قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه چهل و هفتم

عاشورا، تبلور دفاع از دين و ارزش‌ها

1. مرورى بر مباحث پيشين

موضوع بحث «حقوق متقابل مردم و دولت اسلامى» بود. يكى از وظايف دولت اسلامى دفاع از اسلام و مسلمين است. همان‌طور كه پيش‌تر گذشت، اصل مسأله دفاع امرى فطرى بوده و همه عقلاى عالَم آن را قبول دارند. دولتى را سراغ نداريم كه وظيفه خويش را دفاع از مردم و كشورش نداند؛ ولى مسأله دفاع در اسلام نسبت به ساير نظام‌ها تفاوت‌هايى دارد؛ تفاوت‌هايى از نظر وسعت وضيق مصاديق آن، روش‌ها و كيفيت عملكرد.

به طور كلى «دفاع» در مقابل متجاوز صورت مى‌پذيرد و «متجاوز» كسى است كه حق ديگرى را رعايت نكرده و نسبت به ديگران ستم روا دارد. البته اين‌كه «حقوق انسان‌ها» چيست، مسأله‌اى است كه نظام‌هاى ارزشى مختلف در آن اختلاف نظر دارند، اما همه آنها در لزوم دفاع از جان و مال افراد جامعه خويش و دفع تعرض دشمنان متفق القول هستند.

به طور طبيعى، امر دفاع به تنهايى از عهده يكايك افراد جامعه بر نمى‌آيد، بلكه نيازمند سازماندهى و مديريت دولت، اعم از دولت اسلامى و يا دولت غيراسلامى است.

در برخى نظام‌هاى ارزشى، مانند نظام ليبرال دمكراسى و كليه نظام‌هايى كه مبتنى بر گرايش‌هاى اومانيستى است، مسايل عقيدتى، دينى و مذهبى، مسايلى فردى و شخصى تلقى مى‌شود و در نزد آنان «تجاوز» به اين گونه امور، معنا و مفهوم روشنى ندارد. هر گاه مسأله «تجاوز به دين» مطرح شود، حداكثر چيزى كه آنان تصور مى‌كنند، خراب شدن كليسا است و بيش از اين، تجاوز به دين تلقى نمى‌شود و اساساً مسأله دين جنبه تعارف و تشريفات دارد! ولى بر عكس در اسلام، دفاع از مقدسات دينى، از دفاع از جان و مال نيز واجب‌تر است. خطر حمله و تجاوز دشمن به دين مردم، از خطر تجاوز به مال، جان، عِرض و ناموسْ بالاتر است. بايد براى حفظ مقدسات و ارزش‌هاى دينى جان‌ها فدا شود.

2. تجاوز به دين و ارزش‌هاى معنوى

هر گاه از تجاوز دشمن به دين و مقدسات و ارزش‌هاى معنوى سخن مى‌گوييم، عده‌اى آن را با تجاوز نظامى و حمله با بمب و موشك يكسان مى‌دانند، ولى در اسلام، هم «مفهوم تجاوز» وسيع‌تر از تجاوز نظامى است و هم «مفهوم دفاع» داراى گستره بيشترى است. هر نوع نقشه و توطئه‌اى كه از ناحيه دشمنان اسلام به منظور تضعيف دين مردم و از بين بردن ارزش‌ها و مقدسات انجام گيرد و يا امورى كه باعث رواج بدعت‌ها گردد، مصداق تجاوز است و بنابراين، در مقابل آن دفاع واجب خواهد بود. با نگاهى به فرهنگ اسلامى و نظام ارزشى اسلام اين امر به روشنى قابل فهم است. از اين رو، لازم است مسؤولين دولت‌هاى اسلامى مرعوب نظام‌هاى ارزشى الحادى كه حاكم بر جهان است نشوند. آنچه در «اعلاميه جهانى حقوق بشر» و مانند آن آمده است، وحى مُنزَل نيست. اين سند كه به وسيله چند نفر و بر اساس اغراض سياسى به نگارش درآمده، نمى‌تواند ناسخ اديان الهى، قرآن كريم و ساير كتاب‌هاى آسمانى گردد. ما بايد «حقوق انسان‌ها» را بر اساس مبانى دينى خودمان، و نه بر اساس اعلاميه جهانى حقوق بشر يا منشور سازمان ملل، تبيين و تحليل كنيم. اصولا وضعيت كنونى جهان حاضر به گونه‌اى است كه هيچ كدام از مواد اعلاميه جهانى حقوق بشر يا منشور سازمان ملل اجرا نمى‌شود. متوليان اين مراكز بين‌المللى به دروغ ادعاى حمايت از حقوق بشر دارند و هر روز بى‌شرمانه ادعاهاى خويش را تكرار مى‌كنند. آنان خود، حتى بر اساس تعريف خودشان از حقوق بشر، بزرگ‌ترين متجاوزان به حقوق انسان‌ها مى‌باشند. بر مردم دنيا مخفى نيست كه سران قدرت‌هاى جهانى بزرگ‌ترين دشمنان انسانيت و بزرگ‌ترين متجاوزان به حقوق بشر هستند.

توجه به اين نكته ضرورى است كه «حقوق انسان‌ها» تنها آن چيزى نيست كه در چند دهه پيش به وسيله عدّه‌اى و در ضمن يك متن به نام «اعلاميه جهانى حقوق بشر» به نگارش درآمده است. خيال نكنيم آنچه آنان گفته‌اند وحى منزَل است! ما بايد در پى آيات قرآن كريم كه از طرف خداوند نازل شده و نيز سخنان پيامبر اسلام و ائمه اطهار(عليهم السلام)در باره «حقوق انسان» باشيم و از آن حمايت كرده، در راه احياى آن تلاش كنيم. در مباحث گذشته به بيان قرآن كريم و سنّت متواتر پيغمبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام) در اين زمينه اشاره شد. علاوه بر آن، رفتار عملى پيشوايان اسلام بهترين مرجع براى تعيين مصاديق حقوق انسان‌ها است. مسلمانان و

متصديان امور اجتماعى و دولت‌هاى اسلامى بايد در دفاع از اين حقوق تلاش كنند. امروزه توطئه‌ها و شبهه‌افكنى‌هاى گوناگونى از سوى دشمنان خارجى و نيز از سوى ايادى داخلى آنان از طريق روزنامه‌ها، مجلات، كتاب‌ها و ساير رسانه‌ها براى تضعيف شعاير اسلامى انجام مى‌گيرد. با اين وجود، مردم ما نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) وفادارتر شده و در احياى شعاير اسلامى مصمم‌تر مى‌شوند؛ براى مثال، دو ماه محرم و صفر را به نام حضرت سيدالشهدا و اهل‌بيت(عليهم السلام) عزادارى مى‌كنند و در ايام سال نو (1381) كه با ماه محرم مصادف شده بود، به احترام سيدالشهدا از شادى‌هاى خويش صرف‌نظر كرده مراسم عزادارى را به صورت باشكوه برگزار كردند. شايد اين عملكرد مردم مسلمان و پرافتخار ايران در تاريخ ما كم‌نظير باشد. از خدا مى‌خواهيم كه پاداش‌هاى مادى و معنوى را به اين ملت شريف و عاشق اهل‌بيت(عليهم السلام) ارزانى دارد.

 

3. عاشورا، قيامى براى دفاع از اسلام

يكى از نمونه‌هاى عالى دفاع، قيام امام حسين(عليه السلام) و حادثه عاشورا است. هميشه اين سؤال مطرح بوده كه چرا امام حسين(عليه السلام) قيام كرد؟ چرا خاندان اهل بيت(عليهم السلام) تا آخرين فردشان به شهادت رسيدند و حتى طفل شيرخوار نيز شربت شهادت نوشيد؟ اين گونه پرسش‌ها همواره مورد بحث و گفتگو بوده است. سخنرانان و نويسندگان بسيارى در اين باره سخنرانى و قلم‌فرسايى كرده‌اند. با اين وجود، آن گونه كه شايسته است هنوز حق مسأله ادا نشده است و به خصوص براى نسل جوان و نوجوان ما با ابهاماتى همراه است. اين عزيزان دقيقاً نمى‌دانند چرا حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) قيام كرد و چرا مى‌بايست تا اين اندازه فداكارى كند. در اين ميان عدّه‌اى نيز كه از نظر معارف دينى ضعيف هستند شبهه‌افكنى مى‌كنند و عدّه‌اى ديگر نيز كه از بيرون مرزهاى كشور دستور مى‌گيرند در پى تضعيف باورهاى دينى مردم هستند. بر اساس برخى از اين شبهه‌ها، در برخى محافل شيعه، كه البته در ايران بسيار نادر است، به سخنرانى اكتفا كرده از عزادارى و ذكر مصيبت خوددارى مى‌كنند! عده‌اى از گويندگان ايرانى ـ كه من از ذكر نام آنان عار دارم ـ به كشورهاى خارجى مثل انگلستان رفته و در اين زمينه تبليغات سويى به راه انداخته‌اند. بر اساس توصيه و تحليل‌هاى آنان بعضى از شيعيان، مجالس عزادارى خويش را سياه‌پوش نمى‌كنند!

برخى براى جوانان شيعه اين‌گونه وانمود كرده‌اند كه اين عزادارى‌ها موهوم، دروغ و بى معنا است! برخى جرايد داخلى نيز از روى جهالت و نادانى، بازگوكننده همان مطالب هستند. البته بعيد است گفته اين گروه، از روى نادانى و جهل باشد، بلكه سخن آنان از روى غرضورزى و دشمنى است؛ آيا مى‌توان گفت فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام) براى آنان مجهول مانده است، در حالى كه حيات و بقاى اين سرزمين به نام حضرت سيدالشهدا است؟!

در اين عصر ما با نسلى نوخاسته روبه‌رو هستيم كه معارف دينى خويش را از رسانه‌هاى عمومى به دست مى‌آورد. از اين رو رسانه‌هاى جمعى در بيان حقايق اسلام نقش مهمى دارند. از اين طريق، معارف دينى و عاشورايى بايد در عمق جان جوانان ما نفوذ كند و آنان با تمام وجود دريابند علت قيام سيدالشهدا(عليه السلام) و فلسفه عزادارى چيست و چرا بايد راه حسين(عليه السلام) را ادامه داد و در زمان كنونى چگونه راه آن حضرت ادامه مى‌يابد. قيام سيدالشهدا(عليه السلام) مسأله‌اى ساده نيست. اين امر با اساس حيات ما و انقلابمان سر و كار دارد. به هر حال، هميشه دست شياطين در كار بوده تا حقايق اسلام را تحريف كنند و آن را وارونه جلوه دهند. آنان در پى تضعيف باورها و ارزش‌هاى دينى هستند. اين‌گونه عملكردها در طول تاريخ وجود داشته و تا شيطان زنده است اين مسايل وجود خواهد داشت: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِين(1)= شيطان گفت: پس به عزّت تو سوگند! كه همگى را جدّاً از راه به در مى‌برم، مگر آن بندگان پاك‌دل تو را.

شيطان قسم ياد كرده تا آن‌جا كه توان دارد تمام بنى آدم را گمراه سازد و روز به روز نيز راه‌هاى بيشترى را پيدا مى‌كند و بر تجربه‌هايش افزوده مى‌شود. ما نمى‌توانيم روزى را توقع داشته باشيم كه شياطين از جامعه ما محو شود و انحرافات فكرى وجود نداشته باشد؛ ولى از انسان‌هاى متدين و عاشق حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)انتظار داريم براى روشن شدن حقايق اسلام اهتمام بيشترى داشته باشند و با نگارش مقالات، كتب و برپايى مجالس سخنرانى، جوانان ما را از تأثيرات سوء شياطين حفظ كنند.

در تبيين قيام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) بايد بگوييم كه قيام آن حضرت در واقع، نوعى دفاع و جهاد دفاعى شمرده مى‌شود. همان‌طور كه پيش‌تر گذشت آنچه از واژه «تجاوز» به ذهن متبادر مى‌شود «تجاوز نظامى» و حمله با سلاح‌هاى متعارف است و متقابلا منظور از «دفاع»،


1. ص (38)، 82ـ83.

عملكرد متقابل و مناسب در برابر يك تجاوز نظامى است. اما چنانكه اشاره كرديم، بايد توجه داشت كه مفهوم «تجاوز» و «دفاع» داراى گستره و وسعت بيشترى است.

در زمان آن حضرت، كسانى در مصدر حكومت بودند كه گرچه در ظاهر نام اسلام و حكومت اسلامى را يدك مى‌كشيدند، اما حكومت آنها در واقع «دولت كفر» و «دولت نفاق» بود كه قلباً تمايلى به اجراى احكام اسلامى نداشت. بنى‌اميه كه به نام اسلام حكومت مى‌كردند و خود را خليفه مسلمين و جانشين پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌دانستند، در باطن نه اعتقادى به باورهاى اسلامى و نه دغدغه‌اى براى اجراى احكام اسلامى داشتند. بنابراين چنين دولتى تنها اسمى از اسلام داشت، ولى واقع آن، چيزى جز كفر و نفاق نبود. با اين وجود، عموم مردمِ آن زمان از اين امر بى‌اطلاع بوده و فريب تبليغات دولتِ به ظاهر اسلامىِ دستگاه بنى اميه را خورده بودند. در چنين وضعيتى قيام عليه دستگاه بنى اميه در نزد مردم به عنوان قيام عليه دولت اسلامى و عملى غيرجايز و حرام تلقى مى‌شد! امام حسين(عليه السلام) كه حدود بيست سال در شهر مدينه مى‌زيست، نتوانست مردم شهر خويش را كه پاى منبر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بزرگ شده بودند قانع سازد تا آنان در مقابل دولت غير اسلامى بنى اميه قيام و از دين و ارزش‌هاى اسلامى دفاع كنند! آن حضرت بيست سال زحمت كشيد كه ده سال آن در زمان حيات امام حسن(عليه السلام) و ده سال ديگر پس از شهادت آن حضرت بود. اين فعاليت‌ها كه به صورت تدريجى و آرام آرام صورت پذيرفت تنها تعداد كمى از مردم مسلمان كشورهاى اسلامى را آگاه ساخت. سخن امام حسين(عليه السلام) اين بود كه مسلمانان نبايد در مقابل قدرت شيطانى كه در شام به وجود آمده آرام بنشينند؛ چه اين كه اين دولت، اسلام را به بازى گرفته و در صدد احياى احكام اسلامى نيست. به هر حال مردم به تدريج متوجه رفتار سوء و عملكرد غيراسلامى دستگاه بنى‌اميه شده و دريافتند آنان اساساً با اسلام بيگانه هستند.

پس از مرگ معاويه، فرزندش يزيد، شخصيت رسوايى كه مردم از وضعيت او اطلاع داشتند، روى كار آمد. در اين زمان زمينه تبليغات علنى امام حسين(عليه السلام) فراهم گشت و آن حضرت سخنان خويش را صاف و صريح با مردم در ميان گذاشت و مردم را از بيعت با اين فرد فاسد بر حذر داشت. تا آن زمان، حتى افرادى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را با چشم خود ديده بودند و از تربيت‌شدگان آن حضرت محسوب مى‌شدند، باور نمى‌كردند كه اين دستگاه، حكومتى ضداسلامى است. آنان تصور مى‌كردند همان‌گونه كه در گذشته عده‌اى به نام «خلفاى

راشدين» جاى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نشسته و حكومت كردند، امروزه نيز معاويه و يزيد بر آن مسند تكيه زده و به عنوان خليفه مسلمين حكومت مى‌كنند! غافل از آن كه در پس پرده چه نقشه‌هايى براى نابودى اسلام كشيده شده است. در اين حال بود كه امام حسين(عليه السلام) قيام كرد و از اين رو، قيام آن بزرگوار قيامى دفاعى محسوب مى‌شود.

 

4. تحريف قيام امام حسين(عليه السلام)

در دو سه سال اخير، عدّه‌اى از افراد نادان مسأله‌اى را مطرح ساخته‌اند كه سرآغاز آن به حدود سه دهه پيش بازمى‌گردد. به اعتقاد اين عدّه، امام حسين(عليه السلام) قصد مبارزه با دستگاه بنى‌اميه و قيام بر ضدّ آنها را نداشت، اما سير طبيعى حوادث طورى رقم خورد كه سرانجام توسط دشمن محاصره گرديد و به شهادت رسيد. بنابراين مبارزه و دفاع حضرت در راستاى حفظ جان خويش بود! و چون توانايى نداشت مغلوب دشمن گرديد!

امروزه كسانى حركت امام حسين(عليه السلام) و مخالفتش با دستگاه بنى اميه را مخالفتى قومى، نژادى و قبيله‌اى وانمود مى‌كنند! به اعتقاد ايشان، بنى اميه از ابتدا با بنى هاشم بر سر رياست بر عرب، رياست بر خانه خدا و كسب ارزش‌هاى قومى عرب اختلاف داشتند! وقتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به رسالت مبعوث گشت، از سوى بنى اميه و ساير طوايف قريش تحت فشار قرار گرفت و حتى محاصره اقتصادى مسلمانان در «شِعب ابى طالب» به دليل اختلافات قومى بود! بر اثر آزار و اذيت مشركين قريش، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به همراه عده‌اى از مسلمانان به مدينه مهاجرت كردند. در آن‌جا كار اسلام رونق گرفت و جمعيت مسلمانان رو به فزونى گذاشت. در نهايتْ مسلمانان به دليل آزار و اذيت‌هاى قريش در صدد انتقام برآمدند و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در جنگ بدر درصدد انتقام از قريش بود! در آن جنگ با اين كه عِدّه و عُدّه مسلمانان بسيار كمتر از مشركين قريش بود، كفار شكست خورده و سران قريش به قتل رسيدند.

به اعتقاد اين افراد، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پس از قدرت گرفتن در مدينه، از خود رفتار خشونت‌آميزى نشان داد!! در واقع، اينان مى‌خواهند تلويحاً رفتار پيامبر اسلام را تخطئه كنند و بگويند اساساً هيچ نوع خشونتى صحيح نيست! آنان مى‌گويند رفتار خشونت‌آميز پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و قتل سران قريش در جنگ بدر، خشونت متقابل ديگرى را در پى داشت!! خشونت بنى‌اميه در كربلا نتيجه طبيعى و عكس العملِ خشونت اول در جنگ بدر است! بنى اميه در

كربلا زهر خويش را ريخته و فرزندان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را در مقابل خشونت او در جنگ بدر، به قتل رساندند! اگر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در جنگ بدر اعمال خشونت نكرده بود بنى اميه نيز در كربلا دست به اعمال خشونت نمى‌زدند!! به اعتقاد اين عدّه حادثه كربلا واكنشى خشونت‌آميز در مقابل خشونتى بود كه قبلا از جانب پيامبر(صلى الله عليه وآله) اِعمال شده بود! درسى كه آنان از اين سرگذشت تاريخى مى‌گيرند اين است كه هيچ گاه نبايد اِعمال خشونت نمود و بايد از اين اشتباه تاريخى پرهيز كرد! البته آنان به طور صريح از «اشتباه» سخن نمى‌گويند، ولى تلويحاً همين معنا را بيان مى‌كنند. به اعتقاد آنان ما نبايد مرتكب اشتباه(!!) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)شويم، چه اين كه در نتيجه آن با فرزندانمان رفتار خشونت‌آميز خواهد شد! تنها بايد از صلح، صفا، لبخند و گفتگو سخن گفت و مشكلات را از همين طرقْ حل و فصل كرد؛ و گرنه هر گاه پاى خشونت ونظير رفتار پيامبر در ميان باشد، عكس‌العمل آن رفتارى خشونت‌آميز خواهد بود!

عده‌اى از شياطين در روزنامه‌ها، مجلات و ساير رسانه‌ها ـ كه بسيارى از آنها با سوبسيد بيت‌المال مسلمين و خون‌بهاى شهدا اداره مى‌شود ـ اين مطلب را عنوان مى‌سازند كه، خون با خون شسته نمى‌شود؛ و هرگاه مورد اعتراض قرار مى‌گيرند فرياد برمى‌آورند كه آزادى نيست! و جامعه مدنى به خطر افتاده است!

اين سخنان نشان مى‌دهد كه اين افراد اصلا امام حسين(عليه السلام) و فلسفه قيام و شهادت آن حضرت را نشناخته‌اند. آنان در صدد تحريف حقايق هستند تا انگيزه قيام آن بزرگوار روشن نشود. از نظر آنان، تنها ارزشى كه امام حسين(عليه السلام) آن را آفريد عدم تسليم در مقابل زور و در نهايت كشته شدن آن حضرت است، و گرنه كارش نادرست بود! او مى‌بايست با يزيد گفتگو مى‌كرد و به او لبخند مى‌زد! آنها مى‌بايست به گونه‌اى كشور اسلامى را بين خود تقسيم و تا آخر با يكديگر دوستانه رفتار مى‌كردند!! براى مثال، يكى رئيس جمهور و ديگرى نخستوزير مى‌شد! و همانند احزاب در اين عصر، با يكديگر ائتلاف كرده و كشور اسلامى را اداره مى‌كردند! اختلافات آنها هرچه هم زياد بود، نبايد جنگ مى‌كردند! چه اين كه جنگ و ستيز نشانه عقب‌افتادگى، بى‌فرهنگى و عدم تمدن است. اگر حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)با جناب(!) يزيد نشست و گفتگو(!) داشت و به روى يكديگر لبخند مى‌زدند اين همه خون‌ريزى نمى‌شد!

آنان از اين سخنان نتيجه مى‌گيرند كه فرهنگ آن روز فرهنگ خشونت بود، ولى امروزه فرهنگ تولرانس و تساهل و تسامح بر بشريت حاكم است! ما بايد متمدن شويم و دوستانه با

يكديگر مذاكره كرده، مسايل خويش را حل كنيم همان گونه كه برخى رهبران فلسطينى با اسراييل مذاكره كرده و با گفتگو مسايلشان را حل كردند! و ديگر نه خون‌ريزى در ميان است و نه تجاوز به زن‌ها و بچه‌ها! نه كليساها محاصره مى‌شود و نه مسجدالاقصى خراب مى‌گردد!! چرا؟! چون اين زمانه، دوران تساهل و تسامح است! بشر متمدن آموخته كه چگونه از راه گفتگو مسايل خود را حل و فصل كند و از تجاوز و خون‌ريزى پرهيز نمايد!! بنابراين، ما نيز بايد همانند فلسطينيان كه با اسراييل مذاكره كردند، با آمريكا وارد مذاكره و گفتگو شويم تا تمام مسايلمان حل گردد!! اين كج‌انديشان مى‌گويند، از اين كه خون امام حسين(عليه السلام)را به ناحق بر زمين ريختند دلمان مى‌سوزد، ولى اين همه گريه‌ها، سينه زدن‌ها و زنجير زدن‌ها براى چيست؟!!

طبيعى است كسانى كه چنين تفسيرى از قيام امام حسين(عليه السلام) ارائه مى‌دهند، نتيجه كارشان چيزى جز مسخ حقايق دين نخواهد بود. اينان همان شياطين انسى و منافقينى هستند كه قرآن كريم در باره آنان هشدار داده است و خطر آنان براى جامعه اسلامى از كفار و مشركان بيشتر است.

ما بايد اسلام را نه بر اساس دل‌خواه و ذوق و سليقه خود، بلكه آن گونه كه پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام) تفسير كرده‌اند، بشناسيم. مسأله اساسى در قيام حضرت سيدالشهدا آن است كه در روزگار آن حضرت، عده‌اى با انگيزه دنياپرستى، شهوت‌رانى، توسعه‌طلبى، كشورگشايى و قدرت‌طلبى در پى سوء استفاده از مفاهيم اسلامى بودند. در پس‌ نام خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آنان به واقع، فقط به دنبال حكومت كردن و تسلط بر جان و مال و عِرض مردم بودند. بنى‌اميه هيچ دغدغه‌اى نسبت به اجراى احكام اسلامى نداشتند، بلكه به عكس، اساساً ناراحتى آنان از اجراى دستورات و تعاليم اسلام بود. آنان كه در فريب‌كارى بسيار سرآمد بودند، خوب مى‌دانستند چگونه با مردم سخن بگويند و آنان را فريب دهند. با همين روش، سال‌هاى متمادى به نام «خلافت اسلامى» بر مردم حكومت كردند و بخش مهمّى از سرزمين پهناور كشور اسلامى را در اختيار داشتند. پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، عده‌اى به دليل دنياپرستى و حقد و حسد نسبت به پيامبر اسلام و خاندان رسالت، در صدد نابودى ارزش‌هاى دينى برآمدند: أَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيما(1)= بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مىورزند؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان مُلكى بزرگ بخشيديم.


1. نساء (4)، 54.

5. كافرانى در لباس اسلام

در تاريخ آمده است كه در مجلسى مغيره و معاويه با يكديگر گفتگو مى‌كردند. در اين هنگام صداى اذان بلند شد. وقتى مؤذن به نام پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و گفت: اشهد اَنّ محمداً رسول الله؛ آثار خشم و غضب در چهره معاويه ظاهر شد به گونه‌اى كه رگ‌هاى گردنش از خون پر شد. او در حالى كه بسيار عصبانى بود خطاب به مغيره گفت: ببين اينان (پيامبر و خاندان رسالت) كار خود را به جايى رسانده‌اند كه نام خويش را در كنار اسم خدا قرار داده‌اند؛ من بايد اين وضعيت را از بين ببرم!(1)

آرى! فردى كه به عنوان خليفه رسول خدا حكومت مى‌كند، هرگاه در اذان نام رسول الله(صلى الله عليه وآله) را مى‌شنود ناراحت مى‌شود و در صدد نابودى آن است!

در تاريخ آمده كه جناب(!) يزيد در حضور عده‌اى سخن كفرآميزى بر زبان جارى ساخت (عده‌اى مى‌گويند خشونت بد است و نبايد بگوييم: يزيد ملعون! بايد گفت: جناب يزيد در مجلسى فرمودند!!) و چنين گفت: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحىٌ نَزَل= بنى‌هاشم با سلطنت بازى كردند (و اكنون سلطنت در اختيار ما است) و هيچ گونه خبر يا وحى آسمانى نازل نشده است!

آرى، اين يزيد است كه بر مسند جانشينى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نشسته و در حال مستى اين سخن كفرآميز را بر زبان جارى مى‌سازد.(2) او در زمان حكومت خويش آشكارا به فسق و كفر و فساد


1. مسعودى در كتاب مروج الذهب و ابن ابى‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه نقل كرده‌اند كه: «مُطرف بن مغيره گفت: من با پدرم در شام مهمان معاويه بوديم و پدرم در دربار معاويه، زياد تردّد مى‌كرد و او را ثنا مى‌گفت! شبى از شب‌ها پدرم از نزد معاويه برگشت، ولى زياد اندوهگين و ناراحت بود. من سبب آن را پرسيدم. گفت: اين مرد، يعنى معاويه، مردى بسيار بد بلكه پليدترين مردم روزگار است. گفتم مگر چه شده؟! گفت: من به معاويه پيشنهاد كردم كه خوب بود در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار مى‌نمودى و با بنى هاشم اين قدر بدرفتارى نمى‌كردى، چون آنان ارحام تواند و اكنون چيزى ديگر براى آنها باقى نمانده كه بيم آن داشته باشى كه بر تو خروج كنند. معاويه گفت: هيهات ههيات! ابوبكر خلافت كرد و عدالت‌گسترى نمود و بيش از اين نشد كه بُمرد و نامش هم از بين رفت و نيز عمر و عثمان هم‌چنين مردند، با اين كه با مردم نيكو رفتار كردند، اما جز نامى باقى نگذاشتند و هلاك شدند؛ ولى برادر هاشم (يعنى رسول خدا) هر روزه پنج نوبت به نام او در دنياى اسلام فرياد مى‌كنند: أشهد أنّ محمداً رسول اللّه. (آن گاه معاويه اضافه كرد:) فأى عمل يبقى مع هذا لا اُمَّ لك، لا و الله إلا دفنا دفنا! پس از آن كه نام خلفاى ثلاث بميرد و نام محمد زنده باشد، ديگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آن كه نام محمد دفن شود! و اسم او هم از بين برود!» ر.ك: محمد ابراهيم آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، ص 17ـ18، به نقل از مروج الذهب و شرح نهج البلاغه ابن ابى‌الحديد.

2. يزيد در ميگسارى، سگ بازى، ميمون بازى، توهين علنى به دين و اشعار كفرآميز شهره خاص و عام بود. بى‌باكى‌ها، بى‌تقوايى‌ها و بى دينى‌هاى يزيد به مردم نيز سرايت كرد و مردم نيز به همان كارهاى او خو گرفتند. در روزگار خلافت او آوازه‌خوانى و غنا در مكه و مدينه شيوع يافت و وسايل لهو و لعب به كار برده مى‌شد و مردم آشكارا ميگسارى مى‌كردند. عجيب‌تر آن كه در دستگاه خلافت اسلامى و جانشين پيغمبر و براى مردى كه مقام خلافت را اشغال كرده بود ميمونى بود كه او را ابوقيس مى‌گفتند! اين ميمون را در مجلس ميگسارى خود حاضر مى‌كرد و براى او تشكى مى‌انداخت و او را مى‌نشانيد و گاه او را بر گُرده خر ماده‌اى كه براى مسابقه و اسب دوانى تربيت شده بود سوار مى‌كرد. زين و لجام بر گرده آن خر ماده مى‌بستند و اين ميمون را بر او سوار مى‌كردند و با اسب‌ها به اسب دوانى و مسابقه مى‌بردند. در يكى از روزها ابوقيس (ميمون يزيد) مسابقه را برد. بر اين ميمون جامه‌اى و قبايى از حرير سرخ و زرد پوشانده و دامن‌ها را به كمرش زده بودند و بر سر او هم كلاهى نهاده بودند كه نقش‌هاى درشت و طرازها داشت و به رنگ‌هاى مختلف آراسته و پيراسته گشته بود. (محمد ابراهيم آيتى،بررسى تاريخ عاشورا، ص 77).

در كتب تاريخ اشعار كفرآميز و لهو و لعب فروانى از يزيد نقل شده كه هر بيت آن سند آشكار بر كفر و فسق يزيد و معاويه است. در اين‌جا از باب مشت نمونه خروار به چند بيت از اشعار يزيد اشاره مى‌شود:

شميسة كرم برجها قصر دنّها *** و مَشرِقها الساقى و مغربها فمى

اذا نزلت مِن دنّها فى زجاجة *** حَكَت نفراً بين الحطيم و زمزم

فان حرّمتْ يوماً على دين احمد *** فخذها على دين المسيح بن مريم

يزيد شراب را به خورشيد تشبيه نموده مى‌گويد: خورشيد من كه از انگور است برج آن خمره شراب است و از مشرق دست ساقى طلوع مى‌كند و به مغرب دهان من غروب مى‌نمايد. و چون از سبو در جام ريخته شود غلغل كردن و زير و رو شدن و حباب ساختنش حكايت از حُجاجى مى‌كند كه بين ديوار كعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند. اگر بر دين احمد حرام است تو آن را بر دين عيسى مسيح بگير و سر كش!

و نيز اين شعر از او است:

معشر الندمان قوموا و اسمعوا صوت الأغانى *** و اشربوا كأس مدام و اتركوا ذكر المعانى

شغلتنى نغمة العيدان عن صوت الاذان *** و تعوَّضت عن الحور عجوزاً فى الدِّنان

اى ياران هم پياله من! برخيزيد و به نواى دل‌نواز مطرب گوش دهيد و پياله‌هاى پى در پى را سر كشيد و گفتار و مذاكرات علمى و ادبى را كنار گذاريد. نغمه دل‌پذير چنگ، مرا از نداى الله اكبر باز مى‌دارد و من خودم حاضرم كه حوران بهشت را كه نسيه است با دُرّ ته خمّ شراب كه نقد است تعويض نمايم! (بررسى تاريخ عاشورا، ص 15 ـ 16).

روى آورد و تنها در اين هنگام بود كه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) توانست بى‌لياقتى بنى اميه را در جانشينى پيامبر ثابت‌نمايد.

 

6. عاشورا، دفاع با كدام منطق؟!

تا زمانى كه معاويه زنده بود، به دليل تبليغات شديد و وسيع و فريب‌كارى‌هاى او، امام حسين(عليه السلام)نمى‌توانست بى‌كفايتى بنى‌اميه را براى مردم و حتى شاگردان پيامبر(صلى الله عليه وآله) اثبات كند! آن حضرت بيست سال خون دل خورد و در اين باره تنها به ملاقات‌هاى بسيار محرمانه و

خصوصى و نوعى كادر سازى اكتفا كرد. براى مثال، گاهى در ايام حج عده‌اى از افراد مخصوص را جمع مى‌كرد و با آنان سخن مى‌گفت و آنان را نسبت به خطرات بنى اميه براى اسلام آگاه مى‌ساخت؛ اما براى عموم مردم و حتى كسانى كه پاى منبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بزرگ شده بودند، يا در جهاد به همراه آن حضرت شركت داشتند و برخى از آنان حتى معلول جنگى بودند، نمى‌توانست با صراحت سخن بگويد. توجه به اين نكته ما را به حساسيت شرايط آن زمان و دليل قيام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) آگاه مى‌كند. در اين برهه حساس تاريخ كه اساس و موجوديت اسلام در خطر قرار گرفته بود امام حسين(عليه السلام) قيام كرد تا از اسلام دفاع‌كند.

ممكن است سؤال شود به اين جنگ كه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و همه يارانش و حتى فرزند شير‌خوارش كشته شدند و زنان نيز اسير گشتند، آيا عنوان دفاع صدق مى‌كند؟ اين پرسش در واقع به اين جهت است كه مفهوم «دفاع» به درستى مورد توجه قرار نگرفته است. دفاعى كه در اسلام واجب است تنها به كارزار نظامى و در برابر دشمن مسلّح نيست. قيام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)دفاع از ارزش‌هاى اسلامى، و نه دفاع از جان مسلمانان و سرزمين و آب و خاك اسلامى، بود. هم‌چنين قيام آن حضرت براى دفاع از مال و املاك شخصى‌اش نبود، بلكه به عكس، آن حضرت اموال فراوانى كه در مدينه و اطراف آن داشت همه آنها را رها كرد و ابداً دلش براى آنها نمى‌سوخت. نيز قيام آن حضرت براى دفاع از جان خويش نبود، بلكه به عكس، ما شواهد قطعى در اختيار داريم كه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) از شهادت خويش در اين حركت خبر داشت. هم‌چنين آن بزرگوار در مقابل كفار و مشركان و در مرز كشور اسلامى با كشور غير اسلامى به جنگ و دفاع نپرداخت، بلكه به جنگ كسى رفت كه خود را به عنوان خليفه پيغمبر(صلى الله عليه وآله)قلمداد كرده بود!

بنابراين حركت سيدالشهدا(عليه السلام) دفاع بود، آن هم در زمانى كه تمامى امكانات تبليغى، كارشناسان تبليغى، رسانه‌ها و قدرت فيزيكى در اختيار دستگاه بنى‌اميه بود. معاويه در حكومت خويش از ابزارها و شگردهاى تبليغى گوناگونى استفاده مى‌كرد؛ براى مثال، شاعرانى را استخدام كرد تا عليه خاندان پيامبر شعر بسرايند و آنان را هجو كنند. طى ساليان متمادى در نمازهاى جمعه و ساير مجامع، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و خاندان پيغمبر را، آن هم به عنوان وظيفه و امرى واجب، لعن مى‌كردند! در اين باره داستان معروفى وجود دارد، كه مى‌گويند، خطيبى لعن بر اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نماز را فراموش كرد. پس از اتمام نماز به راه افتاد و در

ميان راه به ياد آورد كه لعن بر على(عليه السلام) را فراموش كرده است. در همان مكان ايستاد و قضاى لعن را به جا آورد! آن گاه به شكرانه و افتخار آن كه در اين مكان خاص، مسأله فوق را به ياد آورده، مسجدى را بنا كرد!

امام حسين(عليه السلام) در مقابل اين تبليغات وسيع دستگاه بنى اميه چگونه مى‌توانست كار كند؟ آن هم در وضعيتى كه حتى ياران پدرش با او و برادرش امام حسن(عليه السلام) آن‌گونه معامله كردند كه امام حسن(عليه السلام) مجبور به پذيرش صلح با معاويه شد. برخى پسرعموهاى آن حضرت از بنى هاشم، با پول معاويه خريده شده و به حكومت او ملحق گشتند و يا از گرد آن حضرت پراكنده شدند. در چنين شرايطى امام حسين(عليه السلام)چگونه مى‌توانست بار ديگر عقايد اسلامى و ارزش‌هاى دينى را زنده سازد؟ آن حضرت خوب انديشيد و در نهايت به اين نتيجه رسيد كه جز با شهادت مظلومانه‌اش اين كار عملى نمى‌گردد. امام حسين(عليه السلام) از سياست به دور نبود و اين تصميم را كاملا آگاهانه و با توجه به شرايط و اوضاع حاكم بر جامعه اسلامىِ آن روز اتخاذ كرد. اگر جز اين بود، لااقل بعد از شهادت مسلم در كوفه، مى‌توانست در روش خويش تجديد نظر كند. آن حضرت قبل از آن كه به كربلا برسد از شهادت مسلم بن عقيل اطلاع پيدا كرد، اما با اين حال به راه خويش ادامه داد. دست كم آن حضرت احتمال جدّى مى‌داد كه هرگاه به كوفه برسد رفتار مردم كوفه بهتر از رفتار آنان با پسر عمو و فرستاده‌اش نباشد. با وجود اين احتمال، چرا به راه خويش ادامه داد؟

اين عملكرد حضرت نشان‌گر آن است كه دفاع تنها به مغلوب ساختن دشمن نيست. گاهى در يك صحنه انسانْ مغلوب دشمن مى‌گردد، با اين حال دفاع به نحو كامل تحقق پيدا مى‌كند. حدود هزار و چهار صد سال از شهادت امام حسين(عليه السلام) سپرى شده و ميليون‌ها انسان به بركت نام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) مسلمان شده و از معارف اهل بيت(عليهم السلام) بهره برده‌اند. آيا اين امر نشان دهنده پيروزى آن بزرگوار نيست؟! والله! اگر شهادت حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) نبود امروزه ما از اسلام خبرى نداشتيم. نه تنها ما شيعيان از حقيقت اسلام محروم مى‌مانديم بلكه به خدا قسم! اگر دستگاه بنى‌اميه ادامه مى‌يافت براى اهل تسنن نيز از اسلام ـ به همان اندازه كه امروزه از اسلام دارند ـ باقى نمانده بود. دليل اين امر آن است كه منطق يزيد «لَعِبَت هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» بود و اين سخن، شيعه و سنّى نمى‌شناسد و اصل اسلام را مورد هدف قرار مى‌دهد. اين همان منطقى است كه امروزه منافقان جديد به نام تجربه دينى

مطرح مى‌سازند. بر اساس ديدگاه آنان پيامبر تخيّل نزول وحى داشت! او خيال كرد فرشته‌اى با او سخن مى‌گويد! و الاّ نه خدايى در كار است و نه جبرئيل نازل شده است!! امروزه عده‌اى از شياطين در دانشگاه‌ها اين سخنان را مطرح مى‌سازند و مطالب آنان از طريق روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها با تيراژ وسيع و با سوبسيد وزارت ارشاد ترويج مى‌گردد! منطق اينان جز منطق يزيد (لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ...) و انكار همه حقايق دينى نيست. بر اساس سخنان آنان، انبيا نظير برخى دراويش هستند كه دچار اوهام و خيالاتى مى‌شوند و چيزهايى به نظرشان مى‌آيد. تخيلاتى به نام «وحى» براى آنان پيدا مى‌شود، اما هيچ دليلى بر وجود خدا و نزول وحى ندارند!! تنها، احساسى درونى براى شخص نبى پيدا شده، ولى دليلى بر صدق گفتار او وجود ندارد!

اين در حالى است كه گوينده اين سخنان، خود را مدافع اسلام مى‌داند!! آيا خيانتى بزرگ‌تر از اين به اسلام وجود دارد؟! آيا در مقابل اين افراد و سم‌پاشى‌هاى آنان دفاع واجب نيست؟! گاهى خطر تجاوزفرهنگى از تجاوز نظامى و فيزيكى بيشتر است. از اين رو وجوب دفاع بر مردم و نيز مسؤوليت دولت اسلامى در مديريت، برنامه ريزى و هزينه‌هاى دفاع، تنها در مقابل حملات نظامى دشمنان نيست، بلكه به طريق اوْلى بايد در مقابل حملات فرهنگى دشمنان به دفاع پرداخت؛ چه اين كه دين از جان، مال، و آب و خاك عزيزتر است.

كار معاويه و يزيد جز تعطيل احكام و تعاليم اسلام و ترويج بدعت‌ها نبود و متقابلا قيام حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و دفاع آن بزرگوار هدفى جز احياى اسلام و نفى بدعت‌ها نداشت. اگر اين سخن را باور نداريد سخنان آن حضرت را مطالعه كنيد. آن حضرت عده‌اى از ياران خويش را در مكه، در منطقه منا گرد آورد و براى آنان به صورت مخفيانه سخنرانى كرد و از جمله فرمود:إنّى أَخافُ أنْ يَنْدَرِسَ هذَا الْحَقُّ و يَذْهَبَ وَ اللّهُ مُتِمُّ نورِهِ و لَوْ كَرِهَ الكافِرون(1)= همانا من ترس آن دارم كه اين (دين) حق محو شود و از بين برود امّا خداوند نور خويش را تمام مى‌كند گرچه كافران از آن كراهت داشته‌باشند.

 

7. دفاع از دين و ارزش‌هاى اسلامى، وظيفه‌اى همگانى

برخى دوستان نادان كه ضررشان از دشمنان بيشتر است، مى‌گويند براى حضرت


1. بحار الانوار، باب 21، روايت 16 و احتجاج طبرسى، ج 2، ص 19.

سيدالشهدا(عليه السلام) تكليفى شخصى وجود داشت كه آن تكليف از ازل براى او نوشته شده بود و آن حضرت موظف بود اين وظيفه را انجام دهد. در پاسخ اينان بايد گفت كه در اسلام «احكام شخصى» وجود ندارد، جز چند حكم شخصى كه مختص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود؛ مانند: جواز تعدد زوجات بيش از چهار، و وجوب تهجد و نماز شب. ساير تكاليف شرعى مربوط به همه مسلمانان است و هرگاه شرايط آن براى هركس فراهم شود، عين همان تكليف وجود خواهد داشت. از اين رو اگر خداى ناكرده در روزگارى، عده‌اى به نام حاكم اسلامى، احكام اسلامى را تعطيل كرده و به جاى آن، بدعت‌ها را رواج دهند، ما مكلفيم كه عكس‌العمل نشان دهيم. در اين وضعيت، اگر در مرحله اول بتوان از راه مسالمت‌آميز مسأله را حل كرد نوبت به مرحله بعد نمى‌رسد؛ اما اگر راهى جز كار سيدالشهدا(عليه السلام)وجود نداشته باشد همان كار سيدالشهدا(عليه السلام)واجب مى‌گردد تا از اين طريق دين احيا شود. اگر احياى دين و نفى بدعت‌ها جز با شهادت حاصل نشود، اين امر به سيدالشهدا(عليه السلام) اختصاص ندارد، بلكه وجوب آن براى ديگران هم ثابت خواهد بود. اميدواريم چنين روزى پيش نيايد، ولى در روزگارى واقع شده‌ايم كه بسيارى از امور ناممكن، ممكن شده است. ما بايد از چنين پيش‌آمدهايى كه گاه طليعه‌اش در گوشه و كنار ديده يا شنيده مى‌شود، بيم‌ناك باشيم. گاه از برخى افرادى كه هيچ انتظارش نمى‌رود سخنان عجيب و غريبى شنيده مى‌شود كه انسان باور نمى‌كند. ما بايد اسلام را بهتر شناخته و بهتر از آن دفاع كنيم. اگر راه سيدالشهدا براى ما عزيز است بايد از عمق جان بگوييم: يا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظيما= اى كاش با شما بوديم و به رستگارى بزرگ نايل مى‌شديم. ما بايد خودمان را براى ظهور امام زمان(عليه السلام) آماده سازيم؛ چه اين كه آن حضرت به ياران وفادارى همانند ياران جدّش نيازمند است؛ يارانى كه جان خويش را به كف گرفته و آماده فداكارى براى اسلام باشند. فلسفه خواندن زيارت‌هايى مانند: زيارت عاشورا و زيارت وارث، احياى اسلام از طريق فرهنگ شهادت‌طلبى است. با گفتن جمله: يا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفوزَ فوزاً عظيما، اعلام مى‌كنيم كه من به راه شما ايمان دارم و از اين كه در كربلا براى كمك و يارى شما نبودم حسرت مى‌خورم و منتظرم چنانچه شرايطى پيش آيد همان راه شما را انتخاب كنم. اين همان فرهنگ شهادت‌طلبى است كه امام حسين(عليه السلام)به جامعه اسلامى و به جامعه بشرى اهدا فرمود. آن حضرت ثابت كرد كه گاه براى جامعه اسلامى شرايطى پيش مى‌آيد كه مسلمان بايد خويشتن، بستگان و حتى طفل شيرخوارش را فدا كند. اين فداكارى براى آن است كه اسلام

زنده بماند، تعاليم دينى تغيير نكند و عده‌اى به نام دين، دين را تغيير ندهند. هرگاه به «دفاع از ارزش‌ها» اشاره مى‌كنيم همين معنا را در نظر داريم.

پس «دفاع» تنها مقابله با مهاجم به آب و خاك نيست. آب و خاك كم‌قيمت‌ترين چيزى است كه مسلمان بايد از آن دفاع كند. دفاع از آب و خاك همانند دفاع حيوانات است كه از لانه خويش حفاظت مى‌كنند.البته اين سخن به معناى عدم لزوم دفاع در مقابل تهاجم به آب و خاك نيست، ولى از ديدگاه اسلام دفاعى كه مقدس است دفاع از ارزش‌ها است. آب و خاك يك «جماد» است كه امروز در اختيار اين فرد، و فردا در اختيار ديگرى است، اما ارزش واقعىِ يك فرد در گرو داشتن نور ايمان، صفاى باطن، اعتقاد به عقايد حق و پاى‌بندى به ارزش‌هاى اسلامى است.

يزيد در پى ايجاد جامعه‌اى بود كه در آن، افراد آزاد باشند و هر كس در انجام گناه و كارهاى نادرست مانعى نداشته باشد. حال اگر روزى شاهد چنين جامعه‌اى باشيم آيا دفاع از ارزش‌ها واجب نيست؟! آيا مبارزه با مفاسد، تنها مخصوص حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) بود؟! يزيد در صدد ايجاد جامعه‌اى بود كه در آن آزادى به معناى بى‌بند و بارى، بر دين مقدّم باشد؛ حال اگر روزى اين كار غلطْ مطرح گشت آيا دفاع واجب نيست؟! بى بند و بارى و ترجيح حاكميت حيوانى بر مقدسات عالم، به معناى پايمال كردن خون شهدا و ناديده گرفتن زحمات همه انبيا و صالحان عالَم است. آيا در چنين وضعيتى مى‌توان ساكت نشست؟! آيا اين امر با مكتب حسين(عليه السلام)سازگارى دارد؟! حادثه كربلا تنها محاصره سيدالشهدا(عليه السلام)، جنگ و نزاع ميان دو گروه و بالاخره كشته شدن آن امام نبود. آن حضرت با شعار «هيهات منّا الذلة» كارزار كرد و منظور از «ذلّت»، ذلّتِ پذيرشِ آيين غير اسلامى و ذلت قبول ارزش‌هاى غير خدايى است. حسين(عليه السلام)فدا شد تا ذلت‌ها نفى و ارزش‌ها زنده بماند. آنانى كه حسينى هستند و به مكتب حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)عشق مىورزند بايد ايده و فكر آن حضرت را داشته باشند و خود و فرزندان خويش را اين‌چنين تربيت كنند. انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) نيز به معناى عشق به ارزش‌هاى اسلامى و نفى ارزش‌هاى غير خدايى است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)براى مردم عالَم رحمت بود؛ چه اين كه آن حضرت «وحى» را از خدا دريافت مى‌داشت و براى تأمين سعادت انسان‌ها در اختيارشان قرار مى‌داد. آن‌گاه كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رحلت كرد، بزرگ‌ترين مصيبت براى عالَم به وجود آمد؛ چرا كه براى هميشه وحى

منقطع گشت. از همين رو، وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) در فراق او مى‌گريست و مى‌فرمود، با وفات او وحى قطع شد و ما با خداوند از طريق وحى ارتباط نداريم. آن‌گاه امروزه عده‌اى مى‌گويند، اصلا وحى خيال بود و آنچه ما آن را به عنوان وحى مى‌دانيم يك تجربه شخصى و يك احساس درونى بود كه براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اتفاق افتاد!! جبرئيل و خدايى در كار نيست! و قرآن نيز كلام خدا نيست! از نظر آنان، حالِ پيامبر مانند حال دراويش و صوفيه در چله‌نشينى‌ها است!! مى‌گويند پيامبر در غار حرا نشسته بود و در تنهايى حال خاصى برايش پيدا شد و كلماتى بر زبانش جارى گشت و بدين ترتيبْ قرآن به وجود آمد!! آيا با گويندگان اين سخن و ترويج دهندگان اين عقايد چگونه بايد برخورد كرد؟ آيا اجازه دهيم دسته دسته جوانان ما صيد آنان شده و به كفر كشانده شوند؟! آيا مى‌توان به نام فرهنگ تساهل و تسامح، به مروّجان عقايد انحرافى و باطل لبخند زد! اگر براى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) احترام قايل هستيم، بايد براى دين آن حضرت نيز ارزش قايل باشيم؛ دينى كه براى حفظ آن، پيامبر و اهل بيتش(عليهم السلام) آن همه فداكارى كردند، جان دادند و عزيزانشان، حتى طفل شيرخوار را نيز فدا كردند. به هوش باشيم تا شياطين ما را فريب ندهند و با يك سرى الفاظ پوچ و الحادى، آن هم به نام اسلام و ارزش‌هاى انسانى (!) و ارزش‌هاى (!) ليبرال دمكراسى گمراه نسازند. روح اين مطالب چيزى جز كفر و انكار ارزش‌هاى الهى نيست. واللّه! خطر اين عده براى اسلام از خطر يزيد و شمر افزون‌تر است. آيا يزيد و شمر توانستند ايمان مردم را بگيرند؟! اما اين منحرفان و كج‌انديشان به راحتى جوانان ما را بى‌دين مى‌سازند. تا كى مى‌توانيم شاهد تلاش‌هاى عده‌اى براى به انحراف كشاندن جوانان عزيز اين مرز و بوم باشيم؟! آيا مى‌توانيم فقط «ناظر» باشيم و تنها لبخند بزنيم؟!

به هر حال، من آنچه را در اين راه تكليف خود بدانم، خواهم گفت و خدا را شاهد مى‌گيرم كه تنها براى انجام وظيفه و مسؤوليتى كه تشخيص مى‌دهم اين مطالب را براى شما ملت شريف و مسلمان بيان مى‌دارم. به سهم خود حاضرم در اين راه جانم را فدا نمايم و بدان نيز افتخار مى‌كنم. امام و رهبر ما، حسين(عليه السلام)، هدفى مهم داشت، كه آن، احياى دين و برپايى ارزش‌هاى اسلامى بود و از همين رو شهادت را برگزيد. چنانچه در زمان‌هاى ديگر نيز احياى ارزش‌هاى دينى جز با شهادت تحقق پيدا نكند، اين امر بر ديگران نيز واجب خواهد شد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org