- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 4.82 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 17/2/93، مطابق با هفتم رجب 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(19)
مراتب محبت خدا
اشاره
در جلسات گذشته گفتيم که محبت خدا مراتبي دارد و همه انسانها در اين زمينه يکسان نيستند. شايد برخی حتى در امکان دوستداشتن خداوند شک داشته باشند، همانگونه که برخی دوست داشتن خدا را بیمعنا دانسته و آن را به معنای دوست داشتن نعمتها و رحمت خدا گرفتهاند؛ اما پس از اينکه انسان فيالجمله فهميد که وقتي نعمتي را دوست دارد، ولينعمت و بخشنده آن را نیز دوست ميدارد، کمکم ميپذيرد که ميتوان خدا را دوست داشت.
محبت متعالي
مشکل اصلي ما انسانها اين است که در شرايط ابتدايي، درک ما درکي مادي و حسي است و نمیتوانیم به راحتی نسبت به نامحسوسات باور پیدا کنيم و به تبع آن نميتوانيم حق آن را ادا کنيم. مثلا همه ما معتقدیم خداوند در همه جا حضور دارد، اما چون خدا را با چشم نميبينيم، آنچنان که بايد، به اين اعتقاد ترتيب اثر نميدهيم و بسیاری از وقتها به کلي آن را فراموش ميکنیم. این مشکل درباره همه چيزهايي که مربوط به خداي متعال ميشود از جمله محبت خدا، مطرح است.
بیشتر محبتهايي که ما با آنها سروکار داريم، مربوط به محسوسات است؛ از محبتهاي فطري و طبيعي مادر و فرزند گرفته تا محبتهاي اکتسابي و انواع ديگري از محبتهايي که وجود دارد، همه منشأ حسي دارند و در آنها برقرار کردن ارتباط و انس گرفتن با محبوب با ابزارهاي حسي حاصل ميشود. این است که در هنگام ترقي و تعالي از حسيات به فوق حسيات، دچار مشکل ميشويم. بنابراين برای دستیابی به این معارف باید از کسانیکه خود به این مراتب رسيدهاند بهخصوص انبيا و حضرات معصومين صلواتاللهعليهماجمعين که خود به قله کمال رسيدهاند، کمک گرفت. در محسوسات اينگونه نيست. هنگامیکه انسان امر خوشایندی را ميبيند، ابتدا به آن تمايل پيدا ميکند. وقتی این ارتباط يکي دو مرتبه تکرار شود، کمکم انسي پيدا ميکند و از اینکه باز هم با او ارتباط برقرار کند، لذت میبرد. در اینگونه موارد نیاز نیست که انسان زحمت بکشد و وقتي جاذبههاي محبت در کسي باشد خود به خود انسان نسبت به آن محبت پیدا میکند و کمکم اين محبت به جايي ميرسد که اگر انسان بخواهد او را فراموش کند، نميتواند.
اما نسبت به خداوند با وجود این همه تأکید بر ذکر و یاد خدا، باید خودمان آن قدر زحمت بکشيم و تمرين کنيم که چگونه ياد خدا باشيم. حال اگر محبتی جدي نسبت به خداي متعال پيدا کنیم، برای یاد خدا نیاز به تلاش نداریم. کساني که لطايفي از محبت را چشيدهاند، آن را امر محرمانهاي بين خود و خدایشان میدانند و میکوشند که نزد ديگران زياد ياد خدا نکنند که آنها متوجه حال آنها نشوند. پس از آنکه به برکت بيانات حضرات معصومين صلواتاللهعليهماجمعين بهخصوص در دعاها و مناجاتها فهميديم که چنين خبرهايي هست، تازه به این فکر ميافتيم که چه کنيم برای ما نیز بهرهاي از اين اقيانوس بيکران پيدا بشود.
غرور سد راه تعالي
مسأله ديگر غروري است که ممکن است پس از پيدا کردن محبت، به آن گرفتار شويم و گاهي خيال کنيم که به اوج کمال رسيدهايم و ديگر از اين بالاتر نميشود. در اين حال انسان پيش خود ميگويد مردم ديگر که اين چيزها سرشان نميشود، آنها دنبال لذتهاي مادي دنيا هستند و از نمازشان نيز خسته ميشوند، ولي ما با خدا انس داريم و از نمازمان لذت ميبريم. باز اين مشکل ديگري است که چگونه از چنگال شيطان خودمان را رها کنيم و بفهميم که اصلا ما کجاي کاريم؟ در برخي از روايات تأکيد شده است که فريب شيطان را نخوريد و وقتي محبتي در خودتان نسبت به خدا و اولياي خدا احساس کرديد، خيال نکنيد که ديگر اوج گرفتهايد و خيلي ممتاز هستيد. بايد بدانيم که اگرچه اين محبتهاي زودگذر و سطحي، واقعيت دارد و اينگونه نيست که در ادعاي آن دروغ بگوييم، اما اين دوست داشتن با دوست داشتني که بندگان شايسته و کامل خدا به آن رسيدهاند بسيار متفاوت است. ولي متأسفانه گاهي ما غفلت ميکنيم و فريب شيطان را ميخوريم و به همين محبت سطحي اکتفا ميکنيم. اين است که برخي از روايات به اين نکته اهتمام دارد که به به اين محبتهاي سطحي و کمعمق اکتفا نکنيد و ابتدا بفهميد که واقعا چهقدر محبت داريد و سپس بدانيد که بالاتر از شما نيز افرادي هستند که مراتب عاليتري دارند تا دچار غرور و نخوت نشويد!
آثار محبت
ما وقتي به کسي علاقه پيدا ميکنيم در درجه اول وقتي او را ميبينيم خوشحال ميشويم، و اگر او را نديديم نيز اتفاقي نميافتد؛ اما وقتي محبت کمي شدت پيدا ميکند، اگر يک روز او را نبينيم، احساس کمبود ميکنيم. اگر اين محبت شدت بيشتري پيدا کند، از نديدن محبوب خيلي ناراحت ميشويم و تا ديدار او از وظايف ديگرمان باز ميمانيم. از آثار محبت اين است که انسان ميخواهد به محبوب خود خدمت کند و اگر اين محبت کمي شدت پيدا کند، ميخواهد هر چه دارد به محبوبش ببخشد. حال آيا ما که ادعا ميکنيم نسبت به خداوند متعال و اولياي او علاقه داريم اينگونهايم؟! آيا اگر يک روز آنها را ياد نکنيم، احساس کمبود ميکنيم؟! آيا اگر يک شب زيارت سيدالشهدا را که مثلا هر شب بنا داشتهايم بخوانيم، ترک کرديم، احساس ميکنيم کمبودي داريم؟! انسان درباره دوستان عادي خود اين کارها را ميکند و وقتي ببيند چيزي او را خوشحال ميکند، حتما آن را انجام ميدهد؛ اگر پول نداشته باشد، قرض ميگيرد تا کاري را که محبوبش خوشحال ميشود، انجام بدهد. اصلا همين که انسان احساس کند محبوبش از او راضي است، بزرگترين لذت را براي او دارد. آيا ما نيز نسبت به خداي متعال و اولياي او اين چنين هستيم؟!
متأسفانه ما گاهي با اينکه ميدانيم کاري امام زمان (عج) را شاد ميکند، کوتاهي ميکنيم. گاهي ميدانيم که ايشان از بعضي کارها ناخرسند و گلهمند ميشوند، ولي شيطان فريبمان ميدهد و آنها را انجام ميدهيم. حال که خداوند مرتبهاي از محبت خود و اولياي خودش را به ما مرحمت کرده است، ابتدا بايد ببينيم خودمان در چه حدي هستيم و محبتمان در چه پايهاي است. سپس به دنبال اين باشيم که که آن را تعالي دهيم و بفهميم که دوستان واقعي خداوند چگونه بودهاند و به کجاها رسيدهاند.
نشانههاي محبت خدا
در روايتي از اميرمؤمنان سلاماللهعليه نقل شده است که فرمودند: الْقَلْبُ الْمُحِبُ لِلَّهِ يُحِبُّ كَثِيراً النَّصَبَ لِلَّهِ وَالْقَلْبُ اللَّاهِي عَنِ اللَّهِ يُحِبُّ الرَّاحَةَ.[1] يکي از نشانههاي اينکه انسان کسي را دوست دارد، اين است که ميخواهد به او خدمت کند و برايش زحمت بکشد. همانگونه که مادر از اينکه براي فرزند زحمت و بيخوابي بکشد، لذت ميبرد. اين روايت به اين نکته اشاره ميکند و ميفرمايد: دلي که خداوند را دوست ميدارد، ميخواهد براي او زحمت بکشد، اما دلي که غافل و از محبت خداوند تهي است، به دنبال راحتي و تنبلي است. اگر کسي خدا را دوست دارد، دائما ميخواهد تلاش کند و کاري که خدا دوست دارد، انجام بدهد، اما کسيکه چنين محبتي ندارد، فرد تنبلي است و حداکثر به يک نماز واجبي اکتفا ميکند، اما اهل تلاش، کار و زحمت کشيدن نيست و راحتطلب است.
يکي از نشانههاي اينکه برخي از ادعاهاي دوست داشتن خدا و اهلبيت چندان واقعيتي ندارد، اين است که وقتي پاي کار به ميان ميآيد، شانه خالي ميکنيم و آن را به دوش ديگران مياندازيم. همين اندازه آنها را دوست ميداريم که آنها را ببينيم و کنار آنها باشيم، اما حوصله کار براي آنها را نداريم. برحسب اين روايت اميرمؤمنان فرمودند: نشانه دلي که خدا را دوست ميدارد، اين است که بخواهد براي او تلاش کند تا خسته شود. سپس ميفرمايد: فَلَا تَظُنَّ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَّكَ تُدْرِكُ رِفْعَةَ الْبِرِّ بِغَيْرِ مَشَقَّةٍ؛ اي آدميزاد! خيال نکن که بيزحمت ميتواني به مقامات عالي برسي. بعضيها زحمت فکر کردن به خودشان ميدهند و ازمطالعه خسته نميشوند، اما اهل کار و تلاش در راه خدا نيستند. حال اين را ندارند که شبانه درِ خانه فقيري بروند يا مشکل دوستشان را حل کنند. اين افراد اهل اين نيستند که قدمي براي هدايت کسي بردارند. فَإِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مُرٌّ؛ حق هم سنگين است و هم تلخ. اگر ميخواهي به مقامات عالي برسي، هم بايد آمادگي تحمل بار سنگين را داشته باشي و هم تلخيها را بچشي. خيال نکن که ميشود همه زندگي را با شيريني، خوشي و لبخند گذراند. اين طور نيست. اگر ميخواهي به جايي برسي بايد زحمت بکشي و تلخيها را تحمل کني!
درجات محبان خدا
در روايت ديگري نقل شده است که يک اعرابي خدمت اميرمؤمنان سلاماللهعليه عرض کرد که درجات محبين را براي من بيان کنيد. (خيلي عجيب است، ما فرهيختهها دنبال اين نيستيم که بدانيم درجات محبين خدا چيست، اما يک عرب بياباني آمده و از اميرمؤمنان ميخواهد که اين درجات را براي من بيان کنيد.) حضرت فرمود:. أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ؛ پايينترين مرتبه محب اين است که براي خدمات و اطاعتهاي خود ارزشي قائل نيست؛ هر چه ميکند، ميگويد اينها کم است و قابل او را ندارد. البته منظور از اين محب، همان محبي است که محبت در عمق دلش نفوذ کرده است وگرنه محبتهاي سطحي بدون اينها هم ميشود. کساني که محبت را تجربه کردهاند، ميدانند محبت خالص بهگونهاي است که انسان هر چه براي محبوب خود کار کند، باز ميگويد حق او ادا نشده است و کارهاي بيشتري بايد انجام بدهم.
نشانه دوم اين است که وَاسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ. اگر انسان کاري کند که محبوبش آن را نميپسندد، ديگر نميتواند در چشم او نگاه کند. ميترسد که به او بگويد: تو ادعاي محبت من را ميکني و اينگونه با من رفتار کردي؟! به من خيانت کردي! کاري که من از تو خواسته بودم نکني، انجام دادي! ولي متأسفانه ما ادعاي محبت خدا داريم و صبح تا شب نيز سخاوتمندانه گناه ميکنيم. اين محبت واقعي نيست. محب بايد گناه خودش را ـ اگرچه گناه کوچکي باشد ـ آن قدر بزرگ بشمارد، که در پيشگاه الهي نتواند سرش را بلند کند.
نشانه سوم کمي از نشانه دوم نيز مشکلتر است؛ وَهُوَ يَظُنُّ أَنْ لَيْسَ فِي الدَّارَيْنِ مَأْخُوذٌ غَيْرُهُ؛ نه تنها گناه خودش را بزرگ ميشمارد، تصورش اين است که هيچ کسي در عالم، مثل او مؤاخذه نميشود. ميگويد: من گناهم از همه بيشتر است و گناه همه افراد ديگر، قابل آمرزش است، ولي من آن قدر بد هستم که گناهم قابل آمرزش نيست. اين نهايت ذلتي است که انسان در پيشگاه محبوب پيدا ميکند. دليل اين امر آن است که اوج محبت اين است که انسان در محبوب خود فاني شود. در اين حال محب براي خودش هيچ خوديتي قائل نيست و همه چيزش را فداي محبوب ميکند. محبت چنين اقتضايي دارد. کسي که محبت واقعي نسبت به خداي متعال دارد و طبعا لغزشهايي نيز داشته است، بايد براي آنها ناراحت باشد و خود را مستحق بالاترين مؤاخذهها بداند.
وقتي کلام اميرمؤمنان عليهالسلام به اينجا رسيد، حال اين اعرابي منقلب شد و غش کرد. وقتي به هوش آمد، گفت: از اين درجه بالاتر نيز هست؟ اين خيلي کار عظيمي است که انسان اين طور باشد که خودش را از همه گناهکارتر و مستحقتر براي مواخذه بداند، آيا از اين بالاتر نيز ميشود؟ حضرت فرمود: نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَةً؛ اين مرتبه که به تو گفتم، اولين مرتبه محبت بود. بالاتر از اين، هفتاد درجه هست که فاصله هر کدام با درجه قبل، همانند فاصله اين محب است با افراد عادي.
بنابراين براي اينکه بتوانيم در مسير محبت خداوند قدم برداريم و دستکم اولين درجه آن را پيدا کنيم، بايد چيزي که خدا دوست نميدارد، در دلمان جا ندهيم. اين همان راهي است که ميتواند ما را در اين مسير به پيش ببرد. امام صادق عليهالسلام در اينباره ميفرمايند: اذا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَوَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ؛[2] اگر دل مؤمن از دنيا خالي شد، رفعت و علوّي پيدا ميکند که شيريني محبت خدا را ميچشد. اينکه انسان بتواند خود را از دلبستگي به دنيا رها کند فقط در سخن آسان است؛ ما هزاران نوع دلبستگي به لذايذ دنيا داريم، ولي بايد بدانيم که اگر بخواهيم شيريني محبت خدا را بچشيم، بايد سعي کنيم که محبت دنيا را از دل خودمان بيرون برانيم. وَكَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِط؛ وقتي مردم او را ميبينند، ميگويند عقلش را از دست داده است. شايد ديده يا شنيده باشيد، برخي کساني که حالات غير عادي در محبت پيدا ميکنند، نميتوانند خودشان را درست کنترل کنند و ديگران درباره آنها ميگويند مثل اينکه قاطي کرده و عقلش را از دست داده است. وَإِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ؛ اما حقيقت اين است که محبت خدا، آن چنان در اعماق دل آنها جا گرفته است که جايي براي چيز ديگري باقي نگذاشته است، و اصلا نميتوانند به چيز ديگري بپردازند و اين محبتي که چشيدهاند، نميگذارد به چيز ديگري توجه پيدا کنند.
ميزان محبت
در روايت ديگري از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شده که فرمودند: مَنْ أَحَبَ أَنْ يَعْلَمَ كَيْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ عِنْدَهُ.[3] مطلوبترين امر براي يک محب، اين است که محبوب هم او را دوست بدارد. وقتي انسان کسي را دوست ميدارد، ميخواهد ببيند حال محبوب نسبت به خودش چگونه است، چهقدر او را دوست ميدارد و در دل محبوب نسبت به او چه ميگذرد. حال اگر در قلب ما محبت وجود مقدس ولي عصر (عج) باشد طبعا دلمان ميخواهد ببينيم نظر آقا نسبت به ما چيست؟ اگر کسي دوست دارد بداند خداوند نسبت به او چه نظري دارد و چهقدر او را دوست ميدارد، بايد دقت کند که چه جايگاهي در دلش براي خدا وجود دارد. همان طور که ياد ما با ياد خدا متلازم است؛ اين دو نيز با هم متلازماند؛ ما هر منزلتي براي خدا و اولياي او قائل باشيم، آنها نيز همان مقام و منزلت را براي ما قائل هستند.
حال جاي اين پرسش است که چگونه بفهميم که خدا نزد ما چهقدر منزلت دارد؟ ما در زبان درباره عظمت و منزلت خداوند بسيار ميگوييم، در پيشگاه او سجده نيز ميکنيم و به خاک نيز ميافتيم، اما اينها نشانگر مقدار عظمت و منزلت خداوند نزد ما نيست. اگر در جايي امر بين دو کار داير شد که يکي اخروي و خواسته خداست و ديگري دنيوي و مورد پسند ماست، کدام را ترجيح ميدهيم؟ مثلا فرض کنيد در خانه نشستهايم و مشغول تماشاي فيلم مورد علاقهمان از تلويزيون هستيم که وقت نماز فرا ميرسد. آيا ميخواهيم تماشاي فيلم را ادامه بدهيم يا منتظريم که الله اکبر را بگويند تا نماز بخوانيم؟ در چنين جايي اگر انسان تلويزيون را کنار گذاشت و به نماز ايستاد، معلوم ميشود که خدا براي او خيلي ارزش دارد.
بايد بدانيم که سراسر زندگي ما همين امتحانات است. آيا کارها را به اين دليل که دلمان ميخواهد، انجام ميدهيم يا چون خدا گفته است؟ آيا اين درس را چون خودمان خوشمان ميآيد ميخوانيم يا چون امام زمان دوست دارد؟ آيا براي اين به تبليغ ميرويم که برايمان مصلحت و منفعتي دارد يا چون قلب آقا شاد ميشود؟ اينها نشانه آن است که خدا پيش ما چه جايگاهي دارد. در اين صورت جايگاه ما نيز معلوم ميشود که خدا براي ما چه منزلتي قائل است. فَإِنَّ كُلَّ مَنْ خُيِّرَ لَهُ أَمْرَانِ: أَمْرُ الدُّنْيَا وَ أَمْرُ الْآخِرَةِ، فَاخْتَارَ أَمْرَ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا فَذَلِكَ الَّذِي يُحِبُّ اللَّهَ؛ هرکسي که بين دو امر مخير بشود که يکي دنيوي و ديگري اخروي است، اگر کار اخروي را مقدم داشت، معلوم ميشود که خدا را دوست دارد، اما اگر امر دنيوي را مقدم بدارد، معلوم ميشود براي خدا جايگاهي قائل نيست و خواست خدا براي او ارزشي ندارد. اين امتحاني است براي اينکه ما ببينيم محبتهاي ما چه قدر عمق دارد و بدانيم که خداي متعال براي ما چه ارزشي قائل است.
وصلي الله علي محمد وآلهالطاهرين.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org