قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس سوم

 

 

 

ارتباط زكات و رستگارى (2)

 

 

 

 

 

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بيهوده روى گردانند، و آنان كه زكات مى پردازند.

 

 

محبت به مال، مانعى مهم براى رستگارى

همچنان‌كه پيش از اين گفتيم، در اين آيات به برخى اوصاف مؤمنانى كه به «فلاح» مى‌رسند اشاره شده است. اولين صفتى كه ذكر شده خشوع در نماز است كه چون بحث آن را در سال‌هاى گذشته داشتيم از اين آيه عبور كرديم. آيه دوم، اعراض از لغو را صفتى ديگر براى مؤمنان رستگار دانسته است، كه پيرامون آن نيز توضيحاتى را ارائه كرديم و بحث آن گذشت. در آيه بعد بحث زكات مطرح شده كه در جلسه قبل مطالبى پيرامون آن عنوان گرديد و در اين جلسه بايد در تتميم و تكميل آنها توضيحات و مطالب ديگرى نيز مطرح كنيم.

در جلسات پيشين و در توضيح مفهوم «فلاح» اشاره كرديم كه اين مفهوم اشاره به شرايطى دارد كه انسان در راه و مسيرى، در معرض تنگناها، مشكلات، پستى و بلندى‌ها و ناهموارى‌هايى قرار دارد، كه اگر بتواند به سلامت از آنها بگذرد، گفته مى‌شود كه به فلاح و رستگارى دست يافته است. طبيعتاً نرسيدن به فلاح و رستگارى نيز بدين معنا خواهد بود كه انسان نتوانسته از اين تنگناها جان به در برد و در چم و خم ناهموارى‌ها و لغزشگاه‌هاى راه گرفتار آمده است.


1. مؤمنون (23)، 1ـ4.

البته گرفتارى و مشكل گاهى از ناحيه ديگران به انسان تحميل مى‌شود و گاه نيز آدمى خود با دست خويش موجبات آن را فراهم مى‌كند. در قضيه بازماندن از فلاح و رستگارى، گرچه جناب «ابليس» نيز نقش دارد، اما نقش اساسى بر عهده خود ما است و اين خود انسان است كه دست و پاى خويش را مى‌بندد و به درون پرتگاه‌هاى عميق و خطرناك مى‌افكند.

همچنين بايد توجه داشت كه بازماندن از فلاح ـ مثل خود فلاح و رستگارى ـ مراتب و درجات مختلفى دارد و افراد در اين قضيه وضع يكسانى ندارند. از باب تشبيه معقول به محسوس، گاه نظير اين است كه انسان فقط دستش بسته است، گاه مانند آن است كه هم دست‌ها و هم پاهايش بسته است، گاه علاوه بر اين‌ها در پرتگاهى عميق نيز سقوط كرده، و گاه نيز غير از همه اين امور، فضا و محيط پيرامون آدمى نيز چنان تاريك و ظلمانى و تيره و تار است كه قادر به ديدن هيچ چيز نيست.

در هر صورت، به مناسبت بحث انفاق اكنون مى‌خواهيم به اين نكته اشاره كنيم كه يكى از چيزهايى كه دست و پاى انسان را مى‌بندد و مانعى بزرگ در راه فلاح و رستگارى او به حساب مى‌آيد «شُحّ نفس» است. قرآن كريم در دو جا و با تعبيرى كاملا مشابه و يكسان، يكى از شرايط نيل به فلاح را خلاصى از اين صفت دانسته است:

وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (1) و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ايشانند كه رستگارانند.

فعل «يوق» در اين آيه مجهول آورده شده و به جاى آن‌كه بفرمايد: و مَنْ يَقِ شُحَّ نَفْسِهِ (= و هركس كه خسّت نفسش را نگاه دارد) فرموده است: وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِه؛ يعنى، كسى كه از بخل و خسّت نفس خود نگاه داشته شود. اين تعبير مى‌تواند اشاره به اين مطلب باشد كه اين خداوند است كه بايد مدد نمايد و انسان را از شر بخل نفس حفظ كند، وگرنه آدمى خود به تنهايى از عهده اين كار برنمى‌آيد.

اصولا به طور كلى يك نكته مهم تربيتى و اخلاقى اين است كه آدمى بايد توجه داشته باشد كه از خود چيزى ندارد و همه توفيقات و نعمت‌هايى كه نصيبش مى‌شود از


1. حشر (59)، 9 و تغابن (64)، 16.

لطف و عنايت خداى متعال است. براى مقاومت در مقابل خطرها و انحرافات نفس نيز ما از خود توان و قدرتى نداريم و اگر مى‌توانيم خود را از آنها مصون بداريم، در حقيقت به مدد خداوند است كه اين توفيق نصيب ما مى‌گردد.

در هر حال، مفاد و مضمون اين آيه همان بحث «انفاق» است و از آن استفاده مى‌شود كه شرط رسيدن به فلاح، انفاق و بذل مال در راه خدا است. همان‌طور كه اشاره كرديم، اين آيه در دو جا عيناً تكرار شده است، و در هر دو آيه با توجه به مطلبى كه قبل از اين عبارت آمده، ادعاى مذكور (ارتباط فلاح با انفاق) كاملا تأييد مى‌شود؛ به ويژه در سوره «حشر» كه مى‌فرمايد:

وَيُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) و آنها ديگران را بر خود مقدّم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند؛ و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ايشانند كه رستگارانند.

در آيه ديگر نيز قبل از اين عبارت، به انفاق دستور داده شده است:

وَأَنْفِقُوا خَيْراً لأَِنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(2) انفاق كنيد كه براى شما بهتر است، و كسانى كه از خسّت نفس خود نگاه داشته شوند، ايشانند كه رستگارانند.

«شُحّ» همان بخل و حالت نفسانيى است كه مانع انفاق مى‌شود و نمى‌گذارد انسان اموالش را در راه خدا بدهد. آيه مى‌فرمايد اگر كسى از شرّ اين صفت خلاص شود به فلاح خواهد رسيد. اين اصطلاحاً «منطوق» آيه است و مفهوم مخالفش اين مى‌شود كه: اگر كسى از گرفتارى بخل رهايى نيابد از رسيدن به فلاح باز خواهد ماند؛ كه اين مفهوم مخالف نيز به نوبه خود تقريباً مضمون اين آيه مى‌شود كه:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛(3) هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.


1. حشر (59)، 9.

2. تغابن (64)، 16.

3. آل عمران (3)، 92.

در اين آيه مى‌فرمايد، هرگز به نيكى نخواهيد رسيد جز اين‌كه از آنچه دوست مى‌داريد انفاق كنيد؛ آيه «وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ‌...» نيز مجموع منطوق و مفهومش اين مى‌شود كه: كسى كه از بخل نفس نگاه داشته شود «مُفلح» خواهد بود، اما اگر گرفتار بخل و امساك باشد هيچ‌گاه به فلاح نخواهد رسيد. البته اين‌كه آيا انسان به صرف اين‌كه از اموال خود انفاق كند موجب فلاح او خواهد شد يا حتماً بايد با شرايطى همراه باشد، طبعاً از آيه «وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» اين مطلب استفاده نمى‌شود و به اصطلاح، آيه در مقام بيان اين مطلب نيست. اين آيه از اين جهت، نظير آيه «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُون» مى‌شود كه آن‌جا هم در مقام بيان اين نيست كه چه نمازى و چند ركعت باشد و چگونه بخوانند، بلكه فقط اجمالا بيان مى‌كند كه نماز با خشوع تأثير مهمى در فلاح انسان دارد. آيه «وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» نيز اين مطلب را بيان مى‌كند كه دادن زكات تأثير قابل توجهى در فلاح انسان دارد، اما ديگر در مقام بيان نكاتى از اين قبيل نيست كه آيا هر زكاتى چنين اثرى دارد و آيا همه زكات‌ها و انفاق‌ها از اين جهت مساوى هستند يا خير.

اما مانند بحث نماز خوشبختانه در اين‌جا نيز در آيات متعدد ديگر و در رواياتْ اين نكات را بيان كرده‌اند. صرف‌نظر از روايات فراوانى كه در اين زمينه داريم، بسيارى از اين نكات با رجوع به آيات ديگرى كه در خود قرآن وجود دارد قابل استفاده است كه در اين‌جا به برخى از آنها اشاره مى‌كنيم.

 

دو نكته اساسى در انفاق

از جمله آموزه‌هايى كه به طور يقينى از مجموع معارف اسلام استفاده مى‌شود اين است كه از نظر اسلام اولا تكامل انسان در «قرب به خدا» است، و ثانياً امورى كه در اين امر تأثير بالفعل دارد و موجب سعادت انسان مى‌شود مشروط به «قصد قربت» است. به عبارت ديگر، تقرب الى الله امرى قصدى است و بدون قصد محقق نمى‌شود. حتى نماز كه بالاترين عبادت‌ها و ابزار تقرب الى الله است، ممكن است به گونه‌اى خوانده شود كه نه‌تنها موجب تقرب نگردد، كه موجب بعد و دورى انسان از خدا نيز بشود؛ و آن در صورتى است كه نماز انسان از روى «ريا» باشد. هر عبادت ديگرى هم، و به طور كلى هر

عملى كه بخواهد موجب قرب به خدا شود حتماً بايد قصد قربت در كار باشد و بدون آن هيچ تأثيرى در تقرب به خداى متعال نخواهد داشت. به تعبير سوم، اعمالى كه در اسلام به نام «عبادت» يا «افعال اخلاقى» ناميده مى‌شوند و مطلوب هستند، مانند اندام و پيكرى مى‌مانند كه نيازمند روح هستند. هر اندامى، و به طور كلى پيكر آدمى اگر روح داشته باشد فايده و اثر خود را دارد، اما جسم و پيكر بدون روح، هرچه هم قوى، زيبا، موزون و متعادل باشد هيچ فايده و خاصيتى ندارد و حتى گاهى مى‌تواند تأثير منفى هم داشته باشد. در زكات دادن و انفاق كردن نيز اولين شرط اين است كه براى «مقرِّب الى الله» بودن لازم است كه به قصد قربت انجام گيرد.

اما غير از قصد قربت، چند نكته حايز اهميتِ ديگر نيز در مورد انفاق و زكات وجود دارد كه قرآن خصوصاً روى آنها تأكيد كرده است. از جمله اين نكات كه جلسه گذشته نيز اشاراتى به آن داشتيم، اين است كه انفاق بايد از اموال و چيزهايى باشد كه انسان آن را دوست دارد. بسيارى از ما وقتى مى‌خواهيم چيزى انفاق كنيم، آن چيزهايى را مى‌دهيم كه در منزل مايه زحمت است، يا در معرض فاسد شدن است و مى‌خواهيم دور بريزيم و برايمان ثمرى جز تنگ كردن جا ندارد. اگر بخواهيم غذايى انفاق كنيم، آن غذايى را مى‌دهيم كه احتمال فاسد شدن آن مى‌رود، اگر لباس باشد آن لباسى را مى‌دهيم كه كهنه و رنگ و رو رفته يا احياناً تنگ شده باشد و ديگر به درد ما نمى‌خورد و قابل استفاده نيست. از اسباب و اثاثيه نيز آنهايى را مى‌دهيم كه هيچ استفاده‌اى برايمان ندارد و به علت تنگى جا مجبوريم بيرون بگذاريم تا رفتگر محله آنها را ببرد و ما را از شرّ آن‌ها خلاص كند.

خدايى كه ما را آفريده و از نقاط ضعف ما به خوبى آگاهى دارد دقيقاً روى همين مسأله انگشت گذاشته و با بيانات مختلف فرموده، انفاق را از چيزهايى قرار دهيد كه خودتان آنها را دوست داريد. يكى از اين بيانات همان آيه معروف «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» است كه بحث آن گذشت. آيه ديگر كه آن را نيز پيش از اين ذكر كرديم، اين آيه است كه مى‌فرمايد:

وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً؛(1) و غذاى خود را با اين كه به آن علاقه [و نياز] دارند به مسكين و يتيم و اسير مى‌هند.


1. انسان (76)، 8.

البته اين معنا بنا بر اين مبنا است كه ضمير در «حُبِّهِ» به «طعام» بازگردد، اما اگر احتمال ديگر را مبنا قرار دهيم كه ضمير به «الله» بازگردد، معنا اين مى‌شود كه غذايشان را به خاطر محبت خدا به مسكين و يتيم و اسير مى‌دهند.

در آيه‌اى ديگر مى‌فرمايد، انفاق از چيزهايى نباشد كه اگر به خود شما بدهند رغبتى به گرفتن آن نداريد و اگر هم بپذيريد با چشم‌پوشى و اغماض و از اين بابت است كه مى‌خواهيد ردّ احسان نشده باشد و دست طرف را رد نكرده باشيد، وگرنه چيز فايده‌دارى نيست كه بخواهيد آن را بگيريد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَمِمّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الأَْرْضِ وَلا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از چيزهاى پاكيزه اى كه به دست آورده ايد، و از آنچه براى شما از زمين برآورده ايم انفاق كنيد، و در پى ناپاك آن نرويد كه [از آن]انفاق نماييد، در حالى كه [اگر آن را به خودتان مى‌دادند] جز با چشم‌پوشى [و بى‌ميلى] نسبت به آن نمى‌گرفتيد، و بدانيد كه خداوند بى‌نياز ستوده است.

همان‌گونه كه پيش‌تر نيز اشاره كرديم، سرّ اين تأكيد اين است كه يكى از موانع مهم رشد انسان، دل‌بستگى به مال دنيا است. اين علاقه انسان را زمين‌گير مى‌كند و آدمى را از پرواز در ملكوت بازمى‌دارد و به سمت حضيض دنيا و عالم ماده و تعلقات و زخارف دنيايى پايين مى‌كشد. روح آدمى نظير پرنده‌اى است كه به پرواز به سوى ملكوت تمايل دارد، و تعلقات دنيايى مانند سنگ‌هايى هستند كه به پاى اين پرنده بسته مى‌شوند و پرواز او را كند مى‌كنند و گاه آن‌چنان سنگين‌اند كه هرچه تلاش مى‌كند و خيز برمى‌دارد، نمى‌تواند از جاى برخيزد. صعود و پرواز ما بايد به سوى خدا باشد:

إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ؛(2) سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى‌رود.

اما ما خود را پاى‌بست امور دنيوى كرده‌ايم و گاه به پاى دل و روحمان چنان سنگ‌هاى ثقيل و سنگينى از تعلقات دنيايى بسته‌ايم كه مانند سنگ آسيايى است كه به پاى پرنده‌اى


1. بقره (2)، 267.

2. فاطر (35)، 10.

كوچك بسته باشند. روشن است كه با چنين وضعيتى اين پرنده هرچه هم تلاش كند راه به جايى نخواهد برد. البته سنگ‌هاى تعلقات كوچك‌تر نيز تأثيرشان اين است كه به اندازه وزنشان انسان را از نفَس مى‌اندازند و در سرعت سير و ميزان اوج پرواز او خلل ايجاد مى‌كنند.

سرّ اين‌كه انفاق باعث فلاح و رستگارى انسان مى‌شود نيز اين است كه اين بندهاى تعلق را از دل و روح آدمى باز مى‌كند. هنگامى كه انسان آنچه را برايش زحمت كشيده و عرق ريخته و به آن علاقه دارد، با دست خويش انفاق مى‌كند و در راه خدا مى‌دهد، طبعاً در راه تضعيف اين دل‌بستگى و علاقه گام برداشته و هرچه اين كار را بيشتر تمرين و تكرار كند دل‌بستگى‌اش نيز روز به روز كمتر و كمتر خواهد شد. با اين وصف، پيدا است كه انفاق چيزهايى كه به هر دليل ديگر به كارمان نمى‌آيند و به نحوى مى‌خواهيم از دست آنها خلاص شويم تأثيرى در كاستن از علاقه به مال و تضعيف اين دل‌بستگى نخواهد داشت. چيزى را كه مى‌خواسته‌ايم دور بريزيم، اكنون بر خدا منّت مى‌گذاريم و به خاطر رضاى او آن را انفاق مى‌كنيم! چنين انفاقى چگونه مى‌تواند زنگار تعلق خاطر به مال دنيا را از دل بزدايد و از ثقل آن بكاهد؟! بنابراين يك اصل مهم در انفاق و تأثيرگذارى آن در راستاى هدفى كه براى آن تشريع گرديده، اين است كه چيزهايى را انفاق كنيم كه به آنها علاقه داريم و به كارمان مى‌آيند و به داشتن آنها متمايليم.

 

اهميت اخلاص در انفاق

نكته ديگرى كه قرآن كريم در مورد انفاق بر آن تأكيد دارد نكته‌اى عمومى است كه در همه عبادات و افعال قربى اهميت دارد، و آن عبارت از «اخلاص» است. انفاق از جمله كارهايى است كه ماهيتش به گونه‌اى است كه نسبت به برخى افعال ديگر، زمينه ريا و خودنمايى و مقاصد غير خدايى در آن بيشتر است. از همين رو قرآن در مورد اخلاص در انفاق تأكيد خاص و ويژه دارد؛ از جمله، در جايى مى‌فرمايد:

وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَلاَِنْفُسِكُمْ وَما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ؛(1) و هر مالى كه انفاق كنيد به سود خود شما است، و[لى] جز براى طلب خشنودى خدا انفاق مكنيد.

 


1. بقره (2)، 272.

نيت‌ها و قصدهاى غير خدايى در انفاق مختلف است كه برخى از آنها شايد از لحاظ اخلاقى ممدوح و پسنديده هم باشند، اما به هر حال از ديدگاه اسلامى نمى‌توانند بار ارزشى لازم را به انفاق تزريق كنند. براى مثال، ممكن است كسى انفاقى را از سر رأفت، عطوفت و دل‌سوزى انجام دهد. گرچه اصل اين‌كه انسان نسبت به ديگران عطوفت داشته باشد صفتى ممدوح است، اما اگر انفاق با چنين نيتى صورت پذيرد چندان تأثيرى در تقرب الى الله ندارد. اين صفت، براى مثال، اگر در كافرى باشد، مى‌تواند زمينه‌اى باشد براى آن‌كه ظلمت‌هاى كفر و خودپرستى و نظاير آن را از او دور كند و شرايط مساعدى را در نفس وى براى رشد و تكامل و پذيرش ايمان فراهم نمايد. اما اين مسأله فقط در همين حد است و فراتر از اين تأثيرى ندارد. البته در بين علماى اسلامى در اين زمينه بحثى هست كه اصولا كارهاى خير اگر از غير مؤمنان سر بزند آيا در سعادت آنها تأثيرى دارد يا خير؟ اين بحثى است مفصل كه ما فعلا مجال پرداختن به آن را نداريم و تناسب چندانى نيز با بحث فعلى ما ندارد، اما همان‌گونه كه اشاره كرديم، اقل فايده‌اى كه مى‌توان براى آن برشمرد اين است كه آلودگى‌هاى شديدى كه در اثر كفر و گناه در روح شخص كافر به وجود آمده، به واسطه انجام كارهاى نيك زدوده شده و ظرف نسبتاً تميز و مساعدى را فراهم مى‌كند كه فرد را به پذيرش ايمان بسيار نزديك مى‌كند و تنها نياز به جرقه‌اى دارد تا نور ايمان در قلبش جلوه‌گر شود. به تعبير فلسفى، تأثير افعال نيك، در مورد شخص كافر، در حد «رفع مانع» است، اما اين‌كه آيا بيش از اين هم فايده‌اى بر آن مترتب است يا خير، بحثى است عميق كه بايد در فلسفه اخلاق به صورت فنى و تخصصى دنبال شود.

در هر صورت، اگر بخواهيم تأثير فعل از حد «رفع مانع» فراتر رود و موجب رشد ما و قرب به خداى متعال شود، بايد تنها به قصد قربت، و به تعبير قرآن، به صورت «تُرِيدُونَ وَجْهَ الله» باشد:

وَما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللهِ وَما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاة تُرِيدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ؛(1) آنچه به عنوان ربا مى‌پردازيد تا در اموال


1. روم (30)، 39.

مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت، و آنچه را به عنوان زكات مى‌پردازيد و تنها رضاى خدا را مى‌طلبيد [مايه بركت است، و] كسانى كه چنين مى‌كنند داراى پاداش مضاعفند.

البته اخلاص در عمل و اين‌كه انسان بتواند عملى را «خالصاً لِوَجْهِ الله» انجام دهد، خود مراتب مختلفى دارد. اجمال قضيه اين است كه درجه اخلاص انسان بستگى دارد به اين‌كه آدمى چه اندازه خدا را مى‌شناسد و تا چه حد خدا را دوست دارد. از اين رو، براى بالا بردن درجه اخلاص، انسان بايد هم معرفتش نسبت به خدا كامل‌تر شود و هم بايد محبتش نسبت به ذات اقدس حق فزونى يابد. هركس هر چقدر خدا را بيشتر دوست بدارد، آن‌گاه مى‌تواند كارش را خالص‌تر انجام دهد. در عالم رفاقت‌ها و دوستى‌هاى دنيايى نيز همين قاعده حاكم است. اگر محبت كسى دل انسان را پر كرده باشد حاضر است همه زندگى خود را بدون هيچ چشم‌داشتى و فقط به خاطر خود محبوب و جلب نظر و رضايت او به پاى محبوبش بريزد. در آن سو نيز، اگر به كسى علاقه نداشته باشد، بسيار با زحمت و كراهتْ حاضر مى‌شود كارى براى او انجام دهد. در عالم معنويات هم هر قدر معرفت و محبت انسان به خدا بيشتر باشد، مى‌تواند پايه اخلاص و قصد تقرب خود را بالاتر ببرد. همان‌گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، در اين‌جا انسان مى‌تواند درجه اخلاصش را به جايى برساند كه حتى توقع يك تشكر خشك و خالى هم از كسى كه خدمتى به او كرده، نداشته باشد و جز رضاى خداوند، ذره‌اى چيز ديگر را در نظر نگيرد:

وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيرا * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً؛(1) و غذاى [خود]را با اين‌كه به آن علاقه [و نياز]دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند؛ [و مى‌گويند:] ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‌كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهيم.

 

مَثَلى از قرآن درباره انفاق

و اما در مقابلِ «وجه الله» و «مرضاة الله» خطر ابتلا به «ريا» قرار دارد. قرآن كريم براى بيان


1. انسان (76)، 8 و 9.

تفاوت ميان كار كسانى كه اموالشان را «لله» و براى خدا انفاق مى‌كنند و كسانى كه انفاقشان «ريايى» و به انگيزه‌هاى غير الهى است مثَلى بسيار جالب و گويا مى‌زند. اين مثَل گرچه طولانى است و ضمن چند آيه بيان شده، اما مرور آن در اين‌جا براى روشن شدن بحث ما بسيار مناسب و به‌جا است:

مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَاللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَاللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ * الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ * قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها أَذىً وَاللهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ * يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأَْذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْء مِمّا كَسَبُوا وَاللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ * وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَاللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيل وَأَعْناب تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الآْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ * يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَمِمّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الأَْرْضِ وَلا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ؛(1) مثَل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند همانند دانه‌اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه‌اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مى‌كند و خداوند گشايش‌گر دانا است. كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده‌اند منّت و آزارى روا نمى‌دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [محفوظ]است و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى‌شوند. گفتار پسنديده [در برابر نيازمندان] و گذشت [از اصرار و تندى آنان] بهتر از صدقه‌اى


1. بقره (2)، 261 ـ 267.

است كه آزارى به دنبال آن باشد، و خداوند بى‌نياز بردبار است. اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، صدقه‌هاى خود را با منّت و آزار باطل مكنيد، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم، انفاق مى‌كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد. پس مثَل او همچون مثَل سنگ صافى است كه بر روى آن خاكى [نشسته] است و رگبارى به آن رسيده و آن [سنگ] را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان [= رياكاران] نيز از آنچه به دست آورده‌اند بهره‌اى نمى‌برند، و خداوند گروه كافران را هدايت نمى‌كند. و مثَل كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‌كنند، همچون مثَل باغى است كه در جايى بلند قرار دارد [كه اگر]رگبارى به آن برسد دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم به آن نرسد باران ريزى [براى آن بس است]، و خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد بينا است. آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير آنها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ] از هرگونه ميوه‌اى [فراهم] باشد، و در حالى كه او را پيرى فرا‌رسيده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گردبادى آتشين بر آن [باغ]زند و [باغ يك‌سره] بسوزد؟ اين‌گونه، خداوند آيات [خود] را براى شما روشن مى‌گرداند، باشد كه شما بينديشيد. اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، از چيزهاى پاكيزه‌اى كه به دست آورده‌ايد، و از آنچه براى شما از زمين برآورده‌ايم، انفاق كنيد و در پى ناپاك آن نرويد كه [از آن] انفاق نماييد، در حالى كه [اگر آن را به خودتان مى‌دادند] جز با چشم‌پوشى [و بى‌ميلى]نسبت به آن نمى‌گرفتيد، و بدانيد كه خداوند بى‌نياز ستوده است.

كار ما نظير زراعت است و اعمالى كه در اين دنيا انجام مى‌دهيم مانند بذرى است كه امروز مى‌كاريم و در آخرت آن را برداشت خواهيم كرد: اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ الآخرة. اكنون كسى را در نظر بگيريد كه مى‌خواهد بر روى صخره‌اى صاف كه مقدارى خاك روى آن نشسته، زراعت كند و مقدارى بذر آورده و بر روى آن خاك‌ها پاشيده و انتظار دارد كه سبز شود و محصولى از آن برداشت كند. تصور كنيد در اين حال بارانى تند و رگبارى شديد شروع به باريدن كند. نتيجه معلوم است: باران تمامى آن خاك‌ها و بذرها را شسته و با خود مى‌برد و آن كشاورز تمام اميدهايش بر باد

مى‌رود و هيچ‌چيز برايش باقى نمى‌ماند. قرآن مى‌فرمايد، مثَل كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و براى غير خدا انفاق مى‌كنند، مثَل اين كشاورز است و آنها نيز همچون اين كشاورز تمام زحمت‌هايى كه مى‌كشند برباد مى‌رود و هيچ نتيجه‌اى برايشان به بار نخواهد آورد: لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْء.

از سوى ديگر، باغ و زمين حاصل‌خيزى را در نظر بگيريد كه در جايى مرتفع و مناسب واقع شده است، و به تعبير قرآن: كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة.حال آن رگبار و باران تند بهارى اگر بر اين زمين ببارد چه خواهد شد؟ اين بار نتيجه كاملا برعكس است و اين آب فراوان باعث خواهد شد كه صاحب آن زمين و باغ به هنگام درو و برداشت محصول، بسيار بيشتر از آنچه انتظار داشت محصول برداشت كند: فَأَتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ. حتى اگر باران‌هاى پرآب بهارى نباشد، براى چنين زمينى بارانى ريز و نرم نيز كافى است تا محصولى نسبتاً خوب و درخور توجه از آن براى كشاورز حاصل شود: فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَل. قرآن مى‌فرمايد، مثَل انفاقى كه با نيت صحيح و براى جلب رضايت حق‌تعالى انجام شود، مثَل چنين باغى است كه در هر حال صاحبش را دست خالى و بى‌نصيب نخواهد گذاشت.

افراد بسيارى هستند كه اموالى فراوان و ميليونى، و حتى گاه ميلياردى، صرف كارهاى خير و عام المنفعه مى‌كنند و مردم هم ضمن تعريف و تمجيد بسيار، دعاگوى آنها هستند؛ اما بايد توجه داشت اين‌كه اين انفاق‌ها واقعاً چقدر براى خود اين افراد مفيد و مؤثر است، بستگى دارد به اين‌كه نيتشان تا چه حد پاك و الهى باشد. اين افراد اگر كارشان براى ريا و خودنمايى و شهرت و امثال آن باشد، گرچه مردم از ثمره كارشان استفاده مى‌كنند اما براى خودشان مانند همان زراعت بر صخره صاف است كه با يك باران تماماً شسته مى‌شود و از بين مى‌رود و هيچ اثرى از آن باقى نمى‌ماند. در مقابل، اگر كسى نيت خود را پاك كرد و الهى ساخت، حجم كارش گرچه محدود و كم هم باشد اما حظّ و بهره‌اى وافر از آن نصيبش خواهد شد.

در هر صورت اين هم يكى از مسائلى است كه قرآن در مورد انفاق بر آن انگشت گذارده و ما را به اين امر توجه داده كه مفيد بودن اين عمل و تأثير آن در رشد و كمال انسان مشروط به اين است كه از روى اخلاص و «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله» و «يُرِيدُونَ وَجْهَ الله» انجام شود.

هشدارى ديگر

اگر كسى با نيت پاك و خالص و واقعاً قربةً الى الله انفاق كرد آيا مى‌تواند مطئمن باشد كه انفاقش مثمر ثمر خواهد بود و به تعبير قرآن، از هر بذرى كه پاشيده است هفتصد برابر برداشت خواهد كرد؟

پاسخ منفى است، و آدمى بايد مراقب باشد عاملى نفرستد كه اين زراعت و محصول را بسوزاند و فاسد كند. به عبارت ديگر، تا اين‌جا شرايط و بحث‌هايى كه مطرح شد مربوط به اين بود كه اصل زراعت درست و صحيح واقع شود، اما پس از كشت بذر انسان بايستى مراقب باشد كه زراعتش دچار آفت نشود يا آتشى در آن نيفتد و هر آنچه را كاشته بر باد ندهد. در آياتى كه پيش از اين ذكر كرديم، قرآن كريم در اين زمينه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأَْذى؛(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقه هاى خود را با منّت و آزار باطل مكنيد.

همچنين مى‌فرمايد:

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ؛(2) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده اند منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى‌شوند.

از اين رو بايد بسيار مراقب باشيم كه با منّت گذاشتن بر افراد و مطرح كردن بعضى مطالب و بر زبان آوردن برخى سخنان، انفاق و كار نيك خود را ضايع و تباه نسازيم. گاه انسان حرفى مى‌زند و توجه ندارد كه با آن سخن، خروارها محصولى را كه انفاقش به بار آورده، آتش مى‌زند و به تلّى از خاكستر تبديل مى‌كند. برخى افراد در روز قيامت هرچه جستوجو مى‌كنند اثرى از انفاق‌هاى فراوان خود نمى‌يابند. وقتى از علت اين امر سؤال مى‌كنند به آنها گفته مى‌شود كه شما آتشى افروختيد و اعمال خود را از بين برديد. در آيات مذكور از سوره بقره قرآن كريم اين مطلب را اين‌گونه به تصوير مى‌كشد:


1. بقره (2)، 264.

2. همان، 262.

أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيل وَأَعْناب تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللهُ لَكُمُ الآْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛(1) آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير آنها نهرها روان است، و براى او در آن [باغ] از هرگونه ميوه‌اى [فراهم] باشد، در حالى كه او را پيرى رسيده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گردبادى آتشين بر آن [باغ] زند و [باغ يك‌سره] بسوزد؟ اين‌گونه، خداوند آيات [خود] را بر شما روشن مى‌گرداند، باشد كه شما بينديشيد.

بنابراين انسان بايد مراقب باشد تا با سركوفت زدن، تحقيركردن، زخم زبان زدن و انجام رفتارهاى آزاردهنده نسبت به كسانى كه به آنها انفاق كرده است، عمل خويش را باطل و بى‌اثر نسازد.

 

انفاق پنهانى يا انفاق آشكار؟

نكته ديگر در بحث انفاق اين است كه آيا انفاق را بايد علنى انجام داد يا سرّى و پنهانى؟ قرآن كريم در آيه‌اى به اين پرسش پاسخ داده و با بى‌اشكال دانستن انفاق علنى، انفاق مخفيانه و پنهانى را بهتر دانسته است:

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوها وَتُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ؛(2) اگر صدقه ها را آشكار كنيد، اين كارِ خوبى است، و اگر آن را پنهان داريد و به مستمندان بدهيد، اين براى شما بهتر است.

علنى انجام دادن انفاق، يكى از مزايا و محسّناتش اين است كه موجب تشويق ديگران به اين كار مى‌شود و به سايرين الگو و سرمشق ارائه مى‌كند. ما خود در مساجد، تكايا و جلسات مذهبى نيز تجربه كرده‌ايم كه براى جمع‌آورى پول جهت انجام كارهاى خير يك نفر بايد برخيزد و پيش‌قدم شود تا ديگران را نيز به مشاركت وادارد. اگر آن يك نفر بلند نشود و پيشنهاد نكند، سايرين خودبه‌خود كمتر انگيزه براى كمك كردن و پول دادن دارند و يا اصلا به كلى از اين مسأله غافلند. اما يك نفر كه اقدام مى‌كند ديگران نيز به


1. همان، 266.

2. همان، 271.

دنبال او حركت مى‌كنند و در آن كار خير سهيم مى‌شوند. در انفاق هم اگر كاملا مخفيانه و سرّى باشد و كسى چيزى متوجه نشود، اين مسأله الگوگيرى و تأثير در ديگران اتفاق نمى‌افتد. از اين رو اين جهتِ حُسن و امتيازى است كه در انفاق علنى وجود دارد و در انفاق مخفيانه نيست.

اما از سوى ديگر، از آن‌جا كه انسان در معرض ابتلا به ريا قرار دارد و دست شيطان در اين زمينه‌ها براى باطل كردن اعمال انسان قوى است، براى كسانى كه هنوز خودسازى نكرده‌اند و بر شيطان و نفس خود درست مسلط نشده‌اند بهتر آن است كه انفاق‌هايشان را مخفيانه انجام دهند. اين قضيه در مورد ساير اعمال نيز صادق است و اين‌گونه افراد بهتر است، براى مثال، اگر نماز شب هم مى‌خوانند يا روزه مستحبى مى‌گيرند، طورى باشد كه ديگران متوجه نشوند و نفهمند، و بالاخره هرقدر انسان سعى كند كه كارها و اعمال نيكش مخفى باشد بهتر است.

در همين زمينه به خاطر دارم آن زمانى كه در مدرسه طلبگى بوديم، گاهى سحرها كه برمى‌خاستيم، مى‌ديديم كه خيلى از حجره‌ها خاموش است. ابتدا فكر مى‌كرديم افرادى كه در آن حجره‌ها بودند توفيق نماز شب و مناجات سحرگاهى ندارند، اما بعدها متوجه شديم كه آنها عمداً چراغ حجره‌شان را روشن نمى‌كردند تا كسى متوجه نشود كه آنها اهل سحرخيزى و نماز شب و تهجّدند. برخى از آنها در اين مخفى‌كارى آن‌قدر زرنگ بودند كه پس از ساعت‌ها مناجات و گريه و خواندن نافله شب و نماز صبح، نزديكى‌هاى آفتاب هم مى‌آمدند و در مسجد دو ركعت نماز مى‌خواندند تا ديگران فكر كنند كه آن‌ها نماز صبحشان را در آن موقع مى‌خوانند. با اين كار، نه‌تنها كسى از نماز شب خواندن و سحرخيزى آنها چيزى نمى‌فهميد، بلكه تصور مى‌شد كه آنها نماز صبحشان را هم بسيار دير و دقايقى قبل از طلوع آفتاب مى‌خوانند! اين كار آنها براى اين بود كه مى‌خواستند بينى شيطان را به خاك بمالند و راه وسوسه او را براى هرگونه ريا و تظاهر و خودنمايى ببندند و از اين جهت او را كاملا از خود نااميد كنند.

البته در اين زمينه بايد اين مطلب را نيز اضافه كنيم كه لازم است مراقب باشيم از آن طرف نيفتيم و شيطان ما را نسبت به مسأله ريا در وسواس نيندازد. گاه شيطان از اين در

وارد مى‌شود و آن‌قدر در مورد ريا نكردن در گوش انسان مى‌خواند كه براى پرهيز از ريا، انسان كلا آن عمل را ترك مى‌كند، و براى مثال، از خير نماز شب خواندن مى‌گذرد. روشن است كه اين اندازه وسواس در مخفى‌كارى به هيچ وجه صحيح نيست و بايد قطع داشته باشيم كه اين از دام‌هاى شيطان است. اين حالت از مصاديق آن ضرب‌المثل معروف است كه: «ديكته نانوشته غلط ندارد». اين‌جا شيطان از اين راه انسان را فريب مى‌دهد كه، براى مثال، با خود مى‌گويد، براى آن‌كه نكند ريا شود خوب است امشب نماز شب نخوانم. فردا شب نيز با همين وسوسه باز هم نماز شب را نمى‌خواند، فرداى آن شب نيز همين‌طور، و خلاصه اين وسوسه آن‌قدر ادامه پيدا مى‌كند كه آن عمل را به كلى ترك مى‌كند. نور چشم شيطان همين است كه ما نماز شب نخوانيم، و اين بار با وسوسه «پرهيز از ريا و خودنمايى» به اين هدف خود نايل آمده است. پس بايد مراقب باشيم كه در اين دام شيطان گرفتار نشويم. قاعده كلى در اين زمينه اين است كه اگر امر داير است بين علنى انجام دادن كار يا مخفى كردن آن، بهتر است كه براى پرهيز از ريا مخفيانه و به طور پنهانى انجام دهيم؛ اما اگر امر داير است بين اين‌كه علنى انجام دهيم يا اصلا ترك كنيم و انجام ندهيم، اين‌جا بايد به انجام آن كار به صورت علنى مبادرت ورزيم.

در پايان اشاره به اين نكته لازم است كه غالب آنچه در اين‌جا درباره انفاق گفتيم، اختصاص به انفاق ندارد و در ساير عبادات هم سارى و جارى است، ولى چون بحث آيه «وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون» مطرح بود، طبعاً گفتوگوى ما نيز به انفاق و رعايت اين نكات در مورد آن اختصاص يافت.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org