- جلسه اول؛ مراتب و شرايط محبت خدا
- جلسه دوم؛ تعريف محبت
- جلسه سوم؛ اقسام محبت
- جلسه چهارم؛ شدت و ضعف محبت
- جلسه پنجم؛ محبت خدا و حب انسان به صفات کمال
- جلسه ششم؛ راهي براي جلب محبت
- جلسه هشتم؛ خلوت شبانه با خدا؛ لازمه محبت به او
- جلسه نهم؛ مناجات با خدا در كنار وظايف ديگر
- جلسه دهم؛ کارهايي که خدا دوست دارد
- جلسه يازدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه دوازدهم؛ محبت اولياي خداوند، لازمه محبت اوست
- جلسه سيزدهم؛ حمد خدا؛ نقطه اوج محبت
- جلسه چهاردهم؛ دشمني با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا
- جلسه پانزدهم؛ عوامل و موانع محبت خدا
- جلسه شانزدهم؛ راههاي دريافت محبت الهي
- جلسه هفدهم؛ حب فيالله
- جلسه هجدهم؛ اکسير محبت
- جلسه نوزدهم؛مراتب محبت خدا
- جلسه بيستم؛ مراتب محبت خدا
- جلسه بيستويکم؛ درجات محبت اهلبيت عليهمالسلام
- جلسه بيستودوم؛ حديث معراج؛ دريايي از معارف براي سير و سلوک
- جلسه بيستوسوم؛ زندگي گوارا در سايه توجه و اعتماد به خدا
- جلسه بيستوچهارم؛ حيات پايدار؛ تلاش براي سعادت اخروي
- جلسه بيستوپنجم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوششم؛ دنيا و آخرت
- جلسه بيستوهفتم؛ آخرت در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام
- جلسه بيستوهشتم؛ عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
- جلسه بيستونهم؛ گام به گام؛ تا آسمان
- جلسه سيام؛ عالم محضر خداست
- جلسه سيو يکم؛ پله، پله؛ تا خدا
- جلسه سيو دوم؛ محبت؛ ميوه مراقبه
- جلسه سيوسوم؛ چشم دل باز كن، كه جان بيني
- جلسه سيوچهارم؛ خداوند، مربي سالك اليالله
- جلسه سيوپنجم؛ دنيا؛ پرتگاه مرگبار يا راه رشد؟
- جلسه سيوششم؛ هذا هو العيش الهنيء
- جلسه سيوهفتم؛ رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
- جلسه سيوهشتم؛ نشانههاي دلدادگي
- جلسه سيونهم؛ يك قلب و يك محبت
- جلسه چهلم؛ فقيران خدايي!
- جلسه چهلويکم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلودوم؛ رابطه زهد، با پيشرفت اقتصادي
- جلسه چهلوسوم؛ ويژگيهاي اهل دنيا
- جلسه چهلوچهارم؛ حيا؛ برجستهترين ويژگي اهل آخرت
- جلسه چهلوپنجم؛ دوري از حماقت
- جلسه چهلوششم؛ محبت به مخلوقات خدا
- جلسه چهلوهفتم؛ اهل آخرت؛ بيداردلان دائمالذكر
- جلسه چهلوهشتم؛ رابطه عاشقانه عبد و معبود
- جلسه چهلونهم؛ حيات از آنِ اوست
- جلسه پنجاه؛وحدت دنيا و آخرت
- جلسه پنجاه و يكم
صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
صداي اين جلسه را از اينجا بشنويد | 7.34 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 93/4/12، مطابق با شب ششم رمضان 1435 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محبت خدا
(28)
عوامل اجتماعي سعادت اخروي و وظايف دولت
اشاره
در جلسات اخير به بحث درباره فرازي از حديث معراج پرداختيم که در آن خداي متعال خطاب به پيغمبر اکرم صلواتالله عليه و آله فرمود: وَ أَمَّا الْحَيَاةُ الْبَاقِيَةُ فَهِيَ الَّتِي يَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ تَصْغُرَ فِي عَيْنَيْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ[1]؛ به مناسبت اينكه در اين حديث توصيه به كوچك شمردن «دنيا» شده است، مباحثي را در باره «دنيا» و «آخرت» از ديدگاههاي مختلف مطرح كرديم و ابتدا مفهوم هستيشناختي اين دو واژه را به عنوان دو بخش از عالم هستي كه يكي بعد از ديگري تحقق پيدا ميکند، بيان كرديم؛ مفهومي كه بررسي آن به فلسفه و کلام مربوط ميشود. در ادامه، مفهوم ديگر «دنيا» و «آخرت» را به عنوان دو بخش از زندگي انسان مطرح كرده و گفتيم انسان موجودي است كه در اين دنيا پا به عرصه وجود ميگذارد و پس از مدتي محدود، با گذر از مرحله مرگ، به بخش دوم از حياتش كه ابدي و پايدار است، وارد ميشود. اين مفهوم «دنيا» و «آخرت» در انسانشناسي فلسفي مورد بررسي قرار ميگيرد. سرانجام به بيان مفهوم ديگري از اين دو واژه پرداختيم كه در اخلاق از آن بحث ميشود. اين مفهوم، در مقام ارزشگذاريِ اين دو عرصه از زندگي آدمي است. لازم به ذكر است اين ارزشگذاري در فرهنگ ديني قابل طرح است و شايد در فرهنگهاي ديگر به اين صورت سابقه نداشته باشد. در اين زمينه گفتيم منظور واقعي از نكوهش دنيا و بها دادن به آخرت، خود آنها نيست؛ بلکه دلبستگي و تعلق ما به دنيا و آخرت مورد سنجش قرار ميگيرد. به تعبير ديگر آنچه مذموم و نكوهيده است، دنياگرايي است که سرانجام به دنياپرستي منتهي ميشود؛ و اين آخرتگرايي است كه مقبول و پسنديده است و مورد ستايش قرار ميگيرد. مذمت دنياگرايي و دنياپرستي به خاطر اصالت دادن به دنيا، و هدف را فداي وسيله کردن است. چون بر اساس بينش ديني، دنيا وسيلهاي براي رسيدن به سعادت آخرت است. كسي كه وسيله را اصل قرار دهد و هدف را فراموش کند، مثل مسافري است که براي رفتن به شهري به راه افتاده، اما در ميانه راه مجذوب فضاي سبز و خرمي شود كه در آن براي استراحت توقف کرده، و فراموش كند كه مقصدش كجا بود. در اين مثال وسيله و مسير مورد مذمت قرار نميگيرد؛ بلكه فراموش کردن هدف و دل بستن به وسيله مذموم است.
اگر فعاليتهاي ما در زندگي دنيا فقط به خاطر منافع و لذائذي باشد که در همين عالم نصيب ما ميشود و نظري به نتايج اخروي آنها نداشته باشيم، اين دنياخواهي است. کسي كه در پي حيات باقي است، بايد نگرشش را به هستي تغيير دهد و بفهمد زندگي اين دنيا با همه عرض و طولش، ابزاري بيش نيست و مثل دوران جنيني است، تا انسان خودش را در اين عالم بسازد و نتيجه رفتارهايش را در عالم ابدي دريافت کند. براي رسيدن به اين نگرش ابتدا شخص بايد معتقد باشد که علاوه بر زندگي گذراي اين دنيا، حيات ابدي ديگري هم خواهد داشت. اين، همان باوري است که جزء اصول دين ماست و ميتواند در رفتار ما اثر بگذارد. همچنين گفتيم دانستن اين مطلب به تنهايي تأثيري در رفتار آدمي ندارد. انسان مطالب زيادي را ميداند، از نفع و ضررش هم آگاه است؛ ولي بسياري از دانستههايش تأثير چنداني در رفتار او ندارد. مثال واضح اين امر اعتياد است. همه از مضرات سيگار، مواد مخدر و مسکرات آگاه هستند؛ ولي كساني عليرغم آگاهي، آنها را استعمال ميکنند. پس چنين نيست که آدمي با اطلاع از ضررهاي يک چيز حتماً از آن پرهيز كند، يا با آگاهي از ثمرات يك كاري حتماً آن را انجام دهد. همه ما معتقديم عبادت ثواب فراواني دارد؛ ولي انگيزه چنداني براي عمل كردن به اين دانش خود نداريم. لازم است عامل ديگري به اين اعتقاد ضميمه شود تا رفتارهاي ما بهگونهاي تنظيم گردد که به سعادت آخرت بيانجامد.
نقش محيط در رفتار انسان
البته ممکن است عقل بشر تا حدودي براي واداشتن او به فعاليتهايي كه زحمت چنداني ندارد، كارساز باشد؛ اما انجام بعضي كارها مستلزم چشمپوشي از خوشيها و لذتهايي است كه ناديده گرفتن آنها به راحتي ميسر نيست. در چنين مواقعي چگونه ميتوانيم از اعتقاد و باورمان استفاده کنيم، تا آنچه را ميدانيم به مرحله عمل برسانيم و علم و عملمان همسو و موافق باشند؟ اصولاً رفتارهاي ما چگونه شکل ميگيرد و ما بعد از آگاهي از خوب يا بد بودن يك رفتار بر چه اساسي آن را انتخاب ميکنيم و تصميم به انجامش ميگيريم؟ چرا گاهي انسان برخلاف دانستههايش عمل ميکند؟ پاسخ علمي اين سؤالات بر عهده متخصصان روانشناس است؛ اما براي روشن شدن بحث به اين مثال ساده توجه كنيد: نوجواني را تصور كنيد كه تحت تربيت پدر و مادر آموخته كه تماشاي فيلمهاي مبتذل كار درستي نيست و تا زماني كه در خانه است اين مسأله را رعايت ميكند. اما اين نوجوان وقتي وارد جمع دوستان خود ميشود، ميبيند اغلب آنها با آب و تاب در باره فلان فيلم گفتوگو ميكنند و در برابر بياطلاعي او از اين فيلم عكسالعمل منفي نشان داده و پاسخ منفياش به تماشاي چنين فيلمهايي را تخطئه و تمسخر ميكنند. با تكرار اين جريان او نيز تدريجاً تحت تأثير اين جو قرار گرفته و با کمرنگ شدن اعتقادي كه در خانه آموخته بود، تسليم دوستان خود ميشود. همه ما كمابيش چنين وضعيتي را در محيط اجتماع تجربه کردهايم. اين، يعني غير از اعتقاد به خوب يا بد بودن يک عمل، عوامل محيطي هم در رفتار انسان خيلي مؤثر است.
يکي از گرايشات آدمي كه تفصيلاً در روانشناسي مورد بحث قرار گرفته، اين است كه تمايل دارد مثل رفقا و همسالانش باشد. اين گرايش در كودكان و نوجوانان بيشتر است. از همينرو اگر انسان در محيطي قرار بگيرد که متناسب با اعتقادات اوست، باورهايش تقويت شده و ارادهاش براي رفتار بر اساس آنها بيشتر ميشود. اما اگر محيط بر خلاف باورهاي آدمي باشد، ابتدا تضادي در درون او بين اعتقاداتش با محيط ايجاد ميشود؛ خانواده كودك را از انجام كاري نهي ميكنند؛ اما در مقابل، دوستانش او را به انجام آن كار تشويق ميكنند و او در اين ميان متحير ميماند كه حرف كدام يك را بپذيرد. اين تضاد و تحير تدريجاً به نفع افکار عمومي تغيير ميكند، تا جايي كه اعتقاداتش رنگ ميبازد. مگر نشنيدهايد كه ميگويند: «خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو!» از اينجا ميتوان فهميد تأثير شرايط محيطي اگر بيش از شناخت آدمي نباشد، کمتر نيست. از همين رو براي ترويج يك ارزش در جامعه، برگزاري يک کلاس يا مطالعه يك كتاب کافي نيست؛ بلكه بايد محيط هم براي اين امر آماده شود. اگر اقتضائات محيط بر خلاف مقتضيات کتاب و درس و قرآن و حديث و منبر و موعظه باشد، تضادي بين آنها پيدا ميشود و در نتيجه يا برآيند هر دو صفر ميشود، يا سرانجام محيط غالب ميشود.
راههاي سالمسازي محيط
با توجه به اين مسأله، آيا اسلام که از انسان خواسته رفتار و گفتارش با نيت پاك و به انگيزه آخرت باشد، تا در اين دنيا کمالاتي را کسب کند و در نتيجه به سعادت اخروي برسد، ممکن است نسبت به محيط بيتفاوت باشد؟ آيا اسلام دستوري براي اصلاح محيط و هماهنگسازي آن با اعتقادات ديني ندارد؟ اگر دين براي راهنمايي بشر و سوق دادن او به سعادت ابدي آمده، بايد براي فراهم کردن شرايط لازم محيطي هم کاري کرده باشد. اين، همان تربيت است، كه در اصطلاح قرآني تزکيه ناميده ميشود. وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ[2] تعليم و تزكيهاي که به عنوان وظيفه پيغمبران در قرآن معرفي شده است. بنا براين غير از تعليم، لازم است شرايط عمل نيز فراهم شود تا آدمي به سوي انجام آن سوق داده شود؛ نه اين که عوامل محيطي بر ضد آن باشند.
همه ما ميدانيم اسلام در جهت فراهم كردن راهكارهاي لازم در اين زمينه علاوه بر موظف كردن پدر و مادر نسبت به تربيت صحيح كودك، تکاليف عام ديگري را براي همه مسلمانان قرار داده تا محيط بر خلاف آموزههاي ديني نباشد. يکي از اين تكاليف امر به معروف و نهي از منكر است. اهميت فراوان اسلام نسبت به امر به معروف و نهي از منكر، و «اعظم الفرائض» ناميدن آنها به اين دليل است كه بدون آنها آموختن مفاهيم مشکلي را حل نميكند؛ بلكه محيط هم بايد مساعد باشد. جواني كه در مجلس موعظه يا دعا شركت كرده و بنا گذاشته که مرتکب معصيت نشود، اگر در كوچه و خيابان دائماً با كساني مواجه شود كه پوشش مطلوبي از نظر اسلامي ندارند، تأثير اشك و زاري، و توبه و انابه او چقدر باقي ميماند؟
اسلام ميگويد بايد محيط هم سالم باشد، تا انسان بتواند به کمال برسد و از همين رو امر به معروف و نهي از منکر را وظيفه همه مؤمنين و از مهمترين واجبات قرار داده و در جهت نظم بخشيدن به اين كار براي مراتبي از آن مسئولان خاصي مشخص كرده است. همه شما در فتاواي مراجع عظام تقليد ديدهايد كه امر به معروف و نهي از منکر در حد تذکر زباني وظيفه همه است؛ اما اگر انجام اين كار مستلزم برخورد فيزيكي باشد، اين جا فرد تكليفي ندارد و دولت اسلامي است كه بايد اين وظيفه را به انجام برساند. در هر جامعهاي کساني براي اين کار مشخص شدهاند. قبلاً محتسب اين كار را انجام ميداد. در زمان پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين صلواتالله عليهما و آلهما، خود ايشان انجام اين وظيفه را بر عهده داشتند. اميرالمؤمنين عليهالسلام تازيانهاش را روي دوش ميگذاشت و شخصاً در بازار به راه ميافتاد و هر جا كار خلافي را ميديد، تذكر ميداد و در صورت لزوم با استفاده از قوه قهريه با آن برخورد ميكرد. امروز وظيفه نيروي انتظامي است که از شعائر و قوانين اسلامي مراقبت كند. اين مسالهاي جدي است که آيا واقعاً دولت وظيفه دارد در اين کارها دخالت کند و در صورت لزوم متخلفان را مجازات و زندان کند يا نه؟
حكومت و آخرت
بحث در باره اين كه حکومت براي چيست، چه وظايفي دارد، تا چه اندازه مجاز به دخالت در امور مردم و محدود كردن آزاديهاي ايشان است، و ديدگاه اسلام با ساير مكاتب چه تفاوتهايي دارد، مربوط به فلسفه سياست است و بررسي همه آنها از حوصله اين جلسه خارج است. آنچه اجمالاً ميتوان گفت اين است كه بر اساس فرهنگ امروز دنيا هر کسي آزاد است كه هر كاري خواست، انجام دهد؛ مگر در مواردي که رفتارش به ديگران ضرري وارد كند. در اينجا قانون مانع او ميشود. دولت فقط در صورتي اجازه اعمال قدرت و جلوگيري از آزادي مردم را دارد، كه رفتاري موجب ضرر به ديگران بشود. اين گرايش كه از جهات مختلف اخلاقي، حقوقي و سياسي قابل بررسي است، به طور کلي ليبراليسم ناميده ميشود و امروز در همه مکاتب حقوقي و سياسي دنيا پذيرفته شده است. بر اساس اين گرايش، انسان آزاد است هر کاري كه خواست انجام دهد؛ مگر اينكه رفتارش براي ديگران مزاحمتي ايجاد كند يا ضرري به آنها بزند. از همينرو همه کشورهاي متمدن دنيا پذيرفتهاند كه يكي از وظايف دولتها جلوگيري از رفتارهايي است كه به ديگران آسيب ميرساند. اگر کسي رفتاري غير بهداشتي انجام دهد كه باعث رواج يک بيماري در جامعه شود، دولت بايد از اين رفتار او جلوگيري كند و حتي در صورتي كه ثابت شود كارش عمدي بوده، بايد مجازات شود. اگر كسي به محيط زيست لطمه بزند، از آن جهت كه اين كار براي عموم مردم ضرر دارد، دولت بايد مانع كارش بشود. حتي براي حفاظت از حيوانات در آستانه انقراض هزينههاي سنگيني صرف ميشود و دولت اجازه نميدهد كسي به بهانه آزادي، اين حيوانات را شكار كند؛ چون انقراض اين حيوانات در نهايت به ضرر مردم است.
بر اساس اين اصل دولت موظف است بهداشت آب شرب را كنترل و حفاظت كند، تا سلامتي مردم تأمين گردد؛ يا براي جلوگيري از گسترش يك بيماري، بايد افراد مبتلا به آن را قرنطينه كند؛ اگر كسي متعرض ناموس ديگران شد، دولت بايد با او برخورد كند. اما آيا اين منطق اختصاص به امورد مادي و دنيوي دارد، يا امور ديگري هم هست كه دولت در قبال آنها مسئوليت دارد؟ اگر ما بر اساس مباني دينيمان به اين نتيجه رسيديم که رفتاري براي سعادت ابدي انسان زيانآور است و موجب ميشود آدمي اليالابد در جهنم بسوزد، آيا دولت نبايد از اين ضرر نيز جلوگيري كند؟ روشن است كه طرف بحث ما در اينجا يك فرد ملحد نيست؛ بلكه كسي است كه اين اصول و مباني را پذيرفته و قبول دارد كه بر اساس آموزههاي اسلامي انجام بعضي از كارها موجب ميشود که شخص با خواري و خفت براي هميشه در آتش بسوزد؛ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا[3]. آيا دولت نبايد شرايطي را فراهم کند که مردم مبتلا به اين ضرر و زيان عظيم نشوند؟
دولت در نگرش الهي، و مادي
در اينجاست که مکاتب سياسي به دو شاخه تقسيم ميشوند: شاخهاي كه مبناي آنها نگرش مادي و ماترياليستي است؛ و شاخه ديگري كه بر تفكر الهي مبتني است. با توجه به اين مسأله است كه دليل تأكيد مقام معظم رهبري بر تحول در مباني علوم انساني روشن ميگردد. بنا به فرموده ايشان بعضي از علوم انساني که در دانشگاهها تدريس ميشود، نه تنها مخالف اسلام است، بلکه ضد اسلام است و باعث تضعيف دين ميشود. روانشناسي، علوم اجتماعي، حقوق و علوم سياسي که امروز در دانشگاهها تدريس ميشود مبتني بر اصول مادي است و شايد نتوان در كتابهاي رايج اين علوم مطلبي در باره ضرر و زيان اخروي و ابدي پيدا كرد. هر چه هست، صحبت از ضرر و منفعت مادي است. حتي كساني ارزش اعلاميه حقوق بشر را بالاتر از قرآن ميدانند؛ به نظر ايشان، اعلاميه حقوق بشر كه توسط چند نفر بر اساس گرايش ليبراليستي تدوين شده، قابل مناقشه نيست؛ اما در قرآن كه از جانب خدا نازل شده، مناقشه ميكنند!
فلسفه حقوق و فلسفه سياستِ مبتني بر گرايشات ماترياليستي اقتضا ميکند دولت فقط نسبت به جلوگيري از ضررهاي مادي و دنيوي اهتمام داشته باشد، و اگر دين هم رفتاري را موجب ضرر دنيوي معرفي كند، دولت مكلف است از آن جلوگيري كند؛ اما اگر امري به دنياي مردم لطمهاي نزند، دولت در برابر خسارتهاي اخروي آن تكليفي ندارد! به عنوان مثال اگر نوعي مشروب الکلي توليد شود كه به گفته اطباء مقدار الکل آن براي بدن زيانآور نباشد، در اينجا دنياگرايان فتوايي غير از نظر دينگرايان صادر ميكنند! اسلام نوشيدن از مشك آبي كه يک قطره خمر در آن ريخته، را جايز نميداند؛ اما كساني به بهانه اينكه مستكننده نيست، يا ممكن است خواص درماني داشته باشد، استفاده از بعضي نوشيدنيهايي كه آلوده به الكل است، را مجاز ميدانند. از اميرالمومنين صلواتالله عليه نقل شده که فرمود: اگر قطره خمري در چاهي بيافتد، از آب آن چاه گياهي آبياري شود، و گوسفندي از آن گياه بخورد، علي گوشت آن گوسفند را نميخورد! علي تا اين حد از خمر پرهيز ميكند؛ اما برخي براي استفاده از آن فِيهِمَا ... مَنَافِعُ لِلنَّاسِ[4] را بهانه ميكنند! چون ممكن است كسي براي مداوا از چنين مشروباتي استفاده کند، آيا دولت نبايد مانع توليد و خريد و فروش آن بشود؟ پس تكليف حرمت آن و خسارتهاي اخروي شرب خمر چه ميشود؟
ممكن است كسي بگويد مردم عقل و شعور دارند؛ خودشان اين مسايل را درك ميكنند؛ پس لازم نيست دولت در اين مسايل دخالت كند! ولي مگر مردم متوجه ضررهاي مادي استفاده از آب و غذاي آلوده و غير بهداشتي نيستند؟ مگر مردم نميدانند آلوده كردن مخزن آب شهر چه خسارتهايي دارد؟ پس چرا در اين مورد بايد متخصصان مختلفي در مراحل مختلف حفر چاه، تصفيه و انتقال آب دخالت كنند و نظر بدهند؟ اما زماني كه مسائل معنوي و اخروي مطرح ميشود، بحث آزادي را مطرح ميكنند و ميگويند نبايد مردم را به زور به بهشت برد؟! مگر سلامتي مردم بايد با زور و اجبار تأمين شود؟! ايجاد تشكيلات و سازمانهاي گوناگون، صرف بودجههاي كلان و به كارگيري متخصصان مختلف براي تأمين بهداشت غذاي مردم اهانت به فهم و شعور آنها نيست؟ مگر مردم خودشان نميخواهند سالم باشند؟ آيا وظيفه دولت در اين زمينه به اطلاعرساني ختم ميشود؟ اما زماني كه اسم دين به ميان ميآيد، گفته ميشود نميتوان مردم را به زور به بهشت برد! مگر به بهشت بردن يعني چه؟ يعني حفظ مصالح ابدي و ماندگار آنها.
دين، و فلسفه سياسي
شارع مقدس از سر لطف، و از آنجا كه ميداند بعضي از مردم کمهمتاند، يا گاهي شرايط اجتماعي به گونهاي است که افراد را به سوي گناه سوق ميدهد، راهكارهايي را انديشيده، تا هر چه بيشتر از فساد جلوگيري شود و مردم تحت تأثير شرايط محيطي و عوامل اجتماعي به طرف جهنم نروند. حال، كسي بگويد دولت در اين زمينه وظيفهاي ندارد؛ مگر وظيفه دولت چيست؟ آيا جلوگيري از ضررهاي اجتماعي کار دولت نيست؟ مگر نه اينكه چنين خسارتي از ضرر ناشي از مواد غذايي غير بهداشتي خيلي بيشتر است؟ انسان در اثر مصرف غذاي آلوده، نهايتاً بايد چند روز ناراحتي و بيماري را تحمل كند؛ اما آلوده شدن به گناه عذاب ابدي را به دنبال خواهد داشت.
تفاوت فلسفه سياسي اسلام با فلسفه سياسي ليبرال در اين است كه آنها براي خدا و آخرت نقشي قايل نيستند و گستره دين را منحصر در نماز، عبادت و رفتارهاي فردي ميدانند و معتقدند مسلمان يا بتپرست، هر يك خودشان بايد به دنبال انجام عبادات شخصيشان باشند و لازم نيست كسي دغدغه دين مردم را داشته باشد؛ مردم خودشان اعمال عباديشان را بلد هستند. آنها ميپندارند دين از مردم چيزي غير از نماز و روزه و سينهزني نميخواهد!
اگر دين آمده تا بشر را از هرچه براي دنيا و آخرتش ضرر دارد، نهي کند، در مرحله اول با بيانات اخلاقي اين امور را تحريم ميكند؛ بدون اينكه متوسل به زور و فشار بشود. در اين مرحله احكام دين فقط در حد موعظه است. اما در مرحله بعد قوانين و مقرراتي را براي جلوگيري از انجام اين كارها وضع كرده، و كساني را كه از اين قوانين سرپيچي كنند، تحت تعقيب قرار داده و مجازات ميكند. زماني احكام دين از حد موعظه فراتر رفته و به قانون تبديل ميشود كه ضمانت اجرا داشته باشد؛ يعني اگر کسي عمداً از آن تخلف کرد، مجازات شود. در اين ميان دستگاه حکومت هم موظف است براي تأمين مصالح جامعه، ابتدا از طريق آموزش در مراكز آموزشي، تبليغ در رسانهها، و ارشاد به وسيله ابزارهاي مختلف مردم را نسبت به آنچه براي ايشان زيانآور است آگاه كند، و در مرحله بعد قوانيني براي جلوگيري از ارتكاب آن اعمال وضع کند. نيروي انتظامي هم بايد متخلفين را تحت تعقيب قرار دهد و دادگاه هم بايد حکم لازم صادر و اجرا كند. دولت اسلامي همانگونه كه از ضررهاي مادي جلوگيري ميكند، بايد از آنچه ضرر معنوي دارد و موجب عذاب ابدي ميشود نيز پيشگيري کند و برخلاف منطق بعضي از دولتمردان، اينكار فقط وظيفه روحانيت و در حد موعظه و نصيحت نيست.
اين مسالهاي اساسي است كه ريشههاي آن بايد در دانشگاه حل شود؛ دانشگاهي که علوم انسانياش بر پايه مباني اسلامي است، وظايف دولتش هم بر اساس مباني اسلامي تبيين ميشود. اين که مقام معظم رهبري ميفرمايد علوم انساني ما بايد براساس مباني اسلامي باشد، به اين دليل است که مباني ماترياليستي ضد اسلام است؛ در حقوق و سياستي كه بر اين اساس تدوين شده، خدا و قيامت و حکم الهي جايگاهي ندارد. با تغيير اين مباني، بسياري از اين تئوريها و دستورالعملهاي مبتني بر آنها تغيير ميكند؛ چيزي كه عليرغم همه تلاشهاي امام و مقام معظم رهبري، متأسفانه بعد از سي و چند سال در کشور ما اتفاق نيفتاده و هنوز هم عملاً همان حقوق و علوم سياسي، و همان فلسفه حقوق و فلسفه سياست ليبراليستي در دانشگاههاي ما تدريس ميشود و در نتيجه دولتمردان ما در زمينه احكام دين احساس وظيفه نميکنند. اين مساله بايد از اساس حل شود که از نظر اسلام دولت چه وظايفي دارد؟ آيا بايد در هنگام ارتكاب معاصي علني جلوي آزادي مردم گرفته شود، يا خير؟ گناه علني در جامعه مثل ميکروبي است که به ديگران سرايت ميکند و همانگونه که دولت موظف است از آلودگيهاي بهداشتي جلوگيري كند، بايد جلوي مفاسد ديني را هم بگيرد؛ البته اگر دولت اسلامي و برخاسته از انقلاب اسلامي است!
اگر به خاطر داشته باشيد بعد از اين که مقام معظم رهبري فرمودند فرهنگ از اقتصاد مهمتر است و اگر رخنهاي در فرهنگ ايجاد شود، قابل ترميم نيست، بعضي گفتند براي امتثال امر ايشان بايد زبان فارسي، گويشهاي محلي، موسيقي سنتي و رقصهاي محلي را ترويج كنيم، تا فرهنگ ما رشد كند! بعضي هم گفتند رشد فرهنگ با محدود كردن اطلاعات و فيلترينگ امكان ندارد! از همين رو ايشان بار ديگر فرمودند: منظور من، فرهنگِ اسلاميِ انقلابي است. اگر پذيرفتيم كه نظام، اسلامي است و دولت اسلامي بايد احکام اسلام را اجرا کند، بايد بدانيم آنچه مربوط به آخرت است، مهمتر از اموري است که به ضررهاي دنيوي منتهي ميشود. چون خسارت اخروي ابدي است؛ در حاليكه ضررهاي دنيوي محدود است. همچنين آنچه به منافع جامعه مربوط ميشود، مهمتر از منافع فردي است. چون ضرر اولي ممكن است ميليونها نفر را شامل شود.
اين اصولي است که از بينش اسلامي برخاسته است؛ البته اگر ما بينش اسلامي را از حد مسجد و حسينيه و عزاداري ايام محرم به همه شئون زندگي فردي و اجتماعي گسترش بدهيم. تمام حرکات و سکنات انسان بايد رنگ خدايي داشته باشد؛ صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً[5]. هر چه در جامعه اسلامي انجام ميگيرد بايد رنگ خدايي داشته باشد. بر اساس اصول و مباني اسلامي مهمترين وظيفه دولت اسلامي رعايت مصالح جامعه اسلامي و برخورد با كساني است كه بر خلاف اين مصالح اقدام مي کنند. از همين رو يكي از کارهاي دولت اسلامي اين است که ابتدا زمينه حركت به سوي بهشت را براي مردم تأمين کند و سپس به دنبال سلامتي و رفاه زندگي ماديشان باشد. چون مهمترين بخش زندگي انسان مربوط به زندگي ابدي او، و در ارتباط با خداست و نميتوان به بهانه اينكه دين براي آزادي است، از زير بار مسئوليت رسيدگي به امور آخرتي شانه خالي كرد. مگر نه اينكه علي عليهالسلام با تازيانه در بازار راه ميافتاد و با متخلفين برخورد ميكرد، چهار انگشت دزد را ميبريد و كساني را كه متعرض ناموس مردم ميشدند، شلاق ميزد؟ آيا علي به اندازه شما دين را نميشناخت؟! آيا قرار است همانگونه که برخي گفتند امام رحمةالله عليه اشتباه کرد، كساني بگويند علي هم اشتباه کرد؟!
با مسائل اساسي جديتر برخورد کنيم؛ اين مسائل را بهتر بفهميم؛ بهتر اثبات کنيم؛ بهتر پيگيري و مطالبه کنيم. دولت ما به نام اسلام است، در اين كشور انقلاب اسلامي واقع شده، صدها هزار از بهترين افراد اين امت شهيد شدند، تا احکام اسلام اجرا شود. فراموش نکنيم، ما بايد اينها را مطالبه کنيم؛ اين وظيفه ديني ماست. البته نبايد بيجهت با ايجاد تنش براي جامعه مشکلاتي ايجاد شود و تا جايي كه ممكن است با بياني محترمانه و مؤدبانه اين مطالبات پيگيري شود. ولي مردم همانگونه كه در مقابل حقوق ماديشان حق اعتراض دارند، درباره امور ديني هم به طريق اولي حق اعتراض دارند. اين حقي است که خدا براي ما قائل شده است و دولتمردان ما بايد توجه داشته باشند كه دولتمرد کشور اسلامياند؛ اين مردم شهيد دادند، تا شما احکام اسلام را اجرا کنيد؛ نه اينكه بگوييد اين كارها به ما مربوط نيست. اجراي احکام اسلام، و حفظ شعائر و ارزشهاي اسلامي از بالاترين وظايف دولت اسلامي است.
وفقناالله واياکم.
[1]. ارشاد القلوب الي الصواب للديلمي، ج1، ص 204.
[2]. آلعمران(3) / 164.
[3]. فرقان(25) / 69.
[4]. بقره(2) / 219.
[5]. بقره(2) / 138.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org