قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس هفتم

اثبات واجب‌الوجود

·مقدمه

·متن برهان

·امكان و وجوب

·علت و معلول

·محال بودن تسلسل علل

·تقرير برهان

 

 

مقدمه

در درس پيشين اشاره كرديم كه فلسفه الهي و علماي كلام (متكلمين) براهين زيادي را براي اثبات خداي متعال، اقامه كرده‌اند كه در كتب مبسوط فلسفه و كلام مذكور است. ما در ميان همه آنها يك برهان را كه نياز به مقدمات كمتري دارد و در عين اتقان، سهل‌التناول‌تر است، برمي‌گزينيم و به توضيح آن مي‌پردازيم. ولي بايد توجه داشت كه اين برهان، خدا را تنها به‌عنوان «واجب‌الوجود»، يعني موجودي كه وجودش ضروري و بي‌نياز از ايجادكننده است، اثبات مي‌كند و صفات ثبوتية او مانند علم، قدرت، جسماني نبودن و زمان و مكان نداشتن را بايد با براهين ديگري اثبات كرد.

متن برهان

موجود ـ به‌حسب فرض عقلي ـ يا واجب‌الوجود است يا ممكن‌الوجود، و هيچ موجودي عقلاً از اين دو فرض خارج نيست. نمي‌توان همه موجودات را ممكن‌الوجود دانست؛ زيرا ممكن‌الوجود نياز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممكن‌الوجود و به نوبة خود نيازمند به علت ديگري باشند، هيچ‌گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت. به ديگر سخن، تسلسل علت‌ها محال است. پس ناچار سلسلة علت‌ها به موجودي منتهي مي‌شود كه خودش معلول موجود ديگري نباشد؛ يعني واجب‌الوجود باشد.

اين برهان، ساده‌ترين برهان فلسفي براي اثبات وجود خداست كه از چند مقدمة عقلي محض، تشكيل يافته و نيازي به هيچ مقدمة حسي و تجربي ندارد؛ ولي چون در اين برهان

از مفاهيم و اصطلاحات فلسفي استفاده شده، مي‌بايست توضيحي پيرامون اين اصطلاحات و مقدماتي كه برهان مزبور از آنها تشكيل يافته است داده شود.

امكان و وجوب

هر قضيه‌اي هرقدر ساده باشد، دست‌كم از دو مفهوم اساسي (موضوع و محمول) تشكيل مي‌يابد. مثلاً در قضية «خورشيد روشن است» كه دلالت بر ثبوت روشني براي خورشيد دارد، «خورشيد» موضوع قضيه، و «روشن» محمول آن است.

ثبوت محمول براي موضوع، از سه حال خارج نيست: يا محال است، مانند اينكه گفته شود: «عدد سه بزرگ‌تر از عدد چهار است»؛ يا ضرورت دارد، مانند اين قضيه كه «عدد دو، نصف عدد چهار است»؛ يا نه محال است و نه ضرورت دارد، مانند «خورشيدي بالاي سرِ ما قرار دارد».

طبق اصطلاح منطقي، در صورت اول، نسبت قضيه، داراي وصف «امتناع» و در صورت دوم، داراي وصف «ضرورت» يا «وجوب» و در صورت سوم، داراي وصف «امكان» (به معناي خاص) است.

اما نظر به اينكه در فلسفه، درباره «موجود» بحث مي‌شود و چيزي كه ممتنع و محال باشد، هيچ‌گاه وجود خارجي نمي‌يابد، فلاسفه، موجود را به‌حسب فرض عقلي به واجب‌الوجود و ممكن‌الوجود تقسيم كرده‌اند: واجب‌الوجود عبارت است از موجودي كه خودبه‌خود وجود داشته و به موجود ديگر نیاز نداشته باشد و طبعاً چنين موجودي ازلي و ابدي خواهد بود؛ زيرا معدوم بودن چيزي در يك زمان، نشانة اين است كه وجودش از خودش نيست و براي وجود يافتن، به موجود ديگري نیاز دارد كه سبب يا شرط تحقق آن است و با فقدان آن مفقود مي‌شود و ممكن‌الوجود عبارت است از موجودي كه خودبه‌خود وجود ندارد و تحقق يافتنش به موجود ديگري منوط است.

اين تقسيم كه بر اساس فرض عقلي انجام گرفته است، بالضروره وجودِ ممتنع‌الوجود

را نفي مي‌كند؛ ولي بر اينكه موجودات خارجي از كدام‌يك از دو قسم (واجب‌الوجود و ممكن‌الوجود) هستند، دلالت ندارد. به ديگر سخن، صدق اين قضيه به سه صورت تصور مي‌شود: يكي آنكه هر موجودي واجب‌الوجود باشد؛ دوم آنكه هر موجودي ممكن‌الوجود باشد؛ سوم آنكه بعضي از موجودات، واجب‌الوجود و بعضي ديگر ممكن‌الوجود باشند. بنا بر فرض اول و سوم، وجود واجب‌الوجود ثابت است. پس بايد اين فرض را مورد بررسي قرار داد كه آيا ممكن است همه موجودات، ممكن‌الوجود باشند يا نه؟ با ابطال اين فرض است كه وجود واجب‌الوجود به‌صورت قطعي و يقيني، ثابت مي‌شود؛ هرچند اثبات وحدت و ساير صفات او مي‌بايست با براهين ديگري اثبات شود.

بنابراين، براي ابطال فرض دوم، بايد مقدمة ديگري را به برهان مزبور، ضميمه كرد و آن اين است كه ممكن‌الوجود بودن همه موجودات محال است. ولي اين مقدمه، بديهي نيست و به همين جهت در صدد اثبات و تبيين آن برآمده‌اند؛ به اين صورت که: ممكن‌الوجود به علت نیاز دارد، و تسلسل در علل، محال است. پس بايد سلسلة علل به موجودي منتهي شود كه ممكن‌الوجود و نیازمند علت نباشد؛ يعني واجب‌الوجود باشد. از اينجاست كه پاي مفاهيم فلسفي ديگري به ميان مي‌آيد كه بايد توضيحي پيرامون آنها داده شود.

علت و معلول

اگر موجودي نيازمند موجود ديگري باشد و وجودش به نوعي بر آن ديگري توقف داشته باشد، به اصطلاح فلسفي، موجود نيازمند را «معلول» و آن ديگري را «علت» مي‌نامند. ولي علت، ممكن است بي‌نياز مطلق نباشد، بلكه خودش نيز نيازمند و معلول موجود ديگري باشد؛ اما اگر علتي هيچ‌گونه نياز و معلوليتي نداشت، علت مطلق و بي‌نياز مطلق خواهد بود. تا اينجا با اصطلاح فلسفي علت و معلول و تعريف آنها آشنا شديم. اكنون بايد به توضيح اين مقدمه بپردازيم كه «هر ممكن‌الوجودي نيازمند علت است».

با توجه به اينكه ممكن‌الوجود خودبه‌خود وجود ندارد، ناچار وجودش منوط به تحقق

موجود يا موجودات ديگري خواهد بود؛ زيرا اين قضيه بديهي است كه هر محمولي كه براي موضوعي در نظر گرفته شود، يا خودبه‌خود (بالذات) ثابت است و يا در اثر امر ديگري (بالغير) ثابت مي‌شود. مثلاً هر چيزي يا خودبه‌خود روشن است و يا به‌واسطة چيز ديگري (نور) روشن مي‌شود، و هر جسمي يا خودبه‌خود چرب است و يا به‌وسیله چيز ديگري (روغن) چرب مي‌شود و محال است كه چيزي نه خودش روشني و چربي داشته باشد و نه به‌وسیله چيز ديگري متصف به اين صفات شود و درعين‌حال، روشن يا چرب باشد!

پس ثبوت وجود هم براي يك موضوع يا بالذات است و يا بالغير، و هنگامي كه بالذات نبود، ناچار بالغير خواهد بود. بنابراين، هر ممكن‌الوجودي كه خودبه‌خود متصف به وجود نمي‌شود، به‌واسطة موجود ديگري به وجود مي‌آيد و معلول آن خواهد بود. اين همان اصل مسلم عقلي است كه: هر ممكن‌الوجودي نيازمند به علت است.

ولي بعضي گمان كرده‌اند كه مفاد اصل عليت اين است كه «هر موجودي احتياج به علت دارد» و بر اين اساس، اشكال كرده‌اند كه بايد براي خدا هم علتي در نظر گرفت! غافل از اينكه موضوع اصل عليت «موجود» به‌طور مطلق نيست، بلكه موضوع آن «ممكن‌الوجود» و «معلول» است. به ديگر سخن، هر موجود وابسته و نيازمندي محتاج به علت است، نه هر موجودي.

محال بودن تسلسل علل

آخرين مقدمه‌اي كه در اين برهان به كار گرفته شده، اين است كه سلسلة علل بايد منتهي به موجودي شود كه خودش معلول نباشد، و به‌اصطلاح تسلسل علل تا بي‌نهايت محال است. بدين‌ترتيب، وجود واجب‌الوجود به‌عنوان نخستين علت كه خودبه‌خود موجود است و نيازي به موجود ديگر ندارد، ثابت مي‌شود.

فلاسفه، براهين متعددي براي ابطال تسلسل اقامه كرده‌اند؛ ولي حقيقت اين است كه بطلان تسلسل در مورد علل، قريب به بداهت است و با اندك تأملي روشن مي‌شود؛ يعني

با توجه به اينكه وجود معلول، نيازمند به علت و مشروط به وجود آن است، اگر فرض كنيم كه اين معلوليت و مشروطيت عمومي باشد، هيچ‌گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت؛ زيرا فرض مجموعه‌اي از موجودهاي وابسته، بدون وجود موجود ديگري كه طرف وابستگي آنها باشد، معقول نيست.

فرض كنيد يك تيم دونده، جلو خط شروع ايستاده‌اند و آمادة دويدن هستند؛ ولي هركدام از ايشان تصميم گرفته است كه تا ديگري ندود، او هم شروع به دويدن نكند. اگر اين تصميم واقعاً عموميت داشته باشد، هيچ‌گاه هيچ‌كدام از ايشان شروع به دويدن نخواهد كرد. همچنين اگر وجود هر موجودي مشروط به تحقق موجود ديگري باشد، هيچ‌گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت. پس تحقق موجودات خارجي، نشانة اين است كه موجود بي‌نياز و بي‌شرطي وجود دارد.

تقرير برهان

اكنون با توجه به مقدمات يادشده، بار ديگر به تقرير برهان مي‌پردازيم:

هر چيزي كه بتوان آن را «موجود» دانست، از دو حال خارج نخواهد بود: يا وجودي براي آن ضرورت دارد و خودبه‌خود موجود، و به‌اصطلاح «واجب‌الوجود» است و يا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود ديگري است و به‌اصطلاح «ممكن‌الوجود» است. بديهي است كه اگر تحقق چيزي محال باشد، هرگز وجود نخواهد يافت و هيچ‌گاه نمي‌توان آن را موجود دانست. پس هر موجودي يا واجب‌الوجود است يا ممكن‌الوجود.

با دقت در مفهوم «ممكن‌الوجود» روشن مي‌شود كه هر چيزي مصداق اين مفهوم باشد، معلول و نيازمند به علت خواهد بود؛ زيرا اگر موجودي خودبه‌خود وجود نداشته باشد، ناچار به‌وسیله موجود ديگري به وجود آمده است؛ چنانكه هر وصفي كه بالذات نباشد، ثبوت آن بالغير خواهد بود. مفاد قانون عليت هم همين است كه هر موجود وابسته و ممكن‌الوجودي نيازمند به علت است، نه اينكه هر موجودي نياز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتياج به علت دارد، يا گفته

شود: اعتقاد به خداي بي‌علت، نقض قانون عليت است!

از سوي ديگر، اگر هر موجودي ممكن‌الوجود و نيازمند به علت باشد، هيچ‌گاه موجودي تحقق نخواهد يافت، و چنين فرضي نظير آن است كه هريك از افراد يك گروه، اقدام خود را مشروط به شروع ديگري كند كه در اين صورت، هيچ اقدامي انجام نخواهد گرفت. پس وجود موجودات خارجي، دليل آن است كه واجب‌الوجودي موجود است.

پرسش

1. اصطلاح منطقي و فلسفي امكان وجوب را بيان كنيد.

2. واجب‌الوجود و ممكن‌الوجود را تعريف كنيد.

3. صحت تقسيم عقلي موجود به واجب‌الوجود و ممكن‌الوجود، به چند صورت فرض مي‌شود؟

4. علت و معلول را تعريف كنيد.

5. مفاد اصل عليت چيست؟

6. چرا هر ممكن‌الوجودي نياز به علت دارد؟

7. آيا مقتضاي اصل عليت اين است كه خدا هم علتي داشته باشد؟ چرا؟

8. آيا اعتقاد به خداي ناآفريده، ناقض اصل عليت است؟

9. محال بودن تسلسل در علل را بيان كنيد.

10. شكل منطقي اين برهان را تقرير كنيد و توضيح دهيد دقيقاً چه مطلبي را اثبات مي‌كند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org