- پيشگفتار
- جلسه بيست و ششم:حكومت و حاكم از ديدگاه اسلام (1)
- جلسه بيست و هفتم:حكومت و حاكم از ديدگاه اسلام (2)
- جلسه بيست و هشتم:نگاهى به حكومت در صدر اسلام
- جلسه بيست و نهم:حكومت اسلامى، دينمدار و ارزشگرا
- جلسه سىام:ولىّ فقيه و حق قانونگذارى
- جلسه سى و يكم:ثبات و تغيير در نظام حقوقى
- جلسه سى و دوم:مبناى نظرى دفاع و حمايت از مسلمانان فلسطين
- جلسه سى و سوم:انحراف حاكمان و كارگزاران در حكومت اسلامى
- جلسه سى و چهارم:قرائتهاى مختلف از دين (1)
- جلسه سى و پنجم:قرائتهاى مختلف از دين (2)
- جلسه سى و ششم:قرائتهاى مختلف از دين (3)
- جلسه سى و هفتم:قرائتهاى مختلف از دين (4)
- جلسه سى و هشتم:قرائتهاى مختلف از دين (5)
- جلسه سى و نهم:حقوق متقابل مردم و حكومت
- جلسه چهلم:ديدگاه دينى و سكولاريستى به حكومت
- جلسه چهل و يكم:مالكيت در حكومت اسلامى
- جلسه چهل و دوم:حقوق و وظايف اقتصادى حكومت اسلامى
- جلسه چهل و سوم:دفاع و امنيت، وظيفه حكومت
- جلسه چهل و چهارم:مهمترين وظيفه دفاعى حكومت
- جلسه چهل و پنجم:در تدارك دفاع از جامعه اسلامى
- جلسه چهل و ششم:شهيد مطهرى و مسأله دفاع
- جلسه چهل و هفتم:عاشورا، تبلور دفاع از دين و ارزشها
- جلسه چهل و هشتم:امام خمينى(رحمه الله)، مدافع دين و ارزشها
- جلسه چهل و نهم:استقرار حكومت و ولايت فقيه در ايران
- جلسه پنجاهم:وعده تخلفناپذير خداوند
جلسه سى و پنجم
قرائتهاى مختلف از دين (2)
1. مرورى بر مطالب پيشين
موضوع بحث «حقوق و تكاليف حكومت و مردم» بود. مهمترين وظيفه حكومت اسلامى از آن جهت كه «اسلامى» است، احياى احكام اسلام، قوانين شرع و سنّتهاى دينى و نيز مبارزه با امور ضد دين و بدعتها است. در اين راستا شبهاتى وجود دارد كه موجب عدم اهتمام كافى به احياى ارزشهاى دينى شده است. يكى از اين شبهات مسأله «قرائتهاى مختلف از دين» است كه ممكن است برخى انحرافات را پديدار سازد. وقتى ضرورت ترويج سنّتهاى اسلامى بيان مىگردد، مدعيان «قرائتها» مىگويند: كدام اسلام؟! كدام قرائت از دين؟! و هرگاه مطلبى از دين و اسلام بيان گردد، آنان مدعى هستند كه: قرائت ديگرى هم وجود دارد، بنابراين نمىتوان قرائت مشخصى از دين را پذيرفت! در عمل نيز معتقدند كه چون قرائتهاى مختلف از دين وجود دارد، نبايد قرائت مشخصى را به دين نسبت داد. در اين زمينه، كتابها و مقالات متعددى به نگارش در آمده است؛ ولى از آن جا كه زبان بيان مطالب در اكثر قريب به اتفاق آنها مناسب سطح عموم نيست، سزاوار است در چند جلسه مسأله «قرائتها» را بررسى كنيم. البته اين سخن بدان معنا نيست كه ما همه جوانب مسأله را با خصوصيات آكادميك آن مورد توجه قرار دهيم؛ بلكه سعى بر آن است كه مطالب به گونهاى ارائه گردد كه براى اكثريت مخاطبان مفيد باشد.
در جلسه قبل اشاره شد كه آنچه در ادبيات اجتماعى، سياسى و فرهنگى ما به عنوان «قرائتهاى مختلف» مطرح مىشود، دستآورد فرهنگ غرب است. اين مسأله ساليان دراز در اروپا مطرح شده و تحولاتى نيز پيدا كرده است. امروزه عوامل مختلفى، مانند اختلاط فرهنگى، باعث شده اين انديشهها به جوامع اسلامى راه يابد و به عنوان «افكار نو»! به مردم عرضه گردد. در هر حال، چنانچه زمينه مناسبى از نظر فرهنگى، اجتماعى و دينى در جامعه
وجود داشته باشد، مطلب وارداتى از فرهنگ غرب مقبوليت مىيابد و به زودى رواج پيدا مىكند.
در جلسه قبل اشاره كرديم كه آنچه «قرائتهاى مختلف از دين» ناميده مىشود، لفظ نامأنوسى نيست. همه مردم مسلمان كم و بيش با واژه «قرائتهاى مختلف» آشنايى ذهنى دارند. از صدر اسلام اين مطلب وجود داشته است كه تعدادى از آيات قرآن كريم داراى دو گونه قرائت است، مانند: «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» كه برخى آن را «مَلِكِ يَوْمِ الدِّين» قرائت كردهاند.
در برخى موارد، تفاوت قرائت لفظى، به معنا نيز سرايت مىكند. وقتى يك آيه داراى دو گونه قرائت باشد، به طور طبيعى دو معناى متفاوت از آن به دست مىآيد. لازمه اين مطلب آن است كه معانى متعدد براى يك آيه، قابل قبول باشد.
در پارهاى موارد، مسأله قرائتها فراتر از «تعدد لفظ» و «تعدد معنا» است. به عبارت ديگر، در اين حالت به دلايل لفظى يا «متون» بسنده نمىشود، بلكه به دلايل غير لفظى يا دلايل عقلى نيز توجه مىشود. براى مثال گفته مىشود: در يك مسأله دو نظر مختلف يا دو رأى متفاوت وجود دارد كه هر دوى آنها قابل قبول است و هيچكدام بر ديگرى ترجيحى ندارد.
بنابراين مسأله قرائتها به گونهاى تعميم داده شده است كه شامل «تعدد لفظ»، «تعدد معنا» و «تعدد رأى»، هر سه مىشود. از آنجا كه در ادبيات دينى ما واژه «قرائتها» امر نامأنوسى نبوده است، زمينه فرهنگى مناسبى براى تسرّى اين واژه به زبان فارسى و تعميم آن، فراهم گشته است.
2. اختلاف قرائت در اصول و فروع دين
در يك تقسيمبندى كلى، محتواى دين دو قسم است: اصول دين و فروع دين. آنچه ما بيشتر با آن آشنا هستيم اختلاف در فروع و احكام شرعى است. يكى از مصاديق اختلاف قرائت، تفاوت در فتواى دو مجتهد است. اين مجتهد يك قرائت دارد و مجتهد ديگر داراى قرائت ديگر است. با اين حال، اين مسأله به اصول دين يا مسايل اعتقادى نيز سرايت داده مىشود. همانطور كه در پارهاى از احكام فرعى ميان صاحب نظران اختلاف وجود دارد، در برخى مسايل اعتقادى نيز اختلافاتى به چشم مىخورد. براى مثال، انسان پس از مرگ وارد «عالم برزخ» مىشود كه يك «عالَم متوسط» ميان دنيا و قيامت است. از ويژگىهاى عالم برزخ، سؤال
نكير و منكر در شب اول قبر است. اين امر مطلب حقى است كه در وصيتنامهها درج شده و هنگام تلقين ميت، اين گونه يادآورى مىشود: شهادت مىدهم كه توحيد حق است، پيغمبر حق است، دين حق است، قرآن حق است و نيز شهادت مىدهم كه سؤال نكير و منكر در شب اول قبر حق است. بنابراين، اصل مسأله سؤالِ شب اول قبر، تقريباً مسألهاى ضرورى است و هيچ جاى بحث ندارد؛ اما كيفيت شب اول قبر و چگونگى سؤال نكير و منكر مورد اختلاف است: آيا روح به بدن باز مىگردد و بدن بار ديگر زنده مىگردد و آنگاه از اين بدن سؤال مىشود؛ يا سؤال فقط از روح است و بدن مادى در سؤال و جواب هيچ نقشى ندارد؛ يا فرض سومى است كه در عالم برزخ، داراى «بدن برزخى» يا «بدن مثالى» هستيم و در آن عالم، روح به بدن برزخى تعلق مىگيرد؟ پس سه احتمال وجود دارد و هر كدام نيز در ميان صاحب نظران داراى طرفدارانى است. به عبارت ديگر، در اين مسأله اعتقادى، «تعدد قرائت» وجود دارد.
مطلب فوق تنها يك مثال بود و در مقام ارزيابى نظرهاى مذكور نيستيم. اكنون اين پرسش اساسى وجود دارد كه آيا مسأله قرائتها به صورت «موجبه جزئيه» قابل قبول است يا به صورت «موجبهكليه»؟
همانگونه كه در جلسه پيش گذشت، همه اينها به صورت «موجبه جزئيه» قابل قبول است. قرآن كريم بيش از شش هزار آيه دارد. در تعداد محدودى از الفاظ قرآن قرائات مختلف مقبولى وجود دارد و اين مقدار درصد بسيار كمى از الفاظ قرآن كريم را تشكيل مىدهد. در هر آيهاى از قرآن، تعدد قرائت وجود ندارد. گاهى ممكن است يك كلمه قرآن از سوى قُرّاء به چند صورت قرائت گردد. نيز ممكن است يك كلمه داراى دو معناى متعدد باشد كه همه آنها صحيح است. بنابراين اختلاف قرائات در قرآن بدان معنا نيست كه بتوانيم براى هر آيهاى از قرآن، معناى دلخواه بيان كنيم!
تعدد قرائت در مسايل اعتقادى نيز همين گونه است. گاهى در يك مسأله اعتقادى چندين رأى و نظر بيان شده است، اما لازمه اين مطلب آن نيست كه ما همه مسايل اعتقادى را قابل تعدد آراء بدانيم و هيچ اجماع و اتفاقى در مسايل اعتقادى وجود نداشته باشد. اين تصور، تصور باطلى است. در بين صدها مسأله اعتقادى، در يك يا چند مورد معدود، اختلاف نظر و تعدد قرائت وجود دارد.
بنابراين همه اينها، به اصطلاح منطقى، به گونه «موجبه جزئيه» مورد قبول است. اما عدهاى
با توجه به سابقه ذهنى كه مردم ما با مسأله قرائتها داشتهاند، از اين مسأله سوء استفاده كرده، و معناى جديدى از آن اراده مىكنند؛ حتى كسانى كه خودشان را صاحب نظر مىدانند، در اين دام گرفتار آمده و متوجه خلط مبحث نشدهاند.
3. تعدد قرائتها و مسأله تفسير و تأويل قرآن
از واژههايى كه زمينه مغالطات امروزى را فراهم ساخته است، واژه «تفسير» و «تأويل» است كه در مورد آيات قرآن، مخصوصاً «آيات متشابه» به كار مىرود. كم و بيش شنيدهايد كه گفته مىشود: فلان آيه دو گونه تفسير مىشود. اين تعدد تفسير مربوط به اختلاف مفسرين است. ممكن است هر دو تفسير صحيح باشد و ترجيحى براى آن ذكر نشود. اين امر زمينه پذيرش «تعدد قرائات» و در نهايت «پلوراليسم دينى» را فراهم مىسازد.
تذكر اين امر ضرورى است كه تعدد تفسير در آيات قرآن زمينه محدودى دارد. هر آيهاى از قرآن قابل تفسيرهاى متعدد، آن هم تفسير دلخواه نيست. در كنار واژه مقبولِ «تفسيرهاى متعدد»، واژه «تفسير به رأى» وجود دارد كه نامقبول بوده و داراى بار ارزشى منفى است. مردم ما با واژه «تفسير به رأى» آشنا هستند، كه منظور از آن استفاده از روشهاى مذموم، نكوهيده و غير مقبول در تفسير قرآن يا تفسير روايات است. هرگاه كسى بدون استفاده از قواعد و ضوابط عقلايى و اصول محاوره، معناى خاصى را به آيه نسبت دهد تفسير او «تفسير به رأى» است و به صورتهاى مختلفى تعبير مىشود مثل اين كه اين آيه قابل اين تفسير هم هست! يا من فقط اين تفسير را مىپذيرم! يا قرائت من از آيه، همين معناى خاص است!
نهى و مذمتى كه در روايات اسلامى از «تفسير به رأى» شده است، نشان مىدهد كه هر تفسيرى قابل قبول نيست؛ بلكه تنها تفسير يا معنايى از آيه قابل قبول است كه با ضوابط عرفى و اصول محاوره عقلايى تطابق داشته باشد.
بنابراين وجود تفسيرهاى متعدد براى آيهاى از آيات قرآن اولا بدان معنا نيست كه همه آيات قرآن داراى تفاسير متعدد است و ثانياً، به فرض كه هر آيه داراى تفسيرهاى متعدد باشد؛ اما اين گونه نيست كه آيات قرآن را بتوان از روى ميل و دلخواه خويش معنا و تفسير نمود.
از ديگر واژههايى كه زمينه پذيرش بحث «قرائتها» را فراهم ساخته است، اصطلاح «تأويل» براى آيات قرآن كريم است. وارد شدن به اين بحث، ما را از موضوع اصلى بسيار دور
مىسازد؛ لذا تنها در حد اشاره به آن مىپردازيم:
گاهى «تأويل» و «تفسير» را به يك معنا به كار مىبرند؛ ولى گاهى مراد از «تأويل» معناى خاصى است. در قرآن كريم نيز كلمه «تأويل» آمده و ويژگىهاى خاصى براى آن بيان شده است: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْباب(1)= او است كسى كه اين قرآن را بر تو فرو فرستاد و پارهاى از آن، آيات محكم است. آنها اساس كتابند؛ و پارهاى ديگر متشابهاتند (كه تأويل پذيرند). اما كسانى كه در دلهايشان انحرافى هست براى فتنهجويى و طلب تأويل آن، متشابهات را پى مىگيرند با آن كه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند. ايشان مىگويند: ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ما است، و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.
كلمه «تأويل» دو بار در اين آيه ذكر شده است. قرآن داراى «تأويل» است؛ اما كسانى كه فتنهجو، كجانديش و از نظر قلبى منحرف هستند، در پى آيات متشابه و تأويلهاى قرآن مىروند. وجود «تأويل» براى آنان زمينهاى فراهم ساخته تا مدعى شوند كه هرچند فلان آيه داراى معناى خاص است، ولى اين آيه داراى تأويلى است كه ما بدان تأويل معتقديم! مخصوصاً اينكه كلمه «تأويل» با شاخهاى از فلسفه يا معرفتشناسى به نام «هرمنوتيك» مناسبت دارد. به عبارت ديگر، هرمنوتيك، در معناى اصلىاش، با واژه «تأويل» مشابهت و قرابت دارد. عدهاى با سوء استفاده از واژه «تأويل» مدعى هستند كه آنچه در جهان غرب به نام «هرمنوتيك فلسفى» از سوى «هايدگر» و «گادامر» و ساير طرفدارانشان مطرح گشته، در قرآن هم وجود دارد و ما بايد آن را در مفاهيم دينى خويش به كار بريم! در نهايت نيز اين عده نتايج خاصى از اين مطلب مىگيرند.
از ديگر واژههايى كه در ادبيات دينى ما وجود دارد، واژه «متشابه» است، كه از آن نيز سوء استفاده نمودهاند. در آيه فوق، آيات قرآن به دو دسته تقسيم شدهاند: 1 ـ آيات محكم كه آنها را اصل و مادر آيات مىداند (اُمّ الكتاب)؛ 2 ـ آيات متشابه. در باره تعريف آيات محكم و متشابه و فرق هريك با ديگرى مباحث زيادى مطرح شده كه در اينجا مجال طرح آن نيست. براى
1. آل عمران (3)، 7.
اين منظور مىتوان به تفسير «الميزان» مرحوم علامه طباطبايى و ديگر تفاسير در ذيل اين آيه شريفه مراجعه كرد. «متشابه» از ريشه «شَبَه» به معناى شباهت است. منظور از آن، آياتى است كه داراى چند معناى مشابه است. لفظ متشابه در «آيات متشابه» صفت آيات است و به قول اُدباى عرب، وصف به حال متعلَّق است؛ يعنى «آيات متشابهة المعانى»؛ و مراد از آن آياتى است كه داراى معناهاى مشابه است و اين معناها با يكديگر خلط و اشتباه مىشود.
پس قرآن تصديق مىكند كه يك سلسله آيات «محكمات» است كه در آنها تشابه و اشتباه راه ندارد؛ چون معناى آن متقن، نفوذناپذير و غيرقابل تشكيك است؛ ولى برخى آيات قرآن، «متشابه» هستند و چند معنا براى آن تصور مىشود و اين معانى با يكديگر شباهت دارند. قرآن مىفرمايد، كسانى كه حقيقتطلب نيستند و در قلوب ايشان كجى، انحراف و بد انديشى راه دارد، در پى آيات متشابه هستند تا از اين طريق، معانى دلخواه و خودساخته خويش را به جامعه تحميل نمايند. آنان براى انكار حقيقت و ايجاد شُبهه، برداشت خاص خودشان را با نام «قرائت جديد»! مطرح مىسازند. اينان در دين فتنهگرى مىكنند و مردم را از مسير صحيحْ منحرف مىسازند.
4. پلوراليسم دينى و مسأله ظاهر و باطن قرآن
قرآن كريم داراى «ظاهر» و «باطن» است. در برخى روايات آمده كه آيات قرآن كريم داراى هفت بطن است. عدهاى اين مطلب را بر «تعدد قرائتها» و «پلوراليسم دينى» تطبيق دادهاند. بايد توجه داشت كه بطون قرآن، هرچه باشد، هيچ تضادى با يكديگر ندارند. نيز كل معانى بطنى با ظاهر آيه تضاد و تعارضى ندارند و همه آنها قابل جمع هستند. معانى بطنى، گرچه داراى لطافت و ظرافت خاصى هستند، اما با معناى ظاهرى قرآن هماهنگ هستند.
اما عدهاى در مقام سوءاستفاده مىگويند: ما چند معناى متضاد را قابل قبول مىدانيم و همه را به عنوان «بطون قرآن» مىپذيريم! در حالى كه اين سخن چيزى جز مغالطه نيست. اصولا بطون قرآن از بيانات معصومين(عليهم السلام) به دست مىآيد. به عبارت ديگر، «بطون قرآن»، يك امر تعبدى است و هيچكس نمىتواند به طور قطعى و يقينى بگويد اين بطن براى اين آيه از قرآنْ ثابت است.
در اينجا بار ديگر اين اصل كلى را يادآور مىشوم كه همه اين قرائتها به صورت «موجبه
جزئيه» قابل قبول است. گاهى يك لفظ داراى دو معناى قابل قبول است، گاهى يك مسأله داراى دو پاسخ مورد قبول است؛ ولى بايد توجه داشت كه از هيچ كدام اينها «قاعده كلى» استنباط نمىشود. نمىتوان گفت: چون يك آيه چند معناى قابل قبول دارد، پس همه آيات قرآن داراى معانى متعدد است. اين نتيجهگيرى از رسواترين «مغالطات منطقى» است؛ چه اينكه هيچگاه از «قضيه جزئيه»، «قاعده كليه» به دست نمىآيد.
5. خاستگاه قرائتها و پلوراليسم دينى در مغرب زمين
«تعدد قرائتها» داستان مفصلى دارد كه در مغرب زمين روى داده است. در غرب بستر مناسبى براى ايجاد و رشد اين مسأله وجود داشت و به علل مختلفى به جامعه كنونى ما نيز سرايت كرده است. در دورانى كه هنوز آمريكا كشف نشده بود و يا سرزمين قابل توجهى نبود، مغرب زمين همين اروپا بود كه عمدتاً شامل بخش مركزى و غربى مىشد. در اين دوران كه دوران «حاكميت مسيحيت» بود، پاپهاى كاتوليك يا مستقلا حكومت مىكردند و يا به كمك سلاطين دست نشانده و هم پيمانهاى خويش داراى سيطره فراگير بودند. در اين سالها مشكلات اقتصادى، سياسى و اجتماعى فراوانى براى جامعه اروپايى به وجود آمد و اروپا سالهاى متمادى درگير جنگهاى داخلى بود. اين دوران كه به «قرون وسطا» يا «قرون تاريك» معروف است تا حدود قرن شانزدهم ميلادى ادامه داشت. از قرن شانزدهم به بعد، اروپا شاهد تحولى گشت كه ابعاد مختلفى داشت و همه مناطق اروپا را در برگرفت. اين حركت جديد به «رنسانس» يا «زايش نو» معروف شد كه تمام عرصههاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى، فلسفى و دينى را تحت تأثير شديد خود قرار داد. از اين تاريخ به بعد، حاكميت كليسا و مسيحيت بر جوامع مختلف اروپايى از بين رفت. به قول خودشان، تا قبل از اين تاريخ، خدا حاكم بود، ولى از اين تاريخ به بعد انسان به جاى خدا نشست! و از اين طريق زايش نو و تولد جديدى براى جامعه اروپايى پديد آمد كه در ادبيات فلسفى از آن به «اومانيسم» يا «انسان مدارى» تعبير مىكنند. منظور از اين سخن اين است كه تا به حال، خدا محور انديشهها و افكار و زندگى بود، و از آن پس «انسان» محور همه چيز گشت.
در اين ميان، از جمله تحولاتى كه در زمينه «حقوق انسان» مطرح شد اين بود كه گفتند: تا به حال ما در پى «تكليف» خويش در مقابل خدا بوديم؛ ولى اكنون انسان دغدغه تكليف و وظيفه ندارد و تنها در پى احقاق «حقوق» خويش است.
اكتشافات علمى و اختراعاتْ نهضت رنسانس را رونق بخشيد. اين پيشرفتها با محتواى تورات و انجيل چندان سازگارى نداشت. براى مثال، تا آن زمان زمين را مركز عالَم مىدانستند و مىگفتند خورشيد به دور زمين مىگردد؛ اما كشفيات علمى كه حاصل تلاش كپلر، كپرنيك، گاليله و ديگران بود، عكس اين مطلب را ثابت كرد و معلوم شد كه زمين و ديگر ستارگان به دور خورشيد مىچرخند. اين امر را نوعى تضاد بين «علم و دين» تلقى كردند. البته عدهاى تلاش كردند اين تضاد را حل كرده و از مطالب دينى دفاع كنند؛ ولى مسأله به اينجا ختم نمىشد، چه اينكه مطالب فراوان ديگرى نيز در تورات و انجيل وجود داشت كه با كشفيات علمى هماهنگى نداشت، خصوصاً مطالب تحريف شده تورات و انجيل، تضاد آشكارى با علم و مطالب عقلى داشت. بالاخره آنان به اين نتيجه رسيدند كه انسان يا بايد عقل و علم را بپذيرد و دين را كنار بگذارد، و يا دين را بپذيرد و از عقل و علمْ صرف نظر كند. به تدريج اين فكر، گرايش مسلط در جامعه غربى شد. جداسازى «دين» از «عقل و علم» حتى از سوى كسانى مطرح مىشد كه كم و بيش داراى اعتقادات دينى بودند و نمىخواستند به هيچ وجه دست از تعاليم دينى بردارند؛ چون مىدانستند كه دين در زندگى اجتماعى انسان داراى كاركردها و آثار بسيار مهم و مفيدى است. از همه مهمتر، نقش دين و مسايل اخلاقى در كنترل انسانها از زيادهروىها و طغيان و ظلم، آشكاراست. از اين رو، درصدد آشتى بين «علم و دين» برآمدند، كه البته مراد آنان از «دين» همان چيزى بود كه مورد پذيرش پاپها و كليساى كاتوليك بود، و بالاخره مىخواستند «دين» را با دستآوردهاى رو به رشد «علم» آشتى دهند. اين امر، منشأ تحولات زيادى در معرفت دينى، فلسفه، كلام و ساير شاخههاى علوم انسانى گشت كه اين تحولات تا زمان ما ادامه پيدا كرده است و اكنون شاهد شاخهاى از علم به نام «فلسفه دين» هستيم. در اين شاخه، از مسايل بسيارى مربوط به دين و از جمله مسأله «وحدت و كثرت دين» سخن مىگويند. اين پرسش يكى از مسايل اساسى «فلسفه دين» است كه: آيا دينِ مقبول فقط يك «دين واحد» است يا «اديان متعدد» نيز قابل قبول است؟ آيا دين حق، يكى است و ساير اديان باطلاند، يا همه اديان در كنار يكديگر حقاند؟ آنچه امروزه به نام «پلوراليسم دينى» ناميده مىشود، چيزى جز همان قبول «كثرتگرايى در دين» نيست كه بر اساس آن، همه دينها در كنار يكديگر قابل قبول هستند!
يكى ديگر از مسايل فلسفه دين و نيز كلام جديد، مسأله «زبان دين» است. آيا زبان دين،
همانند زبان عرفى، واقعنما است؟ زبانى كه ما در گفتگوها و محاورات خويش از آن سخن مىگوييم، براى نمايش يك واقعيت است و متكلم مىخواهد همان محتواى حقيقى كلام خويش را كه به صورت متعارف بيان شده، به مخاطب القا كند و متقابلا مخاطب نيز معتقد است كه واقعيتى وجود دارد كه با اين كلامْ كشف مىگردد. از اين امر به «زبان واقعنما» تعبير مىشود. در مقابل اين زبان، «زبان سمبليك» قرار دارد. براى مثال، زبان شعر به دليل داشتن تعابير و اصطلاحات خاص، «زبان واقعنما» نيست، بلكه زبان سمبليك است كه از واژههاى آن معانى خاصّى اراده شده است. در شعر حافظ الفاظى مانند: مى و ساقى و شراب وجود دارد كه بسيارى از انديشمندان به خصوص عرفا و اُدبا معتقدند كه مراد شاعر معناى ظاهرى اين الفاظ نيست. به عبارت ديگر، زبان شعر معمولا زبان واقعنما نيست بلكه در آن مطالبى با زبان استعاره و كنايه و مجاز بيان مىشود. در همه جوامع نيز زبان شعر وجود دارد و امرى پذيرفته شده است.
حال آيا زبان كتب مقدس و آسمانى، مانند: تورات و انجيل، زبان واقعنما و نشان دهنده واقعيتهاى خارجى است يا نوعى زبان رمزى و سمبليك است؟ كتابهاى دينى ديگر چه زبانى دارند؟ عدهاى با طرح نظريه زبان سمبليك در صدد آشتى بين «دين و علم» هستند. از نظر آنان، زبان دين زبان ديگرى است. اگر مطلبى در تورات با كشفيات كپرنيك ناسازگار است، از آن جهت است كه شما خيال كردهايد كه زبان تورات، زبان واقعنما است؛ حال آن كه، از نظر آنانْ مطلب به عكس است. همانگونه كه در زبان شعر معمولا معناى ظاهرىِ كلماتى مانند: مى، شراب و ساغر مدّ نظر نيست، نيز از الفاظى كه مثلا در تورات آمده، معانى ظاهرى آنها اراده نشده است. از اين روى، معناى آنها غير از چيزى است كه عموم مردم از اين الفاظ برداشت مىكنند. در اين حالت هيچ مشكلى پيش نمىآيد و هيچگاه دين با علم مخالفت نخواهد داشت. آنان مىگويند: اما اينكه معناى واقعى كلمات در تورات چيست، به نظر صاحب نظران بستگى دارد و آنان بايد زبان دين را كشف كنند.
6. عوامل اجتماعىِ پيدايش پلوراليسم
يكى از مسايلى كه آثار مخرب بسيارى براى اروپا در بر داشت جنگها و اختلافات مذهبى بود. اين مسأله به خصوص پس از پيدايش آيين پروتستان بسيار بالا گرفت. مارتين لوتر
آلمانى و كالوين فرانسوى مذهب جديدى به نام «پروتستان» بنيان نهادند كه بر اساس آن تفسير خاصى براى كتاب مقدس ارائه كردند كه با تفسير كليساى كاتوليك مخالف بود. فرقه پروتستان به تدريج طرفدارانى، مخصوصاً در شمال اروپا پيدا كرد و جنگهاى عظيم و متمادى بين پروتستانها و كاتوليكها به وقوع پيوست كه هنوز هم در بعضى از كشورهاى اروپايى اين كشمكشها و نزاعها وجود دارد. هنوز هم گاهى آنان به جان يكديگر مىافتند و كشتار مىكنند. اخبار اختلافات و درگيرىهاى پروتستانها و كاتوليكها در كشور ايرلند را هر از چندگاهى مىشنويم. مصلحان جامعه اروپايى براى رفع اختلافات و پايان اين خونريزىها گفتند: هم پروتستانها درست مىگويند و هم كاتوليكها! به اعتقاد آنان نبايد گفت: پروتستانها ضد دين، منحرف و بدعتگذار هستند و نيز نبايد گفت: كاتوليكها اينگونهاند. در حال حاضر نيز هريك از اين فرقهها، به دهها فرقه فرعى منشعب شدهاند، به طورى كه امروزه حدود هزار فرقه مسيحى در دنيا شناخته شده است كه بيش از پانصد فرقه آن مربوط به پروتستانها است.
از جمله نزاعهاى كاتوليكها و پروتستانها اختلاف بر سر مسأله «تثليث» است. آيا تثليث حقيقى است يا مجازى؟ و اساساً بايد چه تفسيرى براى تثليث ارائه داد؟ عدهاى از مسيحيان معتقدند كه تثليث مربوط به دين مسيحيت نيست بلكه بعداً وارد اين دين شده است، كه به نظر ما حق هم همين است. مصلحان جامعه اروپايى سعى كردند رفتار پروتستانها و كاتوليكها را به گونهاى تنظيم كنند كه هيچگاه اين دو فرقه بر سر مسايل مختلف از جمله مسأله تثليث اختلاف نداشته باشند.
بنابراين طرح نظريه «پلوراليسم دينى» و «قرائتهاى متعدد» علاوه بر انگيزه اصلاح و آشتى بين «علم» با «دين، فلسفه و عقل»، داراى انگيزه سياسى و اجتماعى نيز بود.
وقتى همه مذاهب درست باشند، پس هم «تثليث» درست است و هم «توحيد»! نيز هم اعتقاد به خدا صحيح است و هم بتپرستى! همچنين «انسانپرستى» هم كه در يكى دو قرن اخير رايج شده و اگوست كنت پايهگذار آن بود، درست و بر حق است!
حقيقت اين است كه بازگشت اين سخنان به عدم واقعيت همه اديان و مذاهب است؛ چه اينكه اگر هريك از اين دينها درست و بر حق باشند، جمع بين نقيضين پيش مىآيد. نمىتوان گفت: همه اديان صحيح هستند؛ چون اين اديان در مواردى با يكديگر متعارض و متناقضند. پذيرش صحت همه اديان به معناى اجتماع نقيضين است.
از نظر طرفداران پلوراليسم دينى، اعتقاد به دين، مانند دوست داشتن رنگها است كه به سليقه افراد وابسته است. عدهاى رنگ سبز را دوست دارند و برخى ديگر رنگ زرد يا صورتى يا رنگهاى ديگر را مىپسندند. اينگونه نيست كه در خوب بودن يا بد بودن رنگها واقعيتى نفسالامرى وجود داشته باشد و مثلا بگوييم: رنگ سبز خوب است و رنگ صورتى بد؛ چه اينكه هركسى رنگ خاصى را مىپسندد. در مورد اديان هم يك سليقه به خداى واحد اعتقاد دارد و سليقه ديگر چند خدايى و تثليث را مىپسندد. براى گروه اول اعتقاد به خداى يگانه حق است و براى گروه ديگر تثليث حق است! بنابراين ما ملاك و معيار واحدى براى سنجش حق از باطل نداريم؛ چون اساساً هيچ كدام واقعيت ندارند!
اين مطالب حاصل تلاش كسانى است كه به منظور آشتى دادن فرقههاى مختلف و نيز به منظور جمع بين علم و دين مسأله «پلوراليسم دينى» را مطرح ساختند. در جلسه بعد در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org