراقب بودند كه پشت سرشان قرآن نباشد؛ حتي اگر كتابي روايي، مثل بحار الانوار، روي زمين بود، آن ‏را برمي‏داشتند، گاهي مي‏بوسيدند و کنار مي‏گذاشتند. بزرگان ما به كاغذ قرآن، جلد قرآن و حتي به رحل و قابي که به‌نوعي منسوب به قرآن بوده است، بي‌احترامي نمي‌کردند. اين نوع سلوک نشانه تقواست. خداوند هم به همين تقوا توجه دارد. خداوند درباره قرباني مي‌فرمايد: لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا.(2) هدف از قرباني كردن اين نيست كه خون يا گوشتش به خدا برسد، بلکه آنچه براي خداوند مهم است، نيت و تقواي دروني است: وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُم؛ مهم آن انقياد و حفظ حريم الهي و پرواي خداي را داشتن است. نشانه آن تقواي دروني، حفظ حريم خداوند و احترام قايل ‌شدن براي دين خدا، قوانين و احکام ديني و كتاب خداست. نفْس بوسيدن و بر بالاي سر گذاشتن، براي خداوند نفع و ارزشي ندارد. اگر اين رفتار نشان از تقواي الهي بود، براي خداوند


1. ابي‌جعفر محمدبن‌يعقوب‌بن‌اسحاق الکليني الرازي ، اصول كافي، ج2، باب ‌الطاعة والتقوي، ص74.

2. حج (22)، 37.

ارزشمند است؛ مثلاً توجه کردن و گوش‌ دادن به آيات قرآن هنگام تلاوت آن، توسط خودمان يا ديگران، خودْ نوعي احترام و نشان از تقواست: وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا.(1) اين نشان اعتقاد به اعجاز قرآن است؛ اعتقاد به اينکه حتي يک آيه و يک حرف از قرآن، به دليل نورانيتي که دارد، معجزه مي‌کند: وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى؛(2) «اگر کتابي به اعجاز بيان، کوه‌ها را به حرکت وا‌دارد و زمين را از هم بشکافد و يا انسان مرده را زنده کند، همين قرآن باعظمت است».

کم نبودند افراد بالياقتي که با کمک‌ گرفتن از يك يا دو آيه قرآن به مقاماتي دست يافتند که چه‌بسا طي‌‏الارض داشتند. چه‌بسا مريض لاعلاج را شفا مي‌دادند؛ چه‌بسا مشكلات بزرگ را حل مي‌کردند. تقوا به اين است که ما قدر چنين کتاب با‌عظمتي را بدانيم و از آن بهره معنوي ببريم. اما آنچه مآيه تأسف است اين است كه بسياري از ما با اينکه به اين امور آگاهي داريم، اما همت عمل ‌كردن نداريم. بعضي از دستورهاي قرآني هستند که ما در مدت عمرمان حتي يك يا دو بار موفق به عمل بدان‌ها نشده‌ايم؛ مانند مضامين آيات سوره مبارکه مزمل درباره تهجد و شب‌زنده‌داري(3) يا سوره مبارکه مريم که برخي هنگام شنيدن آياتي از آن، گريه‌کنان


1. اعراف (7)، 204.

2. وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتي بَلْ لِلّهِ الأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لَهَدَي النّاسَ جَمِيعاً وَلا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتّي يَأْتِيَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد (رعد، 31).

3. يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلا * نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا (مزمل، 1ـ4)؛ إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْني مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضي وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَآخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَاقْرَؤا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصله وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً وَما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيم (مزمل، 20).

به سجده مي‌افتادند و خشوعشان در مقابل خداوند و کلام الهي مضاعف مي‌شد.(1) به‌راستي چقدر به اين مضامين بلند قرآني عمل مي‌شود؟

بنابراين بهره ‌بردن از قرآن، از بوسيدن جلد و اوراق قرآن و سکوت هنگام تلاوت آن شروع مي‌شود تا ايستادگي در مقابل حرف‌هاي سبک و بي‌مايه که دون شأن قرآن است. گو اينکه آنها شايد ديگر اهل نجات نباشند، اما براي نجات ديگران از شر اين منحرفان، احياگري لازم است. همچنين خودمان نيز بايد به آنچه معتقديم، پايبند و ملتزم باشيم و به دانسته‌هاي خويش عمل کنيم.


1. أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا (مريم، 58)؛ وقُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا * وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا * وَيَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا (اسراء، 107ـ109).

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org