- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 6.1 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 9/2/94، مطابق با دهم رجب 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(19)
علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
اشاره
در جلسه گذشته با استفاده از تحليلهاي روانشناسانه گفتيم که هر موجود زندهاي از دو ويژگي ادراک و خواست برخوردار است. اين دو بين همه موجودات زندهاي که ميشناسيم، مشترک است. روشن است که ادراکات همه حيوانات مانند هم نيست. برخي فقط از يک حس برخوردارند، ولي انواعي از حيوانات هستند که ادراکات متعدد حسي دارند، ولي اصل جنس ادراک به يک معناي عام در همه حيوانات مشترک است. همين طور جنس ميل و خواست در همه حيوانات مشترک است، اما مراتبش فرق ميکند. همچنين گفتيم که هرچند برخي ادراکات حسي يا مرتبهاي از ادراکات حسي در برخي حيوانات هست که در انسان وجود ندارد، ولي از لحاظ مرتبه، شدت و قوت ادراک و اراده، موجودي را مثل انسان نميشناسيم که قلمرو ممکن براي علمش به وسعت قلمرو ممکن براي علم انسان باشد، يا قوت ارادهاش به قوت اراده انسان برسد؛ و همچنين از لحاظ متعلق هم اراده انسان ميتواند به چيزهايي تعلق بگيرد که براي حيوانات (يا حتي براي بعضي از انسانهايي که در مراتب نازل هستند) اصلا قابل تصور نيست.
تفاوت علم و اراده در انسان و حيوان
در جلسه گذشته به برخي از تفاوتهاي ادراک و اراده در انسان و حيوان اشاره کرديم. يک جهت مهم از اين تفاوتها اين است که تا جايي که ما اطلاع داريم، ادراک حيوانات مربوط به زندگي مادي آنهاست، و اگر گاهي رشد نيز پيدا ميکند يا در اثر آموزش تقويت ميشود باز هم در همين حوزه فعاليتهاي مادي دنيوي است. البته در منابع ديني نوعي از ادراک براي بعضي از حيوانات اثبات شده که فقط از راه وحي ميتوانيم آن را اثبات کنيم و موازين علمي و ابزارهاي تجربي در اينباره پاسخگو نيستند؛ به عنوان مثال، خداوند در آيه 41 سوره نور ميفرمايد: پرندگان تسبيح و نماز خود را ميدانند؛ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ. آيه عامتري هم درباره همه موجودات ميفرمايد: وَإِن مِّن شَيءٍ إِلاَّ يسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ؛[1] ولي تعبير «علم صلاته» فقط درباره پرندگان است. بعضي از عرفا نيز گفتهاند که در مکاشفات چنين چيزهايي را ديدهاند. ما اين مسايل را نفي نميکنيم، ولي با اين ابزارهايي که در اختيار داريم نميتوانيم آنها را اثبات کنيم. حال اينکه اين علم چه علم و ادراکي است و چگونه است، در حوزه معلومات ما قرار نميگيرد و ما نميتوانيم آنرا تجربه کنيم و فقط به اتکاي وحي آنرا اثبات ميکنيم.
آنچه ما با ابزارهاي تجربي و علمي خودمان درک ميکنيم، اين است که علمي که انسان دارد و ميتواند درباره مسائل بسيار دور از حس بيانديشد و قضاوت کند، در موجود ديگري سراغ نداريم. البته در قرآن کريم و نصوص ديني موجود ديگري به نام جن نيز اثبات شده است که کمابيش در اين جهات به انسان شباهت دارد، ولي ما آنها را نيز درست نميشناسيم و از واقعياتشان خبر نداريم. آنچه ما ميدانيم اين است که حيوانات آنچه ميدانند و ميتوانند بياموزند، مربوط به همين زندگي مادي و محسوسات است و فرض ما اين است که درباره علومي که انسان ميتواند به آنها نائل شود _ بهخصوص نسبت به ماوراي طبيعت _ نميتوانند چيزي بدانند. عين اين مسئله درباره خواست و اراده نيز مطرح است. در جلسه گذشته نيز گفتيم که هر حيواني ارادهاي دارد. حتي کرمهايي که در زمين هستند، يک نوع ارادهاي دارند و مثلاً راهي را که ميروند، انتخاب ميکنند. بنابراين مرتبه ضعيف اراده همانند علم غريزي در حيوانات نيز هست، ولي اراده مرتبهاي قوي نيز دارد که در انسانهاي خاص پيدا ميشود و آن اراده آگاهانهاي است که ميتواند بر ساير قوا، حرکات و فعاليتهايشان اشراف داشته باشد و آنها را مديريت کند. نتيجه اينکه: مرتبه قوي علم و اراده فقط در انسان وجود دارد، که البته همين مرتبه قوي نيز داراي مراتب بسيار متفاوتي است.
مرز انسانيت
از يک نظر، ادراکات و خواستهاي انسان در ابتداي تولدش بسيار شبيه حيوانات است، ولي کمکم رشد ميکند و به حدي ميرسد که ميتوان به او تکليف کرد که فلان کار را انجام بدهد يا ترک کند. در اين مرحله ميتوان براي او درباره خوبي، بدي و صلاح بودن يا نبودن کارها توضيح داد، تا اينکه رشد انسان به حدي ميرسد که دين آن را مبدأ تکليف ميداند؛ گويا اين مرز حيوانيت و انسانيت است. تا اينجا حيوانات در مراتبي از علم و خواست با انسان شريک بودند. حتي تفکر هم به يک معنا در بعضي از حيوانات پيشرفته وجود دارد، ولي محدوده و متعلق فکر آنها همين زندگي روزمرهشان است. کودک انسان هم همين گونه است، اما کمکم سؤالاتي پيدا ميکند و وقتي صحبت از خدا و دين ميشود، سؤالات عجيب و غريبي مطرح ميکند که بزرگترها در جوابش ميمانند، و بالاخره به حدي ميرسد که قلم تکليف روي او ميآيد. اين مرز حيوانيت و انسانيت است، يعني زماني است که خدا براي اين موجود تکليف معين ميکند و در مقابل آن تکليف، براي اطاعتش پاداش و براي مخالفتش کيفر قرار ميدهد. اگر انسان به اين حد نرسيده باشد، پاداش و کيفري ندارد، و حتي اگر کودکي در سن قبل از تکليف، کارهاي عبادي انجام دهد، خداوند تفضلاً به او پاداش ميدهد.
اختيار دوسويه؛ ملاک تکليف
خداوند در آيه 72 سوره احزاب ميفرمايد: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَينَ أَن يحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ؛ ما آن امانت مخصوص را به همه مخلوقات عرضه کرديم، اما هيچ مخلوقي به جز انسان آنرا نپذيرفت. مفسران درباره اين آيه بحثهاي بسياري کردهاند، اما روشنترين مفهومي که ما ميتوانيم بفهميم اين است که اين امانت همان چيزي است که ملاک تکليف است و موجودات ديگر هم وقتي اهميت اين مسئله و لوازمش را درک ميکنند، آن را براي خودشان سنگين ميبينند و از آن ميترسند؛ البته شايد مراد از «اشفاق» نوعي اشفاق طبيعي باشد نه اينکه ترسيدند و گفتند قبول نميکنيم!
در بعضي از روايات نيز مصداق امانت را «ولايت» معرفي کردهاند، که منافاتي با معنايي که ذکر کرديم ندارد و ميتوان گفت پذيرش آن مصداق بارز تکليفي است که بر دوش انسان نهاده شده است. البته شايد منظور از پذيرفتن امانت، وجود اين استعداد در انسان است که ميتواند اين امانت را تحمل کند و به لوازمش ملتزم شود. به هر حال اين يک ملاک است که هنگامي انسان ميتواند خليفة الله و امانتدار خدا شود و به آن مقامي برسد که ساير مخلوقات نميتوانند به آن برسند، که ادراک و ارادهاش به حد خاصي برسد که بتواند تکليف را درک کند، و خواستهايش هم به گونهاي باشد که دنبال خواستهاي متعالي برود و فقط در حوزه غرايز حيواني و خواستهاي اين جهاني نباشد.
سوالي که پيش ميآيد اين است که فرشتگان نيز علم و اراده دارند و خدا را عبادت ميکنند؛ مقام بعضي از آنها از بسياري از انسانها عاليتر است، و آيات صريح قرآن دلالت بر اين دارد که آنها تسبيح خدا ميگويند و از تسبيح خدا خسته نميشوند؛ پس چرا آنها اين امانت را قبول نکردند و فقط انسان آن را قبول کرده است؟ سرّ مسئله اين است که آنها با اينکه به يک معنا ميل و اراده دارند و به همين معنا کارشان اختياري است، اما اختيار آنها يک سويه است. آنها علم دارند، نگراني و خوف هم دارند، عبادت هم ميکنند و از عبادت هم خسته نميشوند، اما مسيرشان يک طرفه است و جز اراده بندگي خدا اراده ديگري ندارند. لذتشان در عبادت است و همانطور که ما به غذا احتياج داريم آنها به تسبيح نياز دارند. اصلا خوشيشان همين است، و شهوت و تمايلات شيطاني ندارند.
تکليف و پاداش و کيفر مستلزم اراده دو طرفه است؛ اگر طرف صحيح را انتخاب کرد پاداش داشته باشد و امکان مخالفتي که موجب کيفر شود هم بايد در آن باشد. به يک معنا يک نقطه است که دو خط از آن خارج ميشوند، يا يک خط مستقيم از آن عبور ميکند. از يک سو به طرف بينهايت سقوط و از سوي ديگر به طرف بينهايت کمال. انسان در چنين نقطهاي قرار دارد، اما فرشتگان اينگونه نيستند و مسير آنها يک طرفه و فقط به سوي خداست. دوست دارند، انجام هم ميدهند، کسي هم مجبورشان نميکند که عبادت کنند و به اين معنا کارشان اختياري است، اما اين اختيار يک طرفه است و فقط همين راه جلويشان است. آن امانت به موجودي سپرده ميشود که بتواند دو راه را انتخاب کند؛ يک طرف کمال بينهايت و يک طرف هم نقص بينهايت. البته منظور از اين بينهايت، بينهايتهاي عرفي است و هيچ مخلوقي بينهايت مطلق نيست. اين بينهايت همان «بينهايت لايقفي» است که حد محدودي ندارد و هر چه بالا برود باز هم ميشود بالاتر برود و هر چه سقوط کند باز کمترش نيز هست، ولي بالاخره کساني به جايي ميرسند که «في الدرک الاسفل من النار»اند و آنها منافقان هستند؛ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.[2]
از اين جا روشن ميشود که چرا در ميان همه موجودات فقط انسان مکلف شده است و برايش پيغمبران فرستاده شده و اين همه انذار و تبشير شده است. اين انسان است که اين همه حوادث گوناگون عجيب و غريب و حيرتانگيز برايش اتفاق ميافتد که گاهي انسان از صبر خدا تعجب ميکند که چهطور اين حوادث را ميبيند و اينها را زود عذاب نميکند. همه اين داستانها براي انسان سراييده شده است. حتي شيطان هم مقدمهاي براي پيدايش انسان بود. درست است که ششهزار سال قبل از انسان خلق شده بود، ولي در نظام تکوين مقدمهاي براي رشد انسان بود. خدا ميداند که براي رشد انسان يک عامل منفي در مقابل عامل مثبت لازم است تا تعادل برقرار باشد و انتخاب خوب انجام بگيرد. اين است که در موقع خودش شيطان را آفريد و شرايطش را هم فراهم کرد تا روزي که بايد از آن استفاده شود. به يک معنا، هدف نهايي همه اينها انسان است. بعضي تعبيرات قرآن نيز کمابيش همين معنا را افاده ميکند؛ خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً.[3]
انسان؛ مظهر جميع اسماء و صفات الهي
موجودات ديگر شرايط انسان را ندارند. انسان است که از لحاظ علم ميتواند علومي غير از علوم غريزي و خدادادي کسب کند. حيوانات و حتي فرشتگان اين طور نيستند. حتي بعضي از بزرگان با توجه به آيه 33سوره بقره فرمودهاند که وقتي حضرت آدم براي فرشتگان آن اسماء را بيان کرد، آنها مثل خود حضرت آدم به آن اسماء علم پيدا نکردند. «أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ» غير از «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء» است. انسان به اسماء علم دارد و ملائکه بعد از اينکه حضرت آدم به آنها خبر داد، خبري از آن پيدا کردند. أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ يعني استعداد آن علم در ملائکه نيست. اصلا استعداد علمي که انبيا و اولياي خدا به آن ميرسند، در ملائکه نيست. اين مسئله درباره اراده نيز صادق است و اراده دوسويه انسان که بتواند هر يک از دو طرف را انتخاب کند در ملائکه نيست. اراده آنها يک سويه و فقط به طرف خير است. نتيجه اينکه تفاوت انسان با ساير موجودات اين است که در انسان استعدادها و ويژگيهايي وجود دارد که ساير موجودات ندارند. اينها ملاک اين است که موجودي خليفة الله و امانتدار خدا و به اصطلاح عرفا مظهر جميع اسماء و صفات الهي شود. ساير موجودات هر کدام مظهر يک يا دو اسم الهي هستند. ملائکه معمولاً مظهر سبوح قدوس هستند؛ البته بعضي از آنها مظاهر اسماء ديگري هم هستند، اما انسان است که مظهر جميع اسماء و صفات الهي است.
بهشت؛ ظهور کمالات اختياري انسان
اکنون اين پرسش مطرح ميشود که چرا اين تکليف براي انسان است و ثواب و عقاب براي چيست؟ چرا خداوند انسان و دستکم مؤمنين را در بهشت خلق نکرد؟ چه ضرورتي داشت که به اين عالم بيايند و اين همه مصيبت ببينند؟ در پاسخ بايد گفت که بهشت ظهور کمالي است که انسان با اختيار خودش کسب کرده است. رواياتي به اين معنا داريم که پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله درشب معراج فرشتگاني را ديدند که به سرعت خشتهايي را روي هم ميگذارند و ساختمانهايي را ميسازند. گاهي نيز دست ميکشند و ميايستند. پرسيدند: علت اين چيست؟ گفتند: ما در حال ساختن قصرهايي هستيم که مؤمنان با اعمال خودشان مصالحش را ميفرستند. هرگاه ميفرستند ميسازيم و هرگاه نميفرستند ايستادهايم و بيکاريم. اگر اين عالم آفريده نشده بود مصالح قصرهاي بهشتي فراهم نميشد. اگر موجوداتي آنجا بودند حداکثر از قبيل ملائکه بودند. اينکه ملائکه خادم بهشتيان ميشوند در اثر اين است که با انتخاب خودشان رسيدند. آنها سختيها را تحمل کردند و با انتخاب خودشان به خاطر رضاي محبوبشان از بسياري از لذتها چشمپوشي کردند و استحقاق آن مقامات را پيدا کردند. اگر اين کارها را نکرده بودند آن مقامات را درک نميکردند. راه رسيدن به آنها همين است. اگر انسان طوري آفريده ميشد که از اول در بهشت بود، ملکي از ملائکه ميشد. ذکر خدا را هم ميگفت. از عبادت هم لذت ميبرد، اما نه اين لذتي که وقتي از اين عالم ميرود به آن ميرسد. بزرگي ميفرمود: اگر در بهشت نماز نباشد، من بهشت را نميخواهم. او لذتي که از نماز خواندن در بهشت براي خودش تصور ميکند از حور و قصور بيشتر است و ميگويد: اگر اين نباشد من بهشت را نميخواهم. اين معنا را موجودات ديگر نميتوانند درک کنند. اينکه فرشتگان در ابتداي خلقت انسان پرسيدند که أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يفْسِدُ فِيهَا وَيسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ[4] براي اين بود که نميدانستند اين انسان به کجا ميرسد. ميگفتند اين از گِل است و فسادهايي هم در زمين ميکند اما درک نميکردند که روحش ميتواند به چه کمالات معنوي برسد.
بنابراين علت اينکه خدا اين ويژگي را به انسان داده اين است که موجودات ديگر ويژگي انتخاب آگاهانه را ندارند. شرط انتخاب آگاهانه دو چيز است؛ يکي دانش آگاهانه و يکي خواست آگاهانه. دانش کمابيش در حيوانات ديگر هم هست اما غريزي است و خودش هم نميداند چرا و چگونه آن را افزايش دهد. نوعي اراده هم در حيوانات هست، مثل ميل به غذا. زنبور نميداند چرا بايد اين شيرهها را بياورد و عسل تهيه کند؛ خدا براي اينکه انسان از اين ماده شفابخش استفاده کند، آن حشره را موظف کرده است که اين تلاشها را بکند تا من و شما يک قاشق عسل ميل کنيم و خدا را شکر کنيم.[5]
رابطه متقابل علم و اراده
گفتيم که در هر موجود زنده با همکاري دو قوه مختلف علم و خواست، زمينه فعاليتهاي حياتي پيدا ميشود. همچنين اشاره کرديم که همه دانستنيهاي انسان غريزي و خدادادي نيست. همه ما ميدانيم بيشتر علوم اکتسابي است و نياز به درس، تجربه، فکر و تحقيق دارد. همچنين روشن است که انسان بايد بخواهد که بداند تا به دنبال علم اکتسابي برود. به عبارت ديگر انسان داراي دو مقوله دانستن و خواستن است که هر دو با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. هر قدمي که بخواهيم در مسير رشد علمي برداريم، بايد اراده باشد و اراده نيز به چيزي تعلق ميگيرد که ما به آن علم داشته باشيم. بنابراين يک رابطه متقابل عجيب بين علم و اراده در انسان وجود دارد؛ چيزي را ميفهمد و به دنبالش اراده ميکند آن را کسب کند. وقتي آن را اراده کرد، به دنبالش علمي پيدا ميشود که آن علم باعث ميشود که شوق جديدي در او پيدا شود. باز همين طور اين دو در آغوش هم هستند تا به حرکت خارجي بيانجامد و در نتيجه آن در انسان ملکات ثابت پيدا شود و يک شخصيت ثابت ايماني، خدايي، الهي و آخرتي برايش پيدا شود.
گفتيم که ما انسانها از ابتدا يک علم و اراده خدادادي داريم؛ نوزادي که ميداند بايد از سينه مادر شير بخورد و همچنين ميلي هم دارد که وقتي گرسنهاش است اين کار را انجام ميدهد. اکنون اين پرسش مطرح ميشود که اگر انسان بخواهد تکامل پيدا کند، ابتدا به علم جديدي نياز دارد يا ارادهاي جديد؟ در پاسخ به اين پرسش ميتوان به اجمال گفت که انسان براي شروع هر کار ابتدا بايد بداند که آن کار خوب است، ولي اين علم اجمالي است. اين علم اجمالي مقدمه براي اراده تفصيلي ميشود و بعد اراده موجب اين ميشود که يک علم تفصيلي پيدا کند و همين طور پيش ميرود.
يک اصل ديگري که بايد به آن توجه کنيم اين است که همه چيزهايي که غريزي و غيراکتسابي است، يا با عوامل مختلفي از قوه به فعليت ميآيد، تحت تدبير الهي است. همه اينها نعمتهايي است که خداوند به انسان داده است. همچنين او يک قاعده کلي بياستثنا در تدبير انسان قرار داده و آن اين است که اگر از نعمتي که به تو ميدهم درست استفاده کردي، آن را زياد ميکنم. علم غريزي را خدا داده است، اگر من از اين علم قدرداني کردم و درست استفاده کردم، باعث ميشود علمم افزوده شود. اين قاعده هيچ استثنا ندارد؛ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.[6] «تأذن» يعني اعلام خيلي آشکار. اذان نيز از همين ماده به معناي اعلام است. تأذن يعني با کمال روشني و شدت خدا اين را اعلام کرده است و هيچ خفايي در آن نيست. هم علم و هم ميل، خدادادي و غريزي است. عشق به کمال، حس کنجکاوي و غريزه حقيقتجويي را نيز خداوند در ما قرار داده است؛ البته ابتدا بالقوه است و کمابيش در اثر عواملي فعليت پيدا ميکند. هر کدام به فعليت رسيد، بايد قدرش را بدانند!
امتحان؛ زمينه انتخاب آگاهانه
اگر انسان چيزي را آگاهانه درک کرد، و سپس توجه کرد که اين نعمتي از طرف خداست، و از آن در راه کمال خودش استفاده کرد، شکر اين نعمت را انجام داده است. زيرا با توجه به اينکه نعمت اوست، از آن در راه بندگي او استفاده کرده است. در اين صورت قطعاً اضافه خواهد شد و استثنا ندارد؛ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنَا.[7] نميشود جهادي واقع شود و به دنبال آن هدايت نباشد. جهاد يعني انسان آنچه در توان دارد براي فهميدن حقيقت به کار گيرد و کوتاهي و تنبلي نکند. اگر انسان قدر نعمت علم و ارادهاش را دانست و از آن در راه خدا استفاده کرد، خداوند آن را زياد ميکند؛ البته قدم به قدم به دنبال آن يک تکليف جديد ميآيد. اين کار نيازمند ظرف خاصي است که دو طرفه باشد. نام اين ظرف امتحان است. امتحان يعني خداوند شرايطي فراهم ميکند که زمينه انتخاب آگاهانه براي شما فراهم شود. در جلسات آينده اگر خداوند حيات و توفيقي داد در اطراف اين موضوع بحث ميکنيم.
وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين
[1]. اسراء، 44.
[2]. نساء، 145.
[3]. بقره، 29.
[4]. بقره، 30.
[5]. وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یعْرِشُونَ (نحل، 68).
[6]. ابراهیم، 7.
[7]. عنکبوت، 69.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org