- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 4.72 مگابایت |
كليپ اين جلسه را از اينجا ببينيد | 26.79 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 21/3/93، مطابق با سيزدهم شعبان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(23)
زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
اشاره
بهدنبال بحثي که درباره محبت خداوند متعال داشتيم، گفتيم يکي از رواياتي که به اين مسأله پرداخته و هدف اصلي از ساير مباحث آن نيز همين مبحث است، اين حديث قدسي است که مربوط به گفتوگوي پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله و خداي متعال در شب معراج است که اگر کسي ادعا کند که اين حديث يک دوره کامل تربيت الهي و سير و سلوک است و عاليترين معارف را در اين زمينه دربردارد، ادعاي گزافي نکرده است. اين روايت بحث را از نقطهاي شروع ميکند که از نظر تربيتي بسيار مهم و کاملا با اصول روانشناسي تربيتي سازگار است. خداوند خطاب به پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله ميفرمايد: آيا ميداني چه نوع زندگاني گواراتر و چه حياتي پايدارتر است؟ طبعا پيغمبر اکرم، در آن مقام، در مقابل خداي متعال بايد اظهار جهل کند، لذا عرض ميکند که من خودم چيزي نميدانم. سپس خداي متعال در مقام تعليم برميآيد و ابتدا در تعريف زندگاني گوارا اين ويژگيها را ذکر ميکند؛ أَمَّا الْعَيْشُ الْهَنِيءُ فَهُوَ الَّذِي لَا يَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِي وَلَا يَنْسَى نِعْمَتِي وَلَا يَجْهَلُ حَقِّي يَطْلُبُ رِضَايَ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ؛ کسي داراي زندگاني گواراست که هميشه بانشاط ياد خدا ميکند و در اين راه احساس خستگي و ضعف نميکند. هيچگاه نعمت مرا فراموش نميکند و نسبت به حق من جاهل نيست. او شبانهروز فقط در پي رضايت من است. اين بهترين زندگي گواراست.
توجه به عوامل لذت؛ شرط لازم لذت
همه ما ميدانيم که فرمايشات پيغمبر اکرم، اهلبيت و احاديث قدسي همه صحيح است و تعبدا ميپذيريم که زندگاني گوارا همان است که آنها بيان کردهاند، اما در اينجا اين پرسش مطرح ميشود که بهراستي زندگي گوارا چه ربطي به ياد خدا دارد؟ اينکه انسان نعمتهاي خدا را فراموش نکند، چگونه گواراترين زندگي را براي انسان به ارمغان ميآورد؟
براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد ببينيم که صرفنظر از فرمايشات اهلبيت صلواتاللهعليهماجمعين گوارا بودن زندگي به چيست. روشن است که در زندگي دنيا چيزهاي بسياري وجود دارد که انسان ميتواند از آنها لذت ببرد و با داشتن آنها زندگي گوارايي خواهد داشت، ولي هميشه اينگونه نيست که ما از داشتن اين نعمتها لذت ببريم. گاهي اسباب لذت وجود دارد، اما ما لذت نميبريم و اين بدان علت است که توجه نداريم که چه عامل لذتي برايمان فراهم است. براي مثال وقتي بنده با شما صحبت ميکنم، ميخواهم بهگونهاي سخن بگويم که شما بشنويد و آنرا درک کنيد. اگر صدايم بگيرد و نتوانم حرف بزنم، مقصودم حاصل نميشود. حال شما حساب کنيد براي اينکه انسان بتواند حرف بزند، چقدر شرايط لازم است؟ بايد هوا باشد، گوينده حنجره و تارهاي صوتي داشته باشد تا هوا هنگام خروج از ريه به مخارج فم برخورد کند و صدايي خارج شود. افزون بر اينها بايد گوينده ياد گرفته باشد که چگونه سخن بگويد و هيچکس هنگام تولد خودبهخود نميتواند سخن بگويد. همه اين اسباب، برخي از مقدمات يک سخنگفتن است، اما انسان قبل از اينکه تکتک اين نعمتها را يادآوري کند، اصلا توجه ندارد که قدرت بر حرف زدن نيز نعمتي است و انسان ميتواند با زبانش لذت ببرد. حتى براي نوشيدن يک ليوان آب تميز و سالم چهقدر شرايط بايد فراهم شود که اگر درباره آنها بيانديشيم خيلي لذت ميبريم. مثال ديگر سلامتي است. همه ما کمابيش سالم هستيم، اما اصلا يادمان نيست که سلامتي نيز نعمتي است. اگر انسان چند روز بيمار بشود و در بيمارستان بخوابد، دست به دامان نذر و نياز و ذکر و ورد ميشود تا بهتر شود. آن وقت ميفهمد که سلامتي چه نعمتي بود، اما همه ما اين نعمت را داريم، ولي از آنجا که يادمان نيست، لذتي هم از آن نميبريم.
بنابرآنچه گفته شد، براي اينکه ما زندگي خوشي داشته باشيم، بايد به وسايل لذتي که برايمان فراهم است، توجه داشته باشيم. وقتي ندانيم که چه نعمتهايي داريم، به محض اينکه ناراحتي مختصري پيش بيايد، زندگي برايمان تلخ ميشود و ناراحت و عصباني ميگرديم. بنابراين يکي از شرايط اينکه انسان زندگي خوشي داشته باشد، اين است که توجه داشته باشد که چه وسايل لذتي برايش فراهم است. هر چه انسان بيشتر توجه داشته باشد که چه چيزهاي خوبي دارد، بيشتر از زندگي راضي است. در مقابل، همه ما احتمال انواع بلاها را در زندگي خود ميدهيم. هيچکدام از ما نميدانيم که يک لحظه ديگر تقدير ما چيست و چه خواهد شد. حتى هنگامي که انسان زندگي لذيذ و گوارايي دارد، توجه به احتمال ابتلا به بلاها باعث ميشود که انسان ناراحت و عيشاش مکدر شود. وقتي انسان نميداند يک ساعت ديگر چه ميشود و احتمال هر بلايي را براي فرزند، پدر، مادر، همسر و دوستانش بدهد و از سويي نداند چه چيزي ميتواند جلوي اين بلاها را بگيرد، نميتواند زندگي خوشي داشته باشد. اگر انسان بخواهد از هر جهت زندگي گوارايي داشته باشد، از يک سو بايد توجه داشته باشد که چه نعمتهاي ارزندهاي براي استفاده او مهيا شده است که هر اندازه بيشتر قدر اين نعمتها را بداند، بيشتر لذت ميبرد و زندگياش گواراتر ميشود و از سوي ديگر بايد خاطر جمع باشد که بلايي به او نميرسد و از دردها، بلاها و نگرانيها مصونيت دارد. حال بماند که برخي از مکاتب فلسفي غرب، از آنجا که ديدهاند زندگي انسان نميتواند بدون اضطراب و نگراني باشد و هميشه بهدنبال راهي براي رهايي از آن است و دستکم براي غفلت از آنها دستبهدامان مسکرات و مخدرات ميشود، ميگويند اضطراب فصل مقوم انسان است و انسان اگر اضطراب نداشته باشد، انسان نيست.
ايمان به خدا؛ مانع ايجاد نگراني و اضطراب
روشن است که اگر انسان با کسي ارتباط برقرار کند که همه نعمتها و همچنین رفع همه بلاها به دست اوست، اطمينان خاطر پيدا ميکند و اضطراب و دلهرهاي برايش باقي نميماند. تنها راه آسايش، آرامش و همچنين عدم اضطراب و نگراني از آينده اين است که انسان بداند کسي هست که همه اينها به دست اوست، اما اين نيز بهتنهايي کافي نيست. ممکن است کسي بگويد که همه اينها بهدست او هست و ميتواند انجام بدهد، اما از کجا که انجام دهد؟ اگر انسان بداند که خداوند آنقدر مهربان است که هر چه براي او انجام بدهد، خير اوست، نگاهش به زندگي بهگونه ديگري ميشود. بايد بدانيم که گاهي سختيها نيز وسيله خير انسان است. انسانها کار ميکنند، خسته ميشوند و عرق ميريزند تا مزد بگيرد، ولي راضي هستند و به دنبال کار ميگردند. بنابراين در اين عالم، خستگي نيز ميتواند نعمت باشد، ولي ما نميدانيم چه چيزي به نفع ما و چه چيزي به ضرر ماست. نميدانيم از چه راهي ميتوان آنچه به نفع ماست، فراهم کنيم و آنچه به ضرر ماست، از خود دور کنيم. اما کسي که به خداوند ايمان داشته باشد، خدايي که قدرت، علم و رحمت بينهايت دارد، ديگر هيچ نگراني ندارد. هرچه اين اعتقاد قويتر و اين توجه بيشتر باشد، انسان آرام و آسودهتر خواهد بود.
يکي از نمونههاي چنين افرادي حضرت امام رضواناللهعليه بود. ايشان در جريان مبارزات يکبار قسم خوردند که من تاکنون از هيچ چيز نترسيدهام. شايد کساني اين سخن را حمل بر مبالغه کنند، اما کساني که امام را ميشناسند، ميدانند که او اهل گزافهگويي و بلوفزدن نبود. او از خودش هيچگاه چيزي نميگفت. همين سخن را نيز بهخاطر مصلحتي گفت، وگرنه او کسي نبود که از خودش تعريف کند و به علم، کمال و فضيلت خودش ببالد.
اکنون اين پرسش مطرح ميشود که انسان چگونه اينگونه ميشود؟ کودکي را فرض کنيد که وقتي دست در دست پدر دارد، ميداند هيچ کس نميتواند به او آسيبي برساند. او ضرر را در اين ميبيند که از کودکان ديگر کتک بخورد. ميگويد پدرم پهلوان است و وقتي دستم در دست اوست هيچ کس جرأت نميکند، به من ضرر بزند. اگر دست بنده در دست خدا باشد و فقط به او اتکا داشته باشد، هيچ غم و غصهاي ندارد، بهخصوص هنگاميکه بداند خيرش در چيزي است که او برايش ميخواهد.
توجه به ارزش نعمتها؛ لازمه لذت بيشتر
بهترين خوشي براي ما اين است که از هر چه ميشود لذت ببريم، لذت ببريم، اما اشکال کار ما اين است که به لذتهايي که از نعمتهاي مختلف ميبريم، توجه نداريم. فرض بفرماييد وقتي انسان مشغول غذا خوردن است و از خوردن غذا لذت ميبرد، ديگر از مطالعه يا لذتهاي ديگري که جمع آنها با غذا خوردن ميسر نيست، لذت نميبرد. انسان در آن واحد حداکثر ميتواند از پنج نوع نعمت، لذت ببرد، اما صدها وسيله لذت در اطراف ما وجود دارد که ميتوانيم از همه آنها استفاده کنيم ولي اصلا توجه نداريم که چنين چيزهايي وجود دارد. ابتدا بايد بدانيم که چه وسايل لذتي در اطراف ما وجود دارد. يکي از اين وسايل لذت، سلامتي است که نسبت به هر اندامي بلکه هر پاره عضوي، چقدر وسايل خوشي فراهم شده است و خداوند اين نعمتها را به ما داده و ما اصلا به آنها توجه نداريم و طبعا لذتي هم از آنها نميبريم. انسان گاه براي معالجه یک دندان سه تا چهار ميليون خرج ميکند. وقتي يک تکه استخوان در دهان انسان که آن را هم خودش خراب کرده، سه تا چهار ميليون خرج دارد، همه دندانهاي انسان چقدر ميارزد؟ وقتي توجه کنيم ميبينيم که هريک از ما همين الان صدها ميليون ثروت در دهانمان است، اما به آن توجهي نداريم و هيچ لذتي هم از آن نميبريم. همه اندامهاي بدن ما اينگونه است. وقتي يکي از آنها عيبي پيدا کند، اگر انسان پول داشته باشد، حاضر است صدها ميليون خرج کند تا معالجه بشود. اينها همه ثروت است، اما به آنها توجه نداريم. اگر توجه داشته باشيم که چه چيز ارزندهاي داريم خيلي لذت ميبريم. بنابراين براي اينکه ما زندگي خوبي داشته باشيم، اول بايد نعمتها را بشناسيم و آنها را فراموش نکنيم؛ لاينسى نعمتي. اگر نعمت نداشته باشيم يا داشته باشيم و آن را فراموش کرده باشيم، لذتي نميبريم و زندگيمان ناقص است. اگر به نعمتها توجه داشته باشيم، لذتمان چندين برابر ميشود، حال که توجه نکردهايم، آن لذتها را از دست دادهايم و آنگونه که بايد زندگيمان گوارا نيست. زندگي هنگامي گواراست که هر چه ميشود، لذت ببريم و هنگامي لذت ميبريم که بدانيم چه داريم و چقدر اينها براي ما مفيد و باارزش است.
نياز انسان به نوازش و مهرباني
نکته ديگري که سطح آن از سطح مطلب قبل بالاتر است، نياز انسان به نوازش و مهرباني وليّنعمت اوست. همه ما هم کودک بودهايم و هم کودک ديدهايم. نياز کودک به غذا روشن است و هرکه اين غذا را برايش تهيه کند، ميخورد و سير ميشود، اما هنگامي کودک لذت کافي ميبرد که پدر و مادر با نوازش و مهرباني به او غذا بدهند. بچه را با شيشه نيز ميتوان شير داد، اما بچهاي که از سينه مادر شير ميخورد، لذتي ميبرد که قابل مقايسه با لذت شيرخوردن از شيشه نيست. اين مطلب را روانشناسان نيز اثبات کردهاند که وقتي کودک در آغوش مادر و از سينه او شير ميخورد، لذت خاصي ميبرد و خواستهها، عواطف و احساساتش رشد ميکند. ما انسانها غير از نعمتهاي مادي، به نعمتهاي روحي نيز نياز داريم. بايد کسي ما را نوازش کند و دست مهرباني به سر و گوشمان بکشد. نياز ما به اين نوازشها که انواع و مراتبي دارد، از نياز کودک به نوازش مادر بيشتر است، ولي ما گم شدهايم و به دنبال اين ميرويم که مردم ما را دوست بدارند و احترام کنند. خيال ميکنيم اينهاست که نياز به آن نوازشها را تأمين ميکند، اما آن نوازش، نوازشي است که اگر پيدا شود، بسيار بالاتر از اين چيزهاست و خيلي لذت دارد.
اگر در طول زندگي انسان، لذتي که او از نوازش مادر ميبُرد، رشد کند، او به دنبال مادري ميگردد که هميشه در هر حالي، خواب و بيداري، سلامتي و بيماري و سفر و حضر، دست نوازشش روي سر او باشد و دائما بگويد بيا عزيزم! چرا دير آمدي؟ در حديثي قدسي خداوند متعال شوق خود به بازگشت گنهکاران را با اين مثال بيان ميکند که شترسواري در وسط بيابان خسته ميشود و از شتر پياده شده تا کمي استراحت کند، اما وقتي بيدار ميشود ميبيند اثري از شتر، توشه و آبش نيست. براي پيداکردن زاد و توشه و مرکب خود به اين طرف و آن طرف ميرود تا ديگر از پا ميافتد و تن به مرگ ميدهد. روي زمين، آماده مردن ميخوابد، اما وقتي چشمش را باز ميکند ميبيند شتر بههمراه زاد و توشه بالاي سرش ايستاده است. خداوند ميگويد منِ خدا از بازگشت يک بنده گناهکار، از چنين کسي خوشحالتر ميشوم.
درياي بيکران محبت خدا
اگر انسان اين صفات خدا را درک کند، در پوست خودش نميگنجد؛ عجب خدايي! عجب نعمتي! اين را با چه نعمتي ميشود مقايسه کرد؟ همه مادرهاي عالم را يک جا جمع کنند و محبتهايشان را روي هم بگذارند، يک قطره از درياي محبت خدا نميشود. ما چنين نعمتي برايمان ميسر است، اما اصلا نميدانيم که هست. وقتي به آن توجه نداريم، لذتي نيز از آن نميبريم، اما اگر کسي هيچگاه خدا و حق او را فراموش نکند، به طور طبيعي هميشه به دنبال کاري است که خدا از او راضي باشد. چون لازمه محبت اين است که وقتي او خدا را دوست دارد، ميخواهد خدا نيز او را دوست بدارد و ميداند که اگر خدا او را دوست بدارد، اين نعمتها ادامه پيدا ميکند وگرنه اگر خدا غضب کند، نعمتهايش را نيز از او سلب ميکند.
نتيجه بحث
خلاصه بحث اين شد که براي داشتن زندگي گورا چند چيز لازم است. ابتدا بايد بدانيم چه نعمتهايي وجود دارد يا ميتواند وجود داشته باشد. سپس بدانيم که اختيار اين نعمتها در دست چه کسي است و چه کسي ميتواند نعمتها را براي ما فراهم و بلاها را از ما دور کند؟ تا وقتي به اين نکات توجه داشته باشيم از داشتن نعمتها لذت ميبريم، اما اگر فراموش کنيم ديگر لذتي نميبريم؛ لَا يَنْسَى نِعْمَتِي؛ نعمتهاي خدا را فراموش نميکند. لَا يَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِي؛ از اينکه دائما ياد خدا باشد، خسته نشود. اگر انسان نعمت را داشت، اما ندانست که چه کسي اين نعمت را به او ميدهد، اضطرابش رفع نميشد. ميگويد حالا نعمت هست، از کجا که باقي بماند و از کجا که فردا بلا نيايد؟ بايد يک قدرت نامتناهي را بشناسد و به او اتکا کند. اوست که اين نعمتها را ميدهد و ميتواند اين حالت را براي او نگه دارد. اوست که ميتواند بلاها را دفع کند. وَلَا يَجْهَلُ حَقِّي؛ اين فراز مربوط به آن نعمت معنوي و لطيفتر است که ما به نوازش و مهرباني شخصي بزرگ نيازمنديم. اگر بدانيم که ميتوانيم با بزرگترين موجودي که امکان وجود دارد و بالاترين رحمتها را داراست، ارتباط پيدا کنيم و از مهربانيهايش استفاده کنيم، هميشه در فکر اين هستيم که چگونه با او ارتباط برقرار کنيم و چه کنيم که او نسبت به ما خوشبين باشد و اين نعمتها را به ما ارزاني بدارد و بلاها را از ما دور کند.
حال بار ديگر عبارات روايت را مرور کنيد و ببينيد چه ارتباطي با زندگي خوش دارد. آيا هنوز زندگي خوش را در فلان ميلياردري که باغ، هواپيماي شخصي، درآمد بالا و ويلاي آنچناني دارد ميبينيم؟ اگر حسابش را بکنيم او نيز بالاخره يک شکم بيشتر ندارد و غذاي او نيز از همين غلات، ميوهها، گوشت پرندگان و حيوانات است؛ غذا هر چه باشد، بيشتر از يک شکم نميتواند بخورد. شبهنگام نيز در بيشتر از دو متر جا نميخوابد. ما خيال ميکنيم اگر کسي ساختمان صد طبقه دارد، صد برابر از خوابيدنش لذت ميبرد. خيال ميکنيم براي اينکه به همه لذتها دسترسي داشته باشيم، بايد کليد بانک مرکزي فلان کشور در اختيار ما باشد و هر وقت بخواهيم، هر چه ميخواهيم از آنجا مثلا دلار يا يورو برداريم. اما لذتي که بنده مؤمن خدا، از انس با خدا ميبرد، با اينها قابل مقايسه نيست. اين لذت ضمانت بقا دارد، اما آنها معلوم نيست که چه بشود. تازه ميدانيم که همه اينها خيالات است و ما براي اجارهخانهمان بايد چقدر زحمت بکشيم، تا سر ماه بتوانيم آنرا پرداخت کنيم.
اگر اين حساب را باز کرديم و اين روي سکه را ديديم، ميبينيم که الان خداوند چه نوع لذتهايي به ما داده است و ما از آنجا که به آنها توجه نداريم، لذت نميبريم. همين نعمتهايي که در بدن و روح ما هست، نعمتهايي که در اثر ارتباط با خدا و انس با او پيدا ميشود که هر کدام طيفي از لذتها را شامل ميشود که خيلي از آنها را ما اصلا نمونهاش را نيز نچشيدهايم و بايد با هزار زحمت باور کنيم که چنين چيزي نيز هست، اما اگر کسي واقعا اينها را داشته باشد، گواراترين زندگي را خواهد داشت.
رزقنا الله واياکم انشاءالله.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org