- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 8.29 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 27/4/93، مطابق با شب بيست و يكم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(43)
ويژگيهاي اهل دنيا
اشاره
در ادامه بحث در باره فقراتي از حديث معراج به اين فراز رسيديم: يَا أَحْمَدُ أَبْغِضِ الدُّنْيَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا قَالَ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْيَا وَ مَنْ أَهْلُ الْآخِرَةِ قَالَ أَهْلُ الدُّنْيَا مَنْ كَثُرَ أَكْلُهُ وَ ضِحْكُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ1 در اين عبارت مردم به دو دسته تقسيم شدهاند: گروهي اهل دنيا هستند كه بايد از آنها دوري جسته، ايشان را دشمن بداريم؛ دسته ديگر اهل آخرتند كه بايد آنها را دوست بداريم. اين تقسيمبندي در بعضي از آيات قرآن کريم هم آمده است. از جمله اين آيه كه ميفرمايد: مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ2؛ به تعبير قرآن هر يك از مردم، در اين دنيا زراعتي دارند؛ اما بعضي زراعتشان براي دنيا است و حاصل آن را در دنيا برداشت ميكنند؛ بعضي ديگر نيز براي آخرت ميكارند و ثمره آن را در آخرت درو خواهند كرد. كساني كه به اميد آخرت زراعت ميكنند، خداوند به كشتشان برکت ميدهد و ثمر آن را زياد ميکند؛ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ. اما آنان که براي دنيا ميكارند، مقداري از آنچه به آن اميد بستهاند، به ايشان داده ميشود؛ نُؤتِهِ مِنْهَا؛ چون دنيا محل تزاحم خواستههاست و ممكن نيست که همه در اين دنيا به تمامي خواستههايشان برسند. علاوه بر اينكه اينان در آخرت هم نصيب و بهرهاي نخواهند داشت؛ وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ.
در آيه ديگري نيز مشابه اين تقسيمبندي را با تعبيري ديگر ميتوان ديد؛ مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا3. مريدان دنيا كه عجولانه خواستار لذايذ زودگذر دنيا هستند، به هر يك از ايشان كه بخواهيم، بهرهاي از دنيا ميدهيم؛ اما همه دنياطلبان به تمامي خواستههايشان نميرسند؛ چه بسا برخي از ايشان به هيچيك از آرزوهايشان نرسند؛ بعضي نيز به قسمتي از خواستههايشان دست مييابند. كسي نيست كه در اين دنيا به همه آزوهايش برسد. اين، عاقبت دنياطلبي در اين عالم است. در عالم ديگر هم با خواري و سرشكستگي گرفتار شعلههاي سوزان جهنم خواهند شد؛ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا. در مقابل، كساني كه طالب آخرت باشند و با ايمان در نهايت تلاششان را در اين جهت بهكار گيرند، خداوند بيش از آنچه در تصورشان بگنجد، به آنها عنايت ميكند و از سعيشان سپاسگزاري خواهد كرد؛ وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا4.
پيوستاري ميان كفر و ايمان
آيا معني اين تقسيمبندي، كشيدن ديواري بين بهشتيان و جهنميان است؟ آيا همه آنان كه در اين سو هستند سر تا پا نور و پاكي، و در يك رتبه غرق در رحمت و بهجتاند و به يك ميزان از نعمتهاي بهشتي بهرهمند ميشوند، و تمام كساني كه در سوي ديگرند، نيز در مرتبه يكساني از زشتي و پلشتي قرار دارند و عذابشان برابر است؟ خداوند در آيه ديگري نيز بنيآدم را به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم كرده است؛ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ5. اما در آيه ديگري ميفرمايد: وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ6؛ اکثر کساني که مؤمن هستند، شائبهاي از شرک هم دردلشان وجود دارد. معني اين كلام اين است که ميان آدميان حد فاصلي كه آنها را به مؤمن خالص و كافر محض تقسيم كند، كشيده نشده، و اغلب مردم بهرهاي از ايمان و رگههايي از شرک در دل دارند. به عنوان تشبيه، مستطيلي را در نظر بگيريد که با ترسيم قطرش به دو مثلث تقسيم شده است. در اين مستطيل قاعده هر يك از مثلثها در کنار رأس مثلث ديگر است. سطح هر يك از دو سوي مستطيل، به طور كامل توسط يكي از مثلثها پوشانده شده است؛ اما هر چه از كنار مستطيل به سمت وسط آن حركت كنيم، بخشي از سطح مستطيل از تصرف يكي از مثلثها خارج، و توسط مثلث ديگر پوشانده ميشود؛ تا جايي كه در وسط مستطيل، نيمي از سطح در مثلث اول و نيم ديگر آن در مثلث دوم است. به همين صورت، دل برخي آدميان كاملاً از شرك سياه است؛ و در قطب مقابل، قلب برخي ديگر مالامال از نور ايمان است. كساني كه در اين دو قطب قرار ميگيرند، تعدادشان كم است. اما اكثريت مردم كه بين دو قطب كفر و ايمانند، بخشي از دلشان در تصرف شرك، و بخش ديگري از آن به نور ايمان روشن است. بنا براين معناي تقسيم كردن مردم به مؤمن و كافر، اين نيست كه اين دو دسته کاملاً از يكديگر متمايزند و همه طالبان دنيا هيچ بهرهاي از آخرت نداشته، و تمام کساني که به دنبال آخرتند، هيچ ميلي به دنيا ندارند. البته كساني كه در قطب ايمان يا كفر قرار دارند، چنيناند؛ اما اغلب آدميان با اختلاف مراتب، بهرهاي از ايمان و سهمي از کفر در دلشان نهفته و از همينرو، هم دنيا را خواهانند و هم براي آخرت تلاش ميكنند.
هر کسي ميتواند با كاويدن دل خود بفهمد در کنار ايمانش چه مراتبي از شرک، کفر، نفاق و ريا در درونش لانه كرده است. همه ما كمابيش دلبستگيهايي به دنيا داريم؛ دلمان تمايل به چيزهايي دارد؛ از دست دادن بعضي چيزها هم موجب ناراحتيمان ميشود. اين، علاقه به دنياست؛ هيچيك از ما هم منکر آخرت نيستيم. بر همين اساس، هنگامي كه خداوند به دوستي با اهل آخرت و دشمني با اهل دنيا توصيه ميكند، نميتوان ديواري بين آدميان كشيد و مردم يك سو را دنياطلب معرفي كرد و به طور كامل از آنها دوري جست؛ و مردم سوي ديگر را طالب آخرت دانست و سراپا عاشق آنها شد. اين تقسيمبندي در مقام معرفي دو قطبي است كه در ميان آن دو، اغلب مردم، هم دنيا را ميخواهند و هم به آخرت چشم دوختهاند.
تكليف نحوه تعامل با كساني كه در دو قطب قرار گرفتهاند، روشن است. اما با كساني كه در ميانه دو قطب ايمان و كفر قرار گرفتهاند، چگونه بايد رفتار كنيم؟ آيا ايشان را دوست بداريم، يا با آنها دشمني كنيم؟ گروهي از اين مردم آنچنان به دنيا علاقه دارند كه گرايش به آخرت در آنها سطحي است و با كمترين كششي از سوي دنيا، دل از آخرت ميبرند. به يك معني ميتوان گفت اينان طينت و ذاتشان فاسد شده و نميتوان آنها را دوست داشت؛ هر چند اگر كار خوبي از ايشان صادر شود، آن كار قابل ستايش است. در مقابل، کساني هستند كه اعتقاد به دين و آخرت در دلشان ريشه كرده، اما برخي حوادث و اتفاقات آنها را به لغزش ميكشاند. در روايات وعده داده شده كه چنين مؤمني که در اثر لغزش مبتلا به گناه شده، اگر در زمان حياتش توبه، و رفتار خود را جبران کند، بخشيده ميشود. اما اگر پيش از توبه مرگش فرا برسد، خداوند با سختي جان کندن او را از گناه پاك ميکند و اگر پس از مرگ نيز خباثت گناه در وجودش باقي بماند، بهوسيله سختگيريهاي شب اول قبر حسابش را تسويه ميكند و اگر چيزي از پلشتي گناه در او مانده باشد، با عذاب عالم برزخ غبار گناه را از وجودش ميزدايد؛ در نهايت نيز با شفاعت به بهشت ميرود؛ مشروط به اينكه ريشه ايمان در دلش محکم باشد.
روشن است مؤمني كه ايمان به خدا و محبت اهل بيت عليهمالسلام در قلبش موج ميزند، را نبايد دشمن داشت؛ حتي اگر گناهاني هم از او صادر شود. مقصود از دشمني با اهل دنيا دشمن داشتن هر گناهكاري نيست؛ بلكه نسبت به اين دسته از مؤمنان گناهكار، مقصود اظهار تنفر و نكوهش كردن رفتار ناشايست اوست؛ اما نبايد با خودش قطع رابطه كرد، و حتي در دل نيز نبايد از خودش ناراحت و دلخور باشيم؛ بلكه بايد برايش دعا کنيم که خدا او را هدايت کند و به او توفيق توبه عنايت كند. از همينرو ميتوان فهميد تقسيم مردم به اهل دنيا، و اهل آخرت به معني نشان دادن دو قطب بد و خوب آدميان است و در ميان آنها، اغلب انسانها قرار ميگيرند و آنها کساني هستند كه خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا7؛ ايمان و شرکشان، و دنياخواهي و آخرتطلبيشان در هم آميخته است؛ بعضي از آنها به دنيا بيشتر تمايل دارند؛ برخي نيز بيشتر به دنبال آخرت هستند.
صفات اهل دنيا
پس از آنكه خداوند متعال در شب معراج به پيغمبر اکرم صلواتاللهعليهوعليآله فرمود: أَبْغِضِ الدُّنْيَا وَ أَهْلَهَا وَ أَحِبَّ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا، آن حضرت سوال كرد: چه کساني اهل دنيا، و چه کساني اهل آخرت هستند؟ در پاسخ، خداوند براي شناخته شدن اهل دنيا، و اهل آخرت آنها را بهوسيله آثاري كه در فتارشان بروز ميكند، معرفي كرده است. قَالَ: أَهْلُ الدُّنْيَا مَنْ كَثُرَ أَكْلُهُ وَ ضَحِكُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ؛ چهار ويژگي در اهل دنيا برجسته است: زياد ميخورند، زياد ميخندند، زياد ميخوابند، و زياد غضب ميکنند. ويژگي ديگرشان از خود راضي بودن است؛ قَلِيلُ الرِّضَا؛ هميشه خود را طلبکار ميدانند و از ديگران به راحتي راضي و خشنود نميشوند. اگر در حق کسي ظلم کنند، از او عذرخواهي نميکنند؛ لَا يَعْتَذِرُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْهِ. وَ لَا يَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ؛ عذرخواهي كسي كه نسبت به ايشان مرتكب اشتباهي شده، را نميپذيرند. كَسْلَانُ عِنْدَ الطَّاعَةِ شُجَاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ؛ هنگام عبادت خسته و كسل هستند و شور و نشاط ندارند؛ اما براي رسيدن به لذتهاي دنيا از ديگران سبقت ميگيرند. أَمَلُهُ بَعِيدٌ وَ أَجَلُهُ قَرِيبٌ؛ عمرش کوتاه است؛ اما آرزوهاي دور و درازي در سر دارد. آدمي با اينكه ميداند اجلش نزديک است، اما گاهي حتي براي نوهها و نتيجههايش هم خوابهايي ميبيند و به دنبال انباشته كردن ثروت براي آينده آنهاست. قَلِيلُ الْمَنْفَعَةِ كَثِيرُ الْكَلَامِ؛ بيش از آنكه به ديگران خدمت كند، حرف ميزند. قَلِيلُ الْخَوْفِ كَثِيرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعَامِ؛ ترس و نگراني از عذاب الهي ندارد و فقط در فكر دنياست و دلش به اندوختهها و دوستانش گرم است. در مقابل، شادي و سرمستيش سر سفره زياد است. لَا يَشْكُرُونَ عِنْدَ الرَّخَاءِ؛ در برابر نعمتهاي فراواني كه خداي متعال به آنها عنايت كرده، شكرگزار نيستند؛ از ياد منعم غافلاند و گمان ميكنند آنها را با سعي و تلاش خودشان به دست آوردهاند. همچنانكه قارون گفت: من با استفاده از دانش، تلاش و مديريت خودم اين ثروت هنگفت را به دست آوردهام؛ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي8. وَ لَا يَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلَاءِ؛ بر مصيبتها، و سختيها صبر نميكنند. مؤمن مطمئن است هر مصيبتي كه براي بنده پيش آيد، از روي حکمت است و از همينرو، آن را تحمل ميكند. البته طبيعت آدمي با صرف نظر از ايمان و تربيت ديني، اقتضا ميكند در سختيها و دشواريها جزع و فزع كند؛ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ9؛ مگر كساني كه با خدا رابطه دارند.
كَثِيرُ النَّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِيلٌ؛ خدمت فراوان مردم نزد اهل دنيا چيزي به حساب نميآيد، و از همينرو، از ايشان قدرداني و سپاسگزاري نميكنند. در مقابل، يَحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِمَا لَا يَفْعَلُونَ؛ خودستايي ميکنند و حتي با لاف و گزاف كارهاي مثبتي را به خود نسبت ميدهند که انجام ندادهاند. شبيه اين تعبير در قرآن نيز وارد شده است: لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ ... يُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گمان نکنيد کساني که دوست دارند ديگران از ايشان به خاطر كارِ نكرده تعريف و تمجيد كنند، از عذاب خواهند رست. اهل دنيا اموري را ادعا ميكنند كه بهرهاي از آن نبردهاند؛ وَ يَدَّعُونَ بِمَا لَيْسَ لَهُمْ. وَ يَتَكَلَّمُونَ بِمَا يَتَمَنَّوْنَ دائماً از آرزوهايشان ميگويند. وَ يَذْكُرُونَ مَسَاوِئَ النَّاسِ وَ يُخْفُونَ حَسَنَاتِهِمْ؛ عيبهاي ديگران را به ميان ميكشند و خوبيهايشان را مخفي ميکنند. شايد به اين دليل كه در مقام مقايسه و رقابت ديگران خودشان را در نظر مردم بهتر از ديگران جلوه بدهند و رقيبانشان را از دور خارج كنند.
در اينجا گويا سينه پيغمبر اکرم صلواتاللهعليهوآله از شنيدن اين اوصاف تنگ شد. لذا از خداوند پرسيد: يَا رَبِّ كُلُّ هَذَا الْعَيْبِ فِي أَهْلِ الدُّنْيَا؟ اهل دنيا اين همه عيب دارند؟ خداند متعال در پاسخ فرمود: يَا أَحْمَدُ إِنَّ عَيْبَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَثِيرٌ فِيهِمُ الْجَهْلُ وَ الْحُمْقُ؛ عيبهاي اهل دنيا فراوان است. برجستهترين عيوب آنها اين است كه ناداني و نابخردي در آنها زياد است؛ چيزهايي را كه بايد بدانند، نميدانند و کارهاي خوبي را که بايد انجام بدهند، به فکرش نيستند. لَا يَتَوَاضَعُونَ لِمَنْ يَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ؛ بر خلاف فطرت انساني، از سر خودخواهي در برابر اساتيد خود تواضع نميکنند و قدردان زحمات ايشان نيستند. وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلَاءُ وَ عِنْدَ الْعَارِفِينَ حُمَقَاءُ؛ خودشان را عقل كل به حساب ميآورند؛ در حاليكه اهل معرفت از حماقتشان آگاهند.
فرهنگ دنياخواهي در دنياي معاصر
خلاصه اين اوصاف را ميتوان در بعضي از گرايشهاي اخلاقي رايج دنيا ملاحظه كرد. امروز در زمينه فلسفه ارزشها و اخلاق سه گرايش معروف است: اولين مكتب، لذتگرايي است؛ بر اساس اين گرايش «خوب» چيزي است که در آن لذتي نهفته باشد. طرفداران اين گرايش خلاصه همه خوبيها را «لذت» ميدانند و معتقدند آدمي به دنيا ميآيد تا از لذائذ آن بهرهمند شود و كاري جز لذت بردن ندارد. مکتب دوم، انديويدواليسم يا فردگرايي است. يعني هر کس در زندگي بايد فقط به فکر خودش باشد و سعي كند هر چه ميتواند، شاد باشد و وسايل رفاه خود را فراهم كند. كساني كه به اين مكتب معتقدند، حتي به فکر پدر و مادر، و همسر و فرزندانشان هم نيستند. در اين سبك زندگي كه در غرب رواج دارد و متأسفانه تحت تأثير تبليغات و وسايل ارتباط جمعي، كمابيش به كشورهاي اسلامي هم رسوخ كرده، بچه، به محض آنكه بتواند گليم خودش را از آب بكشد، از خانواده جدا شده و زندگي مستقلي را تشكيل ميدهد. پدر براي آسوده كردن خود از زحمات نگهداري فرزند، و فرزند هم براي خلاص شدن از امر و نهي پدر و مادر از يكديگر فرار ميكنند و سراغي از هم نميگيرند. سومين گرايش، ليبراليسم اخلاقي، يا آزادي است. در اين مكتب هر كسي آزاد است كه هر كاري خواست، انجام دهد و قانون، اخلاق و دين حق محدود كردن او را ندارد. امروزه پايگاه اين مکتب آمريکاست و جامعه آمريكايي به خاطر اين فرهنگ رو به انحطاط است.
در سفري كه چند سال قبل براي سخنراني در مراكز علمي و فرهنگي، به کشورهاي مختلف آمريکاي لاتين داشتم، مسئولان يكي از دانشگاههاي شيلي كه چهل هزار دانشجو داشت، ميگفتند: فرهنگ آمريکايي جوانهاي ما را نابود کرده است و ما براي اصلاح آنها به هيچ چيزي اميد نداريم؛ مگر آنكه اسلامي كه شما آن را معرفي ميكنيد، بتواند ما را از اين وضعيت نجات بدهد. اين مصيبت حاصل فرهنگ ليبراليسم است كه به نام «آزادي» در كشورهاي ديگر ترويج ميشود.
حال با ملاحظه صفاتي كه خداوند در حديث معراج فرمود، ميتوان دريافت همه اين اوصاف از حوزه اين سه مكتب خارج نيست؛ لذتگرايي و تمايل به لذتهاي زودگذر مادي، خواب، خوراک و اشباع غريزه جنسي؛ فردگرايي و بياعتنايي نسبت به ديگران، تواضع نكردن در برابر استاد، کارهاي ديگران را به حساب نياوردن و کارِ نكرده خود را به رخ ديگران کشيدن، نپذيرفتن عذر ديگران و عذرخواهي نكردن از خطاها و اشتباهات؛ آزادي اخلاقي، بها ندادن به دستورات خدا و دين، و پيروي از خواسته دل و هواي نفس. همه اوصافي كه گفته شد، را ميتوان در سه مکتب لذتگرايي، فردگرايي و ليبراليسم اخلاقي خلاصه كرد.
و صلي الله علي محمد و آلهالطاهرين
1. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
2. شوري(42) / 20.
3. اسراء(17) / 18.
4. اسراء(17) / 19.
5. تغابن(64) / 2.
6. يوسف(12) / 106.
7. توبه(9) / 102.
8. قصص(28) / 78.
9. معارج(70) / 19-22.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org