- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتفايلصوتياينجاراکليککنيد | 6.7 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 15/11/93، مطابق با چهاردهم ربيعالثاني 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(16)
روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
اشاره
بحث ما در هفتههاي گذشته درباره ويژگيهاي اموری بود که قرآن تعليم ميدهد. گفتیم اموري که توسط قرآن آموزش داده ميشود، به دليل تأثيري است که در سعادت ابدي انسانها دارد، و به چيزهايي اولویت داده شده است که منفعتش براي انسان بيشتر و جهلش موجب ضرر و خسارت بیشتری ميشود؛ خسارتي که با هيچ چيز ديگري قابل جبران نيست. اين امور در واقع زنجيرهاي از معارف، علوم و آموزههايي است که نهايتاً به قرب خدا، جوار الهي و استفاده از رحمتهاي بيپايان او در عالم آخرت منتهی ميشود، و بيانات ديگر نیز در جهت آماده کردن مردم براي شناختن معارف، پذيرفتن و مؤثر قرار دادن آنها در رفتار و منش انسانهاست.
گفتیم عمده معارف قرآني، و به دنبال آن بيانات پيغمبر اکرم و ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين، متوجه عموم مردم است که بیشتر آنها آمادگي بررسي مسايل خيلي عميق و پيچيده را ندارند. از اینرو بدون طرح مسأله به صورت شبههانگيز يا اثبات مطلب با استدلالاتي که بیشتر مردم متوجه آن نميشوند، روشي به کار گرفته شده است که مردم را متوجه اين معارف ميکند؛ زیرا ممکن است طرح بعضي از مسایل، بهخصوص شبهههايي که مربوط به اين مسایل است، نه تنها در هدایت مردم مؤثر نباشد؛ بلکه موجب بدآموزي هم بشود و شبههاي در ذهنشان ايجاد شود و پاسخ آن را نفهمند.
بيانات قرآن ويژگيهايي دارد که در روایات به آن اشاره شده است. روايات بسیاری وجود دارد که میفرماید: فقط مفاد ظاهری آیات قرآن منظور نیست و این آیات دارای بطون متعددی است؛ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَى سَبْعَةِ أَبْطُن.[1] هم چنين در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده است که بسياري از معارف بلند هست که عموم مردم نبايد دربارهاش فکر کنند و آنها را در سطح عموم مطرح نکنيد؛ مثلاً درباره مسائل قضا و قدر آمده است که بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجوهُ.[2] این درباره عموم مردم است، ولی براي کساني که فکرشان عمق بيشتري دارد، راههايي قرار دادهاند، که آنها نیز بيبهره نمانند. روش تربيتي پيغمبر اکرم و اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين هم اینگونه بود. آنها نیز کلاسی عمومي براي همه کساني که در آن کلاس حضور پيدا ميکردند، داشتند و مطالب را يکسان بيان ميکردند و در دسترس قرار ميدادند، اما در روايات بسیاری براي بعضي از اشخاص نکتههاي خاصي را بيان ميکردند و ميگفتند: همه، ظرفيت تحمل این مطالب را ندارند؛ اینها را براي همه نگوييد!
به عنوان نمونه در کتاب اصول کافي که از معتبرترين منابع روايي ماست چندين روايت معتبر به اين مضمون نقل شده که اگر سلمان همه آنچه فهمیده بود به جناب ابوذر عرضه ميکرد، ابوذر طاقت نميآورد و او را تکفير ميکرد؛ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ ولَقَدْ آخى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ.[3] ایمان سلمان و ابوذر آن قدر به هم نزديک بود که پیامبر صلياللهعلیهوآله بین آنها عقد اخوت بست. معرفت و ایمان سلمان یک درجه بر ابوذر برتري داشت و چيزهايي را ميفهميد و درک ميکرد که اگر به همانگونه براي ابوذر بيان ميکرد، او طاقت نميآورد و تصور ميکرد که کفر است. همچنین از جابر بن يزيد جعفي نیز نقل شده است که امام باقر علیهالسلام پنجاه هزار حديث به من فرمودند که اجازه ندارم آنها را براي کسي بيان کنم.[4] اينها نشانه اين است که تعاليم قرآن و ائمه اطهار به همين سطح ظاهري خلاصه نمیشود و نکتههاي دقيقي دارد که باید کشف بشود، ولي به هر حال اصل بيان، متوجه عموم مردم است و بايد اين ظاهر باشد تا از بطن و اشارات آن نیز استفاده بشود و آن همين بيان ظاهري است که متوجه عموم مردم است؛ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ.[5]
جدل؛ اثرگذارتر از برهان
در بسیاری از آیات قرآن از روش جدل استفاده شده و حتي به پيغمبر دستور استفاده از این روش داده شده است؛ ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.[6] اساس دعوت، حکمت و بيان معارف محکم و غيرقابل ترديد است، ولي براي اينکه مردم آمادگي پيدا کنند و به اين دعوت گوش بدهند و از آن استفاده کنند، به يک نوع بيان ديگري نیاز است که موعظه نام دارد. در اينگونه از بيانات به روشهاي مختلف، به منافعی که بر یک کار مترتب میشود یا ضررهایی که در ترک آن است، توجه داده میشود. اینگونه سخنان در مقام اثبات برهاني و يقيني مطلب نيست، ولي از نظر تأثير در مردم بسیار مؤثر است. همه ما معتقديم که قيامتي هست، انسان زنده ميشود و به اعمالش رسيدگي ميشود و آتش جهنم بسیار سخت و سوزان است. آيات صريح قرآن است که كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا؛[7] از آتش جهنم پوستهايشان ميسوزد و خداوند دوباره پوست نو ميروياند تا دوباره عذاب بشوند. اين جريان ادامه دارد و جهنميان درخواست ميکنند که يک جرعه آب به ما بدهيد! قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ؛[8] خطاب میآید که بر شما حرام است. زنجيرهايي به طول هفتاد ذراع به جهنمیان ميبندند.[9] همه ما اين مطالب را ميدانيم و به آن معتقديم، اما بهراستي ما به حوادث مادی بيشتر اهميت ميدهيم يا به چيزهايي که موجب عذاب جهنم ميشود؟!
اگر همين عذابهاي جهنم را به طور کلي بگويند که عذابي است که از آن سختتر نميشود آن قدر تأثير ندارد تا به ما بگويند که نوشابه جهنمي چه نوشابهاي است یا آتش جهنم چگونه است. آن مفهومی کلي است و خيلي در ما اثر نميگذارد، اما وقتي تفصيل عذابها را خود قرآن يا روايات بيان ميکند که اگر یک قطره از نوشابه جهنميان در اين عالم بيفتد از گند آن تمام موجودات زنده هلاک ميشوند و جهنمیان از روی اضطرار آن را ميخورند! تصویری خیالی در ذهن ما ایجاد میکند و بسیار اثرگذارتر است. روح آدميزاد طوري ساخته شده که از قضاياي جزيي، حسي و خيالي بيشتر از مفاهيم کلي و انتزاعي اثر ميپذيرد. اين است که قرآن نیز به برهانهاي کلي و مفاهيم پيچيده و دور از ذهن اکتفا نمیکند و بهگونهای نمونههاي عيني را بيان میکند که صورتی خيالي در ذهن مخاطب پيدا شود و بفهمد که از چه نوع است؛ و البته بعد از آن گفته ميشود که آن عذاب هزار بار از اين هم سختتر است. درباره نعمتهاي خدا نیز اگر فقط به انسان بگویند که آن قدر خوب است که نه چشمی آن را ديده و نه گوشي آن را شنيده، انگيزه زیادی ایجاد نمیکند، اما اگر تفصيل نعمتها را بيان کنند، تأثیر بسیاری میگذارد.
همان خدايي که انسان را خلق کرده، قرآن را نیز نازل کرده است. او بهتر ميداند که اين آدميزاد چگونه تربيت ميشود و بیشتر تحت تأثير چه مفاهيمي قرار ميگيرد. او در آیه 15 سوره محمد ميفرمايد: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى. میدانید بهشتي که ما ميگوييم پرهيزگاران وارد آن بشوند، چگونه است؟ مثالي برايتان ميزنم: شير و عسل يکي از بهترين نوشابههايي است که در اين عالم تصور ميشود که هم لذيذ، هم مقوي و هم معطر است. قرآن ميگويد اين شير و عسلي که اين قدر براي شما ارزش دارد که مثلا يک ليوان یا دو ليوانش را بايد با زحمت تهيه کنيد، در بهشت نهرهايي از آن جاري است. شير اگر در دنيا باشد چند روزه مزهاش تغيير ميکند و فاسد ميشود، ولي آن نهرهاي بهشتي که شيرها در آن جريان دارد، هيچگاه تغيير نميکند و فاسد نميشود. شير سالم، لذيذ و گوارا در کنار نهر عسل در نهر جاري است و هر قدر دلتان ميخواهد میتوانید از آن استفاده کنید. نكته دیگری که تصورش برای ما مشکل است و تعجب ميکنيم که قرآن چطور آنرا بيان ميکند، این است که در کنار اين نهرها نهر شراب نیز جاری است؛ شرابي که لذتبخش است، اما سکرآور نيست. اگر هزاران بار به ما بگويند که نعمتهاي بهشتي خيلي عالي است، خيلي در ما انگيزهاي ايجاد نميکند، اما وقتي انسان خيلي تشنه باشد و ميل پيدا کند که يک استکان شير و عسل استفاده کند، ميگويند در بهشت نهرهاي شیر، عسل و خمر جاري است و هرگاه دلتان ميخواهد، میتوانید استفاده کنید، با اين تفاوت که لذتهايش را دارد اما سکرآور نيست. اين بيان براي انسان خيلي مؤثرتر از بیان یک سلسله کليات است؛ البته براي پاسخ به شبههها لازم است استدلال محکم عقلي آورد.
نمونههایی از جدال احسن در قرآن
بيشتر بيانات استدلالي قرآن نیز براي مقابله با منحرفان و مشرکان است. هم خود قرآن استدلالاتي در اين زمينه دارد و هم داستانهايي نقل ميکند که کساني با الهام الهي اینگونه با مخالفان بحث کردهاند. در آیه 258سوره بقره با لسان توبيخمانندي میگوید: چرا درباره سخنان حضرت ابراهیم به نمرود فکر نميکنيد؛ أَلَمْ تر إِلَى الَّذِي حَآجَّ إِبْرَاهِيمَ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ. حضرت ابراهيم را نزد نمرود که داراي سلطنتی فوقالعاده بود آوردند و از او پرسیدند: اين ربي که تو ميگويي کيست؟ گفت: رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِـي وَيُمِيتُ؛ خدای من کسی است که مرگ و زندگي دست اوست. نمرود نیز دستور داد دو زنداني را آوردند و يکي را عفو کرد و دیگری را گفت که سر ببرند، و گفت: من هم يكي را زندگي بخشيدم و زندگي ديگري را گرفتم! حضرت ابراهیم براي اينکه اين مغالطه را ابطال کند، گفت: فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ؛ خدايي که ما ميپرستيم همان است که خورشيد را از مشرق درميآورد، اگر کار شماست، خورشيد را از مغرب دربياورید! اين روش همان جدل منطقي است و قرآن نيز سفارش کرده است که در مقام بحث خوب است که از اين روش استفاده کنيد؛ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.[10]
مشرکين حجاز معتقد بودند که بتها نمادهايي از دختران خدا هستند و بايد براي تقرب به آنها قرباني کرد. آنها ملائکه را دختران خدا ميدانستند و ميگفتند اينها ارباب هستند و خداوند کار عالم را به دست آنها داده است. بنابراين بايد کاري کنيم که آنها خوششان بيايد. از آنجا که ما آنها را نميبينيم، در مقابل بتها خضوع و خشوع و قرباني ميکنيم. از سوی دیگر اينها همان کساني بودند که از بس از دختر بدشان ميآمد، دخترانشان را زنده بهگور ميکردند. قرآن ميفرمايد: شما که ميگوييد ملائکه دختران خداوند هستند، بايد اگر خودتان دختردار شويد، خوشتان بيايد؛ أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛[11] چطور شما بايد پسر داشته باشيد و خدا فقط دختر داشته باشد؟ اين تقسيم درستي نيست! ببينيد که خدا با چه لحني با اين مردم نادان صحبت ميکند که هم بفهمند کارشان غلط است و هم لحن مشمئزکنندهاي نيست که فرار کنند و حاضر نباشد به بحث ادامه بدهند، و هم بيان پيچيدهاي نيست که احتياج به مقدمات فلسفي عقلاني داشته باشد که نتوانند تصورش را بکنند. در جدل طرف مقابل را با مقدماتي که خودش قبول دارد، قانع ميکنند؛ مثلا او معقتد است که دختر بد است؛ ما هم به همين مقدمه استناد ميکنيم، حال کار نداريم که مقدمهاش درست است يا نيست، براي اينکه او را قانع کنيم، ميگوييم اگر دختر بد است، چرا براي خدا دختر قراردادهايد؟! يا بايد از اعتقاد به بدي دختر دست برداريد، و يا از اعتقاد به دختردار بودن خدا و پرستش بتها.
نمونههایی از براهین قرآنی
در بسياري از مباحثاتي که بين ائمه اطهار سلاماللهعليهماجمعين و شاگردانشان و ديگران اتفاق ميافتاد، از همين روش جدال بالاحسن استفاده ميشد. اگر احتجاجاتي که ائمه اطهار و يا حتي بعضي شاگردان ايشان داشتند را ملاحظه فرماييد، ميبينيد که چقدر ساده از اين روش استفاده شده است، اما گاهي در بعضي آيات اشاراتي آمده است که انسان تعجب ميکند. يکي از آنها آيه 35 سوره نور است که خداوند ميفرمايد؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. بيان سادهاي که مفسران بزرگ در شرح آن کتابها نوشتهاند و برخي از نکتههاي دقيق نهفته در آن را بيان کردهاند. ولي از آنجا که اکثریت مردم کنه آن را نمیفهمند، خداوند در ادامه همین آیه، اين مطلب را به صورت يک تمثيل براي مردم تبيين ميکند؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ...
آيه 22 سوره انبيا نيز يک قياس منطقي است که تبيين آن با بياني که قرآن کرده است، خيلي ساده است. مثلاً براي بچهها ميگويند همانطور که دو کدخدا در يک روستا دعوايشان ميشود و نميتوانند آن روستا را اداره کنند، عالم نيز نميتواند چند خدا داشته باشد. اما اين بيان عمقي دارد که به صورت يک برهان منطقي قوي و محکم بيان ميشود که در فلسفه و کلام به نام «برهان تمانع» معروف است. منظور از بيان اين نمونهها اين است که توجه داشته باشيم که در بعضي آيات اشاراتي به براهين پيچيده عقلي وجود دارد ولي خود قرآن درصدد نيست که همه مطالب را براي عموم مردم به صورت برهاني بيان کند.
خوف و رجاء مهمترین عامل برای حرکت انسان
يکي از راههاي قرآن در کيفيت بيان و اثبات مطالب، روش موعظه است. ما انسانها خيلي از مطالب را ميفهميم و ميدانيم که حق است، ولي در عملمان اثر محسوسي نميگذارد. براي اينکه انگيزه عمل در انسان پيدا شود، بايد نفع و ضرر کار را بسنجد؛ البته نفع و ضررها بسيار متنوع است و ما در ابتدا خيال ميکنيم نفع و ضررها منحصر در نفع و ضررهاي مادي است. اينکه شکمي سير شود و مسکني و ثروتي فراهم شود. خيلي جلوتر برويم حوريه، ميوهها و لحم طير بهشتي را نيز منفعت ميدانيم. ولي منفعت منحصر به اينها نيست و خود قرآن پس از وصف نعمتهاي بهشتي، ميفرمايد: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[12] البته اين براي کساني است که وقتي پاي رضايت معشوق در ميان ميآيد، همه چيز از نظرشان ميافتد و همه چيز را فداي او ميکنند. حال اگر در قرآن تعبيرات «رضوان من الله» و امثال آن را با ساير اوصافي که براي بهشت و بهشتيان ذکر شده، مقايسه کنيد ميبينيد که نسبت تعبيرات دسته دوم بسيار بيشتر است. دليل آن هم اين است که مخاطباني که فقط اين دسته از تعبيرات را ميفهمند، بيشترند. از اينرو يکي از روشهاي قرآن براي هدايت مردم، همين انذار و تبشير است؛ رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ.[13] قرآن براي پيغمبر مقاماتي بيان کرده است، اما دو مسئوليت تبشير و انذار وظيفه همه پيغمبران است. انذار و تبشير يعني براي مردم بيان کنند که کارهاي خوبشان چه نتايجي در دنيا و آخرت دارد تا تشويق شوند و اين کارها را انجام بدهند و کارهاي بدشان در دنيا و آخرت چه پيامدهايي دارد، تا بترسند و از آن دوري کنند. خوف و رجاء مهمترين عامل براي حرکت انسان است.
برخي مغالطه ميکنند و ميگويند انسان الاغ نيست که او را با چوب بزنند و بترسانند. بله انسان الاغ نيست ولي همه انسانها از چيزهايي ميترسند. برخي را از آتش جهنم ميترسانند، اولياي خدا را نيز از بُعد از مقام الهي ميترسانند. آنها از اينکه از نظر خدا بيفتند، ميترسند. يکي از اوصاف همه پيغمبران نيز اين است که ديگران را بترسانند و متوجهشان کنند که اعمال بدشان چه زيانهايي براي خودشان دارد. بعضي از روشنفکرهاي غربزده، روحانيون مسخره ميکنند که اينها مردم را از آتش جهنم ميترسانند. فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ؛[14] درست است که از روحانيون مذمت و بدگويي ميکنند، ولي در واقع از دين و خدا نکوهش ميکنند. جرأت نميکنند به خدا و دين بد بگويند، به پاي روحانيت ميگذارند. وگرنه آخوندها که از خودشان چيزي نميگويند، اينها آيه قرآن است و مخالفت با اينها يعني مخالفت با قرآن. اولا همهاش ترس از عذاب آتش نيست و چيزهاي ديگري هم هست که متناسب با شنوندگان که بيشتر تحت تأثير چه مفهومي قرار ميگيرند، بيشتر به آن ميپردازند. قرآن نيز همين کار را کرده است و مطالب دقيق و بلندي هم هست که در ميان ميليونها انسان ممکن است يکي دو نفر طالبش شوند که گفتن آنها براي عموم مردم فايدهاي ندارد. شمايي که غير از شکم و دامن چيزي نميشناسيد، حق نداريد بر روش روحانيت و منبريها اعتراض کنيد که چرا مردم را از آتش ميترسانند يا به خوراکهاي بهشتي و گوشت پرندگان بهشتي اميدوار ميکنند. مگر خود شما دنبال چه ميگرديد؟ شما که حاضريد خون هزاران شهيد را به چند روز نشستن روي کرسي رياست بفروشيد، چه حق داريد به اينکه آخوندها به آخرت ميپردازند، اشکال بگيريد و اين گونه وانمود كنيد كه آنها زندگي و مسائل مهم جامعه را درک نميکنند؟! قرآن براي همه قشرهاي مردم، متناسب با فهم و ظرفيتشان راه هدايت قرار داده است و آنچه بين همه مردم مشترک است اين است که همه احتياج به بشارت و انذار دارند؛ البته نوع انذارها و بشارتها تفاوت ميکند.
عبرت از حوادث تاریخی
از آنچه گفتيم روشن شد که روش عام قرآن موعظه است که مصداق آن انذار و تبشيري است که انبيا دارند، و اين علاوه بر مطالب محکمي است که جاي شک و ترديدي ندارد، و بايد بيان شود. کيفيت بيان نيز به اين صورت است که با استفاده از مطالب خطابي و جدلي، ديگران را اقناع و براي عمل تشويق ميکند، و بالاخره با لسان موعظه ضرر مخالفت را به آنها گوشزد ميکند. در آیات متعددی از قرآن جریان عذاب پيشينيان نقل شده است. میفرماید: آنها از شما دور نيستند، حواستان جمع باشد! این سخنان را فقط براي مردم مکه و مدینه نگفت بلكه تا روز قيامت همه انسانها به همين انذارها نیاز دارند. بنابراین یک روش نیز عبرت از جريانات تاريخي است. اگر همانطور که در برخی از آیات آمده، فقط به ما بگويند که کساني گناه کردند و عذاب شدند، چندان اثر نميکند. اما وقتی داستان آن بیان میشود بسیار اثرگذار است. به آيات مربوط به عذاب قوم لوط توجه کنيد! خداوند داستان را از اينجا آغاز ميکند که ملائکه عذاب ابتدا نزد حضرت ابراهيم آمدند و حضرت براي پذيرايي از آنها گوسالهاي ذبح کرد. ولي آنها به طرف غذا دست دراز نکردند و غذا را نخوردند. حضرت که خيلي مهماندوست و خوشپذيرايي بود، نگران شد و از آنها پرسيد که چرا غذا نميخوريد؟ گفتند: ما انسان نيستيم و فرشتگاني هستيم که خداوند ما را براي مأموريتي فرستاده است. پرسيد: ماموريت شما چيست؟ گفتند: هلاک کردن قوم لوط. حضرت ابراهيم به اين سخنان قانع نميشود و درباره رفع عذاب از قوم لوط با آنها مجادله ميکند. همه اين قضايا را تا چگونگي عذاب قوم لوط تا آخر به تفصيل بيان ميکند تا انسان مستعد پذيرفتن شود. تأثير اين روش بسيار با بيان کلي مطالب تفاوت ميکند و از روشهايي است که قرآن براي تعليم و هدايت مردم استفاده کرده است. اميدواريم که همه ما از اين روشهاي تعليمي قرآن به نحو احسن استفاده کنيم و شکر اين نعمتها را به جا بياوريم.
[2]. نهجالبلاغه، ص526.
[3]. الکافی، ج1، ص401.
[4]. رجال الکشی، ج2، ص440.
[5]. بقره، 185.
[6]. نحل، 125.
[7]. نساء، 56.
[8]. اعراف، 50.
[9]. حاقه، 32.
[10]. نحل، 125.
[11]. نجم، 21-22.
[12]. توبه، 72.
[13]. نساء، 165.
[14]. انعام، 33.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org