قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد7.63 مگابایت

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 93/05/02، مطابق با شب بيست‌وهفتم رمضان 1435 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

محبت خدا

(49)

حيات از آنِ اوست

 

در جلسات گذشته به گفت‌وگو در باره بعضي از اوصاف اهل دنيا، و اهل آخرت كه خداوند متعال در شب معراج براي پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله بيان فرموده، پرداختيم.

زندگي و مرگ حقيقي

ويژگي‌هاي اهل آخرت چنين ادامه يافته است: النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ، يَدْعُونَ الْمُدْبِرِينَ كَرَماً وَ يُرِيدُونَ الْمُقْبِلِينَ تَلَطُّفاً، قَدْ صَارَتِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُمْ وَاحِدَةً[1]. در اين فراز به سه خصوصيت اهل آخرت اشاره كرده، كه در اين جلسه به اولين ويژگي مي‌پردازيم. در نظر آخرتيان مردم مرده‌اند، و تنها خداست که برايشان زنده است. در اين عبارت مقصود از مرده بودن مردم چيست؟ روشن است كه مقصود مرگي نيست كه قلب و مغز آدمي را از کار مي‌اندازد و اندام‌هايش را غير فعال مي‌كند؛ چون در اين عالم اهل آخرت و اهل دنيا، همه چشم و گوش دارند، حرکت مي‌کنند، نفس مي‌کشند، و.... بنا براين، در اين عبارت «موت» معني ديگري دارد كه مجاز يا استعاره است، يا به حقيقتي فراتر از فهم عمومي اشاره مي كند.

در قرآن نيز تعبيراتي مشابه اين به چشم مي‌خورد: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى[2]؛ خداوند خطاب به پيغمبر صلوات‌الله‌عليه‌و‌آله مي‌فرمايد: نگران نباش که اين مردم به تو ايمان نمي‌آورند؛ چون اين مردم مثل مردگاني هستند كه نمي‌توان آنها را به شنيدن واداشت. اطلاق واژه «مَوْتَى» بر كساني که ايمان نمي‌آورند، به جهت آن است كه ايشان آنچه را بايد بفهمند، نمي‌فهمند، و آنچه را بايد انجام دهند، نمي‌كنند. نظير اين اطلاق در آيات ديگر قرآن هم سابقه دارد. هم‌چنان‌ که در اين آيه مي‌فرمايد: أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا[3]. اين آيه در مقام مقايسه دو گروه از انسان‌ها مي‌فرمايد: آيا کسي که مرده بود، و ما او را زنده کرديم و برايش نوري قرار داديم که در پرتو آن در ميان مردم حرکت کند، مانند کسي است که در ظلمت‌هايي به سر مي‌برد و نمي‌تواند از آنها خارج شود؟ گروه اول كساني هستند كه گمراه بودند؛ ولي با استفاده از نور هدايت الهي حق و باطل را از يك‌ديگر تميز مي‌دهند و راه سعادت‌شان را پيدا مي‌کنند؛ در مقابل، گروه ديگر در ظلمت‌ها فرو رفته‌اند و اميدي به خارج شدنشان از اين ظلمت‌ها نيست. اين آيه در واقع تقابلي بين دو گروه از انسان‌ها را بيان مي‌كند: گروه اول، مردگاني كه با نور هدايت خدا زنده شده‌اند، و گروه دوم، امواتي كه در ظلمات فرو غلطيده‌اند و اميدي به نجاتشان نيست. اما در فراز مذكور از حديث معراج تقابل بين انسان‌ها و خداست؛ النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى، وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ؛ نزد اهل آخرت هيچ يك از مردم بهره‌اي از حيات ندارند و مانند مردگان‌اند، و زنده فقط خداست.

در اين فراز منظور از حيات آن است كه موجودي مستقلاً منشأ اثر باشد و آخرتيان، از آنجا كه در توحيد افعالي به مرتبه‌اي رسيده‌اند كه فقط خداي متعال را مؤثر حقيقي در عالم مي‌دانند، از نظر ايشان زنده واقعي، فقط خداوند است و موجودات ديگري كه  در مراتب گوناگون تأثيراتي در عالم طبيعت دارند، وسايل و ابزارهايي هستند كه تأثيرشان عاريه‌اي و از سوي خداوند است و هرگاه او بخواهد، اين تأثير را از آنها مي‌گيرد. تنها قدرتمندي كه هيچ‌کس نمي‌تواند قدرتش را بگيرد، در همه جا حضور دارد، و اراده‌اش در همه چيز نافذ است، خداست. اهل آخرت به چنين مرتبه‌اي از توحيد افعالي رسيده‌اند که فقط خدا را مستقلاً مؤثر مي‌بينند.

مؤثر حقيقي

قرآن عنايت خاصي دارد که تمام پديده‌هاي عالم را به خدا نسبت دهد. در آيات مختلفي مي‌فرمايد: ما ابرها را پديد مي‌آوريم، آنها را به حرکت در مي‌آوريم و به سوي زمين‌هاي خشک سوق مي‌دهيم؛ ما ابرها را مي‌بارانيم و در اثر بارش ابرها زمين را مي‌رويانيم؛ ما از گياه‌ها، دانه‌ها و ميوه‌هايي كه مي‌رويانيم، شما را روزي مي‌دهيم، حتي دانه‌هايي که روي زمين مي‌افتد، ما آنها را مي‌شکافيم. اين رويكرد خاصي است كه در سراسر قرآن به صورت‌هاي مختلف ديده مي‌شود. اين امر در خصوص کارهاي اختياري آدميان نيز جريان دارد؛ کارهايي كه اگر دخالت اختيار نبود، آدمي در برابر آنها مسئوليتي نداشت و جايي براي پاداش و کيفر باقي نمي‌ماند. يكي از اين كارها ايمان است. اگر پذيرش هدايت و ايمان آوردن آدمي از سر اختيار نباشد، چه ثمري دارد؟ اما خداوند ايمان آوردن بندگان را نيز به خود نسبت مي‌دهد؛ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ[4]؛ هيچ‌کس نمي‌تواند بدون اذن خداوند ايمان بياورد. دليل تأكيد قرآن بر اين كه همه كارها به دست خدا انجام مي‌شود،‌ اين است كه مردم توجه داشته باشند كه فراتر از اسباب مادي و طبيعي كه بشر آنها را تجربه كرده و مي‌شناسد، نظام ديگري بر همه كارها و اتفاقات عالم حاكم است.

براي تقريب به ذهن اتومبيلي را در نظر بگيريد كه در حال حركت است‌. اگر از مهندسي سؤال شود كه اين اتومبيل چگونه حركت مي‌كند، او در پاسخ مي‌گويد: بنزين در موتور آن با هوا تركيب شده، مي‌سوزد، و در نتيجه، انرژي شيميايي آن به انرژي حرکتي تبديل مي‌شود. اين انرژي موتور را به حركت در آورده، به واسطه قواي محركه، چرخ‌هاي اتومبيل را مي‌چرخاند؛ در نتيجه اتومبيل حركت مي‌كند. اين پاسخ درست است؛ اما اگر راننده‌اي پشت فرمان اتومبيل نباشد، چگونه حركت خواهد كرد؟ شايد راننده ديده نشود، اما اتومبيل علاوه بر انرژي و قواي محركه، به راننده نيز نيازمند است. بسياري از ما در جريان حوادث و اتفاقات عالم، فقط تأثير عوامل مادي را مي‌بينيم، ولي توجه نداريم كه علاوه بر اين عوامل، عامل ديگري فراتر از آنها نيز براي كنترل و هدايت امور لازم است. اين نظام را دست ديگري، فوق اين اسباب مي‌چرخاند. انساني که ‌فکر مي‌كند،‌ تصميم مي‌گيرد، اراده مي‌کند، و با قدرت بدني‌اش دست و پاي خود را براي انجام كاري حرکت مي‌دهد، نيز از اين نظام خارج نيست. اگر ما اندكي از عالم طبيعت فراتر برويم و نظام فوق اسباب طبيعي را ببينيم، مشاهده مي‌كنيم كه همه عوامل موجود در عالم مادي تحت مديريت دستگاه ديگري اداره مي‌شود. البته اين امر به معناي نفي تأثير آنها نيست؛ بلكه اثرگذاري اين عوامل تحت تأثير آن مديريت است. قرآن با تأكيد بر نقش خداوند در همه امور قصد دارد بشر را از تنگناي اسباب مادي فراتر ببرد و نگاهش را متوجه عاملي فراتر از عوامل ظاهري كند؛ تا آدمي راننده‌اي كه فرمان را در اختيار دارد،‌ نيز ببيند.

معمولاً آدميزاد در رفتارهايش فقط عوامل ظاهري را مي‌بيند و توجهي به جايگاه خداوند ندارد. آدمي گرسنه مي‌شود؛ براي رفع گرسنگي بايد غذا بخورد؛ براير تهيه غذا بايد پول بدهد؛ براي به دست آوردن پول ياد كار كند؛ در اين ميان نقش خدا چيست؟ البته اغلب انسان‌ها وجود خدا را قبول دارند؛ اما از تأثير او در جريانات و حوادث عالم غافل‌اند. اين همان ظلماتي است که آدميزاد در آن سير مي‌كند. هر کس به اندازه ايمانش از اين ظلمات روزنه‌اي به نور باز مي‌كند. برخي در گرفتاري‌ها به ياد خدا مي‌افتند؛ خداوند اينان را به كساني تشبيه مي‌كند كه رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ[5]؛ كساني كه در كشتي نشسته‌اند و طوفاني سهمگين کشتي‌اشان را به هر سو مي‌كشاند و هراس از غرق شدن سراسر وجودشان را فرا گرفته و اميدي به هيچ‌كس ندارند. در چنين موقعيتي آدمي چاره‌اي جز اين ندارد كه دست به دامان خدا شود؛ از همين‌رو، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرين‏[6]؛ اما همين كساني كه ملتمسانه خدا را مي‌خوانند، زماني كه نجات يافتند، و پايشان به ساحل امن رسيد، باز خدا را فراموش مي‌كنند؛ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ[7]. اغلب ما اين‌گونه‌ايم. قرآن کريم که نور الهي است به دنبال آن است كه  ما را از اين ظلمت‌ها نجات دهد، تا ما دست خدا را در همه جا ببينيم و توجه و اميدمان به او باشد. هر کسي به اندازه معرفت و ايمانش از تذكرات قرآن بهره‌اي مي‌گيرد.

بر خلاف اغلب ما كه در زندگي براي خدا حسابي باز نمي‌کنيم و چشم اميدمان فقط به مردم است، بعضي از بندگان خداوند، در هر حالي توجهشان به خدا است؛ كساني كه خدا را اين‌گونه توصيف مي‌كنند: وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ[8]. زماني كه نمرود از حضرت  ابراهيم پرسيد: خداي تو کيست، آن حضرت پاسخ داد: كسي كه غذا را به من مي‌خوراند، و آب را به من مي‌نوشاند؛ نگفت به من روزي مي‌دهد؛ گفت مي‌خوراند. وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[9]؛ اگر بيمار شوم، اوست که مرا شفا مي‌دهد؛ پزشك و دارو به جاي خود، اما آن‌كه شفا مي‌دهد،‌ خداست. از همين‌رو، مي‌فرمايد: إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[10]. بندگان خالص خدا چنين كساني  هستند. هنگامي كه حضرت ابراهيم را به‌وسيله منجنيق به سوي آتش پرتاب كردند، جبرئيل ظاهر شد و به آن حضرت عرض كرد: آيا كاري داري كه برايت انجام دهم؟ جناب ابراهيم پاسخ فرمود: أَمَّا إِلَيْكَ‏ فَلَا[11]؛ من به شما نيازي ندارم؛ هر چند نسبت به خدا سر تا پا نيازم. ويژگي اين بندگان خدا آن است كه النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى؛ مردم در نظرشان مانند مردگاني هستند كه منشأ اثري نيستند؛ با آنها معاشرت مي‌کنند، به ايشان احترام مي‌گذارند، در صدد رفع حوائجشان بر مي‌آيند،  اما آنها را در هيچ يك از امورشان منشأ اثر نمي‌دانند، چون همه امور از جاي ديگري تدبير مي‌شود. البته هر كسي بايد وظايفي كه نسبت به خود، خدا و ديگران دارد، انجام دهد؛ اما ميزان تأثيرگذاري رفتارهاي ما به اندازه‌اي است كه او تدبير کرده باشد؛ همه موجودات ابزاري هستند كه ميزان تأثيرشان  بستگي به اذن خدا دارد. هر گاه خداوند اجازه دهد، كاري از آنها ساخته است؛ اعم از آن‌كه کار عادي باشد؛ مثل: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله[12]؛ يا کاري غير عادي مثل شفاي بيماران به دست حضرت عيسي عليه‌السلام باشد؛ وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي[13].

تأثير بينش در رفتار

آخرت‌جويان كه در نزدشان همه مردم مرده‌اند،‌ حيات را منحصراً از آنِ خدا مي‌دانند؛ وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ. كسي كه به چنين بينشي كه ارمغان انبيا براي بشر است، دست بيابد، زندگي‌اش چگونه مي‌شود؟ شکل زندگي او کلاً تغيير مي‌كند. اگر ما نگاهي به زندگي خودمان بياندازيم، مي‌بينيم براي رسيدن به اهدافمان دست به هر كاري مي‌زنيم، تعريف و تمجيد مردم برايمان ارزشمند است، براي كسب پست و مقام نقشه‌ها مي‌كشيم، زد و بندها مي‌كنيم، سال‌ها فکر مي‌کنيم و نقشه مي‌کشيم، چه بسا به دروغ و دغل متوسل مي‌شويم تا شايد روزي در انتخابات پيروز شويم و چند صباحي بر صندلي رياست تكيه بزنيم. معني اين رفتارها اين است كه حيات را متعلق به آدميان مي‌دانيم و معتقديم اينان هستند که مي‌توانند با تبليغات، هزينه كردن و... پست و مقام را براي ما فراهم کنند. نقش خدا در اين ميان چيست؟ شايد فكر مي‌كنيم شأن خداوند بالاتر از آن است كه در اين امور وارد شود! اما قرآن درباره خدا مي‌فرمايد: تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ[14]؛ هر خيري منحصراً به دست اوست. در آيه ديگري نيز مي‌فرمايد: وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ[15]؛ اگر خداوند براي کسي خير بخواهد، هيچ‌کس نمي‌تواند جلوي آن را بگيرد، و اگر اراده سوئي درباره کسي داشته باشد، هيچ‌کس نمي‌تواند تقدير خدا را تغيير دهد. با اين اوصاف، چه کسي را مي‌توان زنده حساب کرد؟

وَ اللَّهُ عِنْدَهُمْ حَيٌّ قَيُّومٌ كَرِيمٌ؛ از نظر آخرتيان همه نعمت‌ها از لطف و کرم اوست؛ تدبير عالم تكويناً و تشريعاً به دست اوست. اما اغلب مردم يا اين سخنان را باور نمي‌كنند، و يا از آن غفلت مي‌ورزند و ناسپاسانه در پي اسباب مي‌دوند. شايد از همين‌رو بود كه مرحوم شيخ‌غلامرضا كوچه بيوكي كه از علماي وارسته يزد بود، با لهجه شيرين يزدي مي‌گفت: «جونُم! عقلت رو عوض کن!» ما بايد بينش‌مان را تغيير دهيم و باور كنيم كه سر رشته كارها در دست فلان و بهمان نيست؛ به خاطر داشته باشيم كه خدايي هست كه همه كارها به دست اوست. اگر از اين امر غافل شويم، سنت‌هاي الهي گريبانگيرمان مي‌شود.

سنت‌هاي تخلف ناپذير الهي

خداوند در اجراي سنت‌هايش با هيچ کس، حتي پيامبرانش رودربايستي ندارد. مگر خداوند با حضرت يونس عليه‌السلام چه كرد؟ حضرت يونس سال‌ها مردم را به دين خدا دعوت کرد؛ اما آنها ايمان نياوردند. او هم از خدا برايشان طلب عذاب كرد. زماني كه آثار عذاب الهي ظاهر شد، حضرت يونس از مردم فاصله گرفت؛ كاري كه در منطق رحمت الهي چندان مطلوب نيست. وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ[16]؛ حضرت يونس خشمگينانه از مردم دوري جست؛ در حالي‌كه تصور مي‌كرد ما به خاطر اين ترك اولي بر او سخت نمي‌گيريم. مكافات خطاي حضرت يونس اين بود كه در شكم نهنگي گرفتار شد و راه نجاتي از آنجا نداشت؛ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِين. يونس در شكم نهنگ متوجه خطاي خود شد و به توبه و تسبيح خدا پرداخت. خداوند نيز او را نجات داد. با اين حال، در آيه ديگري مي‌فرمايد: فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ[17]؛ اگر او از اشتباه خود باز نگشته بود، تا ابد گرفتار اين سنت الهي بود؛ چون خدا با پيغمبرش هم رودبايستي ندارد. از همين‌رو به پيغمبر اسلام هم مي‌فرمايد: وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ[18]؛ به همه انبيا اقتدا کن؛ اما مثل جناب يونس نباش و در شرايط سخت هم صبر کن؛ فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ[19].

خداوند در اجراي سنت‌هايش خيلي سخت‌گير است و حتي پيامبران هم از اين امر استثنا نيستند؛ لذا ما هم نبايد تصور کنيم مسلمان و شيعه و انقلابي بودن، شركت در جنگ و جانباز شدن، و ... امتيازاتي است كه موجب مي‌شود ما در درگاه خدا نورچشمي و تافته جدا بافته محسوب شويم و اشتباهاتمان ناديده گرفته شود. حساب‌ خدا دقيق است. هر کاري مي‌‌کنيد، پاداشش محفوظ است؛ ناشکري کردن، و غفلت از خدا و به در خانه غير خدا رفتن هم حساب خودش را دارد. چنين كسي را خدا به خودش وامي‌گذارد و به او مي‌گويد: حال که سراغ ديگران رفتي، برو و به من کاري نداشته باش!

 اگر مي‌خواهيم در زندگي دنيايمان و براي آخرت‌مان از الطاف الهي و امدادهايش بهره‌مند باشيم و از بلاها و وساوس نفساني و شيطاني محفوظ بمانيم، بايد بنده خدا باشيم و خود را در مقابل خدا هيچ حساب کنيم؛ حتي خودمان را لايق ندانيم كه مستقيماً با خدا حرف بزنيم؛ هميشه مؤدبانه اولياي خدا را واسطه قرار دهيم و با توسل به آنها رو به درگاه الهي بياوريم. اين نيز لطف خداست كه بنده خطاكار آن‌گاه كه از سر خجلت نمي‌تواند رو به درگاه خداوند آورد، بندگان صالح و شايسته‌اش را نزد خدا واسطه مي‌كند و شرم‌گنانه نجوا مي‌كند: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي‏ عِنْدَكَ‏ وَ حَجَبَتْ‏ دُعَائِي‏ عَنْكَ‏ وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ... فَهَا أَنَا ذَا مُسْتَجِيرٌ بِكَرَمِ وَجْهِكَ وَ عِزِّ جَلَالِكَ مُتَوَسِّلٌ إِلَيْكَ مُتَقَرِّبٌ إِلَيْكَ بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ أَكْرَمِهِمْ عَلَيْكَ وَ أَوْلَاهُمْ بِك‏[20]؛ خدايا! اگر گناهان رويم را سياه کرده و بين من و تو حجابي كشيده كه صدايم را نمي‌شنوي، من بهترين بندگانت را به درگاهت واسطه قرار مي‌دهم.

اميدواريم خداوند به برکت دوستانش ذره‌اي از اين معرفت را به قلب ناقابل ما هم عنايت بفرمايد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


[1]. بحار الأنوار، ج‏74، ص: 28.

[2]. نمل(27) / 80.

[3]. انعام(6) / 122.

[4]. يونس(10) / 100.

[5]. عنكبوت(29) / 65.

[6]. يونس(10) / 22.

[7]. عنكبوت(29) / 65.

[8]. شعراء(26) / 79.

[9]. شعراء(26) / 80.

[10]. انعام(6) / 162.

[11]. الأمالي للصدوق، ص 457.

[12]. آل‌عمران(3) / 145.

[13]. مائده(5) / 110.

[14]. آل‌عمران(3) / 26.

[15]. يونس(10) / 107.

[16]. انبياء(21) / 87.

[17]. صافات(37) / 143-144.

[18]. قلم(68) / 48.

[19]. احقاف(46) / 35.

[20]. بحار الأنوار، ج‏99، ص 172، باب الزيارات الجامعه.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org