- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس دوم
لزوم بهرهگيرى صحيح
از نعمتهاى خداوند
ـ سلامتى و فراغت، دو نعمت ناشناخته
ـ جوانى، دوران نشاط و سرزندگى
ـ لزوم قدرشناسى از سلامتى و توانگرى
ـ زندگى دنيا بستر انتخاب، رشد و تعالى
لزوم بهرهگيرى صحيح از نعمتهاى خداوند
«يا اَباذَرٍّ؛ اِحْفَظْ ما اُوصيكَ بِهِ تَكُنْ سَعيداً فىِالدُّنْيا وَالاْخِرَةِ. يا اَباذَرٍّ، نِعْمَتانِ مَغْبوُنٌ فيهِما كَثيرٌ مِنَ النّاسِ: الصِّحَةُ وَالْفَراغُ. يا اَباذَرٍّ، اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس، شَبابَكَ، قَبْلَ هِرَمِكَ وَصِحَتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَ غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ وَ فَراغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَ حيوتَكَ قَبْلَ مَوْتِكَ»
اى ابوذر؛ به نصيحت من عمل كن تا در دو جهان سعادتمند گردى. اى ابوذر؛ بسيارى از مردم در مورد دو نعمت مغبون هستند و از آن قدردانى نمىكنند: يكى نعمت تندرستى و ديگرى نعمت فراغت (و آسايش).
اى ابوذر؛ پيش از آنكه پنج چيز به تو روى آورد، پنج چيز را غنيمت شمار: جوانى را پيش از پيرى، تندرستى را پيش از بيمارى، توانگرى را پيش از پريشانى، فراغت را پيش از گرفتارى و زندگى را پيش از مرگ.
«يا اباذر، احفظ ما اوصيك به...»
آدمى پيوسته در پى تأمين سعادت خويش است و براى رسيدن به آن به هر تلاشى دست مىزند؛ به تعبير ديگر سعادت، مطلوب ذاتى و هدف اصلى انسان است و لذا درصدد است كه به عوامل و اسباب آن دست يابد و راه رسيدن به آن را بشناسد. از اين جهت حضرت تأكيد مىكنند كه اگر به پندهاى من عمل كنى، به مطلوب فطرى خويش، يعنى به سعادت دنيا و آخرت دست مىيابى و اگر به آن عمل نكنى از آن سعادت، محروم مىگردى. اين تأكيد براى ايجاد آمادگى و پذيرش بيشتر در اوست. مثل اينكه پزشك به بيمارش توصيه
مىكند: حتماً به اين نسخه عمل كن تا بهبودى خويش را بازيابى و الاّ شكى نيست كه انسان براى بازيابى سلامتى خود نزد پزشك مىرود. پس از آن تأكيد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايد:
«يا اباذرّ؛ نعمتان مغبون فيهما كثير من النّاس: الصّحة والفراغ»
سلامتى و فراغت، دو نعمت ناشناخته
سلامتى و فراغت دو نعمت گرانبهايى است كه خداوند متعال به انسانها عطا فرموده، ولى اكثر مردم قدر آن دو را نمىدانند و به رايگان از دست مىدهند. از اين جهت پيامبر به ابوذر سفارش مىكند كه قدر اين دو نعمت را بدان و به مانند ديگران ارزان از دست نده.
خداوند متعال، به رايگان، نعمتهاى بىشمار و ارزندهاى را در اختيار انسان قرار داده و انسان آنها را مفت از دست مىدهد، شايد بدان جهت است كه براى به دست آوردن آنها زحمتى نكشيده است. نه تنها حق آنها را ادا نمىكند، بلكه آنها را در راه معصيت و مسيرى به كار مىگيرد كه نه تنها براى او نفع ندارد، بلكه ضرر نيز دارد.
سلامتى از جمله نعمتهاى ارزندهاى است كه آدم سالم بدان بىتوجه است و آنگاه قدر آن را مىداند كه به بيمارى گرفتار شود، چونان ماهى كه تا در آب شنا مىكند،قدرآنرانمىداندوهمين كه از آب بيرون افكنده شد، به اهميّت آن پى مىبرد.
چندى پيش براى يكى از دوستان اتفاق ناگوارى رخ داده بود و چنانكه نقل كرد: به هنگام سخنرانى بر بالاى منبر، ناگهان صدايش قطع مىشود و هر چه به خود فشار مىآورد كه بحث را ادامه دهد، موفق نمىگردد. سرانجام از منبر پايين آمده، به بيمارستان مىرود و خوشبختانه، به لطف و عنايت خداوند، بعد از مدتى شفا مىيابد.
بسيار كم اتفاق مىافتد كه انسان به نعمتهاى پيرامون خود، مثل قدرت بر سخن گفتن، بينديشد و به جهت آن نعمت از خدا تشكر كند، فقط لحظهاى به اهميّت آن پى مىبرد كه صدايش قطع شود و قدرت تكلّم از او سلب گردد. در آن صورت چه بسا حاضر است براى بازيابى آن نعمت، همه ثروتش را خرج كند.
لحظهاى به سلامتى خويش بينديشيم و به اين موضوع فكر كنيم كه چه نعمتى از اين
والاتر كه در سلامت از هزاران بيمارى ـ كه جسممان را تهديد مىكند ـ به سر مىبريم و حتى به يكى از آنها مبتلا نيستيم. پس ما در هر لحظه از ثروتى كلان برخورداريم، گرچه اين سلامتى پايدار و هميشگى نيست و هر لحظه ممكن است از دست برود.
شبيه همين سخن، در جاى ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شده كه:
«نِعْمَتانِ مَكْفُورَتانِ الاَْمْنُ وَالْعافِيَةُ»(1)
دو نعمت است كه (همواره) مورد ناسپاسى واقع مىشوند: سلامتى و امنيّت.
فراغت دوّمين نعمتى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آن اشاره كرده است و به معناى آسايش و نبود گرفتارى است. انسان در زندگى خويش با اوضاع و احوال متفاوتى روبروست. در برخى از فرصتها در فراغت و آرامش به سر مىبرد و مىتواند به خود بينديشد و به زواياى نهفته وجود خويش پى ببرد و چه بسا در صدد رفع كجىهاى اخلاقى و روانى خويش برآيد. درباره سرنوشت خويش تفكّر كند و در گوشهاى خلوت به عبادت بپردازد و يا با آرامش خيال مطالعه كند . به هر جهت آسودگى جسمى و روانى بر سراسر وجود او حاكم است و اين آسودگى فرصتى طلايى براى او بوجود آورده، تا از فرصتها بهترين بهرهها را ببرد و لحظهها را در جهت كمال خويش به خدمت گيرد. در مقابل ممكن است آدمى با دورهاى از زندگى روبرو شود كه به دلايل مختلف، روى آسايش و فراغت را نبيند و حسرت يك لحظه آن را داشته باشد؛ ولى چه سود كه زمان از دست رفته هرگز باز نمىگردد. [درباره استفاده بهتر از فرصتها على(عليه السلام) مىفرمايند:
وَالْفُرْصَةُ تَمُرُ مَرَّ السَّحابِ فَانْتَهِزوُا فُرَصَ الْخَيْرِ»(2)
فرصت (و عمر) به مانند ابر مىگذرد، پس فرصتهاى خير را دريابيد].
مشكلات گاهى از گرفتار شدن به مسائل خانوادگى و پذيرش مسؤوليت فرزندان و عيال ناشى مىشود و گاهى به دليل اشتغالات و مسؤوليتهاى اجتماعى است. اين مشكلات
1. بحارالانوار، ج 81، ص 170، ب 1.
2. وسائلالشيعه، ج 16، ب 91، ص 84.
همه قواى روحى و جسمى انسان را به خود مشغول مىسازد و فرصت لحظهاى فكر كردن را به او نمىدهد. در دوران پس از انقلاب بسيارى از مسؤولين به اين وضع مبتلا شدهاند و حتى مجال رسيدگى به مسائل شخصى خود را ندارند.
در مقابل، گروهى پيوسته به دنبال سرگرمىاند، و نمىدانند چگونه از اوقات گرانبهاى خود استفاده كنند: آيا جدول روزنامه حلّ كنند؟ يا تا ساعتها از شب گذشته به تماشاى فيلمهاى تلويزيونى و يا به تماشاى برنامههاى ورزشى بنشينند و يا اينكه به بازى شطرنج مشغول گردند؟ همانند انسانى كه ثروت عظيمى را روى هم انباشته، به دنبال جايى مىگردد كه به تدريج آن را آتش بزند و از تماشاى آن لذت ببرد. اگر با چنين شخصى برخورد كنيم، خواهيم گفت كه او ديوانه است؛ غافل از اينكه بسيارى از ما به اين ديوانگى مبتلاييم وسرمايه عمر خود را كه قابل برابرى با ثروت دنيا نيست، به آتش هوس مىسوزانيم.
در واقع به چنين انسانى، مال باخته و مغبون بايد گفت، زيرا مغبون كسى است كه كالاى ارزندهاى را مىفروشد و در مقابل آن متاع بىارزش و يا كم ارزش دريافت مىكند. هيچ كالاى ارزشمندى نيست كه بتواند با سرمايه عمر برابرى كند و نمىتوان براى آن به بهايى كمتر از بهشت راضى شد. پس تا فراغت از دست نرفته، قدر آن را بدانيد و به كارى بپردازيد كه از ساير كارها سودمندتر و شايستهتر باشد.
جوانى، دوران نشاط و سر زندگى
«يا اباذرّ؛ اغتنم خمساً قبل خمس: شبابك قبل هرمك...»
اى ابوذر؛ پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت شمار: اوّل اينكه جوانى را قبل از رسيدن زمان پيرى غنيمت شمار ...
دوران كوتاه جوانى كه همراه با نشاط و سرزندگى است، بهترين دوران عمر انسان به شمار مىآيد و حساب ويژهاى دارد. گرچه زندگى و عمر، سراسر نعمت بزرگى است، ولى دوره جوانى نعمتى است مضاعف، از اين جهت حضرت در ابتدا دوران جوانى را ذكر مىكنند و در آخر به اهميت اصل حيات اشاره مىكنند. با اينكه دوره حيات شامل مرحله
جوانى نيز مىشود، ولى از آنجا كه در نزد پيامبر اين دوره اهميّت ويژهاى دارد، در ابتدا بدان اشاره مىكنند.
مكرّر امام مىفرمودند: «اى جوانها قدر جوانى را بدانيد». چرا كه نعمت جوانى، والاترين نعمتى است كه با استفاده صحيح و شايسته از آن، انسان مىتواند به ترقى و تعالى دست يابد، چيزى كه در زمان پيرى امكان دستيابى به آن كمتر است. از اينجاست كه در سخنان ائمه(عليهم السلام) نيز به اين حقيقت تصريح شده است و در اين راستا امام صادق(عليه السلام)مىفرمايد:
«مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ هُوَ شابٌ مُؤْمِنٌ إِخْتَلَطَ الْقُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ.»(1)
هر جوان مؤمنى كه قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خون او آميخته مىشود.
دوران جوانى دوران انعطاف پذيرى و پذيرش حق است، در اين دوران انسان مىتواند خود را بسازد و خويشتن را از عادتهاى زشت برهاند. در دوران جوانى است كه انسان:
ـ بيش از ساير دورهها تحت تأثير كلام حق قرار مىگيرد.
ـ ازبدنى سالم برخوردار است و مىتواند وظايف اجتماعى خويش را انجام دهد.
ـ به دليل برخوردارى از جسم و روحى قوى، مىتواند وظايف عبادى را به نحو احسن انجام دهد.
ـ از قدرت زيادى براى رفع و دفع رذايل اخلاقى برخوردار است.
ـ مىتواند با بهرهگيرى از جسم و روان خويش، به مراحل بالاى علمى راه يابد.
ـ انسان مىتواند داراى عزمى قوى و ارادهاى آهنين باشد.
ـ مىتواند بدون احساس خستگى، به خوبى بينديشد و ساعتها فكر كند.
ـ مىتواند عادات و ملكات فاضله را در حدّ بالا در خويش تثبيت كند.
و بر عكس دوران پيرى، دوران ضعف و فرتوتى و شكل گيرى نهايى شخصيت و انعطاف ناپذيرى و عدم قدرت برجايگزين سازى روحيات است و در يك كلام دوران تسلّط سستى و لَختى بر جسم و روان است.
1. بحارالانوار، ج 7، ص 305.
در قرآن مجيد، در سه مورد از پيرى به «شَيب» و «شَيبه» تعبير شده است و در چهار مورد به «شيخ» و «شيوخ» تعبير شده است و در اكثر آن موارد، تصريح و يا اشاره شده است به ضعف طبيعى انسان در اين دوران؛ مثلا در مورد حضرت زكريا(عليه السلام)آمده است:
«قالَ رَبِّ إِنّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى وَاشْتَعَلَ الرَّاْسُ شَيْباً...»(1)
گفت: پروردگارا؛ از فرط پيرى استخوانهايم سست گرديد و موى سرم سفيد شد.
و همچنين در مورد مراحل حيات انسان مىفرمايد:
«ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَيْبَةً...»(2)
سپس بعد از دوران توانايى و شادابى، دوران ضعف و پيرى را قرار داد.
(در ساير تعابير نيز، به گونهاى، قرآن به عجز و ناتوانى دوران پيرى اشاره دارد.)
پس دوران جوانى، زمان بسيار گرانبهايى است براى زدودن رذايل اخلاقى و اين كار در دوران پيرى بسيار مشكل است، ولى متأسفانه انسان بدون احساس و تجربه چيزى را باور نمىكند؛ يعنى تا پير نشود، درد پيرى را درك نمىكند و هرچند مشكلات اين دوره براى او گفته شود، واقعيات آن را آنچنانكه بايد باور نمىكند.
بزرگانى را مشاهده كرديم كه داراى كمالات بسيار والايى بودند، اما يك نقطه ضعف اخلاقى از دوران جوانى، در آنها باقى مانده بود كه يا در آن دوران نشناخته بودند و يا در صدد رفع آن برنيامده بودند، به هر جهت آن نقطه ضعف به مانند يك بيمارى مزمن و كهنه شده، ناعلاج گشته بود.
لزوم قدرشناسى از سلامتى و توانگرى
«و صحّتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك»
دوّم اينكه: تندرستى را پيش از بيمارى غنيمت شمار.
سوّم اينكه: توانگرى را پيش از فقر و پريشانى غنيمت شمار.
1. مريم / 4.
2. روم / 54.
اگر بر اداره زندگىاى، هر چند ساده و بىآلايش، قدرت دارى و فقر مالى تو را به ديگران وابسته نكرده است، پيش از آنكه، خداى ناكرده به فقر و پريشانى مبتلا شوى و براى اداره زندگى روزانه خود به ديگران محتاج شوى، قدر آن نعمت را بدان. اگر اكنون امكانات سادهاى در اختيار توست و با قناعت مىتوانى روز را به شب رسانيده، به تحصيل ادامه دهى، آنرا غنيمت شمار و بترس از روزى كه براى تأمين همين زندگى ساده، مجبور شوى تحصيل را رها كنى و به كسب و كار ديگرى مشغول شوى. اگر مىتوانى با زندگىاى زاهدانه ايام را سپرى كنى، از اين فرصت استفاده كن و بيش از فكر كردن به نبودها و كمبودها، به آنچه دارى بينديش و از آن قدردانى كن. دوران بىنيازى تو فرصت خوبى براى كمك به ديگران است، پس پيش از از دست رفتن فرصت و رسيدن دوران فقر و نادارى، دست نيازمندان را بگير.
توجه به اين نكته ضرورى است كه فقر و نيازمندى خفّتبار، در شأن كرامت انسانى نيست و به عنوان صفت مذموم مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند بر بنده خويش ذلت را نمىپسندد، بلكه سربلندى و عزت او را مىخواهد، پس در حدّ توان بايد كوشيد از نيازمندى خود به ديگران كاست و راههاى مقابله با نيازمندى، از قبيل: قناعت، مناعت طبع، پرهيز از تجملگرايى و اسراف را به خوبى آموخت و به آنها عمل كرد.
«و فراغك قبل شغلك.»
چهارم اينكه: نعمت فراغت و آرامش را قبل از رسيدن دوران گرفتارى غنيمت شمار.
پيشتر در محتواى اين جمله بحث شد، ولى تذكر اين نكته لازم است كه منظور حضرت اين نيست كه از زير بار مسؤوليت شانه خالى كن و وظايف اجتماعى را نپذير و بىكارى را غنيمت شمار؛ اين برداشت منفى است. احتمالا منظور حضرت اين است كه پيش از مجبور گشتن به پذيرش مسؤوليتهاى ناخواسته و مرجوح و تحميل اشتغالات و سلب قدرت انتخاب، قدر اين فرصتهايى را كه مىتوانيد آزادانه انتخاب كنيد و بدون تحميل تصميم بگيريد، بدانيد و از اين فرصتها براى انتخاب اصلح استفاده كنيد.
زندگى دنيا بستر انتخاب، رشد و تعالى
«و حيواتك قبل موتك»
پنجم اينكه: نعمت زندگى را پيش از رسيدن مرگ غنيمت شمار.
نعمت حيات، نعمت عام و گستردهاى است كه بعد از ساير نعمتها ذكر شده است. در واقع نعمتهاى ديگر به نعمت حيات و زندگى وابستهاند. اگر زندگى نباشد، جايى براى نعمتهاى ديگر نمىماند، پس ريشه و اساس نعمتها، نعمت زندگى دنيوى است كه از سوى خداوند به بندگان ارزانى شده است و بعد از مردن، گرچه انسان از نعمت حيات اخروى بهرهمند است، ولى قدرت عمل، انتخاب و تصميمگيرى آزادانه از او سلب مىگردد. آنجاست كه بر زندگى گذشته خويش و از دست دادن فرصتها و بر سوء انتخاب خويش حسرت مىخورد و براى جبران مفاسد گذشته، درخواست بازگشت به دنيا مىكند؛ ولى چه سود كه درخواست او پذيرفته نمىشود.
«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعوُنِ. لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمِ يُبْعَثوُنَ.»(1)
آنگاه كه مرگ يكى از آنها فرا رسد، خواهد گفت: بار الها مرا به دنيا باز گردان، تا شايد عمل صالحى انجام دهم. اين درخواست هرگز عملى نخواهد شد و اين سخنى است كه از روى حسرت مىگويد (و سودى نمىبخشد) و پشت سرشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.
برخى بزرگان سفارش مىكردند، به هنگام خواب تصوّر كنيد كه شايد اين خواب بيدارى نداشته باشد و در آن حال فرشته مرگ روح شما را قبض كند، زيرا قرآن مىفرمايد:
«اللّهُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها...»(2)
خداست كه به هنگام مرگ ارواح بندگان را مىگيرد و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسيده، در حال خواب روحش را قبض مىكند.
1. مؤمنون / 100 ـ 99.
2. زمر / 42.
روح در هنگام خواب، تقريباً، از بدن جدا مىشود و اگر اجل انسان فرا رسيد، به طور كامل ارتباطش از بدن قطع مىشود، از اين جهت خداوند در ادامه آيه شريفه مىفرمايد:
«فُيُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَيْها الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُخْرى اِلى اَجَل مُسَمّىً...»
سپس آن را كه حكم به مرگش كرده، جانش را نگه مىدارد و آن را كه حكم به مرگش نكرده بهبدنش بر مىگرداند، تا آن هنگام كه مرگ او فرا رسد.
در واقع انسان در حال خواب نيمى از مسير مرگ را پيموده است، لذا توصيه كردهاند به هنگام خواب، فرض كنيد كه روح پس از جدا شدن از بدن، ديگر به آن بر نمىگردد و آنگاه كه از خواب بيدار شديد، خدا را سپاس گوييد كه جانى دوباره به بدن شما داده و پس از مردن، حياتى دوباره به شما عطا كرده است. به تعبير ديگر، فرض كنيد به عالم برزخ رفتهايد و اعمال ناشايست شما آشكار گشته، مورد بازخواست و مؤاخذه قرار گرفتهايد و آنگاه از ملايكه مقرب الهى درخواست بازگشت به دنيا مىكنيد و آنها اين اجازه را به شما مىدهند؛ حال كه به دنيا باز گشتهايد و دوباره فرصت عمل يافتهايد، چه خواهيد كرد و چگونه خواهيد بود؟ قدر اين فرصت دوباره را بشناسيم و لحظه لحظه آن را غنيمت بدانيم، زيرا زمانى فرا مىرسد كه حسرت گفتن يك «لا اله الا اللّه» بر دلها خواهد ماند و به قول امير مؤمنان على(عليه السلام):
«مَنْ قَصَّرَ فى الْعَمَلِ أُبْتُلِىَ بِالْهَمِّ وَ لا حاجَةَ لِلّهِ فيمَنْ لَيْسَ لِلّهِ فى مالِهِ و نَفْسِهِ نَصيبٌ.»(1)
هر كس در انجام عمل خير كوتاهى كند، به غم و اندوه دچار مىشود و خدا را كارى نيست با كسى كه در دارايى و جانش بهرهاى براى خدا نباشد.
1. نهجالبلاغه، فيضالاسلام، كلمات قصار، شماره 122، ص 1146.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org