قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه بيست و ششم

حكومت و حاكم از ديدگاه اسلام (1)

1. مرورى بر مباحث پيشين

موضوع سخن «حقوق از ديدگاه اسلام» بود كه داراى دو بخش كلى است: بخش اول مربوط به مباحث فلسفه حقوق است كه شامل مباحث كلّى و مقدماتى مى‌باشد؛ بخش دوم شامل مباحث خاص حقوقى است كه از جمله مهم‌ترين آنها «حق حكومت بر مردم و حق مردم بر حكومت» است. از ديدگاه اسلام نيز اين حق، بعد از حق خداوند داراى اهميت فوق‌العاده‌اى است و فيلسوفان و انديشمندان تلاش كرده‌اند آن را از منظر فلسفى، سياسى و كلامى مورد تحليل و بررسى قرار دهند.

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره اين حق مى‌فرمايد: ثُمَّ جَعَلَ سُبحانَهُ مِن حُقوقِهِ حُقوقاً افْتَرَضَها لِبَعضِ النّاسِ عَلى بعض، فَجَعَلَها تَتَكافَأُ فى وُجوهِها و يوجِبُ بَعضُها بَعضاً، وَ لايُستَوْجَبُ بَعضُها إلّا بِبَعض، وَ اَعظَمُ مَاافْتَرَضَ سُبحانَهُ مِن تِلكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالى عَلَى الرَّعِيّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوالى(1)= پس خداوند سبحان از جمله حقوق خود حقوقى براى بعض مردم بر بعض ديگر، واجب فرموده، و حقوق را در حالات مختلف برابر گردانيده، و بعضى از آنها را در مقابل بعض ديگر واجب نموده، و بعضى از آن حقوق ثابت نمى‌شود مگر به ازاى بعض ديگر، و بزرگ‌ترين حق‌هايى كه خداوند سبحان واجب گردانيده، حق والى بر رعيّت و حق رعيّت بر والى است.

از ديدگاه اسلام، اصل و ريشه تمام حقوق «حق خدا» است و حقوق ديگر، فرع حق خدا بوده و از آن ناشى مى‌شود. به عبارت ديگر، خداى متعال از حق خويش، حقوقى را براى بندگان قرار داده است و اگر اين حق براى خدا ثابت نمى‌بود، براى هيچ فردى، هيچ‌گونه حقى ثابت نمى‌گشت. «حقوق حكومت بر مردم»، «حقوق مردم بر حكومت» و نيز حقوقى كه مردم در موقعيت‌هاى اجتماعى گوناگون نسبت به يكديگر دارند، هيچ كدام حق ذاتى و خود به


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 207.

خودى نمى‌باشد. جعل و تشريع ساير حقوق، بدون جعل الهى ممكن نيست. بارها تأكيد نموديم كه فيلسوفان حقوق و سياست از ارايه يك مبناى عقلانى و قابل دفاع براى اثبات اصيل‌ترين حقوق ناتوانند؛ امّا از ديدگاه اسلامى، اولين حق در عالَم «حق خدا بر بندگان» است و آن گاه بر اين اساس، حقوقى براى بندگان و ساير موجودات قرار داده شده است.

 

2. رابطه تضايف بين حق و تكليف

بين «حق و تكليف» دو نوع رابطه وجود دارد. يكى از آنها اين است كه بين حق و تكليف رابطه «تضايف»(1) وجود دارد. وقتى مى‌گوييم: حكومت بر مردم حق دارد؛ بدين معنا است كه مردم در مقابل حكومت داراى «تكليف» و وظيفه مى‌باشند. نيز وقتى گفته مى‌شود: مردم بر حكومت داراى «حق» هستند؛ بدين معنا است كه حكومت در مقابل مردم داراى «تكليف» مى‌باشد. در اين حالت «حق حكومت بر مردم» ملازم با وظيفه مردم نسبت به حكومت است و نيز «حق مردم بر حكومت» ضرورتاً به معناى وظيفه حكومت نسبت به مردم مى‌باشد. به چنين رابطه‌اى كه بين «حق و تكليف» وجود دارد، رابطه تضايف مى‌گويند.

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در عبارتى كه از نهج البلاغه نقل شد به نوع ديگرى از تلازم بين حق و تكليفْ اشاره مى‌فرمايند: خداوند از حق خود، براى بندگان حقوقى را قرار داده است و در عين حال، اين حقوق يك‌طرفه نيست بلكه رابطه حقوقى بين انسان‌ها، دوجانبه و به صورت متضايف است. يكى از انواع تضايف اين است كه لزوم «حق» براى يك طرف، ملازم با «تكليف» ديگران در مقابل او است. نوع ديگر آن، اين است كه وقتى براى يك طرف حقى ثابت گردد، براى طرف مقابل هم حقى منظور مى‌شود. هم‌چنين تكليف متقابل نيز قابل طرح است. در اين حالت، وقتى مى‌گوييم: حكومت در مقابل مردم داراى تكليف است، متقابلا مردم هم نسبت به حكومت داراى تكليف هستند. بنابراين بين «حق و تكليف» حداقل از دو جهتْ رابطه تضايف يا تلازم وجود دارد: از يك طرف، حق يك فرد يا يك گروه، با تكليف


1. «تضايف» در لغت به معناى تنگ شدن رودبار است و در اصطلاح فلسفه، بودن دو چيز چنان كه تعقل يكى از آن دو، جز به قياس با ديگران ممكن نباشد؛ و گفته‌اند: بودن دو چيز چنان كه تعلق يكى از آن دو سبب تعلق ديگرى بدو باشد، مانند: اُبوّت و بُنوّت. ر.ك: على اكبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، چ دانشگاه تهران، ج 5، ص 6779، و نيز: محمدعلى التهانَوى، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، (بيروت: مكتبة لبنان ناشرون، 1996 م.)، ج 1، ص 468.

طرف مقابل همراه است و از طرف ديگر «حق حكومت» با «حق مردم»، و «حق مردم» با «حق حكومت» متلازم است. هم‌چنين «تكليف حكومت و مردم» نيز متلازم و همراه يكديگر است.

 

3. مهم‌ترين حق پس از حق خداوند

از نظر حضرت امير(عليه السلام) بالاترين و بزرگ‌ترين حقى كه خداوند براى بندگان خويش قرار داده است، «حق حاكم نسبت به مردم» و نيز «حق مردم بر حاكم» است. در اين حالت، «حق خدا» به عنوان «اولين حق» مفروض و مسلّم است؛ آن‌گاه خداوند متعال بر اساس چنين حقى و از روى تفضّل و رحمت خويش، حقوقى را براى انسان‌ها در مقابل يكديگر قرار داده است: وَ أَعظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبحانَهُ مِنْ تِلْكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالى عَلىَ الرَّعِيَّةِ، و حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلىَ الوالى.(1)

بنابراين با جعل خداوند يك سرى «حقوق و تكاليف» بين مردم شكل گرفته است. عده‌اى داراى حق هستند و عده‌اى در مقابل آنان داراى تكليف مى‌باشند. اكنون اين پرسش مطرح است كه اين تكاليف و وظايف چيست و چه آثار و نتايجى بر اين حقوق و تكاليف مترتب است؟ امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه كلام خويش مطالب بسيار ارزش‌مندى در باره اهداف تشكيل حكومت و وظايف مهم «حكومت و مردم» بيان مى‌دارد:

فَريضةٌ فَرَضَهَا اللّهُ ـ سبحانه ـ لِكلٍّ على كلٍّ، فَجَعَلَها نظاماً لِأُلفَتِهِم، و عِزًا لِدينِهِم(2)= حق واجبى كه خداى سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.

همان‌گونه كه خداوند متعال از حق خويش حقوقى را براى بندگانش قرار داد، اين حقوق را با تكليف (فريضه) نيز همراه ساخت. از نظر اميرالمؤمنين(عليه السلام) بالاترين حقى كه مردم بر يكديگر دارند، «حق حكومت بر مردم، و حق مردم برحكومت» است و نيز، بالاترين وظيفه‌اى كه در ميان مردم وجود دارد، «وظيفه حكومت نسبت به مردم، و وظيفه مردم نسبت به حكومت» مى‌باشد.

در اين ميان، حق ولىّ يا حكومت از اهميت بيشترى برخوردار است: عن أبى جعفر(عليه السلام)قال: بُنِىَ الاسلامُ عَلى خَمس: عَلىَ الصَّلاةِ و الزَّكاةِ و الصّومِ و الحَجِّ و الوِلايَةِ و لَمْ‌يُنادَ بِشَىْء كَما نودِى


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 207؛ ترجمه آن گذشت.

2. همان.

بِالوِلايَة(1)= از امام محمدباقر(عليه السلام)نقل شده است كه آن حضرت فرمود: اسلام بر پنج ركن بنا گشته است: نماز، زكات، روزه، حج، و ولايت. و به هيچ چيزى همانند ولايت فراخوانده نشده است.

بعد از آن كه نماز، زكات، روزه و حج را به عنوان اركان مهم اسلام بيان مى‌دارد «ولايت» را به عنوان ركن پنجم مطرح مى‌سازد، با اين تفاوت كه هيچ چيز همانند «ولايت» داراى ارزش و اهميت نيست. تكليفى كه مردم نسبت به حكومت اسلامى دارند، از همه تكاليف ديگر ـ مانند نماز، روزه، زكات و حج ـ بالاتر است. امام خمينى(رحمه الله) نيز به صورت‌هاى گوناگون تأكيد مى‌فرمودند كه: حفظ نظام اسلامى از همه تكاليف شرعى واجب‌تر است.(2) اين كلام امام راحل(رحمه الله) نيز بيان‌گر تكليف مردم نسبت به حكومت اسلامى است.

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه خطبه مى‌فرمايد: «فَلَيسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ و لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ إلاّ بِاسْتِقامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَاِذا اَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إلى الوالى حَقَّهُ و اَدَّى الوالى اِلَيْها حَقَّها عَزَّ الحقُّ بَيْنَهُم و قامَتْ مَناهِجُ الدِّينِ، و اعْتَدَلَتْ مَعالِمُ العَدلِ، وَ جَرَتْ عَلى اَذلالِها السُّنَنُ، فصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمانُ، و طُمِعَ فى بقاء الدَّولةِ، وَ يَئِسَتْ مَطامِعُ الاعداء(3)= پس رعيت اصلاح نمى‌شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى‌شوند جز با استقامت رعيّت. و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه‌هاى دين پديدار، و


1. بحارالانوار، ج 68، باب 27، حديث 1؛ احاديث ديگرى نيز به همين مضمون وارد شده است كه به آدرس دو نمونه اشاره مى‌شود: اصول كافى، ج 2، ص 18 و بحارالانوار، ج 27، باب 4، حديث 69. ضمناً مرحوم شيخ صدوق در بيان يكى از اعتقادات شيعه اماميه مى‌فرمايد: و أنّ الدَّعائِمَ الّتى بُنىَ الاسلامُ عليها خمسٌ: الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و ولايةُ النبى و الائمةِ بعده صلوات اللّه عليهم، و هم إثنا عَشرَ اماماً= اركانى كه اسلام بر آن بنا نهاده شده است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ولايت امامان(عليهم السلام) بعد از پيامبر اسلام و ايشان دوازده امام هستند. (بحارالانوار، ج 10، ص 393، چ بيروت).

2. «جمهورى اسلامى ايران» و «حفظ نظام اسلامى» از امورى است كه پيوسته مورد سفارش امام خمينى(رحمه الله)بود. به عنوان نمونه تنها به سه فراز از كلام بنيان‌گذار جمهورى اسلامى ايران اشاره مى‌شود: الف ـ «مسأله حفظ نظام جمهورى اسلامى در اين عصر و با وصفى كه در دنيا مشاهده مى‌شود و با اين نشانه‌گيرى‌هايى كه از چپ و راست و دور و نزديك نسبت به اين مولود شريف مى‌شود از اهم واجبات عقلى و شرعى است كه هيچ چيز به آن مزاحمت نمى‌كند و از امورى است كه احتمال خلل در آن عقلا منجَّز است»، (صحيفه نور، ج 19، ص 106، 22/11/1363)؛ ب ـ «صحبت سر دولت و رياست جمهور و اينها نيست. صحبت سر نظام است، نظام اسلام است... مطرح نظام جمهورى اسلامى است»، (صحيفه نور، ج 20، ص 37، 8/6/1365)؛ «اگر حفظ اسلام جزء فريضه‌هاى بزرگ است،... حفظ اين جمهورى اسلامى از اعظم فرايض است»، (صحيفه نور، ج 15، ص 203).

3. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خ 207.

نشانه‌هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و تداوم حكومت اميد رود و دشمن در آرزوهايش نوميد گردد.

اگر مردم به وظيفه خويش نسبت به حكومت اسلامى عمل كنند و حكومت اسلامى نيز به وظيفه خود عمل نمايد، آن‌گاه جامعه ايده‌آل اسلامى تحقق خواهد يافت، بركات و خيراتش فراگير گشته، شامل حال همه مردم مى‌شود. اولين نتيجه تحقق چنين جامعه ايده‌آلى اين است كه «حق» عزت يافته، مردم در مقابل آن احترام و خضوع خواهند داشت و براى تحقق هر چه بيشتر حق و اصول آن در جامعه اسلامى تلاش و فداكارى خواهند نمود و در نهايت، جامعه به سعادت دنيا و آخرت نزديك‌تر مى‌گردد. در مقابل، چنانچه وظايف متقابل مردم و حكومت به گونه صحيح انجام نگيرد، اولين نتيجه آن، منزوى گشتن حق و پايمال شدن حقوق افراد در جامعه است و در نهايت، عدالت و سعادت دنيا و آخرت انسان‌ها تأمين نخواهد شد.

منظور ما از «حق» در اين‌جا همان چيزى است كه همه مردم عاقل با «عقل» خويش آن را درك مى‌كنند؛ مانند: گرفتن حق مظلوم از ظالم يا دادن اجرت كارگر. در اين ميان، حقوق ديگرى نيز وجود دارد كه «دين» آنها را بيان مى‌دارد. براى مثال، از طريق وحى الهى مى‌فهميم كه خدا بر مردم حقوقى دارد كه بايد در جامعه مورد احترام و پذيرش باشد. هم‌چنين، حقوق ديگرى وجود دارد كه مربوط به روابط انسان‌ها با يكديگر است و عقل از درك جزئيات و تفاصيل آن به طور كامل، عاجز است. بنابراين، علاوه بر «عقل»، «دين» هم حقوقى را براى ما بيان مى‌كند كه با رعايت جميع آنها، دين، عزت پيدا مى‌كند و احكام اسلامى در جامعه رواج پيدا مى‌نمايد.

فَصَلَحَ بِذلِكَ الزّمان؛ در اين شرايط، روزگار، روزگارى شايسته خواهد شد و عصر طلايى شكل مى‌گيرد كه در ميان اعصار تاريخ بشرى، مانند ستاره فروزان در آسمان مى‌درخشد.

از آنچه گذشت به خوبى اين نكته به دست آمد كه وظيفه دينى مردم تنها نماز، روزه، حج و زكات نيست، بلكه يكى از وظايف دينى مردم و حتى از واجب‌ترين وظايف آنها، وفادارى به نظام اسلامى است. براى انجام اين واجب مهم، لازم است در صدد شناسايى حقوق متقابل مردم و حاكم اسلامى باشيم تا بتوانيم به خوبى وظيفه خويش را انجام دهيم. بحمداللّه مردم مسلمان ما در چند دهه اخير، و مخصوصاً بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، آگاهى‌هاى بسيارى نسبت به اين موضوع پيدا كردند. امام خمينى(رحمه الله) در ترويج اين انديشه سهم بزرگى داشتند.

ايشان با سخنرانى‌ها، اعلاميه‌ها(1) و كتاب‌هاى(2) خويش تدريجاً اين امر را به صورت يك فرهنگ در آوردند. مردم در اين مدت بر اساس انجام وظيفه خويش و در راستاى حمايت از حكومت اسلامى، هميشه در صحنه حاضر بوده‌اند كه مهم‌ترين شاهد آن هشت سال دفاع مقدس است.

 

4. ضرورت حكومت در جامعه

در مباحث گذشته و در سلسله جلسات «فلسفه سياسى اسلام» ضرورت حكومت به تفصيل بيان شد(3) كه در اين‌جا از تكرار آن خوددارى مى‌كنيم و تنها به صورت اجمال به بعضى از آن مطالب اشاره‌مى‌شود.

اولين پرسش در مورد دولت و حكومت اين است كه موقعيت و جايگاه حكومت در جامعه چيست؟ چه نيازى به وجود آن هست و اگر حكومت وجود نداشته باشد چه زيان‌هايى به دنبال دارد؟

عده‌اى كه داراى گرايش آنارشيستى(4) هستند ضرورت وجود حكومت را نفى مى‌كنند. آنان


1. مهم‌ترين منبع براى مطالعه اعلاميه‌ها و سخنرانى‌هاى امام خمينى(رحمه الله) كتاب «صحيفه نور» است كه در 22 جلد تدوين شده است. در پاورقى صفحات قبل به سه فراز از گفته‌هاى ايشان در مورد اهميت حفظ نظام اسلامى اشاره شد.

2. از امام خمينى(رحمه الله) كتاب‌هاى متعدد فقهى، اصولى، اخلاقى، عرفانى، فلسفى و شعر به يادگار مانده است. آنچه منظور استاد مصباح يزدى است كتاب‌هاى فقهى امام خمينى(رحمه الله) است كه درباره «ولايت فقيه يا حكومت اسلامى» به رشته تحرير درآمده است. در اين‌جا فقط به چند كتاب فارسى اشاره مى‌شود:

1) ولايت فقيه، حكومت اسلامى (قم: مؤسسه نشر آثار امام خمينى، 1373).

2) شؤون و اختيارات ولى‌فقيه، ترجمه بحث ولاية الفقيه از «كتاب البيع» امام خمينى (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371).

هم چنين، در مورد طرح نظريه «ولايت مطلقه فقيه» از سوى امام خمينى(رحمه الله) نگاه كنيد به: محمدتقى مصباح يزدى، نظريه سياسى اسلام، ج2، ص109 به بعد.

3. نگاه كنيد به: محمدتقى مصباح يزدى، نظريه سياسى اسلام، ج2، ص15 و 28؛ ضمناً دلايل مورد اشاره براى نياز جامعه به حكومت از اين قرار است: ضرورت نظم و امنيت جامعه؛ لزوم تصدى كارهاى بى‌متصدى؛ لزوم تعليم و تربيت همگانى؛ لزوم ايجاد تعادل بين فعاليت‌هاى اقتصادى؛ لزوم دفاع و آمادگى در برابر دشمنان؛ لزوم رفع اختلاف‌ها و كشمكش‌ها و لزوم وضع احكام و مقررات جزايى؛ در اين باره ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، حقوق و سياست در قرآن، نگارش شهيد محمد شهرابى (قم: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى، 1377)، ص181ـ187.

4. آنارشيسم (Anarchism): نظريه‌اى در فلسفه سياسى است كه عقيده دارد مرجعيت سياسى در هر شكل و لباسى، غيرلازم و ناپسند است. هرچند تأكيد اصلى اين نظريه بر دشمنى با دولت است، اما غالباً با طرز فكرهايى پيوند دارد كه نه تنها مرجعيت سياسى، بلكه مرجعيت دينى و اجتماعىِ سازمان يافته را نيز نفى مى‌كنند. آنارشيسم بر امكانات همكارى داوطلبانه و يارى متقابل در زندگانى انسانى تكيه مى‌كند و به همكارى ناشى از فشار و تهديد و اجبار خارجى حمله مى‌كند.

آنارشيسم از لحاظ نفى بنيادى دولت، از وحدتى يكپارچه برخوردار است؛ اما از جنبه مالكيت، شاخه‌شاخه مى‌شود: آنارشيسم فردگرا معتقد است كه اشياى مادى بايد در مالكيت افراد باشد؛ در صورتى كه آنارشيسم كمونيستى عقيده دارد كه مالكيت در اصل بايد از طريق گروه‌هاى داوطلب اداره شود. ر.ك: جوليوس گولد و ويليام ال. كولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه عده‌اى از مترجمان (تهران: مازيار، 1376)، ص 17.

اين شعار فريبنده را مطرح مى‌سازند كه اگر اخلاق در جامعه حاكم شود، نيازى به ايجاد حكومت نخواهد بود. نظير اين سخن را ماركسيست‌ها نيز بيان داشته‌اند. از نظر آنان وقتى جامعه نوين كمونيسم يا «كمون نهايى» تحقق پيدا كند، احتياجى به حكومت و قانون نخواهد بود.(1)

بديهى است كه اين مطالب چيزى جز خواب و خيال نيست. تجربه زندگى بشرى در طول تاريخ نشان مى‌دهد كه هيچ‌گاه انسان‌ها از حكومت بى‌نياز نبوده‌اند و بر اساس اين تجربه بايد گفت كه در آينده نيز بى‌نياز از حكومت نخواهند بود. انبيا و اولياى الهى نيز بر اين مطلب تأكيد نموده‌اند.

دلايلى كه ضرورت حكومت را بيان مى‌كند، متعدد است. از جمله اين دلايل اين است كه در زندگى اجتماعى بايد يك قدرت برتر وجود داشته باشد تا متكفل انجام برخى از امور كه مربوط به عموم مردم است، باشد. اين گونه اعمال مربوط به كل جامعه است و هيچ‌گاه افراد به تنهايى نمى‌توانند از عهده انجام آن برآيند و از توان آنان خارج است. چنانچه اين نيازهاى عمومى جامعه توسط يك قدرت برتر تأمين نگردد، تدريجاً جامعه انسانى رو به زوال خواهد


1. استاد مصباح يزدى مدّ ظله در بيان يكى از خصايص جامعه كمونيستى از نظر كمونيست‌ها، مى‌گويد: «جامعه كمونيستى بدون دولت است در حالى كه ويژگى دوره سوسياليسم از لحاظ نظام سياسى، استبداد دولت ـ البته دولت كارگرى ـ است. خصيصه دوره كمونيسم درست در حدّ مفرطِ جهتِ مخالفِ آن، يعنى ناپديدى دولت خواهد بود، زيرا مگر نه اين كه دولت بيان‌گر و روبناىِ سلطه اقتصادى است؟ سلطه اقتصادى و طبقه سلطه‌گر را از ميان ببريد تا قدرتِ سركوب كننده حكومتِ متمركز پليس، ارتش، ديوان‌سالارى را از بين برده باشيد.

با برقرارى جامعه كمونيستى دولت خود به خود منحلّ مى‌گردد و از بين مى‌رود. به تدريج، در قلمرويى پس از قلمرو ديگر، قدرت دولتى زايل مى‌شود و خود به خود فرو مى‌خوابد. دولت برچيده نمى‌شود، بلكه مى‌پژمرد و مى‌ميرد. در نتيجه، اجبار از ميان بر خواهد خاست و انسان‌ها به تدريج عادت خواهند كرد كه قواعد زندگى اجتماعى را بدون نياز به خشونت، اجبار، فرمانبردارى و بدون اين كه دستگاهى مخصوصِ قهر و جبر قانونى، به نام «دولت» وجود داشته باشد رعايت كنند؛ يعنى هماهنگى اجتماعى به خودى خود و به نحو طبيعى برقرار خواهد شد.» ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن (تهران: سازمان تبليغات اسلامى، 1372) ص285ـ286.

رفت. از مهم‌ترين اين نيازها «امنيت» است. اگر هرج و مرج در جامعه حاكم باشد، هيچ انسانى نمى‌تواند زندگى سعادت‌مندانه‌اى داشته باشد. خير دنيا و سعادت اخروى به تأمين امنيت وابسته است. چه كسى مى‌تواند امنيت را حكم‌فرما كند؟ تنها وجود يك قدرت مافوق قدرتِ افراد و گروه‌ها مى‌تواند اين نياز را تأمين نمايد.

هر جامعه‌اى دشمنانى دارد كه ممكن است منافع و ارزش‌هايش مورد هجوم آنان قرار گيرد. بنابراين جامعه بايد توان و قدرت دفاع از خود را داشته باشد. انجام فعاليت‌هاى دفاعى از هيچ فرد يا گروهى ميسّر نيست، بلكه بايد قدرت و سازمان متشكلى وجود داشته باشد تا به نفع همگان، دشمنان خارجى را دفع نمايد. از اين روى، يكى از دلايل وجود حكومت، مسأله دفاع است.

هم‌چنين جامعه علاوه بر امنيت داخلى و خارجى، نيازمند فعاليت‌هاى اقتصادى عمومى است. برخى دارايى‌ها از نوع «اموال عمومى» است كه به فرد خاصى تعلق ندارد و چنانچه به آنها رسيدگى نشود، منافع آن نابود شده و همه مردم از آن محروم مى‌گردند؛ مانند: جنگل‌ها و منابع زيرزمينى. از اين رو اولا، هيچ فردى به تنهايى حق تكفل و اداره آنها را دارا نيست و ثانياً، توان انجام چنين كارى را ندارد. از فعاليت‌هاى اقتصادى ديگر، جذب ماليات و صرف آن در موارد مقتضى است. انجام اين كار نيز نيازمند وجود قدرتى مافوق قدرت افراد و گروه‌ها است. تأمين «بهداشت عمومى» نيز نيازمند وجود حكومت است. همه مردم دنيا از هر نژاد يا مليتى ضرورت اين گونه امور را با عقل خويش درك مى‌كنند. آيا حفظ اموال عمومى و تأمين بهداشت براى همه، به يك قدرت، وراى قدرت افراد و گروه‌هاى خاص وابسته نيست؟ آيا تأمين امنيت داخلى و انجام دفاع در مقابل دشمنان خارجى نيازمند يك سازمان متشكل و قدرت‌مند نيست؟

 

5. ديدگاه اسلام در باره هدف حكومت

اهدافى كه بيان شد مربوط به زندگى مادى و دنيوى انسان‌ها است. از نظر اسلام، اين گونه امور مقدمه براى هدفى بالاتر و ارزش‌مندتر است كه حكومت در نهايت بايد تأمين‌كننده آنها باشد. اين كه هدف ديگرى وراى اين نيازهاى مادى وجود داشته باشد كه حكومت موظف به تأمين آن باشد از ديدگاه تمام مكاتب فلسفى و سياسى منفى است؛ امّا از نظر دين، هدفى مافوق

اهداف مادى مدّنظر است كه زندگى انسان در بُعد فردى يا اجتماعى مقدمه‌اى براى رسيدن به آن مقصد عالى است و اساساً آفرينش انسان براى رسيدن به آن هدف متعالى مى‌باشد. خداوند انسان را آفريد تا به اوج كمال و ترقى خويش نايل شده و خليفه خدا در روى زمين گردد و چنين انسانى شايسته رسيدن به قرب الهى و بهره‌مندى از رحمت بى‌كران او است: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنّات وَ نَهَر فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر(1)= در حقيقت، مردم پرهيزگار در ميان باغ‌ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.

تأمين نيازهاى مادى مانند: امنيت، بهداشت، اقتصاد و رفع فقر و فساد، همه مقدمه رسيدن به يك جامعه ايده‌آل است: وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون(2)= خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان‌گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است استقرار بخشد، و بيم ايشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند.

خداوند به مؤمنان و كسانى كه كار شايسته انجام مى‌دهند وعده داده كه چنين حكومتى را نصيب آنان گرداند. حكومتى كه در آن، رفاه مادى و امنيت وجود دارد و ترس‌ها و نگرانى‌ها به امنيت و آسايش تبديل مى‌گردد. در عين حال، اين گونه امور به عنوان هدف نهايى نمى‌باشند بلكه زمينه‌ساز عبادت خدا و نفى هر گونه شرك هستند. هدف نهايى از تشكيل حكومت اين است كه انسان‌ها هر چه بيشتر ـ از نظر كميّت و كيفيت ـ به خدا نزديك شوند. به عبارت ديگر، هدف اصلى همان «عبادة اللّه» است: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون(3)= و جن و انس را نيافريدم جز براى آن كه مرا بپرستند.

بنابراين از ديدگاه اسلام هدف از تشكيل حكومت، تنها تأمين اهداف مادى نيست، بلكه علاوه بر اينها بايد جامعه به سوى خدا سوق داده شود و شرايطى فراهم گردد تا انسان‌ها


1. قمر (54)، 54ـ55.

2. نور (24)، 55.

3. ذاريات (51)، 56.

بتوانند در سايه آن به كمالات معنوى و قرب الهى برسند. پس، از ديدگاه اسلامى، در رأس وظايف حكومت اجراى دستورات خداوند و تربيت و هدايت مردم به سوى او قرار دارد. خدا دين، انبيا و اوليا را فرستاد تا زمينه تكامل معنوى مردم فراهم گردد. سيدالشهدا(عليه السلام) موظف بود به منظور احياى دين خدا تا پاى جان پيش رود هر چند فرزند شيرخوار او نيز در اين راه به شهادت برسد.

آيا دين اسلام با اين بينش مى‌تواند نسبت به اهداف معنوى بى‌تفاوت باشد؟ هدف اصلى دين و بالاترين وظيفه حكومت ترويج دين، احياى سنّت‌هاى نيك و مبارزه با بدعت‌ها و خرافات است.

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در فرازى از كلام خويش در باب ضرورت حكومت مى‌فرمايد:

و إنّه لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أمير بَرٍّ أو فاجِر يَعمَلُ فى إمرَتِهِ المؤمِنُ، وَ يَستَمتِعُ فيهَا الكافرُ، و يُبَلِّغُ اللّهُ فيها الأجَلَ، و يُجْمَعُ بِهِ الفَىْءُ، و يُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، و تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، و يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوىّ حتّى يَستَريحَ بَرٌّ و يُستَراحَ مِن فاجِر(1)= و همانا مردم به زمامدار نيك يا بد نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهره‌مند شوند، و مردم در استقرار حكومت زندگى كنند. به وسيله حكومت بيت‌المال جمع‌آورى مى‌گردد و به كمك آن با دشمنان مى‌توان مبارزه كرد. جاده‌ها امن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى‌شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بد كاران در امان مى‌باشند.

جامعه بدون حكومت اداره نمى‌شود. حتى اگر حكومت صالحى وجود نداشت، حكومت شخص فاجر بهتر از نبود حكومت است. چون بى‌حكومتى منجرّ به هرج و مرج و ناامنى مى‌گردد و زمينه رشد و تكامل مادى و معنوى را نابود مى‌نمايد. حكومتى كه توسط اهل فسق و فجور اداره گردد، چنانچه امنيت جامعه را تأمين نمايد، از نبود حكومت بهتر است. جامعه بدون حكومت به جايى نمى‌رسد (لابدّ للناس من امير بَرٍّ او فاجر). در سايه حكومت و تأمين امنيت، مؤمنْ كار و وظيفه خويش را انجام داده مسير تكاملى خويش را طى مى‌نمايد (يَعْمَلُ فِى إِمْرَتِهِ المؤمن)، ضمناً كفار هم از زندگى بهره مى‌برند. حكمت الهى اقتضا مى‌كند كه در دنيا هم مؤمنان و هم كفار از نعمت‌هاى خدا استفاده نمايند. در اين ميان، كفار چون كفران نعمت مى‌نمايند و از نعمت‌هاى او سوء استفاده مى‌كنند، در دنيا يا آخرت يا هر دو، به نتايج اعمال


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 40.

خويش خواهند رسيد. در باره اين حكمت الهى آيات و رواياتى(1) وجود دارد كه فعلا در مقام بحث از آنها نيستيم.

حضرت ابراهيم(عليه السلام) به درگاه خداى متعال دعا نمود كه سرزمين مكه را امن و امان قرار ده، و از ميوه‌هاى آن به كسانى كه به خداوند و روز واپسين ايمان دارند روزى ده. خداى متعال فرمود كسانى كه فاسق باشند نيز بهره‌اى از نعمت‌هاى خداوند خواهند برد.(2)

به هر حال از فوايد حكومت، حتى حكومت فاسق اين است كه ماليات‌هايى براى اداره جامعه جمع‌آورى مى‌شود (يُجمَعُ بِهِ الفَىءُ)، شرّ دشمنان جامعه دفع مى‌شود و از حقوق مردم، و ارزش‌هاى آن جامعه دفاع مى‌گردد (و يُقاتَلُ بهِ العَدُوُّ). علاوه بر تأمين امنيت در برابر دشمنان خارجى، امنيت داخلى نيز فراهم شده و راه‌ها امن مى‌گردد (تَأمَنُ بهِ السُبُل). اگر حكومت نباشد اقويا هميشه بر مردم مسلط شده آنان را به بند مى‌كشند. حق ضعفا را پايمال نموده در صدد استثمار هر چه بيشتر آنان برمى‌آيند (يُؤْخَذُ بِهِ لِلِضَّعيف مِنَ القَوِىّ؛ حتّى يَستريحَ بَرٌّ، و يُستراحَ مِنْ فاجِر).

 

6. حاكمان، بهترين و بدترين بندگان خداوند!

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در فراز ديگرى از نهج‌البلاغه مى‌فرمايد: فَاعْلَمْ أَنَّ أفْضَلَ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ امامٌ عادلٌ هُدِىَ و هَدى، فأَقامَ سُنَّةً، معلومةً، وَ أماتَ بِدْعَةً مَجهولَةً. و إنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لها أعلامٌ وَ إنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لها أعلام(3)= پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود


1. استاد مصباح يزدى در ادامه گفتار به يك آيه قرآن (قضيه حضرت ابراهيم(عليه السلام)) اشاره مى‌نمايند كه از آن استفاده مى‌شود كه خداى متعال در دنيا نعمت‌هايش را شامل مؤمن و كافر هر دو مى‌نمايد. در اين فراز براى تكميل بحث به دو روايت در همين رابطه اشاره مى‌شود: 1. قال الامام الباقر(عليه السلام): إنّ هذِهِ الدُّنيا تُعْطاها البَرُّ و الفاجِرُ، و إنّ هذا الدِّينَ لا يُعطيه اللّهُ إلّا أهل خاصّته= به راستى هم انسان نيك و هم انسان فاجر اين دنيا را به دست مى‌آورند، ولى همانا اين دين را خدا جز به خاصانش ندهد. 2.‌قال الامام الباقر(عليه السلام): إنّ اللّهَ يُعطى الدّنيا مَنْ يُحِبُّ و يُبْغِضُ و لا يُعطى دينَه إلاّ مَنْ يُحِبُّ= همانا خدا دنيا را به دوست و دشمن خود بدهد، ولى دينش را جز به دوست خود ندهد. حسن بن على حرانى، تحف العقول عن آل الرسول، (تهران: كتاب فروشى اسلاميّه، 1352)، ص 307 و 310.

2. وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الَّثمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (بقره، 126)= و چون ابراهيم گفت: «پروردگارا، اين [سرزمين ]را شهرى امن گردان، و مردمش را ـ هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد ـ از فرآورده‌ها روزى بخش»، فرمود: «و[لى] هر كس كفر بورزد، اندكى برخوردارش مى‌كنم، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش [دوزخ ]مى‌كشانم، و چه بد سرانجامى است».

3. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 163.

هدايت شده و ديگران را هدايت مى‌كند، سنّت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّت‌ها روشن و نشانه‌هايش آشكار است، بدعت‌ها آشكار و نشانه‌هاى آن بر پا است.

دانستيم كه از ديدگاه اسلام حكومت فاسق بهتر از نبود حكومت است؛ ولى اين بدان معنا نيست كه حكومت خوب و بد از نظر ارزش يكسان است. نيز، منظور ما اين نيست كه مردم موظف به اطاعت از هر حكومتى مى‌باشند. خير، بلكه مردم موظف به ايجاد حكومت حق و عدل مى‌باشند و بايد با حكومت ظلم و جور مبارزه نمايند، تا حكومت باطل به حكومت حق تبديل گردد. طبيعى است كه حكومت حق و امام و رهبر عادل، با حكومت باطل و امام جاير بسيار تفاوت دارد. از نظر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)بهترين بنده نزد خداوند، امام و رهبر شايسته است كه داراى اين سه شرط باشد: 1. عادل باشد تا با ظلم مبارزه نمايد؛ 2. خودش هدايت شده باشد و راه حق را بشناسد؛ 3. تلاش نمايد تا ديگران را هدايت نمايد.

آن گاه حضرت، بدترين انسان را اين گونه معرفى مى‌نمايد: و إنَّ شرَّ النّاسِ عِندَاللّهِ امامٌ جائِرٌ ضَلَّ و ضُلَّ بهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مأخوذَةً (معلومةً)، وَ أَحْيا بِدعَةً مَتروكَة(1)= و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه بوده و مايه گمراهى ديگران است، سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.

معيار سنجش حكومت حق از حكومت باطل، در ميزان وفادارى به سنّت‌هاى نيك و ترويج فضايل معنوى و اخلاقى است و مشخصه حكومت باطل اين است كه در راه نابودى سنّت‌هاى حسنه و ترويج بدعت‌ها، خرافات و امور باطل گام بر مى‌دارد. بايد ديد آيا حكومت، مردم را به شركت در نماز جمعه تشويق مى‌كند يا چهارشنبه سورى را ترويج مى‌كند. ما بايد ببينيم آيا دولت مردان ما براى مراسم دينى بودجه صرف مى‌كنند يا براى احياى چهارشنبه سورى ستاد تشكيل داده و صدها ميليون تومان هزينه مى‌نمايند؟! حكومت باطل است كه احكام الهى را تعطيل، و بدعت‌هاى متروكه را زنده‌مى‌نمايد.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) حديثى را كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شنيده است اين گونه بيان مى‌دارد: وَ إنّى سَمِعْتُ رَسولَ اللّه(صلى الله عليه وآله)يقولُ: يُؤتى يومَ القيامةِ بالامامِ الجائرِ و لَيْسَ مَعَهُ نصيرٌ و لا عاذِرٌ فَيُلْقى فى نارِ جهَنَّمَ فَيَدورُ فيها كَما تَدورُ الرَّحى ثمَّ يَرتَبِطُ فى قَعرِها(2)= همانا من از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه گفت:


1. همان.

2. همان.

«روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى عذر او را مى‌پذيرد، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى‌چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده در آنجا بسته شود.

در زمان قديم آسياهاى آبى وجود داشت كه امروزه جوانان كمتر آن را به ياد مى‌آورند. آب نهرى درون چاه مانندى ريخته مى‌شد و از برخورد آب به چرخ آسيا، آسيا به گردش در مى‌آمد. اگر چيزى از بالا ريخته مى‌شد در قعر اين چاه آسيا قرار مى‌گرفت.(1) روز قيامت، امام جاير را در چاه جهنم مى‌اندازند به گونه‌اى كه دور خودش مى‌گردد و در نهايت به قعر جهنم سقوط مى‌نمايد. آن گاه در آن‌جا به غل و زنجير كشيده مى‌شود (يَرْتَبِطُ فى قعرها).

بنابراين از نظر معارف و تعاليم اسلامى كاملا روشن است كه هر چند وجود حكومت و حاكم براى مردم ضرورى است (لابدّ للناس من امير بَرٍّ او فاجر)، ولى هيچ‌گاه «برّ» و «فاجر» در پيشگاه خدا مساوى نيستند. نمى‌توان به اين بهانه كه: «حكومت فاجر از نبود حكومت بهتر است»، از خودْ سلب مسؤوليت نمود. در منطق اسلام و از ديدگاه اميرالمؤمنين(عليه السلام) حاكمى كه در صدد احياى سنّت‌هاى الهى برنيايد «امام جاير» است و همان گونه كه گذشت سرنوشت او سقوط در چاه جهنم و آن گاه غل و زنجير شدن مى‌باشد. در مقابل، «امام عادل» سنت‌هاى الهى را زنده مى‌كند و او از برترين انسان‌ها و عزيزترين بندگان در پيشگاه خداوند است.

بنابراين از ديدگاه اسلام وظيفه حكومت تنها تأمين امنيت جامعه و بهداشت و اقتصاد آن نيست؛ بلكه فراتر از آن، رسالت بزرگ‌ترى نيز بر عهده دارد و آن هدايتِ انسان‌ها به سوى كمال و سعادت اخروى است.

 

7. حقوق متقابل مردم و حكومت از ديدگاه اميرالمؤمنين(عليه السلام)

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در فراز ديگرى از نهج‌البلاغه «حقوق متقابل مردم و رهبرى» را اين گونه بيان مى‌فرمايند:

أيّها النّاسُ إنَّ لى عَلَيكُم حقّاً، و لكُم علَىَّ حَقٌّ. فَأَمّا حَقُّكُم عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُم، و تَوفيرُ فَيْئِكُم عَلَيْكُم، و


1. رَحى، طاحونه، آسيا؛ دستگاهى براى خردكردن و آرد كردن گندم، گچ، آهك و مانند آن است كه داراى انواعى است: دستى؛ بادى؛ ستورى و آبى. مهم‌ترين آن، آسيا آبى است كه در كلام شعرا و نويسندگان مورد تشبيه واقع مى‌شود. آسيا داراى چرخى است كه با حركت دورانى خود سنگ آسيا را به حركت در مى‌آورد.

«آسيا» يا «چرخ آسيا» دست مايه‌اى براى بيان شعر، مَثَل و تشبيه واقع شده است به گونه‌اى كه در زبان عربى و فارسى شواهد بسيارى را مى‌توان براى آن بيان داشت. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سقوط امام جاير در جهنم و چرخش او را به چرخش آسيا تشبيه فرموده است.

تَعليمُكُم كَيلا تَجْهَلوا، و تأْديبُكُم كَيما تَعْلَموا. و أمّا حَقّى عَلَيكُم فَالوَفاءُ بالبَيعَةِ، و النَّصيحَةُ فِى المَشهَدِ وَ المَغيبِ، وَ الاجابَةُ حينَ أدعوكُم، وَ الطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم(1)= اى مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقوقى است، حق شما بر من، آن است كه از خيرخواهى شما دريغ نورزم و بيت‌المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بى‌سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد. و اما حق من بر شما اين است كه به بيعت با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان برايم خيرخواهى كنيد. هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد، و هرگاه فرمان دادم اطاعت كنيد.

امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در كلام خود هم حق خويش و هم حق مردم را بيان مى‌دارد. برخى حقوق مردم بر حاكم، «حقوق مادى» و برخى ديگر «حقوق معنوى» است. حقوق مادى همان مسأله بيت‌المال است كه مربوط به كل جامعه بوده و نتايج آن عايد همه مردم مى‌گردد. اين اموال در اختيار افراد يا گروه‌هاى خاصّى نيست، بلكه در اختيار دولت است و دولت در راه حفظ و ازدياد اموال بيت‌المال تلاش مى‌كند. وظايف معنوى حاكم نيز عبارت است از: خيرخواهى مردم، تعليم و آموزش و رفع جهل و بى‌سوادى، و تأديب و تربيت.

بنابراين وظيفه حاكم اسلامى تأمين وسايل رشد معنوى جامعه و هدايت مردم در راه خير و صلاح است و نه ترويج فساد و بى‌بند و بارى. گاهى به عنوان «فرهنگ تساهل و تسامح» شرايط بى‌تفاوتى و حالت بى‌دينى مردم را فراهم مى‌سازند! آيا وظيفه حكومت اسلامى آشنا ساختن مردم با دين و ترويج محافل دينى است يا گسترش فساد، بى‌بند و بارى، مواد مخدر و اختلاط نامشروع پسر و دختر؟!! به عنوان «فرهنگ‌سرا» و «خانه جوان» فيلم‌هاى مبتذل و مواد مخدر توزيع مى‌گردد! حكومتى كه بتواند فساد اخلاقى، اعتقادى و دينى را كاهش دهد در مسير اسلامى گام برداشته است. حال چنانچه به هدف نهايى، يعنى محو كامل فساد و بى‌بندوبارى نرسد، لااقل مسير انتخاب شده صحيح است؛ اما اگر مسير يك حكومت ـ به بهانه بهادادن به جوانان ـ تضعيف هر چه بيشتر اعتقاد و ايمان نسل جوان باشد، در حقيقت اين حكومت، حكومت ضداسلامى است و همان است كه حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) فرمود كه روز قيامت امام جاير را در آتش جهنم افكنند و در آن همانند چرخ آسيا مى‌چرخد تا به قعر دوزخ رسد.

اميدواريم پروردگار متعال ـ به حق خون سيدالشهدا(عليه السلام) ـ مسؤولان ما را در راه احياى دين و ترويج سنّت‌هاى الهى و نابودى بدعت‌ها و منكرات موفق نمايد.


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 34.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org