- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 5.31 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/2/94، مطابق با هفدهم رجب 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(20)
تدبير اميال و اراده
اشاره
در جلسات گذشته به اين نتيجه رسيديم که خداي متعال که همه عالم و انواع موجودات از فرشتگان، جنيان، حيوانات و موجودات ديگر را آفريد، با آفرينش انسان موجودي را خلق کرد که بتواند از راه اختيار خودش به بالاترين کمالات برسد. با توجه به نقش اراده در ترقي يا انحطاط بشر، جايگاه انسان در جهان خلقت، جايگاه موجودي است که ميتواند با انتخاب خودش به عاليترين کمالات مخلوقات و يا به پستترين درکات موجودات برسد. براي اينکه چنين موجودي حرکت کند و با انتخاب خودش به طرف هدف برود، ابتدا بايد بداند براي چه آفريده شده، کمالش کجاست و چگونه بايد به هدف والايش برسد. اين هدف مؤلفههايي دارد؛ اول اينکه خداي حکيم او را آفريده و اين عالم را زمينهاي براي رشد اختياري او قرار داده است، و در نهايت عالمي خواهد بود که نتايج اين حرکات اختياري را در آن تا ابد خواهد ديد.
مراتب شناخت
انسان پس از شناخت هدف، بايد بداند راهي که او را به کمال نهايي ميرساند، چيست؛ اين راه را بايد به کمک عقل و وحي بشناسيم و از آنجا که تجربهاي درباره تأثير اعمال بر سعادت ابديمان نداريم، نياز اصلي به دين روشن ميشود. خداوند به وسيله وحي به پيغمبران (و به واسطه پيغمبران، به ديگران) ميفهماند که چه بايد بکنند که به آن سعادت ابدي برسند. خداوند متعال بر ما منت گذاشته است و به وسيله آخرين پيامبر، کاملترين شريعت را به بهترين وجه براي ما بيان فرموده است و با کمک ائمه معصومين صلواتاللهعليهماجمعين اين ميراث را براي ما حفظ کرده است. از همين جا ارزش اين ميراث که بيشتر همين علم فقه است، روشن ميشود. اين راهي است که به ما نشان ميدهد چگونه بايد سير کنيم تا به آن هدف برسيم. البته هم شناخت هدف و هم شناخت راه مراتب بسيار متفاوتي دارد؛ شناخت امثال بنده يک شناخت است و شناختي که اميرمؤمنان سلاماللهعليه داشت مرتبهاي بسيار متفاوت از شناخت است. فقه هم همين طور است. يک مرتبهاش همين است که ما از مراجع تقليد و رسالههاي عمليه ياد ميگيريم، يک مرتبهاش در اختيار امثال شيخ انصاري و صاحب جواهر است، و يک مرتبهاش هم مربوط به ائمه معصومين سلاماللهعليهماجمعين است. مراتب دارد اما به هر حال شناختن راه به فقاهت نياز دارد و اين مسئله دومي است که بايد بشناسيم.
نقش ميل و اراده
روشن است که به دنبال اين شناخت بايد اولويتها را نيز بايد بشناسيم؛ زيرا در هنگام عمل متوجه ميشويم که همه اين کارها را يکجا نميشود عمل کرد و بايد بدانيم که چه وقت، چه کسي، کدام واجب را بايد مقدم بدارد. نکته ديگر آن است که گاه ميبينيم به بسياري از امور علم پيدا کردهايم ولي ميل نداريم به آنها عمل کنيم. گاهي خيلي تلاش هم ميکنيم ولي باز موفق نميشويم. خيلي کارها را ميدانيم که نبايد انجام دهيم، اما گاهي آن چنان دربست اسير شيطان ميشويم که نميتوانيم خودمان را خلاص کنيم. اين جاست که مسئله تعليم و تربيت، خودسازي، ديگرسازي و ديگرپروري مطرح ميشود که چگونه بايد مديريت کنيم که بتوانيم کارهايي را که فهميدهايم بايد انجام دهيم، درست انجام دهيم و آنهايي را که بايد ترک کنيم، ترک کنيم. بسياري از جوانان در اينباره سؤال دارند و مثلاً ميپرسند: چه کنيم که مبتلا به گناه نشويم و وظايفمان را درست بهجاآوريم؛ اگر درس ميخوانيم، درست مطالعه کنيم، و سر درس درست گوش بدهيم؟ چرا گاهي حالش را نداريم؟ اين سؤالات براي همين است که غير از دانستن چيز ديگري نيز لازم است و آن از سنخ ميل، علاقه و اراده است.
خداوند متعال همانگونه که زمينه علم را از راه ادراکات غريزي، عقل و وحي براي انسان فراهم کرده است، براي عمل هم در ما انگيزههاي فطري قرار داده است تا به دنبال اين باشيم که کمال پيدا کنيم و سقوط نکنيم. مثلا هر انساني يک انگيزه دروني دارد که خوشش ميآيد ديگران به او بگويند عالم است و از اينکه به او بگويند جاهل است بدش ميآيد. اين همان علاقه فطري است که خدا براي شناخت حقيقت - و هرنوع کمال ديگري- در انسان قرار داده است. انسان هر چه را بفهمد که کمال انسان است، ميخواهد داشته باشد و از اين خوشش نميآيد که ديگران بگويد او اين کمال را ندارد. گاهي نيز ميداند که ندارد ولي در عين حال از اينکه بگويند اين طور است، خوشش نميآيد. اين حالت بدين معناست که ما دلمان ميخواهد اين کمال را داشته باشيم، حال که نداريم دستکم ميخواهيم که مردم ندانند که نداريم. اين ميل و علاقه را خداوند بهطور فطري در وجود ما قرار داده است و همه انسانها اينگونهاند.
اميالي که هنوز شکوفا نشدهاند!
از سوي ديگر، گاهي ميلهاي ديگري به صورت غريزي در مقاطع مختلفي از حيات انسان در او پيدا ميشود و ميبيند که زماني بعضي از اين ميلها را نداشته و بعد برايش پيدا شده است. همه ما ميدانيم علاقههايي که در زمان نوجواني و بلوغ در ما پيدا ميشود از ابتداي کودکي همراه ما نبوده است. در اينجا اين سؤال برايمان مطرح ميشود که آيا ممکن است ميلهايي هم باشد که بعدها در ما پيدا شود؟ آيا ممکن است زمينه ميلي در ما باشد که تاکنون شکوفا نشده است و به گونهاي بايد اينها شکوفا شود؟ در اثر سؤال از بزرگان و مشاهده برخي شواهد و تحولاتي که گاهي براي خودمان پيدا ميشود ميفهميم بله چنين چيزهايي هم هست و بعضي ميلها وجود دارد که در فصل معيني با مقدمات و تلاش خاصي شکوفا ميشود. اين ميلها مثل گرسنگي يا غريزه جنسي نيست که خودبهخود به انسان فشار ميآورند. براي شکوفايي و به ثمررساندن اينگونه اميال بايد خيلي با آرامي و با زحمت تلاش کرد. وقتي دانستيم که چنين ميلهايي نيز وجود دارد، اين پرسش مطرح ميشود که چه کنيم اين ميلها در ما گُل کند و در ما نيز اينگونه از اميال و علاقهها پيدا شود؟ چه کنيم که ما نيز به مقاماتي که امثال سلمان و برخي از امامزادگان به آن رسيدهاند، نايل شويم؟ درست است که ما الان در خودمان چنين حالاتي را احساس نميکنيم، اما شواهد بسياري وجود دارد که اينها دروغ نيست.
يکي از دوستان درباره مرحوم آيتالله بهجت رضواناللهعليه نقل ميکرد که ايشان يک شب بعد از نماز مغرب و عشا فرموده بود که اگر سلاطين ميدانستند از نماز چه لذتي پيدا ميشود، حاضر بودند سلطنتشان رها کنند و به دنبال راهي بروند که به لذت نماز برسند! تأمل در آيات قرآن نيز ما را به اين معنا رهنمون ميسازد. فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِي لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْينٍ؛[1]هيچ کس نميداند که خدا براي سحرخيزان چه نورچشمي قرار داده است. اگر انسان اين واقعيت را باور کرد، دلش ميخواهد که از آن بچشد و بفهمد که چطور چيزي است. در اين صورت به دنبال اين ميرود که چه کند که چنين ميل و ارادهاي در او پيدا شود، و اگر لازم است، از بعضي چيزها چشم بپوشد تا بتواند به اين مقام برسد. بالاخره اين لذات را با هر کاري نميشود جمع کرد. انسان بايد بعضي چيزها را ترک کند و از بعضي چيزها چشم بپوشد تا به اين لذات برسد. حاصل اين که چه کنيم که اراده خير، عبادت و ترقيات معنوي در ما پيدا شود؟ چه کنيم که وقتي راه خدا با راه شيطان تزاحم پيدا ميکند، بتوانيم راه خدا را ترجيح دهيم؟ اين نيرو را از کجا کسب کنيم؟
از سوي ديگر ديدهايم که خداوند استعدادها و کششهايي در ما قرار داده است تا ما به طرف خير و خوبيها برويم. حتي گاهي در حالاتي (مثل هنگام غرق شدن)، خودبهخود اين استعدادها ظهور پيدا ميکند. فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ.[2] نقشه کلي براي پيمودن اين راه چيست، و اگر کساني بخواهند اينگونه بشوند چه خط کلياي را بايد دنبال کنند؟ اگرچه در قرآن و روايات جزئيات بسياري از کارهاي روزانه آمده است، و آنچه لازم بوده فقها در رسالههاي عمليه و امثال آن نوشتهاند، اما اينکه چه کنيم که اينگونه بشويم، در رساله عمليه نيست. در رسالههاي عمليه مثلا اين مسئله بيان ميشود که نماز شب مستحب است، و اينکه چند رکعت است و آداب و زمان آن چيست؛ اما اينکه چه کنيم که نمازشبخوان شويم در رسالههاي عمليه نيست.
راز اميال متعارض
در اينجا اين پرسش مطرح ميشود که چرا خداوند انگيزهاي قوي در ما قرار نداده است که خودبهخود به طرف اين کمالات برويم؟ خداوند در طفل انگيزهاي براي شيرخوردن قرار داده است. وقتي انسان به سن بلوغ ميرسد انگيزه ارضاي غريزه جنسي در او قوي ميشود و گاهي به قدري اوج ميگيرد که انسان تصور ميکند در مقابل آن بياختيار است. چرا خداوند براي اين کارها نيز چنين انگيزهاي در ما قرار نداده که از همان ابتدا که خود را ميشناسيم عاشق راه او باشيم و به هيچ چيز ديگر دل نبنديم؟ پاسخ اين سؤال با توجه به مطلب قبل روشن ميشود. خداوند ميخواست موجودي بيافريند که با اختيار خودش از خواستههايش صرفنظر کند و خواست خدا را ترجيح دهد. در اين عرصه هر قدر خواستههاي نفساني و خواستههاي شيطاني قويتر باشد، ميدان براي حرکت تکاملي بيشتر است. وقتي اين کششها زياد است، انسان نيازمند همت بسياري براي نجات است، و در اثر آن همت است که تکامل پيدا ميکند. وقتي آن همت پيدا ميشود که در مقابل دشمني قوي قرار بگيرد. شيطان مدام انسان را به اين طرف ميکشد و اگر انسان درصدد برآمد که با شيطان مبارزه کند و روي خواستههاي او پابگذارد و به طرف خدا برود، کارش ارزش پيدا ميکند. در اين صورت است که به جايي ميرسد که امثال سلمان رسيدند.
بنابراين دليل اينکه چرا ما به صورت غريزي آن انگيزه قوي را نداريم که بتوانيم از همه خواستههاي مادي و حيوانيمان صرفنظر کنيم، اين است که اصلاً راز خلقت انسان اين است؛ انسان براي مبارزه با خواستههاي نفساني و شيطاني آفريده شده است. اگر اين خواستهها نباشند با چه چيزي مبارزه کند؟ در اين صورت حداکثر همانند ملائکه ميشود که انگيزهاي براي گناه ندارند. اين موجود بايد به جايي برسد که ملائکه خادم و گهواره جنبانش شوند. بنابراين بايد اين انگيزهها باشد تا انسان در راه مبارزه با آنها مقاومت کند و خواست خدا را مقدم بدارد تا به اين درجه از رشد برسد.
راز سرنوشت هولناک عصيان
البته خداوند همه موجودات را از روي رحمتش آفريده است و اگر زمينهاي براي عصيان و به دنبال آن عذاب و جهنم براي ما قرار داده، به خاطر لازمه اختياريبودن است، وگرنه اراده اصلي او به اين تعلق ندارد که کساني جهنم بروند. از آنجا که انسان بايد موجودي مختار باشد، بايد رفتارش دوسويه باشد. اگر يک طرف بهشت است، نقطه مقابلش نيز بايد باشد. از اينرو بالعرض وجود جهنم مورد اراده خداوند قرارگرفته است. همانطور که براي ملائکه جهنم نيافريد و هيچ ملکي را جهنمي نيافريد. اما از آنجا که انسان بايد به مقامي برسد که از راه انتخاب حاصل ميشود، ناچار يک طرفش هم بايد به جاي بدي برسد تا بداند که براي فرار از آن بايد راه خدا را برود. به اصطلاح اهل معقول، جهنم «مراد بالعرض» است، و اراده اصلي و بالذات به بهشت تعلق گرفته است؛ يا من سبقت رحمته غضبه. او از روي رحمتش انبيا را براي هدايت مردم فرستاد؛ اما براي گمراه کردن يک گروه را نفرستاد؛ بلکه يک شيطان، آن هم خيلي مخفيانه و از راه همين خواستههاي انسان که در انسان نفوذ ميکند، ولي انبيا آمدند و تا پاي جانشان فداکاري کردند تا مردم را هدايت کنند و به راه خدا و بهشت برسانند. دستگاه سيدالشهداء و اهلبيت عليهمصلواتالله هم که قابل توصيف نيست. خداوند از روي رحمتش آنها را آفريد تا راه توبه، راه شفاعت و هدايت باز باشد و مردم بيشتر به طرف خير بروند.
امدادهاي الهي
سنت ديگر براي نزديک شدن هرچه بيشتر انسان به مقامات معنوي اين است که فرمود: من تقرب إلي شبرا تقربت إليه ذراعا؛[3] هر کس يک قدم به طرف من بردارد من دو قدم به او نزديک ميشوم. اما براي عصيان و دوري از خدا، چنين چيزي را نفرمود. در مقام پاداش نيز پاداش کار خوب را ده برابر معرفي ميکند اما براي گناه فقط به اندازه گناه عقاب ميکند؛ مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ[4] اينها از باب سبقت رحمته غضبه و براي اين است که انسانها را به طرف کمال و قرب خودش جذب کند. وَاللّهُ يضَاعِفُ لِمَن يشَاء؛[5] البته ذکر اين عددها به خاطر اين است که ما يک چيزي بفهميم، وگرنه شايد بندگاني باشند که درباره آنها صحبت ده برابر و صد برابر مطرح نيست و به اندازه استعدادي که در آنها وجود دارد و خودشان را در اختيار خدا قرار ميدهند، خدا هيچ چيز برايشان کم نميگذارد؛ ...كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا.[6] کمک از اين بالاتر؟! ميفرمايد منِ خدا دست و پايش ميشوم؛ من فکرش ميشوم و به جاي اينکه او فکر کند که زندگي را چگونه اداره کند من برايش تدبير ميکنم. ديگر تو را محتاج تدبير خودت هم نميکنم و جلو جلو برايت تدبير ميکنم. اين لطف خدا را چگونه ميتوان اندازهگيري کرد؟ اينها براي کسي است که مسير صحيح را انتخاب کند؛ اما اگر انسان فاسد شد، جزاي او به اندازه لازمه کارش است؛ لاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا.
براي اينکه بتوانيم به اين مقامات برسيم بايد از بعضي از سنتهايي که خدا در آفرينش ما قرار داده، استفاده کنيم. يکي از اين سنتها که همه ما صدها بار آن را تجربه کردهايم اين است که اگر به هر دليلي کاري را تکرار کرديم، کمکم به آن انس پيدا ميکنيم و برايمان عادت ميشود. کمکم طوري ميشود اگر آن را انجام ندهيم ناراحتيم. در روايتي از پيغمبر اکرم (ص) نقل کردهاند که: کار خير نيز همانند مسکرات خماري و عادت ميآورد. کساني که خود را به کار خوبي عادت ميدهند، به آن انس پيدا ميکنند و اگر آن را انجام ندهند، ناراحتند. اين زمينه را خدا در وجود انسان قرار داده است. عادت، کارها را آسان و بسياري از مشکلات را براي انسان حل ميکند.
نقش تربيت و مربي
چيزي که ما بايد ياد بگيريم و خودمان را مديريت کنيم، اين است که ابتدا به کارهايي بپردازيم که کارهاي خوب را به دنبال خود ميآورند. در قرآن براي گناه از واژههايي همچون ذنب، اثم و عصيان استفاده شده است. مفسران در تفاوت اين واژهها گفتهاند که اثم گناهي است که مبدأ گناهان ديگر ميشود و دنبالهدار است. از اينرو قرآن اصرار دارد که مرتکب اثم نشويد. در مقابل، کارهاي خيري نيز هست که خود، کار مشکلي نيست اما وقتي انسان آنها را انجام ميدهد، خودبهخود براي انسان کارهاي خير بسياري پيش ميآيد. به عنوان مثال، اگر انسان يک رفيق خوب انتخاب کند، چهبسا جز انگيزهاي عادي براي ارتباط با او نداشته باشد، ولي وقتي با هم مأنوس شدند، باعث ميشود که او را هم به کارهاي خير بکشاند. انتخاب يک رفيق خوب آن قدر کار را براي انسان آسان ميکند که مثلا اگر ميبايست براي کاري صد واحد انرژي مصرف کند، وقتي رفيق خوب دارد يک واحد انرژي کافي است. تربيت اين است. اينکه ميگويند براي تربيت به مربي نياز است از اين جهت است که مربي در بين دستورات چيزي را انتخاب ميکند که انجام دادنش خيلي مشکل نيست و وقتي هم فرد آن را انجام داد، زمينه براي کارهاي خير ديگر فراهم و آسان ميشود.
هنر مربي اين است. مربي خوب فرمولي به متربي ارائه ميدهد که از کارهاي سبک شروع ميشود و خيلي مشکل نيست. کمي بايد همت کرد، اما آنچنان سخت، دشوار و مستلزم رياضتهاي شاق نيست. فرض کنيد ميگويد: نمازت را اول وقت بخوان! هميشه باوضو باش! اين کار مشکلي نيست، اما برکت و نورانيتي دارد که گناه و شيطان را از انسان دور ميکند و بيشتر به انجام کارهاي خوب رغبت پيدا ميکند. هنر مربي اين است که در بين کارها، کارهايي که انجامش آسانتر است، اما نقش کليدي دارد و راه را باز ميکند، مورد تأکيد قرار دهد و متربي را به نتايجش برساند؛ البته اگر خداي نکرده مربي فاسد باشد، برعکس ميشود و به نتايج همان راه غلط ميرسد. راه خوب و بد هميشه همين طور است. ألَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛[7] آيا ما به شما سفارش نکرديم که حواستان جمع باشد، دو راه در پيش داريد؟! آيا ما به شما تأکيد نکرديم که دنبال شيطان نرويد؟! پس چه کنيم؟ أَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ. وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ.
عبرت از سرنوشت ديگران
مگر نميبينيد اينهايي که دنبال شيطان رفتند، به چه بلايي مبتلا شدند. أَفَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛[8]برويد، بگرديد، فکر کنيد، تاريخ را ببينيد و حوادث فردي و اجتماعي را با بصيرت تحليل کنيد! کشوري که بر بيش از يک ميليارد مسلمان فخر ميفروخت و خودش را حامي اسلام و خادمالحرمين ميدانست، در فاصله چند روز به حالتي ميافتد که تمام مسلمانها لعنتش کنند! أَفَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِهَا؛ ببينيد تا عقلتان به کار بيفتد! حوادث فردي نيز همين طور است. حتماً شما نه يک فرد، بلکه افراد زيادي را ميشناسيد که راههاي خوبي ميرفتند و عزيز بودند و مردم به آنها احترام ميکردند، اما کارشان به جايي رسيد که حتي وقتي صدايشان از تلويزيون پخش ميشود آن را ميبندند؛ اصلاً نميخواهند او را ببيند يا در مجلسشان راهش دهند. چرا؟ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ؛ چون فقط اين چشمها نيست که کور ميشود؛ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ مواظب باشيد دلتان کور نشود! راهش نيز اين است که کارهاي کليدي را پيدا کنيد و همت کنيد که آنها را درست انجام دهيد! در اصول کافي بابي به اين عنوان وجود دارد که اگر کسي عبادتي را براي خودش انتخاب کرد، مواظب باشد سالي دوازده ماه ترکش نکند؛ زيرا ادامه و استمرار عمل است که در نفس اثر ميگذارد. مثلا اگر بعد از نماز هفت مرتبه بگويد: لاحول ولا قوة الا بالله! خيلي مشکل نيست، يا سه مرتبه بگويد: الحمدلله الذي يفعل ما يشاء ولا يفعل ما يشاء غيره! اما در اين مداومت کن و با دقت در معنايش بگو! آن وقت ببين چقدر بر رفتارت اثر ميگذارد و زندگيات را عوض ميکند.
وفقناالله واياکم انشاءالله.
[1]. سجده،17.
[2]. عنکبوت، 66.
[3]. بحارالانوار، ج84، ص190.
[4]. انعام، 160.
[5]. بقره، 261.
[6]. کافي، ج4، ص72.
[7]. يس، 60-61.
[8]. حج، 46.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org