قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس نهم

ارزش و اهميت نماز

و تفاوت درجات بهشتيان

 

ـ تقسيم‌بندى برخى از پندهاى پيامبر

ـ مقام عابدان و شب‌زنده‌داران

ـ تفاوت بهشتيان در بهره‌مندى از مقامهاى بهشتى

ـ علاقه شديد پيامبر به نماز

ـ نماز كليد سعادت و خوشبختى

ـ درك شيرينى عبادت، رمز تداوم آن

 

 

ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان

«يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ لَيُدْخِلُ قَوْماً أَلْجَنَّةَ فَيُعْطيهِمْ حَتّى يَمِلُّوا وَ فَوْقَهُمْ قَوْمٌ فىِ الدَّرَجاتِ الْعُلى، فَإِذا نَظَرُوا إِلَيْهِمْ عَرَفُوهُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنا إِخْوانُنا كُنّا مَعَهُمْ فىِ الدُّنْيا فَبِمَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَيْنا فَيُقالُ: هَيْهاتَ، هَيْهاتَ، إِنَّهُمْ كانُوا يَجُوعُونَ حينَ تَشْبَعُونَ وَ يَظْمَئُونَ حينَ تَرْوُونَ وَ يَقُومُونَ حينَ تَنامُونَ وَ يَشْخَصُونَ حينَ تَحْفَظُونَ.

يا أَباذَرٍّ؛ جَعَلَ اللّهُ جَلَّ تَناؤُهُ قُرَّةَ عَيْنى فىِ الصَّلوةِ وَ حَبَّبَ إِلَىَّ الصَّلوةَ كَما حَبَّبَ إِلَى الْجائِعِ الطَّعامَ وَ إِلَى الظَّمْانِ الْماءَ وَ إِنَّ الْجائِعَ إِذا أَكَلَ شَبِعَ وَ إِنَّ الظَّمْانَ إِذا شَرِبَ رَوِىَ وَ أَناَ لا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلوةِ.

يا أَباذَرٍّ؛ أَيُّما رَجُل تَطَوَّعَ فى يَوْم وَ لَيْلَة اثْنَتَى عَشَرَ رَكْعَةً سِوَى الْمَكْتُوبَةِ كانَ لَهُ حَقّاً واجِباً بَيْتٌ فى الْجَنَّةِ.

يا أَباذَرٍّ؛ مادُمْتَ فىِ الصَّلوةِ فَإِنَكَ تَقْرَعُ بابَ الْمَلِكِ الْجَبّارِ وَمَنْ يُكْثِرْ قَرْعَ بابِ الْمَلِكِ يُفْتَحْ لَهُ.

يا أَباذَرٍّ؛ ما مِنْ مُؤْمِن يَقُومُ مُصَلِّياً إِلاّ تَناثَرَ عَلَيْهِ الْبِرُّ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْعَرْشِ وَ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ يُنادى: يَاابْنَ آدَمَ لَوْ تَعْلَمُ مالَكَ فىِ الصَّلوةِ وَ مَنْ تُناجى ما انْفَتَلْت»

 

تقسيم‌بندى برخى از پندهاى پيامبر

موعظه‌هاى پيامبر كه پيش از اين، مورد بررسى قرار گرفت به سه بخش تقسيم مى‌گردد:

بخش اول:

در بيدار ساختن انسان و غفلت زدايى از او بود؛ زيرا او بر اساس طبيعت حيوانى‌اش، براى

فعاليت‌هاى دنيوى، اشباع غرايز و تمايلات حيوانى، بيشتر انگيزه دارد، از اين جهت مبدء و معاد را فراموش مى‌كند.

گرچه برخى از ابتدا به هدف و غايت آفرينش خود آگاهند، ولى عموم مردم از هدف آفرينش خود غافلند: نمى‌دانند براى چه آفريده شده‌اند، به كجا مى‌روند و چه بايد بكنند. بنابراين بايد آنها را بيدار ساخت و احساس مسؤوليت را در آنها برانگيخت. بخش اول موعظه‌هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جهت غفلت زدايى، توجه دادن انسان به مسؤوليتش بود و اينكه چه سرمايه گران‌بهايى در اختيار اوست كه بايد از آن بهره بردارى كند.

 

بخش دوم:

بعد از آگاه شدن انسان به هدف و ضرورت انتخاب راهى كه آن را به هدف رهنمون سازد، لزوم فراگيرى علم و تحصيل آگاهى مطرح مى‌گردد؛ از اين جهت در بخش دوم به تحصيل علم و وظايف عالمان الهى اشاره رفت. نيز مطرح گرديد، ضرورى‌ترين علمها، علمى است كه هدف آفرينش و راه رسيدن به آن را مى‌شناساند كه آن عبارت است از معارف الهى.

 

بخش سوم:

در اين بخش لزوم عمل به علم و وظايف و تكاليف شناخته شده، مطرح گرديد و اشاره شد كه عمل در دو جهت تحقق مى‌يابد: جهت اول فعاليت‌هاى ايجابى و مثبت؛ يعنى بايدها و كارهايى كه بايد انجام گيرند. جهت دوم فعاليت‌هاى سلبى؛ يعنى نبايدها و كارهايى (محرمات) كه بايد از آنها دورى گزيد. نقطه اساسى اين قسمت، لزوم درك اهميت گناه و بازتاب آلوده گشتن به آن بود. بعد از آن سه بخش در اين درس، بخش چهارم سخنان و موعظه‌هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطرح مى‌گردد.

 

بخش چهارم:

انسان نبايد به انجام واجبات و ترك گناهان اكتفا كند و تصور كند ديگر وظيفه‌اى ندارد.

گرچه رسيدن به اين مرحله خيلى مهم است، ولى اين تازه گامهاى اول، براى رسيدن به هدف است. بديهى است كه بدون دورى از گناهان و انجام واجبات و در يك جمله، بدون برداشتن گامهاى اول، فرد نمى‌تواند قدمهاى بعدى را بردارد؛ ولى اين مرحله، در مقايسه با مراحل باقى‌مانده، راه كوتاهى است كه طى شده است و تازه انسان مسير بس درازى در پيش دارد. پس بايد بيشتر انسان را تشويق به تلاش و فعاليت كرد و در او اين انگيزه را ايجاد كرد كه تنها به انجام واجبات و ترك گناهان و محرمات اكتفا نكند.

 

مقام عابدان و شب زنده‌داران

«يا اباذرّ؛ انّ اللّه جلّ ثناؤه ليُدخل قوماً الجنّة فيعطيهم حتى يملوا و فوقهم قوم فى الدّرجات العلى فاذا نظروا اليهم عرفوهم، فيقولون ربّنا اخواننا كنّا معهم فى الدّنيا فبم فضّلتهم علينا، فيقال هيهات، هيهات، انّهم كانوا يجوعون حين تشبعون و يظمئون حين تروون و يقومون حين تنامون و يشخصون حين تخفضون»

اى ابوذر؛ خداوند گروهى را به بهشت مى‌برد و آنقدر به آنان نعمت مى‌دهد كه خسته مى‌شوند، ولى چون به گروه ديگرى كه در درجات بالاى بهشت قرار دارند، مى‌نگرند آنها را باز مى‌شناسند پس مى‌گويند: پروردگارا اينان برادران ما هستند كه در دنيا با هم زندگى مى‌كرديم، چرا آنان را بر ما برترى دادى؟

در پاسخ گفته مى‌شود: هيهات هيهات، آنگاه كه شما سير بوديد، آنان گرسنگى مى‌كشيدند و آنگاه كه شما سيراب بوديد، تشنه مى‌ماندند (روزه مى‌گرفتند) و وقتى شما خواب بوديد، آنان ايستاده (به نماز مشغول) بودند، و چون شما در خانه‌هاتان مى‌آسوديد، آنان از براى خدا بيرون مى‌شتافتند.

در اين جملات حضرت صحنه‌اى از قيامت را مجسم مى‌سازند، صحنه‌اى كه فرد با انجام واجبات و ترك محرمات به بهشت راه يافته. براى او جاى ندارد كه از جهنم و دركات او سخن گفته شود، چون او از خطر جهنم رهيده است و بهشتى شده است، ولى بهشتى

كوتاه همتى كه به درجات پايين بهشت اكتفا كرده است و همت اين را نداشته كه قدمهاى بلندترى بردارد و به درجات والاتر نايل شود. حال براى او مجسم مى‌سازند كه گرچه تو با انجام وظايف واجبت به بهشت راه يافتى، ولى هستند كسانى كه در بهشت از تو بالاترند و تو سعى كن به مقام آنان نايل شوى.

خداوند بسيارى از مردم را وارد بهشت مى‌سازد و نعمت‌هاى بى‌حسابى به آنها ارزانى مى‌كند، چنان كه تا مدتى سرگرم استفاده و لذت‌جويى از آن نعمت‌ها مى‌شوند. (تعبير حضرت اين است كه آنقدر نعمت در اختيار آنها مى‌گذارند كه خسته مى‌شوند. البته اين تعبير عرفى است والا در بهشت خستگى وجود ندارد، چنانكه خداوند مى‌فرمايد:

«... لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوب»(1)

در بهشت رنج و المى به ما نمى‌رسد و هيچ‌گاه ضعف و خستگى نخواهيم داشت.

پس منظور حضرت اين است كه به هر اندازه بخواهند، نعمت به آنها داده مى‌شود).

اين بهشتيان به يكباره مى‌نگرند كه دوستان آنها به مقامهاى والاترى رسيده‌اند، تعجب مى‌كنند. عرض مى‌كنند: پرودگارا، اينها دوستان ما بودند، ما در دنيا با هم بوديم، در يك صف نماز مى‌خوانديم و در يك سنگر مبارزه مى‌كرديم، چه شد كه آنها را بر ما برترى دادى و مقامهاى عالى‌ترى به آنها بخشيدى؟

به آنها جواب مى‌دهند: شما با آنها تفاوت زيادى داريد، وقتى شما سير بوديد، آنها گرسنگى مى‌كشيدند. آنگاه كه شما سيراب بوديد، آنها تشنه بودند و روزه‌هاى مستحبى مى‌گرفتند. وقتى شما مشغول بهره‌جويى از نعمت‌ها و غذاهاى حلال بوديد، آنها روزه مى‌گرفتند. گرچه شما مرتكب گناه نشديد، ولى آنان در تابستان گرم، شكم خود را از غذا و آب خالى مى‌كردند. شما به اعمال و وظايف واجب خود اكتفا مى‌كرديد و پس از آن به استراحت مى‌پرداختيد، ولى آنها به خواب نمى‌رفتند و مشغول عبادت و راز و نياز با خدا مى‌شدند. به فرموده قرآن آنها كسانى بودند كه:


1. فاطر / 35.

«كانُوا قَليلا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ. وَ بِالاَْسْحارِهُمْ يَسْتَغْفِرُون»(1)

اندكى از شب را به خواب مى‌روند و سحرگاهان از درگاه خداوند طلب آمرزش و مغفرت مى‌كنند.

 

تفاوت بهشتيان در بهره‌مندى از مقامهاى بهشتى

در اين جملات حضرت درجات و مقامات بهشت را يادآور شدند. در آيات و روايات فراوانى تصريح شده، چنانكه جهنم داراى دركات است، بهشت نيز داراى درجات و مقامهايى است. پايين‌ترين مرتبه آن مختص كسانى است كه به واجبات عمل كرده‌اند و بالاترين درجه بهشت «مقام رضوان» است كه مختص اولياى خاص خداوند و مخلصين است.

خداوند مى‌فرمايد:

«وَعَدَاللّهُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِها الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً فى جَنّاتِ عَدْن وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم»(2)

خداوند وعده داده است كه مردان و زنان مؤمن را در بهشت جاودانى كه زير درختانش نهرها جارى است درآورد و در كاخهاى نيكوى بهشت عدن منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودى خداوند را به آنان كرامت كند؛ آن به حقيقت رستگارى بزرگى است.

درباره جمله «رضوان من اللّه اكبر» مرحوم علامه طباطبايى مى‌فرمايد: «رضايت و رضوان الهى از همه نعمت‌هاى بهشت برتر و والاتر است و از اين جهت واژه «رضوان» نكره آورده شده، كه حدى بر آن متصور نيست، يا اينكه رضوان و رضايت خداوند اگر كم هم باشد، از همه نعمت‌ها بزرگتر است، نه از اين جهت كه آن نعمت‌ها از رضايت خداوند


1. ذاريات / 18 ـ 17.

2. توبه / 72.

ناشى مى‌گردد ـ گرچه واقعيت چنين است ـ بلكه از آن جهت كه حقيقت بندگى و عبوديت خدا كه قرآن به آن دعوت مى‌كند، بندگى از روى محبت به خداست، نه به جهت طمع در بهشت و يا ترس از جهنم. برترين سعادت و رستگارى نزد محب اين است كه رضاى محبوبش را جلب كند، نه اينكه براى ارضا و راضى ساختن خود همت گمارد»(1)

بندگى از روى محبت و عشق به خداوند، چنانكه در برخى روايات آمده است، برترين بندگى‌ها و مختص احرار و آزادگان و صالحان است. از اين جهت مى‌توان ادعا كرد بالاترين مقامهاى بهشت «رضوان» است كه به صالحان و آزادگان ـ كه خالصانه خداوند را عبادت مى‌كنند ـ اختصاص دارد.

در ارتباط با مراتب و درجات آخرت خداوند مى‌فرمايد:

«أُنْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض وَ لَلاَْخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجات وَ أَكْبَرُ تَفْضيلا»(2)

بنگر چگونه برخى مردم را بر برخى ديگر فضيلت و برترى داديم، مراتب و درجات آخرت، بيشتر و بالاتر از درجات دنياست.

اين آيه اشاره دارد به اينكه تفاوت درجات آدميان، به كوششها و تلاشهايشان بستگى دارد. چنان نيست، كسى كه عملش اندك است با كسى كه عملش فراوان است، يكسان باشد. علاوه اختلاف درجات و مراتب آخرت، قابل مقايسه با اختلاف مراتب دنيا، در بهره‌مندى از امكانات او نيست؛ چون آخرت به مراتب فراختر از دنياست تا بدان حد كه در تصور نمى‌گنجد.

دليل برترى در دنيا، تفاوت در بهره‌مندى از مال و ثروت و جاه و مقام دنياست، و شكى نيست كه اينها محدودند. ولى دليل برترى در آخرت و اختلاف درجات آن، به ميزان بهرهورى انسانها از ايمان و اخلاص بر مى‌گردد كه اين از حالات دل و قلب انسان است و بدون شك قابل مقايسه با تفاوت‌هاى دنيوى نيست.(3)


1. الميزان، ج 9، ص 354

2. اسراء / 21.

3. الميزان، ج 13، ص 72.

همان‌طور كه اشاره رفت، بيان حضرت در اين بخش اين نكته را به انسان گوشزد مى‌كند كه نبايد به انجام واجبات و ترك محرمات اكتفا كند، البته كسى كه به درجات پايين بهشت رضا مى‌دهد، مى‌تواند به همين حد اكتفا كند، ولى روزى مى‌رسد كه مى‌نگرد، دوستان و اقران او در مراتب عالى‌ترى قرار دارند و در آن روز او حسرت مى‌خورد. براى اينكه ما نيز به آن مراتب عالى دست يابيم، بايسته است از تفريح و استراحت خود بكاهيم، و بيشتر به عبادت بپردازيم.

گفتنى است كه استراحت، در حد ضرورت، مطلوب است و گاهى واجب مى‌گردد و چه بسا خود مقدمه انجام تكليف واجبى است: مثل اينكه اگر استراحت نكند، در حال نماز و عبادت كسل است و نشاط كافى ندارد، يا اگر استراحت نكند، به موقع درس نمى‌تواند، درست آن را بفهمد. سخن در اين است كه استراحت بى‌جا و بيش از حد، اگر موجب جهنم رفتن هم نشود دست كم، شخص را از ديگران عقب مى‌اندازد.

 

علاقه شديد پيامبر به نماز

در ادامه روايت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نماز را به عنوان بهترين و شايسته‌ترين عمل معرفى مى‌كنند كه فرد مى‌تواند، به هنگام فراغت به آن روى آورد:

«يا اباذرّ؛ جعل اللّه جلّ ثناؤه قرّة عينى فى الصّلوة و حبّب الىّ الصّلوة كما حبّب الى الجائع الطّعام و إلى الظّمان الماء و انّ الجائع اذا أكل شبِعَ و انَّ الظّمان اذا شرب روى و انا لا اشبع من الصّلوة»

اى ابوذر؛ خداوند عزوجل نماز را نور ديده من قرار داده است و آن را چنان محبوب من ساخته كه گرسنه غذا را و تشنه آب را دوست مى‌دارد. گرسنه وقتى كه غذا مى‌خورد سير مى‌شود و تشنه وقتى آب مى‌نوشد سيراب مى‌گردد؛ ولى من هرگز از نماز سير نمى‌شوم.

براى كسى كه درصدد است از پيامبر پند گيرد و او را اُسوه خود برگزيده است، بهتر آن

است كه بنگرد، سير و سلوك و رفتار پيامبر چگونه است، لذا در اينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله) خود را به عنوان اسوه عملى معرفى مى‌كند و اين بهترين شيوه تربيتى است، براى كسانى كه عاشق و دوستار پيامبرند و مى‌خواهند قدم در راه او بگذارند.

در روايتى آمده است كه:

«أُحِبُّ مِنْ دُنْيا كُمْ الطّيِبَ وَ النساءَ وَ قُرَّة عَيْنى فى الصّلوة»

از دنياى شما بوى خوش، و زنان را دوست دارم امّا نور چشم من در نماز است.

اينكه حضرت فرمود: «نماز مايه روشنى چشم من است» بهترين تعبيرى است كه انسان نسبت به محبوب خود و كسى كه خيلى دوستش مى‌دارد، به كار مى‌برد و مى‌گويد: فلانى نور چشم من است.

در قرآن خداوند متعال حضرت موسى را مايه روشنى چشم مادرش معرفى مى‌كند، آنجا كه مى‌فرمايد:

«اى موسى به مادرت وحى كرديم كه كودك خود را در صندوقى قرارده و به دريا افكن. آنگاه امواج دريا كودك را به ساحل برساند تا دشمن من و او طفل را از دريا برگيرد و من به لطف خود محبّتى را بر تو افكندم (تا تو را دوست دارند) و تا در پيش چشم من (و با عنايت من) ساخته شوى. تا آنجا كه مى‌فرمايد:

«إِذْ تَمْشى أُحْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ ...»(1)

آنگاه (كه از مادر دور افتادى) خواهرت در جستجو بود تا ترا نزد فرعونيان يافت و گفت مى‌خواهيد يكى را كه شير و تربيت اين طفل را تكفل كند به شما معرفى كنم و ما تو را به مادرت برگردانديم، تا ديدگانش روشن گردد و (به او گفتيم) محزون مباش.

پروين اعتصامى اين داستان را با شعر ترسيم مى‌كند و ما برخى از اشعار او را ذكر


1. طه / 40 ـ 38.

مى‌كنيم:

مادر موسى چو موسى را به نيل *** درفكند از گفته ربّ جليل

خود زساحل كرد با حسرت نگاه *** گفت كاى فرزند خرد بى‌گناه

گر فراموشت كند لطف خداى *** چون رهى زين كشتى بى‌ناخداى

گر نيارد ايزد پاكت بياد *** آب، خاكت را دهد ناگه بباد

وحى آمد كاين چه فكر باطل است *** رهرو ما اينك اندر منزل است

پرده شك را برانداز از ميان *** تا ببينى سود كردى يا زيان

ما گرفتيم آنچه را انداختى *** دست حق را ديدى و نشناختى

پيامبر مى‌فرمايند: نماز مايه روشنايى چشم من است و چون ما نمى‌توانيم اين نكته را درك كنيم، با بيان شيرينى به توضيح آن مى‌پردازند تا براى ما قابل فهم گردد. ما نياز به خوردن و آشاميدن داريم و اگر تا مدتى غذا نخوريم، سخت گرسنه مى‌شويم و مطلوب‌ترين چيز برايمان غذاست و همين‌طور وقتى سخت تشنه مى‌شويم، خيلى به آب علاقه‌مند مى‌گرديم و هيچ چيز را به اندازه قدرى آب خنك دوست نمى‌داريم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايد: علاقه من به نماز مانند علاقه آدم گرسنه و تشنه به غذا و آب است، با اين تفاوت كه آدم گرسنه بعد از خوردن غذا سير مى‌شود و انسان تشنه بعد از نوشيدن آب سيراب مى‌شود، ولى من هيچ‌گاه از نماز سير نمى‌گردم.

با اين بيان اهميت نماز روشن مى‌گردد و اينكه اگر انسان، بعد از انجام واجبات، فرصتى يافت، از بين مستحبات شايسته‌تر اين است كه به نماز روى آورد، چنانكه سيره پيامبر و ائمه معصومين(عليهم السلام) اين بوده است و ما، جهت روشنگرى به چند روايت اشاره مى‌كنيم:

امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايد: على(عليه السلام) چنان بود كه اگر امر ناگوارى برايش پيش مى‌آمد، نماز بر پاى مى‌داشت و مى‌فرمود: «و اسْتَعِنُوا بِالصَّبْرِ و الصَّلوةِ...» (بقره/45)؛ از خدا به صبر و تحمل و نماز يارى جوييد.(1)


1. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 481.

امام سجاد(عليه السلام) مى‌فرمايد:

«ما أُصيبَ أَميرُ الْمُؤمِنينَ بِمُصيبَة إِلاّ صَلّى فى ذلِكَ الْيَوْمِ أَلْفَ رَكْعَةً وَ تَصَدَّقَ عَلى سِتّينَ مِسْكيناً وَ صامَ ثَلاثَةَ أَيّام»(1)

هيچ مصيبتى بر اميرالمومنين پيش نيامد، مگر آنكه حضرت در آن روز هزار ركعت نماز مى‌خواند و به شصت فقير صدقه مى‌داد و سه روز روزه مى‌گرفت.

در باره توجه و مداومت پيامبر بر انجام نماز در بحارالانوار آمده است:

«وَ لَقَدْ قامَ عَلَيْهِ وَ الِهِ السَّلامُ عَشْرَ سِنينِ عَلى أَطْرافِ أَصابِعِهِ حَتّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ...»(2)

پيامبر(صلى الله عليه وآله) ده سال براى نماز روى پا ايستاد، تا اينكه پاهايش ورم كرد و چهره‌اش زرد گشت.

«يا اباذرّ؛ ايِّما رجل تطوّع فى يؤم و دليلة اثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقّا واجبا بيت فى الجنّة»

اى ابوذر؛ هر مردى كه در شبانه روز فزونتر از نمازهاى واجب، دوازده ركعت نماز بگذارد، حق ثابت او بر خداوند، خانه‌اى در بهشت خواهد بود.

 

نماز كليد سعادت و خوشبختى

«يا اباذرّ؛ ما دمت فى الصّلوة فانّك تقرع باب الملك الجبّار و من يكثر قرع باب الملك يفتح له»

اى ابوذر؛ مادام كه در نمازى به كوبيدن درِ خانه پادشاه جبار پرداخته‌اى و هر كس زياد در خانه پادشاه را بكوبد، در به روى او باز مى‌شود.

اين بيان ديگرى است، براى تشويق انسان به نماز. پيامبر مى‌فرمايد: كسى كه نماز مى‌خواند در خانه خدا را مى‌كوبد. كسى كه با خداوند كار دارد، بايد در خانه او برود و نماز


1. بحارالانوار، ج 41، ص 132.

2. بحارالانوار، ج 10، ص 40.

به اين مى‌ماند كه انسان در خانه خدا برود و نمى‌شود كسى زياد در خانه‌اى را بزند و بر درخواست خود اصرار ورزد، اما در به رويش باز نشود؛ آن هم در خانه خداوند.

پس اگر دوست داريد مورد توجه خداوند قرار گيريد و درِ رحمت و اجابت او به رويتان بازگردد، زياد آن در را بكوبيد و بر خواندن نماز مداومت ورزيد. ممكن است در مرتبه اول و دوم به واسطه آلودگى‌هاى انسان، يا به جهت حكمت الهى در باز نشود، ولى بالاخره باز مى‌گردد.

بى‌ترديد درهاى رحمت الهى همواره به روى انسانها باز است، زيرا نمى‌شود از يك طرف مردم را به سوى خود دعوت كند و از طرف ديگر، درهاى رحمت خود را به روى آنها ببندد. درهاى رحمت الهى، تنها به روى تكذيب كنندگان آيات الهى و مستكبران بسته است كه البته آنها خود درهاى رحمت الهى را به روى خود بسته‌اند:

«إِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَروُا عَنْها لا تُفَتَّحُ وَ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ...»(1)

كسانى كه آيات خداوند را تكذيب كنند و از روى تكبر سر بر آن فرود نياورند، هرگز درهاى آسمان به رويشان باز نشود.

گفتنى است آنچه در برخى آيات و روايات آمده است كه براى آسمان در است و يا اينكه در اين روايت آمده است كه مادام انسان در حال نماز است در خانه خدا را مى‌كوبد، به جهت تشبيه معقول به محسوس است، تا مسائل معنوى و ماوراى طبيعى براى ما قابل درك و فهم گردد. حقيقت اين است كه هيچ‌گونه مانعى و حجابى بين بنده و خداوند وجود ندارد و اين اعمال بد انسان است كه مانع توجه او به خداوند مى‌گردد و در واقع با گناه، شخص از فيوضات الهى محروم مى‌گردد. كليد گشايش در رحمت خداوند و چيزى كه اين حجاب و پرده را كنار مى‌نهد، عبادت و بندگى خداست و نماز بهترين نمود عبادت است.

در ادامه پيامبر در توصيف موهبتى كه نمازگزار از آن بهره‌مند است، مى‌فرمايند:

«يا اباذرّ؛ ما من مؤمن يقوم مصلياً الاّ تناثر عليه البرّ ما بينه و بين العرش و وكّل به


1. اعراف / 40.

ملك ينادى يا ابن آدم لو تعلم ما لك فى الصّلوة و من تناجى ما انفتلت»

اى ابوذر؛ انسان با ايمان هرگاه كه به نماز مى‌ايستد، رحمت پروردگار عالم تا عرش بر او احاطه مى‌گردد، فرشته‌اى بر او گماشته مى‌شود كه ندا مى‌كند: فرزند آدم اگر مى‌دانستى در نماز چه نصيب تو مى‌گردد و با چه كسى سُخن مى‌گويى؛ هرگز از آن باز نمى‌ايستادى.

(«تناثر» به ريزش انبوه برگهاى درخت گفته مى‌شود و يا به چيزى كه به صورت انبوه، از بالا به پايين مى‌ريزد) پيامبر مى‌فرمايند: كسى كه نماز مى‌خواند از فرق سر تا عرش در رحمت الهى غرق گشته است. طبيعى است كسى كه به اين مقام و موقعيت علاقه‌مند است، نمازش را طول مى‌دهد. بالاتر از اين، خداوند فرشته‌اى را مأمور مى‌كند كه پيوسته نمازگزار را ندا دهد: اى زاده آدم؛ اگر مى‌دانستى با چه كسى به نجوا نشسته‌اى و با چه كسى سخن مى‌گويى، هرگز از نماز دست بر نمى‌داشتى و خسته نمى‌شدى. توجه داشته باش كه در برابر چه كسى ايستاده‌اى و با چه كسى ارتباط برقرار مى‌كنى، تا با پى بردن به اهميت آن، به نمازت نيز اهميت بدهى. اگر مى‌دانستى كه با نماز به چه منافع، فضيلت‌ها و ثوابهايى مى‌رسى، دست از آن بر نمى‌داشتى.

 

درك شيرينى عبادت، رمز تداوم آن

براى استمرار و مداومت در عبادت، مهم اين است كه انسان از عبادت لذت ببرد و احساس كند از آن بهره مى‌برد، انسان از كارى كه برايش لذت‌آور نباشد، زود خسته مى‌شود. شيرينى عبادت موجب مى‌شود كه انسان بيشتر به آن علاقه‌مند گردد و اين لذت و شيرينى جز با ترك و كناره‌گيرى از گناه حاصل نمى‌گردد. معصيت موجب مى‌گردد كه لذت عبادت از كام انسان گرفته شود، از اين جهت دعاى برخى معصومين اين بود كه خدايا، لذت و شيرينى عبادتت را به ما بچشان.

ممكن است براى مريض بهترين غذا را فراهم سازند، اما به جهت بيمارى براى او

مزه‌اى و لذتى ندارد. اما انسان سالم و گرسنه، از خوردن يك لقمه نان خشك نيز لذت مى‌برد. پس مهم اين است كه احساس نياز و لذت بردن از عبادت در انسان زنده گردد.

آب كم جو تشنگى آور به دست *** تا بجوشد آبت از بالا و پست

در جملات پيشين اشاره شد كه پيامبر فرمودند: علاقه من به نماز، بيش از علاقه گرسنه به غذا و تشنه به آب است؛ چرا كه آنان از خوردن و آشاميدن سير مى‌شوند ولى من از نماز سير نمى‌شوم.

امام صادق(عليه السلام) در ارتباط با شيرينى عبادت در كام شيفته بندگى خداوند، مى‌فرمايد:

«... أَلا وَ إِنَّكَ لَوْ وَجَدْتَ حَلاوَةَ عِبادَةِ اللّهِ وَ رَأَيْتَ بَرَكاتِها وَ اسْتَضَأْتَ بِنُورِها، لَمْ تَصْبِرْ عَنْها ساعَةً واحِدَةً، وَلَوْ قُطِعْتَ إِربا»(1)

اگر شيرينى بندگى خدا را بيابى و بركات آن را بنگرى و به نور آن، دل را روشن سازى، لحظه‌اى از آن دست نمى‌كشى، حتى اگر قطعه قطعه گردى.

در روايت ديگرى امام صادق(عليه السلام) مى‌فرمايد:

«... وَ طَلَبْتُ حَلاوَةَ الْعِبادَةِ، فَوَجَدْتُها فى تَرْكِ الْمَعْصِيَة»(2)

شيرينى عبادت را طلب كردم، سرانجام آن را در ترك معصيت يافتم.


1. مستدرك الوسائل، ج 11 ، ب 17، ص 253.

2. همان، ج 13، ب 101، ص 173.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org