قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سوم

 

درك صحيح از واقعيت هاى

زندگى و استفاده بهينه از عمر

ـ استفاده بموقع از فرصت ها و كنار زدن آرزوهاى طولانى

ـ مراحل سهل انگارى

ـ دنياگريزى و تفسيرهاى نابجا

ـ دنياگريزى و اصالت دادن به آخرت

ـ انجام بموقع وظايف و تكاليف

ـ انديشه مرگ، پايان بخش آرزوهاى دراز

ـ نقش واسطه اى دنيا

 

 

 

درك صحيح از

واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر

 

«يا اَباذَرٍّ؛ اِيّاكَ وَالتَّسْويفَ بِاَمَلِكَ، فَاِنَّكَ بِيَوْمِكَ وَلَسْتَ بِما بَعْدَهُ فَاِنْ يَكُنْ غَدٌ لَكَ فَكُنْ فِى الْغَدِ كَما كُنْتَ فِى الْيَوْمِ وَاِنْ لَمْ يَكُنْ غَدٌ لَكَ لَمْ تَنْدَمْ عَلى ما فَرَّطْتَ فِى الْيَوْمِ.

يا اَباذَرٍّ؛ كَمْ مِنْ مُسْتَقْبِل يَوْماً لا يَسْتَكْمِلُهُ وَ مُنْتَظِر غَداً لا يَبْلُغُهُ. يا اَباذَرٍّ؛ لَوْنَظَرْتَ اِلَى الْاَجَلِ وَمَسيرِهِ لَاَبْغَضْتَ الْاَمَلَ وَغُرُورَهُ. يا اَباذَرٍّ؛ كُنْ كَاَنَّكَ فِى الدُّنْيا غَريبٌ اَوْ كَعابِرِ سَبيل وَعُدَّ نَفْسَكَ مِنْ اَصْحابِ الْقُبُورِ. يا اَباذَرٍّ، اِذا اَصْبَحْتَ فَلا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَساءِ وَاِذا اَمْسَيْتَ فَلا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّباحِ، وَخُذْ مِنْ صِحَّتِكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَمِنْ حَيوتِكَ قَبْلَ مَوْتِكَ لِاَنَّكَ لاتَدْرى مااسْمُكَ»

 

استفاده بموقع از فرصت ها و كنار زدن آرزوهاى طولانى

«يااباذرّ؛ ايّاك والتّسويف باملك...»

اى ابوذر؛ مبادا به درازى آرزويت كارهاى شايسته را به تأخير افكنى.

(اين بيان كامل كننده گفتار پيشين حضرت و تاكيدى است بر استفاده از فرصت ها و به هدر ندادن اوقات عمر)

 

«تسويف» از جمله آفاتى است كه مانع انجام اعمال خير و شايسته مى گردد، از اين جهت در روايات مورد نكوهش قرار گرفته است. «تسويف» به معناى تاخير انداختن كارها، به اين اميد كه بعداً انجام مى گيرد. اين حالت مى تواند دلايل فراوانى داشته باشد؛ ولى علت عمده و اساسى آن، (آنگونه كه در اين فراز ذكر شده است) آرزوهاى آدمى است؛ يعنى انسان كارى كه امروز بايد انجام بدهد، انجام نمى دهد به اين اميد كه تا فردا زنده است و انجام خواهد داد. وقتى روز بعد فرا رسيد باز به اميد روزى ديگر و همين طور ماه و سالى ديگر كار را به تأخير مى اندازد. حضرت مى فرمايند: اگر مى خواهى اين حالت و ويژگى از درون تو زدوده شود، چنان تصور كن كه همين امروز و ساعت و لحظه را دارى و پس از اين فرصتى براى زندگى نخواهى داشت.

مفهوم «تسويف» به مانند بسيارى از مفاهيم اخلاقى ديگر، اعم از فضايل و رذايل اخلاقى، مفهومى است تشكيكى و داراى مراتب گوناگون. اين مفاهيم تشكيكى نسبت به افراد مختلف، از مؤمن گرفته تا غيرمؤمن و حتى نسبت به مراتب ايمان، متفاوت مى گردد: برخى از مراتب آن واجب عادى است و برخى واجب مؤكد است و برخى مستحب عادى و برخى مستحب مؤكد است. گاهى برخى مراتب چنان دقيق است كه تصورش براى افراد عادى ممكن نيست.

 

مراحل سهل انگارى

اولين مرحله «تسويف»: راحت طلبى و تنبلى در مورد كارهاى دنياست كه موجب مى گردد انسان كارهايش را به تأخير اندازد. اين خوى بد ارتباطى به مسائل اعتقادى ندارد و چنانكه مؤمن به آن مبتلا مى گردد، ممكن است كافر نيز بدان مبتلا شود؛ چرا كه كافران نيز گهگاه در امور دنيايشان تنبلى و مسامحه مى كنند. اين خلق و خوى كه موجب مى گردد انسان كارهايش را به تأخير اندازد، براى مؤمن و كافر يك

صفت بد قلمداد مى گردد. البته از آنجا كه انسان مؤمن اگر عادت كرد كارهايش را به موقع انجام ندهد، رفته رفته، اين ويژگى براى او ملكه مى شود و به مسائل دينى او نيز سرايت مى كند و موجب مى گردد وظايف دينى خود را به موقع انجام ندهد، از اين جهت قبح اين ويژگى براى او بيشتر است و اگر سفارش شده كه با اين ويژگى مبارزه شود، از اين جهت است كه اگر انسان در امور دنيوى سهل انگارى كرد، رفته رفته، اين ويژگى ملكه او مى گردد و به سهل انگارى و تسامح در امور اخروى نيز كشانده مى شود.

دومين مرحله «تسويف»: سهل انگارى در انجام وظايف و واجبات است كه اين سهل انگارى براساس تقسيمات سه گانه واجبات، به سه قسم تقسيم مى گردد:

1ـ مسامحه و سهل انگارى در انجام واجبات مُوسّع و وقت دار، مثل نمازهاى پنجگانه كه هريك وقت وسيعى دارد. برخى در انجام اين نمازها سهل انگارى و مسامحه مى كنند و پيوسته آنها را به تأخير مى اندازند و در آخرين لحظات انجام مى دهند. گرچه اين مسامحه و سهل انگارى حرام نيست، ولى كار ناپسندى به شمار مى آيد.

2ـ سهل انگارى در انجام واجباتى كه فوراً بايد انجام گيرد، گرچه فورى محض نيستند: بدان معنا كه اگر در اولين فرصت ترك شد، بايد در دومين فرصت و همين طور در فرصت هاى ديگر انجام گيرد؛ مثل وجوب توبه كه در اولين فرصت واجب است انجام گيرد و تاخير آن حرام است و اگر به تأخير افتاد، چنان نيست كه وجوب و فوريت آن ساقط شود.

3ـ سهل انگارى و مسامحه در انجام واجبات مضيق؛ مثل روزه كه وقت محدودى دارد. برخى از انجام اين واجبات، در وقت اداى آن، طفره مى روند و پيش خود مى گويند بعداً قضاى آن را به جا مى آوريم. گرچه گناه چنين شخصى از كسى كه تصميم ندارد قضاى آن واجبات را به جا آورد كمتر است؛ ولى عمل او حرام است.

 

 

دنياگريزى و تفسيرهاى نابجا

نكته قابل ذكر ديگر اينكه در بسيارى از آيات و روايات مطالبى ذكر شده كه مى توان براى آنها تفسيرهاى گوناگون و گاه متضادى داشت و در تفسير آنها به تخصص و تفقه در دين نياز است، چرا كه در چنين مواردى احتمال خطا و امكان برداشت هاى ناروا فراوان است. براى نمونه، آيات و رواياتى در مورد دنيا و مذمت آن و يا مدح تنهايى و اعتزال از دنيا وارد شده است كه برداشت هاى گوناگون و گاه متضادى از آنها صورت گرفته. از جمله آن تفسيرها، تفسير صوفيانه است كه بدون توجه به ساير جوانب و معارف قطعى اسلام صورت مى گيرد: در آن نگرش انسان بايد زندگى دنيا را رها كرده، دور از اجتماع به عبادت خدا بپردازد و يا با حيوانات انس گيرد. اين در حالى است كه چنين استنباطى با آيات و روايات و مبانى قطعى دين در تضاد است.

اگر گوشه گيرى و انزوا و ترك دنيا اصل است، پس تكاليف اجتماعى دين، مثل انفاق، مبارزه با ستم، امر به معروف و نهى از منكر و تلاش براى استقرار حكومت اسلامى كه از ضروريات قطعى اسلامند، چه مى شوند! و در كجا بايد تحقق يابند؟ آيا در خلوت و تنهايى مى توان اين وظايف را انجام داد؟ پس استنباط يك معرفت دينى مستلزم تفقه در مجموعه معارف دينى و توجه به همه ابعاد و جوانب است.

در جواب اين سوء برداشت بايد گفت: اگر دنياطلبى به عنوان هدف و غايت زندگى قلمداد گردد، مذموم است. اما اگر دنيا وسيله اى شود جهت رسيدن به كمال اخروى، نه تنها مذموم نيست بلكه ممدوح و ستوده نيز هست. وسيله قرار دادن دنيا خود مراتبى دارد كه برخى مراتبش لازم است و برخى مراتبش جزو كمالات محسوب مى گردد. حد لازم آن به اين است كه استفاده از لذت هاى دنيا و پرداختن به امور مادى موجب ترك واجب و يا ارتكاب حرامى نگردد. دنياخواهى اى حرام است كه موجب ارتكاب گناه و يا ترك واجبى شود و اگر اين دنياخواهى به عنوان يك خوى ناپسند در انسان رسوخ يافت، مبارزه با آن واجب است.

 

از نظر اسلام، انسان نمونه كسى است كه در هيچ حالى به امور دنيا اصالت ندهد و هيچ كار دنيوى راـ ولو مباح باشدـ براى رسيدن به لذت هاى مادى انجام ندهد. كسانى كه دورانديش و با كياستند به اين مرحله، كه بالاترين مرحله انسانى است، دست يافته اند؛ يعنى به گونه اى عمل مى كنند كه همه اعمال و رفتارشان، حتى نفس كشيدن آنها، عبادت به شمار مى آيد. همه اعمال و رفتار جسمى آنان؛ از قبيل غذا خوردن، ورزش كردن و حتى لذت هاى جنسى حلال، مقدمه براى امور اخروى اند و بدين جهت عبادت واجب يا مستحب به حساب مى آيند.

 

دنياگريزى و اصالت دادن به آخرت

به هر جهت اصالت دادن و يا اصالت ندادن به امور مادى و دنيوى داراى ظرافت و پيچيدگى است و ملاك آن در گفتار مشخص نمى گردد، بلكه بستگى به نيت درونى افراد دارد: به عنوان نمونه، اگر براى لذت بردن غذا بخورد، به ماديات اصالت داده است ولو با زبان انكار كند و اگر نيت او اين باشد كه با لذت بردن از مزه غذا، شكر خدا را بجا آورد به آخرت اصالت داده، چون هدف او شكرگزارى خداست. از اين جهت در قرآن مجيد، بعد از ذكر پاره اى از نعمت ها، شكرگزارى به درگاه خداوند هدف، در استفاده از نعمت ها ذكر مى گردد. پس هدف، شكرگزارى است و اين زمانى است كه همه كارهاى مادى رنگ خدايى پيدا كند. اكثر مردم به بُعد معنوى رفتار خود توجه ندارند و آن قدر به لذت هاى مادى وابسته شده اند كه غير از ماديات و لذت هاى مادى، نمى توانند هدف ديگرى داشته باشند. شكى نيست كه براى رسيدن به مراحل معنوى و اصالت دادن به امور اخروى انسان به مربّى نياز دارد، زيرا ممكن است از اعتدال خارج شده، به افراط و تفريط كشانده شود.

كسانى كه مى خواهند در زمينه تكامل نفس و تهذيب آن قدم بردارند، براى تضعيف جنبه هاى دنيوى و كاهش لذت جويى هاى مادى، بايد در ذهنيت خود

رجحان و برترى لذت هاى اخروى را استوار سازند. براى چشم پوشى از لذت هاى دنيوى، به خود تلقين كنند كه لذت هاى مادى در برابر لذت هاى اخروى ناچيز و بى مقدار است. از اين جهت پيامبر و ائمه معصومين(عليهم السلام) در بيانات خود، به دنبال سوق دادن افراد به سوى ترجيح دادن آخرت بر دنيا هستند، نه تشويق آنان به ترك دنيا و اينكه بكلى دنيا را رها كنند. چرا كه اگر انسان دنيا را مقدمه آخرت به حساب آورد، نه تنها دنياطلب نيست بلكه آخرت طلب است. چه بسا استفاده از مباحات، خود مقدمه مبتلا نگشتن به حرام است و از اين جهت عبادت به حساب مى آيد؛ علاوه بر اين گاهى بهره جويى از مباحات موجب رشد و آمادگى بر انجام وظايف والاتر مى شود.

امام موسى بن جعفر(عليه السلام) درباره تقسيم ساعت هاى روز مى فرمايند:

يك ساعت را نيز براى استفاده از لذت هاى حلال اختصاص بده، زيرا با استفاده از حلال است كه توان انجام ساير وظايف را به دست مى آورى.

چنانكه پيشتر يادآور شديم، پيامبر در جمله «اياك و التسويف...» به اين واقعيت اشاره دارند كه عامل پديد آمدن «تسويف» آرزوهاى انسان در كسب لذت هاست. يعنى انسان پيوسته درپى رسيدن به لذت هاى دنيوى خويش است و اين خود موجب به تأخير انداختن وظايف دينى مى گردد. به عبارت ديگر امر داير است بين اينكه فرصت را در جهت تحصيل لذت هاى فورى و مادى به كار گيرد و يا در جهت تحصيل نتايج اخروى، و از آنجا كه دنيا را نقد و دست يافتنى مى بيند، وقتش را در راه اول به كار مى گيرد؛ درواقع ايمان او به دنيا بيش از ايمانش به آخرت است و لذت نقد و زودگذر براى او بر لذت هاى پايدار آخرت ترجيح دارد. شگفت آور است كه اكثر ما به مرتبه اى از شرك مبتلاييم، چون به برترى آخرت بر دنيا ايمان نداريم:

«وَما يُوْمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(1)

و اكثر بندگان به خدا ايمان نمى آورند مگر اينكه شرك به او (نيز) مىورزند.

 


1ـ يوسف / 106.

اگر انسان كارى را براى غير خدا انجام دهد، حتى اگر براى رسيدن به ثواب اخروى باشد شرك ورزيده است. در توحيد خالص، جز خدا هدف ديگرى مورد نظر نيست. حتى ترس از جهنم و شوق به بهشت هدف نيستند؛ چنانكه على(عليه السلام)مى فرمايد:

«اِلهى ما عَبَدْتُكَ خَوْفَا مِنْ عِقابِكَ وَلا طَمَعاً فِى ثَوابِكَ وَلكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ»(1)

خداى من؛ عبادت من نه از روى ترس از جهنم و يا طمع در بهشت است، بلكه بدان جهت است كه تو را شايسته عبادت يافتم.

آرزوهاى دراز، سعادت انسان را تهديد مى كند و بدين جهت بيشترين هراس على(عليه السلام) از اين بود كه مردم به آرزوهاى طولانى مبتلا شوند و وظايف الهى خويش را فداى ميلهاى خود كنند:

«وَاِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَيْكُمْ اِثْنانُ: اِتِباعُ الْهَوى وَطُولُ الاَْمَلِ، لاَِنَّ اِتِباعَ الْهَوى يَصُّدُ الْحَقَ وَطُولَ الأمَلِ يُنْسِى الاْخِرَةَ»(2)

بيشترين ترس من بر شما از دو چيز است: يكى پيروى هوى و هوس و ديگرى آرزوهاى طولانى؛ زيرا پيروى هوى مانع از حق، و آرزوى طولانى موجب فراموشى آخرت مى شود.

 

انجام بموقع وظايف و تكاليف

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در ادامه سفارش خود به پرهيز از «تسويف» مى فرمايد:

«فانّك بيومك ولست بما بعده»: زيرا تو اكنون همين امروز را دارى و فردا با تو نيست.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به ابوذر سفارش مى كند كه وظيفه امروزت را به فردا موكول نكن، زيرا نمى توان از آمدن فردا مطمئن بود و علاوه بر فرض آمدن فردا، در آن روز نيز


1ـ بحارالانوار، ج 41، ص 14.

2ـ بحارالانوار، ج 77، ص 419

وظايف ديگرى دارى. اگر امروز به وظيفه ات عمل كردى، نيامدن فردا براى تو پشيمانى ندارد؛ اما اگر وظيفه ات را به تأخير انداختى و فردايى نيامد كه آن را انجام دهى، اين حسرت و ندامت را به جهان ديگر خواهى برد.

پس بايد به همين لحظه انديشيد و دم را غنيمت شمرد و از تسويف و تاخير كارها، به اين اميد كه فردا آن را انجام مى دهم، پرهيز كرد. به هنگام مطالعه و تحقيق با خود نگويم كه وقت زياد است و فردا مطالعه مى كنم، زيرا آينده نيز وظيفه ديگرى دارم:

«فان يكن غد لك فكن فى الغد كما كنت فى اليوم وان لم يكن غد لك لم تندم على ما فرّطت فى اليوم»

اگر فردايى داشتى، در آن روز نيز به مانند امروزت، به دنبال انجام وظيفه باش و اگر فردايى نداشتى، بر كوتاهى امروزت پشيمان نخواهى شد.

ممكن است كسى در عين انجام وظايف روزانه خويش، از اينكه به بيش از آن موفق نگشته احساس پشيمانى كند؛ اما با توجه به محدود بودن توان آدمى و اينكه او در حد توان به وظيفه اش عمل كرده، پشيمان نمى گردد.

پيامبر در تكميل مطالب پيشين و تاكيد بر اينكه نمى توان به انتظار فردا نشست مى فرمايند:

«يا اباذرّ؛ كم من مستقبل يوما لايستكمله ومنتظر غدا لايبلغه»

اى ابوذر؛ چه فراوانند كسانى كه صبح را به شام نمى رسانند و چه فراوانند كسانى كه به انتظار فردا هستند، ولى به آن نمى رسند.

بنگريد چگونه پيامبر در كلمات تربيتى خويش، ذهن مخاطب را آماده مى سازد تا بهترين بهره را از لحظات عمر خود ببرد. در ابتدا او را وادار مى كند كه بينديشد تا چه حد مى توان به آينده اميدوار بود، تا كارى را براى آن كنار نهاد. اگر به آينده خود اطمينان ندارد، چرا كارها را به تأخير مى اندازد: اول ظهر كه وقت نماز ظهر است، از

كجا اطمينان دارد تا يك ساعت ديگر زنده است كه نمازش را به تأخير مى اندازد؟ بديهى است اگر در اول وقت نمازش را بخواند، بعداً پشيمان نمى شود و علاوه مى تواند به كارهاى ديگرش نيز برسد.

 

انديشه مرگ، پايان بخش آرزوهاى دراز

«يا اباذرّ؛ لو نظرت الى الاجل ومسيره لابغضت الامل وغروره»

اى ابوذر؛ اگر به اجل بنگرى و ببينى چه شتابان به سويت مى آيد، آرزو و فريبكارى آن را دشمن خواهى داشت.

بهترين راه براى مبارزه با آرزوها و فريبكارى آنها، اين است كه در انديشه مرگ خود باشيد و بدانيد اجل، آرزوهاى بلند را به ناكامى مى كشاند و انسان را نااميدانه، به سوى جهان ديگر مى برد؛ به قول اميرالمومنين(عليه السلام):

«وَمَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّعَفَ بِها، مَلاََتْ ضَميرَهُ اَشْجاناً، لَهُنَّ رَقْصٌ عَلى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ. هَمٌّ يَشْغَلُهُ وَغَمٌ يَحْزُنُهُ، كَذلِكَ حَتّى يُؤْخَذَ بِكَظْمِهِ فَيُلْقى بِالْفَضاءِ»(1)

و آن كس كه عشق دنيا به دل گرفت، درونش پر از غم و اندوه شد و اين اندوه ها همچنان در قلبش در حركت خواهند بود، اندوهى پيوسته و غمى حزن آفرين، تا آنجا كه نفسش پايان گيرد و به گوشه اى افتاده، رگهاى حياتش قطع گردد.

باز على(عليه السلام) در جاى ديگر مى فرمايند:

«... وَمنْ عِبَرِها اَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلى اَمَلِهِ، فَيَقْتَطِعُهُ حَضُورُ اَجَلِهِ، فَلا اَمَلٌ يُدْرَكُ وَلامُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ...»(2)

از جمله عبرت هاى دنيا اين است كه تا انسان مى خواهد به آرزوى خود برسد، فرارسيدن مرگ نااميدش مى سازد، پس نه به آرزويش مى رسد و نه از چنگال مرگ رها مى گردد.

 


1ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 359، ص 1256.

2ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام، خ 113، ص 353

 

نقش واسطه اى دنيا

در ادامه حديث پيامبر مى فرمايند:

«يا اباذرّ؛ كن كانّك فى الدّنيا غريب او كعابر سبيل وعدّ نفسك من اصحاب القبور»

اى ابوذر؛ در دنيا غريبانه و يا همانند رهگذر زندگى كن و خود را مرده اى به حساب آور.

پيامبر سفارش مى كند در دنيا به مانند غريبى باش كه وارد شهرى مى شود و بنگر او كه در آن شهر دوست و آشنايى ندارد چگونه زندگى مى كند، آيا با توجه به اينكه نمى تواند با كسى انس بگيرد، مى تواند به عيش و نوش بپردازد؟ وطن مؤمن آخرت است و در دنيا به مانند مسافر و رهگذر است. پس در اين انديشه نيست كه براى خود بساطى بگستراند و به عيش و نوش پردازد. همچنين پيامبر سفارش مى كنند كه در دنيا به مانند رهگذرى باش كه از مسيرى مى گذرد و در راه مجال ايستادن و توقف ندارد.

ممكن است توجه به ظاهر اين گونه جملات، انسان را به سوء برداشت كشاند و چه بسا پيش خود بينديشد كه بايد از ديگران كناره گرفت و در فكر تهيه خانه و تشكيل خانواده نبود و بالاخره از نعمت ها و مواهب دنيا دورى گزيد و تنها به جهان آخرت انديشيد؛ چرا كه آنجا منزلگاه ابدى انسان است! شكى نيست كه چنين برداشتى با مبانى اسلام سازگارى ندارد. چه بسا ممكن است گزينش دوست و رفيق، تشكيل خانواده، جمع آورى مال و تهيه مسكن و... همه بر محور آخرت انجام گيرد و در اين بين محبت به دنيا مشوق انسان نگردد؛ بلكه مشوق انسان توجه به آخرت و اطاعت امر خدا باشد. چرا كه از مسير دنيا و بهرهورى از امكانات و لذت هاى آن مى توان به كمالات اخروى و قرب خدا راه يافت.

در واقع كسى كه آخرت را هدف خود قرار داده، دنيا را به عنوان وسيله برگزيده است. حال اگر انسان نمى تواند از دنيا چشم بپوشد و آن را وسيله آخرت قرار دهد، لااقل به مانند رهگذرى باشد كه در مسير خود، در حد تجديد قوا به استراحت

مى پردازد. گرچه درنظر چنين شخصى امور دنيا اصالت دارد و نمى تواند بكلى از آن صرف نظر كند، لااقل در حد تجديد قوا و تأمين نياز و ضرورت از امكانات و مباحات دنيا استفاده كند؛ چنانكه امام موسى بن جعفر(عليه السلام) با توجه به اين مطلب سفارش كرده اند: «بخشى از ساعت هاى خود را جهت لذت جويى هاى حلال اختصاص دهيد»

جمله «وعُدَّ نفسك من اصحاب القبور»، بالاترين تعبيرى است كه پيامبر به كار برده اند، ولى ممكن است از آن نيز برداشت غلطى بشود: وقتى حضرت مى فرمايند: خودت را در زمره مردگان قرار ده، ظاهرش اين است كه چنانكه مردگان حتى از ضرورى ترين نعمت ها، مثل خوردن محرومند، تو نيز از دنيا و بهره جويى از امكانات آن دورى گزين. اين در حالى است كه منظور پيامبر اين است كه به جايگاه ابدى خود توجه داشته باش. وقتى زندگى دنيا گذرگاه آخرت و پلى است براى رسيدن به جهان باقى، بايد توجه ات به مقصد اصلى و منزلگاه ابدى باشد و سعيت بر اين باشد كه خودت را براى آن روز آماده كنى و توشه كافى فراهم سازى، تا در آنجا شرمسار و سرافكنده نگردى. پس منظور پيامبر اين نيست كه بكلى امور دنيوى را رها كن و به فكر تامين معاش و تهيه وسايل آسايش آينده خود و فرزندت نباش.

برداشت هاى نادرست از آيات و روايات، داراى پيشينه اى كهن در بين مسلمانان بوده است. چنانكه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وقتى آيه اى درباره عذاب نازل شد برخى از اصحاب حضرت، خانه و كاشانه و معاشرت با همسر و استفاده از خوردنى ها و پوشاك را رها كرده، مشغول عبادت شدند، وقتى خبر به پيامبر رسيد آنها را احضار كردند و فرمودند: «چرا چنين مى كنيد، من كه پيامبر شما هستم در كنار عبادت و روزه دارى، با همسرانم نيز معاشرت دارم و از لذت هاى دنيا استفاده مى كنم؛ شما نيز به من تاسى جوييد و خانه و زندگى خود را رها نسازيد.»

با توجه به مطالب پيشين، ذكر اين نكته لازم است كه چه بسا فردى، در دنيا،

همراه با امكانات مادى فراوانى زندگى كند، ولى دنيا زده نباشد؛ چرا كه مى توان همه امور مادى را به عنوان وسيله در طريق رهيابى به حق به كار گرفت. همچنين بايد توجه داشت كه وقتى سخن از نكوهش دنيا به ميان مى آيد، اين به معناى نكوهش و بى ارزش شمردن مواهب طبيعى و مادى نيست؛ چون آنها همه آفريده خدا و آيات الهى اند. بلكه نكوهش از نحوه نگرش و نيت انسان است كه به دنيا و نعمت هاى آن وابسته مى گردد و آنها را به عنوان هدف اصلى خويش برمى گزيند و از نقش واسطه اى آنها غافل مى شود. پس درواقع از انسان و شيوه استفاده نامطلوب او از ابزار مادى نكوهش شده است.

على(عليه السلام) در توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:

«...فَاَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيا بِقَلْبِهِ وَاَماتَ ذِكْرَها عَنْ نَفْسِهِ»(1)

قلب پيامبر، به دنيا توجهى نداشت و نام و خاطره آن را در نفس خويش ميرانده بود.

«يا اباذرّ؛ اذا اصبحت فلا تحدّث نفسك بالمساء واذا امسيت فلاتحدّث نفسك بالصّباح»

اى ابوذر؛ هنگامى كه صبح كردى، بر خويشتن نويد شامگاه مده و هنگام شب به خود نويد صبحگاه مده.

(اين فراز تاكيدى است بر مطالب گذشته كه هيچ كس نمى تواند به آينده خود مطمئن باشد).

«وخذ من صحّتك قبل سقمك ومن حيوتك قبل موتك لانّك لا تدرى مااسمك»

هم اكنون از تندرستى خود، پيش از آنكه دچار بيمارى شوى و از زندگى خويش پيش از آنكه مرگ تو را دريابد، بهره گيرى كن؛ زيرا تو نمى دانى فردا چه سرانجامى خواهى داشت.

در اين بخش پيامبر توصيه مى كنند: از فرصت استفاده كن و زندگى امروزت را غنيمت شمار، چون نمى دانى فردا زنده خواهى بود يا نه. همچنين تا بيمار نگشته اى از نعمت سلامتى بهره بردارى كن.

 


1ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام، خ 108، ص 294.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org