قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس يازدهم

 

 

 

 

عبدالرحمان و نماز

 

 

 

 

 

وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأَْرْضِ هَوْناً وَإِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً * وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياماً؛(1) و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه روى زمين به نرمى [و بى‌تكبر]راه مى‌روند، و چون نادانان ايشان را مورد خطاب قرار دهند [و سخنان نابخردانه گويند] به ملايمت پاسخ مى‌دهند. و كسانى كه در حال سجده يا ايستاده، شب را به روز مى‌آورند.

 

شب تا به صبح با نماز

در ادامه بحث درباره اوصافى كه براى «عباد الرحمان» در آيات پايانى سوره فرقان ذكر شده است، در اين جلسه صفتى را مورد بحث قرار مى‌دهيم كه در اين آيه به آن اشاره شده است:

وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياما؛ آنان كه درحال سجده يا ايستاده، شب را به روز مى‌آورند.

همچنان كه پيش از اين اشاره كرديم، در قرآن كريم دسته‌هاى مختلفى از آيات وجود دارد كه درباره گروه‌هايى همچون: صالحان، مؤمنان، متقين، محسنين و... اوصافى را ذكر كرده است. يكى از امورى كه تقريباً در تمامى اين موارد ذكر شده و مورد تأكيد قرار گرفته، نماز است. البته بسته به اقتضاى مقام و فصاحت و بلاغتى كه خداى متعال مد نظر داشته، نحوه تعبير در اين موارد يكسان نيست و كم و بيش اختلاف دارد. اما در سوره


1. فرقان (25)، 63 و 64.

فرقان و در بيان صفات عباد الرحمان، ملاحظه مى‌كنيم كه نامى از نماز برده نشده است. با اين حال، در اين آيات تعبير ديگرى آمده كه در زمينه تأكيد بر نماز بسيار پربارتر است؛ تعبيرى كه هيچ تناسبى با بنده گوينده ندارد و بحث كردن درباره آن براى امثال بنده كارى بس مشكل است. همچنين سازگار نبودن فرهنگ زمانه ما با حال و هواى اين تعبير، مشكل سخن گفتن پيرامون آن را دوچندان مى‌كند. البته اين مسأله اختصاص به اين مورد ندارد و موارد متعددى در قرآن كريم وجود دارد كه متضمن مطالبى است كه امروزه در نگاه ما بسيار عجيب به نظر مى‌آيد و مشكل مى‌توانيم آنها را باور و يا حتى تصور كنيم! البته روشن است كه ـ نعوذ بالله ـ قرآن سخن به گزاف نمى‌گويد و تمامى اينها امورى عملى و ممكن و قابل تحقق هستند.

در هر صورت، در اين آيه مى‌فرمايد: عبادالرحمان كسانى هستند كه شب را در حال قيام و سجده به صبح مى‌رسانند. اين تعبير را كه «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياما» زمانى مى‌توان به كاربرد كه بخش قابل توجهى از شب، صرف نماز با سجده‌هاى طولانى گردد.

اين در حالى است كه ما نمازهاى واجبمان را هم، كه آنها را در طول روز و به صورت پراكنده مى‌خوانيم و براى هر كدام بيشتر از چند دقيقه محدود وقت نمى‌گذاريم، معمولا با كسالت به جا مى‌آوريم و از آن احساس خستگى مى‌كنيم! برخى از ما گاهى كه در نماز جماعتى شركت مى‌كنيم كه امام جماعت كمى نمازش را طول مى‌دهد، حوصله‌مان سر مى‌رود و لحظه‌شمارى مى‌كنيم كه نماز هرچه زودتر تمام شود و راحت شويم!

آرى، در حالى كه رفتار بسيارى از ما در مورد نمازهاى واجبمان اين‌گونه است، خداوند مى‌فرمايد بندگان شايسته من كسانى هستند كه شبشان را با نماز سپرى مى‌كنند و به صبح مى‌رسانند: يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياما. همان‌گونه كه در كتاب‌هاى «نحو» وادبيات عرب آمده، «باتَ» به معناى شب را به روز آوردن است، و در مقابل آن «ظَلَّ» قرار دارد كه به معناى روز را به شب رساندن است.

در هر صورت، اگر نگوييم تمامى شب، اما كسى بايد دست كم بخش قابل توجهى از شب را صرف كارى كند تا گفته شود: باتَ عَلى كَذا يا يَبيتُ عَلى كَذا. بسيار بعيد است كه با چند دقيقه و نيم ساعت و امثال آنها بتوان تعبير «باتَ» را در موردى به كار برد. از اين رو

تعبير «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياما» در جايى صادق است كه تمام شب يا بخش قابل توجهى از آن صرف نماز و عبادت و قيام و سجده شود. اين تعبير يادآور آيات ابتداى سوره «مزّمّل» است؛ آن‌جا كه مى‌فرمايد:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلا؛(1) اى جامه به خويش فرو پيچيده! شب را به پا خيز مگر اندكى، نيمى از شب يا اندكى از آن بكاه، يا بر آن [نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده و با تأمل بخوان.

پيامبرى كه قرآن بر قلب مقدس او نازل شده و وجودش تجسم قرآن است، با اين حال خداى متعال به او امر مى‌فرمايد كه دست كم نيمى از شب را، اندكى كمتر يا بيشتر، مشغول نماز باش و با تأنّى و ترتيل به تلاوت قرآن بپرداز!

 

افسانه يا واقعيت

ديگران را نمى‌دانم، اما بنده نسبت به خودم بايد بگويم واقعيت اين است كه وقتى با اين‌گونه مفاهيم و تعابير قرآن مواجه مى‌شوم حقيقتاً برايم بسيار تعجب‌آور و حيرت‌انگيز است! ما كه خود را تابع قرآن مى‌دانيم، به خصوص امثال بنده كه غير از اين، مبلّغ دين هم هستيم و به اصطلاح، لباس نوكرى و سربازى حضرت ولىّ عصر، امام زمان ـ ارواحناله الفداء ـ را بر تن داريم، آيا اين قبيل آيات تا چه حد بر زندگى و اعمال و رفتار ما قابل تطبيق است؟ آيه‌اى كه فعلا محل بحث است، مى‌فرمايد بندگان خداى رحمان كسانى‌اند كه شب را با عبادت و سجده و قرائت قرآن به صبح مى‌رسانند؛ آن‌گاه اين آيه را مقايسه كنيد با وضع و حال امثال بنده كه تمام يا اكثر قريب به تمام شب را در بستر آرميده‌ايم و در واقع شب را با خواب به صبح مى‌رسانيم!

اين امور گرچه ممكن است امروزه براى ما افسانه جلوه كند، اما بزرگان متعددى را سراغ داريم كه واقعاً از چنين حالاتى برخوردار بوده‌اند. يكى از بزرگان ـ كه من هيچ وقت نشنيده بودم از خودش و اشتغالات و حالاتش صحبت كند ـ مى‌فرمود، زمانى كه من


1. مزّمّل (73)، 4-1.

جوان بودم، در مسجد سهله و در مقام ابراهيم كه نماز مى‌خواندم، در ركعت اول سوره بقره و در ركعت دوم سوره آل عمران را قرائت مى‌كردم!

كسى كه فقط در يك نمازش دو سوره بقره و آل عمران (يعنى نزديك به چهار جزء قرآن) را از حفظ مى‌خواند، قطعاً اين قبيل آيات برايش افسانه و عجيب نمى‌نمايد.

در حالات مرحوم شيخ انصارى آورده‌اند كه در ايام درس و بحثش در نجف، روزى در گرماى تابستان وارد منزل مى‌شود. كسانى كه تابستان نجف را ديده باشند، مى‌دانندكه چقدر گرم و سوزان است. در مقايسه، آب و هواى نجف از حيث گرما، چيزى شبيه شهرهاى جنوبى ايران نظير دزفول و اهواز است. در هر صورت، شيخ در آن گرماى سوزان در حالى كه تشنه بوده از راه مى‌رسد و تقاضاى آب مى‌كند. آن زمان‌ها در نجف از يخ و يخچال خبرى نبوده و براى تابستان و نگهدارى مواد غذايى و خنك كردن آب، سرداب‌هاى عميقى درست مى‌كرده‌اند و مشك‌ها و كوزه‌هايى را داخل سرداب‌ها آويزان مى‌كرده‌اند تا قدرى خنك شود. از اين رو تا بروند و از داخل سرداب آب را بالا بكشند و بياورند، شيخ فرصت را غنيمت شمرده و با خود مى‌گويد، خوب است دو ركعت نماز بخوانم، و پس فوراً تكبير مى‌گويد و مشغول نماز مى‌شود. تصور كنيد، ظهرِ تابستانِ نجف با گرماى 50 درجه، شيخ انصارى از درس خسته بازگشته وگفته برايش آب بياورند؛ اما در اين فاصله هم بى‌كار نمى‌نشيند و مشغول نماز مى‌شود! در هر صورت، پس از مشغول شدن به نماز، از قضا در حين نماز شيخ حال معنوى خوبى پيدا مى‌كند و براى كسب لذت بيشتر از صحبت و ديدار محبوب، مشغول خواندن يكى از سوره‌هاى طولانى قرآن مى‌شود. از اين رو تا نماز شيخ تمام شود مدتى طول مى‌كشد. در نتيجه هنگامى كه شيخ مى‌خواهد آب را بياشامد، گرم شده است. در نهايت شيخ كمى از همان آب گرم را مى‌نوشد و خدا را شكر مى‌كند و پى كار خود مى‌رود!

آرى، اينها هستند عبادالرحمان و كسانى كه مى‌توانند به تبعيت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) بگويند: قُرّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ؛(1) نور چشم من در نماز است.

بارى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) مطمئناً مصاديق بارز اين قبيل آيات هستند و


1. بحارالانوار، ج 76، ص 141، روايت 8، باب 19.

در اين ترديدى نيست. اما غير از آن بزرگواران، در بين شاگردان راستين ايشان نيز نمونه‌هاى برجسته‌اى در اين زمينه ديده مى‌شود و نقل‌هايى در مورد آنها در دست است كه انسان نسبت به صدق و صحت آنها اطمينان دارد و مى‌تواند قسم ياد كند كه واقعيت دارد.

امروزه با وجود آن‌كه ما در جامعه و نظام اسلامى زندگى مى‌كنيم، اما با اين حال متأسفانه نوع نگاه و ذهنيتى كه نسبت به زندگى و مسائل آن داريم باعث شده كه اين قبيل آيات و روايات براى ما بيگانه و ناآشنا جلوه كند. ما كه خود را تابع همين كتاب و همين دين و تربيت شده همين مكتب مى‌دانيم، وقتى در زندگى خود دقت مى‌كنيم، مى‌بينيم رفتارها و حالات ما هيچ شباهتى به اين قبيل آيات ندارد. در اين ميان، موارد مطرح شده در اين آيات گاهى مسائلى است كه جلوه عينى و محسوس ندارد و از اين جهت حتى درك و تطبيق آنها در مقام تصور هم براى ما مشكل است، اما آيه مورد بحث فعلى ما از مسائلى است كه براى ما كاملا محسوس و قابل تصور است. همه ما به خوبى مى‌دانيم و مى‌فهميم كه از شب تا به صبح نماز خواندن امرى شوخى و به هيچ وجه سهل و ساده نيست. ما در طول سال براى بيدار ماندن در يك شب قدر ده‌ها ترفند به كار مى‌بريم تا بالاخره موفق مى‌شويم آن شب را بيدار بمانيم. ما در اين شب چند مرتبه وضو مى‌گيريم، غسل مى‌كنيم، آب به صورتمان مى‌زنيم، دعاى جوشن كبير و افتتاح و مقدارى ابى حمزه و چند ركعت نماز مى‌خوانيم، پاى منبر مى‌نشينيم، به مرثيه گوش مى‌كنيم، مراسم قرآن به سر گرفتن انجام مى‌دهيم و خلاصه با مشغول كردن خود به كارهاى مختلف بالاخره موفق مى‌شويم كارى كنيم كه خوابمان نبرد و آن يك شب را تا صبح بيدار بمانيم. اما قرآن مى‌فرمايد: «عباد الرحمان» كسانى‌اند كه نه يك شب، بلكه هر شب تا به صبح بيدارند و تمام طول شب را به نماز و سجده و عبادت پروردگار مشغولند.

در اين زمينه نقل داستان‌هاى بزرگان و اولياى خدا كمك مى‌كند كه ما تصور نكنيم دين‌دارى همين چيزى است كه ما داريم و نپنداريم مؤمنان و بندگان صالح و شايسته‌اى كه خداوند در قرآن فرموده، مقصودش همين مسلمان‌هاى معمولى مثل ما است. امثال

بنده گاهى كه موفق مى‌شويم دو ركعت نمازى، زيارت عاشورايى، چيزى بخوانيم و مستحبى را به‌جا آوريم، فوراً طلب‌كار خدا مى‌شويم و تصور مى‌كنيم، ديگر كمترين كارى كه خداوند بايد در مورد ما انجام دهد اين است كه فرشتگان را براى ابلاغ وحى الهى بر ما نازل نمايد! به خاطر دارم زمانى، فردى به من مى‌گفت: مى‌گويند انسان اگر عبادت كند و برخى سختى‌ها را بر خود هموار نمايد صاحب كشف و كرامت و مقامات مى‌شود، اما من چندى است كه نماز شب مى‌خوانم و هنوز چيزى گيرم نيامده و كشف و كرامتى برايم حاصل نشده است! البته آن بنده خدا از روى سادگى اين مطلب را به زبان مى‌آورد و اظهار مى‌كرد، اما هستند بسيارى از افراد كه گرچه به زبان اظهار نمى‌كنند ولى ته دلشان همين است كه انتظار دارند پس از آن‌كه چند شبى نماز شب خواندند، حتماً بايد به كشف و كراماتى برسند و در همين دنيا مقاماتى برايشان ظاهر شود! اين بندگان خدا به ثواب آخرتِ تنها قانع نيستند و متوقعند كه خيلى زود در همين دنيا آثار كوچك‌ترين اعمال خود را ببينند!

اما در سوى ديگر انسان بندگانى را مشاهده مى‌كند كه حالات و عبادات آنها گاهى حقيقتاً بهت‌آور است و آدمى به دشوارى مى‌تواند بپذيرد كه كسانى چنين حالاتى داشته باشند. ما وقتى در حالات گذشتگان از اولياى خدا مطالعه مى‌كنيم، به افرادى برمى‌خوريم كه اگر يك شب نماز شبشان ترك مى‌شده، عزا مى‌گرفتند و مثل كسى كه عزيزى را از دست داده باشد، در آن روز ديگر اشتهايى به غذا خوردن نداشتند و مدام گريه و زارى مى‌كردند كه چه گناهى از آنها سرزده كه باعث شده يك شب توفيق نماز شب از آنان سلب شود! آن‌گاه اين‌گونه افراد با آن همه عبادت‌ها، در آخر شب سجده‌اى طولانى مى‌كردند كه خدايا، من چگونه شكر اين نعمت را به جا آورم كه گرچه من لايق اين عبادت نبودم، اما تو چقدر لطف‌ها كردى و اجازه دادى كه من روسياه در پيشگاه تو بايستم و عبادت كنم. آرى، اين بندگان نه تنها خود را طلب‌كار خدا نمى‌دانند، كه هزاران‌بار احساس بدهكارى و ديْن مى‌كنند كه چگونه خداوند با همه بى‌لياقتى‌ها و روسياهى‌هامان به ما توفيق داد كه سر بر آستانش بگذاريم و افتخار عبادت و خاكسارى درگاهش را نصيبمان فرمود.

براى خدا، نه براى خود

در آيه مورد بحث نكته‌اى لطيف وجود دارد كه قابل توجه است. در اين آيه اگر مى‌فرمود: الَّذِينَ يَبِيتُونَ سُجَّداً وَقِياما، همان مطلبى كه اكنون افاده مى‌كند از آن فهميده مى‌شد. اما تعبير آيه اين‌گونه است: الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياما؛ كه نكته لطيف آن مربوط به كلمه «لِرَبِّهِم» است. آيه مى‌فرمايد عبادالرحمان كسانى هستند كه از احياى شب‌ها به نماز و سجده، انگيزه و هدفى جز «لِرَبِّهِم» ندارند و تنها محرك آنان براى اين شب‌زنده‌دارى و قيام و سجود، خود خداى متعال و محبت و رضايت او است. اين در حالى است كه بسيارى از افراد ممكن است به انگيزه‌هاى مختلف ديگرى نماز شب بخوانند. براى مثال، در روايات داريم كه خواندن نماز شب باعث نورانى شدن و زيبايى چهره مى‌شود. از اين رو شنيده شده كه برخى افراد نماز شب مى‌خوانده‌اند تا چهره‌اى زيبا و نورانى پيدا كنند! يا، براى مثال، در روايات آمده كه نماز شب موجب وسعت روزى مى‌شود؛ و كسانى دست كم يكى از انگيزه‌هايشان براى خواندن نماز شب اين است كه از نظر رزق و روزى، زندگىِ پر رونقى داشته باشند. همچنين آثار مختلف ديگرى براى نماز شب ذكر شده، كه كم و بيش براى برخى از افراد نسبت به خواندن نماز شب انگيزاننده و محرك است.

پيداست كه اگر كسى با چنين انگيزه‌هايى به شب‌زنده‌دارى و خواندن نماز شب روى بياورد، در واقع عبادتش رنگ «لانفسهم» دارد و «لربهم» نيست. عبادالرحمان «يبيتون لربهم» هستند نه «يبيتون لانفسهم». آنان براى آثار دنيوى نماز شب، يا براى برآورده شدن حاجاتشان، و يا حتى ثواب اخروى نيست كه ساعت‌هايى را در دل شب به عبادت خدا و سجده بر درگاه بى‌نيازش مى‌پردازند. اگر عاشقى براى انس گرفتن با معشوقش به در خانه او برود، پس از آن‌كه با او نشست و انس گرفت و خلوت كرد، آيا در پايان مزدى از او طلب مى‌كند!؟ عاشق اصولا از رسيدن به نزد معشوق هدفى جز انس و الفت و هم‌صحبتى با او ندارد. براى او همين افتخار بس، كه معشوق درِ خانه به روى او باز كرده و اجازه داده كه با معشوقش انس بگيرد و خلوت نمايد. مگر عاشق از معشوق جز اين چه مى‌خواهد؟

از اين رو «عباد الرحمان» و آن كسانى كه عشق خدا را در سر دارند در ازاى عبادت خود مزدى از او طلب نمى‌كنند. آنان اگر توفيق عبادت داشته باشند، نه تنها حس طلب‌كارى ندارند، كه خود را بدهكار نيز احساس مى‌كنند و در انديشه‌اند كه چگونه شكر اين نعمت را به‌جا آورند. مگر توفيق هم‌صحبتى و انس با خدا، آن هم در خلوت و نيمه‌هاى شب، نعمت كم و كوچكى است كه كسى به سادگى بتواند از عهده شكر آن برآيد؟ البته حقيقت اين مطلب را بزرگان و اولياى خدا درك مى‌كنند و امثال بنده از همان قماشيم كه اگر شبى هم توفيقى براى شب‌زنده‌دارى و نماز شب پيدا كرديم، احساس مى‌كنيم كه حقى و منّتى بر خدا پيدا كرده‌ايم و خداوند بايد اين خدمتى را كه ما به او كرده‌ايم جبران كند!

 

يادى از مرحوم حاج شيخ محمدحسين اصفهانى

بسيارى از ما اگر گاهى زندگى و حالات خود را با برخى بزرگان و اولياى خدا مقايسه كنيم، به طور حتم شرمنده خواهيم شد و سر در گريبان تفكر فرو خواهيم برد و اين امر مى‌تواند مايه تذكر و عبرت ما شود. از اين رو مناسب است در اين‌جا برخى از مطالبى را كه بنده از بعضى بزرگان سراغ دارم ذكر كنم، به اميد آن‌كه همه ما از انفاس قدسى و ملكوتى اين بزرگان بهره‌اى ببريم.

يكى از اساتيد ـ حفظهم الله تعالى ـ گاهى براى ما مطالبى را در مورد استادشان مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى (كمپانى) نقل مى‌كردند. از جمله مى‌فرمودند: استاد ما در مسائل علمى آن‌چنان پركار بود كه اگر كسى كارهاى علمى ايشان را مى‌ديد، فكر مى‌كرد كه تمام 24 ساعت كارشان مطالعه و تحقيق و نوشتن است. مرحوم اصفهانى اهتمام فراوانى به درس و بحث و مطالعه و تحقيق داشته و داستان‌ها و مطالب عجيبى در اين زمينه درباره ايشان نقل شده است. قوّت و قدرت علمى و دقت نظر مرحوم اصفهانى در كتاب‌ها و نوشته‌هاى ايشان كاملا مشهود است و كتاب‌هاى ايشان از جمله پربارترين كتاب‌هايى است كه اكنون در دسترس ما قرار گرفته است. حاشيه مرحوم اصفهانى بركفايه اوج قوّت فكرى و علمى اين مرد را نشان مى‌دهد و انصافاً اگر كسى بتواند مطالب

اين كتاب را درست بفهمد، بعيد نيست كه بگوييم حقش اين است كه به او اجازه اجتهاد داده شود. در هر صورت، استاد ما مى‌فرمود كه ايشان با اين تلاش علمى و پركارى كم نظير در اين زمينه، از سوى ديگر نيز عبادت‌هايش به گونه‌اى بود كه اگر كسى از آن اطلاع مى‌يافت، فكر مى‌كرد كه ايشان در 24 ساعت جز عبادت كارى ندارد!

اين مرد بزرگ آن‌چنان بين عبادت‌هاى طولانى وتلاش علمى عميق و طولانى جمع كرده بوده كه انسان از آن در بهت و حيرت فرو مى‌رود. زيارت عاشورا و نماز جعفر طيار از جمله كارهاى عادى و همه روزه مرحوم اصفهانى به حساب مى‌آمده است.

استاد ما ـ حفظه الله ـ مى‌فرمود: اين اواخر مرحوم اصفهانى پس از همه اين كارها و انجام همه مطالعات و عبادات و قرائت قرآنش، شب كه مى‌خوابيد، متكايى را كه زير سر مى‌گذاشت از اشك چشمش خيس مى‌شد! به راستى كه بايد گفت: طوبى و هنيئاً لهم!

نكته مهم در اين ميان اين است كه اين اولياى خدا همه اين زحمت‌هايى كه مى‌كشند نه براى اين است كه مزدى بگيرند يا به حوايجشان برسند و آثارى در اين دنيا برايشان ظاهر شود. حكايت آنها حكايت «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِم» است و آنان مى‌خواهند از شب تا به صبح همچون عاشقى كنار خدا ومعشوقشان باشند، نه آن‌كه همچون تجارت‌پيشگان بخواهند با نماز شبشان هم كاسبى و تجارت كنند!

بارى، نقل اين حكايت‌ها و حالات بزرگان در درجه اول براى آن است كه خود بنده مقدارى از عالم غفلت و بى‌خبرى به در آيم و براى لحظاتى هم كه شده، درنگ و تأمل نمايم. به راستى در مقابل انسان‌هايى امثال مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى ما چه هستيم و چه مى‌گوييم؟! اگر امثال چنين علما و بزرگانى با چنين معرفت‌هايى در حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) باشند، جاى امثال بنده در كجا خواهد بود؟! آيا ممكن است از آن ميان، زير نعلين‌ها و كفش اين بزرگان هم كه شده، جايى به ما بدهند؟!

 

دو حكايت ديگر درباره مرحوم اصفهانى

يكى از شاگردان مرحوم اصفهانى، مرحوم حاج شيخ على محمد بروجردى بود. وى در منطقه بروجرد و لرستان مقلدان زيادى داشت و گرچه از بزرگان بود اما در مناطق ديگر

چندان شناخته شده نبود. آن مرحوم با كسانى همچون آيت‌الله ميلانى(قدس سره) از شاگردان قديمى مرحوم اصفهانى بودند و سال‌ها از محضر آن بزرگوار استفاده كردند. در هر صورت، در مورد مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى قضيه‌اى را يكى از آقايان كه بدون واسطه از ايشان شنيده بود و نقل مى‌كرد كه شنيدنى است.

سابقاً در نجف مرسوم بود كه غالب علما و مراجع و اساتيد بزرگ، روضه هفتگى داشتند كه معمولا هم در روزهاى آخر هفته و عصر پنج شنبه يا صبح و عصر جمعه برگزار مى‌شد. سنّت حسنه‌اى بود و شاگردان و دوستان علما جمع مى‌شدند، هم ذكر توسلى مى‌شد وهم يك فرع فقهى مطرح مى‌شد و بحث علمى و مذاكره علم صورت مى‌گرفت.

در هر صورت، يكى از كسانى كه در نجف روضه هفتگى داشت، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى بود. مرحوم شيخ مقيد بود كه هر كس مى‌آمد به روضه ايشان، خودش كفش‌هاى او را جفت كند و با دست خود برايش چاى ببرد. مرحوم بروجردى گفته بود من ديده بودم در اين فاصله كه افراد مى‌آمدند و سلام مى‌كردند، مرحوم شيخ غير از سلام و عليك و گفتن «مسّاكم الله بالخير» سخنى نمى‌گفت، ولى مرتب لب‌هايش حركت مى‌كرد. خيلى سعى مى‌كردم بفهمم اين چيست كه مرحوم اصفهانى تا اين حد مقيد است آن را بخواند و پس از هر بار سلام و مسّاكم الله، بلافاصله دوباره شروع به خواندن مى‌كند. چند مرتبه هم خواستم از استاد سؤال كند كه اين چه دعا و ذكرى است كه شما اين‌قدر مقيد به خواندن آن هستيد، اما ابّهت استاد مانع اين امر مى‌شد. تا اين‌كه يك‌بار بالاخره به خودم جرأت دادم و از مرحوم اصفهانى سؤال كردم كه آقا اين چه ذكرى است كه شما مرتب و حتى بين يك كفش جفت كردن و احوالپرسى‌ها تكرار مى‌كنيد؟ مرحوم اصفهانى ابتدا نمى‌خواسته پاسخ مرحوم بروجردى را بدهد، اما از آن‌جا كه ايشان از شاگردان خودمانى و خاصش بود، پس از مقدارى تأمل فرموده بود: آدم روزى هزارتا انّا انزلنا بخواند خوب است!

آنچه بهت انسان را بيشتر مى‌كند اين است كه كسى اين عبادت را دارد كه آن حاشيه بر كفايه و مكاسب را با آن عمق و دقت نوشته، كه عرض كردم اگر كسانى بتوانند درست آن را بفهمند، بايد اجازه اجتهاد به ايشان داد!

استاد بزرگوار ما حضرت آيت الله بهجت ـ حفظه الله تعالى ـ از جمله كسانى است كه سال‌هايى را در محضر مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى تلمذ و كسب فيض كرده است. در مورد تقيد مرحوم اصفهانى به درس و بحث و تلاش علمى، مطلبى را بدون واسطه، از خود مرحوم اصفهانى براى ما نقل مى‌فرمود. طبق نقل آيت الله بهجت خود مرحوم حاج شيخ فرموده بود، من سيزده سال تمام شب‌ها به درس مرحوم آخوند خراسانى مى‌رفتم و در طول اين سيزده سال فقط يك شب درسم تعطيل شد! (به علت گرماى هوا، آن زمان معمولا مرسوم بود علماى نجف شب‌ها بعد از نماز مغرب و عشا درس مى‌گفتند. از اين رو درس مرحوم آخوند هم شب‌ها برگزار مى‌شد.) مرحوم اصفهانى فرموده بود علت تعطيلى آن يك شب هم اين بودكه من براى زيارت كاظمين رفته بودم و وقتم را طورى تنظيم كردم كه قاعدتاً بايد به درس مى‌رسيدم. اما اتفاقاً مانعى ـ كه شايد خرابى خودرو بوده ـ پيش آمد و وقت گذشت و ديدم ديگر به درس نمى‌رسم. وقتى متوجه شدم كه به درس نخواهم رسيد، نشستم و بر اساس مطالب درس شب قبل حساب كردم و پيش خودم حدس زدم كه امشب قاعدتاً استاد بايد چه بگويد. سپس آنچه را كه فكر مى‌كردم مرحوم آخوند امشب بنا است بگويد، فردا صبح كه نوشته‌ام را با نوشته دوستانم مقابله كردم، ديدم نوشته من مطابق همان مطالبى است كه استاد بيان كرده است.

آرى، آن عبادت‌ها واذكار و هزار بار انّا انزلنا در يك روز، مربوط به كسى است كه تلاش و عظمت و عمق علمى او نيز تا بدان حد است كه درس نشنيده استاد را بى‌كم و كاست مى‌نويسد و در طول سيزده سال فقط يك شب، آن هم به علت مانعى كه در مسافرت برايش پيش مى‌آيد، از درس استاد غيبت مى‌كند!

 

فاصله از كجا تا كجا؟!

انصاف بدهيم، آيا حال و وضع ما نبايد دست كم تا حدودى، شباهتى به اين بزرگان داشته باشد؟ بنده كمترين در مورد خودم بدون تعارف بايد اعتراف كنم كه با امثال اين بزرگان خيلى فاصله دارم. حدس مى‌زنم كه امثال بنده نيز كم نباشند؛ به خصوص با شرايط خاصى كه اين زمان‌ها پيش آمده و مشغله‌ها زياد شده و بسيارى از افراد معمولا

تا پاسى از شب پاى تلويزيون هستند و وقتى هم تلويزيون تمام شد، تازه نوبت به فيلم و سى‌دى مى‌رسد! البته هنوز هم امثال مرحوم اصفهانى، بزرگان و شخصيت‌هايى در حوزه هستند كه بعضى از آنها را من خودم از نزديك شاهد برخى حالات و تلاش‌هايشان بوده‌ام. از جمله مى‌توانم به حضرت آيت الله جوادى آملى ـ حفظهم الله تعالى ـ از اساتيد بزرگوار فعلى در حوزه علميه قم اشاره كنم. بنده با ايشان سال‌ها در مدرسه حجتيه بودم. ايشان هر شب پس از نماز مغرب و عشا، به جز چند دقيقه‌اى كه براى شام و اندكى استراحت صرف مى‌كردند، بقيه را تا نزديكى‌هاى نيمه شب مشغول مطالعه بودند. روزها هم من هيچ وقت ايشان را بيكار نديدم و مدام يا تدريس داشتند، يا مطالعه مى‌كردند، يا مشغول درس و مباحثه بودند، و خلاصه من به خاطر نمى‌آورم كه يك بار ديده باشم ايشان در مدرسه نيم ساعت بيكار نشسته باشند. من آن روزها هم مثل الآن تنبل بودم وبه حال ايشان غبطه مى‌خوردم ولى ايشان ـ ماشاءالله ـ بسيار موفق بودند.

آن روزها طلبه‌هاى درس‌خوان امثال حضرت آيت الله جوادى آملى كم نبودند، اما متأسفانه امروزه ظاهراً اين‌طور نيست. البته من خودم زياد از نزديك برخورد ندارم، ولى از چيزهايى كه گاهى گوشه و كنار مى‌شنوم يا برخورد مى‌كنم، حدسم اين است كه وضعيت حوزه ما درحال حاضر با آن زمان خيلى فاصله دارد، و اين براى ما خسارت است. متأسفانه به تدريج جوّ فرهنگى ما نيز به تبع دنيا عوض شده و ارزش‌هايمان تغيير كرده و به گونه‌اى شده كه كارها و عبادت‌هاى اين بزرگان در نظر ما افسانه جلوه مى‌كند! حتى گاهى اگر جرأت كنيم و برخى حريم‌ها را ناديده بگيريم، ممكن است در عبادت‌هاى اميرالمؤمنين و ائمه‌اطهار(عليهم السلام) هم شبهه كنيم و علامت سؤال جلوى آن بگذاريم! امروزه براى ما اين معنا چندان قابل تصور و فهم نيست كه بگويند، اميرالمؤمنين(عليه السلام) شب‌ها در نخلستان‌هاى مدينه و كوفه آن‌قدر گريه مى‌كرد كه مانند چوبى خشك بيهوش بر زمين مى‌افتاد، آن‌چنان كه گويى جان به جان‌آفرين تسليم كرده است!

اما از ائمه(عليهم السلام) كه بگذريم، در مورد علما و بزرگان جرأتمان بيشتر است و گاهى علناً در مورد مطالب و حكاياتى كه پيرامون شخصيت آنها ذكر مى‌شود، سؤالات و شبهاتى را ابراز مى‌كنيم. براى مثال، ما نمى‌توانيم بفهميم كه چرا مى‌گويند مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى

تبريزى شب‌ها در منزل گريه مى‌كرد و چنان نعره مى‌كشيد كه گاهى همسايه‌ها تعجب مى‌كردند كه در منزل ايشان چه خبر است! گاهى خيلى كه متعبد و معتقد باشيم و در اصل اين حكايت‌ها و حالاتى كه از بزرگان نقل مى‌شود تشكيك نكنيم، مى‌پنداريم اين حالات و روحيات فقط از ترس آتش جهنم است و فقط كسانى كه خيلى از عذاب و آتش الهى مى‌ترسند چنين گريه‌هايى مى‌كنند. در حالى كه اين تصور درست نيست و گريه «خوف» فقط يك قسم از اقسام گريه است و گريه‌هاى ديگرى، هم چون گريه «حيا» يا گريه «محبت» داريم كه بسيار ارزشمندتر از گريه خوف است.

در هر صورت، گاهى بد نيست كه انسان دست كم بشنود چنين مسائلى وجود داشته و بدانيم برخى آيات قرآن كريم كه براى ما چندان مفهوم نيست، در مورد كسانى تبلور عينى يافته و به حقيقت پيوسته است. البته برخى آيات قرآن حقيقتاً عجيب است و خود بنده در اين عمر هفتاد ساله‌ام شايد حتى يك مصداق آن را هم نديده و نشنيده باشم. از جمله مى‌توانم به اين آيه شريفه اشاره كنم:

إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيًّا؛(1) هرگاه آيات [خداى] رحمان بر آنان خوانده مى شد، سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند.

گاهى انسان مى‌نشيند و سر بر سجده مى‌گذارد، اما گاهى بى‌اختيار مى‌افتد و سرش بر خاك قرار مى‌گيرد. «خَرُّوا» كه در اين آيه آمده، اشاره به همين حالت دوم است و مى‌فرمايد: برخى بندگان خداوند چنين حالتى دارند كه به محض شنيدن آيات الهى بى‌اختيار به خاك مى‌افتند! شاهد اين امر آيه‌اى است كه باهمين تعبير در مورد حضرت موسى(عليه السلام) و حكايت آن حضرت در كوه طور وارد شده است:

فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسى صَعِقا؛(2) پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت و موسى بيهوش بر زمين افتاد.

نكته مهم در آيه مذكور اين است كه بحث يك نفر و دو نفر نيست، بلكه صحبت اين است كه به طور كلى همه «عباد الرحمان» چنين حالتى دارند. شبيه اين آيه، آيه ديگرى است در سوره بقره كه مى‌فرمايد:

 


1. مريم (19)، 58.

2. اعراف (7)، 143.

إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون؛(1) تنها كسانى به آيات ما ايمان مى‌آورند كه چون آن [آيات] را به ايشان يادآورى كنند، سجده كنان به روى در مى افتند و به ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند، و آنان بزرگى نمى فروشند.

خوب است ما در اين آيات بيشتر تأمل كنيم و مقدارى آنها را با وضع و حال خودمان مقايسه كنيم و ببينيم قرآن چه خواسته و اين بندگان شايسته خدا به كجا رسيده بودند و از اين عالم چه فهميده بودند و آيا آنها سود بردند يا ما؟ چه كسى مى‌داندكه اين بندگان چه لذتى از عبادتشان مى‌برند و خداوند چه معامله‌اى با آنها خواهد كرد؟ قرآن كريم در اين‌باره مى‌فرمايد:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون؛(2) هيچ كس نمى داند چه چيز از آنچه روشنى بخش ديدگان است، به پاداش آنچه انجام مى دادند براى آنها پنهان شده است.

اينان همان بندگانى هستند كه نيمه شب عاشقانه با خداى متعال راز و نياز مى‌كنند:

تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعا؛(3) پهلوهايشان از بسترها جدا مى‌گردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مى‌خوانند.

هيچ كس نمى‌داند چنين بندگانى چه لذتى را در راز و نياز شبانه يافته‌اند و آن چيست كه آنها را از بستر گرم و نرم جدا مى‌كند و به درگاه آن بى‌نياز مى‌كشاند. تنها كسى مى‌تواند اين لذت را درك كند كه خود بهره‌اى از آن برده باشد، و راه ديگرى براى درك و تصور اين لذت وجود ندارد.

از خداى متعال درخواست مى‌كنيم كه از تصدق سربندگان خويش به ما نيز عنايتى بفرمايد و گناهانى را كه مانع انس ما با حضرتش و چشيدن طعم عبادتش مى‌گردد، مورد رحمت و مغفرت قرار دهد.

 


1. سجده (32)، 15.

2. همان، 17

3. همان، 16.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org