قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس پانزدهم

 

 

 

 

سرنوشت خطاكاران

 

 

 

 

 

وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً * إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً * وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتاباً؛(1) و [عبادالرحمان] كسانى اند كه با خدا معبودى ديگر را نمى خوانند و كسى را كه خدا [خونش را]حرام كرده جز به حق نمى‌كشند، و زنا نمى‌كنند؛ و هركس اين كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد ديد. عذاب او در قيامت دو چندان مى‌گردد و براى هميشه با خوارى در آن خواهد ماند. مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورَد و كار شايسته انجام دهد؛ كه خداوند بدى‌هايشان را به نيكى‌ها تبديل مى‌كند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. و هركس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، همانا به سوى خداوند بازمى‌گردد [و پاداش خود را از او دريافت مى‌كند].

 

چند نكته ادبى و تفسيرى

همچنان‌كه پيش از اين اشاره كرديم، در آيات پايانى سوره فرقان، در توصيف عبادالرحمان ابتدا برخى فضايل و صفات مثبت آنان ذكر شده و سپس برخى گناهان و


1. فرقان (25)، 68 ـ 71.

اوصافى كه عبادالرحمان از آن مبرّا و بركنار هستند بيان گرديده است. در اين قسمت، ابتدا بزرگ‌ترين گناهان كه «شرك به خدا» است آورده شده و سپس دو گناه كبيره ديگر، يكى قتل نفس و ديگرى فساد و فحشا، در كنار شرك ذكر گرديده است. در جلسه گذشته درباره اين سه گناه كبيره توضيحاتى را بيان كرديم و در اين زمينه به همان مقدار بسنده مى‌كنيم. اكنون در ادامه به ذيل همين آيه و آيه پس از آن توجه مى‌كنيم كه مى‌فرمايد:

وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهانا؛ و هركس اين كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد ديد. عذاب او در قيامت دو چندان مى‌گردد و براى هميشه با خوارى در آن خواهد ماند.

از لحاظ بحث قرائتْ اين نكته قابل ذكر است كه در قرآن تنها يك مورد وجود دارد كه بنا بر قرائت مشهور، كسره آن بايستى اشباع شود، و آن هم كلمه «فِيه» در همين آيه است. در هر صورت، مهم تبيين و تفسير اين آيات است كه ما در بحث حاضر به مدد الهى به برخى از نكاتى كه در اين آيات وجود دارد اشاره مى‌كنيم.

در تفسير اين آيه برخى مفسران به اين نكته اشاره كرده‌اند كه عبارت «يُضاعَفْ لَهُ الْعَذاب» به عذاب جسمانى، و تعبير «مُهانا» به عذاب روحى و روانى اشاره دارد. سرّ اين مطلب نيز اين است كه نسبت به اشخاصى كه مقام و موقعيتى براى خودشان قائلند گاهى توهين براى آنها از هر عذابى دردناك‌تر و سخت‌تر است. از اين رو در اين آيه مى‌فرمايد مرتكبان اين گناهان غير از آن‌كه عذاب جهنم را تحمل مى‌كنند مورد اهانت نيز قرار مى‌گيرند. كلمه «مُهان» از نظر ادبى اسم مفعولِ «اهانت» و به معناى كسى است كه مورد اهانت قرار مى‌گيرد.

ديگر نكته تفسيرى و قابل بحث در اين آيه، در مورد كلمه «ذلِك» است كه اشاره به چيست؟ از نظر ادبى، كلمه «ذلك» اسم اشاره مفرد است و طبعاً مشارٌاليه آن بايد مفرد باشد. اين در حالى است كه در اين آيه، پيش از كلمه «ذلك» سه گناه ذكر شده است. هنگامى كه چند چيز به دنبال هم مى‌آيد و سپس يك اسم اشاره مفرد آورده مى‌شود، از نظر ظهور لفظى، آن اسم اشاره، از بين آن چند چيز به آخرين مورد ذكر شده بازمى‌گردد. بر اين اساس يك احتمال اين است كه بگوييم كلمه «ذلك» در اين آيه اشاره به گناه زنا و

فحشا است. احتمال ديگر اين است كه اين سه فعل را «يك» مجموعه در نظر بگيريم و بگوييم كلمه «ذلك» اشاره به اين مجموعه دارد و مقصود اين است كه كسانى كه مجموع اين سه گناه را انجام دهند عاقبت وخيمى خواهند داشت. احتمال سوم هم اين است كه بگوييم مقصود اين است كه هركس هر يك از اين سه گناه را مرتكب شود در روز قيامت به سختى مجازات خواهد شد.

 

مسأله خلود در عذاب براى مرتكب كبيره

هر يك از اين سه احتمال را كه در نظر بگيريم، در آيه بعد مى‌فرمايد: چنين كسى در قيامت عذابش دو چندان است و براى هميشه در عذاب جهنم باقى خواهد ماند.

اما مشكلى كه در اين‌جا پيش مى‌آيد اين است كه اين مضمون با برخى مبانىِ كلامى عدليه و شيعه سازگار نيست. توضيح اين‌كه: يكى از مباحثى كه برخى گروه‌هاى مدعى اسلام طرح كرده‌اند اين است كه ارتكاب گناه كبيره موجب خلود در آتش، و بلكه موجب خروج از ايمان است. از اين‌رو اين گروه، مرتكب كبيره را كافر و او را مخلّد در عذاب و جهنم مى‌دانند و معتقدند اگر كسى مرتكب گناه كبيره‌اى شود ديگر راه بازگشتى براى او وجود ندارد. اولين كسانى كه اين عقيده را مطرح كردند گروه «خوارج نهروان» بودند. در جريان جنگ صفين و ماجراى حَكَميت و پذيرش داورى از سوى اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد اختلاف بين ايشان و معاويه، خوارج گفتند على كافر شده؛ چراكه مرتكب كبيره گرديده، و مرتكب كبيره كافر است.

چنين اعتقادى از نظر ساير فِرَق اسلامى، به‌خصوص از نظر شيعه، باطل و مردود است. اعتقاد ما شيعيان در اين باره ـ كه مستفاد از آيات قرآن و روايات اهل‌بيت(عليهم السلام) است ـ اين است كه گناهان صغيره اگر تكرار نشود، ـ به شرط ترك كبائر ـ بدون توبه هم آمرزيده خواهد شد و گناهان كبيره نيز در صورت توبه مورد آمرزش قرار مى‌گيرد. علاوه بر اين، مرتكب كبيره در صورت عدم توبه نيز به شرطى كه اصل ايمانش محفوظ باشد، پس از تحمل عذاب‌ها و سختى‌هايى به هنگام مرگ و در عالم برزخ و عرصات قيامت، نهايتاً مشمول شفاعت واقع خواهد شد. البته مقدار اين سختى و عذاب بستگى به مقدار

گناه فرد دارد و ممكن است كسى هزاران سال در عالم برزخ معذب باشد تا آمرزيده شود و ممكن هم هست كسى با تحمل همان عذاب جان دادن و سكرات موت مورد رحمت قرار گيرد. حتى در مواردى ممكن است چنين كسى در اثر علل و عواملى، بى‌تحمل هيچ عذاب و عقوبتى مشمول عفو و رحمت الهى واقع شود.

و اما آيه‌اى از قرآن كه بر بخشش گناهان صغيره بدون توبه دلالت مى‌كند اين آيه است كه مى‌فرمايد:

وَللهِِ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَْرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى * الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الإِْثْمِ وَالْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَم؛(1) و هرچه در آسمان ها و هرچه در زمين است از آنِ خدا است، تا كسانى را كه بد كرده اند به [سزاى]آنچه انجام داده‌اند كيفر دهد و آنان را كه نيكى كرده‌اند پاداش دهد. آنان كه از گناهان بزرگ و زشت‌كارى‌ها ـ جز گناهان كوچك ـ خوددارى مى‌ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است.

مراد از «لمم» در اين آيه همان گناهان صغيره است و از اين آيه استفاده مى‌شود كه اين گناهان ـ در صورت عدم تكرار و اصرار ـ آمرزيده مى‌شوند.

شفاعت گناه‌كاران و مرتكبين گناهان كبيره نيز در روايات متعددى وارد شده و اصل مسأله شفاعت در قرآن نيز آمده و در آن ترديدى نيست. از جمله اين روايات، روايتى است كه فريقين (شيعه و سنى) آن را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:

اِدَّخَرْتُ شَفاَعتي ِلاَهْلِ اْلكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي؛(2) من شفاعتم را براى مرتكبان گناهان كبيره از امتم ذخيره كرده‌ام.

البته شفاعت شرايطى دارد و هر اهل معصيتى را شامل نمى‌شود، اما به هر حال در اصل اين‌كه عده‌اى از مرتكبين گناهان كبيره از شفاعت برخوردار مى‌شوند و نجات مى‌يابند ترديدى وجود ندارد. عمده اين شرايط هم اين است كه شخص، با ايمان و با ولايت اهل‌بيت(عليهم السلام) از دنيا برود. چنين كسى در روز قيامت حتماً از شفاعت بهره‌مند خواهد


1. نجم (53)، 31 و 32.

2. بحارالانوار، ج 8، ص 30، روايت 33، باب 21.

شد. البته عالم برزخ ضمانتى ندارد و مرتكب كبيره‌اى كه بى‌توبه از دنيا رفته، ممكن است سال‌هاى طولانى در عالم برزخ معذب باشد.

به هر حال از نظر ما خلود در جهنم براى كسى كه مرتكب كبيره باشد ثابت نيست و خلودْ مختص كفار است، آن هم كفارى كه از روى عناد كفر ورزيده باشند و در عين حال كه حجت برايشان تمام شده، به دين حق ايمان نياورده باشند. اما مشكلى كه در اين‌جا وجود دارد اين است كه آيه‌اى كه فعلا محل بحث ما است، ظاهرش اين است كه مرتكب كبيره مخلَّد در آتش است:

وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهانا؛ و هركس اين كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد ديد. عذاب او در قيامت دو چندان مى‌گردد و براى هميشه با خوارى در آن خواهد ماند.

اكنون بايد ببينيم اين مشكل چگونه قابل حل است و چگونه مى‌توان تعارض بين اين آيه و ادله‌اى را كه بر عدم خلود مرتكب كبيره دلالت مى‌كنند برطرف كرد.

 

وجوهى براى حل مسأله

براى حل مشكل مذكور برخى از مفسران گفته‌اند اسم اشاره «ذلك» در آيه به مجموع اين سه گناه برمى‌گردد و معناى آيه اين است كه اگر كسى مجموع اين سه گناه را مرتكب شود موجب خلود در جهنم خواهد بود. در اين سه گناه هم آنچه اصل است و موجب خلود در آتش مى‌شود گناه شرك است و آن دو گناه ديگر (قتل نفس و زنا) طفيلى هستند؛ چرا كه به نص قرآن فقط اين گناه شرك است كه آمرزيده نمى‌شود و بقيه گناهان را خداوند براى هركس كه بخواهد مورد عفو قرار مى‌دهد:

إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ(1) يَشاء؛ مسلّماً خداوند اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمى‌بخشايد و غير از آن را براى هركس بخواهد، مى‌بخشد.

اما اين پاسخ نمى‌تواند چندان مورد قبول باشد، چرا كه اولا برخلاف ظاهر آيه است و ثانياً آيه ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه مجازات قتل نفس عمدى را خلود در جهنم


1. نساء (4)، 48 و 116.

دانسته است. به عبارت ديگر، اشكال اول اين است كه از نظر ظهور، طبق اصول لفظى و ادبى، كلمه «ذلك» را يا بايد فقط اشاره به مورد آخر (زنا) بگيريم، و يا به تك تك موارد مذكور قبل از آن برگردانيم و در هر حال، برگرداندن آن به مجموع سه فعل با هم كاملا خلاف ظاهر است. بر فرض كه از اين اشكال هم بگذريم، اشكال ديگر وجود اين آيه در قرآن است كه مى‌فرمايد:

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها؛(1) و هركس مؤمنى را عمداً بكشد كيفرش دوزخ است كه براى هميشه در آن خواهد بود.

اين آيه صراحت دارد در اين‌كه اگر كسى مؤمنى را عمداً به قتل برساند كيفر او در قيامتْ خلود در جهنم است و براى هميشه در آتش خواهد سوخت. از اين رو اين آيه نيز باعث مى‌شود نتوانيم پاسخ مذكور را چندان قانع‌كننده و قابل قبول بدانيم.

پاسخ ديگرى كه داده شده اين است كه منظور از خلود در اين‌جا خلود عرفى است، و خلود عرفى به «زمان طولانى» اطلاق مى‌شود. براى مثال، مجازات «حبس ابد» كه گفته مى‌شود از همين قبيل است. كسى كه به حبس ابد محكوم مى‌شود نهايتاً خيلى كه در زندان بماند، بيش از 30 يا 40 يا 50 سال نيست و پس از آن مى‌ميرد؛ اما با اين حال تعبير «حبس ابد» در مورد او به كار مى‌رود. اين بدان سبب است كه منظور از «ابد» در اين‌جا ابد عرفى است نه ابد حقيقى، و ابد عرفاً به مدت زمان طولانى گفته مى‌شود. اكنون منظور از خلود در اين آيه هم خلود عرفى است و مقصود اين است كه مرتكب اين گناهان، مدتى طولانى را در جهنم خواهد بود. بدين ترتيب، خلود در جهنمى كه به معناى گرفتار بودن دائمى و هميشگى در جهنم باشد مخصوص كفار است و اين آيه دلالتى برخلاف اين مدعا ندارد.

اين احتمال البته مانند احتمال قبلى، خلاف ظاهر است، اما اگر دليل قطعى بر آن داشته باشيم، مى‌توانيم آن را بپذيريم. در مباحث لفظى و قواعد گفتوگو و محاوره اين مطلب مورد قبول است كه اگر قرينه قطعى برخلاف ظاهر كلام داشته باشيم، بايد دست از آن ظاهر برداريم و به استناد آن قرينه، كلام را برخلاف ظاهرش حمل كنيم.


1. همان، 93.

پاسخ ديگرى كه برخى مفسران در مورد آيه مورد بحث و به‌خصوص آيه «وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها» داده‌اند اين است كه گفته‌اند: اين گناهان اقتضاى عذاب مخلّد را دارد، اما اين اقتضا هميشه به فعليت نمى‌رسد و تنها در مورد شرك است كه به فعليت مى‌رسد. در مورد ساير گناهان كبيره، گرچه اين اقتضا وجود دارد، اما خداوند از باب تفضل عفو مى‌فرمايد و مخصوصاً در مواردى شفاعت هم مزيد بر علت مى‌شود كه آن گناهان كبيره مورد عفو قرار گيرد و فقط شرك نهائى است كه از اين امر مستثنا است و قطعاً فرد را جهنمى و مخلّد در آتش خواهد كرد.

خلاصه اين پاسخ اين است كه اين گناهان گرچه اقتضاى خلود در جهنم را دارند، اما اين كيفر هميشه به فعليت نمى‌رسد و در مواردى ممكن است كسانى به تفضل الهى و يا شفاعت، از اين كيفر نجات يابند. در اين ميان شرك تنها گناهى است كه اگر شخص بدون توبه از آن از دنيا برود هيچ راه نجاتى براى او متصور نيست و حتماً به كيفر اين گناه براى هميشه در جهنم خواهد بود.

به نظر مى‌رسد در بين احتمالاتى كه در تفسير اين آيه بيان شده، در مجموع اين احتمال اخير موجّه‌تر و قابل قبول‌تر باشد. در هر صورت، تعبيرى كه در اين آيه آمده، نشانه آن است كه اين گناهان بسيار بزرگند، به طورى كه دست‌كم اقتضاى اين را دارند كه مرتكب آنها تا ابد در عذاب و آتش معذب باشد.

 

پرسشى ديگر

پس از ذكر كيفر خلود در جهنم براى كسى كه مرتكب گناهان مذكور شود، در آيه بعد كسانى را كه از گناه خود توبه كنند استثنا كرده و مى‌فرمايد:

إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيما؛ مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورَد و كار شايسته انجام دهد؛ كه خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مى كند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

انسان از هر گناهى كه توبه كند، حتى اگر آن گناه شرك باشد، آمرزيده مى‌شود. آن آيه (48 و 116 نساء) كه مى‌فرمايد خداوند هر گناهى را جز شرك مى‌بخشد، مربوط به

جايى است كه كسى بى‌توبه از دنيا برود، وگرنه اصل كلى اين است كه خداوند هر گناهى، حتى شرك را در صورت توبه مورد رحمت و مغفرت قرار مى‌دهد.

در ادامه آيه، غير از توبه دو شرط ايمان و عمل صالح را نيز ذكر مى‌كند: إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحا. اولين سؤالى كه در اين‌جا مطرح مى‌شود اين است كه اساساً كلام در «مؤمن» است و بحث ما در كافر نبود؛ پس چرا بعد از توبه مى‌فرمايد، بايد ايمان بياورد و عمل صالح هم انجام دهد تا خداوند گناهش را بيامرزد و بدى‌هايش را تبديل به نيكى‌ها و حسنات كند؟

اين‌جا هم مفسران وجوه مختلفى بيان كرده‌اند كه فعلا مجال پرداختن به آنها نيست و علاقه‌مندان مى‌توانند براى اطلاع از آنها به كتاب‌هاى مفصّل تفسير مراجعه كنند. البته اصولا در اين‌گونه مباحث تفسيرى نظر قاطع دادن و گفتن اين‌كه «اين است و جز اين نيست» كار مشكلى است و كمتر مفسرى چنين جرأتى به خود مى‌دهد و غالباً مطالب به صورت احتمال مطرح مى‌شود و در بسيارى از موارد هم تنها يك احتمال مطرح نيست و احتمالات مختلفى داده مى‌شود. مراد واقعى و تفسير قطعى اين‌گونه آيات را امام معصوم(عليه السلام) مى‌داند و ديگران هرچقدر هم كه در تفسير كار كرده باشند و در آن تخصص و تبحر داشته باشند، در بسيارى از موارد نمى‌توانند نظر قاطع بدهند و نهايتاً مسأله را به صورت احتمال و وجهى از وجوه تمام مى‌كنند.

 

تأملى در معناى «توبه»

در هر صورت، براى روشن شدن معناى اين آيه ابتدا بايد توجه كنيم كه خود توبه مراتب و لوازم مختلفى دارد. اصل توبه همان‌گونه كه در روايات آمده، پشيمانى است و همين كه انسان به راستى در نفس خود از كارى كه انجام داده پشيمان و شرمنده باشد، اين توبه است:

كَفى بِالنَّدَمِ تَوْبَة؛(1) براى توبه پشيمانى كفايت مى‌كند.

بر اين اساس، توبه امرى بسيار آسان و سهل‌الوصول است و همين كه انسان به راستى در نفس خود از كرده خويش احساس پشيمانى كند براى توبه كافى است. اما از سوى ديگر


1. بحارالانوار، ج 6، ص 20، روايت 9، باب 20.

نيز رواياتى داريم كه توبه را امرى دشوار دانسته كه به اين سادگى‌ها انجام نمى‌گيرد. از جمله اين روايات، حديث مشهورى است كه در نهج‌البلاغه آمده است. بر اساس اين روايت، شخصى در حضور اميرالمؤمنين(عليه السلام) استغفار كرد و كلمه «استغفرالله» را بر زبان آورد. حضرت به او فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند! آيا مى‌دانى حقيقت استغفار چيست؟ سپس حضرت شروع مى‌كنند به بيان شرايط توبه واقعى و توضيح مى‌دهند كه براى قبول توبه، صِرف پشيمانى كافى نيست و علاوه بر آن، امور ديگرى نيز لازم است:

اِنَّ الاِْسْتِغْفارَ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ وَهُوَ اسْمٌ واقِعٌ عَلى سِتَّةِ مَعان اَوَّلُها النَّدَمُ عَلى ما مَضى، وَالثّاني الْعَزْمُ عَلى تَرْكِ الْعَوْدِ اِلَيْهِ اَبَداً، وَالثّالِثُ اَنْ تُؤَدّيِ اِلَى الْمَخْلُوقينَ حُقُوقَهُمْ حَتّى تَلْقَى اللهَ اَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَالرّابِعُ اَنْ تَعْمِدَ اِلى كُلِّ فَريضَة عَلَيْكَ ضَيَّعْتَها فَتُؤَدّي حَقَّها، وَالْخامِسُ اَنْ تَعْمِدَ اِلى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالاَْحْزانِ حَتّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَيَنْشَأَ بَيْنَهُما لَحْمٌ جَديدٌ، وَالسّادِسُ اَنْ تُذيقَ الْجِسْمَ اَلَمَ الطّاعَةِ كَما اَذَقْتَهُ حَلاوَةَ الْمَعْصِيَةِ فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ اَسْتَغْفِرُ اللهَ؛(1) استغفار مقام و منزلت گروهى بلندمرتبه است و آن نامى است كه شش معنا (شرط) دارد: اول، پشيمانى از گناه گذشته؛ دوم، تصميم هميشگى بر ترك بازگشت به آن؛ سوم آن‌كه حقوق مردم را بپردازى تا خدا را ملاقات كنى با پاكى كه بر تو بارى نباشد؛ و چهارم آن‌كه قصد كنى هرچه بر تو واجب بوده و آن را ضايع كرده‌اى، حق آن را به‌جا آورى؛ پنجم آن‌كه همت گمارى و گوشتى را كه از حرام روييده، با اندوه و غصه آن را آب كنى تا پوست به استخوان بچسبد و بين آنها گوشت تازه برويد؛ و ششم آن‌كه رنج عبادت و بندگى را به تن خود بچشانى چنان‌كه شيرينى معصيت را به آن چشانده‌اى؛ پس در آن هنگام مى‌گويى: استغفر الله!

طبق اين بيان اميرالمؤمنين(عليه السلام) توبه واقعى آن است كه انسان غير از پشيمانى از گناهان و اعمال زشت خود، ديونى كه از مردم بر گردنش آمده بپردازد، حقوق الهى و عباداتى كه از او فوت شده تدارك نمايد، و كارى كند كه گوشت‌هايى كه از حرام بر بدنش روييده، آب شود و از بين برود! مسلّماً چنين توبه‌اى بسيار سخت‌تر از پشيمانى صِرف است.


1. نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض‌الاسلام، كلمه قصار 409.

اما با اين همه بايد توجه داشت كه اين دو نوع بيان با هم تنافى و تعارضى ندارند. اصل توبه همان پشيمانى است، اما برخى گناهانى كه انسان انجام داده توابعى دارد كه براى تكميل توبه بايد مورد توجه قرار گيرد. اگر خداى ناكرده انسان دروغى گفته باشد، توبه از اين گناه همين است كه از كرده خود پشيمان باشد. اما اگر خداى ناكرده نمازش را نخوانده، براى توبه، غير از پشيمانى لازم است قضاى آن را نيز به‌جا آورد. كمال توبه هم اين است كه انسان حتى گوشتى را هم كه از حرام بر تنش روييده آب كند.

 

پاسخ پرسش مذكور

در هر صورت، گرچه اصل توبه همين است كه انسان پشيمان شود و از كار زشت خود دست بردارد و ديگر ادامه ندهد، اما به هر حالْ ماهيت گناه به گونه‌اى است كه روح ايمان را در آدمى تضعيف مى‌كند. به‌خصوص در مورد گناهان كبيره، و بهويژه هنگامى كه انسان با فكر و برنامه قبلى و تمهيد مقدمات به انجام گناه مبادرت مىورزد، تضعيف روح ايمان بسيار شديدتر است. حتى آن‌گونه كه در برخى روايات آمده، به هنگام ارتكاب گناه، روح ايمان به كلى از آدمى سلب مى‌گردد و انسان در حال گناه به كفر نزديك‌تر است تا ايمان.(1)

برخى گناهان دفعتاً و به صورت آنى و لحظه‌اى براى انسان پيش مى‌آيد. براى مثال، ممكن است كسى به طور تصادفى با منظره‌اى گناه‌آلود برخورد كند و عمداً به آن نگاه كند، يا اتفاقاً صدايى حرام به گوشش برسد و به آن گوش فرا دهد. اما گاهى هست كه كسى كاملا با برنامه و حساب شده و با تدارك مقدمات و طى مراحلى به انجام گناه مبادرت مىورزد. تأثيرى كه اين دو نوع گناه در روح و ايمان آدمى به جاى مى‌گذارند يكسان نيست و آثار تخريبى گناهان نوع دوم به مراتب بيشتر و شديدتر از گناهان نوع اول است. كسى كه با طرح و برنامه و تدارك مقدمات مرتكب گناه مى‌شود، گويا رسماً و علناً


1. از جمله، در روايتى چنين مى‌خوانيم: اِنَّ لِلْقَلْبِ اُذُنَيْنِ فَاِذا هَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْب قالَ لَهُ رُوحُ الاْيمانِ لا تَفْعَلْ وَقالَ لَهُ الشَّيْطانُ افْعَلْ وَاِذا كانَ عَلى بَطْنِها نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الاْيمانِ؛ (بحارالانوار، ج 69، ص 198، روايت 16، باب 33). همچنين ر.ك: بحارالانوار، ج 66، ص 495، روايت 41، باب 1؛ ج 69، ص 178، روايت 1، باب 33؛ ج 69، ص 190، روايت 5، باب 33.

در مقابل خداى متعال ايستاده و مى‌گويد: گرچه تو دستور داده‌اى كه انجام ندهم، ولى من انجام مى‌دهم! اين حالت بسيار متفاوت است با جايى كه به صورت دفعى و آنى لغزشى از انسان سر مى‌زند و بعد نيز فوراً پشيمان مى‌شود و استغفار مى‌كند. برخى گناهان آن‌چنان جسورانه و جسارت‌آميز است كه اگر كسى مرتكب آن گردد گويا به جنگ با خداوند برخاسته است. از جمله در مورد ربا، در قرآن كريم چنين مى‌خوانيم:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَرَسُولِه؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد، و اگر مؤمنيد آنچه را از ربا باقى مانده است واگذاريد. و اگر [چنين]نكرديد، پس بدانيد خدا و رسولش با شما پيكار خواهند كرد.

به طور كلى، به يك معنا هر گناهى جنگ با خداوند و مقابله با فرمان او است. طبيعتاً چنين حالتى با ايمان سازگارى ندارد، چراكه حقيقت ايمان، انقياد و تسليم در مقابل خداوند و فرمان او است. ايمان مستلزم عمل و تصميم بر اطاعت است؛ و آدمى در حال گناه چنين حالتى ندارد و كاملا به رفتارى برخلاف آن مشغول است، بهويژه اگر گناهى باشد كه با تمهيد مقدمات و قصد و غرض كاملا آگاهانه و پيشين صورت مى‌گيرد. انسان وقتى با آگاهى و اختيار كامل و با نقشه و طرح و برنامه مشغول تدارك مقدمات گناه مى‌شود، چنين گناهى ديگر لغزشى آنى و لحظه‌اى نيست؛ بلكه بخواهيم يا نخواهيم، فراهم كردن اسباب جنگ با خدا است. بنابراين جاى هيچ تعجبى ندارد كه روايت مى‌فرمايد در اين حال روح ايمان از انسان جدا مى‌شود. در چنين حالتى، گويا آدمى ـ العياذ بالله ـ باورش ندارد كه خدايى وجود دارد و به او فرمان مى‌دهد و او ملزم است كه آن فرمان را اطاعت كند.

در هر صورت، پس از ارتكاب گناه اگر انسان متنبّه گرديد و پشيمان شد، زمينه اين امر فراهم مى‌شود كه روح ايمان دوباره به وجودش بازگردد؛ چراكه با ارتكاب گناه، آن امور و عواملى كه زمينه تحقق ايمان را در وجود آدمى فراهم كرده بود، از بين نرفته و هنوز باقى است. در واقع، گناه عارضه‌اى است كه سبب مى‌شود بر روى آن عواملْ پرده‌اى


1. بقره (2)، 278 و 279.

بيفتد و آنها موقتاً تأثير خودشان را از دست بدهند. اما پس از عبور ابرهاى گناه و زمانى كه حالت غضب يا شهوت فروكش مى‌كند و عقل آدمى به جاى خويش بازمى‌گردد و انسان پشيمان مى‌شود و مى‌فهمد كه كار بدى كرده، دوباره زمينه طلوع خورشيد ايمان در آسمان وجودش فراهم مى‌آيد.

با اين توضيح اكنون مشخص مى‌شود معناى اين آيه كه مى‌فرمايد: «إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ‌...» اين است كه فرد گناه‌كار، با توبه روح ايمان را كه با گناه از او سلب شده بود به وجود خود بازمى‌گرداند. ايمان در اين آيه مشابه ايمان در آن آيه است كه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِه؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبرش ايمان آوريد.

آدمى با گفتن شهادتين، به يگانگى خداوند و رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اقرار مى‌كند و به جرگه ايمان و مؤمنان وارد مى‌شود. اما اين ايمان نمى‌تواند انسان را نجات دهد و فقط باعث مى‌شود احكام ظاهرى اسلام، مثل طهارت بدن، حليت ازدواج و نظاير آن بر شخص بار شود. ايمان واقعى زمانى است كه انسان به لازمه آن، كه اطاعت از خدا و رسول است پاى‌بند شود. مقصود اين آيه (136 نساء) نيز همين است و از كسانى كه با جارى كردن شهادتين بر زبان، در جرگه ايمان ظاهرى وارد شده‌اند، مى‌خواهد تا با التزام عملى به دستورات خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) خود را به حقيقت ايمان آراسته نمايند.

اكنون در آيه مورد بحث ما (70 فرقان) نيز شبيه همين مسأله مطرح است و مى‌توان بين ايمانِ قبل از ارتكاب گناه و ايمان بعد از توبه تفاوت قائل شد. همان‌گونه كه توضيح داديم، با ارتكاب گناه روح ايمان در انسان تضعيف مى‌شود، و از اين رو، به يك معنا، ايمانِ بعد از توبه، از آن ايمانِ اول (ايمان قبل از ارتكاب گناه) كامل‌تر است. ايمان اول ايمانى ضعيف بود و چندان كارآيى نداشت و در اثر ارتكاب گناه ضعيف‌تر هم شد، و اگر ارتكاب گناهان كبيره ادامه پيدا كند حتى به جايى مى‌رسد كه ايمان كاملا از بين مى‌رود و كفر جاى آن را مى‌گيرد. قرآن كريم در اين زمينه مى‌فرمايد:

 


1. نساء (4)، 136.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللهِ وَكانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ؛(1) سپس سرانجامِ كسانى كه بدى كردند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند.

اما كسى كه از كرده خود پشيمان شده و ديگر نمى‌خواهد به گناه و نافرمانى از فرمان خداوند ادامه بدهد، زمينه ايمان برايش فراهم مى‌شود. از اين رو در آيه مورد بحث (70 فرقان)، مناسبت ذكر ايمان بعد از توبه (إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَن) اين است كه پس از پشيمانى از گناه، آدمى بايد فرصت را مغتنم بشمارد و به تقويت روح ايمان كه در اثر گناه تضعيف شده بود، بپردازد.

ايمان صرف لقلقه زبان نيست، بلكه بايد اثر آن در اعمال و رفتار انسان ظاهر شود. ايمانى كه هيچ اثرى در عمل آدمى نداشته باشد ايمان كاذب و ظاهرى است و نمى‌توان حقيقتاً آن را ايمان ناميد. از اين رو گاهى هست كه آدمى خيال مى‌كند ايمان دارد، غافل از اين‌كه خود را فريب مى‌دهد و هرگاه كه وقت عمل و ظهور اثر ايمان فرا مى‌رسد چيزى در چنته ندارد و دستش كاملا خالى است. البته از آن سو نيز چون حقيقت ايمان تصميم و عزم جدّى و واقعى بر عمل است، ممكن است كسى كه چنين تصميمى داشته و موفق به هيچ عملى نشده، در اثر ايمان نجات پيدا كند. اين فرض در مورد كسى مصداق مى‌يابد كه عمرى اهل گناه بوده و اكنون به راستى از گذشته خود پشيمان گشته و تصميم جدّى گرفته كه جبران مافات كند، و اين در حالى است كه عمرش تا لحظاتى ديگر به سر خواهد آمد هر چند از سرنوشت خود بى‌خبر است. چنين كسى اگر چند لحظه پس از توبه و چنين تصميمى، براى مثال، سكته كند و از دنيا برود، ايمانش اثر دارد و موجب نجات او خواهد شد.

بنابراين، حقيقت ايمان التزام عملى است. ايمان واقعى و حقيقى اين است كه همين الآن بنايش بر اطاعت و بندگى خدا و خواندن نماز و گرفتن روزه و چشم‌پوشى از حرام باشد، نه اين‌كه صرفاً در چند لفظ كه لقلقه زبان است خلاصه شود. از اين رو توبه واقعى نيز اين است كه فرد همين الآن از گذشته خود پشيمان باشد و قصد داشته باشد از


1. روم (30)، 10.

كارهاى بدِ خويش دست بكشد و به سراغ اعمال صالح برود. البته همان‌گونه كه اشاره كرديم، ممكن است پس از اين تصميم و بناگذارى، اتفاقاً مانعى پيش بيايد و موفق به هيچ عمل صالحى نشود؛ اما چنين حالتى، وضعى استثنايى و عارضى است كه بسيار به ندرت اتفاق مى‌افتد. حالت طبيعى و روال عادى اين است كه انسان پس از توبه و اين بناگذارى فرصت عمل دارد و مى‌تواند صدق نيت خود را با عمل خويش به اثبات برساند. از اين رو اگر فرد پس از توبه، فقط از اعمال بد و كردارهاى زشتش دست كشيد اما هيچ عمل صالحى هم انجام نداد، اين نشانه آن است كه ايمانش قوى نيست. به همين دليل نيز چنين توبه‌اى حداكثر مى‌تواند سبب شود گناهان گذشته شخص مورد آمرزش قرار گيرد، اما در حدى نيست كه بتواند بدى‌هاى او را به نيكى تبديل كند و مصداق «اُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات» گرداند.

تا اين‌جا توضيحى بود درباره اين‌كه چرا آيه مورد بحث، پس از توبه بحث ايمان و عمل صالح را مطرح كرده و مى‌فرمايد: إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَملاً صالِحا. خلاصه بيان اين شد كه گرچه اصل توبه براى آمرزش گناهان كافى است، اما براى فراتر رفتن از اين مرتبه و رسيدن به مرحله تبديل سيئات به حسنات، ايمان و عمل صالح هم لازم است.

 

بحث تبديل سيئات به حسنات در اثر توبه

پرسش ديگرى كه در مورد اين آيه مى‌تواند مطرح شود اين است كه مقصود از اين‌كه خداوند در مورد چنين توبه كنندگانى سيئات آنها را به حسنات تبديل مى‌كند چيست؟

اين مسأله نيز مانند بسيارى ديگر از مسائل تفسيرى، در بين مفسران معركه‌آرا است و وجوه مختلفى در اين مورد بيان شده است. ما در اين‌جا به لحاظ محدوديتى كه داريم از بيان اين نظرات صرف نظر مى‌كنيم و آنچه را كه در اين مورد نزديك‌تر به صواب مى‌دانيم توضيح مى‌دهيم.

آنچه از بسيارى از آيات و روايات فهميده مى‌شود اين است كه تمامى اعمال انسان، و از جلمه گناهانى كه انجام مى‌دهد، در نامه عملش ثبت مى‌گردد. البته اين‌كه حقيقت اين ثبت اعمال چيست و ملائكه چگونه و بر چه كاغذ و با چه قلم و چه خط و زبانى

مى‌نويسند، عقل امثال بنده از آن كوتاه است، اما به هر حال ايمان و يقين كامل داريم كه هر آنچه خداوند فرموده درست است. در هر صورت، بر اساس آيات متعددى از قرآن قطع داريم و مى‌دانيم كه هر يك از ما نامه عملى داريم كه هر آنچه از خوب و بد كه انجام مى‌دهيم در آن ثبت مى‌شود. چه بسا ثبت گناه به صورتى باشد كه در اثر آن، ظلمتى در نامه عمل آدمى پديدار مى‌شود كه اگر انسان راهى داشت و مى‌توانست نامه عملش را مشاهده كند، خود نيز از آن ظلمت به وحشت مى‌افتاد.

به هر روى، اگر فرد از گناه خود پشيمان شد و توبه كرد و تصميم گرفت كه ديگر آن را تكرار نكند، اين مقدار مسلّم است كه آن سياهى پاك مى‌شود؛ اما آيا نور و سفيدى هم جايگزين آن مى‌شود؟ به نظر مى‌رسد پاسخ اين سؤال اين باشد كه جايگزين شدن نور به جاى آن ظلمت پيشين مشروط به اين است كه بعد از توبه، ايمان در وجود فرد جان بگيرد و زنده شود و علاوه بر آن، عمل صالح نيز انجام دهد. در اين صورت است كه علاوه بر محو آن ظلمت حاصل از گناه، نورانيتى نيز در نتيجه آن عمل صالح در نامه عمل فرد نقش مى‌بندد. اين‌جا است كه مى‌توانيم بگوييم «سيئه» تبديل به «حسنه» مى‌شود، و مراد از اين جمله كه «اُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات» مى‌تواند چنين معنايى باشد. البته همان‌طور كه اشاره كرديم، مطالب ديگرى نيز در شرح و تفسير اين جمله بيان شده، كه علاقه‌مندان مى‌توانند براى آگاهى از آنها به كتب تفسير مراجعه كنند.

 

هم انذار، هم بشارت

پيش از اين نيز اشاره كرديم كه يكى از روش‌هاى بسيار شايع قرآن در تعليم و تربيت، استفاده از عنصر «انذار» و «تبشير» است. به عنوان يك روش كلى، قرآن از يك طرف مردم را از عواقب شوم كارهاى بد مى‌ترساند، و از طرف ديگر آنها را به نتايج شيرين و مطلوبى كه بر كارهاى خوب مترتب مى‌شود بشارت مى‌دهد. در همين آياتى كه فعلا محل بحث ما است ابتدا از عنصر انذار استفاده كرده و مى‌فرمايد:

وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً * يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهانا؛(1) و


1. فرقان (25)، 68 و 69.

هركس اين كارها را انجام دهد مجازات سختى خواهد ديد. عذاب او در قيامت دو چندان مى‌گردد و براى هميشه با خوارى در آن خواهد ماند.

اين آيه هشدار مى‌دهد كسانى كه مرتكب گناهان مذكور شوند مخلد در عذاب خواهند بود و عذابشان نيز دو چندان است، و به علاوه، مورد اهانت قرار خواهند گرفت و به ذلت و خوارى خواهند افتاد.

اما بلافاصله اهرم تبشير را نيز به كار مى‌گيرد و مى‌فرمايد: اگر كسى توبه كرد و عمل صالح انجام داد نه‌تنها گناهانش بخشوده و سياهى‌هاى مربوط به آن پاك مى‌شود؛ بلكه به جاى آن، نامه عملش نورانى و روشن مى‌گردد:

إِلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات؛(1) مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورَد و كار شايسته انجام دهد، كه خداوند [چنين كسانى را]بدى‌هايشان را به نيكى‌ها تبديل مى‌كند.

اكنون كه آن زشتى‌ها و سياهى‌ها از نامه عمل پاك گرديده و اعمال صالح و نورانى جاى آن را گرفته، آدمى مى‌تواند با افتخار آن را به ديگران هم نشان دهد و مصداق اين آيه گردد كه:

فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَه؛(2) اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود، گويد: بياييد و نامه عمل مرا بخوانيد.

چرا كه در اين نامه عمل، ديگر اثرى از گناهان نيست و اگر ديگران آن را ببينند مايه رسوايى و خجالت او نمى‌شود. اكنون در اثر توبه، آن سياهى‌ها محو شده و نور ايمان و عمل صالح جايگزين آن گرديده است؛ و چه بشارتى از اين بالاتر! كسى كه گناهى كرده بود كه به سبب آن مستوجب عذاب ابدى گرديده بود، اكنون با عملى كوچك و پشيمانى و عذرخواهى به درگاه خداوند، آن عذاب ابدى از او برداشته شد. با اين حال، خداى متعال مى‌توانست فقط عذاب را از او بردارد، ولى صفحه سياه نامه عملش را همچنان باقى نگاه دارد و در كنار آن، صفحه سفيدى براى توبه و عمل صالحش بازنمايد. اگر اين‌گونه بود، آن‌گاه خجالت و شرمسارى فرد باقى مى‌ماند و ديگر نمى‌توانست نامه


1. فرقان (25)، 70.

2. حاقه (69)، 19.

عملش را به ديگران نشان دهد و فرياد بزند كه: هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَه. اما خداى رحمان اين امتياز را نيز براى فرد توبه‌كننده قائل مى‌شود و صفحه سياه مربوط به گناهان او را به كلى محو و نابود مى‌كند و فقط آن بخش نورانى و مربوط به اعمال صالحش را باقى نگاه مى‌دارد. به راستى آيا اين بشارتى بزرگ براى عاصيان و خطاكاران نيست؟!

 

حكمى عمومى براى توبه

سؤال ديگرى كه در اين‌جا مى‌تواند مطرح شود اين است كه آيا فقط توبه‌اى كه مربوط به اين گناهان خاص (شرك، قتل نفس و فحشا) باشد چنين اثرى دارد يا هر توبه‌اى اين نتايج را به دنبال مى‌آورد؟ آيه بعد پاسخ اين سؤال را روشن كرده است:

وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتابا؛(1) و هركس توبه كند و كار شايسته انجام دهد، همانا به سوى خداوند بازمى گردد.

اين آيه بيان مى‌دارد كه قاعده مذكور كلى است و هركس هر لغزش و گناهى كه مرتكب شده باشد، در صورتى كه توبه كند و عمل صالحى انجام دهد، راه بازگشت او به سوى خدا باز است و خداوند از سر رأفت و رحمت با او معامله خواهد كرد. البته در آيه قبل بحث «ايمان» را هم مطرح كرد و فرمود: «إلاّ مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ يَتُوبُ إِلَى اللهِ مَتابا» است موفق گردد.

از مضمون حديثى كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده چنين برمى‌آيد كه وقتى بنده‌اى مرتكب گناهى مى‌شود، خداى متعال پيوسته انتظار مى‌كشد كه آن بنده چه وقت توبه مى‌كند و به سوى خداوند بازمى‌گردد. آرى، در حالى‌كه بنده با گناهش در واقع به خداوند پشت كرده و به شيطان روى نموده است، اما خداوند از دورى بنده‌اش ناراحت و نگران است و به انتظار نشسته كه چه وقت دوباره بازمى‌گردد! در اين روايت مى‌فرمايد: هنگامى كه بنده گناه‌كارى از گناه خود توبه مى‌كند خداوند به اندازه‌اى شاد مى‌شود كه حد ندارد. البته اين مطلب كه شادى خدا به چه معنا است، بايد در جاى خود توضيح داده شود، اما به هر حال تا اين تعبيرات نشود حقيقت مطلب براى ما انسان‌ها


1. فرقان (25)، 71.

روشن نمى‌شود. مى‌فرمايد: شادى خداوند از توبه اين عبد، بيشتر است از شادى كسى كه در بيابانى بى‌آب و علف زاد و توشه خود را گم كرده باشد و پس از ساعت‌ها سرگردانى و جستوجو آن را بيابد. خود روايت اين صحنه را بسيار زيبا تصوير كرده است: شخصى را در نظر بگيريد كه در بيابانى خشك و سوزان تك و تنها مانده و مركب و زاد و راحله خويش را گم كرده و دستش از همه جا و همه چيز كوتاه شده است. حتى آب و غذايش هم كه بار آن مركب بوده از دست داده است. از اين رو، از جرعه‌اى آب و لقمه‌اى غذا كه بتواند در آن گرماى سوزان با آن اندكى رفع عطش يا سدّ جوع نمايد محروم مانده است. طبعاً به اميد آن‌كه نشانى از گمشده خويش بيابد حيران و سرگردان در آن بيابان گرم و خشك گاه به اين سو و گاه به آن سو مى‌رود. اما هرچه جستوجو مى‌كند اثرى از زاد و راحله خويش نمى‌يابد و سرانجام خسته و نا اميد و در حالى كه ديگر رمقى برايش باقى نمانده و تسليم مرگ شده، دست را زير سر مى‌گذارد و روى زمين دراز مى‌كشد. در اين حال ناگهان چشم باز مى‌كند و شخصى را مى‌بيند كه با شتر و زاد و راحله گم شده‌اش در جلوى او ايستاده و صدايش مى‌زند تا مهار شترش را به دست او بدهد. طبيعى است كه خوشحالى چنين كسى از يافتن زاد و راحله‌اش به حدى است كه با هيچ لفظ و كلامى قابل توصيف نيست. در حديث مى‌فرمايد: خوشحالى خداوند از توبه بنده‌اش، از خوشحالى چنين كسى بيشتر است!(1) اميدواريم كه خداى متعال به همه ما توفيق توبه نصوح از خطاها و لغزش‌هايمان را عنايت فرمايد.


1. متن اين روايت چنين است: اَلا اِنَّ اللهَ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ حينَ يَتُوبُ مِنْ رَجُل ضَلَّتْ راحِلَتُهُ في اَرْض قَفْر وَعَلَيْها طَعامُهُ وَشَرابُهُ فَبَيْنَما هُوَ كَذلِكَ لا يَدْري ما يَصْنَعُ وَلا اَيْنَ يَتَوَجَّهُ حَتّى وَضَعَ رَأْسَهُ لِيَنامَ فَاَتاهُ آت فَقالَ لَهُ هَلْ لَكَ في راحِلَتِكَ قالَ نَعَمْ هُوَ ذِهِ فَاَقْبِضْها فَقامَ اِلَيْها فَقَبَضَها فَقالَ اَبُوجَعْفَر(عليه السلام) وَاللهُ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ حينَ يَتُوبُ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ حينَ وَجَدَ راحِلَتَهُ. (بحارالانوار، ج 6، ص 38، روايت 67، باب 20).

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org