- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 8.2 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 25/4/93، مطابق با شب نوزدهم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(41)
رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
اشاره
در جلسات گذشته به بحث در باره فقراتي از حديث قدسي معراج پرداختيم که محور اصلي آنها محبت خدا و دوستان خدا، و دشمني با دشمنان خداست. شب گذشته در باره عبارت إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِيَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ[1] و فرازهاي ديگري از اين حديث صحبت كرديم که به نزديك شدن به فقرا و دوستي با ايشان، و دوري گزيدن از اغنيا توصيه ميفرمايد. در حديث معراج مسأله دوري از لذائذ دنيا و دشمنداشتن آنها، و در مقابل، احترام به فقرا مكرراً مورد تأكيد قرار گرفته، تا جايي که محبت خدا را همان محبت فقرا معرفي ميكند: إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِيَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ. همچنين در سيره اهل بيت صلواتاللهعليهماجمعين، مخصوصاً اميرالمؤمنين صلواتاللهعليه رفتارهايي زاهدانه و اعراض از دنيا نقل شده كه اعجابآور است. حضرت امير صلواتاللهعليه در نامهاي که براي عثمان بن حنيف، کارگزارشان در بصره، مرقوم فرمودند، تعبيرات عجيبي در اين زمينه بهكار بردند؛ از جمله اينكه: فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَات[2]؛ من براي خوردن غذاهاي خوب و خوشمزه آفريده نشدم. وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ؛ من نفسم را آن چنان رياضت ميدهم که در روز ترس بزرگ، روز قيامت در امان باشد. إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِه وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ؛ هر كسي از پيشوايي پيروي ميکند و امام شما از دنيا به دو جامه کهنه اکتفا کرده و از غذاهاي آن هم به دو قرص نان جو قناعت ميكند؛ در حالي كه اگر بخواهد، ميتواند بهترين غذاها را تهيه کند. اميرمؤمنان عليهالسلام در تعبير ديگري ميفرمايد آنقدر به نفسم گرسنگي ميدهم، تا لقمه نان جو خشکي هم برايش لذيذ باشد. اما ما چگونهايم؟ با ديدن غذاهاي رنگارنگ اختيار خود را از دست ميدهيم. از همينرو حضرت امير عليهالسلام ميفرمايد: وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ؛ ميدانم كه شما نميتوانيد مثل من باشيد؛ اما سعي کنيد شباهتي به من پيدا کنيد؛ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ. در جاي ديگري نيز نقل شده كه آن حضرت هنگام ايراد آخرين خطبه قبل از شهادتش پارچه پشمينهاي بر دوش انداخته بود، کفشي از ليف خرما بر پا داشت، پيشانياش پينه بسته بود و روي سنگي ايستاده بود و اين خطبه را انشا فرمود.[3] اين زهد علي است.
اما امروزه کساني نسبت به انجام چنين رفتارهايي تشکيک ميکنند و به بهانه توسعه اقتصادي و پيشرفت، مکتب اسلام و فرهنگ اسلامي را به خاطر بها دادن به اين مسايل به باد انتقاد ميگيرند.
زهد، يا پيشرفت اقتصادي
آيا عمل به دستورات قرآن و روايات و زندگي دنيا را بازيچه حساب کردن، نسبت به آن بياعتنا بودن و آن را ابزار فريب دانستن، با پيشرفت و توسعه سازگاري دارد؟ دشمني با دنيا و اهل آن كه سيره عملي اهل بيت صلواتاللهعليهماجمعين بوده، چگونه با تلاش براي رشد اقتصادي قابل جمع است؟ مخالفان دين از اين قبيل مسايل براي کوبيدن دين، به خصوص اسلام استفاده كرده و در تبليغات خود فرهنگ ديني و دينداران را مخالف پيشرفت معرف ميكنند. چون از نظر آنها دين و پيشرفت زندگي در تضاد هستند و نميتوان بين آنها جمع كرد. شايد كساني به خاطر داشته باشند كه اوائل انقلاب بعضي از تئوريسينها رسماً در نوشتهها و گفتههايشان اين مسأله را ترويج ميكردند كه پيشرفتهاي اقتصادي، علمي و صنعتي غرب فرهنگ خاصي را اقتضا دارد كه گريزي از آن نيست؛ بدحجابي و بيحجابي، اختلاط مرد و زن، بيبندباري، از هم گسيختگي خانواده و حتي همجنسبازي لازمه فرهنگيِ زندگي پيشرفته و مدرن است و هر كس به دنبال پيشرفت است، لوازم آن را نيز بايد بپذيرد. اگر كسي از پذيرفتن اين فرهنگ ابا دارد، چارهاي جز قناعت به زندگي ارتجاعي ماقبل مدرن برايش نيست؛ او ميتواند به نان و پنيري قناعت کند، و زاهدانه به عبادت و معنوياتش برسد. اين حرفها از سي سال پيش تاكنون به شيوههاي مختلف در كشور مطرح و توسط كساني مصرانه تكرار شده است؛ به اين اميد كه در جامعه جا بيافتد. از همينرو جا دارد كه به اين مسأله پرداخته شود و پاسخي براي اين شبهه ارايه گردد. البته اين شبهات بارها به صورتهاي مختلف پاسخ داده شده، اما با توجه به تكرار آن از طرف رسانههاي مكتوب و مجازي لازم است بار ديگر به آنها پرداخته شود.
اهتمام نسبت به امور دنيا، و تلاش در زمينه صنايع، علوم و تکنولوژي ابعاد مختلفي دارد كه هر يك بايد در جاي خود بررسي شود. بخشي از اين مسأله نگاه تربيتي به آن است. پيش از اين نيز گفتيم كه هنگامي كه در روايات، از موضوعي ستايش يا نکوهش شده، بدون در نظر گرفتن موارد ديگر نميتوان به اطلاق و عموم اين روايات تمسك كرد؛ چون اغلب روايات مذكور در مقام بيان جزئيات نيست و فقط اصل موضوع را به صورت قضيه مهمله بيان كرده و تبيين شرايط، اجزاء و ساير جزئيات آن به بحث و بررسي تفصيلي در محلي متناسب با موضوع واگذار شده است.
همچنانكه خداوند در آياتي مثل أَقِيمُواْ الصَّلاةَ يا يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ بهصورت كلي به اقامه نماز امر فرموده، اما بيان اجزا و تفاصيل آن را به عهده پيغمبر اکرم صلواتاللهعليه گذاشته است. وظيفه پيامبر و ائمه معصومين صلواتاللهعليهماجمعين اين است: لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[4]. دشواري کار فقيه از همين امر ناشي ميشود كه همه جزئيات يك مسأله در يكجا ذكر نشده، بلكه متناسب با مقتضيات و شرايط زمان، مكان و مخاطب به صورت پراكنده در جاهاي مختلف بيان شده است. اين مسايل پراكنده بايد جمعآوري و ارتباط بين آنها مشخص شود، تا فقيه بتواند فتوايي صادر كند. روشن است كه هر فتوا نيز قيود و استثنائاتي دارد كه هر يك از آنها نيازمند تحقيق و بررسي جداگانه است. مسايل اخلاقي مانند أَبْغِضِ الدُّنْيَا وَ أَهْلَهَا نيز همينگونه است.
تفاوت ظرفيت افراد در استفاده از دنيا
براي پاسخ به سؤالاتي كه مطرح شد، بايد بدانيم دنيا يعني چه و اهل دنيا چه کساني هستند؟ آيا دنيا، همين عالم، و اهل آن، كساني هستند كه در آن زندگي ميكنند؟ آيا فرد مؤمني كه اعتقادات صحيحي دارد، اما به هر دليل در دام گناه گرفتار شده، مستحق لعن و ناسزاست و ما حق داريم هر برخورد ناشايستي با او داشته باشيم؟ آيا براي زندگي زاهدانه، ما نيز بايد همانند حضرت علي عليهالسلام باشيم؟ آيا هر كسي كه خانه خوب، اتومبيل لوکس و زندگي مرفه دارد، اهل دنياست و بايد او را دشمن بداريم؟ آيا زاهد فقط كسي است كه خانه و زندگي مناسبي ندارد، ژوليده و ژندهپوش است و غذايي براي خوردن ندارد؟ مگر هر كسي ميتواند مثل علي و فاطمه سلامالله عليهما زندگي كند و آن سختيها را به جان بخرد؟ اين سفارشات با رواياتي كه به توسعه بر عيال و تأمين زندگي خوب، و آسايش و آرامش براي خانواده توصيه ميكند، چگونه جمع ميشود؟ مگر نه اينكه سختگيري بيش از حد موجب سرخوردگي و بدبين شدن افراد نسبت به دين و فرهنگ ديني ميشود؟
شايد اين داستان را شنيده باشيد: يكي از مسلمانان، كه پس از مدتي بحث و گفتوگو، همسايه مسيحي خود را به پذيرش اسلام راضي كرده بود، همان ابتداي امر نيمه شب او را از خواب بيدار كرد، تا براي نماز شب به مسجد بروند. همسابه تازه مسلمان هم همراه او به مسجد آمد و تا اذان صبح مشغول نماز شب و مناجات شد. بعد از اذان و اقامه نماز صبح، اين شخص تازه مسلمان خواست به خانه برگردد؛ اما دوستش به او گفت براي تعقيبات تا طلوع آفتاب در مسجد بماند؛ او نيز چنين كرد. شب بعد، زماني كه آن شخص براي بيدار كردن اين تازه مسلمان به در خانهاش رفت، دوستش به او گفت: شما دين خوبي داريد؛ ولي نه براي من كه همسر و فرزنداني دارم كه براي تأمين معيشتشان بايد كار كنم. اگر شب تا صبح همراه تو براي عبادت به مسجد بيايم، روز تواني براي كار كردن ندارم. دين تو براي افراد بيكار خوب است! بعضي از شيعيان اين داستان را براي امام صادق عليهالسلام نقل كردند؛ آن حضرت هم فرمودند: أَدْخَلَهُ فِي شَيْءٍ أَخْرَجَهُ مِنْه[5]؛ اين رفيق مسلمان، از همان راهي که آن فرد مسيحي را وارد اسلام کرده بود، از همان راه از دين بيرونش کرد؛ تصوير زاهدانه و سختگيرانهاي كه از اسلام نشان داد، باعث شد که او اسلام را رها کند. معناي اين كلام اين است که بايد ظرفيت افراد را سنجيد و به ميزان آن براي هر كس دستورالعمل صادر كرد. البته نشان دادن يک قله كه جهت حركت و سلوك را مشخص كند، خوب است؛ ولي نبايد تصور شود كه هر كسي از ابتدا ميتواند در سطح آن قله باشد. قله زهد علي است. اما مبادا ما خيال کنيم كه ما هم ميتوانيم مثل علي زندگي کنيم. همسر و فرزندان يك زاهد لزوماً نميتوانند مانند او زندگي کنند. اين سوءتربيت ماست كه از ارزشها بهجا و درست استفاده نميكنيم.
يك فرد مؤمن که به خدا و روز قيامت اعتقاد دارد، نبايد اعتنايي به زندگي و لذائذ دنيا داشته باشد. البته اين مسأله مراتبي دارد و همه در يك سطح نيستند. هر کسي بايد ظرفيت خودش را بسنجد و بيش از حد به خود فشار نياورد. فشار بيش از حد موجب بيماري جسمي، ناراحتيهاي رواني، يا اختلال در معاشرت با ديگران ميشود. درست است كه بايد از اهل دنيا و اهل معصيت دوري جست؛ اما آيا اين كلام به معناي فاصله گرفتن از همه مردم و پناه گرفتن در گوشه غاري است؟
مسلماً اين شيوه مطلوب اسلام نيست. اصلي كه ثابت است، اين است که آدمي بايد در زندگياش سعي کند تا جايي كه ميتواند به لذتهاي دنيا دلبستگي پيدا نکند و بكوشد ظرفيت اوليهاي را كه در اثر تربيت خانوادگي در اين زمينه به دست آورده، از طريق كسب معلومات ديني و انس با آيات و روايات توسعه بدهد. ولي پيش از آن، در اين امر زيادهروي نکند. اما معناي اين سخن اين نيست که از ديگران نيز انتظار داشته باشد، مانند او رفتار كنند.
زهد در زندگي فردي همراه با تلاش براي رفع نياز ديگران و عزت جامعه اسلامي
حضرت علي عليهالسلام آنقدر نفسش را گرسنگي ميداد، تا لقمه نان جوي خشکي برايش لذيذ باشد؛ اما نسبت به كار دنيا بياهميت نبود و هميشه در حال تلاش و كوشش بود. آن حضرت چاه حفر ميكرد، تا به آب برسد و سپس آن را وقف ميكرد؛ هنوز هم بعضي از اين چاهها در مدينه با نام «آبار علي» موجود است. مقصود اميرمؤمنان از سفارشاتي كه فرمودند اين است كه آدمي از بهره دنيا و لذات آن به كم قانع باشد و به آنها دل نبندد؛ نه اينكه كار و تلاش را رها كند و در گوشهاي به ذكر گفتن مشغول شود. اين تربيت اسلامي نيست؛ بهويژه اگر مسلمانان نيازهايي داشته باشند كه مستلزم دست دراز كردن پيش کفار باشد. تلاش براي پيشرفتهاي مادي و اقتصادي و رفع چنين نيازهايي و جلوگيري از خفت و خواري مسلمانان و سعي در جهت عزت اسلامي، به عنوان ثانوي تكليف واجب و عبادت است. مهم آن است كه انسان دلبسته زندگي دنيا نشود و هدفش کسب لذائذ دنيوي نباشد. کار کردن، خدمت به مردم، رسيدگي به همسايگان و فقرا، و توسعه بر خانواده يکي از وظايف مؤمن است. مگر نه اين است كه در روايات توصيه شده است كه مسلمان از احوال همسايههايش تا چهل خانه مطلع باشد، و به مشكلاتشان رسيدگي کند؟ آيا با درآمد مختصري كه كفاف زندگي خود شخص را نميدهد، ميتوان به حل مشكلات چهل خانواده پرداخت؟
شخصي خدمت يكي از ائمه اطهار صلواتاللهعليهماجمعين اظهار حاجت کرد. آن حضرت به خادمشان فرمود: چقدر پول در منزل داريم؟ خادم در جواب عرض كرد: ده هزار درهم. آن حضرت فرمود: همه آن را به او بده. در حاليكه شايد آن سائل از دريافت هزار درهم هم راضي بود؛ اما امام فرمود: هر چه در خانه داريم، به او بده. اين يعني امام وضعيت مالي خوبي داشتند؛ در عينحال به آنچه داشتند، دل نبسته بودند.
روزي يك يهودي ژندهپوش با امام حسن صلواتاللهعليه مواجه شد، در حاليكه آن حضرت بر اسب زيبايي سوار بود. آن يهودي از حضرت پرسيد: مگر جد شما نفرمود إِنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر؟ پس چرا من كه به دين شما نيستم، در چنين فلاكتي به سر ميبرم؛ اما شما كه مؤمن هستيد، در آسايش و رفاه به سر ميبريد؟ آيا اين دنيا براي من بهشت است، يا براي شما؟ امام حسن عليهالسلام در پاسخ فرمود: اگر از جايگاه خودت در آخرت و مقام من در آن عالم خبر داشتي، ميدانستي كه همين زندگي فقيرانه در اين دنيا براي تو بهشت است و اين زندگي بهظاهر مرفه براي من زنداني بيش نيست[6].
مقصود آنكه، منظور رواياتي كه مؤمن را از دوستي دنيا برحذر ميدارد و به دشمني اهل دنيا سفارش ميكند، اين نيست كه مؤمنان بايد در دنيا با سختي زندگي کنند. مگر نه اينكه حضرت سليمان دعا كرد: هَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي[7]؟ شكوه و جلال سلطنت حضرت سليمان به حدي بود كه هر يك از حيوانات، جن و انس در محضر او جايگاه خاصي داشتند، بهگونهاي كه هنگام غيبت پرندهاي مثل هدهد، جاي خالياش به راحتي معلوم ميشد. اما حضرت سليمان به اينها دلبستگي نداشت؛ او خودش حصير ميبافت و از درآمد آن زندگي ميكرد و به نان سادهاي قانع بود. جناب سليمان از تمام سلطنتي كه در اختيارش بود، براي ترويج دين خدا و تعظيم آن در برابر کفار استفاده ميكرد.
بنابراين حساب زندگي شخصي از حساب خدمت به اجتماع جداست و هر يك حکم جداگانهاي دارد. در شرايطي كه لازم است عزت اسلامي به رخ کفار و كشورهاي استعمارگر كشيده شود، وظايفي غير از تكاليف شخصي براي انسان ايجاد ميشود و به بهانه سفارش اسلام به زندگي فقيرانه و قناعت به نان جو نميتوان از آنها كوتاهي كرد. در همان زمان که اميرالمؤمنين عليهالسلام آن زندگي زاهدانه را داشت، امام حسن عليهالسلام از زندگي مرفهي برخوردار بود؛ البته آن حضرت هم از دارايي خود براي رسيدگي به فقرا و تهيدستان استفاده ميكرد و خودش پاي پياده به حج ميرفت. علي مسئوليت مديريت جامعه اسلامي را داشت و بايد بهگونهاي زندگي ميکرد که همه افراد مسلماني که تحت حکومت او بودند، بتوانند آنگونه زندگي کنند؛ غير از آنکه ساده زندگي ميكرد، تا به دنيا و لذتهاي آن علاقه پيدا نکند.
اين دو مسأله بايد از يكديگر تفکيک شود. توصيه به زهد و محبت نسبت به فقرا مسالهاي اخلاقي و تربيتي است براي اينكه مبادا آدمي به تبعيت از غريزه حيوانياش تهيدستان را تحقير کند. فقير بايد مورد احترام باشد، تا احساس ذلت و حقارت نکند و بداند اسلام براي او هم ارزش است. اما ترويج اين مسأله اخلاقي نبايد مانع از انجام وظايف ديگر شود. هم دولت در زمينه رسيدگي به فقرا وظايفي دارد، هم افراد بايد در حد امكان در اين زمينه بكوشند و هيچيك نميتوانند به بهانه توصيه به زهد و پارسايي از انجام تكليف خود سر باز زنند.
و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. نهج البلاغة، ص 417، نامه 45.
[3]. رك: نهج البلاغة، ص: 260، خطبه 182؛ رُوِيَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَالِيِّ قَالَ خَطَبَنَا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ (ع) بِالْكُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَى حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَيْرَةَ الْمَخْزُومِيُّ وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَيْفِهِ لِيفٌ وَ فِي رِجْلَيْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِيفٍ وَ كَأَنَّ جَبِينَهُ ثَفِنَةُ بَعِيرٍ فَقَالَ... .
[4]. نحل(16) / 44.
[5]. الكافي، ج2، ص 44، باب درجاتالايمان.
[6]. بحار الأنوار، ج65، ص: 221، باب ان السلامة و الغني في الدين.
[7]. ص(38) / 35.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org