- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتصوتاينجاراکليککنيد | 5.47 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 93/9/12، مطابق با دهم صفر 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(8)
فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
اشاره
محور بحثهايمان فضائل اخلاقي مربوط به خود شخص بود؛ فضایلی که اگر انسان تنها هم باشد بايد بکوشد که آنها را کسب کند، برخلاف بعضي از فضائل اخلاقي که در ارتباط با جامعه و ديگران است. مثلاً حسن خلق در زندگي فردي معني ندارد و جزو مسائلي است که قوام آنها به زندگي اجتماعي است، اما قوام توجه به خدا و زندگی ابدی، دلنبستن به لذتهاي دنيا و چيزهايي از اين قبيل، به وجود ديگران نيست؛ اگرچه ديگران نیز ميتوانند در استفاده از آنها به انسان کمک کنند.
گفتیم اولين قدم اين است که انسان از حالت غفلت بيرون آيد و ببيند که کجاست، از کجا آمده، به کجا ميرود و وظيفهاش چيست. پس از آن نوبت به قدم دوم که تحصیل علم براي پاسخ به اين پرسشهاست میرسد. ولی همه علوم در يک سطح نيستند. هر چه در سعادت و سرنوشت انسان اثر بیشتري داشته باشد، اهميت بيشتري دارد. از آنجا که سعادت ابدي ما در گرو عبادت و اطاعت خداست و هيچ راه ديگري ندارد، شناختن هدف و آنچه مربوط به اصل مسأله بندگي خداست، در درجه اول قرار دارد. البته بعضي چيزهاست که مطلوبيت ذاتي ندارد ولي اگر نباشد انسان نميتواند آن مراحل را طي کند. برای مثال، غذاخوردن خودبهخود عبادت نيست. انسان غذا ميخورد تا سير بشود و ادامه حيات بدهد، ولي اگر انسان غذا نخورد، زنده نميماند تا عبادت كند. اینگونه مسایل اگرچه خود ذاتاً عبادت نيستند ولي اگر بهعنوان مقدمه عبادت انجام بگیرند، عبادت میشوند. ازاينروست که کسب روزي حلال، به قصد توانايي بر انجام وظايف و محتاج نبودن به ديگران، عبادت میشود. انساني را فرض کنيد که مثلاً پول را دوست دارد و زحمتي کشيده و پول فراواني بهدست آوردهاست، سپس موعظهاي ميشنود یا کتابي ميخواند و به يادش ميآيد که تکاليفي نيز دارد و خداوند زکات و خمسي بر او واجب کرده است و قصد ميکند که وظايفش را انجام بدهد. چنین فردی از هنگامی که قصد ميکند اين کارها را انجام بدهد، همان زحمتش نیز عبادت میشود، اما زحمتهايي که براي پول کشيده بود، عبادت نیست؛ چون قصد خدا در آنها نبود و آنها را براي دلش جمع کرده بود. اما کسيکه از روز اول که بهدنبال کار ميرود، قصدش اين است که آن را در راه خير صرف کند، هر قدمي که برميدارد، عبادت است. ساير تلاشهاي انسان و از جمله علمآموزي نیز همينطور است. آن علمآموزيي عبادت است که يا خودش متن عبادت باشد و يا مقدمه باشد براي اين که انسان بتواند عبادت را خودش انجام بدهد يا در سطح جامعه آن را ترويج كند.
مطالب بالا حاصل تحليلهايي عقلي بود که در اين زمينه داشتيم. در جلسه گذشته گفتيم که خوب است مروري روي روايات بکنيم و ببينيم کلمات اهلبيتعليهمالسلام در اين زمينه چيست. اين مرور چند فايده دارد؛ اولا ما معتقديم (و تجربه نیز نشان داده است) که کلمات خداوند متعال و پيامبر و اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين نورانيتي دارد و آنهايي که دل آگاهي دارند، وقتي آیه قرآن یا حديثي را ميشنوند، احساس ميکنند دلشان نوراني شده و صفايي پيدا کردهاند. بنابراین بايد به اندازه توان و وسعمان از آن بيانات استفاده کنيم، تا دلمان نوراني بشود. ثانیاً در بحثهاي عقلي امکان اشتباه در مقدمات یا تمام نبودن استدلالها و مغالطه وجود دارد، اما وقتي انسان میبیند آیات و روايات نيز همان مضمون را افاده ميکنند، مطمئن ميشود که درست فکر کرده است. بنابراین عقل و وحي یکديگر را تقويت ميکنند و هم بيانات وحياني باعث ميشوند که به تفکرات عقلاني بيشتر مطمئن بشویم و هم تحليلهاي عقلي جبران ضعف روایت و امثال آنرا میکند.
اینکار براي ما طلبهها فايده ديگری نیز دارد. وقتی ما به نکتههايي که در اين روايات بيانشده توجه ميکنيم، قدر توفيقي را که خدا به ما داده است، ميدانيم. وقتي انسان بيانات اهلبيت را درباره علم و اهميت آن ميبيند، مطمئن ميشود که اين راه حساب ديگري دارد و اگر قدر آنرا بدانيم و نيتمان خالص شود، با مشاغل دیگر بسیار متفاوت است. نکته دیگر که در جلسه گذشته نیز گفتم این است که اگر بخواهیم همه رواياتي را که در باب علم وارد شده است بخوانيم، سالها بايد درباره آنها بحث کنيم. اين است که بعضي از رواياتی که بهنظر ميرسد از جهتی امتيازي دارند، قرائت ميکنم.
فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
از امام صادق صلواتاللهعليه روايت شده که فرمود: الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً؛[1] کسيکه تلاش ميکند، اما بصيرت ندارد و نميداند چه کار بايد بکند، همانند کسي است که ميخواهد به جايي برود، اما راه را گم کرده است و از راه ديگري ميرود. چنين کسي هرچه شتاب ميگيرد، از هدفش دورتر ميشود.
برخي اين فرهنگ را ترويج ميکردند که خوب است انسان اهل حرکت باشد و خودِ حرکت، مطلوبي ذاتي است. برخي از نويسندگان برجسته و معروف ما در اين زمينه قلمفرساييها کردند و هنوز نيز کمابيش آثارشان مورد توجه است. آنان تاکيد ميکردند: «نايست! حرکت کن، راه پيدا ميشود؛ نگو اول راه را پيدا کنم سپس حرکت ميکنم!» ولي اين رويکرد با منطق اسلام سازگار نيست. اگر ميخواهي حرکت کني، ابتدا بايد راه را ياد بگيري. اگر راه را نداني، ممکن است هر چه بيشتر پيش ميروي و سرعت ميگيري، از هدف دورتر بشوي. تا ندانيم بايد از کجا و چگونه برويم، حرکت ضمانتي براي پيشرفت ما ندارد. ممکن است اين حرکت به ضرر ما تمام بشود و ما را دور کند.
به سندهاي متعدد از طريق شيعه و غيرشيعه نقل شده است که قال رسولالله صلياللهعليهوآله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم؛[2] تحصيل علم بر هر مسلماني واجب است. خداوند جويندگان علم را دوست دارد. در اين روايت ممکن است کساني تصور کنند که چون روايت درباره نوع علم سخني نگفته شامل هر علمي ميشود، که پاسخ آن با استفاده از روايات بعدي مشخص ميشود.
روايت ديگري از امام صادق صلواتاللهعليه است که: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَلَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَخَوْضِ اللُّجَج؛[3] اگر مردم ميدانستند علم چقدر ارزش دارد، بهدنبال آن ميرفتند، ولو مستلزم ريختن خونها و فرو رفتن در درياها باشد. اين روايت به اين معناست که اگر مردم ارزش علم را ميدانستند، حتي اگر احتمال ميدادند که در راه کسب علم خونشان ريخته شود يا زحمتهايي همچون فرو رفتن در درياها را متحمل شوند، باز هم به دنبال کسب علم ميرفتند؛ آنقدر علم ارزش دارد که اين ريسکها را ميطلبد.
در روايت ديگري از اميرمؤمنان سلاماللهعليه نقل شده است که لَاكَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ؛[4] هيچ گنجي سودمندتر از علم نيست. خيليها براي يافتن گنج زحمتهاي بسياري ميکشند و گاهي سالها به دنبال آنند. اميرمؤمنان ميفرمايد: نفع هيچ گنجي به اندازه نفع علم نيست. به دنبال علم برو! در روايتي ديگر امام صادق سلاماللهعليه از حضرت لقمان نقل فرموده است که ايشان به فرزندش گفت: يَا بُنَيَ، اجْعَلْ فِي أَيَّامِكَ وَلَيَالِيكَ وَسَاعَاتِكَ نَصِيباً لَكَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ، فَإِنَّكَ لَنْ تَجِدَ لَكَ تَضْيِيعاً مِثْلَ تَرْكِهِ.[5] لقمان نصايحي به فرزندش دارد که بهدليل مؤثر و مفيد بودن آنها، قرآن نيز بخشي از آنها را نقل کرده است. امام صادقعليهالسلام ميفرمايد: از جمله نصيحتها اين بود که فرزندم! در بين روزها، شبها و ساعات زندگيات بخشي را براي تحصيل علم قرار بده! که ترک تحصيل علم خسارتي است که هيچ چيز جايش را نميگيرد. شايد کسي بگويد اين کلام نيز اطلاق و عموم دارد و شامل هر علمي ميشود. ولي همانطور که در گذشته نيز گفتيم اينگونه بيانات در مقام اطلاق نيست و فقط ميخواهد اصل مساله را بفرمايد که غير از عمل، بابي براي ارزشها نسبت به علم داريم. اين روايات در مقام بيان ارزشمندبودن علم است، اما درباره اينکه چه علمي ارزشمند است بايد به روايات و ادله ديگر مراجعه کنيم.
ملاکهاي ارزش علم
شيخ طوسي در امالي از پيغمبر اکرمصلياللهعليهوآله نقل کرده است که ايشان فرمودند: مَنْ خَرَجَ يَطْلُبُ بَاباً مِنْ عِلْمٍ[6]؛ کسي که در طلب بابي از علم خارج شود...؛ (تا اينجاي روايت انسان تصور ميکند که منظور دري از هر علمي است. چون لفظ «علم» در روايت، نکره است و درباره باب نيز نفرموده است که چه بابي. اما در ادامه روايت قيد آنرا ميفرمايد)؛ لِيَرُدَّ بِهِ بَاطِلًا إِلَى حَقٍّ أَوْ ضَلَالَةً إِلَى هُدًى، كَانَ عَمَلُهُ ذَلِكَ كَعِبَادَةِ مُتَعَبِّدٍ أَرْبَعِينَ عَاماً؛ کسيکه دنبال علم ميرود به اين نيت که حقي را احيا کند يا باطلي را که خود را به جاي حق نشان داده، ابطال کند، ارزش اين علمش بيش از ارزش چهل سال عبادت کسي است که کارش عبادت باشد. اين روايت اشاره دارد به اين که مراد از علمهاي ارزشمند در روايت، علومي است که اين خاصيت را داشته باشد که بتواند جلوي باطل را بگيرد و مردم را از گمراهي نجات بدهد و اگر علمي اين فايدهها را نداشته باشد، دستکم اين اندازه ارزش ندارد.
روايت ديگري از پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله نقل شده که فرمودند: اطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ؛[7] دنبال علم برويد؛ چون علم رابطهاي است بين شما و خدا. روشن است علمي که رابطه بين انسان و ابليس باشد اين خاصيت را ندارد. بنابراين ارزش علم براي اين است که ـطبق همان تحليلي که کرده بوديمـ ما را به هدف که همان قرب خداست، نزديک ميکند. از امام صادق صلواتاللهعليه درباره معناي اين فرمايش پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله که النَّظَرَ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ [8]پرسيدند. حضرت فرمود: هُوَ الْعَالِمُ الَّذِي إِذَا نَظَرْتَ إِلَيْهِ ذَكَّرَكَ الْآخِرَةَ وَ مَنْ كَانَ خِلَافَ ذَلِكَ فَالنَّظَرُ إِلَيْهِ فِتْنَةٌ؛ نگاه به صورت عالمي عبادت است، که نگاه به صورت او تو را به ياد آخرت بيندازد. اگر اينطور نبود و مثلاً شما را بيشتر به دنيا دعوت ميکرد، نه تنها ثوابي ندارد و عبادت نيست؛ بلکه فتنه است و ميتواند وسيله گمراهي بشود.
امامت عالم
شيخ صدوق از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل ميکند که ايشان فرمودند: تَعَلَّمِ الْعِلْمَ فَإِنَ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَمُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَتَعْلِيمَهُ مَنْ لَا يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ؛[9] علم بياموزيد؛ زيرا علم اين خاصيتها را دارد: فَإِنَ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ؛ ياد گرفتنش فضليت است و برايتان ثواب دارد. مُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ؛ مطالعه، بحث و فکر کردن در اطراف آن همانند اين است که مشغول تسبيح خدا باشيد. وَالْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ؛ تحقيق و حل کردن مسائل آن ثواب جهاد دارد؛ وَتَعْلِيمَهُ مَنْ لَا يَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ؛ علم را به کسي بياموزيد همانند اين است که مالي را انفاق ميکنيد و ثواب صدقه دارد. فَهُوَ أَنِيسٌ فِي الْوَحْشَةِ وَصَاحِبٌ فِي الْوَحْدَةِ؛ علم انيس شماست و در تنهايي شما را از وحشت درميآورد. وَسِلَاحٌ عَلَى الْأَعْدَاءِ؛ سلاحي است که در مقابل دشمنان از آن استفاده ميکنيد. وَزَيْنُ الْأَخِلَّاءِ؛ دوستاني که اهل علم باشند، زينت شمايند و شما هم اگر عالم باشيد براي دوستانتان زينتيد. يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً يَجْعَلُهُمْ فِي الْخَيْرِ أَئِمَّةً يُقْتَدَى بِهِمْ؛ خداوند به واسطه علم، کساني را به درجاتي ميرساند که پيشوايان مردم شوند و ديگران به آنها اقتدا کنند. عالم اين سعادت را پيدا ميکند که نه تنها خود را اصلاح ميکند؛ بلکه وسيله اصلاح ديگران ميشود و ديگران نيز از او تبعيت ميکنند و راه حق را پيدا ميکنند. يُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَيُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ؛ اعمالشان مورد توجه ديگران قرار ميگيرد و از آثارشان اقتباس ميکنند و از علم آنها منتفع ميشوند. وَتَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِي خَلَّتِهِمْ يَمْسَحُونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِي صَلَوَاتِهِمْ؛ فرشتگان علاقه دارند که با عالم دوست ورفيق بشوند. وقتي به نماز ميايستد، بالهايشان را بر سر و صورتش ميکشند.
علم؛ امام عقل
در ادامه روايت دليل اين خواص را اينگونه بيان ميکند که لِأَنَّ الْعِلْمَ حَيَاةُ الْقُلُوبِ؛ علم دلها را زنده ميکند. قرآن معتقد است که دل و روح انسان نيز حيات و مرگي دارد. حيات فقط براي اين بدن نيست که وقتي قلب از کار ميافتد، بگوييم مرده است. کساني هستند که بدنشان خيلي قوي است و خوب کار ميکند، ولي در منطق قرآن مردهاند؛ إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى؛[10] أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ.[11] چيزي که باعث ميشود دلها نميرد و زنده شود، علم است. حال بايد ديد کدام علم است که انسان را از جرگه مردگان خارج و زنده ميسازد. خداوند در آيه 46 سوره حج ميفرمايد: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛ نابينايي اين نيست که چشمهاي ظاهريتان نبيند؛ نابينايي اين است که دلتان نبيند. همچنان که دل حيات و ممات دارد، بينايي و کوري نيز دارد. برخي از دلها کور است و هر چه به آنها القا شود درک نميکنند.
ادامه روايت ميفرمايد: وَيَمْنَحُهُ مُجَالَسَةَ الْأَخْيَارِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛ علم انسان را در دنيا و آخرت همنشين خوبان ميگرداند. اهل گناه و فساد، هيچگاه بهدنبال رفاقت با عالم نيستند. آنها دنبال کسي ميروند که همکار خودشان باشد. کساني با عالم رفيق ميشوند که يا از علمش استفاده کنند يا از همنشيني با او لذت ببرند. عالمان همانگونه که در دنيا همنشين خوبان هستند، در آخرت نيز خداوند، عالمان را در بهشت با امثال خودشان همنشين ميکند و آنها از مجالست با آنها لذت ميبرند. بِالْعِلْمِ يُطَاعُ اللَّهُ وَيُعْبَدُ؛ تنها با علم است که خداوند پرستش و اطاعت ميشود. کسيکه علم نداشته باشد، خدا را نميشناسد و نميداند چگونه بايد خدا را اطاعت کند. وَبِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللَّهُ وَيُوَحَّدُ؛ با علم است که خدا شناخته و يگانگي او اثبات ميشود. وَبِالْعِلْمِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ؛ صله رحم در سايه علم حاصل ميشود. وَبِهِ يُعْرَفُ الْحَلَالُ وَالْحَرَامُ؛ با علم است که حلال و حرام شناخته ميشود که مصداق روشناش علم فقه است. وَالْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْلِ؛ براي توضيح اين فراز از اين مثال استفاده ميکنيم. ما انسانها چشم داريم و چشم سالم ميتواند ببيند. اما آيا چشم هميشه و همهجا ميبيند؟! در تاريکي مطلق همين چشم سالم چيزي را نميبيند. يعني شرط ديدن اين است که نوري بتابد. ممکن است انسان قوه عاقله داشته باشد و بتواند تشخيص بدهد، اما وقتي ماده علم در اختيار عقل نباشد، عقل نيز کاري نميتواند بکند. علم غذاي عقل است؛ مادهاي است که عقل روي آن کار ميکند. به تعبير اين روايت، علم امام عقل است. عقل پس از نگاه به علم، قضاوت ميکند. بنابراين به کمک علم است که عقل ميتواند قضاوت کند.
با توجه به آيات و روايات بالا، اجمالا بهدست ميآيد که ملاک ارزش علم، آن است که انسان را به هدف نزديک کند. چنين علمي يا علم خداشناسي و خداپرستي است، و يا علمي است که زمينه خداپرستي و اطاعت خدا را فراهم ميکند؛ البته علم دوم شرطي دارد و آن اين است که انسان آن علم را با اين نگاه و نيت تحصيل کند.
طالب علم؛ قرين ملائکه
روايت بسيار جالبي شيخ طوسي در امالي ذکر کرده است که رسول خداصلياللهعليهوآله فرمودند إن العبد إِذَا خَرَجَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ نَادَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَوْقِ الْعَرْشِ؛[12] خداوند کسي را که در راه علم تلاش ميکند، ندا ميکند؛ يعني با او صحبت ميکند، اگرچه او نميشنود ولي خدا پيامش را براي او ميفرستد که: مَرْحَباً بِكَ يَا عَبْدِي؛ خوشا به حال تو! خوش آمدي! خوب رفتاري کردي! أَ تَدْرِي أَيَّ مَنْزِلَةٍ تَطْلُبُ وَأَيَّ دَرَجَةٍ تَرُومُ ؛ ميداني بهدنبال چه جايگاهي ميروي و چه درجهاي را ميطلبي؟ ميداني ميخواهي به چه مقامي برسي؟ سپس خداوند خود پاسخ ميدهد که بدان به دنبال چه ميروي؛ تُضَاهِي مَلَائِكَتِي الْمُقَرَّبِينَ لِتَكُونَ لَهُمْ قَرِيناً؛ با اين کار، به ملائکه شباهت پيدا ميکني و با اين شباهت قرين ملائکه ميشوي. سپس خداوند بشارت ميدهد که لَأُبَلِّغَنَّكَ مُرَادَكَ وَ لَأُوصِلَنَّكَ بِحَاجَتِكَ؛ من تو را به مرادت ميرسانم و حاجتت را روا خواهم کرد. در روايتي است که اين حديث در حضور امام سجاد صلواتاللهعليه نقل شد[13] و از ايشان درباره معناي آن پرسيدند که انسان چگونه با درسخواندن شبيه ملائکه ميشود، و اينها چه ربطي با هم دارند؟ قَالَ: أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ امام عليهالسلام به آيه 18 از سوره آلعمران استناد کردند که خدا ميفرمايد سه گروه شاهد بر توحيد هستند: يکي خود خدا، دوم ملائکه و سوم اولوا العلم. بنابراين اولوا العلم، قرين ملائکه شدهاند. کسي که تحصيل علم ميکند، جزو اولوا العلم ميشود و وقتي جزو اولوا العلم شد، قرين ملائکه ميگردد. البته اين درباره علمي است كه نتيجهاش توحيد باشد. سپس حضرت اضافه ميفرمايد: فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وَثَنَّى بِمَلَائِكَتِهِ وَثَلَّثَ بِأُولِي الْعِلْمِ؛ خداوند در اين آيه سه شاهد را براي توحيد ذکر کرده است. ابتدا خودش، در درجه دوم ملائکه، و شاهد سوم را اولي العلم قرار داد؛ البته حضرت ميفرمايد اولو العلم نيز درجاتي دارند؛ سَيِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ وَثَانِيهِم عَلِيٌّعليهالسلام وَثَالِثُهُمْ أَهْلُهُ وَأَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّيعَة؛ در درجه اول از اولو العلم پيامبر صلياللهعليهوآله است، سپس اميرالمؤمنين و ائمه معصومين علهيمالسلام، و در درجه بعد شما که از علوم ما فرا ميگيريد؛ شمايي که از علوم ما استفاده ميکنيد، قرين ملائکه و قرين انبيا هستيد.
وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين.
[1]. کافي، ج1، ص43.
[2]. کافي، ج1، ص30.
[3]. بحارالانوار، ج1، ص177.
[4]. کافي، ج8، ص19.
[5]. امالي، ص68.
[6]. امالي، ص619.
[7]. امالي، ص29.
[8]. مجموعه ورام، ج1، ص84.
[9]. امالي، ص616.
[10]. نمل، 80.
[11]. انعام، 122.
[12]. بحارالانوار، ج1، ص180، به نقل از امالي.
[13]. نظير اين روايات کم است. اينگونه روايات هم تاييد نقل آنها از پيغمبر اکرمصلياللهعليهوآله است و هم جالب است که کسي بيايد از امام درباره معني روايتي که پيغمبر اکرم فرمودهاند بپرسد و ايشان تفسير کنند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org