- مقدمه معاونت پژوهش
- درس اول: مؤمنان رستگار
- درس دوم: ارتباط زكات و رستگارى (1)
- درس سوم: ارتباط زكات و رستگارى (2)
- درس چهارم: مهار غريزه جنسى
- درس پنجم: وفاى به عهد و امانتدارى، دو شرط مهم رستگارى
- درس ششم: نماز و رستگارى
- درس هفتم: چكيده و نتيجه مباحث پيشين
- درس هشتم: عبادالرحمان
- درس نهم: عبادالرحمان، مردمى فروتن و خوددار (1)
- درس دهم: عبادالرحمان، مردمى فروتن و خوددار (2)
- درس يازدهم: عبدالرحمان و نماز
- درس دوازدهم: عبادالرحمان، هراسناك و نگران
- درس سيزدهم: ميانهروى در انفاق
- درس چهاردهم: صفات سلبى عبادالرحمان
- درس پانزدهم: سرنوشت خطاكاران
- درس شانزدهم: دو وصف سلبى ديگر براى عبادالرحمان
- درس هفدهم: برخورد عبادالرحمان با آيات الهى
- درس هجدهم: اهتمام عبادالرحمان به خانواده
- درس نوزدهم: امامت متقين، آرمان عبادالرحمان
درس چهارم
مهار غريزه جنسى
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ.
كنترل غريزه جنسى، شرط رستگارى
در قرآن كريم انسانهايى كه از خطرها مىگذرند و به هدف آفرينش خود نائل مىگردند با وصف «مُفلحين» نامگذارى شدهاند. براى «مفلحين» علائم و اوصاف متعددى در آيات قرآن ذكر شده كه از جمله مبسوطترين آنها، آيات ابتدايى سوره «مؤمنون» است. به همين مناسبت بحثى را در شرح و تفسير اين آيات آغاز كرديم و تاكنون چند آيه را مورد بحث و گفتوگو قرار دادهايم. اكنون در ادامه، به وصفى ديگر از اوصاف «مفلحين» رسيدهايم كه در اين آيات مورد اشاره قرار گرفته است:
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ؛(1) و آنان كه دامان خود را [از آلوده شدن به بى عفتى] حفظ مىكنند، مگر در مورد [آميزش جنسى با]همسران و كنيزانشان، كه [در اين صورت] نكوهشى بر آنان نيست. پس كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، آنان تجاوز كنند.
در اين آيات تأكيد شده كه يكى از شرايط مهم براى نيل به فلاح و رستگارى، پاكدامنى و
1. مؤمنون (23)، 5 ـ 7.
عفت ورزيدن در مورد غريزه جنسى است. بر اساس مفاد اين آيات، رستگاران كسانىاند كه غريزه جنسى خود را مهار كرده و براى ارضاى آن فقط از طريق همسرانشان و راهى كه خداوند اجازه داده است اقدام مىكنند، و هركس جز اين كند، از حد الهى تجاوز كرده و از فلاح و رستگارى به دور افتاده است. براى آنكه اين مطلب بيشتر روشن شود لازم است مقدمهاى را طرح كنيم.
تحليلى پيرامون فلسفه وجود غرايز در انسان
به طور كلى، براى آنكه انسان بتواند مسير صحيح زندگىاش را در اين عالم طى كند و به هدف خلقت نايل شود، خداى متعال اسباب و وسايل و نعمتهايى را در اختيار او قرار داده است. اين اسباب غالباً به گونهاى هستند كه هم در جهت مثبت و هم در جهت منفى قابل استفادهاند و در صورتى كه به صورت ناصحيح مورد استفاده قرار بگيرند اثر معكوس مىبخشند و نه تنها كمكى به تكامل انسان نمىكنند، بلكه او را از نيل به مقصد بازمىدارند. عالم خلقت درمجموع به گونهاى آفريده شده كه آدمى قادر است با استفاده از مواهب و نعمتهايى كه در آن وجود دارد، هم زندگى فردى و هم زندگى اجتماعى خود را اداره كند و به تكامل درخور خويش، كه همان قرب الى الله است، دست پيدا كند.
بنابراين هدف اصلى و اساسى از آفرينش اين نعمتها آن است كه هر انسانى طى مدت زمانى كه در اين دنيا زندگى مىكند، با بهرهگيرى از آنها ادامه حيات دهد و شرايط تكامل را براى خويش فراهم كند. به عبارت ديگر، از آنجا كه انسان نيز مثل ساير حيوانات براى انجام فعاليتهاى خود انرژى صرف مىكند و بدين ترتيب قواى بدنىاش تحليل مىرود، نياز دارد به اينكه چيزهايى در اين عالم وجود داشته باشد كه او بتواند با استفاده از آنها انرژى از دست رفته را تدارك نمايد و بدل آنچه كه از دست داده، چيزهايى را دريافت كند. از اين رو فلسفه اينكه انسان، براى مثال، گرسنه يا تشنه مىشود همين است. انسان براى تأمين انرژى تحليل رفته خود بايد غذا بخورد تا بتواند به حيات خويش ادامه دهد. براى غذا خوردن نيز لازم است غريزهاى به نام «گرسنگى» در انسان وجود داشته باشد تا به هنگام لزومْ خود به خود تحريك شود و در پى آن، ميل
و اشتهاى به غذا خوردن در آدمى پيدا شود. اگر انسان ميل به غذا خوردن نداشته باشد و احساس گرسنگى و تشنگى نكند حياتش در مخاطره قرار مىگيرد. در اين صورت، بسيارى از مواقع، اشتغالات ديگر ممكن است باعث شود انسان غذا خوردن و آب نوشيدن را فراموش كند و زمانى به خود بيايد كه ديگر دير شده و بدن دچار آسيب جدى يا ضعف مفرط گرديده و قدرت و توان حركت از آدمى سلب شده است. حتى با همين خلقت موجود نيز گاهى در شرايط استثنايى ديده مىشود كه افرادى به سبب علاقههاى خاصى كه دارند، با وجود ميل به غذا و فعال بودن غريزه گرسنگى، غذا خوردن را فراموش مىكنند و، براى مثال، ساعتها بدون آنكه هيچ غذايى بخورند به تحقيق و پژوهش سرگرم مىشوند. اگر غريزه گرسنگى و ميل به غذا در آدمى نبود، فرضاً انسانهاى بزرگسال بر اساس تشخيص عقلى به سراغ غذا مىرفتند، اما كودكان كه چنين تشخيصى ندارند، بدون آنكه آب و غذايى بخورند، ساعتها به بازى و تفريح سرگرم مىشدند و حيات و رشدشان به مخاطره مىافتاد؛ به ويژه آنكه مىدانيم كودك و نوجوان به لحاظ آنكه در سنين رشد است، به تأمين انرژى هم نياز بيشترى دارد.
بنابراين، اصل غريزه گرسنگى در انسان و وجود غذا در خارج، از نعمتهاى مهم الهى به شمار مىرود؛ چراكه حيات و بقاى انسان درگرو آن است. از اين رو خداوند در قرآن كريم در موارد متعدد از خوردنىها نام مىبرد و به عنوان نعمتهاى قابل توجه الهى بر آنها تأكيد مىكند؛ از جمله در همين سوره «مؤمنون» مىفرمايد:
وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأَسْكَنّاهُ فِي الأَْرْضِ وَإِنّا عَلى ذَهاب بِهِ لَقادِرُونَ * فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنّات مِنْ نَخِيل وَأَعْناب لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْها تَأْكُلُونَ * وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغ لِلآْكِلِينَ * وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَْنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَْنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمّا فِي بُطُونِها وَلَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْها تَأْكُلُونَ؛(1) و از آسمان، آبى به اندازه فرود آورديم و آن را در زمين جاى داديم، و ما براى از بين بردن آن مسلّماً تواناييم. پس براى شما به وسيله آن، باغ هايى از درختان خرما و انگور پديدار كرديم كه در آنها براى شما ميوه هاى
1. مؤمنون (23)، 18 - 21.
فراوان است و از آنها مىخوريد. و از طور سينا درختى برمىآيد كه روغن و نان خورشى براى خورندگان است. و همانا براى شما در چهارپايان درس عبرتى است: از [شيرى] كه در شكم آنها است به شما مىنوشانيم، و براى شما در آنها منافع بسيارى است، و از [گوشت] آنها مىخوريد.
همچنين غير از اصل غريزه گرسنگى و اشتهاى به غذا خوردن، غالباً اينگونه است كه وقتى بدن انسان به چيز خاصى احتياج دارد، به طور طبيعى اشتهاى آدمى نيز به همان چيز تعلق مىگيرد. اين هم نعمت ديگرى در اين زمينه است كه خداوند به انسان ارزانى داشته است.
بنابراين ملاحظه مىكنيم كه خداى متعال چه دستگاه حكيمانهاى را ترتيب داده است تا انسان بتواند ساليانى را در اين دنيا زندگى كند و حياتش بقا و دوام داشته باشد.
اما مسأله به همينجا ختم نمىشود و خداوند در وراى همه اينها مصلحت ديگرى را نيز قرار داده است كه انسان را مبهوت مىكند و نشان مىدهد كه حكمتهاى خداى متعال تا چه حد تو در تو است و در پس هر لايهاى، لايه ديگرى از حكمت وجود دارد. حكمت ديگرى كه خداوند در پس اين دستگاه پيچيده غريزه گرسنگى و خلق انواع غذاها در خارج، قرار داده اين است كه انسان براى هر لقمهاى از غذا كه مىخواهد تناول كند يك حكم شرعى هم آنجا وجود دارد كه زمينه يك امتحان را براى وى فراهم مىكند؛ احكامى از اين قبيل كه: از ربا نباشد، از مال غصبى نباشد، نجس نباشد، از حيوان حرام گوشت نباشد، و دهها حكم ديگر كه همه زمينه آزمايشى است براى انسان؛ آزمايشى كه هيچ چارهاى از آن نيست و خداوند اصولا انسان را خلق كرده تا او را مورد ابتلا و آزمايش قرار دهد و نيكوكار را از زشت كردار معلوم بدارد:
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(1) آن [خدايى] كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.
بنابراين غرض اصلى، آزمايش و امتحان انسان است؛ اما براى آزمايش لازم است فرصتى براى زندگى و بقا و حيات در اين عالم به او داده شود، و يكى از امورى كه امكان
1. ملك (67)، 2.
بقا و حيات در اين عالم را براى انسان فراهم مىكند، غذا خوردن و امور متعلَّق به آن، از قبيل: غريزه گرسنگى، وجود غذا در خارج، داشتن دهان و دندان، قدرت بلعيدن، دستگاه هاضمه و امور ديگر است.
نظير آنچه كه در مورد غريزه گرسنگى گفتيم در مورد ساير غرايز هم وجود دارد. در اين ميان يكى از سركشترين، و يا به تعبير بهتر، سركشترين غرايز انسان غريزه جنسى است، و مسأله آزمايش و امتحان كه اشاره كرديم در وراى همه غرايز انسان لحاظ شده كه در مورد اين غريزه بسيار بيشتر مصداق دارد. در واقع يكى از مهمترين، مشكلترين، حساسترين و مؤثرترين وسايل آزمايش انسان، غريزه جنسى است. از همين رو كسانى كه از آزمايش غريزه جنسى پيروز و سربلند بيرون بيايند، به مدارج عالى و مهمى از كمال دست پيدا مىكنند و جايگاهى رفيع همچون يوسف پيامبر مىيابند. از سوى ديگر نيز به علت مشكل بودن اين آزمايش، انسانهاى زيادى در اين عرصه به زمين مىخورند و مردود مىشوند.
اين غريزه آنچنان سركش است كه گاهى كسانى حاضر مىشوند به خاطر آن، عالمى را به آتش بكشند. اگر يك بررسى آمارى در مورد جناياتى كه در عالم واقع شده است صورت بگيرد، شايد بيشترين آمار مربوط به جناياتى باشد كه غريزه جنسى به نحوى در وقوع آنها دخيل بوده است. حتى كسانى تحقيقاتى كرده و كتابهايى نوشتهاند درباره جنگهايى كه ريشه و سرمنشأ اصلى آنها غريزه جنسى بوده است.
در هر صورت، از نظر مسأله آزمايش و امتحان، يكى از مهمترين عواملى كه انسان به وسيله آن مورد ابتلا قرار مىگيرد غريزه جنسى است. با اين حال، در سطح نازلتر، غرض مهم از وجود چنين غريزهاى در انسان، تداوم و بقاى نسل نوع بشر است. اگر اين غريزه نباشد، نسل بشر منقرض خواهد شد و در مدتى كوتاه، ديگر نوع و گونهاى از موجودات به نام «انسان» بر روى كره زمين باقى نخواهد ماند.
اما از سوى ديگر، مىدانيم كه ارضاى غريزه جنسى از راه معمول آن، يعنى اختيار همسر و تشكيل خانواده، مسائل و مشكلات متعددى از قبيل: مسكن، تهيه غذا و لباس، فرزنددار شدن، تربيت فرزندان و بزرگ كردن آنها را به همراه دارد. از اين رو، خداوند
اين غريزه را آنچنان نيرومند و جاذب قرار داده كه با وجود همه اين مسائل، انسان به ازدواج و تشكيل خانواده تن مىدهد و حاضر مىشود سختىها و مشكلات ناشى از آن را تحمل كند و بر خود هموار نمايد. بنابراين، غير از اصل وجود غريزه جنسى، اگر نبود قدرت و جاذبه قوى آن، باز هم انسانها انگيزه و رغبت چندانى براى تشكيل خانواده نداشتند و در نتيجه نسل نوع بشر در معرض انقراض قرار مىگرفت.
البته غير از اين، خداى متعال اسباب ديگرى را نيز در اين عرصه قرار داده كه آنها نيز به قبول ازدواج و تحمل مسائل و مشكلات آن از جانب افراد كمك مىكند. از جمله اين اسباب، براى مثال، مىتوان به محبت و علاقه بين دو همسر، محبت بين پدر و فرزند، و عاطفه و غريزه حيرتانگيز «مادرى» اشاره كرد.
بنابراين خداى متعال دستگاهى بسيار عجيب و حكيمانه را فراهم كرده كه در سايه آن، نوع انسان و نسل بشر حفظ شود و ادامه يابد. اگر اين دستگاه حكيمانه نبود، خداوند گروهى از انسانها را خلق مىكرد و آنها چند صباحى بر روى كره زمين زندگى مىكردند و طى مدتى كوتاه نسلشان منقرض مىشد و خداى متعال بايد انسانهايى جديد خلق مىكرد و اين مسأله مرتباً تكرار مىشد.
پس يك هدف مهم از وجود غريزه جنسى در نهاد انسان، بقاى نسل بشر است؛ اما با اين حال همانگونه كه اشاره كرديم، بر اساس اراده حكيمانه الهى، در اين خلال، امتحانها و ابتلائات بسيارى كه گاه بسيار عجيب نيز هست، براى آدمى پيش مىآيد و انسان به وسيله اين غريزه مورد آزمايش قرار مىگيرد. با حسابى سر انگشتى، شايد بتوان ادعا كرد كه دستكم نيمى از امتحانهاى انسان با اين غريزه ارتباط دارد. به عنوان شاهد و مؤيدى بر اين مدعا مىتوان به آن روايت مشهور نبوى اشاره كرد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)در آن مىفرمايد:
مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ؛(1) كسى كه ازدواج كند، محققاً نصف دينش را حفظ كرده است.
از اين روايت استفاده مىشود كه از لحاظ آمارى، نيمى از لغزشهاى انسان مربوط به
1. بحارالانوار، ج 103، ص 219، روايت 14، باب 1.
غريزه جنسى است و با ازدواج، آدمى خود را نسبت به نيمى از لغزشهايى كه ممكن است براى او پيش آيد بيمه كرده است.
نگرش افراطى و تفريطى به غريزه جنسى
اما مانند بسيارى از امور ديگر، در مورد غريزه جنسى نيز در طول تاريخ شاهد افراط و تفريطهايى بوده و هستيم. از يك سو عدهاى با ملاحظه آثار زيانبارى كه اين غريزه بر زندگى بشر داشته است، تصويرى سياه و زشت از اين غريزه در ذهنشان نقش بسته و با پليد دانستن آن درصدد برآمدهاند به طور كلى مسأله ازدواج و روابط جنسى را زير سؤال ببرند و آن را مطلقاً ممنوع كنند. اين گروه اينگونه تبليغ مىكنند كه انسانهاى بسيار كامل و نورانى و ملكوتى كسانى هستند كه بتوانند مطلقاً از ارضاى غريزه جنسى خوددارى كنند و در تمامى عمر به آن «نه» بگويند. اين گرايش را در طول تاريخ در ميان اقوام و گروههاى مختلفى مىتوان يافت كه از جمله آنها مىتوان به مسيحيت اشاره كرد. بر اساس قوانين كليسا، كشيشهاى كاتوليك حق ازدواج كردن ندارند و كسى كه بخواهد اين لياقت را بيابد كه در سلك خادمان خداوند و كليسا درآيد، بايد اين روح پليد را از خود دور كند و غريزه جنسى و متعلَّقات آن را براى هميشه ترك گويد و كنار بگذارد. البته قابل ذكر است كه اين تفكر انحرافى و غلط، مفاسد و مسائل و مشكلات عديدهاى را براى كليسا پيش آورده و انحرافات جنسى متعددى درميان برخى كشيشان گزارش شده كه بعضى از آنها عرق شرم بر پيشانى هر انسان آزادهاى مىنشاند.
از سوى ديگر نيز گرايشهاى طبيعتگرايانه و لذتمدارانهاى وجود دارد كه طرفداران آن معتقدند همه گرايشهاى طبيعى و لذتجويانه انسان، و از جمله غريزه جنسى، بايد كاملا آزاد و رها باشد و ايجاد هرگونه سدّ و مانعى در برابر آنها كارى اشتباه و خلاف فطرت است. برخى از اين افراد تا بدانجا پيش رفتهاند كه جز لذت جنسى چيزى را نمىشناسند و اصل و اساس همه چيز را در زندگى و شخصيت انسان به غريزه جنسى بازمىگردانند. بعضى از اينان، همچون فرويد، روانشناس و روانكاو معروف آلمانى، به اين ايده رنگ و لعاب علمى هم زده و مدعى شدهاند هدف اصلى انسان
ارضاى غريزه جنسى است و همه امور ديگر در واقع مقدمهاى براى ارضاى اين غريزه است. فرويد تمايز اصلى بين شخصيت طبيعى و نرمال با شخصيت غير سالم و نابهنجار را همين غريزه جنسى دانسته و معتقد است هرگونه نابهنجارى در شخصيت انسان، به سركوب شدن غريزه جنسى بازمىگردد. از اين رو نظريه علمى او در باب شخصيت اين است كه اگر مىخواهيم انسانها از شخصيتى كاملا سالم و بهنجار برخوردار باشند، بايد هيچ گونه محدوديتى بر سر راه ارضاى غريزه جنسى افراد ايجاد نكنيم و آنها را از اين نظر كاملا آزاد بگذاريم.
همچنان كه اشاره كرديم، حقيقت اين است كه با توجه به فلسفه آفرينش و حكمتهاى الهى، به راحتى مىتوان فهميد كه اصل اين غريزه در وجود انسان خير است و مثل ساير غرايز، نعمتى است كه خداى متعال در خلقت انسان و نظام آفرينش قرار داده است. با اين ديد، معناى آيات و رواياتى هم كه در اين زمينه وارد شده روشن مىشود و اين گونه نخواهد بود كه صرفاً از سر تعبّد بخواهيم آنها را بپذيريم. همان گونه كه توضيح داديم، حفظ نوع انسان و نسل بشر در گرو وجود اين غريزه است و اگر اين غريزه وجود نمىداشت، تمامى مواهب و پيشرفتهايى هم كه در اثر امتداد نسل انسان و انتقال تجربيات از نسلى به نسل ديگر عايد بشريت شده، لباس وجود نمىپوشيد و انسان از آنها بىبهره مىماند. اشاره كرديم كه اگر غريزه جنسى نبود، خداوند هر گروه از انسانها را كه خلق مىكرد پس از مدت كمى نسل آنها منقرض مىگرديد و لازم بود خداوند انسانهاى جديدى خلق كند؛ و بدين ترتيب تمدن بشرى پيوسته در مرحله بربريت و غارنشينى و انسانهاى نخستين باقى مىماند. همچنين فايده ديگر غريزه جنسى اين است كه ابتلائات و آزمايشهايى كه به وسيله اين غريزه براى انسان پيش مىآيد، زمينه رشد و كمال و پيشرفت هر چه بيشتر او در مسير «قرب الى الله» را فراهم مىكند. بنابراين حكمتهاى مختلفى در غريزه جنسى وجود دارد كه اگر به آنها توجه كنيم، تصديق خواهيم كرد كه به لحاظ «فلسفى» اين غريزه چيزى جز خير و نعمت براى آدمى نيست.
اما با اين حال بايد توجه داشته باشيم كه مسأله از لحاظ «اخلاقى» تفاوت مىكند. گرچه به لحاظ «فلسفى» اين غريزه چيزى جز خير و نعمت براى آدمى نيست، اما از نظر
«اخلاقى» اين غريزه هم مىتواند به گونهاى ارضا شود كه مطلوب و داراى ارزش اخلاقى مثبت باشد، و هم مىتواند به شكلى ارضا گردد كه نامطلوب و داراى ارزش اخلاقى منفى باشد. غريزه جنسى از اين نظر مثل بسيارى از افعال و امور ديگر است. براى مثال، از لحاظ اخلاقى، غذا خوردن به خودى خود نه خوب و نه بد است. اما اگر غذا خوردن عنوان پرخورى، شكمبارگى، حرامخوارى و نظاير آنها پيدا كند بد مىشود. همچنين اگر فرد آنقدر غذا نخورد كه قوايش تضعيف شود به حدّى كه هيچ كارى نتواند انجام دهد، آن نيز بد است.
بنابراين در مورد قوا و غرايزى كه خداى متعال در انسان قرار داده، نظر صحيح اين است كه از نظر نظام آفرينش، تمامى آنها فعل خدا و داراى حكمتاند. به طور كلى خداوند هر چه آفريده، نيكو و زيبا است:
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ؛(1) آن كسى كه هر چه آفريده، نيكو آفريده است.
اما به لحاظ اخلاقى ما وظيفه داريم كه تلاش كنيم حدود و ثغور اين قوا و غرايز را بشناسيم و بدانيم كه هر يك اگر تا چه حد و در چه جهت و با چه وصفى استفاده و اِعمال شود داراى ارزش مثبت است. در اين حال روشن است كه اگر آن حدود و ثغور رعايت نگردد فعل انسان بىارزش و يا حتى داراى ارزش منفى خواهد شد. قرآن از كسانى كه اين حد و مرزها را رعايت نمىكنند با تعبير «عادون» ياد مىكند؛ يعنى افرادى كه از حد تجاوز مىكنند و از خطوطى كه براى آنها تعيين شده رد مىشوند و فراتر مىروند.
از اين رو به كارگيرى و اِعمال هر يك از غرايز در صورتى كه حدود آن رعايت شود هيچ اشكالى ندارد، و بلكه بالاتر، مىتواند ارزش مثبت داشته باشد و موجب كمال انسان و رضايت خداى متعال و اولياى او شود و اجر و ثواب الهى بر آن مترتب گردد.
انحراف غرايز از مسير طبيعى
براى آنكه اين بحث ملموستر و عينىتر شود مناسب است آن را در قالب مثالى بيان كنيم. براى مثال، خوردنىها را در نظر بگيريد. انسان به صورت فطرى طورى آفريده
1. سجده (32)، 7.
شده كه ميل به غذا خوردن دارد. همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، اين ميل يكى از نعمتهاى الهى در مورد انسان است كه موجب مىگردد نياز بدن انسان به انرژى و انواع مواد و ويتامينها تأمين شود و آدمى بتواند به حيات خويش ادامه دهد. در اين ميان، برخى از افراد در اثر وسوسههاى شيطانى يا شرايط اجتماعى خاص، به استفاده از خواركىهايى روى مىآورند كه براى بدن انسان ضرر دارد و جسم و روح او را بيمار مىسازد. براى مثال، خداى متعال براى تأمين آب مورد نياز بدن، آب گوارا و شربتهاى متنوع و خوشگوار را آفريده است؛ همچنان كه براى اهل بهشت نيز آشاميدنىها و نوشيدنىهاى معطر و لذتبخش و طربآور قرار داده است:
يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيق مَخْتُوم * خِتامُهُ مِسْكٌ... * وَمِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيم * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ؛(1) [نيكوكاران] از بادهاى مُهر شده [و دست نخورده] سيراب شوند، [بادهاى كه]مُهر آن، مشك است... و آميخته با «تسنيم» است، همان چشمهاى كه مقربان از آن مىنوشند.
وَيُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلاً * عَيْناً فِيها تُسَمّى سَلْسَبِيلا؛(2) و در آن جا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد به آنان مى نوشانند، از چشمه اى كه در آن جا «سلسبيل» ناميده مى شود.
اما با وجود نوشيدنىهاى مفيد و مطبوع در اين عالم، افرادى به سبب القائات شيطانى به چيزهايى روى مىآورند كه آثارى زيانبار براى انسان در پى دارد و مضرات متعددى در آنها نهفته است. اين افراد ممكن است به تدريج به خوردن چيزهايى عادت كنند كه با طبيعت اوليه آدمى سازگار نيست و فطرت سالم و ابتدايى انسان آنها را نمىپذيرد. در اين حال، طبيعت ثانويهاى در اين افراد شكل مىگيرد و چنان به اين مواد پليد و بدبو و بدمزه خو مىگيرند كه ديگر قادر به ترك آنها نيستند. در مورد برخى نوشيدنىها ومواد مخدر همه ما كم و بيش نمونههايى از اين دست را ديدهايم و احياناً تعجب كردهايم كه به راستى انسان عاقل چگونه ممكن است اينگونه به مصرف چنين چيزهايى معتاد و وابسته شود.
اكنون در ساير موارد و مُشتَهيات ديگر نيز داستان عيناً از همين قرار است و خداوند
1. مطففين (83)، 25 - 28.
2. انسان (76)، 17 - 18.
در همه آنها فطرت ابتدايى بشر را طورى قرار داده كه اشتها و ميل او به چيزهايى است كه برايش مصلحت دارد و به خير و صلاح او است. غريزه جنسى نيز سمت و سوى اوليهاش اينگونه است كه انسان به جنس مخالف خود ـ مرد به زن و زن به مرد ـ تمايل دارد و تحت تأثير اين تمايلات به جفتگزينى و تشكيل خانواده روى مىآورد و بدين ترتيب، مصلحت بقاى نسل بشر تأمين مىگردد. بنابراين، هدفْ عبارت است از بقاى نسل انسان، و ابزار تأمين و تحصيل هدف، غريزه جنسى و ميل و گرايش فطريى است كه اين دو جنس نسبت به يكديگر دارند. خداوند اين غريزه را قرار داده تا اين دو جنس به هم نزديك شوند و جذب يكديگر گردند و آن مصلحت تأمين شود. اما كسانى در اثر وسوسهها و تلقينات شيطانى و تقليدهاى بىمنطق، از اين مسير اوليه و فطرى منحرف مىشوند و به ورطههايى سخيف و زشت فرو مىغلطند. در اينجا نيز ملاحظه مىكنيم امورى را كه ميل فطرى و ابتدايى انسان به آنها نيست، افرادى در اثر انحراف فطرت، به آنها علاقه پيدا مىكنند و گاه به گونهاى مىشود كه حالت اعتياد براى آنها پيدا مىكند و نمىتوانند خود را از چنگ اين علاقه برهانند. اين درست نظير اعتياد به مشروبات الكلى يا مواد مخدر و افيونى است. طبيعت و فطرت اوليه انسان به گونهاى نيست كه او را به سمت اين امور بكشاند، و اين خودِ آدمى است كه چنين بلايى بر سر خود مىآورد. خداوند انگور را خلق كرده كه هم مىتوان از آن شراب مستىآور و زايل كننده عقل درست كرد و هم مىتوان آب انگورى گوارا فراهم ساخت:
وَمِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَالأَْعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً؛(1) و از ميوه درختان خرما و انگور، شراب مستى آور [و ناپاك] و روزىِ نيكو و پاكيزه مىگيريد.
ميل فطرى انسان به مشروبسازى و مشروبخوارى نيست و اين كار را شياطين جن و انس به آدمى ياد دادهاند:
إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَْنْصابُ وَالأَْزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ؛(2) هر آينه شراب و قمار و بت ها و تيرهاى قرعه، پليد [و] از عمل شيطانند.
در مسائل جنسى نيز همينطور است و برخى رفتارهايى كه در اين حوزه از برخى
1. نحل (16)، 67.
2. مائده (5)، 90.
انسانها سر مىزند غير طبيعى و ضد فطرى است. قرآن كريم قوم لوط را مبتكر يك رفتار انحرافى در اين زمينه مىداند و در معرفى عمل آنها اشاره مىكند كه قبل از ايشان هيچ كس از آدميان دست به اين كار نزده است:
وَلُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَ الْعالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛(1) و [به خاطر آوريد]لوط را آن هنگام كه به قوم خود گفت: آيا عمل بسيار زشتى انجام مىدهيد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است؟ شما از روى شهوت، به جاى زنان با مردان مىآميزيد. آرى شما گروهى اسرافكار هستيد.
اينكه قبل از قوم لوط كسى مرتكب اين عمل شنيع نشده، نشاندهنده آن است كه فطرت انسان خواستار چنين چيزى نيست، وگرنه انسانهاى قبل نيز به آن تمايل مىداشتند و آن را انجام مىدادند. اين كار توسط قوم لوط پايهگذارى شد و سپس به تدريج در بين مردم شايع گرديد و در زمان ما متأسفانه كار به قدرى بالا گرفته كه به صورت مسألهاى بسيار عادى درآمده و حتى كسانى به اين كار و عضويت در انجمنها و گروههاى «همجنسبازان» افتخار مىكنند!
چنين تمايلاتى قطعاً خلاف فطرت و انحراف از آن است كه به كمك وسوسههاى شيطان، آدمى به آن مبتلا مىشود و گاه به حدى مىرسد كه ابتدا زندگى خود و خانوادهاش و پس از آن نيز جامعه را فاسد مىكند، و بدين ترتيب حكمت آفرينش اين غريزه ـ يعنى بقاى نسل بشر ـ از بين مىرود. قرآن در وصف اينگونه افراد تعبيراتى همچون: قومٌ عادون، قومٌ مُسرفون و قومٌ تَجهلون را به كار مىبرد:
وَتَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ؛(2) و [آيا]آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده وا مىگذاريد؟ بلكه شما مردمى تجاوز گرديد.
إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛(3) شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان مى آميزيد. آرى، شما گروهى اسراف كاريد.
1. اعراف (7)، 80 و 81.
2. شعراء (26)، 216.
3. اعراف (7)، 81.
أَإِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛(1) آيا شما به جاى زنان، از روى شهوت با مردان درمى آميزيد؟ بلكه شما مردمى جهالت پيشه ايد.
بنابراين، استفاده صحيح از غريزه جنسى منوط به اين است كه ارضاى آن از مسير فطرى انجام گيرد. اگر اينگونه شد، اين غريزه نه تنها مانع پيشرفت آدمى نخواهد شد، بلكه حتى مىتواند با شرايطى به عبادت تبديل شود و به پيشرفت و كمال انسان و تقربش به خداى متعال كمك كند. اما اگر كسى اين غريزه را به بىراهه برد و منحرف ساخت و نعمت خداوند را تباه كرد، مسؤوليت عواقب اين امر بر عهده خود او است و نمىتوان اشكال را به گردن غريزه جنسى انداخت. غريزه جنسى يك نعمت الهى، و اشتها و ميلى است كه خداوند براى بقاى نسل بشر در وجود انسان قرار داده، و در شرايطى حتى مىتواند موجب قرب الى الله و رسيدن به اجر و پاداش اخروى شود. حال اگر كسى اين غريزه را به طور ناصحيح به كار گرفت و موجب تباهى خود و ديگران گرديد، آيا مىتوان نتيجه گرفت كه غريزه جنسى ذاتاً امرى بد و شرّ و ناپاك است و غير از ضرر و زيان براى انسان ثمرى ندارد؟
اهميت كنترل غريزه جنسى در نيل به فلاح
نكته قابل توجه ديگر در اين آيات، اهميتى است كه به كنترل غريزه جنسى، به عنوان يكى از شرايط رسيدن به فلاح و رستگارى داده شده است. در آيات قبل كه در راستاى شرايط فلاح، بحث نماز، دورى از لغو، و دادن زكات مطرح شد، براى هر يك از اين سه موضوع يك آيه آورده شده است، اما براى مسأله كنترل غريزه جنسى به تنهايى سه آيه اختصاص يافته است:
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُون.
در هر صورت، براى رسيدن به فلاح، و رهايى از خطراتى كه در اين مسير وجود دارد و دامهايى كه شيطان گسترده است، انسان بايد كاملا مراقب غريزه جنسى باشد و در اين
1. نمل (27)، 55.
زمينه خود را رها نكند و به هر نداى شيطانى پاسخ مثبت ندهد. بايد بسيار مراقب باشيم تا نعمتى را كه مىتواند ابزار تكامل و پيشرفت ما باشد، به نقمت و مانعى بر سر راه كمال خويش مبدّل نسازيم. در اينباره اگر به مقتضاى فطرت عمل كنيم، غريزه جنسى زمينهاى مىشود براى رسيدن به مودت، رحمت، آرامش و سكون روحى:
وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛(1) و از نشانههاى او اينكه از [جنس]خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان ها آرامش يابيد، و ميانتان دوستى و رحمت قرار داد.
گرايش و ميل فطرى زن و مرد نسبت به يكديگر، آنها را به هم نزديك مىكند و موجب تشكيل كانون خانواده و ايجاد انس و صفا و محبت بين آن دو مىگردد و هر دو در ساحل اين كانون به آرامش مىرسند. از اين رو كانون گرم خانواده مىتواند نمونهاى كوچك از بهشت در دنياى مادى باشد. اما متأسفانه كسانى چون دلشان درحال و هوايى ديگر گرفتار مىآيد و از فطرت صحيحْ منحرف مىشوند، خود را ازنعمت و فضايل تشكيل خانواده محروم مىسازند.
از اين رو انسان بايد بسيار مراقب باشد كه در اين مسير انحرافى نيفتد، چراكه افتادن در اين مسير چنين خطرى را به همراه دارد كه انسان به جاى صعود به مدارج انسانى، به پستترين دركات حيوانى سقوط مىكند. متأسفانه در دنياى امروز ما شاهد فجايعى بسيار تلخ در اين زمينه هستيم كه برخى اخبار آن در مجلات و روزنامهها نيز انعكاس مىيابد. با تأسف فراوان شاهديم كار به جايى رسيده كه در برخى كشورها نه تنها در استفاده از جنس مخالف هيچ حد و مرزى قائل نيستند، بلكه عمل شنيع همجنسبازى را نيز كاملا رسمى و قانونى كردهاند! حتى كار را بدانجا رساندهاند كه انسان از گفتن آن نيز شرم دارد، و با كمال تأسف مشاهده مىكنيم كه حتى به كودكان كم سن و سال و اطفال خُردسال روى آوردهاند! عمق اين فاجعه تا بدان حد است كه برخى به اين مقدار هم اكتفا نمىكنند و براى ايجاد تنوع و ارضاى تمنيات افسار گسيخته خود به سراغ حيوانات مىروند! تعجب، تأسف و حيرت انسان هنگامى بيشتر مىشود كه با اين حقيقت مواجه
1. روم (30)، 21.
مىگردد كه باندهاى بزرگى از افراد سرشناس، از سياستمداران گرفته تا ثروتمندان و سرمايهداران بزرگ، در چنين شبكههايى فعاليت مىكنند و عضويت دارند!
زهى تأسف و شرم بر اين بشر به اصطلاح مدرن و متمدن! در مقايسه چنين انسانهايى با حيوانات است كه آدمى به حقيقت كلام الهى، كه «بَلْ هُمْ أَضَل» واقف مىگردد و درمىيابد كه اين به ظاهر آدميان از هر حيوانى پستتر و فروتر شدهاند و آبروى انسان و انسانيت را بردهاند:
وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛(1) و در حقيقت، بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چراكه]دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلانند.
آرى، اين است داستان انسان كه از يك سو مىتواند آن قدر تنزل پيدا كند كه از هر حيوانى پستتر شود، و از سوى ديگر مىتواند آنقدر اوج بگيرد كه از فرشتگان نيز بالاتر رود. در بحث غريزه جنسى و كنترل آن، كسانى مىتوانند آنچنان ترقى كنند كه به پايه و مقام حضرت يوسف صدّيق برسند. يوسفى كه در عنفوان جوانى و اوج شهوت و غريزه جنسى قرار دارد و همه چيز براى ارضاى اين غريزه او آماده و مهيا است، اما دست رد به سينه دل و غريزه و شهوت مىزند و در آن صحنه خدا را مىبيند و سر در گرو اطاعت او مىنهد:
وَراوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَْبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ؛(2) و آن [زن] كه يوسف در خانه اش بود، خواست از او كام گيرد، و همه درها را بست و گفت: «بيا كه از آنِ توام!» [يوسف]گفت «پناه مىبرم به خدا! او ولى نعمت من است [،و] مقام مرا گرامى داشته است. قطعاً ستمكاران رستگار نمىشوند.»
1. اعراف (7)، 179.
2. يوسف (12)، 23.
در مورد غريزه جنسى، جوانان به خصوص بايد بيشتر مراقب باشند؛ چراكه طغيان غريزه جنسى در اين سنين از هر زمان ديگرى بيشتر و مهار آن نيز مشكلتر است. به ويژه در روزگار ما كه وسايل تهييج و تحريك اين غريزه از در و ديوار مىبارد و عوامل تحريككننده در همه جا فراهم شده، اين مراقبت حساسيت و تأكيد ويژهاى پيدا كرده است.
اكنون ممكن است سؤال شود كه بالاخره در اين شرايط و با چنين وضعيتى تكليف جوانها چيست و در اين زمينه چه بايد بكنند؟ در پاسخ بايد بگوييم در صدر همه توصيهها، توصيه به ازدواج است. قرآن كريم در اين زمينه به ديگران نيز سفارش مىكند كه شرايط ازدواج افراد بىهمسر را فراهم كنند:
وَأَنْكِحُوا الأَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ؛(1) مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درست كارتان را؛ اگر تنگ دست باشند خداوند از فصل خود آنان را بى نياز خواهد كرد، و خدا گشايش دهنده دانا است.
البته ممكن است به هر جهت شرايط اجتماعى به گونهاى باشد كه عدهاى از جوانان نتوانند ازدواج كنند. امروزه در جامعه خود ما اين مسأله عموميت دارد و جوانان ما غالباً به لحاظ مسائل و مشكلات مالى و اقتصادى، شرايط تحصيلى، شغل و نظاير آنها نمىتوانند به راحتى ازدواج كنند. غير از اين، برخى شرايط عقلانى هم ايجاب مىكند كه جوانها خيلى زود و به صرف اينكه به سن تكليف رسيدهاند رو به ازدواج نياورند. كسى كه مىخواهد ازدواج كند طبيعتاً ابتدا بايد چيزهايى درباره تشكيل خانواده و زندگى خانوادگى، آيين همسردارى، آداب فرزنددارى و تربيت فرزند و مانند آنها بياموزد. از اين رو اگر نوجوانى قبل از اينكه به چنين بلوغ عقلانى برسد، به صرف احساس نياز به همسر، براى ازدواج اقدام كند، احتمال اينكه آن ازدواج به ناكامى بينجامد و سرانجامِ موفقى نداشته باشد زياد است.
در هر صورت، گاهى مسائلى نظير: لزوم رشد عقلانى بيشتر، اشتغالات علمى و تحصيلى، تنگناهاى مالى و اقتصادى و نظاير آنها ايجاب مىكند كه فرد تا مدتى از ازدواج
1. نور (24)، 32.
خوددارى كند. اين مسأله به خصوص در مورد خانمها ممكن است بيشتر مصداق داشته باشد و سالهايى از سن ازدواج آنها بگذرد اما خواستگار مناسبى كه بخواهند به او پاسخ مثبت بدهند، نداشته باشند. قرآن كريم اين مردان و زنان را به عفاف توصيه مىكند:
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ؛(1) و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى يابند، بايد پاك دامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نياز گرداند.
كنترل چشم، ضامنى مهم براى كنترل غريزه جنسى
براى كنترل غريزه جنسى و حفظ پاكدامنى و پرهيز از آلودگى، مقدماتى لازم است كه اگر انسان آن مقدمات را فراهم نكند امكان خطا و لغزشش در مسأله غريزه جنسى افزايش مىيابد. از همين رو احكام شرعى متعددى در همين زمينه قرار داده شده تا همگان، به ويژه جوانان و كسانى كه قادر به ازدواج نيستند، از آلودگىهاى جنسى محفوظ بمانند. از جمله اين مقدمات كه بسيار اهميت دارد، كنترل نگاه و چشم است. قرآن كريم در سوره «نور» به رابطه بين كنترل چشم و محفوظ ماندن از آلودگىهاى جنسى اشاره مىكند:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ * وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ؛(2) به مردان مؤمن بگو چشم هاى خود را [از نگاه به نامحرمان] فروگيرند و پاكدامنى ورزند، كه اين براى آنان پاكيزهتر است [و] خداوند به آنچه مىكنند آگاه است. و به زنان باايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى]فرو گيرند و پاكدامنى ورزند.
مفاد آيه اين است كه اگر مىخواهيد به «يحفظوا فروجهم» برسيد، بايد چشمتان را كنترل كنيد و به دستور «يغضّوا من ابصارهم» عمل نماييد.
قرآن كريم براى آنكه زمينه آلودگى جنسى از راه نگاه و چشم را هر چه محدودتر
1. نور (24)، 33.
2. همان، 30 و 31.
سازد و احتمال آن را تا آن جا كه ممكن است كاهش دهد، در ادامه همين آيه دستور حجاب را مطرح كرده و به زنان توصيه مىكند كه زيور و زينت و زيبايىهاى خود را از نامحرمان بپوشانند و محفوظ بدارند و خلاصه، از هرگونه عملى كه زمينه تحريك جنسى مردان را فراهم مىكند خوددارى نمايند:
وَقُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ... وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ؛(1) و به زنان باايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو گيرند و پاكدامنى ورزند و زينت خود را ـ بهجز آن مقدار كه [طبعا]نمايان است ـ آشكار ننمايند، و بايد روسرى خود را بر گردن خويش افكنند و زينت خود را آشكار نسازند... و پاهاى خود را [به هنگام راه رفتن به گونهاى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد [و صداى خلخالى كه به پا دارند شنيده شود.]
اصولا كنترل چشم بسيار آسانتر از كنترل شهوت است؛ و اين در حالى است كه زمينه طغيان شهوت و هيجانات جنسى غالباً از راه چشم و ديدن اندام و چهره افراد، عكس، فيلم و مانند آنها فراهم مىشود. از اين رو كنترل چشم مقدمهاى بسيار مهم براى كنترل شهوت و جلوگيرى از هيجانات جنسى بىمورد و گناهآلود است. اگر انسان از ابتدا خود را عادت دهد و چشم خود را كنترل نمايد و به اينگونه مناظر نگاه نكند، زمينه بروز بسيارى از گناهان و آلودگىهاى جنسى خودبهخود مسدود مىشود.
علاوه بر اين، كنترل نگاه و چشم موجب كمال نفس و نورانيت و صفاى باطن مىگردد و بسيارى از عنايات ويژه خداى متعال را براى انسان به ارمغان مىآورد. از جمله اين عنايات مىتوان به تعبير خواب، چشم برزخى پيدا كردن و ديدن ناديدنىها، و اطلاع از اسرار و امور پنهانى اشاره كرد. اينكه به حضرت يوسف(عليه السلام) علم تعبير خواب داده شد، بىارتباط با اين مسأله و عفتورزى آن حضرت در رويارويى با زليخا نبود. داستان ابن سيرين در اين زمينه معروف و مشهور است و غير از او افراد فراوان ديگر را
1. همان، 31.
نيز سراغ داريم كه به سبب حفظ چشم از گناه و خويشتندارى در هيجانات گناهآلود جنسى، مورد عنايت خاص خداوند قرار گرفتهاند. يكى از اين افراد مرحوم شيخ رجبعلى خياط است كه معاصر ما بود و در تهران زندگى مىكرد و در سال 1354 شمسى از دنيا رفت. آن بزرگوار كه داراى چشم برزخى و مقامات شامخ معنوى بود، ابتداى تحولش، كه با يك حركت جهشى در مسير تكامل همراه بوده، به همين مسأله كنترل غريزه جنسى و كفّ نفس در اين عرصه مربوط مىشود.(1)
بنابراين كنترل چشم يكى از عوامل مهم براى مهار غريزه جنسى و جلوگيرى از افتادن در لغزشگاههاى ناشى از طغيان اين غريزه است. البته تنها چشم نيست و كنترلهاى ديگرى نيز بايد در اين زمينه اعمال شود. براى مثال، موسيقىها و آهنگهايى وجود دارد كه بسيار مهيّج است و گوش دادن به آنها باعث تحريك شديد غريزه جنسى مىشود. از اين رو علاوه بر چشم، گوش را هم بايد كنترل كرد و از شنيدن چنين آهنگها و موسيقىهايى باز داشت. يا رمانها و داستانهايى وجود دارد كه در زمينه مسائل جنسى بسيار اغواگر و تحريككننده هستند و خواندن برخى از آنها ممكن است حتى از ديدن و تماشاى بسيارى از فيلمها تحريككنندهتر باشد. طبيعى است كه براى جلوگيرى از طغيان شهوت بايد از خواندن چنين متنها و داستانهايى خوددارى ورزيد. همچنين وارد شدن در عرصه شوخىها و بذلهگويىهاى جنسى و زشت و تحريككننده مىتواند زمينهاى براى انحرافات جنسى باشد. از اين رو به خصوص كسانى كه ازدواج نكردهاند، بايد از گفتن و شنيدن چنين مطالبى برحذر باشند. البته مثل همه موارد اطاعت و بندگى خدا، مقيد شدن به چنين كنترلهايى شايد در ابتدا براى انسان مشكل باشد و يا حتى ناممكن و غير عملى جلوه كند، اما اگر كسانى به خودشان اين زحمت را بدهند و مدتى
1. خلاصه اين داستان به نقل از خود مرحوم شيخ رجبعلى چنين است: در ايام جوانى دخترى رعنا و زيبا از بستگان دلباخته من شد و سرانجام در خانهاى خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلى خدا مىتواند تو را خيلى امتحان كند، بيا يك بار تو خدا را امتحان كن و از اين حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرفنظر كن! سپس به خداوند عرضه داشتم: خدايا! من اين گناه را براى تو ترك مىكنم، تو هم مرا براى خودت تربيت كن! (به نقل از: محمدى رىشهرى، محمد، كيمياى محبت، چ اول، 1378. شرح حال و زندگى مرحوم شيخ رجبعلى خياط را مىتوانيد در همين كتاب مطالعه كنيد.)
اين كار را تمرين كنند، خواهند ديد كه در مدتى نسبتاً كوتاه، مسأله برايشان كاملا عادى و بسيار سهل و ساده مىشود. حتى كار به جايى مىرسد كه اين بار اگر احياناً از دستشان دربرود و، براى مثال، فقط يك نگاه آلوده در طول روز داشته باشند، شبهنگام خوابشان نمىبرد و مرتب خود را سرزنش مىكنند كه چرا آن خطا از ايشان سر زده است. كسانى كه اهل اين وادى هستند و لذت بندگى و اطاعت خدا را چشيدهاند، مىگويند افرادى كه چشم و گوش خود را كنترل مىكنند، خداوند به آنها لذتهايى عنايت مىفرمايد كه از لذت ارضاى غريزه جنسى بسيار شيرينتر و بالاتر است.
و سرانجام، آخرين نكته اينكه، در زمينه دستورات اسلامى و فرامين الهى، هيچ دستور و فرمانى را نبايد كوچك و سبك انگاشت. در اين مسير انسان نبايد تصور كند كه فلان گناه، صغير است و ارتكاب آن چندان مهم نيست؛ چراكه برخى گناهان صغيره مقدمهاى براى ورود به گناه ياگناهان كبيرهاى هستند. بايد توجه داشت كه در بسيارى از موارد، انسان آرام آرام و به تدريج به سمت گناه كبيرهاى كشيده مىشود و سپس در آن گناه تا بدانجا پيش مىرود كه به انجام آن معتاد مىشود و ترك آن برايش بسيار دشوار مىگردد. بنابراين براى آنكه دچار چنين ورطههايى نشويم، بايستى از همان ابتدا مراقب باشيم و خود را طورى تربيت كنيم كه كوچكترين حدود و دستورات شرعى را نيز مهم بدانيم و آنها را رعايت نماييم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org