قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه چهلم

ديدگاه دينى و سكولاريستى به حكومت

1. روش استقرايى و تحليلى در بيان وظايف حكومت

در مورد اين پرسش كه وظايف اصلى حكومت چيست، دو راه براى پاسخ وجود دارد: روش استقرايى و روش تحليلى. در روش اول، جوامع امروز دنيا مورد بررسى قرار گرفته و نيازهاى آنها را مورد توجه قرار مى‌دهند. بدين وسيله، شمارى از نيازها شناخته مى‌شود و دولت در فعاليت‌هاى خويش موظف به تأمين آنها مى‌گردد. در روش دوم «زندگى اجتماعى انسان» مورد تحليل قرار مى‌گيرد. هر چند اين روش به نوعى متوقف بر استقرا است، ولى اين استقرا با تحليل‌هاى عقلى همراه است. براى مثال، ما در وجود خويش و از طريق وجدان، نيازهاى شخصى خويش را درك مى‌كنيم و هر فردى در زندگى خود در پى تأمين اين نيازها است. شناخت اين گونه نيازها، محتاج دليل و برهان نيست؛ چون امرى است وجدانى و براى همه كس قابل درك است؛ مانند: نياز به غذا، لباس، مسكن، همسر و امنيت. هر چند نياز انسان به غذا، آب، پوشاك و مانند آنها با وضوح، قابل درك است، ولى در باره چگونگى تأمين اين نيازها، اعم از فردى يا اجتماعى، ديدگاه‌هاى گوناگونى وجود دارد. برخى معتقدند بشر اوليه در جنگل‌ها و غارها به صورت «فردى» زيست مى‌كرده است. در آن هنگام، هنوز «زندگى اجتماعى» شكل نگرفته بود و طبيعتاً براى رفع گرسنگى خويش از آنچه در طبيعت مانند: گياه و ميوه وجود داشت، استفاده مى‌كرد. او براى فرار از سرما و گرما به جنگل و كوه پناه مى‌برد و هرگاه باران يا برف مى‌باريد، غارها جايگاه امنى براى او محسوب مى‌شد. آن‌گاه كه زندگى اجتماعى شكل گرفت نوع تأمين نيازمندى‌ها متفاوت گشت؛ براى مثال، تهيه خوراك و لباس از حالت بسيط آن خارج شد، تا اين كه امروزه فعاليت‌هاى پيچيده و متعددى براى تهيه غذا و لباس صورت مى‌گيرد. كشاورزان براى كاشت و برداشت، زحمات زيادى متحمل مى‌شوند. محصول زحمات آنان، پس از طى چند واسطه و انجام عمليات گوناگون به دست ما مى‌رسد.

به عبارت ديگر، كشاورزى چندين نوع فعاليت علمى و صنعتى را به خودش اختصاص داده و وضعيت آن از حالت ساده خارج شده است و اين نشان‌دهنده توسعه كشاورزى و در عين حال پيچيدگى آن است. براى حفظ و نگهدارى محصولات كشاورزى نيازمند صنايعى مانند: صنايع تبديلى، بسته‌بندى، سردخانه و غيره، و نيز خدمات فرعى ديگر مانند: بازاريابى و صادرات هستيم. در مناطقى از زمين، محصولات كشاورزى خاصى به عمل مى‌آيد كه چون بيش از مقدار نياز و مصرف داخلى است، محصولات به خارج آن منطقه صادر مى‌شود و بدين صورت، مسأله تجارت مطرح مى‌شود.

از آنچه كه گفته شد روشن مى‌گردد، براى تأمين خوراك و تغذيه انسان‌ها لااقل سه نوع فعاليت در جامعه به صورت گسترده وجود دارد: كشاورزى، صنعت و تجارت؛ در حالى كه زندگى انسان‌هاى نخستين، به صورت فردى بود. آنان از گياه روى زمين، ميوه جنگل و آب رودخانه‌ها استفاده مى‌كردند و براى استراحت به غارها و مناطق ديگر پناه مى‌بردند. روابط پيچيده و گوناگون انسان‌ها با يكديگر در زندگى اجتماعى شكل گرفته و به تدريج گسترده‌تر و عميق‌تر گشته است و در نهايت روابط بين‌الملل به وجود آمد. امروزه شاهديم كه در دنيا حتى براى «رستوران‌ها» شركت‌هاى بين المللى و چندمليتى(1) تأسيس مى‌شود. اين شركت‌ها براى عرضه مواد غذايى در بيشتر كشورها داراى شعبه هستند و از اين طريق مواد غذايى خويش را به بازار مصرف مى‌رسانند. البته اين مثال، تنها بيان يك نمونه بسيار كوچك از پيچيدگى و گستردگى زندگى انسان‌ها در حالت اجتماعى آن است. امروزه مشاغل گوناگونى ايجاد شده كه فعاليت‌هاى علمى، صنعتى، تجارى و مديريتى خاصّى را مى‌طلبد. وجود همه اين فعاليت‌ها، براى برطرف ساختن نياز انسان‌ها ضرورى است. حتى گروه‌هاى كوچك انسان و جوامع محدودتر نيز نيازمند برنامه‌ريزى، مديريت، و نظارت هستند. در اين ارتباطات گسترده و پيچيده اجتماعى، عده‌اى سلطه‌طلب و سودجو هيچ‌گاه به منافع و حق خويش بسنده نمى‌كنند و هميشه در صدد تجاوز به حقوق ديگران هستند.


1. شركت‌هاى چند مليتى (Multinational Corporations) يا شركت‌هاى فرا ملى ( TransnationalCorporations) مؤسسه‌ها يا واحدهاى اقتصادى خصوصى هستند كه مركز تصميم‌گيرى اصلى و محل ثبت اوليه آنها در يك كشور معيّن مى‌باشد، اما دامنه فعاليت آنها در زمينه‌هاى مختلف تجارى، صنعتى، مالى و به طور كلى اقتصادى، به گونه‌اى گسترده است كه از حدود مرزهاى ملى و قوانين و مقررات داخلى مركز اصلى فراتر مى‌رود و جنبه بين‌المللى مى‌يابد. فعاليت چنين واحدهايى همواره با زندگى اقتصادى، اجتماعى و سياسى كشورهاى محل فعاليت، در برخورد و اصطكاك مى‌باشد.

بر اين اساس، جامعه انسانى نيازمند دستگاهى مافوق به نام «حكومت» يا «دولت» است تا بر فعاليت‌هاى اجتماعى نظارت داشته باشد. اين نظارت از آن جهت مهم و ضرورى است كه نتيجه دست‌آوردهاى جامعه و فرآورده‌هاى علمى، صنعتى و كشاورزى در مسير صحيح خويش قرار گيرد. به عبارت ديگر، لازم است اين فرآورده‌ها به گونه درست تحصيل و در دسترس انسان‌ها قرار گيرد و در اين فرايند پيچيده و گسترده حقوق افراد از بين نرود. هدايت اين فعاليت‌ها و تأمين امنيت لازم براى آن، تنها با كار افراد يا گروه‌هايى كه هر كدام براى خودشان كار مى‌كنند فراهم نمى‌گردد، بلكه در داخل هر جامعه‌اى نيازمند دستگاه ناظر هستيم تا هر گاه كمبود و كاستى از نظر مواد غذايى و ساير خدمات پديدار گشت، فعاليت‌هاى اجتماعى را به گونه‌اى هدايت نمايد كه نياز افراد و جامعه برطرف شود. در اين ميان، گاه لازم است مثلا به كشاورزى توسعه داده شود يا مواد غذايى از خارج وارد گردد، و در واردات مواد غذايى، مثلا، لازم است تدبيرى انديشيده شود تا بيشترين سود و كمترين هزينه لازم را در پى داشته باشد.

در مرحله بعد، جامعه انسانى نيازمند توزيع مناسب و عادلانه است، و در نهايت لازم است بر عملكرد متصديان نظارت شود تا از سوء استفاده‌ها و اجحاف‌ها جلوگيرى گردد. مثلا كشاورز براى كشاورزى نيازمند زمين، آب، كود و مواد و ابزار ديگر است. اكنون اين سؤال مطرح است كه «زمين» به عنوان يكى از اساسى‌ترين نيازهاى يك كشاورز، چگونه و بر اساس چه معيارى در اختيار كشاورزان قرار گيرد؟ اگر ملاك و مبنا در توزيع زمين و ساير منابع اوليه، قدرت و تبليغات باشد، تنها عده‌اى خاص از اين منبع اوليه بهره خواهند برد و اكثريت مردم در تنگنا قرار مى‌گيرند. ما امروزه شاهد گسترش ظلم و ستم تحت عنوان: عدالت، صلح و حقوق بشر هستيم. فاصله فقير و غنى بيشتر شده و روز به روز بر تعداد كسانى كه از گرسنگى و بيمارى مى‌ميرند افزوده مى‌شود؛ در حالى كه ميليون‌ها تُن گندم و مواد غذايى ديگر توسط كشورهاى ثروتمند به دريا ريخته مى‌شود! آنان به آزادى مطلق در امر اقتصاد معتقد بوده و حق خود مى‌دانند قيمت مواد غذايى را در سطح بالا نگه دارند، گرچه در اين راستا هزاران انسان از گرسنگى تلف گردند!

با توجه به آنچه گذشت يكى از دلايل ضرورت حكومت براى جامعه، جلوگيرى از ظلم و ستم، احقاق حق افراد و تأمين نيازهاى عمومى است. براى شناخت اين نيازها و تعداد آنها،

مى‌توان در ابتدا نيازهايى را مد نظر قرار داد كه در زندگى فردى قابل درك است. سپس اين نيازها را در سطحى وسيع‌تر، يعنى زندگى اجتماعى، در نظر گرفت، و در نهايت اين مسأله را مورد تحليل قرار داد كه اساساً چه نوع فعاليت‌هاى اجتماعى بايستى در راستاى تأمين اين نيازمندى‌ها شكل گيرد، و در چه مواردى به «حكومت» و «دولت» احتياج داريم.

 

2. اختلاف نگرش دينى و لاييك در شناخت انسان

از جمله نيازهايى كه به طور طبيعى براى همگان قابل تشخيص است «گرسنگى» است. نوزاد انسان به محض تولد و در ساعات اوليه زندگى نياز به غذا را درمى‌يابد. انسان با رشد تدريجى خويش نيازهاى ديگرى را نيز درك مى‌كند؛ مانند: پوشاك، مسكن و همسر. عموم نيازهاى مادى از اين قبيل هستند؛ يعنى يا از ابتداى زندگى قابل احساس و درك‌اند و يا با رشد تدريجى بشر شناخته مى‌شوند. علم هم تاكنون بسيارى از راه‌هاى لازم براى پاسخ‌گويى به اين نيازها را شناخته و آنها را در اختيار بشر قرار داده است. در اين كه دولت‌ها بايد براى تأمين نيازهاى مادى مردم و جامعه تلاش كنند تقريباً هيچ اختلافى نيست. از اين رو تمام دولت‌ها تأمين نيازهاى مادى مردم را وظيفه خود مى‌دانند. هر دولت و هر سيستم حكومتى در دنيا وزارت‌خانه‌هايى هم‌چون: كشاورزى، صنعت، مسكن، نيرو، راه، تجارت، بهداشت و غيره دارد. نياز به اين گونه امور كاملا براى مردم ملموس و محسوس است.

اما آيا نيازهاى انسان در «نيازهاى مادى» خلاصه مى‌شود يا نيازهاى ديگرى نيز در ميان است؟ اين جا است كه اختلافى اساسى بين حكومت‌هاى دينى و حكومت‌هاى مادى و لاييك پيدا مى‌شود. حكومت‌هاى دينى در پى اجراى احكام دينى و ارزش‌هاى الهى در جامعه هستند؛ در حالى كه اين امر در حكومت‌هاى مادى و لاييك هيچ جايگاهى ندارد. اين اختلاف به اختلاف در شناخت انسان بازمى‌گردد.

به طور كلى دو نوع نگرش در باره «انسان» وجود دارد كه تنها مربوط به دوره‌هاى اخير هم نيست، بلكه از گذشته بسيار دور نيز اين دو نگرش كلى وجود داشته است. يك گرايش اين است كه انسان تنها همين بدن مادى است و حيات انسان با تولد از مادر آغاز و با مردنش پايان مى‌پذيرد! زندگى جز همين زندگى در دنيا نيست و وجود ما در همين چند سال بين تولد و مرگ خلاصه مى‌شود.

كسانى كه اين گونه مى‌انديشند، طبعاً نيازمندى‌هاى انسان را در امور مادى خلاصه مى‌كنند و همّ آنان نيز تأمين نيازها و منافع فردى است. صبح كه از خواب برمى‌خيزند در انديشه سير كردن شكم گرسنه خويش هستند، ظهر نيز در فكر سير كردن خودند و تا شب نيز همين انديشه را در سر مى‌پرورانند. در مورد ساير احتياجات، مانند: پوشاك، مسكن، تفريح، بهداشت و همسر نيز همين‌گونه است. انسان مادى تنها امور مادى را مدنظر قرار مى‌دهد و به جز آن نمى‌انديشد: وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِين(1)= و گفتند: جز زندگى دنياى ما (زندگى ديگرى) نيست و برانگيخته نخواهيم شد.

در چنين تفكرى هر مسأله ديگرى نيز مطرح شود در راستاى تأمين نيازهاى بدن است؛ چيزهايى از قبيل: امنيت، رفاه، كار و نظاير آنها. به تصور اين عده، اين گونه امور و حتى «احترام اجتماعى» از توابع و لواحق بدن مادى است. انسان احتياج به «احترام» دارد، به موقعيت اجتماعى در جامعه علاقه داشته و مايل است كسى او را تحقير نكند. به گمان اين گروه، «احترام» نيز از «شؤونات بدن مادى»‌است.

گرايش ديگر در مورد «حيات انسان» گرايش الهى و دينى است كه انبياى عظام آن را براى ما به ارمغان آورده‌اند. پيامبران سخن ديگرى را مطرح ساختند كه درست مقابل اعتقاد ماديون است. پيامبران گفتند: انسان تنها اين بدن نيست، زندگى‌اش با مرگ خاتمه نمى‌يابد و نيازهايش نيز تنها نيازهاى مادى نيست. اين سخن پيامبران هميشه در ابتدا براى مردم عجيب بود و عكس‌العمل‌هاى شديدى را در پى داشت. اگر چه در صدد توضيح مفصل اين مطلب نيستيم، ولى بايد تأكيد كنيم كه مشكل‌ترين امرى كه انبيا در مقام ابلاغ رسالت خويش با آن روبه‌رو بوده‌اند و سرسختانه‌ترين مقاومت‌ها را به دنبال داشته، مسأله «حيات پس از مرگ» است. آيا به راستى پس از مرگ خبرى است؟! آيا زندگى ديگرى در پى زندگى دنيا وجود دارد؟! آيا ما دوباره زنده مى‌شويم؟! مردم زمان پيامبران دور يكديگر مى‌نشستند و خبرهايى را كه به نظرشان داغ، عجيب و خنده‌دار بود بازگو مى‌كردند. يكى از خبرهاى عجيب و خنده‌دار نزد آنان اين بود كه مى‌گفتند يك نفر آمده و مى‌گويد انسان پس از مرگ، در حالى كه استخوان‌هايش خاك شده است، دوباره زنده مى‌شود. با گفتن اين سخن، همه حضّار با صداى بلند مى‌خنديدند!! وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُل يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّق إِنَّكُمْ لَفِي خَلْق


1. انعام (6)، 29.

جَدِيد. أَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ...(1)= و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مى‌دهد كه چون كاملا متلاشى شديد (باز) قطعاً در آفرينشى جديد خواهيد بود؟ آيا (اين مرد) بر خدا دروغ بسته يا جنونى در او است؟ به اعتقاد آنان اين كه خدا چنين سخنى را گفته باشد كذب بوده و افترا بر خدا است و احتمالاً گوينده سخن ديوانه شده است! «جِنّة» به معناى ديوانگى است. از نظر آنان هرگز انسان عاقل چنين مطلبى را اظهار نمى‌كند!

آرى! رسالت پيامبران در ابلاغ مسأله «حيات پس از مرگ» بسيار دشوار بود. آنان زحمات فراوانى براى ايجاد اين باور در ذهن مردم متحمل مى‌شدند. در تعاليم پيامبران، زندگى هفتاد هشتاد ساله يك انسان در اين دنيا حكم يك «زندگى جنينى» را داشته و مقدمه‌اى براى يك زندگى اصلى و جاودانه است.

آنچه بيان شد، يعنى ايجاد باورِ «حيات پس از مرگ»، تنها يك بُعد رسالت پيامبران بوده است، كه معمولا هم عده بسيار كمى به آنان ايمان مى‌آوردند و در اكثر موارد با انكار، تمسخر، نسبت جنون، كذب و نظاير آن روبه‌رو مى‌شدند. بُعد ديگر سخن پيامبران مربوط به همين دنيا است؛ اين كه زندگى دنيا منحصر به اين «بدن» نيست، بلكه شما داراى «روح» نيز هستيد كه آن قابل ديدن نيست و ارزش و شرف شما نيز به همان روح شما است. هم‌چنين روح نيز همانند بدن داراى نيازمندى‌هايى است و نيازهايش با بدن متفاوت است.

بنابراين تلاش پيامبران براى ايجاد دو نوع شناخت براى انسان بود: يكى حيات پس از مرگ؛ و ديگرى مربوط به «حقيقت انسان». انبيا مى‌فرمودند غير از اين بدن، چيز ديگرى در وجود شما هست و آن عبارت از «روح الهى» است: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين(2)= پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده در افتيد.

تعاليم دينى مى‌گويد شرف و انسانيت انسان وابسته به «روح» است و اهميت آن به مراتب بيش از «بدن» است. نسبت «بدن» به «حقيقت انسان» همانند «لباس» است. انسان لباس خويش را در مى‌آورد ولى انسانيتش هم‌چنان محفوظ است. «بدن» نيز ابزارى براى فعاليت‌هاى «روح» و جامه‌اى براى روح به شمار مى‌رود، و مردن در واقع كندن اين جامه است. «انسان» با مرگ از بين نمى‌رود، بلكه باقى است تا بار ديگر در عالمى ديگر كه ابدى است برانگيخته شود.


1. سبأ (34)، 7ـ8.

2. حجر (15)، 29؛ ص (38)، 72.

انسان غير از بدن، داراى عنصرى ديگر به نام «روح» است و بلكه عنصر اصلى وجود انسان همان روح او است. روح الهى در انسان دميده شده و او را اشرف مخلوقات كرده است. آن گاه كه خداوند روح خويش را در انسان دميد، فرمود: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِين(1)= آن‌گاه آفرينشى ديگر پديد آورديم، فرخنده است خدا كه بهترين آفرينندگان است.

اكنون اين پرسش مطرح مى‌شود كه روح چه نيازهايى دارد؟ آيا احتياجات روح همان نيازهاى بدن است؟ آيا هدف، تنها سير كردن شكم است يا هدفى فراتر وجود دارد؟ پاسخ اين است كه گرچه هدف اصلى خلقت انسان تكامل روح او است، اما خلقت انسان به گونه‌اى است كه اين تكامل در سايه تعامل روح با بدن حاصل مى‌شود. فطرت الهى اقتضا كرده كه روح به بدن تعلق گيرد تا بتواند با اراده و اختيار خويش، وجود خود را به كمال برساند. شرف انسان بر تمام موجودات حتى بر فرشتگان، در اين جهت است كه با اراده خويش خود را بسازد و سرنوشتش را تعيين سازد. اين سخن انبيا است و پس از آن بسيارى از حكما و بزرگان نيز اين سخن را قبول كرده‌اند.

همان‌گونه كه گذشت، نيازهاى مادى و فيزيكى انسان در زندگى اوليه بسيار ساده بود و آن‌گاه كه اين نيازها در ظرف «جامعه» و «زندگى اجتماعى» قرار گرفت، گسترده و پيچيده گرديد. از اين رو نهادهاى اجتماعى پديد آمد. يكى از اين نهادها نهاد دولت و حكومت بود. اولين دولت‌ها و حكومت‌ها نسبتاً ساده و بسيط بودند و پيچيدگى چندانى نداشتند. اما به مرور با پيشرفت‌ها و تغييراتى كه در عرصه جامعه و زندگى اجتماعى بشر به وجود آمد، لازم بود تا دولت در شكل سازمان‌ها و وزارت‌خانه‌ها با تشكيلاتى گسترده و پيچيده ايجاد گردد تا بتواند تمام نيازهاى انسان را در ظرف زندگى اجتماعى تأمين كند. اكنون با توجه به اين كه روشن شد انسان داراى روح است و نيازهايى دارد كه تأمين آنها ضرورى است، اين سؤال مطرح مى‌شود كه آيا دولت و حكومت در اين راستا وظيفه‌اى به عهده ندارد؟! آيا وظيفه دولت تنها تأمين رفاه و امنيت است؟!

 

3. دولت انسانى و دولت حيوانى

اگر تعاليم دينى را مد نظر قرار دهيم، بايد بگوييم، دولتى كه تنها نيازمندى‌هاى حيوانى و مادى انسان را برطرف مى‌سازد «دولت حيوانات» است. دولت آن‌گاه «دولت انسانى» است كه


1. مؤمنون (23)، 14.

نيازهاى ويژه «انسان» را مدّ نظر داشته، در صدد تأمين آن برآيد. تأمين نيازهاى مادى در قالب كار جمعى و گروهى و بر اساس تشكيلات و نظم و قانون، مايه فخر و مباهات براى انسان نيست. در ميان حيوانات موجوداتى وجود دارند كه بسيار بهتر از جوامع انسانى نيازهاى مادى خويش را تأمين مى‌كنند، با اين تفاوت كه ظلم و ستم در ميان آنان وجود ندارد و يا بسيار نادر است. تحقيقاتى كه درباره زندگى «موريانه» و «زنبور عسل» شده نشان مى‌دهد كه اين حيوانات بسيار كوچك داراى زندگى اجتماعى بسيار پيشرفته و متكاملى هستند. حشره كوچكى همانند «زنبور عسل» از گُل، يعنى از لذيذترين، لطيف‌ترين و زيباترين اشيا ارتزاق كرده و آن را به صورت بهترين غذاى طبيعى در اختيار انسان قرار مى‌دهد. اين حشره كوچك در زندگى خويش كه يك زندگى اجتماعى است، داراى تشكيلاتى بسيار منظم است. در اين زندگى جمعى، نيازهاى همه زنبورها تأمين مى‌شود و چنانچه عده‌اى از وظايف خود تخلف كنند، بلافاصله مجازات مى‌شوند. زندگى «موريانه» حتى از زندگى «زنبور عسل» نيز پيچيده‌تر است.

پس، اين كه انسان تنها نيازهاى مادى و امنيت خويش را تأمين كند افتخار نيست؛ چه اين كه در نهايت يك «زندگى حيوانى منظم» خواهد داشت. زندگى انسان آن گاه شايسته نام انسانيت است كه بُعد معنوى و روحى‌اش رشد كند، وگرنه تأمين نيازهاى مادى بين همه حيوانات مشترك است. اگر حقيقت انسان همان روح است و شرف او به روح الهى است، بنابراين مهم‌ترين نيازمندى‌هايش نيز نيازهاى روحى است. بهترين خدمت به انسان، پاسخ‌گويى به اين نيازها است. دولتى شايسته نام يك «دولت انسانى» است كه همّ خويش را در راه نيازهاى معنوى انسان مصروف دارد؛ وگرنه خادم شكم و شهوت انسان‌ها خواهد بود.

بسيارى از اختلاف‌نظرها بين «مكتب انبيا» و «مكتب‌هاى مادى» به اختلاف ديدگاه آنها در انسان‌شناسى بازمى‌گردد؛ اختلافى كه در تمام مسايل علوم انسانى و از جمله حقوق و سياست تأثيرگذار است. اگر كسى باور داشته باشد كه انسان فقط اين بدن مادى نيست، بلكه حقيقت انسان روح او است و نيازهاى روحى و معنوى او است كه اصالت دارد؛ چنين كسى اگر به يك منصب اجتماعى برسد، براى تأمين نيازهاى معنوى جامعه تلاش مى‌كند. اما كسانى كه باور ندارند كه انسان داراى چنين حقيقتى است، يا اگر باور دارند، فكر مى‌كنند رشد آن فقط در سايه فعاليت‌هاى فردى است و ربطى به مسايل اجتماعى ندارد؛ در آن صورت، وظيفه حكومتى خويش را مربوط به امور معنوى نمى‌دانند.

يك دولت آن‌گاه «دولت انسانى» و به طريق أولى «دولت اسلامى» خواهد شد كه دو مطلب را قبول داشته باشد: يكى اين كه انسان تنها اين بدن مادى نيست، بلكه جزء اصلى و جزء اشرف انسان، روح او است و بالاترين نيازمندى‌هاى انسان، نيازهاى روحى و معنوى است؛ دوم اين كه رشد معنوى انسان و تأمين نيازهاى روحى او در سايه زندگى اجتماعى بهتر و بيشتر تأمين مى‌گردد و اصلا يكى از افتخارات زندگى اجتماعى اين است كه بتواند كمكى به رشد انسان‌ها كند. اگر دولت و حكومتى اين دو امر را باور داشته باشد، طبيعتاً اهتمامش به امور معنوى و روحى بيش از امور مادى خواهد بود و شاخصه «دولت انسانى و اسلامى» را خواهد داشت.

 

4. نقد ديدگاه سكولارها در مورد تأمين نيازهاى معنوى

اخيراً اين مطلب زياد تكرار مى‌شود كه مسايل معنوى امرى شخصى و مربوط به حوزه خصوصى افراد است! سكولاريسم معتقد است كه مسايل معنوى كاملا جنبه شخصى و فردى داشته و به مسايل اجتماعى كه حوزه كار دولت و حكومت است ربطى ندارد! به اعتقاد پيروان سكولاريسم، اگر انسان داراى بُعد معنوى و روح الهى است، اين امر ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، بلكه هر كس تنها در زندگى شخصى خود مى‌تواند در پى آن باشد! اما به نظر ما اين اعتقاد بى‌اساس است و تكامل انسان در مسايل معنوى كاملا با حوزه مسايل اجتماعى در ارتباط است. توضيح اين مسأله مجالى ديگر را مى‌طلبد و ما در اين جا فقط اشاره‌اى كوتاه به اين بحث مى‌كنيم.

يكى از برجسته‌ترين امتيازات انسان، بُعد علمى او است و در همه اديان مخصوصاً در دين اسلام به آموختن دانش و كسب معلومات، بسيار سفارش شده است. اما اگر «زندگى اجتماعى» وجود نداشت و كسى مى‌خواست علم بياموزد، چه مقدار مى‌توانست در راه كسب دانش موفق باشد؟ در اين صورت، مدرسه، دبيرستان، دانشگاه و حوزه علميه وجود نداشت و كسب پيشرفت علمى تقريباً نزديك به صفر بود. اين همه بركاتى كه با كمك علم براى بشر پيدا شده، در سايه «اجتماع» فراهم آمده است. اگر اجتماع نباشد مدرسه، دانشگاه و استاد نخواهد بود. در اين حالت، چگونه رشد علمى حاصل مى‌شود و چگونه ممكن است افراد به تنهايى به مراتب علمى نايل آيند؟!

شبيه همين مسأله در تكامل‌هاى معنوى وجود دارد. همان گونه كه معلم در انتقال مفاهيم نقشى مهم دارد، يك مربى اخلاق نيز در رشد روحى و معنوى اثرگذار است، تا آن‌جا كه گفته‌اند: بدون مربى و استاد اخلاق، تكامل معنوى ميسّر نيست.

پس همان‌گونه كه زندگى اجتماعى براى تأمين ابعاد مادى انسان مؤثر است و هر مقدار روابط پيچيده اجتماع به گونه صحيح اداره شود، نيازهاى مادى انسان بهتر و بيشتر تأمين مى‌گردد، در بُعد معنوى نيز همين طور است. هر قدر جامعه سالم‌تر باشد و مديريتى صالح‌تر بر آن حاكم باشد، زمينه پيشرفت‌هاى معنوى و اخلاقى در جامعه فراهم‌تر خواهد بود. اينها از بركات زندگى اجتماعى است.

بنابراين ما براى رفع نيازهاى مادى خويش به دستگاه «حكومت» نيازمنديم تا از طريق وزارت‌خانه‌هاى كشاورزى، صنعت، تجارت و ساير نهادها، با مديريت، برنامه‌ريزى و نظارت اين مسايل را سامان دهد. علاوه بر آن، وظيفه مهم‌تر حكومت اين است كه وزارت‌خانه‌هايى با تشكيلات متناسب براى رشد معنوى و اخلاقى افراد در نظر بگيرد. در حكومت‌هاى لاييك به اين گونه امور توجهى نمى‌شود و البته از آنان توقعى نيست. آنان نه به روح معنوى و انسانى معتقدند و نه به زندگى ابدى ايمان دارند: وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِين(1)= و گفتند: جز زندگى دنياى ما (زندگى ديگرى) نيست و برانگيخته نخواهيم شد.

قرآن كريم در مقابل اين دنياپرستان مى‌فرمايد: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ...(2)= پس، از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است، روى برتاب. اين منتهاى دانش آنان است.

 

5. مسؤولان سكولار در حكومت اسلامى!

انبيا آمده‌اند تا آدميان را متوجه بُعد حقيقى انسان، و زندگى پس از مرگ نمايند. انسان بايد به اين بينش برسد كه زندگى چند روزه در مقايسه با زندگى آخرت در حكم صفر است. زندگى دنيا گرچه هزار سال طول بكشد در مقايسه با زندگىِ بى‌نهايتِ پس از مرگ نسبتى بسيار ناچيز


1. انعام (6)، 29.

2. نجم (53)، 29ـ30؛ برخى آيات ديگر در زمينه روى‌گردانى از كفار و مشركين از اين قرار است: نساء (4)، 63 و 81؛ انعام (6)، 68 و 106؛ حجر (15)، 94؛ سجده (32)، 30 و توبه (9)، 95.

دارد. حتى به فرض اگر انسان داراى زندگى يك ميليارد ساله در دنيا باشد، در مقابل زندگى آخرت شبيه صفر است؛ چون بين متناهى و نامتناهى نسبتى وجود ندارد.

اما آنچه سرنوشت انسان را در آن سراى ابدى و بى‌نهايت تعيين مى‌كند همين زندگى پنجاه، شصت ساله دنيا است. به همين دليل نيز انبيا تلاش كردند، زجر كشيدند و خون‌ها دادند تا زندگى انسان‌ها در اين دنيا سر و سامان و نظمى پيدا كند و عدالت در جامعه حاكم گردد. بدين ترتيب انبيا در راستاى تأمين سعادت ابدى و آخرتى انسان، لازم بود براى زندگى اين جهانىِ بشر، چه در بعد فردى و چه در بعد اجتماعى برنامه ارائه بدهند و اين كار را هم كرده‌اند.

همان گونه كه اشاره كرديم، اختلاف اساسى بين دولت‌هاى لاييك و دولت‌هاى دينى در اين است كه دو گونه شناخت در مورد انسان وجود دارد. طبيعى است كه اين «اختلاف در شناخت انسان» در تمام مسايل اثر مى‌گذارد. گاهى از يك مسؤول دولت اسلامى پرسيده مى‌شود: چرا نسبت به امور معنوى و اخلاقى مردم بى‌توجه هستيد؟ و اساساً چرا اين همه برنامه‌هاى ضد اخلاقى در جامعه اسلامى وجود دارد؟! در پاسخ مى‌گويد: ما نسبت به امور دينى و اخلاقى وظيفه‌اى نداريم!! وقتى گفته مى‌شود: «وزارت‌خانه» شما پسوند «اسلامى» دارد، در جواب مى‌گويد: كار وزارت‌خانه ما تنها ترويج «هنر» و «زبان فارسى» و «موسيقى» است و نام «اسلامى» مانند همه اسم‌هايى است كه اول انقلاب روى «شوراها» و «انجمن‌ها» گذاشتند: شوراى اسلامى كارخانه، انجمن اسلامى فلان و...؛ همان‌طور كه هيچ كدام از آنها مسؤوليتى در قبال اسلام و اخلاق و معنويات نداشتند، وزارت‌خانه ما هم كارى به اينها‌ندارد!!

اگر اين دولت، دولت اسلامى است پس در كجا بايد به مسايل دينى و اسلامى بپردازد؟! كدام دستگاه يا نهاد دولتى بايد به بُعد روحى، معنوى و اخلاقى انسان توجه كند؟! تفكر آن مسؤول و وزير از اين‌جا ناشى مى‌شود كه الگو را از دولت‌هاى لاييك گرفته‌اند كه اصلا انسان را غير از همين بدن مادى، چيز ديگرى نمى‌دانند. اگر الگو را از آنان بگيريم عملكرد ما و نتيجه كار ما هم شبيه آنان خواهد شد.

قانون‌گذار و مجرى قانون در دولت اسلامى با قانون‌گذار و مجرى در دولت غير اسلامى تفاوت بنيادين دارد. روح قانون و هدف قانون‌گذار در دولت اسلامى تأمين مسايل معنوى است. او وقتى قلم روى كاغذ مى‌برد خدا، قيامت و دين را مدّ نظر دارد. او مى‌خواهد احكام و

تعاليم اسلام اجرا گردد. مجرى قانون نيز روح قانون و هدف قانون‌گذار را مدّ نظر قرار مى‌دهد، تا دستورات دين به خوبى اجرا گردد.

بار ديگر بر اين نكته تأكيد مىورزيم كه تفاوت اساسى دولت اسلامى با دولت غيراسلامى مربوط به اصل «انسان‌شناسى» است. ما بايد بار ديگر به خويشتن خويش بازگرديم و خودمان را بشناسيم. بايد به اين پرسش كه «انسان چيست؟» پاسخ دهيم. از اين رو، گفته شده كه اولين قدم براى اصلاح نفس و تكامل، «خودشناسى» است. آيا انسان پس از مرگ تمام مى‌شود يا نه؟ آيا غير از اين بدن كه مى‌پوسد و از بين مى‌رود چيز ديگرى به نام «عنصر انسانى و روحى» وجود دارد؟ اگر به اين سؤال‌هاى اساسى پاسخ مناسب ندهيم راه به جايى نخواهيم برد و در شناخت وظايف خويش با اشتباهاتى غيرقابل جبران روبه‌رو خواهيم شد. پاسخ‌هاى اشتباه به اين پرسش‌ها مى‌تواند موجب گردد كه ما در مقابل تأمين نيازهاى روحى خود و ديگر افراد جامعه احساس وظيفه نكنيم. حداكثر اين است كه براى مردم در امور دينى آزادى قايل شويم و بگوييم، مردم براى نماز خواندن در مسجد و روضه‌خوانى در حسينيه آزادى دارند؛ تازه آن هم به دليل رعايت احترام به آزادى! البته در كنار آن نيز مردم آزادند كه در مراسم ديگر، نظير جشن‌هاى ملى آن كار ديگر كنند!

بدين ترتيب اگر باور كرديم كه «حقيقت انسان» چيزى ديگر غير از بدن است؛ همان گونه كه در مجموعه دولت و حكومت داراى طب پيش‌گيرى، بهداشت و درمان هستيم، بايد براى مسايل اخلاقى نيز برنامه داشته باشيم و نبايد نسبت به مفاسد اخلاقى در جامعه بى‌تفاوت باشيم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org