- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برایدریافتفایلصوتیاینجاراکلیککنید | 5.22 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 6/3/94، مطابق با هشتم شعبان 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(23)
عوامل و موانع سلوک
اشاره
در جلسه گذشته به این نتیجه رسیدیم که باید برای خودسازي و تهذيب اخلاق هدف مناسبي را در نظر گرفت و پیمودن این راه نیازمند انگيزهای قوي است که در طول سالهاي طولاني باقي بماند و تقويت شود. برای شناختن هدف، ابتدا باید ببينيم که براي چه آفريده شدهايم و آخرين مرحلهاي که براي ما در نظر گرفته شده است، کجاست. سپس باید راهي که ما را به این هدف ميرساند، بشناسیم. عنوان جامعي که میتوان براي اهداف و درجات آنها در نظر گرفت سعادت ابدي است که برای مراتب پایین، نجات از عذاب جهنم است، برای کسانيکه همت بالاتری دارند درجات عالي بهشت، و برای افراد کاملتر رضوان الهي.
آسيبهاي بينشي سلوک
در هر دو مرحله از شناخت (چه هدف و چه راه رسيدن به آن)، اشتباهات و انحرافاتي وجود دارد و حتی در بين کسانی که به خداوند و حتي نوعي خودسازي معتقدند، اشتباهاتی پيدا ميشود. مثلاً در برخي از افراد يا گروههاي شاذ اين مسايل مطرح شده است که آخرت عالم ديگري بعد از مرگ نيست، بلکه يک رويه از همين زندگي است، يعني دنیا به این معناست که انسان به دنبال منافع شخصي خود باشد و آخرت به این معناست که انسان در همین زندگی به دنبال ارزشها باشد؛ و آخرت چيز ديگري غیر از این زندگی نیست، و مطالبی که درباره عالم پس از مرگ گفتهمیشود تمثیلاتی بیش نیست!
درباره راه رسيدن به سعادت ابدي يا قرب الهي نیز فرقههاي مختلفي وجود دارند و هر روز فرقهها و عرفانهاي کاذب همانند قارچ ميرويند و یک مسلک خاص عرفاني جديد بهوجود میآید. برخی نیز با اينکه معتقد به خدا و قيامت و حتي وحي هستند، کجفکريهايي دارند و میگویند وحی نیز يک ادراک شخصي است و احتمال ميرود که خطا باشد. کتاب و مقاله نیز نوشتهاند که قرآن نقدپذير است و اعتبار کلي ندارد!
ما معتقديم يک راه حق بيشتر نيست وتنها راه انبيا و ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين درست است. راههای ديگر هر اندازه با این راه تطبيق کند، همان اندازه صحيح است و هر چه با آن سازگار نباشد، مطرود است، و نهتنها موجب قربي نميشود، که ممکن است موجب دوری نیز بشود. الحمدلله خداوند بر ما منت گذاشته و اين راهها براي ما طي شده است. ما هم نسبت به عالم آخرت يقين داريم که بعد از مرگ زنده ميشويم و آنچه در روايات و قرآن آمده همه حق است، و هم در راه رسیدن به سعادت يقين داريم که جز راه ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين هر چه ديگر باشد، اگر ضرر نداشته باشد، مفيد نيست و ما را به جايي نميرساند.
آسيبهاي انگيزشي سلوک
اما حتی با گذشتن از این دو مرحله باز خود را با مشکلات ديگري روبهرو میبینیم. ما با اینکه به همه اين مسایل يقين داريم، اما در مقام عمل خيلي همت نداريم و بالاخره در زندگي اشتباهاتي داريم. هماکنون نیز وقتي خودمان را ميآزماييم، ميبينيم که در بسياري از اوقات ميدانيم که کاری خوب، خداپسند، موجب رضايت خدا و اولياي خداست، و قلب مقدس ولي عصر عجلاللهتعاليفرجهالشريف از انجام آن خوشحال ميشود، اما همت انجام آن را نداریم و عمرمان را به دراز کشيدن پاي تلويزيون، حل جدول، گپ زدن و يا جوک گفتن میگذرانیم. چرا اين طوريم؟ روشن است که سبب این امر عدم باور به خدا، قيامت، نعمتهاي بهشت و عذابهاي جهنم نیست. همه قبول داریم که خدا و قيامت هست ولي در عمل سستیم. با اینکه انسان میداند اگر ربع ساعت پيش از اذان بلند شود و چند رکعت نافله بخواند، همان چند رکعت خشک و خالي ارزش بسیاری دارد و خدا نیز درباره آن فرموده است؛ فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِي لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْينٍ،[1] باز همتش را نداريم و به خواب میرویم.
آفتهاي سلوک و راه مبارزه با آنها
بنابراین علمهاي ما برای تأثیر، نیازمند یک شرط است. ممکن است موانعي در کار باشد که با اينکه علم هست و مقتضي نیز موجود است، آن موانع نميگذارد اين علم اثر کند. اين است که در اين مرحله ما باید بيشتر بکوشیم تا شرايط تأثير آن علم و موانع تأثيرش را بشناسيم. بکوشیم آن شرايط ايجابي را ايجاد کنيم و از شرايط سلبي آن دور شویم تا آن علمها اثر کند و بتوانيم عمل کنيم و به نتايجش برسيم.
1. غفلت
علم هنگامی در رفتار ما اثر دارد که در ذهن ما حضور داشته باشد و نسبت به آن آگاهي داشته باشيم. ما چيزهای بسیاری را ميدانيم، اما گاه توجه به چيزهاي ديگر آن چنان ما را مشغول کرده است که انگار نمیدانیم. همه ما معتقديم که خداي متعال حضور دارد و همه ما را ميبيند و نه تنها ما را ميبيند بلکه به راز دل همه ما هم آگاه است؛ يعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ.[2] همه ما اينها را ميدانيم، اما در شبانه روز چند دقيقه به اين مسئله توجه داريم؟ مسايل زندگي آن قدر ذهن ما را مشغول ميکند که از دانستههایمان غفلت ميکنيم و آن علم بياثر میشود.
قرآن نیز وقتي ميفرمايد: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ دلیل آن را غفلت معرفی میکند؛ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ.[3] در آیه 26 از سوره صاد نیز میفرماید: وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يوْمَ الْحِسَابِ. نمیفرماید علت اینکه کسانی جهنمي شدند این بود که قیامت را انکار کردند. میفرماید: بِمَا نَسُوا يوْمَ الْحِسَابِ؛ ميدانستند اما مثل اینکه نميدانستند؛ فراموش کردند. اگر از کسی که چیزی را فراموش کرده است، درباره آن مسئله بپرسند، به ياد ميآورد و پاسخ میگوید؛ جوابش هم درست است. اما وقتي توجه ندارد، مثل این است که نميداند و تأثيري در رفتارش ندارد.
درمان غفلت
برای درمان این مشکل باید کاري کنيم که اين توجه بيشتر شود و دوام پيدا کند. باید وسایلي فراهم کنيم که موجب توجه ما شود و کمتر غفلت کنيم. ممکن است کسي بگوید که اگر ما بخواهيم دائما به خدا و حضور او توجه داشته باشيم، به هيچ کار ديگري نميرسيم و از درس، کار و وظایف دیگرمان باز میمانیم. در پاسخ به این سخن باید گفت که بله در ابتدای کار اين طور است، اما وقتي انسان تمرين کند طوري ميشود که بین این حالات هيچ تنافي نمیبیند. برای مثال وقتی مصيبت شديدي براي انسان پيش ميآيد، غذا ميخورد، نماز ميخواند و کارهايش را انجام میدهد، اما در همه اين حالات آن حزن در عمق دلش هست و توجه دارد که مصيبتي به او رسيده است. بنابراین انسان میتواند مرتبهای از توجه را داشته باشد و با کارهاي ديگرش هم منافات نداشته باشد. کساني که عواطف و محبت شديدي به کسي دارند، شبانه روز نميتوانند او را ياد نکنند؛ حتی در خواب هم او را فراموش نميکنند، ولی اين طور نيست که زندگيشان تعطيل شود.
درمورد ياد خدا هم همينگونه است. قرآن در وصف اين اشخاصي با اين ويژگي ميفرمايد: رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.[4]خداوند در این آیه از مرداني به تحسین یاد میکند که پرداختن به تجارت و معامله آنها را از یاد خدا غافل نمیکند. روشن است که تجارت و معامله به عنوان نمونه ذکر شده است، و منظور هر نوع کسب و کار و زندگی است، و حتي شامل حيوانيترين کارها نیز میشود. البته اين به معنای آن توجه کامل نيست که اولياي خدا داشتند؛ به این معناست که به کلي غافل نمیشوند و آبباريکهاي از توجه ته دل آنها هست. مشکل این است که انسان غافل و سرگرم شود و به کلي مسئله فراموش کند. اين خطرناک است؛ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.[5] خداوند نميفرمايد که هيچ توجهي به همسر و فرزندانتان نداشته باشيد؛ میفرماید پرداختن به زندگي و زن و فرزند شما را از یاد خدا غافل نکند. انسان میتواند تمرين کند که در ته دل رابطه و توجهی هرچند ضعيف به خدا داشته باشد. باید شخص برنامهاي داشته باشد و عواملي را براي خودش فراهم کند که به کلي سرگرم دنيا نشود.
2. دلبستگی به لذتهاي نقد
آفت ديگر اين است که گاهی انسان توجه دارد و در دل نیز ميخواهد که اطاعت کند، میخواهد کاري کند که خدا او را دوست بدارد و به او نزديک شود، اما دلبسته چيزي است که با اين امر نميسازد. دلبستگي شديد به لذتهاي دنيا باعث ميشود که انسان با اينکه توجه به خدا و قيامت و حساب و کتاب هم دارد، نتواند دست بردارد و حتي به گناه هم مبتلا شود. در اینجا انسان توجه دارد، اما چيز ديگري نميگذارد اين توجه اثر خودش را ببخشد. وقتی دو لذت براي انسان پيش ميآيد و معتقد است يکي از اينها شديدتر است، آن را مهمتر میداند و به آن میپردازد.
آفت دیگر که مشابه همین آفت است، اين است که برخی میگویند بله قبول داريم که در آخرت نعمتهاي زيادي است و يک لحظه از زندگي آخرت به هزار سال زندگي دنيا ميارزد، اما اينها همه براي بعد از مرگ است. تا وقتی که بمیریم و از عالم برزخ بگذریم و به قيامت و بهشت برسیم خیلی مانده است، حالا اين لذت نقد است و نقد را نبايد به نسيه داد! درست است ما به این مسایل شک نداريم، دلمان هم ميخواهد که به آنها برسیم، اما اين نقد را نميتوانيم به نسيه بدهیم؛ فعلا همين دم غنيمت است.
درمان دلبستگی
علت اینکه انسان به لذتهای دنیا دلبستگي پيدا ميکند اين است که این لذتها، تکرار ميشوند. شايد فرد در ابتدا خيلي اهميت ندهد، اما برای بار دوم تعلقش بيشتر ميشود، و وقتی تکرار شد کمکم به آن دلبستگي پيدا ميکند. راه علاج اين آفت نیز آن است که بکوشد از اين تکرارها بکاهد و برخی از آنها را به عمد ترک کند. انسان غذاهاي خوشمزه را خيلي دوست دارد، بهخصوص وقتي خيلي گرسنه باشد؛ اما خدا ميگويد: بايد روزه بگيري و شانزده ـ هفده ساعت چیزی نخوری، براي اينکه آن دلبستگي پيدا نشود و انسان اسير شکم نگردد. انسان باید به اختیار مقداری صرف نظر کند و طبق برنامهاي بنا بگذارد که به اختیار از بعضي لذتها چشمپوشي کند.
درباره دلبستگي به مال نیز مسئله همینگونه است. هرچه درآمد انسان بیشتر میشود، دلبستگياش به مال نیز بيشتر ميشود و به همان نسبت انفاق کردنش مشکلتر ميشود. قرآن برای رفع این دلبستگی چنین ميفرمايد: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛[6] هرگز به نيکي نخواهيد رسيد مگر اینکه به انتخاب خودتان از آن چيزهايي که دوست داريد، انفاق کنيد. در آيه 267 از سوره بقره نیز ميفرمايد: برای انفاق، چيزهايي را که خودتان حاضر نيستيد بگيريد، انتخاب نکنید! گاهي انسان اينگونه ميشود که چيزهايي را انفاق ميکند که اگر آنها را به خودش بدهند، حاضر نيست بگيرد. حتی وقتي میخواهد پول بدهد، اسکناسهاي نو را نگه ميدارد و اسکناس کهنه را انفاق میکند؛ در صورتي که قیمت اسکناس کهنه و نو در بازار فرقي نميکند! برای رهایی از این مشکل باید انسان برنامهاي براي خودش بگذارد و با تمرين، به تدريج انفاق را ـ آن هم از چيزهايي که دوست داردـ زیاد کند. تا انسان با اختیار خودش از حرام چشم نپوشد، دلبستگياش از بين نميرود. تا با دست خودش مالي را که به زحمت به چنگ آورده و دوست ميدارد، به ديگري ندهد، از اسارت مال رها نميشود.
در فرهنگ ما رایج است که ميگويیم فلاني مالش نجس است و بايد مثلا خمس و زکاتش را بدهد تا پاک شود. اما قرآن چيز ديگري ميگويد. میفرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا؛ از آنها زکات بگير تا خودشان را پاک کني.[7] با انفاقي که ميکنند نه تنها مالشان پاک ميشود، دلشان نیز پاک ميشود. با اين صدقهاي که از آنها ميگيري خودشان را تزکيه ميکني. اگر انسان بخواهد پاک شود بايد با اختیار خودش از دلبستگيهاي خود به لذتهاي دنيا صرفنظر کند. اين کار شدني است، اما به این معنا نيست که ما بتوانیم از همین فردا از همه لذتهاي دنيا چشم بپوشيم. این کار برنامه ميخواهد تا به تدريج انسان بتواند این راه را ادامه دهد. ممکن است انسان يک روز بنا بگذارد که هر چه به دست آورد، همه را در راه خدا بدهد. اين کار برای همين يک روز است و دوام نخواهد داشت. باید يک برنامه ثابت باشد و به تدريج از کم به زياد و از آسان به مشکل پيش برود تا این کار ملکهاش بشود و واقعاً بود و نبود مال برايش تفاوتی نکند. اين ملکه به آسانی پيدا نميشود و انسان بايد با اختيار خودش آن را در خود ايجاد کند.
نیاز به استاد اخلاق
نتیجه اینکه ما انسانها دستکم به سه نوع برنامه نیاز داریم؛ ابتدا باید کاری کنیم که از دانستههایمان غفلت نکنیم، سپس باید برای تقویت ارادهمان برنامهریزی کنیم تا در عمل تنبلي نکنيم، و همچنین باید برای کاهش دلبستگيها تلاش کنیم. اينجاست که انسان به کساني نیاز پيدا ميکند که تجربهاي داشته باشند و بدانند کارها را از کجا شروع کنند. اولين فايده استاد اخلاق اين جاست؛ البته استفاده از استاد اخلاق منحصر در اين مسایل نيست و مراتب بالاتري هم هست که اين نياز بسیار شديدتر ميشود. استادي که در اينجا مطرح است اشاره به کساني است که نزد استادهاي فقيه و عامل زحمت کشيدهاند، ميتوانند اولويتها را در مسائل فردي و اجتماعي تشخيص دهند، اولویتها را رعايت کنند، و برای همه اینها برنامهريزي کنند. کسانی که در تزاحمها با دلیل و برهاني قابل فهم بتوانند بگويند کدام طرف مهمتر است، و از هوای نفس و سلیقه شخصی تبعیت نکنند. چنين استادي به انسان در پیمودن این راه بسیار کمک میکند. اگر انسان به چنین استادی دسترسی پیدا کرد میتواند از راهنماییهای او استفاده کند، ولی اگر به چنین استادی نرسيد بايد خودش زحمت مطالعه زياد بکشد و کتابهاي اخلاقي و مسائل ديني را خوب بررسي کند، و به برنامهاي مستمر و تدریجی برسد. این برنامه باید بهگونهای باشد که نفس در مقابل آن چموشي نکند؛ باید انسان آرام آرام و کمکم پيش برود.
نکته دیگر اینکه این برنامه نباید مزاحم تکاليف واجب انسان باشد. بسیاری از افراد وقتی در وادی سير و سلوک اخلاقي میافتند تکاليف واجب را از ياد ميبرند و مثلاً به جای درس خواندن به ذکر مشغول میشوند. باید به او گفت: ذکر گفتن مستحب است، اما در این زمان درس خواندن براي تو واجب است. اگر درس نخوانی مردم کافر ميشوند. اين واجب کفايي است و اگر من به الکفايه نباشد حکم واجب متعين را پيدا ميکند. بله از مقدار زمانی که هر عاقلي در زندگي، براي امور شخصي، استراحت و کارهاي زندگياش میگذارد میتواند استفاده کند و بخشي از آنها را به مستحبات اختصاص دهد، يا مستحباتي را انتخاب کند که وقتگير نباشد؛ مثلا حضور قلب در نماز خيلي مهم است، اما وقت يک ختم قرآن را نميخواهد. همینکه چند دقيقه انسان وقت صرف کند و قبل از نماز خودش را برای نماز آماده کند کافي است. چند دقيقه بیشترنیست اما ثوابش از يک ختم قرآن بيشتر است. یک کار مهم این است که انسان مستحباتي را پیدا کند که زمان و حجمش کم است، اما ارزشش بالا است و باز در این راه نیز کمک استاد بسیار راهگشاست.
تأثیر دوست
گذشته از استاد، رفيق خوب است که در مسير سلوک الي الله بسيار ميتواند مؤثر باشد. در روايتي نقل شده است که من اراد الله به خيرا رزقه الله خليلا صالحا[8]؛ اگر خدا اراده خير به بندهاي داشته باشد، رفيق خوب نصيبش ميکند. و نيز از حضرت عيسي علينبيناوآلهوعليه السلام نقل شده است که در پاسخ به اين سوال که با چه کسي نشست و برخاست کنيم، فرمود: من يذکّرکم الله رؤيته، ويزيد في علمکم منطقه، و يرغّبکم في الاخرة عمله[9]؛ بهترين چيزي که ميتواند انسان را در مسير بندگي خدا پيش ببرد و موفق کند، رفيق خوب است. رفيقي که ديدنش شما را به ياد خدا بيندازد، سخن که ميگويد بر علم شما افزده شود، و رفتارش باعث شود شما به آخرت بیشتر رغبت پيدا کنيد. اگر خداوند توفیق دهد و انسان چنين رفيقي پیدا کند، نود درصد بارش بسته شده است. در مقابل، رفيق بد هم آفت بزرگي است و با رفتار و گفتارش انسان را به شيطان، گناه، هوسها و دنياپرستي دعوت میکند.
ضرورت برنامه مطالعاتی
سومين عاملي که به آن توصيه ميشود، داشتن برنامه مطالعاتي است. الحمدلله همه دروس ما شأنيت اين را دارد که ما را به ياد خدا بيندازد، اما از آنجا که برای ما عادت شده و به حرفه، کار و شغل ما تبدیل شده، خاصيتش را از دست داده است. باید برنامهاي بگذاريم و هر روز، آن هم متناسب با زمان و وظایفمان، به قرائت قرآن، مطالعه احاديث و کتابهای اخلاقي بپردازیم؛ حداقل ده دقيقه چيزهايي را مطالعه کنيم که ما را به ياد خدا بيندازد! اين همه روايات تاکید میکنند که مؤمن باید دستکم روزي پنجاه آيه قرآن تلاوت کند؛ روزی پنجاه آیه تلاوت کنیم، ولی اين پنجاه آيه را طوري انتخاب کنيم که با تدبر بخوانيم و باعث شود که توجه ما زياد شود و غفلت را از ما بزدايد.
نتیجه اینکه استاد خوب، رفيق خوب و مطالعه کتابهای خوب از بهترين چيزهايي است که ميتواند به انسان کمک کند تا از آفتها دور بماند و از دست شيطان نجات پيدا کند. همچنین این سه چیز در آن برنامه کلي که گفتيم، بسیار راهگشاست و شناخت انسان را نسبت به معارف و نسبت به مبدأ و معاد، نسبت به راه زندگي، وظايف فردي، اجتماعي، سياسي و اخلاقي، معاشرت با زن و فرزند، تربيت فرزند، معاشرت با همسايه، و رعايت حقوق برادران مؤمن تقویت میکند. البته در این راه هر چه دعا و توسل داشته باشيم، زياد نيست. دعا کنيم که خدا هم رفيق خوب نصيبمان کند، هم توفيق عبادت باحال به ما بدهد، و هم توفيق مطالعه مفيد، قرائت قرآن و مطالعه احاديث اخلاقي و کتابهاي اخلاقي. انشاءالله که خدا به همه ما توفيق دهد تا اين مسير را به نحوي که مطلوب خداست طي کنيم.
وفقنا الله واياکم لما يحب ويرضي.
[1]. سجده، 17.
[2]. غافر، 19.
[3]. اعراف، 179.
[4]. نور، 37.
[5]. منافقون، 9.
[6]. آل عمران، 92.
[7]. توبه، 103.
[8] نهج الفصاحة، حديث 3064.
[9] مصباح الشريعة، ص 21.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org