- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس هشتم
همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
ـ پى آمد همسويى و عدم همسويى قول و عمل
ـ نقش گناه در محروم گشتن از روزى
ـ گناه در زنجيره علتها
ـ پاسدارى زبان و دورى از كارهاى بيهوده
همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
«يا أَباذَرٍّ؛ مَنْ وافَقَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَذلِكَ الَّذى أَصابَ حَظَّهُ وَ مَنْ خالَفَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَإِنَّما يُوَبِّخُ نَفْسَهُ. يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُحْرَمُ رِزْقَهُ بالذَّنْبِ يُصيبُهُ.
يا أَباذَرٍّ؛ دَعْ ما لَسْتَ مِنْهُ فى شَىء وَلاتَنْطِقْ فيما لايَعْنيكَ وَاخْزَنْ لِسانَكَ كَمْا تَخْزَنُ وَرِقَك»
پىآمد همسويى و عدم همسويى قول و عمل
«يا اباذرّ؛ من وافق قوله فعله فذلك الَّذى اصاب حظَّه و مَنْ خالف قوله فعلَه، فانّما يُوَبِّخُ نفسه»
اى ابوذر؛ هر كس كه كردارش با گفتارش مطابقت كند، بهره خود را از سعادت دريافت كرده است و هر كس كه كردارش مخالف گفتارش باشد، هنگام پاداش، خويشتن را سرزنش خواهد كرد.
اغلب مردم به هنگام سخن، از كارهاى خوب نام مىبرند و اينكه آن كارها بايد انجام گيرند و چقدر ارزش و اهميت دارند و در كمال انسان تاثير مىگذارند؛ اما در مقام عمل، رفتار آنها با گفتارشان موافق نيست. كمتر كسى همه گفتههايش با كردارش موافق است.
اگر توافق قول و فعل را بسته به درجات ايمان بدانيم، پى مىبريم كسانى كه ايمانشان كاملتر است، صادقترند و بين قول و فعلشان توافق بيشترى هست؛ به واقع رفتارشان مصدّق گفتارشان است.
در تفسير آيه شريفه: «... أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون»(1)
مرحوم علاّمه طباطبايى، رضوان الله تعالى عليه، مىفرمايد: «صداقت» صفتى است كه همه فضيلتهاى موجود در علم و عمل را در بر مىگيرد، زيرا صدق خُلقى است كه با همه ارزشها و فضايل اخلاقى، از قبيل عفت، شجاعت، حكمت و عدالت همراه است؛ چرا كه انسان را نمىتوان از اعتقاد و قول و عمل او جدا كرد. صادق بودن انسان به اين معنى است كه عقيده، قول و عمل او مطابق يكديگرند؛ يعنى به چيزى كه عقيده دارد و مىگويد عمل مىكند. فطرت انسان بر قبول حق و خضوع باطنى در برابر آن، سرشته شده است؛ گرچه خلاف آن را اظهار كند. پس اگر به حق اعتراف كرد و در آن اعتراف صادق بود، آنچه را بدان اعتقاد دارد مىگويد و به آنچه مىگويد، عمل مىكند؛ در اين صورت ايمان او خالص گشته است و اخلاق و عمل صالح او به مرحله تمام رسيده است»(2)
ايشان مىفرمود: «اينكه خداوند متعال برخى را «صدّيق» ـ كه صيغه مبالغه است ـ مىنامد، بدين جهت است كه رفتار صدّيقين، مصدّق گفتارشان است» كسى كه گفتارش با اعتقادش مطابق است نيز صادق است، اما صدّيق، در مرحله بالاترى قرار دارد و به كسى گفته مىشود كه نه تنها قول او موافق اعتقاد اوست، بلكه موافق عمل او نيز هست؛ آن هم در همه موارد.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: كسى كه عملش با گفتارش هماهنگ باشد، به سعادت مىرسد. چنين انسانى اگر سعى كند كه همواره قول و فعل و اعتقادش مطابق هم باشند، به مقام صديقين نايل مىگردد. در مقابل، انسانى كه به آنچه مىگويد عمل نمىكند منافق و دروغگوست، چنانكه قرآن مجيد منافقينى را كه با زبان به رسالت پيامبر گواهى مىدهند، اما در قلب به آن اعتقاد ندارند، كاذب مىداند و مىفرمايد:
إِذاجاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ يَشْهَدُ
1. بقره / 177
2. الميزان، ج 1، ص 430
إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون»(1)
اى رسول ما، چون منافقان نزد تو آمده، گفتند: گواهى مىدهيم كه تو رسول خدايى (فريب نخور) خدا مىداند كه تو رسول اويى و او گواهى مىدهد كه منافقان دروغ مىگويند.
دروغ بودن گفتههاى منافقان به اين دليل است كه:
«...يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِم مَّا لَيْسَ فىِ قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُون»(2)
به زبان چيزى اظهار مىدارند كه در دل خلاف آن را پنهان داشتهاند، خدا بر آنچه پنهان مىدارند آگاهتر از خود آنهاست.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: كسى كه به آنچه مىگويد، عمل نمىكند تنها خود را ملامت كند. چون سخن او مبيّن اين است كه حق و وظيفه خود را شناخته؛ در نتيجه حجت بر او تمام شده است. طبيعى است چنين فردى كه حق را شناخته، حتى ديگران را بدان سفارش مىكند، ولى در عمل خود كوتاهى مىكند، تنها خود را بايد مورد سرزنش قرار دهد.
اين سخن پيامبر، بيش از هر كس، متوجه گويندگان و واعظان است كه خود پايبند گفتارشان باشند و عمل آنان بازتاب اعتقاد و سخنشان باشد.
خداوند، در قرآن، اين دسته را ملامت و سرزنش مىكند، آنجا كه مىفرمايد:
«أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُون»(3)
شما مردم را به نيكوكارى فرمان مىدهيد و خود آن را فراموش مىكنيد! حال آنكه كتاب خدا را مىخوانيد؛ چرا انديشه و تعقل نمىكنيد؟
(«فراموش كردن» به معناى از ياد بردن نيست، بلكه به اين معناست كه به گفته خود عمل نمىكند، چرا كه ممكن است سخن خود يادش باشد، ولى بدان عمل نكند).
وقتى دلسوزانه ديگران را نصيحت مىكند و مىگويد اين كار را انجام دهيد و فلان كار
1. منافقون / 1.
2. آل عمران / 167
3. بقره / 44
را ترك كنيد، چطور خود را فراموش مىكند! آيا دلش به حال ديگران بيش از خودش مىسوزد؟ آيا ديگران را بيش از خود دوست دارد؟ چنين چيزى باور كردنى نيست.
على(عليه السلام) مىفرمايد:
«أَللّهَ أَللّهَ فى أَعَزِّ الاَْنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَبِّها إِلَيْكُم»(1)
از خدا بترسيد، از خدا بترسيد در مورد عزيزترين و محبوبترين اشخاص نزد خودتان.
مقصود حضرت اين است كه شما خود را بيش از ديگران دوست مىداريد و اگر ديگران را دوست مىداريد، بدين جهت است كه به شما خدمتى مىكنند، وسيله لذت و رفاه و سعادت براى شما فراهم مىسازند و از همنشينى، گفتگو و نشست و برخاست با آنها لذت مىبريد ؛ پس خودتان اصل هستيد و ديگران را براى خود مىخواهيد. حال چگونه دلسوزانه به ديگران توصيه مىكنيد، ولى خود را فراموش مىكنيد و به حال خود دل نمىسوزانيد و به آنچه مىگوييد، عمل نمىكنيد؟
خداوند مىفرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مالاتَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»(2)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چرا چيزى به زبان مىگوييد كه بدان عمل نمىكنيد. خداوند سخت به خشم مىآيد كه چيزى بگوييد كه بدان عمل نمىكنيد.
نقش گناه در محروم گشتن از روزى
پيامبر در ادامه حديث، درباره تاثير گناه در محروم گشتن از روزى مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ ان الرجل ليحرم رزقه بالذّنب يصيبه»
اى ابوذر؛ چه بسا شخصى كه به سبب گناهى كه مىكند، از روزى مقرّر شدهاش، محروم مىگردد.
1. نهجالبلاغه (ترجمه فيض الاسلام) خ 156، ص 494.
2. صف / 3 ـ 2.
اين بيان ديگرى است، براى توجه دادن به آثار بدى كه گناه در اين دنيا براى انسان در بردارد و محروميتهايى كه از گناه ناشى مىگردد.
به حسب تفاوت معرفتها، در روايات و مواعظ با هر كسى به زبانى سخن گفته مىشود: اگر كسى به مقام محبت نايل گرديده، به او گفته مىشود: تو چه عاشقى هستى كه با معشوق خويش مخالفت مىكنى؟ عاشق همواره تلاش مىكند كه پى ببرد معشوقش از او چه مىخواهد، تا آن را انجام دهد و از چه چيزى بدش مىآيد تا آن را ترك كند؛ چگونه ممكن است كه محبوب انسان صريحاً به او بگويد: اين كار را انجام بده و فلان كار را ترك كن و او مخالفت كند! براى كسانى كه بهرهاى از محبت خداوند متعال و اولياى او دارند، اين بهترين شيوه براى بازداشتن آنها از گناه است.
بايد كسانى را كه دوستار اهل بيت هستند، توجه داد كه گناه مبغوض اهل بيت است. منفورترين كارها نزد ائمه(عليهم السلام) گناه است. گناه همانند مردار گنديده است و كسانى كه چشم بينا و حس قوى باطنى دارند، بوى تعفن آن را از دور درك مىكنند حال محب اهل بيت كه مىخواهد به آنها نزديك شود، چطور خود را به چيزى آلوده مىكند كه موجب تنفر آنها مىگردد؟
اگر كسى بخواهد به ديدار دوستش برود، از دهن و بدنش بوى بد را دفع مىكند و خود را تميز و معطر مىسازد، تا دوستش از او آزرده نگردد. گناه موجب تعفن و آلوده گشتن وجود ما مىشود. اگر ما اهلبيت(عليهم السلام) را دوست مىداريم و مىخواهيم با آنها ارتباط داشته باشيم، بايد روحمان را از آلودگىها پاك سازيم، تا آنها براى ارتباط با ما رغبت پيدا كنند. پس راه پرهيز دادن افرادى كه به محبت خدا و اهلبيت دست يافتهاند، برانگيختن احساس محبت آنهاست.
ناگفته پيداست كه همه آنان كه واجبات را انجام داده، محرمات را ترك مىكنند، رگههايى از محبت خداوند را دارند؛ ولى بر اساس درجه معرفت آنها، اين محبت متفاوت است: در برخى اين محبت شديد، در برخى متوسط و در برخى ضعيف است. گاهى محبت
تا به حدى مىرسد كه در راه وصال معشوق از همه چيز، حتى بهشت چشم مىپوشد، تا به آنجا كه مىگويد:
«فَهَبْنى يا إِلهى وَ سَيِّدى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِك»(1)
گيرم اى خداى من، بر آتش جهنم صبر كردم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
در مناجات محبان، مناجات نهم از «مناجات خمس عشرة» مىخوانيم:
«إِلهى مَنْ ذَا الَّذى ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتَكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا»
اى خداى من، كيست كه شيرينى محبت تو را چشيد و غير تو را برگزيد؟
اگر كسانى به آن حد از محبت دست نيافتهاند كه عشق به خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام)از گناه بازشان دارد، بايد آنها را از پيامدها و عواقب گناه ترساند. عذابها، محروم گشتن از سعادت و بهشت، آثار شوم دنيوى و اُخروى گناه را برشمرد. آنچه انسان را به كارى وادار و از كارى باز مىدارد، «خوف و رجاست» اميد به اينكه به منفعتى برسد و يا از ضررى دور ماند. پس بهترين و نزديكترين راه براى هدايت انسان، توجه دادن او به آثار شوم گناه، در دنيا و آخرت است. حال اگر ايمان كسى به آخرت ضعيف بود، بهترين راه براى بازداشتن او از گناه، ذكر آثار دنيوى گناه است. همين روشى كه پيامبر در اين بخش پى گرفتهاند؛ چون عدهاى آخرت را دور مىبينند، با اينكه بر اساس بينش اسلامى آخرت نزديك و در دسترس است؛ چنانكه خداوند مىفرمايد:
«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً. وَ نَريهُ قَريبا»(2)
اين مردم غافل و كافر آن روز را دور مىبينند، و ما آن را نزديك مىبينيم.
از جمله ضررهاى دنيوى گناه، محروم گشتن از روزى است. از جمله مصاديق روزى رزق، خوراك و پوشاك است.
1. دعاى كميل
2. معارج / 7 ـ 6.
در روايات فراوانى آمده است كه خداوند متعال براى هر جنبدهاى رزقى مقدر فرموده است و اين تقدير گاهى تقدير حتمى و گاهى معلّق است؛ يعنى بر اثر برخى اعمال كم يا زياد مىشود. برخى اعمال خير موجب زياد شدن روزى و برخى اعمال شر موجب كم شدن آن مىشوند.
اگر ما بدانيم رزقى كه براى ما مقرر شده است ـ و گاهى با تلاش به دست مىآيد و گاهى بدون تلاش خداوند به ما ارزانى مىكند ـ به سبب گناه از ما گرفته مىشود، كمتر به دنبال گناه مىرويم.
گناه در زنجيره علتها
گناه فرمولها را تغيير مىدهد و اسباب ظاهرى را بىاثر مىسازد. قرآن به ما مىفهماند كه غير از اسباب ظاهرى، اسباب ديگرى نيز وجود دارد كه ارتباط آنها با مسبّباتشان براى ما محسوس نيست. قرآن مىفرمايد:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَة فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ ...»(1)
آنچه از رنج و مصايب به شما مىرسد، دستآورد اعمال زشت خود شماست.
در واقع در جهانى كه نظام «علىّ و معلولى» بر آن حاكم است، نمىتوان هيچ پديدهاى را بىعلت شمرد و از طرف ديگر نمىتوان مصيبتها را به خداوند متعال كه خير محض است نسبت داد؛ پس اين انسان است كه مصيبتها را به خود متوجه مىسازد.
در جاى ديگر مىفرمايد:
«... فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ او يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليم»(2)
كسانى كه امر خدا را مخالفت مىكنند بترسند كه مبادا به فتنه بزرگ و يا عذاب دردناك گرفتار شوند.
1. شورى / 30.
2. نور / 63
پس آيات قرآن مبيّن اين واقعيت است كه بسيارى از مصيبتها و محروميتها از گناه ناشى مىگردد، چنانكه اعمال نيك و تقوا موجب سرازير گشتن بركات و نعمتها مىشود:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَالسَّماءِ وَالاَْرْض»(1)
اگر مردم شهرها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىساختند، درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنان مىگشوديم.
در برخى موارد رابطه گناه با مصيبتى كه از آن ناشى مىگردد، كم و بيش، قابل درك است، مثل اينكه گاهى گناهانى برخى از بيمارىها را در پى دارد؛ ولى اين رابطه در همه موارد محسوس نيست: گاهى آثارى بر گناه مترتب مىگردد كه براى انسان قابل درك نيست: مثل اينكه غذايى تهيه شده بود و موقع استفاده چيز كثيفى در آن مىافتد و آن را آلوده مىسازد، رزقى آماده مىگردد و بناگاه انسان از آن محروم مىگردد. حال اين رزق را از خوراكىها به چيزهاى ديگر نيز توسعه دهيد؛ چرا كه همه نعمتها رزق هستند: خانه رزق است، ماشين رزق است و هر چيز ديگرى كه انسان از آن استفاده مىكند رزق است؛ محروميت از اينها، در بسيارى موارد، به جهت ارتكاب گناه مىباشد.
بايد رزق را به رزقهاى معنوى نيز توسعه داد، چون هرچه موجب تكامل روح ما مىشود، آن هم رزق است: علم و ايمان نيز رزق هستند، توفيق عبادت نيز رزق است.
گاهى ارتكاب گناه موجب مىشود انسان از انجام عبادتى محروم گردد: در روايتى آمده است كه ممكن است انسان در اثر گناه به نماز شب موفق نشود، گرچه سعى مىكند و خود را آماده مىسازد كه سر ساعت از خواب برخيزد، ولى يا از خواب بر مىخيزد و سستى و تنبلى مانع مىگردد، يا اصلا از خواب بر نمىخيزد. پس سلب توفيق عبادت نيز از جمله عقوبتهاى گناه است.
به هر جهت توجه به نتايج شوم گناه از جمله عواملى است كه مىتواند انسان را از گناه باز دارد: اينكه بينديشد، گناه او تلاشهاى اقتصادىاش را بىثمر كرده، او را از رزقش محروم مىكند.
1. اعراف / 96.
به جهت ارتباط بين محروميتها و مصيبتها و گناه، وقتى مصيبتى براى برخى بزرگان پيش مىآمد، فكر مىكردند كه چه خطايى كردهاند كه موجب اين مصيبت شده است. نقل مىكردند يكى از اساتيد بزرگ اخلاق، در تهران، وقتى از كوچهاى عبور مىكرد، حيوانى به او لگد زد او همانجانشست و به فكر فرو رفت كه من چه كردم كه سزاوار آزار اين حيوان شدم!
پاسدارى زبان و دورى از كارهاى بيهوده
«يا اباذرّ؛ دع ما لست منه فى شىء و لا تنطق فى ما لا يعنيك و اخزن لسانك كما تخزن ورقك»(1)
اى ابوذر؛ هرچه را كه در آن تو را بهره نيست ترك كن و به سخنى كه فايده به حال تو ندارد، لب مگشا و زبان خود را مانند پول خود كه در حفظ آن مىكوشى نگهدارى كن.
مطلبى كه در اين قسمت ذكر شده، متمم بيانات سابق در بازداشتن فرد از گناه است. كسى كه مىخواهد از گناه اجتناب كند، بايد براى خود حريم قرار دهد، چنانكه گفته شده: «من حام حول الحمى، اوشك أن يقع فيه» كسى كه بر لب پرتگاه حركت مىكند، بترسد از اينكه در آن فرو افتد. كسى كه مىخواهد از گناه اجتناب كند، بايد از مقدمات آن دورى گزيند و برخى مباحات را ترك كند، تا به گناه نيفتد. به عنوان نمونه اگر مىخواهد از نگاههاى حرام و نگاه به نامحرم اجتناب كند، به برخى از محارم خود نگاه نكند. اگر مىخواهد به موسيقى حرام گوش ندهد، از برخى موسيقىهاى جايز دورى گزيند. اگر مىخواهد به دروغ و غيبت آلوده نگردد، از سخنانى كه احتمال دارد دروغ و غيبت باشد، اجتناب كند. البته مشكل است كه انسان از همه مباحاتى كه ممكن است او را به گناه بكشاند، اجتناب كند، بخصوص كسى كه در اول راه قرار دارد، اما كسانى كه در مقام تكامل نفس بر مىآيند، خواه ناخواه، اين مرحله را بايد طى كنند.
1. ورِق پول و سكه رايج در زمانهاى سابق بوده كه از طلا و نقره ساخته مىشده است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر سفارش مىكنند كه از كارهاى لغو و بيهوده دورى گزيند؛ چنانكه قرآن فلاح و رستگارى را در گرو دورى از لغو مىداند:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذينَ هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ. وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون»(1)
اهل ايمان رستگار شدند، آنان كه در نماز خاشعند و آنان كه از لغو و بيهودگى دورى مىكنند.
كسى كه مىخواهد به فلاح و رستگارى برسد، بايد از كارى كه فايده به حال او نمىبخشد، اجتناب كند، حرفى كه فايدهاى ندارد نزند حتى اگر مباح هم باشد، و نيرويش را صرف كار مفيد و ثمر بخش كند.
سفارش ديگر پيامبر به ابوذر اين است، از سخنانى كه فايدهاى به حال او ندارد اجتناب كند.
انسان بايد روى زبان خود، حساس باشد، سعى كند از حرفهاى مباح نيز دورى گزيند؛ چون گاهى يك كلمه از دهان صادر مىشود و نتايج بدى در دنيا و آخرت بر آن بار مىگردد. اينكه زياد در روايات سفارش شده كه زبان خود را نگه داريد، حرفى كه لازم نيست و يا به شما مربوط نيست نزنيد، براى اين است كه گاهى انسان نمىتواند زبانش را كنترل كند و به دروغ، غيبت و مسخره كردن ديگران و ساير آفات زبان مبتلا مىگردد. از اين جهت برخى بزرگان اهتمام زيادى داشتند كه حتىالمقدور سكوت كنند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) مىفرمايند: همانطور كه در حفظ پول و سكههاى طلا مىكوشى: در نگهدارى زبانت نيز بكوش. چطور پولت را نگهدارى مىكنى، آن را در صندوقچه مىگذارى و درش را محكم مىبندى و در جاى امنى مىگذارى، زبانت را نيز كه به مراتب ارزشش از پول بيشتر است نگهدارى كن. خداوند براى زبانت حصار و حفاظ گذاشته، براى آن دندان و جلوى آن لبها را قرار داده است كه زبان را در اين حصارها محدود كنى. پس
1. مومنون / 3 - 1.
سعى كن آن را آزاد نگذارى. حتى از حرف مباحى كه فايده ندارد دورى گزين، چون نيرو و انرژى خود را بيهوده صرف كردهاى و همينطور، رفته رفته، به مشتبهات و مكروهات و در نهايت به محرمات و گناهان كبيره كشانده مىشوى: مگر بين حرف زدن درباره ديگران تا غيبت آنها چقدر فاصله است؟ بين حرف زدن مباح با (غيبت) گناه كبيرهاى كه از هفتاد زناى با محارم، آن هم در خانه كعبه، زشتتر است، فاصلهاى نيست و ما كمكم اين فاصله را از بين مىبريم و به آن گناه مبتلا مىگرديم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org