- جلسه اول؛ غفلت؛ ريشه همه مفاسد
- جلسه دوم؛ غفلت از انسانيت خود
- جلسه سوم؛ يادها و يادآوران: عوامل غفلتزدايي
- جلسه چهارم؛ آثار غفلت از خود در قرآن
- جلسه پنجم؛گامهاي خروج از غفلت و جهل
- جلسه ششم؛ اولويتهاي انتخاب علم
- جلسه هفتم؛ طرحي براي شناخت اولويتهاي علوم
- جلسه هشتم؛ فضيلت علم از نگاه اهلبيتعليهمالسلام
- جلسه نهم؛ نقش موضوع، نيت، و عمل در ارزش علم
- جلسه دهم؛ چند نکته درباره ارزش تحصيل علم
- جلسه يازدهم؛ اولويتهاي علمآموزي
- جلسه دوازدهم؛ معيار ارزشگذاري علوم
- جلسه سيزدهم؛ پيوستار علوم و حدود واجب آن
- جلسه چهاردهم؛ علم، آگاهي، و انديشه
- جلسه پانزدهم؛ ويژگيهاي روش قرآن در تبيين معارف
- جلسه شانزدهم؛ روشهای قرآن برای تعلیم و هدایت مردم
- جلسه هفدهم؛ خداشناسی همزاد انسانشناسی
- جلسه هجدهم؛ ويژگيهاي خواستهاي انسان
- جلسه نوزدهم؛ علم و اراده؛ ملاک برتري انسان
- جلسه بیستم؛ تدبير اميال و اراده
- جلسه بیستویکم؛ هدف از تهذیب نفس
- جلسه بیستودوم؛ پلّه پلّه تا خدا
- جلسه بیستوسوم؛ عوامل و موانع سلوک
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتفايلصوتياينجاراکليککنيد | 6.59 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 1/11/93، مطابق با بيستونهم ربيعالاول 1436 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
(14)
علم، آگاهي، و انديشه
اشاره
از مباحث جلسه گذشته اين نتيجه بهدست آمد که علم، انواع و اقسامي دارد و در ميان انواع علوم، دو علم، بسيار ممتاز است؛ يکي علم به گزارهاي که علاوه بر اثبات محمول براي موضوع، اعتقاد به محال بودن سلبش نيز نهفته است، و ديگري علمي که در روايت «عنوان بصري» به آن اشاره شده بود. البته در برخي از روايات ديگر نيز اين مضمون وجود دارد که علم با تعلم پيدا نميشود و نوري است که خداي متعال در دل انسان ميتاباند. علم اول، علمي حصولي است که از نظر اتقان، عاليترين مرتبه را دارد و علم دوم، نوعي شهود، يافتن واقع و به اصطلاح علمي حضوري است و به هر حال هر دونوع بسيار نادر است و زندگي انسان با اينگونه علمها تأمين نميشود. با وجود آن که به کسب چنين علومي خيلي تشويق شدهايم ولي بهدست آوردن چنين علمي بهعنوان يک تکليف نسبت به همه چيز و براي همه قشرهاي جامعه و در همه حالات، نه ممکن است و نه واجب. اين است که بشر با قريحهاي خدادادي به دنبال مرتبه نازلتري از علم ميرود که در اصطلاح به آن ظن اطميناني ميگويند. در اين حالت انسان بر حسب شواهد و قرائن، حالتي نفساني پيدا ميکند که ديگر دغدغهاي ندارد و مثل است که خود واقعيت را يافته است، ولي پس از دقت و تحليل و بررسي ميفهمد که در آن، جاي شبهه وجود دارد و عقل محال نميداند که خلاف اين نيز واقع بشود. شايد بتوان گفت که اصلا ما انسانها اينگونه آفريده شدهايم که به همين اطمينان قانع ميشويم و معمولا به شبهههاي احتمالي توجه نميکنيم. در عرف محاورات نيز وقتي ميگوييم علم دارم، همين مراد است و به آن اکتفا ميشود، مگر اينکه کسي در معرض شبهاتي باشد که حالتي غير عادي است.
علم و آگاهي
براي ما انسانها معلومات بسياري از راههاي مختلف پيدا ميشود، ولي هميشه آنها را به ياد نداريم و وقتي به مسألهاي توجه ميکنيم از صدها مسأله ديگر غافل ميشويم. بنابراين صرف دانستن کفايت نميکند و خيلي چيزهاست که انسان ميداند، ولي در مقام عمل فراموش ميکند و به آن توجه ندارد. همه ما کمابيش به اين حالت مبتلا هستيم و مثلا در حالت عادي درست توجه نداريم که خداوند حضور دارد. اگر از ما درباره خدا بپرسند، ميگوييم: البته خدا همه جا هست؛ وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ،[1] اما در حالت عادي اصلا يادمان نيست و کارهايي انجام ميدهيم که نهتنها اگر علم به حضور خدا داشته باشيم، آنها را انجام نميدهيم، بلکه اگر کودکي هم آنجا باشد، خجالت ميکشيم آنها را انجام بدهيم. اين مسأله علم آگاهانه، نيمهآگاهانه و ناآگاهانه واقعيتي است. گاهي ما انسانها از چيزهايي که ميدانيم آنچنان غافليم که انگار نميدانيم، اما وقتي درباره آنها از ما بپرسند يادمان ميآيد. اين حالت را نيمهآگاهانه ميگويند. گاهي بهگونهاي است که اصلا فراموش کردهايم و حتى وقتي درباره آنها از ما سؤال ميکنند، بايد فکر کنيم تا يادمان بيايد. اين حالت را ناآگاهانه ميگويند. حالتي که بالفعل در رفتار ما مؤثر است، علم آگاهانه است. بنابراين انسان غير از اصل دانستن ـکه همان ثبوت المحمول للموضوع باشدـ به آگاهي نيز نياز دارد تا برايش منشأ اثر شود. از اين حالت در عربي با کلمات ذِکر، تذکر، ذُکر و مشتقات آن ياد ميکنيم. قرآن نيز از اين جهت ذکر ناميده شده است که انسان را به دانستههايش آگاه ميکند.
اکنون اين مسأله مطرح ميشود که چه کنيم چيزهايي که ميدانيم يادمان بماند و در عملمان اثر بگذارد؟ يکي از عواملي که باعث ميشود دانستههاي ما به مرحله آگاهي برسد و در عمل تأثير داشته باشد، همين است که آنها را به زبان بياوريم و به علم خود توجه کنيم. اهميت ذکر لفظي نيز از همين باب است که عواملي را فراهم ميکند که دانستههايمان يادمان بيايد يا يادمان بماند. البته بايد توجه داشت در مواردي که علم بالفعل نداريم و اگر از ما درباره آنها بپرسند جواب حاضري نداريم، صرف آگاهي و ذکر لفظي کافي نيست؛ بايد تلاش ذهني، فکري و عقلاني انجام بدهيم تا آنچه برايمان حضور ندارد و بالفعل نميدانيم، به فعليت برسد و بدانيم.
علم يقيني؛ گوهري کمياب
در معرفتشناسي امروز بحثهايي هست که آيا اصلا ممکن است انسان علم يقيني به گزارهاي پيدا کند يا خير. از قديمالايام کساني بودند که گرايش شکاکيت داشتند و ميگفتند اصلا علم يقيني پيدا نميشود. در طول تاريخ نيز اين گرايش ضعف و شدتهايي داشته است و حتى امروز نيز در محافل فلسفي دنيا، عده زيادي از فيلسوفان معتقدند که علم يقيني امکان ندارد. ميگويند ما درس ميخوانيم تا احتمالاتمان به واقعيت نزديکتر باشد وگرنه هيچگاه علم يقيني پيدا نميکنيم. حتي کساني را که به امکان علم يقني معتقدند، دگماتيست و جزمگرا ميخوانند. ما به برکت قرآن و تعاليم اهلبيت و بزرگان علما ميدانيم قضيه اين طور نيست و انسان ميتواند نسبت به برخی از مسايل علم يقيني و جزمي پيدا کند؛ البته این علوم نادر است و همه جا ممکن نيست، ولي دایره علم اطميناني بسیار وسيع است و همانگونه که گفتیم انسان میتواند در زندگي به آن اکتفا کند.
دين در زمينه کسب علم، رسیدن به چه مرتبهاي از علم را از ما میخواهد؟ اینکه گفته میشود: ما بايد به اعتقادات يقين اجتهادي و از روي تحقيق داشته باشیم، به چه معناست؟ آیا به این معناست که هر مسلماني بايد ابتدا يک دوره منطق و سپس علم کلام بخواند تا ببيند علم چگونه و با چه ابزاري پيدا ميشود و بالاخره بر اعتقاديات براهین یقینی اقامه کند؟! آيا باید در هر مسألهاي علم برهاني به معنای منطقی پيدا کنيم، و افزون برعلم به ثبوت محمول براي موضوع، سلب محمول از موضوع را محال بدانیم؟! حقيقت اين است که چنین نيست و به عنوان یک تکلیف واجب همگانی چنين علمي را از ما نخواستهاند؛ البته ممکن است براي بعضي چنين علمي به خاطر جلوگيري از شبهات و رفع شبهههاي شيطاني واجب شود، اما اين يک واجب کفايي است و به عنوان يک واجب عيني براي همه نهتنها ميسور و عملي نيست، بلکه در هيچ زماني نيز مصداق پيدا نکرده است. پس چه بايد کرد؟ بررسي سخنان انبيا که در قرآن کريم نقل شده و فرمايشات ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين با مخاطبانشان ما را به اين نتيجه رهنمون ميسازد که آنان نيز از مردم علم عرفي را ميخواستند؛ همان علمي که انسان به صحتش اطمينان دارد و نگران نيست که نکند اين طور نباشد؛ و بهعبارت ديگر علمي که نبايد در درستي يا نادرستي آنها متزلزل باشيم. در دين هم اين علم اطميناني را از ما ميخواهند.
در کنار اين واجب عمومي، متخصصان علوم ديني وظيفهاي کفايي برعهده دارند که اثبات عقايد ديني و پاسخ به شبهات اعتقادي است، بهخصوص اکنون که همه در معرض شبهات هستيم و شايد از جهت فروانی و همهگيري، و در اختيار همه بودن وسايل شبههافکن، هيچ زماني براي بشر همانند امروز نبوده است. بنابراين ما بايد هم براي خودمان و هم به عنوان واجبي کفايي براي ديگران تلاش کنيم اين مطالب هرچه مستدلتر و دقيقتر روشن و بيان شود. اگر ما نگوييم چه کسي بايد بگويد؟ چه کسي مسئول پاسخدهي به شبهاتي است که اساس ايمان جوانهاي ما را هدف قرار داده است؟ ظاهراً اين تکليف براي هيچ گروه و نهادي غير از نهاد روحانيت متعين نيست؛ البته بر همه مسلمانها واجب کفايي است و وقتي من به الکفايه نباشد، همه مسئولند، ولي ابتدائا جامعه روحانيت است که مسئول اين امر است. روشن است که برنامهها و درسهاي سابق حوزه در همان محدوده پاسخگوي نيازهاي امروز نيست و بايد دامنه دروس را گسترش دهيم و به بعضي چيزها بسيار بيشتر از گذشته اهميت دهيم. اين تکليف الهي است و همانطور که گاهي جهاد واجب ميشود و کساني که توانش را دارند بايد حضور پيدا کنند، اين نيز جهادي علمي و فرهنگي است و کساني که از عهدهاش برميآيند، ماييم. ولي اين غير از وظيفه همگاني هر انسان براي آموختن دين و اعتقادات است. روشن است که نميتوانيم به دختر نه سالهاي که تازه به تکليف رسيده است يا نوجوان پسري که تازه پانزده سالش تمام شده، بگوييم شما بايد يک دوره کلام را با مقدماتش بخوانيد. اينگونه نيست و هيچ پيغمبر و امامي نيز چنين کاري نکرده است.
روش انبيا در هدايت مردم
برخورد انبيا با مردم در مقام دعوت در همان حدي بوده است که آنها به ساير چيزها علم پيدا ميکردهاند. اينطور نبوده است که بگويند شما بايد در اين مسايل متخصص شويد و متکلم يا فيلسوف باشيد تا نسبت به اين مسايل تکليفتان را انجام داده باشيد. در مسايل ساده زندگي، چه اندازه از علم شما را خاطرجمع ميکند، نسبت به دين هم بايد همين طور باشيد. مروري بر آيات قرآن ما را به همين نتيجه ميرساند. به زحمت ميتوان آيهاي پيدا کرد که در مقام اين باشد که بگويد انبيا از مردم ميخواهند به وجود خدا معتقد باشند. بعضي از بزرگان گفتهاند که اصلا اين مسأله در قرآن مطرح نشده و شبيه بديهي تلقي شده است. بحثهاي قرآني درباره توحيد ربوبي به معناي مدير و دستاندرکار عالم است؛ درباره اين است که عالم را چه کسي خلق کرده است، چه کسي اداره ميکند، چه کسي روزي ميدهد، چه کسي ميميراند و زنده ميکند. اما درباره اينکه خدايي هست يا نه، به زحمت ميتوان يک آيه را پيدا کرد که در آن به اين مسأله اشاره شده باشد. البته بعضي ار متکلمان مثل فخر رازي ميگويند همه آياتي که لفظ آيه در آنها هست و يا افعال الهي را شرح ميدهد، در مقام اثبات وجود خداست، اما انصاف اين است که اينگونه نيست و برگرداندن اين آيات به دليلي بر وجود خدا، بسيار تکلفآميز است. مرحوم علامه طباطبايي رضواناللهعليه نيز در تفسير الميزان فرمودهاند: برخورد قرآن با مسأله وجود خدا مثل برخورد با يک امر بديهي است؛ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ.[2] به زحمت ميتوان گفت آيه 35 سوره طور در مقام استدلال بر وجود خداست و به دليلي در اينباره اشاره دارد. خداوند در اين آيه پرسشي مطرح ميکند و ميفرمايد: أم خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أم هُمُ الْخَالِقُونَ؛ از اينها بپرس که شما همين طوري يکباره پيدا شديد يا خودتان، خودتان را خلق کردهايد؟ همه ميدانيم که در گذشته نبودهايم؛ پس چه شد که به وجود آمديم؟ آيا خودمان، خودمان را خلق کرديم؟ ما که نبوديم چگونه به خودمان وجود داديم؟ اين شدني نيست و عقل انسان باور نميکند که کسي يا چيزي بدون علت پيدا شود. با همان عقلتان بايد قبول کنيد که شما هم بدون خالق نيستيد. شايد بتوان گفت اين آيه در مقام اثبات وجود خداست و به صورت غيرمستقيم برهاني براي اين امر اقامه ميکند.
نتيجه اينکه تلاش انبيا نيز اين بوده است که براي مردم شواهد و دلائلي اقامه کنند تا آنها به اعتقادات اطمينان پيدا کنند و بيش از اين از افراد عادي خواسته نشده است. البته اگر کسي مثل عنوان بصري شد و خود به دنبال مراتب بالاتري از علم رفت کار مطلوبي انجام داده است و ائمه نيز از شيعيان خواستهاند که اينگونه بشوند. ولي اين کار به عنوان تکليف واجب، فوق طاقت مردم عادي است و از آنها خواسته نشده است.
تذکر و تفکر
اکنون اين پرسش مطرح ميشود که چگونه به معتقدات، اطمينان پيدا کنيم؟ گفتيم که تنها دانستن براي ما کافي نيست و بايد بکوشيم که به حد آگاهي برسيم. بايد به علم خود توجه داشته باشيم تا اين اعتقاد در رفتارمان اثر بگذارد. در آيات قرآن نيز بين شناخت و آگاهي ارتباط تنگاتنگي وجود دارد و در بسياري از آيات در کنار هم ذکر ميشوند. براي نمونه آيات 190و 191 از سوره آلعمران را ملاحظه کنيد! خداوند ميفرمايد: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ× الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ. ابتدا ميگويد: يَذْكُرُونَ و سپس: يَتَفَكَّرُونَ. تذکر و تفکر با هم، همآغوشاند.
ما انسانها بايد چيزهايي را حتما بدانيم تا به کمک آنها علم جديد پيدا کنيم. اگر چيزي ندانيم، هيچگاه علم جديدي برايمان پيدا نميشود. آن علوم اوليه را بديهيات ميگويند. علوم بديهي علومي است که انسان با همان فطرت خودش، آنها را درک ميکند. براي کسب علم جديد بايد آنهايي را که داريم، به خاطر بياوريم تا از آنها استفاده کنيم. وقتي بخواهيم علم جديدي کسب کنيم، ابتدا بايد ذهن ما صغرا و کبرايي را تصور و سپس تصديق کند، سپس ارتباط بين اين صغرا و کبرا را کشف کنيم و نتيجه بگيريم؛ البته همانطور که ميدانيد چگونگي استنتاج در قياس شکل اول خودبهخود بديهي است و اگر چنين نبود ما هيچ دليلي نداشتيم که از روشهاي منطقي ميتوانيم علم جديدي کسب کنيم. افزون بر اينکه بايد شکل استدلال بديهي باشد، موادي که در استدلال ميگنجانيم نيز بايد بديهي باشد و اگر در آن هم شک داشته باشيم، باز به نتيجه نميرسيم. بنابراين براي اينکه همان قياس شکل اول را تشکيل بدهيم، بايد دانستههايمان را يادمان باشد. ابتدا بايد نسبت به همان معلومات بديهيمان حالت توجه پيدا کنيم و اين همان مقوله ذکر است.
حال آيه را ملاحظه بفرماييد! ميفرمايد: در خلقت آسمان، زمين، ماه، خورشيد و پيدرپي آمدن شب و روز نشانههايي است که شما با آنها ميتوانيد خدا را بشناسيد. براي اينکه بتوانيم از اين مقدمات نتيجه بگيريم، بايد به آنها توجه پيدا کنيم. چه کنيم که اين توجه پيدا بشود؟ گاهي ممکن است عوامل اتفاقي اين توجه را ايجاد کند؛ مثلا صدايي را در کوچه بشنويم که آيهاي از قرآن را ميخواند. حتي گاهي ممکن است از اين كه كسي وجود خدا را نفي مي كند، ذهن ما متوجه موضوع و محمول شود و به آن توجه تصوري پيدا کند. به هر حال يادکردن به مقدماتي نياز دارد و يکي از چيزهايي که به يادآوري کمک ميکند، اين است که وقتي يک بار يادمان آمد، برنامهاي قرار دهيم و مدتي تمرين کنيم تا اين امر برايمان عادي شود. در روايات نيز به برنامههاي ثابت توصيه شده است. اينکه انسان يک شبانهروز بنشيند و يک ختم قرآن بخواند، خيلي مطلوب نيست و بسته به اين است که چه شرايطي پيش بيايد تا انسان آن کار را بکند، اما اگر هر روز يکبار سوره يس را بخواند به صورتي که برايش عادت بشود، تأثيرگذار است.
گفتيم هنگامي از دانستهها و اعتقاداتمان استفاده ميکنيم که آنها را در همه حال به ياد داشته باشيم؛ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ. بايد دانستههايمان را زنده نگه داريم و به آنها آگاه باشيم. اين کار تمرين و برنامه ميخواهد و ثبات آن هم به اين است که آن کار ملکه و عادتمان شود. پس از آنکه به ياد آورديم که خدا هست و اين عالم با همه حوادثش تحت تدبير اوست، به فکر ميافتيم که چرا خداوند اين مقدمات و اسباب و مسببات را آفريده است؟ چرا ما را آفريده است و به ما فکر و ذهن و توجه و علم و آگاهي داده است؟ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً؛ ذکر براي اين است که انسان آنچه ميداند نگه دارد و فراموش نکند تا آگاهانه باشد. اما تفکر بيشتر براي اين است که معلومات جديدي پيدا کند. در چه چيزي فکر ميکنند؟ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ. از اين فکر چه نتيجهاي ميخواهد بگيرد؟ ميخواهد به اين نتيجه برسد که رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً؛ خداوند اين عالم را براي چه آفريده است؟ در تورات تحريفشدهاي که هماکنون در دست يهوديهاست، و طبعا مسيحيها نيز قبول دارند، آمده است که خدا دنگش گرفت و عالم را آفريد؛ بعد از آن هم بهخصوص درباره خلقت آدم، پشيمان شد. الحمدلله براي ما به برکت قرآن و اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين اين مطالب حل شده است؛ خداوند در خلقت هدف دارد و خلقت آدم نيز از روي حکمت است و در اين دستگاه آفرينش که به يک معنا بينهايت است، سر سوزني خلاف حکمت وجود ندارد.
هدف زندگي
وقتي انسان با زحمات و مشکلات زندگي، جنگها، ظلمها، جنايتها، سيلها، و زلزلهها روبهرو ميشود خيلي راحت اين شبهه به ذهناش ميآيد که اينها هدف صحيحي ندارد و اگر خداوند هدفي داشت طور ديگري عالم را خلق ميکرد که اين همه ظلم و جنايت در آن نباشد. ولي کساني که اين آيه از آنها ستايش ميکند و از ديگران نيز ميخواهد که همانند آنها شوند، بعد از فکرشان به اين نتيجه ميرسند که رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً؛ حتماً هدفي در کار است و حال که عالم هدف دارد، ما نيز هدفي داريم؛ نه تنها آسمان و زمين بيهدف آفريده نشده است، ما هم بيهدف آفريده نشدهايم. بنابراين اگر عبث و باطل نيست، بايد حساب و کتابي داشته باشد؛ بايد قدرت، اراده و مسئوليتي که به ما داده شده است، حساب داشته باشد، و اگر حساب دارد بايد پاداش و کيفري در کار باشد. روشن است که پاداش و کيفر در اين عالم به طور کامل حاصل نميشود، پس بايد عالم ديگري باشد؛ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ خدايا! تو منزهي از اينکه کار لغو و بيهوده انجام بدهي؛ پس معتقد ميشوم که کيفر و پاداشي هست و ظرف کيفر نار است؛ آن وقت پناه ميبرم به خدا که مرا از آن کيفر مصون بدار! اين سير تفکر است، اما بعضي از مقدمات آن که روشن بوده، حذف شده است.
نكتهاي که ميخواستم روي آن تکيه کنم همآغوش بودن «يذکرون و يتفکرون» است؛ ابتدا بايد به دانستهها توجه پيدا کنيم و سپس از آنها استفاده کنيم و آنها را به گونهاي تنظيم کنيم که علم جديدي پيدا شود؛ اين ميشود تفکر. انبيا نيز ميخواستند ما از اين راه هدايت شويم. قبل از عقل راه ديگري براي هدايت وجود ندارد. قرآن نيز از مسلمانان ميخواهد که اهل فکر باشند و از آن نتايج مهم بگيرند. براي اينکه ما اعتقادات صحيحي کسب کنيم و معلومات جديدي به دست بياوريم، راهي غير از فکر کردن وجود ندارد. اولين کاري که ما بهعنوان يک انسان عاقل مکلف و مسئول بايد انجام بدهيم، اين است که عقلمان را در هرچه ضروريتر است بهکار بگيريم. ابتدا بايد توجه پيدا کنيم و با ذکر، ياد، توجه و آگاهي از غفلت خارج شويم؛ البته اين کار به مقدماتي نياز دارد. بايد مقدماتي فراهم کنيم که اين مطالب يادمان بماند تا ملکهمان بشود. وقتي ملکه شد، يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ. البته بعد از اين ذکر تازه نوبت تفکر است. انشاءالله خداي متعال هم توفيق ذکر و هم توفيق فکر را به همه ما مرحمت کند!
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org