- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 6 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 15/4/93، مطابق با شب نهم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(31)
پله، پله؛ تا خدا
اشاره
در جلسات گذشته ضمن توضيح در برابر جملاتي از حديث شريف قدسي که خداوند در شب معراج خطاب به پيغمبر اكرم صلواتاللهعليه فرمود، گفتيم رسيدن به حيات ابدي مطلوب مقدماتي لازم دارد. ابتدا بايد دنيا در نظر انسان کوچک و خوار شود، تا عشق به دنيا نداشته باشد. در مرحله بعد سعي کند خواست خدا را بر خواست خودش مقدم بدارد و انگيزهاش در رفتارها کسب رضاي الهي باشد. سرانجام، حق عظمت الهي را ادا کند. اين سه عنوان، اصول راهبردي است. اما اين اصول چگونه تحقق پيدا ميکند و ما بايد چه کنيم که بتوانيم واجد اين شرايط بشويم؟ در جملات بعد اين حديث شريف قدسي چند راهكار عملي در اين جهت ارايه شده است. اولين راهكار اين است: وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ؛ انسان بايد به ياد داشته باشد که من به همه حرکات و سکناتش آگاه هستم. شب گذشته توضيحاتي در باره اين فراز ارايه شد.
«مشارطه»، «مراقبه»، «محاسبه»
در اين حديث قدسي ادامه راهكارهاي رسيدن به حيات باقيه چنين بيان شده است: وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِ سَيِّئَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ[1]؛ آدمي بايد شبانهروز مراقب خود باشد؛ به خصوص مواقعي كه در مظان ارتكاب گناه و معصيت است. شايد با توجه به همين حديث باشد كه علماي اخلاق در مراحلي كه براي تکامل انسان ذکر ميکنند، بيشترين تأکيدشان بر «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه» است. البته به حسب وضعيت و سطح کمال هر شخص، مراتب مختلفي از مراقبت را ميتوان تصور كرد. اولين مرتبه اين است که آدمي در ابتداي روز در مشارطه با نفْسش، خود را مخاطب قرار دهد و شرط کند، حال كه خدا عمر جديدي به او داده، از اين سرمايه در جهت تأمين زاد و توشهاي براي آخرت استفاده کند، مطيع امر خدا باشد و مرتکب گناه نشود؛ در طول روز هم دائماً متوجه و مراقب رفتار خود باشد و سعي کند مرتکب گناه نشود؛ آخر شب هم كارهاي خود را محاسبه کند، تا اگر اتفاقاً بر اثر غفلت گناهي از او سر زده، آن را جبران کند.
در اين زمينه، به خصوص درباره محاسبه روايات متعددي نقل شده، و بزرگان و علماي اخلاق هم کتابهايي در اين خصوص نوشتهاند در بعضي از روايات گفته شده: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ كُلَ يَوْمٍ[2]؛ اگر کسي هر روز از خودش حساب نکشد، از ما نيست. يعني لازمه ولايت اهلبيت عليهمالسلام اين است که انسان از خودش حساب بکشد. هر مسلماني که به حساب و کتاب روز قيامت ايمان دارد، به ميزان باور خود نسبت به اين امر، سعي ميکند اين مسايل را رعايت کند. از همينرو هر چه مرتبه ايمان شخص عاليتر باشد، مراقبهاش دقيقتر، پر بارتر و پرثمرتر خواهد بود.
کسي كه اين مرحله را بگذراند، و مراقبه برايش ملکه شود، دائماً مواظب است که مرتکب گناه نشود و اگر اتفاقاً در اثر غفلت مرتكب گناهي شد، بعد از حساب کشيدن از خود، حتماً استغفار ميکند. مرتبه بعد «احسان» ناميده ميشود. شايد اين عنوان، از فرمايش پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم به ابوذر اخذ شده باشد كه فرمود: الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك[3]؛ يعني بنده علاوه بر اين که مراقب است گناه نکند، بايد متوجه باشد که هميشه در محضر خداست. کسي را فرض كنيد كه در برابر شخص بزرگي مسئوليت دارد و بايد دستورات او را اطاعت كند. تبعيت اين فرد از دستورات مافوق مرحله اول است. مرحله دوم آن است که علاوه بر اجراي دستورات، توجه داشته باشد که هميشه در برابر ديدگان آن شخصيت بزرگ است. در اين صورت در كارهايش بيشتر دقت ميكند. الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك؛ بندگي بنده بايد مانند كسي باشد که خدا را حاضر و ناظر ميبيند. توجه داشته باش، اگر تو خدا را نميبيني، خدا تو را ميبيند. قرآن هم ميفرمايد: أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى[4]؟ اگر كسي توجه داشته باشد كه شخصيت بزرگتري بر اعمالش اشراف دارد و او را ميبيند، بيشتر در رفتارش دقت ميكند و ميكوشد طبق دستورات او عمل كند.
مرزباني دل
مرحله بالاتر اين است که انسان نه تنها رفتارش مطابق خواسته معبود باشد، بلکه خطورات ذهنياش هم برخلاف ميل او نباشد. اشخاص باتقوا سعي ميکنند دائماً به اين نكته توجه داشته باشند که در محضر الهي هستند و مراقبند كه مرتکب گناه نشوند؛ ولي همين افراد گاهي در دلشان يادي از لذت معصيتي ميكنند كه در گذشته مرتكب شدهاند، يا وسوسه انجام يك گناه خطور ميكند، كه هر چند به مرحله عمل نرسيده، ولي در نظر خداوند پسنديده نيست. خداوند ميفرمايد: اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ[5]؛ يعني خداوند گذشتن گمان بد درباره کسي به ذهن شخص را هم نميپسندد. چون اين گمان ميتواند انگيزهاي براي رفتار ناهنجاري باشد؛ مخصوصاً اگر شيطان با وسوسههايش آن را زيبا جلوه دهد. چون اساساً کار شيطان تزيين گناهان است. قرآن هم به اين مطلب اشاره كرده و آيهاي از قول ابليس ميفرمايد: لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ[6]؛ در آيه ديگري هم ميفرمايد: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[7].
براي انجام گناه معمولاً مثلثي در کار است؛ ضلع اول مادهاي است که گناه به آن تعلق ميگيرد؛ اين ماده همان دنياست: شمشهاي طلا و نقره، کارتهاي اعتباري و تعداد صفرهايي که جلوي موجودي حسابهاي بانكي رديف ميشود، اسبهاي قيمتي، اتومبيلهاي چند صدميليوني و دارائيهاي ديگر. خداوند ميفرمايد اين چيزها در نظر انسان بيش از آنچه هست، زيبا جلوه ميكند و براي او جاذبه دارد. ضلع ديگر اين مثلث وسوسههاي شيطاني است. كار شيطان اين است كه زيبايي امور دنيا را در نظر بشر پر رنگ و لعابتر جلوه دهد و با تكرار اين جلوه در پيش چشم آدمي، جاذبه آن را تقويت كند. ضلع سوم هم تمايلات دروني انسان نسبت به اين امور، يا همان هواي نفس است. اضلاع اين مثلث در كنار هم، آدمي را به سوي دام گناه ميکشانند. اگر کسي بخواهد از خطر افتادن در اين دام محفوظ بماند، بايد با مجهز شدن به سلاحي مناسب، در برابر جاذبه گناه مقاومت كند، تا فريب وسوسههاي شيطان را نخورد و بتواند بر هواي نفسش غالب شود. اما چگونه انسان ميتواند در اين راه موفق شود؟ با تمرين و تلاش. چون گرايشهاي مادي و طبيعي مثل گرسنگي و غريزه جنسي از ابتدا در انسان فعليت دارد. اما انگيزههاي متعالي با سعي و تلاش فعليت پيدا ميکند. از همين رو انسان بايد با تأمل و انديشه در رفتارش، برنامهاي عملي براي نجات خود از دام گناه تهيه كند.
از همينرو بعضي از بزرگان فرمودهاند تمام دوران سير و سلوک، مراقبه است و انسان دائماً بايد توجه داشته باشد و بكوشد كه هرگز به غفلت مبتلا نشود. خداوند در قرآن ميفرمايد: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[8]؛ بر اساس اين آيه بعضي افراد اصلاً براي جهنم آفريده شدهاند؛ كنايه از اينكه قطعاً عاقبتشان به جهنم ختم خواهد شد؛ خدا به آنها چشماني براي ديدن حقايق داده، اما چشمشان را فقط به روي لذتهاي مادي ميگشايند؛ گوشي براي شنيدن موعظه و نصيحت به آنها داده، ولي از آن براي شنيدن لغويات و موسيقي مبتذل و مانند آن استفاده ميكنند؛ عقل را براي درك حق و باطل در اختيارشان قرار داده، اما آن را به كار نميگيرند؛ چنين كساني مثل چهارپا، بلکه از چهارپايان گمراهترند. در پايان آيه هم ميفرمايد: أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اين افراد در اثر غفلت به مصيبت مبتلا شده و از حيوان هم پستتر شدهاند.
پس در تمام دوران سير و سلوک آنچه آدمي را از مرتبه پست حيوانيت به مقام قرب الهي ميرساند، توجهات قلبي است. از همين رو انسان بايد دائماً سعي کند اين توجهات را تقويت کند؛ ابتدا توجه داشته باشد كه گناه موجب ضرر و زيان است و سعي كند در عمل مرتكب معصيت نشود؛ در مرحله بعد توجه داشته باشد که خدا همهجا و هميشه حضور دارد. با تقويت اين حالت، تدريجاً توجه انسان معطوف به خدا ميشود؛ در اين مرحله هر چه دوست دارد، همان چيزهايي است که خدا دوست دارد و به تعبير عاميانه دائماً با خدا زندگي ميکند؛ از لحظه بيدار شدن تا هنگام خوابيدن، هميشه به ياد خداست؛ حتي لحظهاي كه زبانش به اذكار و اوراد مترنّم نيست، دلش متوجه خداست؛ گويا اصلاً در دلش چيزي غير از خدا باقي نميماند. اين همان حالتي است که در ادامه حديث قدسي در باره آن ميفرمايد: وَ يُنَقِّي قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ.
پالايش دل
بعد از كامل شدن مراقبه و ملکه شدن توجه به حضور خدا، انسان بايد سعي کند اصلاً چيزي که خدا دوست ندارد، در دلش نماند و قلب از هر چه خدا از آن کراهت دارد، پاک شود و حتي ياد آن هم به ذهنش خطور نکند؛ به تعبير ديگر، اختيار دلش را به دست بگيرد و تلاش كند که توجهي به آنچه خدا دوست ندارد، نکند. اين مرحله بالاتر از مرتبه توجه به حضور خداست. در اين مرحله شخص علاوه بر اينكه متوجه است كه خداوند رفتارهاي ظاهري او را ميبيند و از کارهايش آگاه است، به اين نكته نيز توجه دارد که خدا از درون دل او، و تمايلات، خواستهها و خطورات ذهني او هم آگاه است. بر همين اساس يُنَقِّي قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ يُبْغِضَ الشَّيْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ.
گفتيم يكي از اضلاع مثلثي که آدمي را به سوي گناه ميکشاند، تمايل و كشش دروني آدمي نسبت به گناه است كه لازمهاش هواي نفس است. بعد از غلبه بر کشش و جاذبه گناه، مرحله بعد آن است كه انسان با شيطان مثل يك دشمن معامله کند. اين نيز يكي از تعاليم قرآن است که ميفرمايد: إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[9]. ما با دشمن قسمخورده خود كه به خون ما تشنه است، چگونه برخورد ميکنيم؟ روشن است كه سعي ميکنيم تا جايي كه ممكن است با او مواجه نشويم و از تماس با او فرار ميكنيم، تا او نتواند آسيبي به ما برساند. حال، اگر به راستي باورمان باشد که شيطان دشمن ماست، بايد با او اينگونه برخورد كنيم. پس چرا ما با شيطان نرد دوستي ميبازيم و از در رفاقت با او در ميآييم؟
رابطه انسان و شيطان
رابطه شيطان با انسان هم مراتبي دارد. گاهي شيطان با ايماء و اشاره آدمي را به سوي خود ميخواند. گاهي هم با وسوسه و وعدههاي فريبدهنده شخص را به انجام خواستهاش ترغيب ميكند؛ کاري که با حضرت آدم کرد. ابليس به حضرت آدم و حوا گفت: مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ[10]؛ خداوند شما را از خوردن آن درخت نهي كرده تا مبادا به ملک تبديل شويد، يا زندگيتان ابدي شود! شيطان با ادعاي خيرخواهي، بر اين مطلب سوگند ياد كرد. ديگر آدميان را هم به هر صورتي كه بتواند، ميفريبد. البته قرار نيست شيطان با اجبار انسان را از راه به در كند؛ او چنين قدرتي ندارد؛ بلكه با زباني خوش، يكي را به بهانه عبادت، كسي را از طريق غرور علمي، سومي را با وسوسه موقعيت و جايگاه اجتماعي، و ديگري را از طريق ديگر؛ شيطان براي هر كسي متناسب با شخصيت، منش، خواستهها و موقعيت اجتماعياش دامي ميگستراند و او را فريب ميدهد، تا تدريجاً پايههاي رفاقتش را محكم كند و به عنوان خيرخواهي او را گرفتار خود كند. اين رابطه در فرهنگ قرآني «تولّي» ناميده ميشود؛ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ[11]؛ شيطان بر کسي تسلط ندارد که بتواند با جبر و زور او را به گناه وادار کند؛ مگر کساني که با او رابطه دوستي برقرار کردهاند و از او حرفشنوي دارند. در اين صورت است كه شيطان ميتواند در آدمي نفوذ كند و بر او تأثير بگذارد.
رابطه ولايت و دوستي، با دشمن بودن سازگار نيست. انسان يا از در دوستي با شيطان در ميآيد، يا او را دشمن ميدارد. قرآن با تأكيد و مكرراً ميفرمايد: إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ[12]؛ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[13]؛ اما ما عملاً با او رفاقت ميکنيم و براي اين كار خود هم توجيهاتي ميتراشيم! البته نه شيطان صراحتاً خود را «شيطان» معرفي ميكند؛ نه ما تصريح ميكنيم كه قصد دوستي با جنابش را داريم. اما معني رفتارهاي ما رفاقت با شيطان است. زماني كه به نصيحتهاي او عمل ميکنيم و با او به تندي برخورد نميکنيم، اين كار مفهوم ديگري غير از دوستي ندارد. بالاتر از اين، ممكن است كار آدمي به جايي برسد كه نوکر شيطان بشود و شيطان به وسيله او مقاصدش را درباره ديگران اجرا کند؛ به عبارت ديگر عامل اغواي ديگران بشود؛ نه فقط خودش گمراه و جهنمي شده، بلكه ابزاري است در دست شيطان براي فريب ديگران! و حتي ممكن است كار آدمي به جايي برسد كه شيطان سوار او بشود و افسارش را در دست شيطان بگيرد.
اگر ما بخواهيم به اين سرنوشت بد مبتلا نشويم، از ابتدا بايد در برابر چشمکزدنهاي شيطان به تندي پاسخ منفي بدهيم و اگر ـخداي ناكردهـ در دام دعوتش افتاديم، سعي کنيم زود خود را از چنگالش نجات دهيم و نگذاريم شيطان بر ما مسلط شود. اين همان نكتهاي است كه در اين حديث شريف هم به آن اشاره شده است. انسان بعد از اين که دائماً متوجه حضور بود و توجهات قلبياش نيز معطوف به خواست خدا شد، بايد تلاش كند آنچه را خدا دوست ندارد، از دل بيرون کند؛ يُنَقِّي قَلْبَهُ؛ دلش را تميز کند. گويا دل با دلبستگي به آنچه خدا دوست ندارد، آلوده، کثيف و متعفن ميشود و بايد آن را تميز کرد. تميز کردن دل هم به اين است که محبت غير خدا از دل خارج شود.
گفتيم ضلع سوم اين مثلث وسوسههاي شيطان، تحريک شيطان و تزيين گناه است. براي مقابله با اين عامل بايد باور کنيم که شيطان دشمن ماست و سعي کنيم زمينهاي براي مسلط شدن شيطان بر ما فراهم نشود؛ لَا يَجْعَلُ لِإِبْلِيسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِيلًا؛ كاري نكنيم كه شيطان اختيار دل ما را به دست بگيرد. در فراز قبل صحبت از رفتاري ايجابي، يعني پاك كردن قلب از خواستههاي غير خدايي، و توجه به محبوب بود. در اين فراز اشاره به رفتار سلبيِ مبارزه با دشمن است. اين دو عامل بايد در كنار هم باشند، تا دوام بياورند. دوستي با دوست، بدون دشمني با دشمن ادامه نخواهد يافت. از همينرو در آيات و روايات «حب» و «بغض» در كنار هم ذکر ميشود. هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض[14]؛ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ[15]. عواطف مثبت به تنهايي كافي نيست. در اين صورت ممكن است محبت دشمن هم در دل وارد شود. بنا براين علاوه بر اينكه در مرحله قبل سعي كرديم محبت آنچه خدا دوست دارد، را در دل تقويت کنيم، در اين مرحله بايد سعي کنيم آنچه را خدا دوست نميدارد، از دل بيرون کنيم؛ در برابر کسي که دوست خداست، خضوع كنيم و در مقابل كسي كه دشمن خداست، سرسختانه بايستيم.
ريسمانهاي رنگارنگ شيطان
تلاش در جهت شناختن وساوس شيطاني و حيلههاي نفساني از مسايلي است که اساتيد اخلاق و بزرگان بر آن تأكيد فراون داشتهاند. شايد داستان مرحوم شيخ انصاري را شنيده باشيد؛ اما تكرار آن خالي از لطف نيست. در زماني كه مرحوم شيخ انصاري رضواناللهعليه رياست شيعه را بر عهده داشت، شبي كه موقع وضع حمل همسرش بود، زنان همسايه نزد شيخ آمدند و به ايشان گفتند براي تهيه غذاي مناسبي كه از ضعف جسمي همسرشان جلوگيري كند، به مقداري روغن احتياج دارند. شيخ كه آن موقع پولي نداشت، يادش آمد که يک تومان از سهم مبارك امام را در جايي گذاشته و با خود گفت با اين پول روغن را تهيه ميكند و بعداً آن را جبران ميکند. اما به محض اينكه پول را براي خريدن روغن برداشت، به ذهنش آمد که اگر امشب هنگام وضع حمل همسر طلبهاي در آن سوي نجف باشد، آيا آن طلبه پولي براي خريدن روغن در اختيار دارد؟ شيخ با خود گفت چون مطمئن نيستم در چنين موقعي ساير طلبهها چنين پولي را در اختيار داشته باشند، من هم از اين پول استفاده نميكنم، و آن را سر جايش گذاشت. همان شب يکي از شاگردانش ابليس را در خواب ديد که ريسمانهاي رنگارنگي را به دنبال خود ميكشاند. از شيطان پرسيد: اين ريسمانها چيست؟ شيطان در جواب گفت: اينها ريسمانهاي رنگارنگي است كه هر يك از مردم را با يكي از آنها فريب ميدهم. آن طلبه از ميان همه ريسمانها طناب محکم پارهاي را نشان داد و پرسيد: اين چيست؟ شيطان با ناراحتي گفت: اين طنابي است كه از نه ماه پيش بافتهام و ديشب به گردن شيخ انداختم؛ اما جناب شيخ با يك تکان آن را پاره كرد. آن طلبه از شيطان پرسيد: براي من چه طنابي درست کردهاي؟ شيطان در جواب خنديد و گفت: تو احتياج به طناب نداري؛ تو با يک اشاره به سوي من ميدوي!
شيطان براي فريب كسي مثل جناب شيخ انصاري نه ماه مقدمهچيني ميكند، تا شايد بتواند طناب خود را به گردنش بياندازد. حيلههاي شيطان بسيار پيچيده و قوي است و افراد باهوش و بافراست را هم ميفريبد؛ کمتر کسي ميتواند از دام حيلههاي شيطان نجات پيدا کند؛ الا من عصمه الله؛ مگر كسي كه دست به دامان خدا و اولياي خدا شود و با دعا و توسل از شر شيطان نجات پيدا کند. كساني كه واقعاً به دنبال رشد و تعالي هستند، بايد دائماً از شر حيلههاي شيطاني و دامهايي که در راه همه، حتي اولياي خدا ميگستراند، به خدا پناه ببرند؛ و کمتر کسي است که بتواند به کلي از همه دامها شيطان نجات پيدا کند.
اميدواريم که خداوند متعال به برکت اوليايش و از صدقه سر بندگان خوبش به ما هم عنايتي کند و در مواقع خطر ما را از دامهاي شيطاني نجات دهد.
وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين
[1]. جواهرالسنية في الأحاديث القدسيه، باب يازدهم، ص 387.
[2]. كافي، ج 2، ص 453، باب محاسبةالعمل.
[3]. بحار الأنوار، ج67، ص: 196.
[4]. علق(96) / 14.
[5]. حجرات(49) / 12.
[6]. حجر(15) / 39.
[7]. آلعمران(3) / 14.
[8]. اعراف(7) / 179.
[9]. فاطر(35) / 6.
[10]. اعراف(7) / 20.
[11]. نحل(16) / 100.
[12]. بقره(2) / 168.
[13]. بقره(2) / 208.
[14].بحار الأنوار، ج65، ص: 63.
[15]. فتح(48) / 29.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org