- مقدمة معاونت پژوهش
- متن دعاي چهلوچهارم صحيفه سجاديه
- مقدمه
- جلــسه اول
- جلــسه دوم
- جلــسه ســوم
- جلــسه چــهارم
- جلــسه پــنجم
- جلــسه شــشم
- جلــسه هــفتم
- جلــسه هشتم
- جلــسه نـهم
- جلــسه دهــم
- جلــسه يــازدهـم
- جلــسه دوازدهــم
- جلــسه سيــزدهم
- جلــسه چــهاردهم
- جلــسه پــانزدهم
- جلــسه شانـزدهم
- جلــسه هـفدهـم
- جلــسه هـجدهـم
- جلــسه نــوزدهـم
- جلــسه بـيستـم
- جلــسه بـيستويکـم
- جلــسه بـيستودوم
- جلــسه بـيستوسوم
- جلــسه بـيستوچـهارم
- جلــسه بيـستوپنجـم
- جلــسه بـيستوششـم
- جلــسه بـيستوهفتـم
- منابع
- نمايهها
جلــسه دوازدهــم
وَوَفِّقْنَا فِيهِ لِأَنْ نَصِلَ أَرْحَامَنَا بِالْبِرِّ وَالصله، وَأَنْ نَتَعَاهَدَ جِيرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَالْعَطِيَّةِ، وَأَنْ نُخَلِّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التَّبِعَاتِ، وَأَنْ نُطَهِّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزَّكَوَات؛ پروردگارا، ما را در اين ماه مبارک توفيق ده تا با نيکي فراوان و بخشش به خويشان خود نيکي کنيم و با احسان و عطا از احوال همسايگانمان جويا شويم و اموال و داراييمان را از مظالم و آنچه از راه ستم به ديگران به دست آمده است، پالايش كنيم و آن را با دادن زكاتها پاك كنيم.
اهتمام اسلام به انفاق و مسائل مالي
امام زينالعابدين(عليه السلام) در فرازهاي گذشته عرضه داشتند: «خداوندا، در اين ماه مبارک به ما توفيق ده چنان روزه بگيريم كه تمام اعضا و جوارحمان در راه رضاي تو به كار گرفته شوند و از آنچه تو دوست نداري و راضي نيستي، امساك، و آنها را ترك كنيم». آنگاه در مقام تفصيل آن امور، بحث بااهميت نماز و مراعات اوقات خاص و حدود و مقررات آن طبق سنت نبوي و خشوع و خضوع در نماز را مطرح فرمودند. ايشان در ادامه همان بحث، به وظايف مالي اشاره کردند. با اهتمام و دقت بيشتر در بيانات حکيمانه حضرت سجاد(عليه السلام) روشن ميشود که ايشان در قسمت اول، مباحثي را درباره رابطه انسان با خداوند مطرح كردند و سپس در فقرات بعد، وظايفي را بيان فرمودند كه خداوند نسبت به بندگانش براي انسان مقرر ساخته است.
از مهمترين وظايفي که خداوند نسبت به بندگانش بر عهده انسان قرار داده، مراعات وظايف و تکاليف مالي همچون حقوق مالي، ردّ مظالم، اداي زكات و كمك
به رحم، بستگان و همسايگان است. اين امور ازجمله وظايف اخلاقي است که در قرآن كريم نيز بهصورتهاي مختلف مورد تأكيد قرار گرفته است.
از ويژگيهاي قرآن كريم، بيان اعمال نيک به صورتي ذومراتب، از حد وجوب تا مراتب استحباب است؛ بهگونهايکه هرکس به اندازه توانش موفق به انجام آن باشد و اگر کسي توان انجام همه آن را ندارد، به حداقل و قدر وجوب اکتفا نمايد. مثلاً امر به نماز أَقِيمُوا الصله، مسئله وسيع و پردامنهاي است که به نمازهاي واجب، منحصر نيست. همچنين در مقام توصيه به انفاق ميفرمايد: وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُون(1) که توصيهاي عام است و به زكات واجب منحصر نيست، بلكه نماز و زکات واجب تنها مرتبهاي از اين احکام و توصيهها را تشكيل ميدهد. خداوند انجام مراتب بيشتر آن را به همت و توان مکلفين واگذار کرده است. بنابراين، آنچه بيش از همه مهم بود، بيان اهميت اين امور و ترغيب بندگان خدا به انجام دادن آنها با حفظ مراتب مختلفشان است.
امام سجاد(عليه السلام) پس از بيان درخواستهايي از خداوند درباره نماز، مسئله انفاقات مالي و زکات را مطرح فرمودند، چنانكه اين امورْ جايگاهي ويژه در تبليغ پيامبران الهي دارد. ازجمله سفارشهاي مؤکد الهي به همه انبيا و اوليا و همه اقوام و ملل و صاحبان اديان، ابتدا نماز و سپس زكات بوده است. اهميت اين دو حکم الهي چندان زياد است که خداوند به حضرت عيسي(عليه السلام) در گهواره الهام فرمود كه با مردم سخن گويد و خود را اينگونه به آنها معرفي نمايد: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصله وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا؛(2) «گفت: من بنده خدايم. خداوند به من کتاب آسماني عطا فرمود و مرا پيامبر قرار داد و در هر
1. بقره (2)، 3.
2. مريم (19)، 30ـ31.
جا که باشم، وجودم را پربرکت گردانيد و مرا تا زماني که زنده هستم، به اقامه نماز و زکات سفارش فرمود».
طفلي که هنوز چند روزي بيشتر از عمر عزيزش نگذشته بود، به حکمت و اراده خداوندي در گهواره به سخن آمد و اولين سفارشهاي الهي به خويش، يعني نماز و زکات را به شاهدان ابلاغ فرمود. بيان قرآن بهگونهاي است که گويي اين دو امر مکمل هم هستند، نه دو امر مستقل و جدا از هم و اين بيان نشان ميدهد كه ازنظر قرآن كريم، بعد از نماز، چيزي مهمتر از اداي واجبات مالي نيست. البته بايد توجه داشته باشيم كه زكات در اصطلاح قرآني، غير از اصطلاح فقهي رايج در کتب فقهي و رسالههاي عمليه است.(1) در کاربرد قرآني، زکات به همان معناي لغوي يعني: الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى(2) است و به اين معنا شامل زكات واجب، خمس و ديگر وظايف مالي نيز ميشود.
غالب کاربردهاي قرآني، بر معاني لغوي و کاربردهاي اهل لغت و عرف منطبق است، ولي بعدها به عللي، دانشمندان در علوم مختلف، اصطلاحات خاصي را
1. در کتب فقهي و رسالههاي عمليه، نماز و زکات از فروع دهگانة دين است (1. نماز، 2. روزه، 3. خمس، 4. زكات، 5. حج، 6. جهاد، 7. امربهمعروف، 8. نهيازمنکر، 9. تولي و 10. تبري). در بيان فروعات، خمس و زكات از هم تفكيك شده است. گو اينکه خمس و زکات هر دو همان زكات مطلق و از وظايف مالى است، اما فقهاي عظام براى اينكه اصطلاح خاصى داشته باشند و بهتر قابل تفهيم و تعليم باشد، اصطلاحاً زكات را به زكات واجب معروف اختصاص دادهاند كه طبق نظر فتواى مشهور به نُه چيز (أنعام ثلاثه، غلات أربعه و نَقدَين) تعلق مىگيرد و بر ذرية پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) حرام است. در مقابل، بخشي از وظايف مالي را که براى سادات و ساير مصارف حكومتى قرار داده شده است، خمس ناميدند. در کاربرد قرآنى، زکات به همان معناى لغوي «الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى» (ليل، 18) است و شامل همه انواع وظايف مالي است.
2. ليل (92)، 18.
تأسيس کردند. کاربرد زكات و خمس در فقه از جمله آن اصطلاحات است. گاه در اطلاقات قرآني و حتي در كلمات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام)، اطلاقات و اصطلاحاتي وجود دارد كه در کاربردهاي امروزي تغيير كرده و براي ما نامأنوس است. مثلاً جاي کاربرد عام و خاص يا مطلق و مقيد عوض شده است. بهعنوان نمونه، كلمه «تقيه» در لغت به معناي تقواست. حضرت اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) در نهج البلاغه، تقيه را به معناي تقوا به کار بردهاند. در معناي لغوي «تقوا» و «تقيه»، نوعي ترس، خوف و پرهيز از خطر نهفته است. البته موارد خوف و ترس، متفاوت است. گاه مورد خوف، خداوند است: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه(1) و گاه دشمن: إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة.(2) در اين دو آيه و موارد ديگر کاربرد اين اصطلاح، احساس خطر و حالت تحفظ وجود دارد. در مورد اول، امر الهي متوجه همان معناي مأنوس از تقوا و ترسيدن و پروا داشتن از خداوند است که به معناي لغوي بسيار نزديک است. در آيه دوم نيز امر الهي متوجه ترس و تحفظ از مشرکين و حفظ جان خود از گزند آنان است؛ يعني خودتان را به مشرکين و كفار چنان نشان دهيد كه جانتان محفوظ باشد. اين کاربرد نيز به معناي لغوي بسيار نزديک است. اساساً در آغاز بعثت، در خود قرآن و همچنين در رواياتي كه در صدر اسلام صادر شده، معناي لغوي «تقوا» و «تقيه»، مراد بوده است. بعدها و در لسان متکلمين، فقها و ديگر علماي مسلمان، آرامآرام اصطلاح خاصي پيدا شده است، بهگونهايکه امروزه هيچکس «تقيه» را به معناي لغوي آن نميگيرد، بلکه فقط به معناي اصطلاحي آن به کار ميبرد.
کاربرد قرآني زكات نيز مانند تقيه، بيشتر به همان معناي لغوي است، نه معنا و اصطلاح خاص فقهي امروزي. معناي اوليه و قرآني زکات شامل هرگونه مالي
1. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آل عمران، 102).
2. آل عمران (3)، 28.
ميشود كه انسان در راه خدا صرف كند، حتي صدقات مستحبي. واژه صدقه نيز به همين صورت است. کاربرد قرآني صدقه، درست مترادف معناي زکات است: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ.(1) در اين آيه شريفه، مقصود از صدقات همان زكات است و آيه در مقام تعيين مصارف زكات است.
آيات شريفه قرآن نظير اين آيه و همچنين روايات اهلبيت(عليهم السلام)، شاهدي است بر اينكه واژگان بهکاررفته در آنها همان اصطلاحات معروف و مشهور علومي مانند علم فقه نيست، بلکه اغلب اين واژگان به معنايي غير از معاني اصطلاحي در اين علوم دلالت دارند و براي درک صحيح آيات كريمه قرآن و روايات ائمه معصوم(عليهم السلام) بايد با تلاش بيشتر به معاني اصلي و صحيح آن دست يافت.
دعوت به همه مراتب کمال
تكاليف مالي، بسيار، و موارد مصرف آن نيز زياد است. برخي موارد مصارف مالي از بقيه مهمترند و آن، خويشاوندان و ارحام هستند. از خويشاوندان نيز آنکس که از همه به انسان نزديکتر باشد، اولويت دارد. بنابراين، ابتدا پدر و مادر، سپس خواهر و برادر، از بقيه برتر و در اولويت هستند و هرچه دورتر ميشوند، اهميتش نسبت به آنها كمتر و تكليف، كمرنگتر ميشود. به همين جهت، قرآن کريم درباره موارد مصرف زکات و صدقات مالي، ابتدا پدر و مادر و ذيالقربي را بر بقيه مقدم داشته و ديگر نيازمندان را در مراتب بعدي قرار داده است: وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَبِذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَالْجارِ ذِي الْقُرْبي وَالْجارِ الْجُنُبِ وَالصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا.(2)
1. توبه (9)، 60.
2. نساء (4)، 36.
در شريعت مقدس اسلام، دعوت به حق، منحصر به حد خاصي از كمال نيست. غالباً ارزشهايي كه در اسلام مطرح شده، ذومراتب است. گو اينکه ما، گاه براي تسهيل در فهم و انتقال مطالب، آن را بهنوعي در قالبهاي معين و محدودي دستهبندي ميكنيم، اما واقعيت اين است که مراتب کمالات و ارزشها بسيار، و فصله بين مراتب نازل با مراتب عالي و اعلا، فوقالعاده است. در آيات قرآن کريم، نکات بسيار ظريف اعتقادي، اخلاقي، تربيتي و فقهي نهفته است كه با نظر بدوي و سطحي شناخته نميشود. مثلاً در آيه شريفهاي که به آن اشاره شد، از طرفي، مصرف وظايف مالي را تعيين کرده و پدر و مادر و خويشان را بر بقيه اولويت داده، و از طرف ديگر، به عبادت و پرستش خدا امر کرده و از شرک و بتپرستي نهي فرموده است. در هر سه مورد (امر به پرستش خدا، نهي از شرک و موارد مصرف زکات)، بحث به موارد واجب، منحصر نيست. پرستش خدا به عبادات واجب، منحصر نيست، بلکه هر عمل عبادي، پرستش خداست. اين نوع اوامر و توصيههاي ترغيبي شامل همه كارهاي خيري است كه تحت عنوان عبادت خدا قرار ميگيرد. همچنين نهي از شرك فقط شامل بتپرستي گروهي خاص مانند مشرکان مكه يا بتهاي سنگي و چوبي نيست، بلکه هر نوع شركي حتي شركهاي خفي نظير ريا، سُمعه و امثال اينها مذموم و منهي است. حتي مواردي از شرك خفي و اخفيٰ، مانند اعتماد و اميد به غيرخدا داشتن، را شامل ميشود. به همين جهت، اولياي الهي ميكوشند از اين نوع شرکها هم که در نظر امثال ما اساساً شرک بهحساب نميآيند، پرهيز كنند.
نمونه ديگر، ايمان و کفر است که داراي مراتب و درجات بسياري است. در برخي روايات، ايمان داراي هفت بخش است. امام صادق(عليه السلام)، ايمان را داراي هفت سهم ميدانند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَضَعَ الْإِيمَانَ عَلَي سَبْعَه أَسْهُمٍ: عَلَي الْبِرِّ وَالصِّدْقِ وَالْيقِين
وَالرِّضَا وَالْوَفَاءِ وَالْعِلْمِ وَالْحِلْمِ...«خداوند متعال، ايمان را بر هفت قسمت قرار داده است: نيکي، راستي، يقين، وفاي به عهد، رضايتمندي، دانايي و بردباري...».
حضرت صادق(عليه السلام) اضافه ميفرمايند:
خداوند سهمهاي ايمان را بين بندگانش تقسيم کرده است. کسي که خداوند تمام هفت سهم ايمان را به او بخشيده است، عاليترين و بالاترين مقام را داشته و انسان کامل است. البته خداوند به بعضي از بندگان، تنها يک بخش؛ به بعضي، دو؛ به بعضي ديگر، سه و... به بعضي نيز همه هفت بخش از ايمان را عطا کرده است. بنابراين، از آنکس که تنها داراي يک سهم از ايمان است، انتظار دو سهم نداشته باشيد و بيش از حدِ ايمانش بر وي تحميل نکنيد و از آن کس که داراي دو سهم است، انتظار سه سهم نداشته باشيد... تا تحمل آن بر آنها گران نيايد.
اين توصيه حضرت صادق(عليه السلام) براي آن است که هركس داراي درجهاي از ايمان، ظرفيت خاص و آستانه تحمل معيني است. ايمان همه مؤمنين مانند ايمان سلمان و ابوذر‹ نيست؛ چه اينکه ايمان آن دو بزرگوار نيز در يک مرتبه نبود. بنابراين، مربيان
1. عَنْ عَمَّارِ بن أَبِي الْأَحْوَص عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَضَعَ الْإِيمَانَ عَلَى سَبْعَه أَسْهُمٍ: عَلَى الْبِرِّ وَالصِّدْقِ وَالْيَقِينِ وَالرِّضَا وَالْوَفَاءِ وَالْعِلْمِ وَالْحِلْمِ. ثُمَّ قَسَمَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّاسِ. فَمَنْ جَعَلَ فِيهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَقَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَلِبَعْضٍ السَّهْمَيْنِ وَلِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى السَّبْعَةِ ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَيْنِ وَلَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَيْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى السَّبْعَةِ (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول کافي، ج2، ص42؛ محمدبنالحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، ج16، ص159).
و معلمان بايد به اين مسئله مهم يعني تفاوتهاي فردي و مراتب ايمان افراد توجه کنند و در مقام تربيت، هدايت و دستگيري، آستانه تحمل آنها و ظرفيت و امکان رشد آنها را در نظر داشته باشند.
مؤمنترين اصحاب پيامبر عظيمالشأن اسلامˆ، حضرت سلمان و حضرت اباذر(عليه السلام) بودهاند و به حسب آنچه از روايات استفاده ميشود، هيچکس ديگر همسنگ آن دو بزرگوار نبود و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بين ايشان عقد اخوت و برادري جاري فرمودند: لَقَدْ آخَي رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) بَينَهُمَا.(1)
معروف است که سلمان داراي بالاترين درجه ايمان و اباذر تنها يک درجه، پايينتر بوده است. همين تفاوت يک رتبهاي چنان زياد بود که ائمه معصوم(عليهم السلام) فرمودند: وَاللَّهِ! لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ...؛ «به خدا سوگند، اگر اباذر از آنچه در قلب سلمان ميگذرد، آگاه باشد، بيترديد، خون او را حلال ميداند و او را خواهد کشت...».(2)
بااينکه آنها بسيار به هم نزديک بودند و تنها يک درجه در ايمان تفاوت داشتند، ظرفيت ايشان چندان متفاوت بود که اباذر تاب تحمل ايمان سلمان را نداشت و بعضي از مطالبي را كه سلمان درك كرده بود، كفر ميپنداشت. ساير ارزشهاي اسلامي نيز مانند ايمان داراي مراتب مختلفي است. گو اينکه عقل و فهم ما به آن
1. ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول كافي، ج1، ص401.
2. عَنْ مَسْعَدَةَ بن صَدَقَه عَن أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قَالَ: ذُكِرَتِ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بن الْحُسَيْن(عليهما السلام). فَقَالَ: وَاللَّهِ! لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ وَلَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّه(صلى الله عليه وآله) بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ. إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ. لَا يَحْتَمِلُهُ إلاَّ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ. فَقَال(عليه السلام): وَإِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاء (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحق الکليني الرازي، اصول کافي، ج1، ص401).
درجات و مراتب نميرسد تا درک درستي از آنها داشته باشيم. وقتي نتوانيم درکي از ايمان اباذر و سلمان داشته باشيم، چگونه خواهيم توانست درک درستي از ايمان انبياي عظام و بهخصوص پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصوم(عليهم السلام) داشته باشيم. درعينحال، وقتي از مراتب و درجات ايمان صحبت ميشود، حتي آن مراتب بالا و غير قابل درک را نيز دربرميگيرد.
بر اساس همين اصل اساسي حاکم بر ارزشهاي اسلامي، احسان، برّ و نيکي به ديگران نيز داراي مراتب بسيار و طيف وسيعي است. از پدر و مادر و خويشان گرفته تا کسي که تنها ساعتي محدود با ما بوده يا در سفري کوتاه، همسفر ما شده است. البته بالاترين درجات ارزش و ثواب شامل برّ و نيکي به پدر و مادر است. نيکي به والدين چندان بااهميت است که خداوند متعال در چند جاي قرآن کريم، بعد از دستور به ايمان آوردن به خداوند و پرستش او و نهي از شرکورزي به پروردگار، آنرا مورد تأكيد قرار داده است. فراموش نکنيم که اهميت پرستش و عبادت خداوند بهاندازهاي است که فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُون؛(1) «من جن و انس را جز براي عبادت خود نيافريدهام».
آنگاه درباره احسان و برّ به والدين، سپس خويشان و در مراتب بعدي، افراد ديگر چنين فرموده است: وَاعْبُدُوا اللّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَبِذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَالْجارِ ذِي الْقُرْبي وَالْجارِ الْجُنُبِ وَالصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُورا.(2)
1. ذاريات (51)، 56.
2. نساء (4)، 36. اين مسئله به همين ترتيب و با تأکيدات زياد در کنار امر به عبوديت و نفي شرک و کفر، توصيه و امر شده است: وَإِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَقُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصله وَآتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُون (بقره، 83)؛ قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون (انعام، 151) و وَقَضي رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِيما (اسراء، 23).
دقت و ظرافت قرآن کريم تا حدي است که حتي به رعايت حال کساني توصيه فرموده است که فقط در مدت زمان اندکي با ما بودهاند و دوست و همراه موقتي ما محسوب ميشوند و آن را همرديف پرستش خداوند و نفي شرک قرار داده است.
در کتاب شريف اصول كافي، باب مستقلي با عنوان باب «حق المؤمن علي أخيه» وجود دارد که در آن، روايات بسياري درباره حقوق برادران مؤمن بر يكديگر نقل شده است. ازجمله روايات بسيار خوب اين باب، روايت زيبايي است که بر اساس آن، مُعَلَّيبنخُنَيس، از اصحاب امام جعفر صادق(عليه السلام)، به محضر مبارک ايشان شرفياب شد و عرض كرد: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ حضرت ابتدا جوابي کلي و عام دادند و او را بهطور كلي به تقوا و اطاعت خدا سفارش كردند. مُعَلَّي به اين پاسخ قانع نشد و براي اينکه از محضر حضرت بيشتر بهره ببرد، اصرار كرد كه حقوق برادران ايماني را بهتفصيل بيان فرمايند. حضرت(عليه السلام) فرمودند: اي معلي، من به تو علاقه دارم. ميترسم آن حقوق را ضايع کني و حفظ نکني. معلي عرضه داشت: از خداوند توفيق عمل ميخواهم. وقتي امام صادق(عليه السلام) اين ادب و اصرار و آمادگي را در وي مشاهده کردند، فرمودند:
سادهترين و آسانترين حق مسلمان بر برادر مسلمانش آن است که هر آنچه براي خود ميپسندد، براي وي نيز بپسندد و هر آنچه براي خود دوست نميدارد، براي او نيز نخواهد. حق دوم آن است که از
نارضايتي و خشم او بپرهيزد و تابع امور خوشايند او و مطيع اوامر وي باشد. حق سوم آن است که با جان، مال، زبان و دستوپاي خود يعني (با تمام وجود)، ياورش باشد. حق چهارم آن است که چشم، راهنما و آيينه او باشد. حق پنجم آن است که اگر برادرش، گرسنه، تشنه و برهنه است، او سير، سيراب و پوشيده نباشد. حق ششم آن است که اگر تو خدمتکاري داري و برادرت خادمي ندارد، خادمت را نزد او بفرستي تا لباسش را بشويد، غذايش را آماده کند و بسترش را برايش بگستراند. حق هفتم آن است که به سوگند برادر مسلمانت عمل کني و دعوتش را استجابت نمايي و هنگام بيماري به عيادتش روي و زمان مرگ تشييعش کني و زماني که از نيازش آگاه شدي، قبل از آنکه او ناگزير شود از تو ياري بخواهد، در اولين فرصت، نيازش را برآوري. وقتي حقوق او را به اين صورت ادا کردي، ولايت و دوستي خود را به ولايت وي و ولايت او را به ولايت خود خواهي رساند.(1)
1. عَنْ مُعَلَّى بن خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ: مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ؟ قَال(عليه السلام): لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إلاَّ وَهُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَآيه اللَّهِ وَطَاعَتِهِ وَلَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ. قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا هِيَ؟ قَال(عليه السلام): يَا مُعَلَّى! إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ. أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَلَا تَحْفَظَ وَتَعْلَمَ وَلَا تَعْمَلَ. قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لَا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّهِ. قَال(عليه السلام): أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَتَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَالْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَتَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَتُطِيعَ أَمْرَهُ، وَالْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَمَالِكَ وَلِسَانِكَ وَيَدِكَ وَرِجْلِكَ، وَالْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَدَلِيلَهُ وَمِرْآتَهُ، وَالْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَيَجُوعُ وَلَا تَرْوَى وَيَظْمَأُ وَلَا تَلْبَسَ وَيَعْرَى، وَالْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَلَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَيَصْنَعَ طَعَامَهُ وَيُمَهِّدَ فِرَاشَهُ، وَالْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَتُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَتَعُودَ مَرِيضَهُ وَتَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَإِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَلَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَلَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً. فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَوَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول كافي، ج2، ص169).
دقت در فرازهاي اين کلام نوراني روشن ميکند که خواسته خداوند متعال از مسلمانان، صميميت، يگانگي و پرهيز از هر نوع جدايي و خودخواهي است. چنان صميميت و يگانگياي که او را از خود بداند و هرچه از دستش برميآيد، درحق برادر مؤمنش مضايقه نکند. آيا در عصر حاضر، مسلمانان نسبت به همديگر اينگونهاند؟ مثلاً کمک مالي و قرضالحسنه، عبادتي است که در قرآن و روايات به آن بسيار سفارش، و آثار و برکات فوقالعادهاي نيز براي آن مقرر شده است. آيا اگر کسي پول اضافهاي داشته باشد، برطرف کردن نياز برادر مسلمان خود را به گذاشتن آن در بانک و دريافت سود ترجيح خواهد داد؟ آيا در برابر نياز و احتياج برادر مسلمانش، نياز خود را ناديده خواهد گرفت؟
به بيان امام صادق(عليه السلام) در روايتي ديگر، ترجيح دادن احتياجات برادر مسلمان بر احتياجات خود، زکات باطني است و بايد ادا شود. وقتي راوي از ايشان درباره مقدار وجوب زکات سؤال کرد، حضرت ابتدا فرمودند: «سؤالت درباره کدام زکات است؛ زکات ظاهر يا زکات باطن؟ اگر مقصودت، زکات ظاهري است، از هر هزار واحد، 25 واحد زکات دارد. اگر منظورت، زكات باطن است، زكات باطن عبارت است از مقدم داشتن احتياج و نياز برادرت بر نياز خود، زماني که او از تو محتاجتر است».(1)
1. عَنِ الْمُفَضَّل قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّه(عليه السلام). فَسَأَلَهُ رَجُلٌ: فِي كَمْ تَجِبُ الزَّكَاةُ مِنَ الْمَالِ؟ فَقَالَ(عليه السلام) لَهُ: الزَّكَاةُ الظَّاهِرَةُ أَمِ الْبَاطِنَةُ تُرِيدُ؟ فَقَالَ: أُرِيدُهُمَا جَمِيعاً. فَقَال(عليه السلام): أَمَّا الظَّاهِرَةُ فَفِي كُلِّ أَلْفٍ خَمْسَةٌ وَعِشْرُونَ وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَلَا تَسْتَأْثِرْ عَلَى أَخِيكَ بِمَا هُوَ أَحْوَجُ إِلَيْهِ مِنْك (ابيجعفر محمدبنيعقوببناسحاق الکليني الرازي، اصول كافي، ج3، ص500).
هر دو زکات، به يك معنا واجب است، اما مقصود حضرت از زکات ظاهر همان زکات واجب در فقه است که گرفتن و به مصرف رساندن آن بر عهدة حکومت اسلامي گذاشته شده است. اگر اين زکات بر انسان واجب شود و نپردازد، در رديف کفار و مشرکين قرار ميگيرد: وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ * الَّذِينَ لا يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كافِرُون.
زکات باطن، وجوب اخلاقي دارد و داراي آثار و برکات بسياري است. به بيان ديگر، خداوند با اين تکاليف و ارجاع دادن احتياج بندگانش به ما، طريقي براي رسيدن ما به ثواب گشوده است. درواقع، با اقدام ما، هم احتياج انسان مؤمني رفع ميشود و هم ما از برکاتش بهره خواهيم برد. اگر تنها به درصدي از اين احکام فقهي و اخلاقي و اندکي از اين تعاليم مترقي اهلبيت(عليهم السلام) عمل شود، جامعه اسلامي نمونه و بهشتي سرزنده، بانشاط و مملوّ از صفا، صميميت و محبت خواهد شد.
به بيان امام صادق(عليه السلام) در چنين جامعه نمونهاي، به نيازمند، مهلت داده نخواهد شد که نيازش را بيان کند و درنتيجه، عرق خجلت و سرافکندگي بر جبينش بنشيند، بلکه با تأسي از سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اهلبيت(عليهم السلام)، مخفيانه و ناشناس، نيازهاي مادي و معنويشان برآورده خواهد شد. خواسته دين مقدس اسلام و اولياي عظيمالشأن نيز همين است تا مؤمنان در کنار هم با عزت و سربلندي زندگي کنند. تنها در اين صورت، مورد توجه خداوند متعال و حضرت ولي عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف خواهيم بود، نه با ارتباطي چون رابطه گرگ و ميش. چنين رابطهاي خاص حيوانات و به بيان قرآن کريم، از مشخصههاي کفار و مشرکين است. قرآن کريم در ابتداي نزول، آنگاه که مخاطبش کفار و مشرکين بودند، صفات مذموم آنها را به رخشان کشيده و به آنها يادآور شده است که اين همه، نتيجه عملکرد خودتان است. خداوند دراينباره در مقام نكوهش كفار و مشركين ميفرمايد:
اما انسان بهگونهاي است که وقتي خداوند، وي را با دادن نعمت و تکريم و بزرگداشت در بوته امتحان قرار ميدهد، خواهد گفت: خداوند ما را دوست داشته و تکريم کرده است. وقتي خداوند با سختگيري و گرفتار کردنش در تنگدستي، او را ميآزمايد، ميگويد: خداوند به ما اهانت کرده است. حال آنکه چنين نيست. آنچه باعث تنگي روزي و سختي معيشت شما شده است، [عملکرد بد شما يعني] اکرام نکردن، بيتوجهي و رسيدگي نکردن به امور يتيمان و تشويق نکردن همديگر به توجه به حال نيازمندان و فقراست.(1)
علت مشکلات و گرفتاري اقتصادي، تنگي در معيشت و گراني، بيتوجهي به امور نيازمندان جامعه است. مسئله توجه مؤمنان به امور اقتصادي يكديگر در قرآن بسيار اهميت دارد و در آيات فراواني بر آن تأکيد شده است. خداوند در سوره مبارکه بلد درباره حال کساني که نميتوانند از گردنههاي سخت بگذرند و گرفتار عذاب الهي ميشوند، ميفرمايد:
آيا ميدانيد آن گردنه و عقبهاي که در آن مانده و گرفتار عذاب الهي شدهاند، چيست؟ آن، آزاد کردن اسير است که اگر اسيري را از بند برهانيد، از آن گردنه خواهيد گذشت. يا اگر در روزگار قحطي و تنگدستي به نيازمند و فقيري ياري رسانيد، از آن رها خواهيد شد. يا اگر به يتيمي بيسرپرست از خويشان و نزديکانتان توجه کنيد و ياري برسانيد، گرفتار آن نخواهيد بود. يا اگر
1. فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ * كَلا بَل لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (فجر، 15ـ18).
به گدا و ندار خاکنشيني مسکن دهيد و او را از آوارگي درآوريد، از آن نجات خواهيد يافت.(1)
اين نوع بيان، شيوه بسيار عالي تربيتي در قرآن است. قرآن در مسير تربيت انسان، در همان مرتبه اول، به بيان مراتب توحيد نميپردازد، بلكه ابتدا آنها را با مجموعهاي از اخلاقيات فردي، خانوادگي و اجتماعي که مطابق فطرت انسان و وجه مشترک همه اديان است، آشنا ميسازد و آنها را به توجه به آن امور دعوت ميکند. به آنها گوشزد ميکند که اگر به دنبال راه چارهاي براي رهايي از سختيها و شدايد زندگي فردي و اجتماعي خود هستيد، بدانيد مسيري که براي زندگي برگزيدهايد، به شهادت فطرت، عقل، وجدان، عواطف و ارزشهاي انسانيتان، نادرست است. عقل، فطرت و وجدانتان حکم ميکند که بايد به امور فردي و اجتماعي، مانند نياز فقرا و مساکين توجه کرد و به فکر آنها هم بود. عافيت و راحتي ما در جامعه به عافيت و راحتي آنها بسته است.
بنابراين، سرّ خداپرستي و تقرب به خدا در اين است كه انسان، فقر و نداري مطلق خود را در برابر خداوند بهخوبي دريابد تا بتواند ديگران را نيز در آنچه ملک خداست و ملک مطلق او نيست و خداوند چند صباحي در اختيارش قرار داده است، شريک کند. گو اينكه ما براي تحصيل بعضي از اين امور، زحمت كشيدهايم، اما باز هم از آنِ ما نيست و فقط امانتي الهي در دست ماست. همان زحمتي هم كه كشيدهايم، با قدرت انديشه، تدبير، بازو، سلامتي و نيرويي بوده که خداوند به ما عطا کرده است. آنچه با اين شرايط به دست ما رسيده است، از ما نيست. ادعاي مالکيت،
1. فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ * يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ * أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ (بلد، 11ـ16).
با بندگي خداوند سازگار نيست. طبيعي است حرص در جمعآوري و بخل ورزيدن در هزينه کردن آن نيز معقول نيست و با بندگي، ناسازگار است. قرآن کريم، انصار، يعني کساني از مردم مؤمن و ايثارگر مدينه را که از اين صفات ناپسند به دور بوده و در صدر اسلام، با سخاوتمندي، مهاجران به مدينه را در زندگي خويش شريک کردند و از اموال خود به آنها بخشيدند، درحاليکه خود بدانها نيازمند بودند، چنين ميستايد: وَالَّذِينَ تَبَوَّؤا الدّارَ وَالإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَيُؤثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون.(1)
اين، همان مقام فلاح و رستگاري است.
1. حشر (59)، 9.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org