- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 6.02 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 14/4/1393، مطابق با شب هشتم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(30)
عالم محضر خداست
اشاره
در جلسات گذشته ضمن توضيح در باره بخشهايي از حديث قدسي، به بيان بعضي از اوصاف کساني که اهل حيات باقيه و زندگي سعادتمندانه ابدي هستند، پرداختيم. ادامه اين حديث شريف چنين است: وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَيِّئَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ[1]. در فرازهاي پيشين فرمود کساني که به دنبال حيات ابدي مطلوب هستند، در گام اول بايد محبت دنيا را از دلشان بيرون کنند و رفتارشان چنان باشد كه دنيا در نظرشان خوار و خفيف شود؛ در مرحله بعد سعي کنند خواست خدا را بر خواست خودشان مقدم بدارند؛ و بعد از آن، هميشه طالب رضاي خدا باشند و حق عظمت الهي را به جا بياورند. اين خطمشي و راهبردي است براي کساني که ميخواهند به کمالات مطلوب برسند. اما براي پياده كردن اين راهبرد در عمل چه بايد کرد؟ فرازهاي بعد براي ارايه برنامه عملي در جهت راهبردهاي كلي قبلي است.
بدان! خدا ما را ميبيند
اولين برنامه اين است: وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ؛ انسان سعي کند در همه مقاطع زندگي و در تمام ساعات شبانهروز متناوباً به ياد بياورد که خدا به رفتار او آگاه است. طبعاً موفقيت در اين امر نيازمند تمرين و ممارست است و با كار مقطعي و كوتاهمدت حاصل نميشود. در تمام طول عمر بايد آدمي چنين حالتي داشته باشد؛ از همينرو بايد سعي كند اين حالت برايش ملکه شود. براي اين کار، ابتدا انسان بايد باور کند که خدا به همه کارهاي او عالم است. همه ما اجمالاً قبول داريم که خدا عالم است و چيزي بر او پوشيده نيست؛ اما داشتن يک تصور روشن از چگونگي علم خداوند بستگي به پايه معرفت انسان نسبت به خدا و صفات او دارد. بدون شک، همه انسانها علاوه بر اختلاف در ظرفيت علمي، و هوش و استعداد، از لحاظ كسب علم و معرفت نيز در يك سطح نيستند. حتي بزرگاني که عمري را در جهت تحقيق در زمينه الهيات صرف کردهاند، شناختشان نسبت به خدا يكسان نيست و با دقت در بيانات ايشان ميتوان تفاوت مرتبه معرفتشان را دريافت.
علم خدا
برخي گمان ميكنند علم خدا، مثل علم بشر، همان صورت جزيي يا مفهوم كلي است كه از امور در ذهن آدمي ايجاد ميشود، و چيزي زائد بر ذات انسان است. گاهي نيز تشكيل اين صورت در اختيار آدمي نيست؛ بلكه در اثر عامل ديگري در ذهن شخص پيدا ميشود. با ايجاد اين تصوير يا مفهوم در ذهن شخص گفته ميشود او «ميداند» و با زائل شدنش، «نميداند».
بر اين اساس نيز علم خدا نسبت به كارهاي ما از گزارش يا تصويري كه ملائکه از رفتارهاي ما در نامه اعمالمان ثبت كرده و به پيشگاه الهي عرضه ميکنند، حاصل ميشود. شايد كساني گمان كنند اگر كارهايمان در نامه اعمال ثبت نشود، يا گزارش آن به محضر خداوند عرضه نشود، او از آنها مطلع نميشود. اين تصورات در اثر ضعف معرفت ماست. در برخي روايات نقل شده كه مورچه خيال ميکند خداي او هم مثل خودش دو شاخک دارد[2]. بعضي از کساني که خودشان را از علما حساب ميکنند نيز چنين تصوراتي درباره خداوند دارند. معروف است ابن تيميه که پايهگذار اساس فكري وهابيت بود، در مسجد دمشق حديثي به اين مضمون را از مجامع روايي عامه نقل کرد كه خداوند شبهاي جمعه از آسمان به زمين ميآيد و گناهان کساني را که توبه کنند، ميآمرزد، و بعد، از پلههاي منبر پايين آمد و گفت به همين صورت که من از اين پلهها پايين آمدم، خدا هم از آسمان تا روي پشتبام خانهها پايين ميآيد و مردم را مورد رحمت قرار ميدهد!
بحث در باره علم خدا از ديرباز در ميان متخصصان الهيات مطرح شده و تا كنون ادامه دارد. يکي از نظرياتي که تا حدود هزار سال پيش، حتي در بين دقيقترين فيلسوفان الهي مثل ابن سينا رواج داشت، اين بود که علم الهي نسبت به مخلوقات به وسيله صورتهايي لازمه ذات خدا هستند، حاصل ميشود. تفسير خوشبينانه اين نظريه آن است كه اين صورتها مخلوق خدا هستند؛ ولي قديم و ازلياند، و هميشه با خدا بودهاند. با وجود همه زحماتي كه نوابغي مثل ابن سينا براي بيان چنين نظرياتي متحمل شدهاند، باز هم اين نظريات براي تبيين علم خدا نارسا است.
تأكيد قرآن بر علم خدا
قرآن براي اثبات اين امر كه خداوند به همه امور آگاه است، اهتمام و عنايت خاصي دارد. با مروري بر آيات قرآن كريم ميتوان مشاهده كرد كه خداوند به صورتهاي مختلفي اين مطلب را بيان ميکند؛ در يک جا ميفرمايد: أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ؟ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[3]. آيا ممكن است کسي که موجودي را ميآفريند، نسبت به او عالم نباشد؟! تصوير گل يا ميوهاي كه ما در ذهنمان مجسم ميکنيم، نمونهاي از آفرينش است. البته همين آفرينش هم در سطح عاليتري از خداست؛ اما در مرتبه نازلتري ميتوانيم بگوييم ما اين صورت را در ذهنمان ايجاد ميکنيم. حال، آيا ممكن است ما ندانيم چه تصويري در ذهن خود ايجاد كردهايم؟! آيا ممكن است من تصوير سيبي را در ذهنم ايجاد کنم، اما ندانم صورت سيب است؟!
آفرينش بدون علم امكان ندارد. اگر آفرينشي در كار باشد، حتماً توأم با علم است. بر اساس همين مطلب، امام صادق عليهالسلام براي محكوم كردن زنديقي كه مدعي خلق كردن كرم در گل و لاي شده بود، فرمود از او سؤال كنيد: آيا ميداند آنچه به خيال خودش آفريده، چند تاست و چه تعدادي از آنها نر و چه تعدادي ماده است؟[4] اگر او آنها را خلق کرده، بايد بداند آفريدهاش چند تا است و چه جنسيتي دارد. اگر همه عالم مخلوق خداست، اين آفرينش از علم خدا جدا نيست. ولي اين بيان براي اين که ما همه چيز را به علم خدا نسبت بدهيم، کافي نيست.
قرآن عنايت فراواني براي اثبات و تبيين علم خدا نسبت به همه موجودات در آسمان و زمين و همه حوادث و اتفاقات، حتي افتادن برگي از درخت دارد . اگر موجود زندهاي در اعماق دريا غذايي بخورد، خدا به آن موجود و به غذايي که مي خورد، آگاه است. اگر درون صخرهاي موجودي کمترين اثر از حيات داشته باشد، خدا به همه جزئياتش آگاه است. اين مطلب به زبانهاي مختلف در قرآن بيان شده است.
علم خدا به همه جزئيات
در آيات ابتداي سوره حديد كه در روايات از آنها به عظمت ياد ميشود، بيان خاصي از توحيد ارايه شده است. از جمله ميفرمايد: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[5]؛ در ادامه نيز ميفرمايد: يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير[6]؛ قطره باران، يا دانه گياهي كه بر زمين بيفتد، يا حشرهاي كه زمين را سوراخ كند و در آن فرو برود، و آنچه از دل زمين خارج شود، مثل گياهي که از درون زمين ميرويد، يا آنچه بر اثر زلزله يا آتشفشان از عمق زمين بيرون بريزد، خداوند به همه آنها آگاه است. همچنانكه نسبت به هر آنچه از آسمان فرو ميريزد، يا در آسمان بالا ميرود، نيز آگاه است؛ به همه رفتارهاي شما هم آگاه است. ببينيد، خداوند چه عنايت خاصي براي بيان دقيق هم موارد جزيي علم خود دارد!
هر پديدهاي که در زمين و آسمان تحقق پيدا کند از علم خدا خارج نيست. در سوره مجادله نيز ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ[7]؛ اين مطلب به قدري يقيني است، كه گويا آدمي به چشم خود آن را ميبيند؛ مگر نميبيني که خدا هر چه در آسمان و زمين است، را ميداند؟ اگر سه نفر در جلسهاي خصوصي باشند و با هم نجوا كنند، حتماً چهارمين نفرشان خداست؛ و اگر پنج نفر باشند، ششمين نفرشان خداست؛ هر جا باشيد، خدا با شماست. اين بيان علمي غير از بياني است که هم به صورت عوامانه، هم از قول فلاسفه نقل شد. علم خدا صورت ذهني نيست؛ بلكه خدا همهجا حضور دارد و جايي نيست که از حضور او خالي باشد.
اين بيان شبيه اين تعبيرات است: وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطًا[8]؛ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ[9]؛ إِنَّ الله عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[10]؛ همه جا خدا گواه است، يا به تفسيري ديگر، اگر چشم بينايي باشد، همه جا خدا ديده ميشود. خداوند نسبت به همه چيز احاطه دارد؛ گمان نكنيد احاطه خداوندبر همه چيز مثل احاطه لباس بر بدن است كه سطحي از لباس با سطحي از بدن تماس پيدا ميکند. اگر چنين باشد، احاطه بر درون اشياء چگونه قابل تبيين است؟ احاطه خداوند بر اشياء از نوع احاطه يك جسم بر جسم ديگر نيست. بسياري از انديشمندان و متخصصان الهيات در تبيين اين مفهوم در ماندهاند. كسي كه با بيان نظريهاي جديد خدمت بزرگي به فلسفه و الهيات اسلامي كرد صدرالدين شيرازي بود كه با اثبات مسأله وجود رابط، زمينه را براي حل اينگونه مسايل فراهم ساخت.
اگر رابطه هر پديدهاي را با فاعلي که آن را ايجاد كرده، در نظر بگيريم، اين رابطه، دو وجودي است که يکي از آنها نسبت به ديگري ـبه تعبيرملاصدراـ وجود رابط است؛ يعني نميتوان آن را از فاعل جدا کرد. آيا شما ميتوانيد صورتي را كه در ذهنتان ايجاد كرديد، از خود جدا كنيد و كناري بگذاريد، تا در عين حاليكه اين صورت علمي وجود دارد، شما آن را ندانيد؟ اصلاً علم بودن اين صورت قائم به ذهن شما است. همچنانكه اراده شما براي سخن گفتن قابل تفكيك از خود شما نيست. اگر شما نباشيد و وجودتان ادامه پيدا نکند، اراده شما هم وجود نخواهد داشت. اصلاً اين اراده عينالربط به فاعل آن است.
با اثبات اين مساله تصوير جديدي از رابطه بين همه مخلوقات عالم با خالق به دست آمد. عاليترين مخلوقات ملكوت و جبروت، تا پستترين موجوداتي که در عالم ماده هستند، هر چه اسم وجود بر او اطلاق ميشود، همه مخلوق خدا هستند، و او همه آنها را از نيستي به هستي آورده است. همه اين مخلوقات وجودشان قائم به اراده خداست؛ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[11]؛ او وقتي چيزي را بخواهد، ميگويد: باش! آن موجود هم وجود پيدا ميكند. تا زماني كه خدا ميگويد باش، آن موجود هست؛ و زماني كه نگويدباش، آن موجود هم نخواهد بود. مثل اراده شما كه تا زماني كه بخواهيد، هست؛ اما اگر لحظهاي توجه نكرديد، ارادهاي نخواهد بود.
مخلوقي که وجودش وابسته به فاعل هستيبخش است، نميتواند مستقل از او باشد، و مظهر اراده اوست؛ آيا ممكن است اين فاعل نسبت به مخلوقي که قائم به اوست، عالم نباشد؟! تفاوتي نميكند كه اين مخلوق ريز باشد، يا درشت؛ مادي باشد، يا مجرد.
علم خدا به ماديات
يکي از مشکلات فلاسفه در اثبات علم الهي اين بود که ماديات چگونه متعلق علم خدا قرار ميگيرند. چون تصور ميکردند درك كردن ماديات، تنها از راه چشم، گوش و حس حاصل ميشود. اما نظريه وجود رابط همه اين مسايل را حل ميکند. چون هر موجود، به ميزان بهرهاي كه از وجود دارد، قائم به خداست و از خودش هيچ استقلالي ندارد؛ پس نزد خدا حضور دارد. در نتيجه علم خدا به همه موجودات حضوري است و احتياج به صورت ذهني ندارد.
نکته ديگري كه از هزار سال پيش براي نوابغي مثل فارابي و ابن سينا مطرح بود و يكي از مسايل مهم الهيات است، مسأله علم خدا به يك موجود پيش از وجود آن است. گفتيم علم ما به موجودات در واقع تصويري است كه به وسيله حواس از آنها در ذهن خود ايجاد ميكنيم. هم چنين گفتيم خداوند در علم خود نيازي به حواس ندارد و اصلاً وجودش هر موجودي قائم به وجود خداست؛ به تعبيري وجودش عين علم خداست. ولي علم به اين مخلوق قبل از آن که موجود شود، چگونه امكان دارد؟ فيلسوفان، علم ما به موجودات قبل از ايجاد را از نوع علم کلي دانستهاند. مثلاً منجم از طريق محاسباتي پيشبيني ميکند که در فلان ساعت از فلان تاريخ خورشيدگرفتگي يا ماهگرفتكي پديد ميآيد. علم او به چنين پديدهاي كه در آينده ايجاد ميشود، مفهومي کلي است كه بر اساس فرمولهاي کلي به دست آمده است. چون وجود خارجي آن هنوز ايجاد نشده است، تا بتوان تصويري از آن به دست آورد. بنا براين، علم به چنين پديدهاي جز در قالب مفهومي کلي كه از طريق محاسبات و فرمولهاي علمي به دست ميآيد، حاصل نميشود. خدا نيز از آنجا كه نسبت به همه چيز، از جمله اين فرمولها آگاه است، نتايج آنها را هم به همين صورت كلي ميداند.
علم خدا به گذشته
همچنين مسلمانان با آيات و رواياتي روبرو ميشوند كه مشکل ديگري را در ارتباط با علم الهي ايجاد ميكند. از جمله آيهاي كه ميفرمايد: أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ؛ تا جايي که ميفرمايد: عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ[12]. در شرايع سابق هنگام روزه، شب هم بايد از نزديكي با همسرشان خودداري ميكردند. اما در اسلام نه فقط اينكار ممنوع نيست؛ بلکه در شب اول ماه رمضان مستحب هم هست. دليل تغيير اين حكم در اين قسمت از آيه بيان شده است: عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ؛ از لحن آيه چنين برداشت ميشود که گويا در ابتدا قرار بود در اسلام نيز اينكار مجاز نباشد؛ ولي چون خدا ميدانست شما به خودتان خيانت ميکنيد، خداوند به شما تفضل کرد و حرمت اين حکم را برداشت. بر اساس اين برداشت، علم خدا به اين موضوع در زمان خاصي ايجاد شده است. در آيات ديگري نيز شبيه اين مسأله را ميتوان مشاهده كرد. عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى[13]؛ يا حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ[14]؛ ما حکم جهاد را بر شما واجب کرديم، تا خدا بداند چه کساني جهاد ميکنند و در مقابل سختيها مقاوماند.
چنين آياتي اين شبهه را تقويت ميکند که چگونه خداوند پيش از آن که حادثهاي واقع شود، آن را ميداند؟ اين مسأله به عنوان يك معضل براي بسياري از بزرگان مطرح بوده و بحثهاي آن را ميتوانيد در کتابهاي الهيات دنبال کنيد. راه حل ساده اين مسأله که کمتر به آن توجه ميشود، اين است که همه موجودات با هم رابطه زماني ندارند. آنچه در امتداد زمان واقع شود، قبل و بعد دارد، اما موجودي که فوق زمان است، با اشياي زماني رابطه زماني ندارد و نميتوان گفت پيش از آنها يا بعد از آنهاست. موجود فوق زمان بر همه زمانها احاطه دارد و همه پديدهها يک جا نزد او حاضر است. اين كه پديدهاي هنوز واقع نشده، نسبت به ماست. براي خدا ديروز و امروز و فردا وجود ندارد. همه زمانها در محضر او حاضر است. به عبارت سادهتر اصلاً زمان را خود خدا خلق کرده و تقدم او بر همه موجودات تقدم زماني نيست؛ بلكه تقدم وجودي و به تعبير ديگر احاطه وجودي است. بنا براين علم خدا نسبت به گذشته و آينده يکسان است.
پس تعبيراتي كه در اين آيات به كار رفته، چيست؟ اصطلاحاً به اين تعبيرات «علم اضافي» يا «علم فعلي»گفته ميشود؛ يعني زماني كه پديدهاي تحقق پيدا ميکند، مطابق علم الهي است و در آن زمان معلوم ميشود. تا قبل از پيدايش يك پديده در ظرف زمان، آن پديده موجود نيست كه بتوان آن را «معلوم» دانست. هر گاه آن پديده در ظرف زمان ايجاد شد، آنگاه «معلوم» ميشود. منظور از «علم» در اين جا نسبتي است که بعد از به وجود آمدن يك ذات، بين علم الهي و آن ذات پيدا ميشود.
مقصود از طرح اين مباحث تذكر اين نكته بود كه مساله علم خدا به اشيا مسألهاي عميق است فيلسوفان بزرگ از هزاران سال پيش درباره آن بحث کردهاند. قرآن در زمينه علم الهي ميفرمايد همه چيز نزد ما حاضر است؛ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا[15]؛ شبي تاريک در گوشهاي از اين عالم برگي از درخت ميافتد؛ افتادن اين برگ در آن شب تاريک بر روي زمين از ما مخفي نيست؛ چون خدا همان جا حضور دارد. براي موجود شدن اين پديده بايد خدا از آن آگاه باشد؛ وجود يافتنش همان، و معلوم بودنش براي خدا همان. أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ[16]؛ كسي که همه هستياش به دست اوست، با اراده او موجود است، چگونه ممكن است از آن آگاه نباشد؟ اين، راهي بسيار ساده و شيرين است که قرآن پيش پاي بشر گذاشته تا بفهمد که چگونه همه چيز نزد خدا حضور دارد و براي او معلوم است. تبيين فلسفي اين مسأله خلعتي بود که بر اندام ملاصدرا راست آمد. خداوند انشاءالله ايشان را با موالياش محشور کند.
بنا بر اين ما ابتدا بايد بدانيم خدا ميداند. در مرتبه بعد يادمان باشد كه خدا ميداند. اين بيانات قرآني است؛ برگي که از درخت ميافتد، خدا از آن آگاه است؛ خطوراتي که بر قلب شما ميگذرد، هم خدا از آن آگاه است؛ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[17]. با باور کردن اين مسأله که بدانيم خدا همه چيز را ميداند، كار برايمان آسان ميشود. اما نبايد فراموش كنيم كه توجه دائمي به اين مسأله کار مشکلي است. اين که امام رحمةالله عليه فرمود عالم محضر خداست، يعني همه چيز نزد خدا حاضر است و هيچ چيز بر او مجهول و مخفي نيست. از عمق ريزترين ذره، تا نهايت کهکشانها، همه را خدا ميداند و چيزي براي او مجهول نيست. اما چه کنيم كه يادمان باشد؟ اين، تمرين ميخواهد. بايد بنا بگذاريم هر روز لحظاتي را به اين مطلب فکر کنيم. و بهتر آنكه پيش از نماز به اين مطلب بيانديشيم تا نمازمان هم با حضور قلب بيشتري باشد. باور كنيم که خدا همه جا حضور دارد؛ جايي که من نشستهام، حرفي که ميزنم، غذايي که ميخورم، هيچيك از خدا مخفي نيست. البته ممکن است در ابتدا نتوان مدت طولاني به اين مطلب فكر كرد؛ اما به تدريج و روز به روز ميتوان اين زمان را افزايش داد و توجه را عميقتر کرد. اينكار احتياج به تمرين دارد؛ مخصوصاً در مواردي مظان گناه است؛ در اين موارد بايد حواسمان را خيلي جمع کنيم وپيشاپيش فکر کنيم که در صحنهاي که بناست با آن مواجه شويم و مظان گناه است، خدا در آن جا حضور دارد و ما را ميبيند. اين فکر را در ذهنمان تقويت کنيم و بيشتر توجه داشته باشيم . شايد اين مطلب توضيحي باشد براي اين جمله که وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَيِّئَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ
وفقنالله و اياکم انشاءالله.
[1]. ارشاد القلوب الي الصواب للديلمي، ج1، ص 204.
[2]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج17، ص: 264؛ عن الصادق عليه السّلام: كلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم، و لعلّ النمل الصغار تتوهّم أنّ للّه سبحانه زبانتين، فانّ ذلك كمالها، و تتوهّم أنّ عدمهما نقصان لمن لا يتّصف بهما، و كذا حال العقلاء فيما يصفون اللَّه سبحانه و تعالى به.
[3]. ملك(67) / 14.
[4]. رك: سفینة البحار، ج 1، ص 157.
[5]. حديد(57) / 3.
[6]. حديد(57) / 4.
[7]. مجادله(58) / 7.
[8]. نساء(4) / 126.
[9]. فصلت(41) / 54.
[10]. حج(22) / 17.
[11]. يس(36) / 82.
[12]. بقره(2) / 187.
[13]. مزمل(73) / 20.
[14]. محمد(47) / 31.
[15]. انعام(6) / 59.
[16]. ملك(67) / 14.
[17]. حديد(57) / 6.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org