قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس سيزدهم

حل چند شبهه

·اعتقاد به موجود نامحسوس

·نقش ترس و جهل در اعتقاد به خدا

·آيا اصل عليت، يك اصل كلي است؟

·دستاوردهاي علوم اجتماعي

 

 

1. اعتقاد به موجود نامحسوس

يكي از شبهات ساده درزمينة خداشناسي اين است كه چگونه مي‌توان به وجود موجودي معتقد شد كه قابل درك حسي نيست؟

اين شبهه، در ذهن افراد ساده‌انديش به‌صورت «استبعاد» پديد مي‌آيد، ولي انديشمنداني نيز پيدا شده‌اند كه اساس تفكر خود را بر «اصالت حس» قرار داده‌اند و موجود نامحسوس را انكار كرده‌اند يا دست‌كم، آن را قابل شناخت يقيني ندانسته‌اند.

پاسخ اين شبهه آن است كه ادراكات حسي، در اثر ارتباط اندام‌هاي بدن با اجسام و جسمانيات حاصل مي‌شود و هركدام از حواس ما نوعي از پديده‌هاي مادي و متناسب با خودش را در شرايط معيّني درك مي‌كند و همان‌گونه كه نمي‌توان توقع داشت چشم صداها را درك كند يا گوش رنگ‌ها را ببيند، نبايد انتظار داشت مجموع حواس ما همه موجودات را درك كند؛ زيرا اولاً، در ميان موجودات مادي هم چيزهايي وجود دارد كه قابل درك حسي نيست؛ چنانكه حواس ما از درك انوار ماورای بنفش و مادون قرمز و امواج الكترومنيتيك و... عاجز است؛

ثانياً، ما بسياري از حقايق را از غير راه حواس ظاهري درك مي‌كنيم و اعتقاد يقيني به وجود آنها پيدا مي‌كنيم؛ بااينكه قابل درك حسي نيستند. مثلاً از حالت ترس و محبت، يا اراده و تصميم خودمان آگاه هستيم و اعتقاد يقيني به وجود آنها داريم؛ درصورتي‌كه اين پديده‌هاي رواني همانند خود روح، قابل درك حسي نيستند و اساساً خود «ادراك» امري غيرمادي و نامحسوس است.

پس درك نشدن چيزي به‌وسیله اندام‌هاي حسي، نه‌تنها دليلي بر عدم وجود آن نيست، بلكه حتي نبايد موجب استبعاد هم بشود.

2. نقش ترس و جهل در اعتقاد به خدا

شبهة ديگري كه از سوي بعضي از جامعه‌شناسان مطرح شده، اين است كه اعتقاد به وجود خدا در اثر ترس از خطرها، به‌ويژه خطرهاي ناشي از زلزله و صاعقه و مانند آنها پديد آمده است، و درواقع، بشر براي آرامش رواني خودش ـ العياذ باللّه ـ يك موجود خيالي را به نام «خدا» ساخته و به پرستش آن پرداخته است. به همين جهت، هر قدر علل طبيعي پديده‌ها و راه ايمني از خطرها بيشتر شناخته شود، اعتقاد به وجود خدا ضعيف‌تر مي‌شود.

ماركسيست‌ها اين شبهه را باآب‌وتاب زياد، در كتاب‌هاي خودشان به‌عنوان يكي از دستاوردهاي «علم جامعه‌شناسي» مطرح مي‌كنند و آن را وسيله‌اي براي فريفتن ناآگاهان قرار مي‌دهند. در پاسخ بايد گفت:

اولاً، مبناي اين شبهه، فرضيه‌اي است كه بعضي از جامعه‌شناسان طرح كرده‌اند و هيچ دليل علمي بر صحت آن وجود ندارد؛

ثانياً، در همين عصر، بسياري از انديشمندان بزرگ كه بيش از ديگران، از علل پديده‌ها آگاه بوده و هستند، اعتقاد جزمي و يقيني به وجود خداي حكيم داشته و دارند.(1) پس چنان نيست كه اعتقاد به وجود خدا، ناشي از ترس و جهل باشد؛

ثالثاً، اگر ترس از پاره‌اي از رويدادها يا نشناختن علل طبيعي پاره‌اي از پديده‌ها موجب توجه به خدا شود، بدين معني نخواهد بود كه خدا، زاييدة ترس و جهل انسان


1. مانند انيشتاين و كرسى موريس و الكسيس كارل و دانشمندان برجستة ديگرى كه مقالاتى درباره وجود خدا نوشته‏اند و بخشى از آنها در كتاب اثبات وجود خدا گردآورى شده است.

است؛ چنانكه بسياري از انگيزه‌هاي رواني، مانند لذت‌طلبي و شهرت‌طلبي و... موجب تلاش‌هاي علمي و فني و فلسفي مي‌شود، ولي زياني به اعتبار آنها نمي‌زند؛

رابعاً، اگر كساني خدا را به‌عنوان پديدآورندة پديده‌هاي مجهول‌العله شناخته‌اند و حتي اگر با كشف علل طبيعي آنها از ايمانشان كاسته شده است، بايد آن را دليل ضعف بينش و ايمان آنان دانست، نه دليل بي‌اعتباري اعتقاد به خدا؛ زيرا حقيقت اين است كه عليت خداي متعال نسبت به پديده‌هاي جهان از سنخ تأثير علت‌هاي طبيعي و در عرض آنها نيست، بلكه عليتي است فراگير و در طول تأثر همه علت‌هاي مادي و غيرمادي،(1) و شناختن و نشناختن علل طبيعي، تأثيري در اثبات و نفي آن ندارد.

3. آيا اصل عليت، يك اصل كلي است؟

شبهة ديگري كه بعضي از انديشمندان غربي مطرح كرده‌اند، اين است كه اگر اصل عليت داراي كليت است، بايد براي خدا هم علتي در نظر گرفت؛ درصورتي‌كه فرض اين است كه او علت نخستين است و علتي ندارد. پس پذيرفتن خداي بي‌علت، نقض قانون عليت و دليل بر عدم كليت آن است، و اگر كليت آن را نپذيريم، نمي‌توانيم براي اثبات واجب الوجود، از اين اصل استفاده كنيم؛ زيرا ممكن است كسي بگويد كه اصل ماده يا انرژي، خودبه‌خود و بدون علت به وجود آمده و تحولات آن به پيدايش ساير پديده‌ها انجاميده است.

اين شبهه ـ همان‌گونه كه در درس هفتم اشاره شد ـ در اثر تفسير نادرست براي اصل عليت پديد آمده است؛ يعني چنين پنداشته‌اند كه مفاد اصل مزبور اين است كه «هر چيزي احتياج به علت دارد»؛ درصورتي‌كه تعبير صحيح آن اين است كه «هر ممكن‌الوجود يا هر موجود وابسته و نيازمندي احتياج به علت دارد» و اين قاعده‌اي است كلي و ضروري و استثناناپذير. اما فرض اينكه اصل ماده يا انرژي بدون علت پديد آمده و تحولات آن،


1. در درس‏هاى آينده توضيح بيشترى در اين باره خواهد آمد.

موجب پيدايش پديده‌هاي جهان شده است، اشكالات زيادي دارد كه در درس‌هاي آينده به بيان آنها خواهيم پرداخت.

4. دستاوردهاي علوم تجربي

يكي ديگر از شبهات اين است كه اعتقاد به وجود آفريدگار براي جهان و انسان، با پاره‌اي از دستاوردهاي علوم جديد سازگار نيست. مثلاً در شيمي ثابت شده كه مقدار ماده و انرژي، همواره ثابت است و بنابراين، هيچ پديده‌اي از نيستي به وجود نمي‌آيد و هيچ موجودي هم به‌كلي نابود نمي‌شود؛ درصورتي‌كه خداپرستان معتقدند كه خدا آفريدگان را از نيستي به هستي آورده است.

همچنين در زيست‌شناسي ثابت شده كه موجودات زنده، از موجودات بي‌جان پديد آمده‌اند و تدريجاً تطور و تكامل يافته‌اند تا به پيدايش انسان انجاميده است؛ درصورتي‌كه خداپرستان معتقدند كه خدا هريك از آنها را جداگانه آفريده است. در پاسخ بايد گفت:

اولاً، قانون بقای ماده و انرژي به‌عنوان يك قانون علمي و تجربي، تنها در مورد پديده‌هاي قابل تجربه، معتبر است و نمي‌توان بر اساس آن، اين مسئلة فلسفي را حل كرد كه آيا ماده و انرژي، ازلي و ابدي است يا نه؛

ثانياً، هميشگي بودن و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژي، به معناي بي‌نيازي از آفريننده نيست، بلكه هر قدر عمر جهان طولاني‌تر باشد، نياز بيشتري به آفريدگار خواهد داشت؛ زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگي ذاتي آن است، نه حدوث و محدوديت زماني آن. به ديگر سخن، ماده و انرژي علت مادي جهان را تشكيل مي‌دهند، نه علت فاعلي آن را، و خودشان نيز محتاج به علت فاعلي هستند؛

ثالثاً، ثابت بودن مقدار ماده و انرژي، مستلزم نفي پيدايش پديده‌هاي جديد و افزايش و كاهش آنها نيست و پديده‌هايي از قبيل روح و حيات و شعور و اراده و... از

قبيل ماده و انرژي نيستند تا افزايش و كاهش آنها منافاتي با قانون بقای ماده و انرژي داشته باشد؛

رابعاً، فرضية تكامل ـ علاوه بر اينكه هنوز هم از اعتبار علمي كافي برخوردار نشده و ازطرف بسياري از دانشمندان بزرگ، مردود شناخته شده است ـ منافاتي با اعتقاد به خدا ندارد و حداكثر، نوعي عليت اِعدادي را ميان موجودات زنده اثبات مي‌كند، نه اينكه رابطه آنها را با خداي هستي‌بخش نفي کند. شاهد آن اين است كه بسياري از طرف‌داران همين فرضيه، معتقد به خداي آفريدگار براي جهان و انسان بوده و هستند.

پرسش

1. حس‌گرايي و انكار امور نامحسوس، چه اشكالاتي دارد؟

2. چه اشكالاتي بر فرضية بعضي از جامعه‌شناسان وارد است كه منشأ اعتقاد به وجود خدا را ترس و جهل بشر پنداشته‌اند؟

3. آيا اعتقاد به وجود خدا منافاتي با كليت اصل عليت دارد؟ چرا؟

4. آيا قانون بقاي ماده و انرژي، منافاتي با اعتقاد به آفريدگار جهان دارد؟ چرا؟

5. آيا فرضية تكامل، اعتقاد به وجود خدا را ابطال كرده است؟ چرا؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org