قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس پنجم

شناخت خدا

·مقدمه

·شناخت حضوري و حصولي

·شناخت فطري

 

 

مقدمه

دانستيم كه اساس دين را اعتقاد به وجود خداي جهان‌آفرين، تشكيل مي‌دهد و فرق اصلي بين جهان‌بيني الهي و جهان‌بيني مادي نيز وجود و عدم همين اعتقاد است.

بنابراين، نخستين مسئله‌اي كه براي جوينده حقيقت مطرح مي‌شود و بايد پيش از هر چيز پاسخ صحيح آن را به دست بياورد، اين است كه آيا خدايي وجود دارد يا نه. براي به دست آوردن پاسخ اين سؤال ـ همان‌گونه كه در درس قبل بيان شد ـ بايد عقل خود را به كار بگيرد تا به نتيجه قطعي برسد؛ خواه نتيجه‌اي مثبت باشد و خواه منفي.

در صورت مثبت بودن نتيجه، نوبت به بررسي مسائل فرعي آن (وحدت و عدل و ساير صفات الهي) مي‌رسد، و به فرض منفي بودنِ نتيجه، جهان‌بيني مادي تثبيت مي‌شود و ديگر نيازي به بررسي ساير مسائل مربوط به دين نخواهد بود.

شناخت حضوري و حصولي

در مورد خداي متعال، دو نوع شناخت تصور مي‌شود: يكي شناخت حضوري، و ديگري شناخت حصولي.

منظور از شناخت حضوري نسبت به خدا اين است كه انسان بدون وساطت مفاهيم ذهني، با نوعي شهود دروني و قلبي با خدا آشنا شود.

بديهي است كه اگر كسي شهود آگاهانه نسبت به خداي متعال داشته باشد (آن‌گونه كه عارفان بلندمرتبه ادعا كرده‌اند) نيازي به استدلال و برهان عقلي نخواهد داشت. اما

همچنان‌كه قبلاً اشاره شد، چنين علم حضوري و شهودي براي افراد عادي،(1)

پس از خودسازي و پيمودن مراحل سير و سلوك عرفاني امكان‌پذير است، و مراتب ضعيف آن هرچند در افراد عادي هم وجود داشته باشد، چون توأم با آگاهي نيست، براي به دست آوردن جهان‌بيني آگاهانه كفايت نمي‌كند.

منظور از شناخت حصولي اين است كه انسان به‌وسیله مفاهيمي كلي از قبيل «آفريننده، بي‌نياز، همه‌دان، همه‌توان و..». شناختي ذهني و به يك معني، «غايبانه» نسبت به خداي متعال پيدا كند و همين اندازه معتقد شود كه چنين موجودي وجود دارد؛ «آن‌كسي كه جهان را آفريده است و..». سپس شناخت‌هاي حصولي ديگري را به آنها ضميمه كند تا به يك سيستم اعتقادي هماهنگ (جهان‌بيني) دست يابد.

آنچه مستقيما از كاوش‌هاي عقلي و براهين فلسفي به دست مي‌آيد، همين شناخت حصولي است. ولي هنگامي كه چنين شناختي حاصل شد، انسان مي‌تواند در صدد دستيابي به شناخت حضوري آگاهانه نيز برآيد.

شناخت فطري

در بسياري از سخنان پيشوايان ديني و عارفان و حكيمان، به اين عبارت برمي‌خوريم كه «خداشناسي، فطري است» يا «انسان، بالفطره خداشناس است». براي اينكه معناي صحيح اين عبارت را دريابيم، بايد توضيحي پيرامون واژه فطرت بدهيم.

فطرت، واژه‌اي عربي و به معناي «نوع آفرينش» است و اموري را مي‌توان «فطري» (منسوب به فطرت) دانست كه آفرينش موجودي اقتضاي آنها را داشته باشد، و ازاين‌روي مي‌توان سه ويژگي را براي آنها در نظر گرفت:


1. البته وجود افراد استثنايى كه داراى چنين شهود آگاهانه باشند را نمى‏توان انكار كرد؛ چنانكه اعتقاد ما درباره پيامبران و پيشوايان معصومعلیهم السلام اين است كه در كودكى هم كمابيش از چنين شهودى برخوردار بوده‏اند و حتى بعضى از ايشان در شكم مادر هم ‏چنين شناختى را داشته‏اند.

1. فطريات هر نوعي از موجودات در همه افراد آن نوع، يافت مي‌شود؛ هرچند كيفيت آنها ازنظر ضعف و شدت، متفاوت باشد.

2. امور فطري، همواره در طول تاريخ، ثابت است و چنان نيست كه فطرت موجودي در برهه‌اي از تاريخ، اقتضای خاصي داشته باشد و در برهه ديگر، اقتضایي ديگر.(1)

3. امور فطري ازآن حيث كه فطري و مقتضاي آفرينش موجودي است، نيازي به تعليم و تعلم ندارد؛ هرچند تقويت يا جهت دادن به آنها نيازمند به آموزش باشد.

فطريات انسان را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:

الف) شناخت‌هاي فطري كه هر انساني بدون نياز به آموزش، از آنها برخوردار است.

ب) ميل‌ها و گرايش‌هاي فطري كه مقتضاي آفرينش هر فردي است.

بنابراين، اگر نوعي شناخت خدا براي هر فردي ثابت باشد كه نيازي به آموزش و فراگيري نداشته باشد، مي‌توان آن را «خداشناسي فطري» ناميد، و اگر نوعي گرايش به‌سوي خدا و پرستش او در هر انساني يافت شود، مي‌توان آن را «خداپرستي فطري» ناميد.

در درس دوم اشاره كرديم كه بسياري از صاحب‌نظران، گرايش به دين و خدا را از ويژگي‌هاي رواني انسان دانسته و آن را «حس مذهبي» يا «عاطفة ديني» ناميده‌اند. اكنون مي‌افزاييم كه شناخت خدا نيز مقتضاي فطرت انسان، دانسته شده است. اما همچنان‌كه فطرت خداپرستي، يك گرايش آگاهانه نيست، فطرت خداشناسي نيز شناختي آگاهانه نمي‌باشد؛ به‌گونه‌اي‌كه افراد عادي را از تلاش عقلاني براي شناختن خداي متعال بي‌نياز كند.

ولي اين نكته را نبايد فراموش كرد كه چون هر فردي دست‌كم از مرتبه ضعيفي از شناخت حضوري فطري برخوردار است، مي‌تواند با اندكي فكر و استدلال، وجود


1. فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ (روم، 30).

خدا را بپذيرد و تدريجا شناخت شهودي ناآگاهانه‌اش را تقويت كند و به مراتبي از آگاهي برساند.

حاصل آنكه فطري بودن شناخت خدا بدين معني است كه دل انسان، با خدا آشناست و در ژرفاي روح وي مايه‌اي براي شناخت آگاهانه خدا وجود دارد كه قابل رشد و شكوفايي است؛ اما اين مآیه فطري در افراد عادي به‌گونه‌اي نيست كه ايشان را به‌كلي بي‌نياز از انديشيدن و استدلال عقلي كند.

پرسش

1. اساسي‌ترين مسئلة جهان‌بيني كدام است و وجة اساسي بودنِ آن چيست؟

2. شناخت حضوري و حصولي نسبت به خداي متعال را شرح دهيد.

3. آيا مي‌توان شناخت حضوري را به‌وسیله استدلال عقلي به دست آورد؟ چرا؟

4. شناخت حصولي چه نقشي را مي‌تواند در مورد شناخت حضوري ايفا كند؟

5. معناي فطرت را بيان كنيد.

6. ويژگي‌هاي امور فطري را بيان كنيد.

7. اقسام امور فطري را بيان كنيد.

8. چه امر فطري به خداي متعال، تعلق مي‌گيرد؟

9. شناخت فطري خدا را توضيح دهيد.

10. آيا فطرت خداشناسي، انسان‌هاي عادي را از استدلال عقلي بي‌نياز مي‌كند؟ چرا؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org