قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
براي‌دريافت‌فايل‌صوت‌اين‌جا‌را‌کليک‌کنيد5.74 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 28/8/93، مطابق با بیست‌وپنجم محرم‌الحرام 1436 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

(6)

اولويت‌هاي انتخاب علم

اشاره

گفتیم نقطه شروع حرکت به طرف کمال، خروج از غفلت است. باید انسان توجه پيدا کند ‌که حقايقي هست که باید آن‌ها را بداند؛ باید بداند که چگونه و برای چه به وجود آمده، به کجا و چگونه بايد برود که به هدف مطلوب برسد. انسان ابتدا در غفلت محض است و به هيچ چيز توجه آگاهانه ندارد. به تدريج در اثر تماس با محيط، استعدادي که براي توجه دارد، فعليت پيدا مي‌کند و به چيزهايي توجه پيدا مي‌کند. به همراه این توجه، غريزه‌ کنجکاوی و فطرت حقیقت‌یابی انسان را وادار مي‌کند که چيستی و حقيقت مسایلي را بشناسد.

کاربرد‌هاي علم

در اين‌جا سؤالاتي مطرح مي‌شود که عدم پاسخ‌گويي به آن سوءتفاهم‌هايي را در بحث‌هاي آينده به دنبال مي‌آورد. يکي از اين مسايل به واژه علم مربوط است. دقت در کاربردهای اين واژه ما را به این نتیجه می‌رساند که این واژه معاني مختلفی دارد. علم به يک معنا همان کشف واقعيت، اطلاع بر واقعيت، و به عام‌ترين مفهوم که شامل علم خدا نیز می‌شود، احاطه بر واقعيت است. این معنا شامل علم حضوري - از جمله علم انسان به نفس خودش- نیز مي‌شود. اين يک معناي علم است، ولي در محاورات عرفي ما اين معنا کاربردي ندارد، بلکه معمولا علم به معنای علوم اکتسابي است. ولي به هر حال اين سؤال مطرح می‌شود که آیا ما علم حضوري نیز داريم یا نداريم؟ اگر علم حضوري ممکن است، انسان به چه چيزهايي علم حضوري دارد؟ آيا علم حضوري مراتب و شدت و ضعف دارد؟ چه مراتبي از آن هميشه هست و چه مراتبي را بايد کسب کرد؟

تنوع کاربردهاي واژه علم منحصر در اکتسابی و حضوری نیست. ما در محاورات عرفي‌ مي‌گوييم اين مطلب در علم جامعه‌شناسي يا علم روانشناسي اثبات شده است. علم در این‌جا  به‌معنای مجموعه مسايلي است که جهت مشترکي بين‌ آن‌ها وجود دارد. اين جهت مشترک غالبا اشتراک در يک موضوع کلی یا یک موضوع عام است. همه‌ ما با علم فقه آشنا هستيم. علم فقه درباره تعداد تسبيحات در رکعت سوم و چهارم نماز چه می‌گوید؟ می‌دانید که فتاوا مختلف است؛ برخی مي‌گويند يک مرتبه کفايت مي‌کند و برخی نیز مي‌گويند حتما بايد سه مرتبه باشد. اين چه علمي است که دو جواب مختلف دارد؟ روشن است که علم فقه مجموعه مسائلي است که افرادی در اطراف آن تحقيق مي‌کنند و گاهي نیز به جواب‌هاي مختلفي مي‌رسند؛ همه اين‌ها علم فقه است. مثلا در همين زمان‌هاي نزديک، برخي از فقها نماز جمعه را حرام، برخی واجب عيني، و برخی واجب تخييري مي‌دانستند. مرحوم آیت‌الله بروجردي هم معتقد بودند با اين‌که واجب تخييري است، احتیاطا  بايد نماز ظهر هم خواند شود. همه این فتاواي مختلف در يک مسأله، جزء علم فقه است. روشن است که علم در این‌جا اصطلاح ديگري است و غير از جایی است که مي‌گویيم علم يعني کشف واقع. علم به واقع فقط يک پاسخ دارد؛ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ[1]. کشف واقعيت نمی‌تواند به دو صورت باشد، اما علم فقه مي‌تواند چند جور جواب داشته باشد. علوم ديگر نیز همين‌گونه‌اند. روان‌شناسي مکاتب مختلفي دارد که هر کدام پاسخي متفاوت و گاهي متناقض به يک مسأله داده است. بايد توجه داشته باشيم که در اين اصطلاح، علم به معنای مطابقت با واقع نیست، بلکه اصطلاح دیگري است.

مرادفات علم

واژه‌هايي ديگر هم هستند که به‌جای علم به‌کار می‌روند. مثلا واژه‌های معرفت،‌ تفقه، و درايت[2] در برخي از آيات و روايات مصداقاً با علم يکي است. به‌عنوان مثال، در روايتي درباره فضليت علم آمده است: انّ العلماء ورثة ‌الانبياء[3]، و در روایتی دیگر: انّ الفقهاء ورثة الانبياء.[4] روشن است که مصداق آن‌ها یکی است اما به دو اعتبار بیان شده است. البته مواردي هم وجود دارد که از نظر مصداق، عموم و خصوص من‌وجه هستند و در بعضي مصاديق يکي از اين‌ها صدق مي‌کند، و ديگری صدق نمي‌کند؛ ولي گاهي نيز به جاي هم به کار مي‌روند. این‌گونه بحث‌ها بيشتر با لغت‌شناسي و ادبیات ارتباط دارد.

رابطه علم و يقين

نکته بسیار پراهمیتی که باید به آن توجه کنیم این مطلب است که گاهی منظور ما از علم، قطع و يقين است. در این صورت فرد حالت رواني خود را بيان مي‌کند. البته ممکن است در آينده بفهمد که اشتباه کرده است. علم در این‌جا به معنای داشتن حالت رواني ثابتي است که تزلزلي در آن نيست. اين همان مطلبی است که باب قطع در اصول فقه درباره آن بحث می‌کنند، و البته همان‌گونه که گفتیم گاهی مصداق جهل مرکب است؛ در این صورت فرد قطع دارد، ولي قطع او مخالف واقع است. کاربرد علم در این‌جا به اين حالت رواني فرد نظر دارد که شک ندارد و قاطع است. بسیاری از چيزهايي که ما درباره آن‌ها مي‌گوييم علم داريم، به همین معنای جزم و قطع است. برای مثال انسان از کجا علم دارد که پدر و مادرش کيست؟ آیا اين احتمال وجود ندارد که اشتباهي شده باشد؟ آیا محال است که نوزادی در بيمارستان عوض شده و هيچ کس هم نفهميده باشد، با این‌که گاهي نيز اتفاق مي‌افتد؟

گاهی منظور از علم، نمايش‌دادن واقع است اگرچه فرد هم نداند. طبق اين اصطلاح، علم آن است که از واقعيت حکايت مي‌کند، حال بدانم يا ندانم، حالت رواني من جزم باشد يا شک داشته باشم، علم همان است ‌که مطابق واقع است. بنابراین گاهی استعمال واژه علم، به لحاظ حال عالم است، ولي گاهي علم به معنای کشف واقعيت است و حتي ممکن است براي فرد حالت جزمي نیز نباشد.

برخی کاربرد صحیح واژه علم را به معناي «قضيه یقینی مطابق با واقع» دانسته، و گفته‌اند به سه شرط می‌توانیم کلمه علم را در این اصطلاح خاص به کار ببریم؛ اولاً يک قضيه بايد مطابق با واقع باشد، ثانیاً ما نباید در آن حالت شک داشته باشيم، و ثالثاً بايد بدانيم که خلاف آن محال است. در این صورت چيزهاي بسیار کمي در عالم هست که انسان به آن علم دارد. کساني که با اين اصطلاح آشنا هستند، تصور نکنند که هر جا علم گفته شد، بايد اين شرایط در آن وجود داشته باشد. اين اصطلاح مربوط به فلسفه است و معنايش اين نيست که هر جا کلمه علم در قرآن، روايات و کلمات بزرگان علما ذکر شده است، به همین معناست.

کاربردهاي ظن

در مقابل علم، ظن نیز همين‌گونه است. گاهي ظن به يک قضيه مطابق با واقع است؛ يعني قضيه في حد نفسه صحيح است ولي من هنوز علم قطعي ندارم. ظن به اين مطلب، ضرري به من نمي‌زند؛ زيرا با آن معامله واقع مي‌کنم و به واقع مي‌رسم. ولي حالت رواني من چنان نيست که جازم باشم و بگويم خلاف اين نيست. اما گاهي ظن به هر نوع احتمالي که در ذهن انسان مي‌آيد (ولو صددرصد مخالف واقع باشد) گفته مي‌شود. در جهان ميليون‌ها انسان بت‌پرست هستند و به بت‌هايشان احترام مي‌گذارند و براي آن‌ها قرباني مي‌کنند. اين‌کار هيچ دليل عقلي و واقعيتي ندارد، ولي آن‌ها خيلي معتقدند و اين اعتقاد آن‌ها حتى اگر جزمي هم باشد، به يک اصطلاح ظن است. شرط علم (به يک معنا) اين بود که مطابق واقع باشد و از آن‌جا که اين اعتقاد مطابق واقع نيست به آن ظن مي‌گويند. اين اعتقاد حتي اگر جزمي هم باشد، ولي چون مستند يقيني ندارد و صرف تقليد کورکورانه است، معتبر نيست. قرآن درباره مشرکان مي‌فرمايد؛ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ.[5] منظور از اين ظن اين نيست که حالت رواني‌شان اين‌گونه است. ظن در اين‌جا به اين معناست که اعتقادي دارند که مبناي درست ندارد، و مخالف با واقع است حتى اگر خودشان جازم باشند.

 این مطالب را براي اين گفتیم که توجه به مشترکات لفظي داشته باشيم و هر جا واژه‌اي به کار مي‌بريم، ببينيم در آن فضا مراد از آن چيست. در بحث ما، منظور از علم، اعتقاد مطابق با واقع است. در جلسات گذشته درباره چگونگي و امکان اين علم سخن گفتيم و به اين نتيجه رسيديم که قرآن نمي‌پذيرد که علم امکان نداشته باشد.

معيار اولويت‌ها در علوم

حال که فهميديم سؤالات فراواني براي ما مطرح است و اجمالا نيز فهميديم که صدها برابر اين سؤالاتي که در ذهن ماست براي ديگران نيز وجود دارد، ولي ما به آن‌ها توجه نداريم، اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا تأثير غريزه حقيقت‌جويي که ما را به رفع جهل و پاسخ دادن به سؤالات وادار مي‌کند، نسبت به هر سؤالي مساوي است؟ آيا ارزش علم به‌ اين‌که «خدا هست» با علم به اين‌که «در مريخ موجود زنده هست» مساوي است؟! اقتضاي غريزه ما نسبت به همه چيز مساوي است و هر چه را نمي‌دانيم، خوشمان مي‌آيد که بدانيم. اتفاقا در برخي از روايات به اين نکته نيز اشاره شده است که براي اهميت و ارزش علم همين بس که اگر به هر کسي بگويند تو جاهلي، ناراحت مي‌شود. هر فردي حتى اگر بداند که نمي‌داند، اما از اين‌که به او جاهل بگويند، خوشش نمي‌آيد.  بنابراين شايد درباره غريزه و فطرت حقيقت‌يابي بتوانيم بگوييم که اين غريزه نسبت به همه مجهولات مساوي است، اما ما انسان‌ها غرايز و فطريات ديگري نيز داريم.

يکي از فطريات انسان آن است که به دنبال منفعت و کمال خويش است. اصولا حرکت اختياري انسان براي اين است که منافعي را جلب و ضررهايي را از خود دور کند. بايد از خطرها رها بشود و به کمال برسد. بنابراين در هر فعاليتي،‌ فکر، مشورت و تحقيق مي‌کند که چه کاري نفع بيشتري دارد. فرض کنيد فردي کالايي دارد که مي‌خواهد آن را بفروشد و کسي آن را يک تومان، ديگري هزار تومان و شخص سومي آن را يک ميليون تومان مي‌خرد. آيا هيچ عاقلي مي‌گويد که چه فرق مي‌کند؛ ما مي‌خواهيم بفروشيم؟! هيچ کسي کالاي خود را به قيمت ارزان‌تر نمي‌فروشد. عقل انسان به او مي‌گويد کاري کن که نفع آن بيشتر باشد. غريزه جلب منفعت، دفع ضرر و کسب کمال، لازمه ذاتي موجود مختار است و ما اصلا براي همين در اين عالم آفريده شده‌ايم. بايد کمال‌مان را بشناسيم و راه رسيدن به آن را پيدا کنيم. سپس آن رفتار صحيح را انجام بدهيم تا به آن کمال برسيم.

بنابراين براي انسان همه دانستني‌ها با هم مساوي نيستند. فطرت حقيقت‌جويي مي‌گويد برو حقيقت را بياب! ولي اين عامل درباره اولويت حقيقت‌ها قضاوتي نمي‌کند. اما عوامل ديگري نيز در درون ما هست که اولويت‌ها را مشخص مي‌کنند. فطريات ما فقط يک چيز نيست، ما انواعي از امور فطري داريم. يکي از مهم‌ترين عوامل فطري که ما را به طرف فعاليت و حرکت مي‌کشاند، جلب منفعت و دفع ضرر است. ما بايد حساب کنيم کاري که مي‌کنيم و وقتي که براي تحصيل علم و کشف يک مجهول صرف مي‌کنيم، که در کدام راه نفع بيشتري دارد. دانستن اين‌که «در کره مريخ موجودي يا گياهي هست يا نيست» چقدر در زندگي من اثر دارد؟ آيا ارزش اين علم با اين‌که «خدا هست يا نيست» مساوي است؟! عامل ديگري که در ما هست، مي‌گويد فکر کن، ببين کدام علم نفعش بيشتر است، و چه قدر بيشتر است؟ دنبال حل مسأله‌اي برو که احتمال نفعش بيشتر باشد.

فرض کنيم خدا وجود داشته باشد، و اين همان خدايي باشد که قدرت و حکمت دارد، انسان را براي هدفي آفريده است، حساب و کتاب و پاداش و کيفري دارد، در زندگي مي‌تواند به انسان کمک کند و بلاها را از او دفع و منافعي را برايش جذب نمايد، و اين کارها را براي بعضي از بندگانش مي‌کند. اگر ما چنين کسي را بشناسيم، هم در زندگي دنيايمان پشتوانه محکمي داريم و از هيچ چيز نمي‌ترسيم، و هم مطمئن هستيم که در زندگي بي‌نهايت داراي سعادت خواهيم بود. پس نفع محتمل آن سعادت ابدي است. البته يک احتمال هم اين است که جواب سؤال از وجود  خدا اين باشد که خدايي نيست و اين زحمت‌هايي که مي‌کشيم فايده‌اي ندارد. ضرر محتمل آن اين است که از بعضي چيزها خودداري کرده‌اي و بعضي از لذت‌ها را نبرده‌اي؛ البته شايد لذت‌هاي ديگري نيز برده‌اي که جاي آن‌ها را مي‌گيرد.

نقل است که يکي از دهريين خدمت امام صادق صلوات‌الله‌عليه آمد و عرض کرد که به چه دليل من بايد دين داشته باشم و از خدا اطاعت کنم؟ حضرت به اين مضمون پاسخ دادند که يا آن‌چه‌ ما مي‌گوييم درست است، يا آن‌چه شما مي‌گوييد. اگر سخن شما درست باشد، ما چيزي از دست نداده‌ايم. شما غذا مي‌خوريد، ما هم مي‌‌خوريم. شما لباس مي‌پوشيد، ما هم مي‌پوشيم. شما ازدواج مي‌کنيد، ما هم ازدواج مي‌کنيم. چندان تفاوتي نمي‌کند. اعتقاد به خدا ما را از همه لذائذ زندگي محروم نمي‌کند. اما اگر آن‌چه ما مي‌گوييم راست باشد، خيلي مسأله فرق مي‌کند. شما هم از کمک‌هاي خدا در دنيا محروم مي‌شويد و هم از سعادت ابدي محروم مي‌شويد. چه چيزي مي‌تواند جاي آن را بگيرد؟ اين دو احتمال با هم قابل مقايسه نيست و تفاوت در ارزش آن‌ها بين صفر تا بي‌نهايت است.

اولويت شناخت اصول دين

دقت در اين مسايل ما را به همان سه نکته‌اي رهنمون مي‌شود که خروج از غفلت درباره آن‌ها بسيار مهم است. همان سه چيزي که در واقع اصول دين ماست؛ توحيد، نبوت و معاد. اين‌که اعتقاد پيدا کنيم خدا ما را براي هدفي آفريده است، و آن هدف رسيدن ما به سعادت ابدي است، و راه آن را بايد خدا به‌وسيله انبيا نشان بدهد. هيچ چيز جاي اين‌ها را نمي‌گيرد و ضرري که از ترک توجه و عدم حل اين مسائل براي ما حاصل مي‌شود، با هيچ نفعي قابل جبران نيست؛ زيرا همه نفع‌هاي ديگر محدود است، اما اين‌ها نفع نامحدود دارند. بنابراين اولين مسائلي که ما بايد حل کنيم، اين سه مسأله است. سپس بايد فروعي که براي آن‌ها مترتب مي‌شود را بفهميم. وقتي فهميديم راه سعادت را انبيا نشان مي‌دهند، بايد ببينيم کدام دين صحيح‌تر است. وقتي دانستيم اسلام صحيح است، بايد منابع اسلام را بشناسيم و باز در هر کدام از اين‌ها مسائلي پيدا مي‌شود که از لحاظ اولويت تفاوت مي‌کند. بايد بسنجيم که اگر يک علم از دست ما برود، علم ديگري هست که جاي آن را بگيرد و همين نفع را به ما برساند؟

لازم نيست که از ابتدا هيچ چيزي را بدون دليل قبول کنيم. امام هم به آن دهري نفرمود که اول تو ايمان بياور تا بگويم. همين‌طور که دهري هستي حساب کن که اگر راه ما را بروي چه فوايدي دارد، و اگر ما راه شما را برويم چه ضررهايي مي‌کنيم؟ لازم نيست از ابتدا انسان از مسايلي مانند نماز که نياز به اعتقاد به خدا دارد شروع کند. ابتدا از چيزهايي شروع کنيد که اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا در آن تفاوتي ايجاد نمي‌کند. مثلا هر انسان عاقل و سليم‌الفطره‌اي مي‌داند که خوردن مال يتيم ظلم است، و به هر حال دين هم آن را اجازه نمي‌دهد. اين‌که ديگر قصد قربت نمي‌خواهد، اين ظلم را نکن! درباره همين کسب علم نسبت به اين‌که آيا خدايي هست يا نه، احتمال مي‌دهي که خدا باشد، پس برو اين را بفهمم که بالاخره خدا هست يا نيست و دست‌کم خيال خودت را راحت کن!

بنابراين کسب علم در آن سه مسأله اساسي واجب‌ترين، شريف‌ترين و نافع‌ترين علمي است که براي انسان پيدا مي‌شود. سپس در شعاع اين‌ علم هر چه به آن‌ها کمک بيشتري بکند و انسان را خداشناس‌تر، پيغمبرشناس‌تر و دين‌شناس‌تر کند، و انگيزه براي رفتارهاي صحيح ايجاد کند، اهميت پيدا مي‌کند. ارزش اين علم از همه چيز بيشتر است؛ چون فطرت انسان طالب کشف حقيقت است و فطرت منفعت‌طلبي و تکامل‌يابي او اقتضا مي‌کند که هر چه بيشتر کارهايي کند که بر کمالش افزوده شود و منفعت بيشتري کسب کند. هيچ چيز ديگري نمي‌تواند اين منافع را تأمين کند. بنابراين با حکم عقل ثابت مي‌شود که چه علم‌هايي اولويت دارد؛ البته ممکن است بعضي جاها شبهه‌هايي باشد که کلياتي از آن را عقل مي‌فهمد، ولي به جزئيات آن نمي‌رسد و بايد شرع بيان کند. روشن است پس از اين‌که فهميديم اسلام حق است، بايد ببنيم که اسلام در آن زمينه‌ها چه گفته است.

نتيجه‌ بحث

انسان نمي‌تواند منفعت خودش را ناديده بگيرد. او به دنبال بيشترين منفعت و بازده است. بنابراين بايد ببينيم نفع واقعي چيست و کدام يک از علوم به فرض رسيدن به واقعيت نفع بيشتري دارد. فرض کنيم همه علومي که نتايج مثبتي دارد به نتيجه مي‌رسد. حال ببينم کدام نفع بيشتري دارد. هر کدام نفعش بيشتر است، به اقتضاي عقل و فطرت کمال‌جويي و منفعت‌طلبي‌مان بايد آن را دنبال کنيم. حال محاسبه کنيد که چه مسأله ديگري به اندازه اين سه مسأله (توحيد، نبوت و معاد) اهميت دارد؟  بر اساس محاسبات ما، هيچ چيز ديگري نمي‌تواند جاي اين‌ مسايل را بگيرد. رمز کلي‌ آن هم اين است که منافع احتمالي اين‌‌ها بي‌نهايت است. اگر دين راست باشد، به ما منفعت بي‌نهايت مي‌دهد، اما هيچ چيز ديگري را نمي‌شناسيم که نفع بي‌نهايت داشته باشد. بنابراين شناخت اين‌که آيا دين لازم است يا نيست، و اگر هست، کدام دين صحيح است و محتوايش چيست، بالاترين علومي است که عقل ما ايجاب مي‌کند، آن‌ها را کسب کنيم.

 وفقناالله واياکم ان‌شاءالله.



[1]. يونس، 32

[2]. وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا (لقمان،34)

[3]. کافي، ج1، ص32.

[4]. بحارالانوار، ج1، ص216.

[5]. نجم، 23.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org