- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 8.41 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 93/05/01، مطابق با شب بيستوششم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(48)
رابطه عاشقانه عبد و معبود
دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ؛ يَدُورُ دُعَاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ؛ يُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ يَسْمَعَ كَلَامَهُمْ كَمَا تُحِبُّ الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا؛ وَ لَا يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ.[1]
عنايت خدا به سخن اهل آخرت
در جلسات گذشته موضوع بحث، ويژگيهاي اهل دنيا و اهل آخرت در حديث قدسي معراج بود. خداوند يكي از اوصاف اهل آخرت را اينگونه ميفرمايد: دُعَاؤُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ؛ دعايشان بالا ميرود و سخنشان شنيده ميشود. پيش از اين نيز گفتيم كه هر يك از اوصاف اهل دنيا و اهل آخرت نقطه مقابل يكديگر است؛ از همينرو، ظاهراً مفهوم توصيفي كه در اين فراز براي اهل آخرت بيان شده، اين است که كلام اهل دنيا نزد خدا شنيده نميشود. از سوي ديگر ميدانيم كه يكي از صفات خداي متعال اين است که از همه امور آگاه است، هر شنيدني را ميشنود و هر ديدني را ميبيند. حال چگونه ممکن است او صوتي را نشنود؟ نظير اين سوال درباره نظر کردن خدا به بندگان مطيع و نظر نکردنش به کفار و اهل عصيان نيز مطرح است.
به فرموده قرآن كريم شايد يکي از سختترين عذابهايي که كفار در روز قيامت به آن مبتلا ميشوند، اين است كه لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ ولاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[2]، خداوند در روز قيامت با ايشان سخن نميگويد و به آنها نگاه نميکند. سوالي كه در ارتباط با اين آيه مطرح ميشود اين است که خداوندي كه علمش ذاتي است و همه چيز پيش روي اوست و هيچ چيز از او غايب نيست، چگونه ممكن است كافران از نگاهش دور بمانند؟ برخي چنين سؤالاتي را اينگونه جواب دادهاند که منظور نگاه کردن يا شنيدني است که اثر مطلوب از آن حاصل شود؛ چون هر شنيدن و هر ديدني منتهي به فايده نميشود. كسي را فرض كنيد كه براي اهانت و سبك شمردن ديگري نسبت به سخنانش بياعتنا است، گويا كلام او را نميشنود. چنين نيست كه صدايش به گوش او نرسد؛ بلكه به آن توجه نميکند. در اينجا گفته ميشود حرفش را نشنيد. در مقابل، اگر نسبت به كسي عنايت خاصي باشد، به كلامش توجه و دقت ويژه ميشود. اين شنيدن غير از به گوش رسيدن صدا است. شنيدني است كه نتيجهاي از آن حاصل شود. بنا براين مقصود از تعبيري كه در اين فراز از حديث معراج به كار رفته اين است كه خداوند به كلامشان ترتيب اثر بدهد؛ دعايشان را مستجاب كند، و به سخن نيکشان پاداش عنايت كند. در مقابل، بر اساس برخي روايات دعاي بعضي از گنهکاران در اثر معصيت و کفران نعمتها برميگردد و بر سرشان كوبيده ميشود؛ يعني به مقامي نميرسد که شنيده شود و اثر مطلوب از آن حاصل شود.
شادي ملائكه از شنيدن كلام اهل آخرت
در ادامه اين فراز مطلب ديگري ذكر شده كه تعجبآور، و درك واقعيت آن براي ما دشوار است. خداوند ميفرمايد اهل آخرت زماني كه دعا ميکنند، ملائکه از شنيدن صدايشان شاد ميشوند و فراتر از آن، اينكه هنگامي كه دعايشان به عرش و کرسي ميرسد، زير حجابهايي که در آنجا وجود دارد، به گردش در ميآيد و خداي متعال از شنيدن صداي اين بندگان خود خشنود ميشود. در برخي روايات گفته شده كساني كه خدا دوستشان دارد، زماني كه دعا ميکنند و از او درخواستي دارند، خداوند حاجتشان را زود نميدهد، تا آنها باز دعا کنند و خدا صدايشان را بشنود[3]. در ادمه اين فراز از حديث معراج تشبيهي به كار رفته كه تعجب آدمي از آن بيش از قبل برانگيخته ميشود؛ زيرا ميفرمايد: خداوند مانند مادري است كه فرزندش را دوست دارد و از شنيدن صداي او خوشحال ميشود.
درك مفهوم چنين اوصافي نسبت به خداوند متعال از حد فهم آدمي فراتر است؛ مگر آنكه به مقامي برسد که خود اين صفات و تجلياتش را مشاهده کند. البته خداوند براي اينكه سطح فهم بندگانش افزايش يابد و بيشتر او را بشناسند، به زباني سخن ميگويد که آنها بفهمند؛ در جايي ميفرمايد: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[4]؛ يعني هرچند اوصافي كه براي خداوند به كار ميرود، ميتوان شبيه آن را در ميان آدميان يافت، اما هيچ موجودي شبيه خدا نيست. ولي از آنجا كه الفاظ و مفاهيم بيش از ظرفيت فهم آدمي گنجايش ندارد، جز استفاده از همين الفاظ براي بيان صفات خدا چارهاي نيست؛ اما سعي ميكنيم اين ضعف را با تنزيه خداوند از جهات نقص جبران كنيم. خداوند عالم است، ولي علم او مانند علم ما نيست؛ خداوند قدرت دارد، ولي قدرتش در بازوهاي ستبرش نهفته نشده است. يکي از صفات سلبيه خدا که همه بايد به آن معتقد باشيم، اين است که صفات خداوند زائد بر ذات او نيست؛ بلكه عين ذاتش است؛ چه رسد به اين که افعالش زائد بر ذات باشد.
شايد كساني تصور كنند كه غضب خدا، كه در تعبيرات قرآني مثل وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ[5] به آنها اشاره شده، مانند عصبانيت آدمي در برافروخته شدن چهره، ورم كردن رگهاي گردن و بالارفتن صدايش نمودار ميشود! البته همه ما ميدانيم که اين حالات در شأن مقام الوهيت نيست؛ ولي تفاوت برخورد خداوند نسبت به کارهاي خوب و بد بندگان بايد به گونهاي بيان شود. تعبير ديگري كه توضيح بيشتري را ميطلبد، عبارت فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ[6] است. معادل فارسي «آسَفَ» تأسف خوردن است و اين واژه در زماني به كار ميرود كه کسي از رفتار ناشايست و خطاي ديگري شديداً متأثر شود. توجيه کلي تفاوت اين اوصاف بين خداوند و بشر همان است كه در قرآن ذكر شده است؛ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ. شايد زيباترين تعبيري که در ميان روايات و ادعيه براي تنزيه خداي متعال از جهات نقص اوصافي كه به صورت مشترك ميان خدا و مخلوقات به كار ميرود، اين تعبير است که در دعاي عرفه آمده است: إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي. گاهي ما تصور ميكنيم با انجام كاري خدا را از خود خشنود و راضي کرديم. تحليل اين تصور آن است كه خداوند تحت تأثير كار ما قرار گرفت و از آن منفعل شد. اما اين بيان با توحيد سازگار نيست. در اين فراز از دعاي عرفه، سيدالشهدا صلواتاللهعليه عرض ميکند: خدايا! رضاي تو بالاتر از آن است که خودت علتي براي آن ايجاد کني؛ چون حتي اگر خود خدا هم علتي براي رضايتش ايجاد کند، رضايت حاصل از آن، معلول آن علت و حالتي انفعالي است. در حاليكه رضايت امري خارج از ذات خدا نيست كه علتي بتواند آن را ايجاد كند؛ حتي اگر آن علت را خود خدا ايجاد كرده باشد. تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي؛ با اين وجود، چگونه ممكن است كار من علت رضايت تو باشد؟!
تحليلي از كاربرد اوصاف بشري در باره ذات الهي
در زمينه چنين توصيفاتي اجمالاً ميتوان گفت برخي مفاهيم، معاني اضافي هستند كه بين دو موجود در نظر گرفته ميشوند؛ حال، اگر يكي از دو طرفِ نسبت، خدا باشد كه حالات متعدد ندارد، تغييرات نسبت در طرف مقابل لحاظ ميشود كه مخلوق و تغييرپذير است. مثلاً زماني كه گفته ميشود: ولَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ[7]، آزمودن بندگان از جانب خدا براي دانستن اينكه چهكسي اهل جهاد است و چه كسي سستي ميکند، به معناي حدوث و پيدايش علم براي خداوند نيست؛ چون علم خدا ذاتي و قديم است. معناي اين كلام اين است که علم خدا از آن جهت كه نسبت به اين موجود است، حادث است. اوصاف «رضا» و «غضب» هم از اين قبيل است. رضايت خدا از كسي به معني پيدايش يك حالت جديد در ذات باريتعالي نيست؛ بلكه نسبتي که خدا با اين شخص دارد، به اعتبار تغيير اين شخص، تفاوت كرده است.
عليرغم همه اين توجيهات، بايد گفت تعبيراتي از قبيل فراتر بودن محبت خدا نسبت به بنده، از محبت مادر به فرزند، يا اشتياق شديدش به شنيدن صداي مؤمن نارساست و حد و مرز دوست داشتن خدا را نشان نميدهد. نظير چنين كلامي در يكي از روايات در باب توبه نقل شده است كه امام باقر عليهالسلام فرمود: خوشحالي خداوند از بازگشت بنده خطاركار به آغوش محبتش، بيش از شادي و شعف مسافر در راه ماندهاي است كه زاد و توشهاش را گم كرده و از فرط گرسنگي و تشنگي مشرف به مرگ است؛ اما ناگهان چشم باز ميكند و آب و آذوقهاش را در كنارش مييابد[8]. آيا خدا نيازمند توبه بنده گنهكار است؟
تحليلي که در اينجا ميتوان ارايه كرد اين است كه به عنوان يک اصل بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه همه کمالات خدا بينهايت است و هيچ حد و مرزي ندارد؛ رحمت خداوند بينهايت است؛ تا آنجا كه به فرموده خودش، اگر تمام نعمتهايي که در بهشت براي همه بندگان آفريده، را به يكايك بندگانش عنايت كند، سر سوزني از خرانهاش کم نميشود، چون خزانه رحمتش بينهايت است و هر چه از آن بردارند، کم نميشود. اين کليد اصلي حل اين مسائل است. خداوند ذات خودش را بينهايت دوست دارد چون کمالاتش بينهايت است. او آثار خودش را هم دوست دارد زيرا پيش از اين گفتيم كه اين دو محبت ازهم جدا نيست. همچنان كه اگر ما کسي را دوست بداريم، آثار او را هم دوست داريم. آثار، با وجود اينكه خودشان محدودند، اما ارتباطشان با خدا نامحدود است و در توجه، لطف و رحمت او نسبت به آنها از سوي خداوند قصوري نيست؛ البته آثار و مخلوقات ظرفيتشان محدود است. از همينرو، او ميتواند نعمتهاي بينهايت بهشتي را به هر يك از انسانها عنايت كند و از ملكش چيزي كم نشود؛ گرچه آدمي ظرفيت پذيرش چنين نعمت نامحدودي را ندارد. به همين صورت، اگر گفته شود اشتياق خداوند به توبه گناهکار بينهايت است، سخن گزافي نيست؛ چون از جانب خدا محدوديتي وجود ندارد. هر چه کمبود است، از جانب بنده است.
ما چنين خدايي داريم؛ خدايي که گناهکاران را تا اين حد دوست دارد و از توبه و بازگشتشان بيش از شادي آن مسافر زاد و توشه از دستدادهاي كه آب و آذوقهاش را بيابد، خوشحال ميشود. استفاده از اين مثالها و مفاهيم براي آن است كه گوشهاي از عظمت لطف و رحمت خدا براي ما روشن شود؛ هر چند هيچيك از آنها حق مطلب را آنگونه كه هست، ادا نميكند؛ چون اين عظمت در بيان نميگنجد. اگر كسي تصور ناقصي هم از اين عظمت پيدا كند، بهويژه با توجه به اين که خداوند هيچ نيازي به بنده ندارد، جايي براي محبت ديگري در دلش باقي ميماند؟
خدا را فراموش نكنيم
خداوند براي نشان دادن لطف و رحمتش نسبت به مخلوقات اين تعبيرات را به کار ميگيرد، تا ما اندکي با اين مفاهيم آشنا شويم، خدا را بهتر بشناسيم و بيشتر در مقام اطاعت از او برآييم. در ميان بندگان خدا كساني هستند كه به چنين مقامي رسيدهاند؛ كساني كه هر گاه دعا ميکنند، خداوند به فرشتگانش ميفرمايد: پاسخش را زود ندهيد، تا من بيشتر صدايش را بشنوم و از شنيدن صدايش مسرور شوم؛ ملائکه هم از شنيدن صداي چنين بندگاني شاد و فرحناک ميشوند و به آن افتخار ميکنند؛ تَفْرَحُ الْمَلَائِكَةُ بِهِمْ. اين بندگان چه کساني هستند؟ آنان كه لَا يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ.
برخي از آدميان فسادانگيزي مي كنند، و ملائکه هم قبل از خلقتشان از فسادشان به خداوند شكايت كرده و گفتند: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا[9]، موجوداتي که صبرا و شتيلا را به آتش ميکشند، و خون كودكان و زنان بيگناه را ميريزند. خداوند در ميان چنين موجوداتي، كساني را سراغ دارد كه فرشتگان از آنها بيخبرند؛ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ در ميان ميلياردها آدم پست و بيارزشي كه دل به زرق و برق اين دنيا ميبندند، کساني پيدا ميشوند که چشم بر هم زدني از خدا غافل نميشوند؛ لَا يَشْغَلُهُمْ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ طَرْفَةَ عَيْنٍ؛ مرداني كه لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ[10]. مگر چنين چيزي ممكن است؟!
تجارب علمي و روانشناختي ثابت كرده كه انسان در يك لحظه ميتواند هفت درک متفاوت داشته باشد؛ برخي تا هشت درک هم گفتهاند؛ در حاليكه ميشنود، ببيند؛ در همان حال شيئي را لمس كند؛ ضمن اينكه بويي را استشمام ميكند و غذايي را ميچشد. اما اين به معني تقسيم شدن توجه او به هشت موضوع مختلف است. در صورت تمركز شخص بر يك امر، چه بسا او متوجه ساير امور پيرامونش نشود، مثل كسي كه در حال مطالعه متوجه سر و صداي اطراف نميشود. آدمي در يك لحظه ميتواند فقط بر يك موضوع کاملاً متمرکز شود و هر مقدار از توجهش به امر ديگري جلب شود، از تمركز بر موضوع اول كاسته ميشود. در روايتي نقل شده كه گاهي خداوند در بهشت براي بندگان صالحش تجلي كرده و چنان توجه آنها را به خود جلب ميكند كه آنها همه چيز را از ياد برده و مدهوش ميشوند. اين نوع توجه و تمركز نسبت به خدا در اين عالم امكانپذير نيست. زمانيکه حضرت موسي به خداوند عرض کرد: رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ، خداوند در پاسخ فرمود: قَالَ لَن تَرَانِي[11]؛ چون اين عالم ظرفيت رؤيت خدا را ندارد. خداوند براي اثبات اين امر به موسي فرمود: لَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي؛ اگر كوه تحمل تجلي مختصري را داشت، تو نيز مرا خواهي ديد؛ اما زماني كه خدا بر كوه متجلي شد، كوه از هم پاشيد، و به دنبال آن حضرت موسي نيز مدهوش شد؛ وَخَرَّ موسَى صَعِقًا.
خداوند که ما را خلق کرده و با ظرفيتهاي ما آشناست، از ما خواسته كه تلاش کنيم تا هر چه ميتوانيم، خدا را در همه حالات فراموش نکنيم. روشن است كه توجه و تمركز کامل در همه حال براي ما در اين عالم امكان ندارد؛ از همينرو خداوند چنين تمركزي را از ما نخواسته است؛ بلكه فقط انتظار دارد ضمن کارهايمان بخشي از توجهمان به خدا باشد. خداوند خطاب به مردم عادي ميفرمايد: اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا[12]؛ زياد ياد خدا کنيد. در جاي ديگري نيز ميفرمايد: فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرا[13]. در روايات نيز بيش از ظرفيتمان از ما خواسته نشده است. مقصود اين است که تمرين کنيم، تا به اندازه کسي كه علاقمند به ديگري است و ضمن همه کارهايش در دل توجهي هم به محبوبش دارد، خدا را دوست بداريم و به ياد او باشيم. در نتيجه چنين تمريني تدريجاً رابطهاي هر چند ضعيف و كمرنگ در سراسر زندگي با خدا خواهيم داشت و خدا را فراموش نميکنيم، و با هر اتفاق سادهاي از ياد او غافل نميشويم. بندگاني كه تلاش كنند تا به اين مرتبه برسند، جزء کساني هستند که خدا دوستشان دارد، و مشتاق شنيدن صدايشان است؛ و فرشتگان هم از شنيدن صداي آنها خوشحال ميشوند.
اميدواريم خداوند به برکت دوستانش شمهاي از معرفت آنها را به همه ما عنايت بفرمايد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1]. بحار الأنوار، ج74، ص: 28.
[2]. آلعمران(3) / 77.
[3]. رك: وسائل الشيعة، ج7، ص 64؛ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَدْعُو اللَّهَ وَ هُوَ يُحِبُّهُ فَيَقُولُ لِجَبْرَئِيلَ- اقْضِ لِعَبْدِي هَذَا حَاجَتَهُ وَ أَخِّرْهَا فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ لَا أَزَالَ أَسْمَعُ صَوْتَه.
[4]. شوري(42) / 11.
[5]. نساء(4) / 93.
[6]. زخرف(43) / 55.
[7]. آلعمران(3) / 142.
[8]. رك: كافي، ج4، ص 231؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ، فَوَجَدَهَا؛ فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذلِكَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَهَا.
[9]. بقره(2) / 30.)
[10]. نور(24) / 37.
[11]. اعراف(7) / 143.
[12]. احزاب(33) / 41.
[13]. بقره(2) / 200.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org