- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 6.41 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 30/2/94، مطابق با اول شعبان 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(22)
پلّه پلّه تا خدا
اشاره
در جلسه گذشته گفتیم همانطور که انسان برای انجام کارهاي ساده و بسيط بايد هدفي داشته باشد، میبایست برای مجموع کارهايي که طولاني است، و در واقع مجموعهاي از کارهاي اختياري فراوان است، نيز هدفي را در نظر داشته باشد. با توجه به اينکه خودسازی و تهذیب نفس از افعال مرکبي تشکيل ميشود که سالياني دراز طول ميکشد و شايد همه عمر را فرا گيرد، بايد هدفي براي آن در نظر گرفت. لذا اين سؤال مطرح ميشود که انسان از انجام چنین کارهايي که لوازمي دارد و محدوديتهايي را براي او ايجاد ميکند، چه انگيزهاي دارد؟
همچنین اشاره کرديم که برای انجام بعضي از کارها انگيزه فطري وجود دارد که خودبهخود در انسان شوق آن کار را ايجاد ميکند و او را وادار ميکند که آن را انجام دهد، اما بعضي کارهاست که انسان برای اینکه حتي هدف از آن کار را بداند، بايد فکر کند و درس بخواند تا بفهمد چنين هدفي هست و بايد به دنبال آن برود تا کمکم انگيزه کار در او پيدا شود و مقدماتش را آغاز کند. البته اجمالا ميفهمد که يک چيزهايي خوب است و اين خود انگيزه ميشود براي اينکه دانشهاي لازم را کسب کند، ولي به هر حال اينگونه نيست که به طور طبيعي انسان به سوي اين هدف حرکت کند.
از آنجا که تهذیب نفس، کار بسيار مهم و برنامهاي طولاني مدت است و باعث کمال فوقالعادهاي براي انسان ميشود، خدا، هم علم و دانش و هم انگيزه و نيتش را اکتسابي قرار داده است. ارزش مجموعه اين کارها به همان فعاليت اختياري و ارادي انسان است؛ اين است که هر قدر مقدماتش هم اختياري باشد و با کسب و تلاش به دست بیاید، ارزشش بيشتر ميشود.
اهداف آگاهانه و ناآگاهانه
در بحثهاي قرآني و حتي بحثهاي عقلي اثبات شده است که انسان نسبت به برخی چیزها انگيزه و شناخت فطري دارد؛ مثلاً گفته شده که خداشناسي و به دنبال آن خداپرستي نیز فطري است، درحالي که برخي ميگويند ما چنين شناخت و انگيزهاي را در خودمان نمیبینیم! اگر این شناخت و خواسته فطري است، آیا نباید همه آن را داشته باشند و ما هم آن را درک کنيم؟ پاسخ اجمالي این پرسش آن است که ادراکات فطري دو گونه است: بعضي از آنها را انسان آگاهانه درک ميکند و خود ميفهمد که چه چيزي را درک ميکند، درحالي که برخی از اين ادراکات ناآگاهانه يا نيمهآگاهانهاند. با اینکه شناخت خدا در ما فطري است، اما باز کساني هستند که اصلا منکر خدا هستند، ولي درعين حال، در بعضي از حالات، آن درک فطري ظهور پيدا ميکند اما دوباره آن را از ياد ميبرند؛ فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يشْرِكُونَ.[1] اين امر با اینکه فطري است اما آنطور نيست که انسان خودبهخود درک روشن و حاضری از آن در ذهن داشته باشد. درک مبهمي است که اگر دنبال شود، به روشني و آگاهي ميرسد.
در تفسیر آيه ميثاق توضيح داديم که یک وجه از معنای «قالوا بلی» در آیه أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى،[2] اين است که يک درک فطري ناآگاهانه است. بههرحال چنين چيزي وجود دارد و خيلي چيزهاست که انسان ميداند، اما به آن توجه ندارد و در ذهنش حضور ندارد، اما هنگام گرفتاری وقتي دستش از همه جا قطع ميشود، اين درک فطری ظهور پيدا ميکند. شخصي خدمت امام صادق سلاماللهعليه عرض کرد: خدا را بهگونهای براي من ثابت کنيد که گویا او را میبينم. حضرت فرمود: کشتي سوار شدهاي؟ گفت: بله. پرسیدند: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتيات بشکند و نزدیک به غرق شدن بشوی؟ گفت: بله. پرسیدند: آیا در آن حال اميدي به جايي داشتي؟ گفت: بله. فرمودند: کسي که به آن اميد داشتي همان خداست. فطرت تو او را ميشناسد، ولی آن را دنبال نکردهای که به اين معرفت و آگاهي برسد.
ما نیز درک فطري نسبت به هدفمان داريم، اما بهخوبی برايمان روشن نيست؛ البته ميدانيم که گمشدهاي داريم و به اين چيزهايي که در دسترسمان هست، قانع نميشويم، اما دقيقاً نميدانيم که گمشدهمان چيست. در يکي از مباحثي که حضرت امام رضواناللهعليه درباره انسان و فطرت دارند، اینگونه استدلال میکنند که اگر انسان به امر خاصي که آن را نميشناسد، مثل کمال بینهایت، علاقهاي داشت، دليل وجود آن کمال است. از اين راه میتوان براي وجود خداي متعال نیز استدلال کرد و گفت: عشق بالفعل معشوق بالفعل ميخواهد و از آنجا که ما عشق به کمال مطلق داريم بايد کمال مطلق باشد تا ما به آن عشق بورزيم. گاهي انسان چيزهايي را در عمق فطرتش ميخواهد و ميشناسد، اما این شناخت و خواست مبهم است. او هر چه ميبيند قانع نميشود، اما نميداند که به دنبال چیست. به يک معنا ميتوان گفت: معرفت هدف و همچنین انگیزه برای رسیدن به آن براي ما فطري است. فطرت ما ميداند که دنبال چه ميگرديم اما این علم آگاهانه نیست؛ و همچنین انسان برای رسیدن به این هدف انگيزه دارد، اما این انگيزه آگاهانه نیست که دقيقا آن را بشناسد.[3]
ميل به حيات و جاودانگي
گاهي انسان از مجموعه خواستهايي که بالفعل وجود دارد، يک امر کلي را استنباط ميکند. به عنوان نمونه انسان به طور طبيعي و غريزي به دنبال خوردن غذا و نوشیدن آب ميرود و از خطري که متوجه او بشود فرار ميکند. با اینکه اين کارها مختلفاند، اما عقل از مجموع اینهايک عنوان کلي را اصطياد ميکند که «انسان ميخواهد جانش حفظ شود و زنده بماند». اما انسان خواستههای ديگري نیز دارد که اينگونه نيست. مثلاً با اينکه زنده است و میداند که به حسب اسباب عادي تا چند سال ديگر هم زنده است، اما باز به دنبال فعاليتهاي دیگري میرود. مثلاً اگر در جمعي درباره او بگويند که انسان ناداني است یا عقلش نميرسد و معلوماتي ندارد، ناراحت میشود. انسان ميخواهد اگر در جمعي مورد توجه واقع شد، بگويند عجب آدم دانايي است. يعني انسان علم را دوست ميدارد و از جهل بدش ميآيد. يا مثلا کودک از هنگامی که بتواند روي پايش بايستد، خود سعي ميکند بلند شود و بايستد. اگر دستش را بگيرند دستش را ميکشد و ميگويد خودم ميخواهم راه بروم. اين براي اين است که به طور فطری انسان قدرت را دوست ميدارد و از اينکه ميبيند به ديگران نیاز دارد، ناراحت ميشود.
یکی دیگر از خواستههای فطری انسان این است که میخواهد عمر طولاني داشته باشد و شايد اگر يک ميليون سال هم عمر کند باز ميگويد يک سال ديگر نیز به آن اضافه شود، مطلوب است. حتي وقتی شيطان ميخواست حضرت آدم و حوا را فريب دهد از این حربه استفاده کرد و گفت: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَينِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ؛[4] اینکه خدا گفته از اين درخت نخوريد براي اين است که اگر از آن بخوريد جاودان ميشويد؛ اگر ميخواهيد هميشه زنده بمانيد، حرف من را بشنويد و از آن بخوريد. او به همين صورت حضرت آدم و حوا را فريب داد و آنها از آن شجره خوردند تا وجود جاودانه پيدا کنند! بنابراین خلود براي انسان يک مطلوب ذاتي است. او ميخواهد هميشه باشد و از همين جا براي اثبات معاد نیز استدلال ميشود که اين علاقه و حب ذاتي به خلود، اين حب بالفعل، محبوب بالفعل ميخواهد. پس بايد خلودي باشد که در جهان آخرت به آن میرسیم.
ميل به کمال و مراتب آن
خواستههای انسان در زندهماندن و خلود خلاصه نميشود. او طالب کمال[5] است و ميخواهد روز به روز بر سرمايه و کمالاتش افزوده شود. کمالجويي فطری انسان است؛ يعني فطرت انسان، او را به اينکه بر کمالات خود بيفزايد، میکشاند و در این راه به هيچ حدي قانع نميشود. اگر انسان به هر دليلي باور کرد که که خودسازي و تهذيب اخلاق کمال است، مصداق آن عامل غريزي و فطري ميشود. وقتي انسان فهميد که تهذيب اخلاق موجب کمالات بيشتري ميشود، آن عامل فطري که انسان را به کسب کمال دعوت ميکند، فعال ميشود.
اکنون این پرسش مطرح میشود که ما چگونه میتوانیم درکي از نتايج خودسازي و تهذيب اخلاق داشته باشيم، تا برای پیمودن این راه انگيزه پیدا کنیم؟ حقيقت اين است که استعداد و همت افراد بسيار متفاوت است و کسي که ميخواهد ديگري را تربيت کند و به طرف کمال سوق دهد باید استعداد، ميزان درک و ميزان انگيزه او را در نظر بگيرد و بهگونهای با او سخن بگويد که در او اثر کند. برای نمونه اگر ما به دختری که تازه به سن تکليف رسيده است و هنوز مسايل ساده را درست نميتواند درک بکند، بگوييم که باید در نمازت اخلاص داشته باشي و اگر در آن خودنمايي باشد نمازت باطل است، دیگر نماز نميخواند. بچه را بايد با همين چيزها تشويق کرد که نماز بخواند. خداوند متعال نیز برای تربیت بندههايش مطابق استعداد، توان، فهم، معرفت و همت آنها نسخه داده است. او به صورتی حکيمانه مطالبی فرموده است که هر کسي در هر حدي که هست با همان حد معرفت و همت خودش از آن استفاده کند.
گاهي برای تشویق ما از همین روشی استفاده کرده است که ما برای تشویق کودکانمان استفاده میکنیم. از بهترين عباداتي که ما بايد در آن اخلاص داشته باشيم و بهترين ثوابها را دارد، جهاد است. خداوند براي کسانی که همتشان ضعيف است، ميگويد: وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا؛[6] برويد جنگ کنيد! خداوند به شما وعده ميدهد که غنيمت بسیاري بهدست میآورید. اين نتایج، اهداف عبادت نيست. اهداف عبادت رضاي خدا و بعضي مقاصد ديگري است که به خداوند برميگردد، اما او برای تشویق انسانها این مشوقات را نیز ذکر ميکند تا انسان کمکم بفهمد که عبادت چيست و در پيشگاه الهي چگونه باید رفتار کرد.
تهذيب اخلاق نیز يکي از اين مسایل است. از مفاهيم کليدي در تهذيب اخلاق تقواست که شامل همه مراحل سير و سلوک ميشود. خداوند متعال در آیه 96 از سوره اعراف ميفرمايد: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ؛ اگر مردم اهل ايمان و تقوا بودند، ما برایشان از زمين و آسمان برکت ميباريديم. ابتدا خواستههای عموم مردم منحصر در همين خواستههاي دنيوي و مادي است، خداوند نیز آنها را به همین نتایج دعوت میکند. وقتي آنها آمدند و آرامآرام با مفاهیم دینی آشنا شدند، چيزهاي ديگر را هم ضميمه آن ميکند و کمکم به آنها ميفهماند که اينها خيلي ارزش ندارد و ارزشمندتر از اينها نیز هست. سپس نعمتهاي بهشتي را ذکر ميکند تا بالاخره به جایی میرسد که براي کساني که به مراتب بالاتری رسیدهاند، ميفرمايد: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[7] ميوهها، گوشت پرندگان، عسل مصفي و... هست، اما چیز دیگری به نام رضوان الهي نیز هست. فهم این مفهوم همت بلندي میطلبد.
بالاترین عذاب برای اهل محبت این است که محبوب از آنها رو بگرداند. او برای گرفتن مزد به محبوبش خدمت نمیکند و حاضر است همه چيزش را فداي او کند. او چيزي نميخواهد و آخرين هدف يک محب اين است که در محبوبش فاني شود. دلیل آن هم این است که هر چه محبت انسان پاکتر و خالصتر باشد، بيشتر ميخواهد دربرابر محبوبش خضوع کند، و بالاترين عذاب برای او اين است که محبوب به او اعتنا نکند. اين است که وقتي خداوند ميخواهد برای کسانیکه میفهمند، عذابهاي بسیار سخت را بيان کند، ميگويد: وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.[8] این عذاب براي اهل معرفت از همه عذابهاي جهنم سختتر است. درک این مفهوم بسته به این است که انسان چقدر رشد روحي و معنوي پيدا کرده و نياز خودش را به خدا و محبت، لطف، رضايت، سخن و نوازش او درک کرده باشد.
تربيت بر اساس سلسله مراتب انگیزش
ما نیز برای اینکه برای کارهاي خوب انگیزه پیدا کنیم، ابتدا بهتر است درباره منافع مادي آنها فکر کنیم. مثلاً در کتابها زياد ديدهایم که وقتی میخواهند به نماز تشويق کنند، ميگويند نماز، خود يک ورزش است و برای اینها که بچهها برای نمازخواندن انگیزه پیدا کنند به آنها میگویند همين خم و راست شدن، براي کمرتان خوب است و به ديسک کمر مبتلا نميشويد! يا در خيلي از مقالات، کتابها و حتی روایات ديدهاید که براي تشويق ديگران به روزه گرفتن میگویند: روزه موجب سلامتي ميشود و بسياري از بيماريها با روزه معالجه ميشود. براي اينکه انگيزه پيدا کنيم و کمی از دام غرايز حيواني رها شويم، باید از جايي شروع کنيم. براي اين کار ابتدا باید ببينيم این کار چه منافعي مادي براي ما دارد. سپس کمکم به فوايد معنوي آن بپردازیم تا شاید کمکم به مراتب بالاتری نیز برسیم. اين يک راه صحيح تربيتي است که انسان از مراتب پايين، و چيزهايي که بهتر ميفهمد و در او بالفعل انگيزه ایجاد ميکند، شروع کند. در عبادات و مسایل اخلاقي نيز چنين است که ابتدا انسان را به کارهاي سادهاي سفارش ميکنند که مؤونهای ندارد و به راحتي فرد حاضر ميشود آنها را انجام بدهد. وقتي انسان اين کارها را انجام داد، برای کارهای مهمتر آماده ميشود.
اصلاً تربیت (اعم از خودسازي و ديگرسازي) به این معناست که انسان فرمولي براي کارها پيدا کند که ابتدا به کارهاي ساده، سبک و در عين حال راحت که جنبه کليدي براي کارهای مهمتر دارند، بپردازد. انسان خودبهخود به دنبال هدف بعدي نميرفت، همتش نميرسيد، اما اين کار ساده به انجام آن کمک ميکند. چه بسا خود اين کار یک عمل مستحب است، و انجام اين مستحب انسان را براي يک مستحب مشکلتري آماده ميسازد تا بالاخره به جايي میرسد که حاضر است جانش را هم فدا کند، و از نظر عبادات و گذشت از لذتهاي دنيا هم به جاهايي ميرسد که بسیار ارزشمند است. بنابراین در يافتن هدف نیز ميتوان مراتبی را در نظر گرفت؛ ابتدا ميگوييم تهذيب نفس ميکنيم تا به چيزهايي که نزديکتر است و جذابيت بيشتري براي انسان دارد، برسیم. سپس کمکم مراتب بالاتری در نظر گرفته میشود، و اگر دنبال کنيم کمکم خدا توفيق ميدهد که همتمان بلندتر شود و اهداف عاليتر و نورانيتري را دنبال کنيم.
در آیات قرآن نیز خداوند ابتدا منافع مادي امور را ذکر ميکند، و سپس به ثوابهاي برزخي و اخروي میپردازد. مفسران درباره این آیه از قرآن که میفرماید: ولهم رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيا[9] گفتهاند که اين آیه مربوط به عالم برزخ است، و به اینمعناست که وقتی انسان از دنيا ميرود، خداوند صبح و شام نعمتهاي بهشتي را برايش ميفرستد. درباره بهشت نیز میفرماید: وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ؛[10] هر چه دلتان بخواهد آنجا هست؛ ولي خيال نکنيد که فقط همينهاست؛ وَلَدَينَا مَزِيدٌ.[11] بيش از آنچه شما ميخواهید، آنجا هست. چيزهايي که هوس و حتي عقلتان به آنها نميرسد، براي شما مهيا کردهايم. هر چه شما فکر کنيد، بالاترش را هم داريم. اگر طالب آخرت شديد و در آن راه قدم برداشتيد بالاتر از بهشت نیز به شما ميدهيم؛ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[12] اين روش تربيت قرآن است و ما باید از اين روش براي خودسازي و ديگرسازيمان استفاده کنيم.
انسان و رسیدن به خدا
انسان از راههاي مختلف به دنبال لذت است. هر یک از داراشدن، قدرت پيدا کردن و درک زيباييها لذت دارد، اما هیچ یک از اينها حد و حصري ندارد و انسان میتواند به جايي برسد که همه دانستهها برای او ميسر شود و هر کاري خواست بتواند انجام دهد. انسان میتواند به مقامی برسد که بالاترين لذتها را از درک زيباييها ببرد. اگر مخبر صادقي به ما گفت که چنین چیزی ممکن است، جاي شک باقي نميماند. او خود گفته است که چیزهای دیگری غير از اين خوردنيها و آشاميدنيها هست؛ نه تنها در آخرت بلکه در همین دنیا هم هر چه بخواهيد، ميتوانيد بفهميد و هر کاري بخواهيد، ميتوانيد انجام دهيد؛ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يبْصِرُ بِهِ وَيدَهُ الَّتِي يبْطِشُ بِهَا. اولا من که خدا هستم، چشم و گوش او ميشوم. به جاي اينکه او ببيند و دنبال چيزهاي ديگر برود، من برايش ميبينم و انتخاب ميکنم. بالاتر از اين، آنچه مصلحت اوست، برايش تأمين ميکنم، و آنقدر به من نزديک ميشود که هر دعايي کند مستجاب میکنم و هر چه از من بخواهد به او ميدهم؛ وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيتُه.[13]
البته همه اينها در صورتي است که شخص درصدد بندگي خدا باشد. گاهي خداوند روزهگرفتن را دوست دارد و گاهي روزه خوردن را. شکستن روزه مستحبی بهخاطر ميزبان مؤمن، هفتاد برابر خود آن روزه ثواب دارد. مؤمن نميگويد من ميخواهم شکمم چنين باشد يا روحم قوي شود و بتوانم اخبار غيبي داشته باشم. او ميخواهد ببيند خدا چه ميخواهد. میگوید من بندهام، بايد بندگي کنم! بنابراين اگر تو آنطور که شایسته است بندگي کردي، او خواجگي میداند. نیاز نیست که تو به او ياد بدهي که براي من چه کار کن. او خود ميداند چگونه بندهپروري کند. تو سعي کن بفهمي بندهاي و بايد بندگي کني! تنها راهي که ميتواند تو را به عاليترين مقامات برساند، اين است که درصدد باشي صادقانه بدانی خداي تو از تو چه ميخواهد. همه چيز هم براي اوست؛ چشم را او به تو داده است. او گفته اين چشم را در کجا به کار ببر. زبان را او به تو داده است و ميتواند آن را بگيرد، اما اکنون که آنرا داري، ببين گفته است در کجا مصرف کني، و بدان که همان جا به نفع توست، اما تو به اين نيت انجام بده که چون او دوست دارد انجام میدهم. اگر انسان اين کار را تمرين کند و به تدريج از کارهای کوچک و ساده شروع کند، به کارهای بزرگ و مراتب بالاتر نیز میرسد.
یک راه آسان
انسان بنا بگذارد هر روز يکي از نمازهای دو رکعتي نافلهاش را به این نیت بخواند. بگويد: خدايا! من اين را بيمزد ميخواهم بخوانم. در مقابل اين دو رکعت بهشت و مزد نميخواهم. این دو رکعت را چون تو دوست داري ميخوانم. انسان از ابتدا نمیتواند همه کارهایش را اينگونه انجام دهد، اما بايد از يک جايي شروع کند. برنامه سادهاي را انتخاب کند و بگوید خدایا! اين کارها را چون تو دوست میداری، انجام میدهم. اگر هيچ پاداشي هم به من ندهي، مطالبه نميکنم. اگر انسان اين راه را ادامه دهد، کمکم به جايي ميرسد که همه عبادتهایش بهخاطر حب او میشود. امام صادق علیهالسلام فرمود که بعضي خدا را به خاطر ترس از جهنم عبادت ميکنند؛ بعضي براي طمع در بهشت و لکني اعبده حبا له؛[14] چون دوستش دارم او را عبادت ميکنم. او در مناجاتش نیز ميگوید: اگر هفتاد بار کشته شوم و به جهنم بروم و دوباره من را زنده کني و به جهنم ببري، ذرهاي از محبت من نسبت به تو کم نميشود! اينها براي ما باورکردني نيست و نمیتوانیم درست آنها را تصور کنيم، اما خدا چنين بندههايي دارد.
يکي از برکات تشيع و استفاده از معارف اهلبيت اين است که دستکم ميدانیم چنین چيزهايي هست. خيلي به خودمان مغرور نشويم. اگر دو رکعت نماز نافله خوانديم، توقع نداشته نباشیم که عالم در اختيار ما باشد. کساني خالصانه براي خدا کار ميکنند چون او خداي آنهاست و همه چيز براي اوست و او را دوست دارند. مرتبه نازلتر از این نیت اين است که بگوییم از آنجا که بالاترين ترقي و کمال من در بندگي اوست، او را بندگی میکنم. لايه زيرين این نیت اين است که از آنجا که عبادت نهايتا کمال است به دنبالش ميروم. اين نیت اشکالي ندارد. منظور از اينکه ميگويند در نيتتان غير خدا را در نظر نداشته باشيد، لايه آگاهانه ذهن است. يعني اینکه اگر از او بپرسند، چرا اين کار را ميکني، بگويد: چون خدا را دوست دارم. اما روشن است که اگر از او بپرسند: چرا خدا را دوست داري و چرا ميخواهي این دوستي باقي بماند، در آخر به اين پاسخ میرسیم که اين کمال انسان است، این کار را نکنم چه کنم؟! مگر میشود کسي خوبي خودش را نخواهد؟! آن لايه زيرين نیز ناآگاهانه مؤثر است و هيچ اشکالي هم ندارد. اصلا موجود ذيشعور نميتواند اين طور نباشد و خداوند او را اين طور قرار داده است. آنچه مهم است اين است که ببیند نيت انگيزاننده که منشأ فعاليت او ميشود، چيست. آیا به دنبال اين است که مردم دوستش بدارند يا به دنبال این است که خدا دوستش بدارد؟ اين است که به کار او ارزش ميدهد. اميدواريم که خداوند به برکت توسل به اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين يک چنين معرفتي به ما بدهد که چون خدا میخواهد، بخواهيم خودمان را بسازيم؛ انگيزه ما براي خودسازي و تهذيب اخلاق اين باشد که خدا دوست دارد.
وفقناالله واياکم انشاءالله.
[1]. عنکبوت، 65.
[2]. اعراف، 172.
[3]. در سالهای گذشته براي توضيح اين مطلب به مناسبت بحثهايي کردهایم که در کتابهای «خودشناسي براي خودسازي» و «به سوي خودسازي» چاپ شده است.
[4]. اعراف، 20.
[5]. کمال عنواني است که از چند چيز مختلف مثل علم، قدرت، محبوبیت و... انتزاع ميشود.
[6]. فتح، 20.
[7]. توبه، 72.
[8]. آل عمران، 77.
[9]. مريم، 62.
[10]. زخرف، 71.
[11]. ق، 35.
[12]. توبه، 72.
[13]. المؤمن، ص32.
[14]. الخصال، ج1، ص188.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org