قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

 

جلسه سى و هفتم

قرائت‌هاى مختلف از دين (4)

1. مرورى بر مطالب پيشين

موضوع بحث «نظريه حقوقى اسلام» بود. بخشى از آن، مربوط به «حقوق حكومت بر مردم» و «حقوق مردم بر حكومت» است. غير از وظايف مشتركى كه براى هر حكومتى شمرده مى‌شود، از ديدگاه اسلام مهم‌ترين وظيفه حكومت اسلامى از آن جهت كه «اسلامى» است، احياى سنّت‌هاى اسلام و مبارزه با بدعت‌ها است. اجراى اين وظيفه مهم امروزه با مشكلاتى مواجه است كه به‌طور عمده به وسيله القاى شبهات فراهم مى‌شود. يكى از اين شبهه‌ها، شبهه اختلاف قرائت‌ها است كه در چند دهه گذشته، مخصوصاً در اين دهه اخير رواج پيدا كرده است. اين روزها اين مسأله در ادبيات سياسى و دينى ما وارد گشته و حتى برخى از مسؤولان كشور اين واژه را به كار برده بدان استناد مى‌جويند. بنابراين، براى روشن شدن زواياى اين مطلب، لازم است بحثى تفصيلى در اين زمينه انجام گيرد.

قرائت‌هاى مختلف براى مردم ما اصطلاحى آشنا است. اين آشنايى به بحث قرائت‌هاى مختلف در برخى آيات قرآن كريم بازمى‌گردد. با توجه به قواعد علم تجويد، بعضى از قاريان قرآن كريم يك آيه را چند گونه قرائت مى‌كنند؛ قواعدى مانند: اشمام، اماله، تخفيف همزه و غيره. هر يك از اينها، نوعى قرائت از قرآن كريم محسوب مى‌شود. علاوه بر اين، برخى كلمات قرآن از نظر حروف يا اِعراب داراى اختلاف قرائت است؛ مانند: «يَطْهُرْنَ» كه «يَطَّهَّرْن» نيز قرائت شده، و نيز «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» كه «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» نيز قرائت شده است. عده‌اى با سوء استفاده از اين مفهوم آشنا در ادبيات دينى ما، مفهوم غربى آن را وارد ادبيات ما كرده‌اند، در حالى كه اين مفهوم يك اصطلاح خاص بوده و جايگاه ويژه آن، همان مغرب زمين است. غرب بعد از رنسانس با پاره‌اى مشكلات دينى مواجه گشت و اختلافاتى، به خصوص ميان «كاتوليك‌ها» و «پروتستان‌ها» در نحوه تفسير متون مقدس به وجود آمد. اين اختلافات به

جنگ‌هاى متمادى و نزاع‌هاى خانمان‌سوز تبديل گشت، كه هنوز هم اين‌گونه نزاع‌ها كمابيش در اروپا وجود دارد. عده‌اى براى رفع اين اختلافات به مسأله تعدد قرائت‌ها متوسل شدند. گفته شد، دو قرائت گوناگون از دين مسيحيت وجود دارد؛ يكى قرائت كاتوليكى و ديگرى قرائت پروتستانى؛ هر دو قرائت، معتبر و درست است. البته اين قرائت مربوط به «الفاظ» نيست (نظير آنچه در مورد قرآن اشاره كرديم) بلكه به «مفهوم كتاب مقدس» بازمى‌گردد. عده‌اى از دشمنان اسلام و غرب‌زده‌ها اين مطلب را از فرهنگ غرب گرفته و به قرآن نيز سرايت دادند. به اعتقاد آنان، ما نيز در قرآن قرائت‌هاى مختلف داريم و يك آيه ممكن است چند گونه معنا شود و هر يك از آن معانى نيز صحيح است! قرائت‌هاى مختلف، زمينه را براى گرايش پلوراليسم دينى فراهم ساخت؛ يعنى اين كه چند مذهب در كنار يكديگر صحيح بوده و هيچ يك بر ديگرى ترجيحى ندارند. از نظر آنان شيعه بر سنّى و سنّى هم بر شيعه ترجيحى ندارد و حتى اسلام بر بت‌پرستى ترجيح ندارد! بت‌پرستى نيز بر اسلام ترجيحى ندارد!

 

2. جاودانگى احكام اسلام

عده‌اى از مدت‌ها پيش، حتى پيش از انقلاب، اين نغمه را ساز كرده‌اند كه احكام اسلام تاريخ‌مند است؛ از جمله آنها گروه «منافقين» هستند كه آن روزها «مجاهدين خلق» ناميده مى‌شدند. به اعتقاد اين عده امروزه ديگر نمى‌توان به احكام اسلام عمل كرد و تاريخ مصرف آن گذشته است! متأسفانه بعد از انقلاب اين فكر انحرافى در ميان بسيارى از گروه‌ها شايع شد و حتى بعضى از خواص نيز تحت تأثير قرار گرفتند.

به هر حال، براى برخى افراد اين پرسش مطرح است كه به چه دليل احكام اسلام هميشگى و جاودانه است. اهميت اين پرسش هنگامى روشن مى‌شود كه توجه كنيم كه انكار جاودانگى احكام اسلام در واقع به معناى انكار اسلام و كفر صريح است. اين مثل آن است كه ما بپذيريم كه احكام تورات زمانى حق و از طرف خدا بوده است و بايد اجرا شود، ولى براى اين زمان نفعى ندارد؛ چون تاريخ آن گذشته است. اگر بنا باشد كه احكام اسلام همانند احكام تورات باشد، پس اسلام نيز همانند دين يهود منسوخ بوده و با ساير اديان منسوخ تفاوتى نخواهد داشت. منسوخ نبودن دين اسلام در صورتى است كه بپذيريم در زمان كنونى نيز احكام و تعاليم اسلام بايد اجرا شود. اگر تاريخ مصرف احكام اسلام همانند احكام تورات و

انجيل گذشته باشد، پس اسلام با يهوديت و مسيحيت چه فرقى دارد؟! چه اين‌كه در اين حالت، احكام اسلام قابل اجرا نيست. پذيرش اسلام به معناى پذيرش تمام احكام آن و لزوم اجراى دستورات آن است. در اسلام فقط موارد بسيار محدودى، از جمله در مورد مسأله قبله، نسخ حكم واقع شده است. ساير احكام اسلام محدود به زمان خاصى نبوده و قابل نسخ نيست. جاودانگى تعاليم اسلام، امرى قطعى و از ضروريات اسلام است. بنابراين، انكار جاودانگى احكام اسلام مساوى با انكار اسلام، انكار ضروريات و ارتداد است.

 

3. سوء استفاده‌هاى مدعيان قرائت‌ها

غير از مسأله قرائت‌هاى متعدد لفظى، كه مفهوم آشنايى در ادبيات ما است، زمينه‌هاى فرهنگى ديگرى نيز براى پذيرش اين شبهه وجود دارد. قرآن مشتمل بر «آيات محكم» و «آيات متشابه» مى‌باشد و آيات متشابه قابل تفاسير گوناگون است: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات(1)= پاره‌اى از قرآن، آيات محكم (صريح و روشن) است. آنها اساس كتابند؛ و پاره‌اى ديگر متشابهاتند.

هم‌چنين مسأله «تأويل» آيات قرآن نيز مورد توجه اين عده بوده است. برخى آيات قرآن و بلكه همه آيات قرآن داراى تأويل است.

موضوع «ظاهر و باطن قرآن» نيز در اين زمينه مورد توجه بوده است و از آن براى تعدد قرائت‌ها سود مى‌جويند. در روايات مى‌خوانيم كه قرآن كريم غير از «ظاهر» داراى «بطن» يا «بطون» است و حتى تا هفت بطن براى آيات قرآن ذكر شده است.

كسانى كه با فرهنگ قرآنى آشنا هستند، مى‌دانند اين‌گونه امور، يعنى تعدد تفسير، تأويل، و ظاهر و باطن داشتن قرآن پذيرفته شده است، ولى عده‌اى مغرض از اين واژه‌ها براى ترويج عقايد باطل و اغراض شيطانى خويش سوءاستفاده مى‌كنند. آنان مى‌گويند: ظاهر و باطن هر دو پسنديده و صحيح است. آيات قرآن مى‌تواند معانى متعدد و متضاد داشته باشد و همه آنها صحيح است. يك معناى آن را «جبرى‌ها» مى‌پذيرند، و معناى ديگر را«تفويضى‌ها» ، يك معنا را «سنّى‌ها» مى‌پذيرند و معناى ديگر را «شيعيان» قبول دارند. از نظر آنان همه اين معانى متعدد درست است و دليل آن هم وجود فرقه‌هايى است كه هميشه وجود داشته‌اند!


1. آل عمران (3)، 7.

آيا اين امر عجيب نيست كه عده‌اى كه خود را اهل فضل دانسته و گاهى نيز لقب «حجة‌الاسلام» و «آية الله» را يدك مى‌كشند، دليل پذيرش قرائت‌هاى مختلف را وجود نحله‌هايى مى‌دانند كه از صدر اسلام وجود داشته است؟ آيا اين‌كه يك عده «جبرى» مسلك و عده‌اى ديگر «تفويضى» بوده‌اند، نشان مى‌دهد كه مسأله قرائت‌هاى مختلف مورد پذيرش بوده است؟! عجيب است! آيا وجود چند فرقه كه همه آنان باطل بوده‌اند، يا يكى از آنان حق بوده و بقيه باطل بوده‌اند، دليل آن است كه همه اينها صحيح هستند؟! مثلا آيا هم قرائت اميرالمؤمنين(عليه السلام) از اسلام و هم قرائت «خوارج» كه مقابل آن حضرت ايستادند، هر دو مقبول است؟! امام اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمودند: مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتان إلاّ كانَتْ إحْديهُما ضَلالَةٌ؛(1)= دو دعوت اختلاف ندارند، مگر اين‌كه يكى از آن دو گمراهى است.

يعنى دو دعوت مختلف، هر دو حق نمى‌شود. البته ممكن هم هست كه هر دو گمراهى باشند، اما حداقل آن اين است كه اگر بين دو فرقه اختلاف‌نظر باشد، يكى از آن دو گمراهى است. قرآن كريم مى‌فرمايد: فَذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنّى تُصْرَفُون(2)= اين است خدا، پروردگار حقيقى شما، و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست؟ پس چگونه از حق بازگردانيده‌مى‌شويد؟

اگر يكى حق بود، بعد از حق، جز گمراهى چه خواهد بود؟! چگونه ممكن است دو فكر متضاد هر دو صحيح و قابل قبول باشد؟!

 

4. پاسخى به شبهه تعدد قرائت‌ها

به هر حال عده‌اى، از «تعدد معانى» و «تعدد بطون» سوء استفاده كرده‌اند. به اعتقاد آنان اين امر نشان مى‌دهد قرائت‌هاى مختلف به همين اصطلاحى كه امروزه در غرب رايج است صحيح و مورد قبول‌مى‌باشد.

يك پاسخ كلى كه در اين‌جا مى‌توان بيان كرد اين است كه چگونه ممكن است دو فكر متضاد هر دو صحيح و قابل قبول باشد؟! همان‌گونه كه در گذشته اشاره كرديم، وقتى مى‌گوييم قرآن داراى ظاهر، باطن، تفسير و تأويل است، در صورتى بطون متعدد و تفسيرها و


1. بحارالانوار، ج 2، باب 32، ح 14.

2. يونس (10)، 32.

تأويل‌هاى گوناگون مى‌تواند مورد قبول باشد كه با يكديگر در تضاد نباشد. اگر قرآن داراى ظاهر و بطن است، و آن بطن داراى بطن ديگر است، تا هفت بطن ( إنَّ لِلْقرآنِ ظَهْراً و بَطْناً و لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إلى سَبْعَةِ أَبْطُن(1)= همانا براى قرآن ظاهر و باطن است و براى بطن آن هم بطن است تا هفت بطن) اين بطون در طول هم هستند و با هم تضادى ندارند. امّا اين كه يك لفظ چگونه ممكن است چند معناى طولى داشته و همه آنها صحيح بوده و با يكديگر تضادى نداشته باشد، بحثى است كه در فرصت مناسب بايد بدان پرداخت.

به هر حال، آنچه مورد قبول است آن تعدد معانى است كه با هم تضاد نداشته باشند؛ اما اگر با يكديگر متضاد باشند هيچ عاقلى نمى‌تواند هر دوى آنها را بپذيرد، مگر اين‌كه ريگى در كفش داشته باشد و بخواهد ديگران را فريب دهد. ماست نمى‌تواند هم سفيد باشد هم سياه! زغال نمى‌تواند هم سياه باشد هم سفيد! حقيقت يكى است و هر آنچه غير از آن است باطل است. سوغاتى كه از مغرب زمين با نام «تعدد قرائت‌ها» وارد فرهنگ ما گشته است چيزى است كه نه به تعدد قرائت‌هاى لفظى ربط دارد و نه به تعدد مفاهيم طولى مربوط مى‌شود. قرائت‌هاى مختلف غرب به اين معنا است كه يك كلام مى‌تواند چند معناى متضاد داشته باشد به گونه‌اى كه همه آن معانى قابل قبول بوده، هيچ كدام ترجيحى بر ديگرى نداشته باشد!! اين سخن را نه عقل مى‌پذيرد و نه هيچ دينى آن را قبول دارد.

 

5. تفسير به رأى، پيشينه قرائت‌هاى مختلف

اين شگرد شيطانى چيز تازه‌اى نيست و از زمان صدر اسلام سابقه دارد. همان شيطنت‌هاى سابق روز به روز تكامل پيدا كرده و به صورت شبهه‌هاى جديد درمى‌آيد. در صدر اسلام هم چنين چيزى وجود داشته، ولى نامش «قرائت‌هاى متعدد» نبوده است، بلكه «تفسير به رأى» ناميده مى‌شده است. عده‌اى در آن زمان آيات قرآن را به دل‌خواه خويش معنا مى‌كردند و تلاش داشتند براى آيات معناى جديدى عرضه كنند. ناگفته نماند كه «تفسير به رأى» با آنچه امروزه به نام «تعدد قرائت‌ها» ناميده مى‌شود يك تفاوت دارد. كسانى كه آيات قرآن را «تفسير به رأى» مى‌كردند هر كدام مدعى بودند كه تفسير ما درست، و تفاسير ديگر نادرست است؛ اما داعيه‌داران جديدِ تفسير به رأى، درسشان روان‌تر شده است؛ اينان مى‌گويند: همه تفاسير


1. عوالى اللئالى، ج 4، ص 107، ح 159.

درست است! هر چه ما مى‌گوييم درست است، هر آنچه هم ديگران بيان مى‌كنند درست است! آنان اين سخن را به منظور پرهيز از برخوردها، تنش‌هاى اجتماعى و در نهايت جلوگيرى از جنگ‌ها و خون‌ريزى‌ها و موضع‌گيريهاى حادّ بر ضدّ خودشان اظهار مى‌كنند! در واقع اين امر، يكى از عوامل پذيرش قرائت‌هاى مختلف است.

به هر حال، اگر بخواهيم به‌طور ريشه‌اى اين مسأله را در فرهنگ اسلام بررسى كنيم، بايد به مسأله «تفسير به رأى» نظرى بيفكنيم و ببينيم تعدد قرائت‌ها يا تفسير به رأى در فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام) چه جايگاهى دارد. در اين‌باره به سه حديث اشاره مى‌كنيم:

1. قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُه ما آمَنَ بى مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلامى(1)= رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل مى‌كند كه خداى متعال مى‌فرمايد: كسى كه بر اساس رأى خويش كلام من را تفسير نمايد، به من ايمان نياورده است.

ايمان به قرآن متوقف است بر اين كه انسان همان معنايى را كه عرف محاوره از كلام مى‌فهمد و مورد تأييد خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) و علماى اسلام است، بپذيرد. اگر معنايى غير از آن را بياورد، علامت آن است كه حقيقتاً ايمان نياورده است و با الفاظ بازى مى‌كند. مى‌گويد: آيه را قبول دارم، اما معناى آن چيز ديگرى است! معنايى كه نه خدا گفته، نه پيغمبر، نه امام و نه هيچ عالمى آن را بيان داشته است! معنايى است كه تنها من آن را مى‌فهمم! معناى معقولى را كه خود خدا و پيامبر براى كلام خويش بيان داشته‌اند، نمى‌پذيرد و با ادعاى ايمان به قرآن و قبول آن، معنايى را كه از پيش خود ساخته به آن نسبت مى‌دهد. او دل‌خواه خويش را پذيرا گشته و هوس‌هاى نفسانى خود را حاكم گردانيده است. ايمان به پيامبر متوقف بر اين است كه قرآن را همان‌گونه كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله)، ائمه اطهار(عليه السلام)و علماى وارسته و بى‌غرض معنا كرده‌اند، بپذيرد. جعل معنايى بى‌اساس و ادعاى اين‌كه اين معنا برداشتى نو و قرائتى جديد است، ايمان به خدا و پيغمبر نيست، بلكه ايمان به هوس‌هاى خويش است!

2. مَن فَسَّرَ القرآنَ بِرَأْيِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْكَذِب(2)= هر كس قرآن را به رأى خويش تفسير كند، در واقع به خدا دروغ بسته است.

از آن‌جا كه او معنايى را كه خدا و پيغمبر فرموده‌اند قبول ندارد و معنايى ديگر را آورده كه


1. توحيد صدوق، ص 68.

2. بحارالانوار، ج 36، باب 41، ح 3.

مورد نظر خدا و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيست، پس بر خدا دروغ بسته است. تفسير قرآن بر اساس رأى خويش، برداشت‌هاى سليقه‌اى و قرائت‌هاى خودساخته، دروغ بستن به خدا است.

3. مَنْ قالَ فِى الْقرآنِ بِغَيْرِ عِلْم فَلْيَتَبَوَّأْ مَقعَدَهُ مِنَ النّار(1)= هر كس در مورد (تفسير) قرآن بدون علم و آگاهى سخن بگويد (و آن را بر اساس رأى خويش تفسير كند) جايگاهش آتش است.

شخصى پيش از انقلاب اين روايت را اين‌گونه معنا مى‌كرد كه مقعدش پر از آتش مى‌شود! البته از او بيش از اين نمى‌توان توقع داشت. معلومات اين اسلام‌شناس(!) بيش از اين نبود. «فليتبوّأ مقعده من النّار» يعنى بايد جايى از آتش اتّخاذ و انتخاب كند؛ چون او قرآن كريم را بر خلاف مقصود خداوند و به رأى خويش تفسير نموده است.

به هر حال، اين سه روايت، نمونه‌اى از برخورد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) با كسانى است كه قرآن را بر اساس رأى خويش تفسير مى‌نمايند. اين همان چيزى است كه امروزه با نام «قرائت‌هاى جديد» يا «برداشت‌هاى نو» از قرآن مطرح مى‌شود! كسانى كه در پى اين مسايل هستند و آيات را از مسير خود منحرف ساخته و معنايى جديد براى آن بيان مى‌كنند واقعاً چه انگيزه‌اى دارند؟!

 

6. انگيزه غرب از طرح نظريه قرائت‌هاى مختلف

همان‌طور كه پيش‌تر گذشت غرب براى طرح قرائت‌هاى جديد دو انگيزه نسبتاً معقول داشت، اگر چه رفتارشان نامعقول بود. يكى از آن عوامل، كشفيات جديد در علوم و فنون بود كه بعد از دوران رنسانس بهوجود آمد. اين اكتشافات علمى مخصوصاً در علوم طبيعى و فلكى با ظواهر تورات و انجيل سازگار نبود و به قول خودشان يك نوع تضاد بين «علم و دين» پديد آمد. رشد و ترقى علوم تجربى، تئورى‌هاى گذشته، مثل «هيأت بطلميوسى» را ابطال نمود، در حالى كه اين گونه تئورى‌ها مورد قبول ارباب كليسا بود. كسانى در صدد برآمدند تا راهى براى آشتى بين به اصطلاح «كتاب مقدس» و «اكتشافات علمى» بيابند. راهى كه آنها پيشنهاد كردند اين بود كه گفتند آيات كتاب مقدس داراى چند گونه معنا است. آنچه تصور مى‌شود كه با اكتشافات علمى ناسازگار است، تنها يك قرائت از آيات است و قرائت يا قرائت‌هاى ديگرى نيز وجود دارد.

بنابراين يكى از انگيزه‌هاى ابداع قرائت‌هاى متعدد اين بود كه تنافى متون مقدس با


1. بحارالانوار، ج 3، باب 6، ح 14.

اكتشافات علمى را از بين ببرند. به عبارت ديگر، از نظر آنان آيات متون مقدس داراى معناى ديگرى است كه آن معنا با پيشرفت‌هاى علمى تنافى ندارد. اين انگيزه، يعنى «آشتى بين علم و دين» انگيزه معقولى بود، گرچه راهى كه براى ايجاد اين آشتى انتخاب كردند اشتباه بود، چون اين كار شدنى نبود.

انگيزه ديگر براى طرح نظريه قرائت‌هاى مختلف در غرب، يك انگيزه سياسى ـ اجتماعى بود. يكى از مشكلات اجتماعى كه در غرب وجود داشت اين بود كه طرفداران مذاهب مختلف با يكديگر درگيرى و جنگ داشتند به گونه‌اى كه هنوز هم اين نوع نزاع‌ها كمابيش ادامه دارد. هر گروه ادعا داشتند كه كتاب مقدس نظر آنان را تأييد مى‌كند. تنش بين گروه‌هاى مذهبى به اوج خود رسيد و خيرانديشان و مصلحان به دنبال راهى براى آشتى بين مذاهب برآمدند. اين عده، طرفداران مذاهب را به ترك نزاع و دعوا دعوت كرده و گفتند، كتاب مقدس نظر هر دو گروه را تأييد مى‌كند! چه اين‌كه كتاب مقدّسْ قرائت‌هاى متعدّدى را برمى‌تابد.

بنابراين انگيزه دوم نيز انگيزه‌اى معقول بود. اصلاح‌طلبان به منظور جلوگيرى از جنگ و خون‌ريزى مسأله قرائت‌ها را مطرح ساختند، گو اين‌كه عملكرد آنان، نامعقول بود؛ چون جمع بين قرائت‌هاى متضاد عملى نيست. چگونه مى‌توان براى يك كلام دو معناى متضاد را پذيرفت؟!

 

7. انگيزه طرح «قرائت‌ها» در ايران

آيا انگيزه طرح اين مسأله در كشور ما نيز همان انگيزه‌هايى است كه در غرب وجود داشته يا انگيزه ديگرى در كار است؟ همان‌طور كه پيش‌تر گفتيم با توجه به آشنايى كه با تاريخ خويش داريم، در كشور ما هيچ گاه بين شيعه و سنّى و يا ساير فرقه‌هاى اسلامى جنگ آن چنانى وجود نداشته است. حتى ما با اقليت‌هاى دينى، مانند: يهودى‌ها، مسيحى‌ها و زرتشتى‌ها جنگ نداشته‌ايم و آنان در كمال امنيت و آرامش مى‌زيسته‌اند و زندگى و روابط آنان با مسلمانان دوستانه بوده است. هم در سابق و هم در حال حاضر، تعدادى از كسبه يهودى و زرتشتى در بازار تهران به كسب و تجارت مشغولند و روابط آنان با مسلمانان دوستانه و صميمى است. بنابراين هيچ گاه جنگ دينى و مذهبى در ميان نبوده تا براى آشتى آنان به تئورى «تعدد قرائت‌ها» متوسل شويم. ما محتاج اين سخن نبوده‌ايم كه بگوييم: هم قرائت مسيحيان درست

است و هم قرائت يهوديان و هم قرائت مسلمانان، تا با اين فرضيه نامعقول بخواهيم رفع مشكل نماييم. لااقل اطلاعات تاريخى بنده چنين جنگ مذهبى را در دو قرن اخير نشان نمى‌دهد. كشور ايران دست‌كم در دو سده اخير داراى تاريخ مدون و مشخص است كه بر اساس آن، بين اقليت‌ها يا گروه‌هاى مذهبى چنين جنگى را سراغ نداريم. از اين رو، اين انگيزه كه براى طرح مسأله قرائت‌ها در غرب بوده، در كشور ما منتفى است.

انگيزه دوم مسأله «تضاد علم و دين» است. ما در قرآن و منابع اصيل اسلامى حتى يك امر قطعى كه با مطالب علمى قطعى تنافى داشته باشد سراغ نداريم. برخى مطالب دينى قطعى نيست (يا از آن جهت كه سندش غير قطعى است يا از آن جهت كه دلالتش قطعى نيست) در اين حالت ممكن است ظاهر يك مطلب دينى با يك قانون و نظريه علمى سازگارى نداشته باشد.

در مورد اختلاف فتاواى فقها نيز همان‌طور كه پيش‌تر گذشت اين مسأله امر قابل انكارى نيست و البته مسأله جديدى هم نيست؛ اما اين امر بدان معنا نيست كه دو قرائت قطعى يا دو معناى قطعى هر دو معتبر باشد؛ بلكه چون ما به امام معصوم(عليه السلام) دست‌رسى نداريم حكم قطعى مسأله را نمى‌دانيم. به عبارت ديگر، اختلاف دو فقيه در واقع اختلاف دو معناى مشكوك يا مظنون است. مثل نسخه دو پزشك كه با يكديگر اختلاف نظر دارند؛ هر كس كه پزشكى را حاذق‌تر بداند به نسخه او عمل مى‌كند؛ اما اين بدان معنا نيست كه بگوييم در اين مسأله دو قرائت وجود داشته و هر دو هم درست‌است!

پس انگيزه طرح مسأله «قرائت‌ها» در كشور ما چيست؟ برخى بر اساس حسن نيت و از روى خيرخواهى اين مسأله را مطرح ساخته‌اند. پيش‌بينى اين عده آن است كه در آينده ممكن است برداشت‌هاى متضادى از منابع دينى صورت گرفته و بين مسلمانان و انقلابيون اختلاف نظر و تفرقه ايجاد شود. از نظر آنان راه چاره در مطرح ساختن تئورى قرائت‌ها است، تا بر اساس آن گفته شود هر دو گروه مسلمان و انقلابى درست مى‌انديشند و اعتقاد هر دو گروه درست است! اين از همان حسن نيت‌هايى است كه غربى‌ها در كار خويش داشتند، كه گرچه نيت و انگيزه خير است اما راه قطعاً اشتباه‌است.

در اين ميان، انگيزه ديگرى نيز وجود دارد. جهان‌خواران در صدد جهانى ساختن فرهنگ خويش هستند. از اين رو، به ايادى خويش در كشورهاى مختلف توصيه مى‌كنند تا زمينه

فرهنگى چنين امرى را فراهم ساخته مردم جهان را آماده پذيرش افكار متضاد كنند. چه «توحيد» باشد چه «تثليث» خيلى مهم نيست! يقه چاك نكنيد، هم اين درست است و هم آن!

چرا اين انديشه را ترويج مى‌كنند؟ چون مادامى كه اعتقادهاى متضاد روياروى يكديگر قرار گيرند و هر كدام بر اثبات حقانيت دين و مذهب خويش اصرار داشته باشند، زمينه جهانى شدن فرهنگ آمريكايى فراهم نخواهد شد. از اين رو به تدريج مردم را به تولرانس، پذيرش افكار ديگران و بى‌تفاوتى نسبت به عقايد دينى خويش عادت مى‌دهند. چه فرق مى‌كند كه بگوييم، حضرت على(عليه السلام)جانشين پيغمبر بوده است يا ابوبكر؟! چه فرق مى‌كند كه بگوييم، پيغمبرِ خاتم حضرت موسى(عليه السلام) يا حضرت عيسى(عليه السلام) يا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) است؟! مخصوصاً اگر ما نمى‌خواهيم به هيچ دينى عمل كنيم، ديگر فرقى نمى‌كند كه دين موسى حق باشد يا دين عيسى يا دين اسلام! آقايان مى‌گويند، تاريخ مصرفش گذشته است، پس چه انگيزه‌اى وجود دارد كه ما با ديگران بر سر حقانيت اسلام دعوا كنيم؟! اگر هم اسلام حق باشد احكامش براى اين زمان قابل عمل نيست! اين تعاليم مربوط به 1400 سال پيش بوده كه افراد مجرم را در آن زمان چوب يا تازيانه مى‌زدند؛ اما در اين دوران كه دوران مدرن يا پُست مدرن است ديگر نبايد كسى كتك بخورد! اين عمل خلاف اعلاميه جهانى حقوق بشر است! ما كه نمى‌خواهيم به احكام دين عمل كنيم؛ پس چه اسلام باشد چه يهوديت و چه مسيحيت تفاوتى نمى‌كند! اگر بنا بود به احكام اسلام عمل كنيم، سزاوار بود تعصب به خرج دهيم و بگوييم احكام اسلام درست است و برنامه‌هاى ديگر نادرست.

اين عده وقتى با تمسك به اين سخنان، تعاليم و احكام نورانى اسلام را تعطيل كردند طبعاً ملاك و مبنا خواست و رأى مردم خواهد بود. هر چه مردم بدان رأى دهند قانون همان است و خواسته و حكم خدا هم همين است !

بنابراين، پشتوانه مسأله تساهل و تسامح يك سياست جهانى است و آن، عبارت است از جهانى شدن فرهنگ آمريكايى. هر قدمى كه ما به طرف فرهنگ آمريكايى نزديك شويم به نفع ارباب است و هر چه به دستور او بيشتر عمل كنيم نزد او محبوب‌تر خواهيم شد و از جوايز و بخشش‌هاى او بيشتر استفاده خواهيم كرد!

ناگفته نماند كه عده‌اى فريب اين‌گونه شعارها را خورده‌اند كه البته حساب آنها از مغرضان و دشمنان آگاه جدا است؛ گرچه نتيجه كار هردو دسته محو اسلام است. افرادى كه به معارف

اسلامى آشنا نيستند، تحت تأثير تبليغات واقع مى‌شوند، به گونه‌اى كه در جاودانى و ابدى بودن احكام قطعى و مسلّم اسلام هم شك مى‌كنند و آن را قابل نسخ مى‌دانند! حتى برخى خواص نيز در مسايل بديهى اسلام ترديد مى‌كنند. همه اينها آثار سوء عملكرد ايادى شيطان و غرب‌زده‌ها است. اين عده براى محو اسلام، به خصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى، دست به كار شده‌اند و متأسفانه در نهادهاى حكومتى نيز نفوذ پيدا كرده‌اند.

 

8. پيوند نظريه قرائت‌هاى مختلف با بحث هرمنوتيك

اين سخن كه يك كلام داراى چند معناى متضادِ قابل پذيرش باشد نه معقول است، نه مقبول و نه مشروع. بار ديگر تأكيد مى‌كنم كه متون دينى براى كسانى كه بدان ايمان دارند از ميان معانى متضاد و غير قابل جمع، تنها يك معنا بيشتر ندارد. البته معانى طولى متعدد كه با يكديگر تضادى نداشته باشند قابل قبول است؛ از قبيل ظاهر و باطن و تفسير و تأويل، اما دو معناى غير قابل جمع، دو معناى متقابل، دو معناى متضاد و متعارض براى يك متن معقول نيست؛ مگر بر اساس تئورى جديدى به نام هرمنوتيك كه از مغرب زمين به ارمغان آورده شده است. بر اساس اين تئورى، متون مقدس خود به خود هيچ معنايى ندارد! تعجب نكنيد، اين حرف‌هايى است كه آنان در كتاب‌هاى خويش نوشته‌اند. چه بسا اگر در سابق اين حرف‌ها را مى‌شنيديم، آن را فكاهى تلقى كرده و مى‌خنديديم، اما اين نظريه‌ها را كسانى ابراز كرده‌اند كه در غرب به نام فيلسوف شناخته مى‌شوند و در مجامع علمى روى حرف آنها حساب مى‌كنند! امروزه گرايش‌هايى در زمينه فلسفه در دانشگاه‌هاى مهم دنيا براى اين تئورى وجود دارد و صدها تز در اين باره نوشته شده است؛ تئوريى كه بر اساس آن متون دينى خود به خود هيچ معنايى ندارد! از نظر آنان لفظ آبستن معنا نيست بلكه لفظ فقط زمينه‌اى است كه معنا در آن مى‌رويد و اين خود اشخاص هستند كه روح معانى را در كالبد الفاظ مى‌دمند!

اين سخن آن‌قدر ضعيف و سخيف است كه اصلا براى اذهان كسانى كه با نور دين و ايمان آشنا هستند قابل توجّه نيست. براى آن كه اصل نظريه هرمنوتيك تا حدودى روشن شود ابتدا يكى دو مثال ذكر مى‌كنيم:

شايد از موزه هنرهاى مدرن و مراكز هنرى بازديد كرده باشيد. براى بعضى از اين كارهاى هنرى هزاران ساعت وقت صرف شده است. وقتى دو نفر از يك اثر هنرى بازديد مى‌كنند چه

بسا قضاوت يكسانى نداشته باشند و دو معناى گوناگون به ذهن آنان بيايد. يكى از آن دو مى‌گويد: اين اثر هنرى شبيه سلاح جنگى است، و آن ديگرى مى‌گويد: شبيه يك آلت موسيقى است. اين دو ديدگاه بسيار با هم متفاوتند. كسى كه ذهنش با مسايل موسيقى و آلات موسيقى آشنا بوده، فكر مى‌كند اين اثر هنرى شبيه آلات موسيقى است، و ديگرى چون ذهنش با ابزار و وسايل نظامى و جنگى آشنا است آن اثر هنرى را شبيه يك ابزار نظامى مى‌بيند. در اين ميان ممكن است فرد سومى كه نه موسيقى‌دان است و نه با مسايل نظامى آشنا است، در برخورد با اين اثر هنرى ديدگاه سومى را مطرح سازد.

يا در تست‌هاى روانشناسى وقتى بخواهند يك نفر را مورد آزمايش قرار دهند، گاهى لكه‌هاى مركّب را روى كاغذ ريخته و نشان او مى‌دهند و از او مى‌خواهند كه بگويد اين شكل شبيه چيست. پزشك روان‌شناس از اين طريق روحيات فرد و مشكلات روانى او را تشخيص مى‌دهد. در اين حالت، پزشك روان‌شناس كه لكه‌هاى جوهر را روى كاغذ ريخته است هيچ قصد خاصى نداشته و شكل معيّنى را در نظر نگرفته است، بلكه لكه‌ها را به طور تصادفى روى كاغذ پخش كرده تا ببيند قضاوت افراد چيست و چه تصورى را از آن نزد خود مجسّم مى‌كنند. بنابراين، لكه‌هاى جوهر به خودى خود مبيِّن هيچ معنايى نيست.

مدعيان افراطى هرمنوتيك دينى مى‌گويند: متون دينى همانند اين لكه‌هاى جوهر، خود به خود هيچ معنايى ندارد! گفت: شعر مى‌گويم و معنا ز خدا مى‌طلبم! برخى از شاعران خودشان هم نمى‌دانند چه مى‌گويند! بعد كسانى كه اين شعرها را مى‌خوانند معانى متعددى براى آن بيان مى‌دارند. يا گاهى به كتاب حافظ فال مى‌زنند و معناهايى براى آن بيان مى‌شود، در حالى كه منظور حافظ نبوده است. در فال غزل حافظ، افراد مختلف يك غزل را مى‌خوانند و چند معناى گوناگون از آن استفاده مى‌كنند و حال آن كه حافظ هيچ كدام از اين معانى را اراده نكرده است. يكى مى‌گويد: مسافرى از سفر مى‌آيد، يكى مى‌گويد: مريضى بهبود پيدا مى‌كند و ديگرى مى‌گويد: عاشقى به معشوقش مى‌رسد.

اكنون عده‌اى مى‌گويند: ـ العياذ بالله ـ قرآن كريم هم اين‌گونه است و هر كسى طبق ذهنيت خودش چيزى از آن درك مى‌كند!

هر كسى از ظن خود شد يار من *** وز درون من نجست اسرار من

بلكه آنها مى‌گويند، اصلا اسرارى وجود ندارد، تنها الفاظى است كه به گونه‌اى تنظيم شده

تا هر كس از آن معنايى را بفهمد! آيا فكر مى‌كنيد براى محو دين از دل‌هاى مؤمنان هيچ راهى بهتر از اين وجود دارد كه بگويند كه قرآن خودش هيچ معنايى ندارد و براى هر كس همان معنايى كه از آن به دست مى‌آورد درست است؟!! براساس اين نظريه، حلال و حرام معنايى بوده كه در قرائت سنّتى به قرآن و اسلام نسبت داده مى‌شده و در قرائت مدرن، ديگر اصلا تكليف و حلال و حرام وجود ندارد! اگر بگوييم، اسلام دستور به جهاد با كفار داده و فرموده: فَقاتِلُوا أَئمَّةَ الكُفر؛ مى‌گويند: اين حرف‌ها مربوط به 1400 سال پيش است و امروزه بايد از صلح سخن گفت، لبخند زد و اهل گفتگو بود. مى‌گويند: جنگ مربوط به دوران وحشى‌گرى است كه دوران آن گذشته است! آيات جنگ و جهاد قرآن امروزه ديگر بى‌معنا است و تاريخ مصرف آن سپرى شده است! اين زمان، زمانِ تولرانس، تساهل، تسامح، صلح‌طلبى، لبخند، گفتگو، مهربانى، صفا و صميميت، و پرهيز از جدال و ستيزه‌جويى است! دشمنان هر بلايى هم كه به سر شما آوردند شما با آنها مهربانى كنيد و مبادا دست به سلاح ببريد! شما خلع سلاح شويد تا دشمن هر چه مى‌خواهد، انجام دهد!

آيا براى محو دين و اسلام و قرآن ابزارى بهتر از اين وجود دارد؟! آيا ساده‌لوحى بيشتر از اين مى‌شود؟! بحمدالله به بركت خون شهدا هنوز اكثريت قريب به اتفاق مردم ما فريب اين افسون‌ها را نخورده‌اند و ان‌شاءاللّه نخواهند خورد؛ اما با كمال تأسف مى‌بينيم كه برخى از خواص در دامن اين افسون‌ها گرفتار آمده‌اند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org