قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

درس شانزدهم

خطر دوستى مال و مقام

و ستايش قناعت و ساده زيستى

 

ـ دنيا، هدف يا وسيله

ـ دنياى نكوهيده

ـ مؤمنان فقير، سبكباران عرصه بهشت

ـ ستايش قناعت و ساده زيستى و نكوهش زياده طلبى

ـ ستايش بريدگى از دنيا و بى‌اعتنايى به آن

 

 

خطر دوستى مال و مقام

و ستايش قناعت و ساده زيستى

«يا أَباذَرٍّ؛ حُبُّ الْمالِ وَالشَّرَفِ اَذْهَبُ لِدينِ الرَّجُلِ مِنْ ذِئْبَيْنِ ضارِيَيْنِ فى زَرْبِ الْغَنَمِ فَاَغارا فيها حَتّى أَصْبَحا فَماذا اَبْقَيا مِنْها. قالَ؛ قُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ؛ أَلْخائِفُونَ الْخاضِعُونَ الْمُتَواضِعُونَ الذّاكِروُنَ اللّهَ كَثيراً أَهُمْ يَسْبِقُونَ النّاسَ إِلىَ الْجَنَّة ِ؟

فَقالَ: لا، وَلكِنْ فُقَراءُ الْمُسْلِمينَ فَإِنَّهُمْ يَتَخَطَّوْنَ رِقابَ النّاسِ، فَيَقُولُ لَهُمْ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ كَما أَنْتُمْ حَتّى تُحاسَبُوا، فَيَقُولُونَ بِمَ نُحاسَبُ فَوَاللّهِ ما مَلَكْنا فَنَجُودَ وَ نَعْدِلَ وَلا أُفيضَ عَلَيْنا فَنَقْبِضَ وَ نَبْسُطَ وَ لكِنّا عَبَدْنا رَبَّنا حَتّى دَعانا فَاَجَبْنا.

يا أَباذَرٍّ؛ إِنَّ الدُّنْيا مَشْغَلَةٌ لِلْقُلُوبِ وَالْأَبْدانِ وَ إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى سائِلُنا عَمّا نَعَّمَنا فى حَلالِهِ فَكَيْفَ بِما نَعَّمَنا فى حَرامِهِ.

ياأَباذَرٍّ؛ إِنّى قَدْ دَعَوْتُ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ أَنْ يَجْعَلَ رِزْقَ مَنْ يُحِبُّنى الْكِفافَ وَ أنْ يُعْطِىَ مَنْ يُبْغِضُنى كَثْرةَ الْمالِ وَ الْوَلَدِ. يا أَباذَرٍّ؛ طُوبى لِلزّاهِدينَ فى الدُّنْيا أَلرّاغِبينَ فِى الْاخِرَةِ الَّذينَ اتَّخَذُوا أَرْضَ اللّهِ بِساطاً وَتُرابَها فِراشاً وَ مائَها طيباً وَاتَّخَذُوا كِتابَ اللّهِ شِعاراً وَ دُعاءَهُ دِثاراً يَقْرِضُونَ الدُّنْيا قَرْضاً.

يا أَباذَرٍّ؛ حرْثُ الْاخِرَةِ الْعَمَلُ الصّالِحُ وَحَرْثُ الدُّنْيا الْمالُ وَالْبَنُونَ»

 

دنيا، هدف يا وسيله

بر اساس بينش قرانى اگر دنيا نباشد آخرت هم نيست. ما زندگى آخرت را با اعمال و رفتار اختيارى خويش در دنيا مى‌سازيم، چنانكه در برخى روايات آمده دنيا مزرعه آخرت است.

پس اگر دنيا نباشد كسى به بهشت نمى‌رود زيرا نعمت‌هاى بهشت پاداش كارهاى دنيوى است. كرامات، فضايل و مقامات اخروى حاصل تلاشها و كارهايى است كه انسان در دنيا انجام داده است؛ پس دنيا داراى ارزش زيادى است. با توجه به اين واقعيت، اين سؤال مطرح مى‌شود كه چرا در روايات از دنيا، كه داراى چنين ارزشى است، اين همه مذمّت و بدگويى شده است؟

در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: زندگى دنيا از آن جهت كه در زمره مخلوقات خداوند حكيم است هيچ عيبى ندارد و اساساً نظام زندگى دنيوى بهترين نظام و از نهايت اتقان و جمال برخوردار است. بنابر اين، اشكال اصلى را در جاى ديگر بايد جستجو كرد. با كمى دقت در آيات و روايات در مى‌يابيم كه عيب و ايراد در كيفيت رابطه انسان و نحوه برخورد وى با دنياست، زيرا همان نحوه برخورد وى با دنياست كه مى‌تواند آن را براى آينده‌اش مفيد يا مضر، ارزشمند يا بى‌ارزش، خوب يا بد كند. منهاى برخورد، رفتار، زندگى و آينده انسان، جز موارد نادرى كه در اثر تزاحم جبرى يك سلسله شرور و نقصها پديد مى‌آيد، چه عيب و ايرادى بر دنيا مى‌توان گرفت؟ به علاوه، اين شرور و نقصها با خيرات و كمالات فراوان دنيا قابل مقايسه نيست.

پس روشن گرديد كه نكوهش و ايراد در نحوه نگرش و رابطه انسان با دنياست. رابطه‌اى كه بر اساس اصالت بخشيدن به دنيا و نگرش مادى به دنيا شكل مى‌گيرد: نگرش كسانى كه گمان دارند، جز زندگى دنيا زندگى ديگرى وجود ندارد ولى در حقيقت اين گمان باطل است و با چنين ديدى به دنيا نگريستن خطايى است كه خطاهاى فراوان ديگر، در اعمال و رفتار انسان، به دنبال خواهد داشت.

پس بايد بينش خويش را نسبت به دنيا تصحيح كنيم و دريابيم كه زندگى انسان منحصر به زندگى دنيا نيست بلكه در وراى آن يك زندگى جاودانه براى انسان وجود دارد. در صورتى كه انسان دنيا را معبر و راه گذر به حساب آورد، نه مقصد اصلى و هدف نهايى، طبيعى است كه بايد وسايل زندگى، مال و ثروت كافى و اهرمهاى ديگرى كه براى رسيدن به

كمال لازم است، براى خود فراهم سازد. در اين صورت غذا، لباس، مسكن، ماشين، پول، ثروت و رياست مقدمه و وسيله به حساب مى‌آيند، نه هدف اصلى. اما در صورتى كه آنها مقصد اصلى به حساب آيند، نه مقدمه و وسيله، انسان را از رسيدن به كمال انسانى و هدف نهائى وى باز مى‌دارند و از اين جهت از آنها نكوهش شده است.

دنياى نكوهيده

با توجه به آنچه ذكر گرديد، پيامبر در نكوهش دوستى مال و مقام مى‌فرمايند:

«يا أباذرّ؛ حبّ المال والشَّرف اذهب لدين الرَّجل من ذئبين ضاريين فى زرب الغنم فاغارا فيها حتّى أصبحا فماذا ابقيا منها.»

اى ابوذر؛ دوستى مال و بزرگى، بر دين مرد از دو گرگ خونخوار بر گله گوسفند بيشتر صدمه مى‌زند كه شبانه بر آن هجوم آورند، تا چه از گوسفندان تا صبحگاه بر جاى بگذارند.

حضرت براى ترسيم عظمت موضوع و ترساندن اُمّت از خطر دوستى دنيا و خطر وابستگى به جاه و مقام دنيوى، دوستى دنيا و جاه و مقام را به دو گرگ درنده‌اى تشبيه مى‌كنند كه بر گله‌اى از گوسفندان، كه در محدوده‌اى جاى گرفته‌اند، حمله مى‌كنند و از شب تا به صبح به دريدن آنها مى‌پردازند. طبيعى است كه وقتى گرگ به گله‌اى حمله مى‌كند، به يك گوسفند قانع نمى‌شود، بلكه تك تك گوسفندان را پاره مى‌كند و در پايان به خوردن آنها مشغول مى‌گردد. حال اگر دو گرگ درنده به گله‌اى حمله كنند، آيا گوسفندى را زنده مى‌گذارند!

خطر دوستى دنيا و حب رياست بر دين انسان و ارزشهاى اخلاقى بيش از خطر هجوم دو گرگ درنده به گوسفندان است، زيرا حب دنيا و رياست، هويت معنوى و انسانى و دين انسان را از بين مى‌برد: آنچه كه شخصيت و حيات واقعى انسان بدان بستگى دارد.

(مضمون سخن حضرت در اين بخش، مستفيض بلكه متواتر است و با عبارت‌هاى

گوناگون نقل شده است. حتى در اصول كافى بابى به مذمّت حب مال و رياست اختصاص داده شده است.)

گفتار حضرت گزافه نيست بلكه حقيقتى است كه در قالب هشدار به مسلمانان بيان گرديده است. اين واقعيتى است كه تجربه تاريخى نيز آن‌را تأييد مى‌كند. از صدر اسلام تاكنون، ريشه همه خيانت‌هايى كه به اسلام شده است حب مال و رياست بوده است، چرا كه ضرر كسى كه شيفته مال دنيا و رياست است براى دين از هر دشمنى بيشتر است. تغيير مسير خلافت رسول‌اللّه و غصب آن و استمرار حكومت‌هاى جابرانه و باطل و همه ضربه‌هايى كه بر پيكر اسلام وارد آمد از حب مال و رياست ناشى گرديد. پس با توجه به خطر دوستى مال و رياست براى دين، بايد بهوش باشيم و تا جوانيم و هنوز دو خصيصه دنيا پرستى و مقام پرستى در ما رسوخ نكرده، با آن دو مبارزه كنيم و نگذاريم در دل ما ريشه بدوانند. اگر مالى به دست مى‌آوريم، در حد نياز از آن استفاده كنيم و بقيه را در اختيار مستمندان، خويشان و دوستان نيازمند بگذاريم. سعى كنيم از مالى كه بدان علاقه داريم به ديگران ببخشيم؛ چرا كه قرآن مى‌فرمايد:

«لَنْ تَنَالُوا البِّرَ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»(1)

هرگز به مقام نيكوكاران نخواهيد رسيد، مگر از آنچه دوست مى‌داريد در راه خداوند انفاق كنيد.

(بدون شك، انفاق چيزهايى كه انسان بدان علاقه دارد از رسوخ محبت به مال در دل او جلوگيرى مى‌كند.)

مشابه آنچه را كه ذكر كرديم، مى‌توان در بُعد مبارزه با رذيله حب رياست بيان كرد: اگر انسان رياست و مسؤوليتى يافت، سعى كند احساس برترى جويى، فرمانروايى و آقايى بر ديگران در او پديد نيايد بلكه بكوشد گمنام وار خدمت كند و طالب شهرت، محبوبيت مردمى، اسم و رسم و مقام نباشد. البته خطر رياست طلبى براى كسانى كه هنوز به جايى


1. آل عمران /92.

نرسيده‌اند مطرح نيست و متوجه كسانى است كه زمينه جاه و مقام برايشان فراهم آمده و دينشان را در خطر جدى قرار داده است.

مؤمنان فقير، سبكباران عرصه بهشت

بعد از آنكه حضرت خطر حب مال و رياست را گوشزد مى‌فرمايند، ابوذر سؤال مى‌كند:

«يا رسول اللّه؛ ألخائفون الخاضعون المتواضعون الذّاكرون اللّه كثيراً أهم يسبقون النّاس إلى الجنَّة»

اى رسول خدا؛ آيا خدا ترسان، فروتنان، خاضعان و برپاى دارندگان ذكر خدا، در رفتن به بهشت بر ديگران سبقت مى‌گيرند؟

ابوذر، بعد از پى بردن به اينكه طالبان مال و عاشقان رياست رو به هلاكند، مى‌پندارد خدا ترسان و فروتنان پيشگامان بهشتند؛ از اين جهت از حضرت سؤال مى‌كند و حضرت پندار او را رد مى‌كنند و مى‌فرمايند:

«ولكن فقراء المسلمين فانِّهم يتخطَّون رقاب النّاس، فيقول لهم خزنة الجنَّة كما أنتم حتّى تحاسبوا، فيقولون بم نحاسب فواللّه ما ملكنا فنجود و نعدل ولا أفيض علينا فنقبض و نبسط و لكنّا عبدنا ربَّنا حتّى دعانا فاجبنا».

بينوايان مسلمين قدم بر شانه‌هاى مردم نهاده، به سوى بهشت روان خواهند شد. آنگاه خزانه داران بهشت مى‌گويند: برجاى خويش باشيد تا به حساب شما رسيدگى شود. پاسخ مى‌دهند: براى چه ما حساب رسى شويم. به خدا قسم ما حكومتى نداشتيم كه بخشش پيشه گيريم و به اجراى عدالت همت گماريم. زياده بر نياز ثروتى به ما داده نشد كه ببخشيم يا بخل ورزيم؛ بلكه ما خداوند را عبادت كرديم و در آخر دعوت حق را لبيك گفتيم.

جاى شگفتى است كه با توجه به ستايش و تعريفى كه در معارف دينى از ارزشهايى چون خضوع، خشوع و زنده داشتن ذكر خداوند شده است، پيامبر خاضعان، فروتنان و

ذاكران را پيشگامان بهشت معرفى نمى‌كنند و مى‌فرمايند: پيشگامان بهشت كسانى هستند كه در عين فقر و نادارى دين خود را حفظ كردند و از تلاش، جهاد و مبارزه و يا تحصيل علم پشيمان نگشتند. آنان قدم بر شانه‌هاى مردم مى‌گذارند و به بهشت روانه مى‌گردند؛ گويا مى‌خواهند پرواز كنند. وقتى به آنها گفته مى‌شود: بمانيد تا به كارهاى شما رسيدگى شود، مى‌گويند: ما حكومت و سمتى نداشتيم كه راه مداراى با مردم و اجراى عدالت را پيش گيريم، پولى نداشتيم كه انفاق كنيم و يا بخل ورزيم. كارى كه از ما ساخته بود بندگى و عبادت خداوند بود كه كوتاهى نكرديم.

بله آنها ثروتى نداشتند كه جوابگوى اسرافها و تبذيرها و يا كوتاهى در كمك به ديگران باشند. از اين جهت محاسبه اعمال آنان به درازا نمى‌انجامد، چون اگر مالى مى‌داشتند و در راه حق و خداوند بكار مى‌بردند، باز رسيدگى به حساب آنان به طول مى‌انجامد.

با توجه به مذمّت‌هايى كه از دنيا شده است و خطرهايى كه از ناحيه حب مال و مقام متوجه دين انسان است، سخن پيامبر تسلى خاطرى است براى كسانى كه به مال دنيا دسترسى ندارند و يا به جهت پرداختن به وظايفى، چون تحصيل علم و جهاد و مبارزه با دشمن، نتوانستند از دنيا بهره‌اى ببرند. درست است كه اگر انسان مال داشته باشد، مى‌تواند از آن در راه انفاق به ديگران و خدمت به اسلام استفاده برد ولى كسى كه پرداختن به تحصيل علم و يا حضور در جبهه‌هاى جنگ او را از جمع آورى مال و ثروت و صرف آن در راه خداوند باز مى‌دارد، به مقام و منزلتى والاتر از كسى كه مالش را در راه خداوند صرف مى‌كند دست يافته است، چون او از مال خود مايه مى‌گذارد ولى طالب علم و رزمنده جبهه‌هاى جنگ، از هستى، آسايش و راحتى خود در راه خداوند مايه مى‌گذارد و ارزشهايى كه چنين فردى به آن دست مى‌يابد والاتر از دستآورد ديگران است.

وقتى انسان با پايان گرفتن جنگ، با دست خالى از جبهه بر مى‌گردد و مى‌بيند كه آنان كه با جنگ و جهاد و جبهه بيگانه بودند ثروت كلانى براى خود فراهم ساخته‌اند، ساختمانهاى مجلل تهيه كرده‌اند و بالاخره همه وسايل عيش و نوش‌شان فراهم است، ممكن است

شيطان او را وسوسه كند كه تو به جبهه رفتى و دستت از مال دنيا خالى ماند اما بنگر كه ديگران به كجا رسيدند! تو به جبهه رفتى و جنگيدى و مجروح و يا معلول گشتى و اكنون كسى به تو بهايى نمى‌دهد و اعتنايى به تو نمى‌شود و ديگران سمت‌ها و مقامها را از آن خود ساخته‌اند! اين وسوسه شيطانى چه بسا در كسانى كه ايمانشان ضعيف است اثر كند و باعث پشيمانى آنان گردد.

همچنين ممكن است كسانى كه به تحصيل علوم حوزوى همت گمارده‌اند وسوسه شوند كه چه اشتباهى كرديم. ديگرى به دانشگاه رفت و پس از فارغ‌التحصيل گشتن، شغل مناسبى به دست آورد و در پرتو آن ثروت كلانى بهم زد اما من طلبه پس از سى سال تحصيل از تأمين نان شبم عاجزم! اين وسوسه‌ها همواره براى مؤمنان كه دستشان از دنيا خالى است پيش مى‌آيد. از اين جهت حضرت با كلام خود آرامش و تسكين خاطر براى آنان فراهم مى‌آورند كه شما اگر از قافله مال اندوزان عقب مانده‌ايد ولى به و ارزشهايى رسيده‌ايد كه ديگران از آنها محرومند و در قيامت حسرت مقام شما را خواهند خورد.

در ادامه حضرت مى‌فرمايند:

«يا أباذرٍّ؛ إنَّ الدُّنيا مشغلة للقلوب والأبدان و إنَّ اللّه تبارك و تعالى سائلنا عمّا نعَّمنا فى حلاله فكيف بما نعَّمنا فى حرامه».

اى ابوذر؛ دنيا جان و تن مردم را به خود مشغول مى‌دارد. خداوند تبارك و تعالى ما را از نعمت‌هايى كه از حلال به ما ارزانى داشته مورد بازجويى قرار خواهد داد، تا چه رسد به نعمت‌هايى كه از حرام به دست آمده است.

بدون شك در طريق كسب مال دنيا بايد از جسم و جان مايه گذاشت. كسانى كه به كار و كسب اشتغال دارند بخوبى اين حقيقت را دريافته‌اند كه گاهى مشكلات انسان آن قدر زياد مى‌شود كه آرامش شب را نيز از او سلب مى‌كند و پيوسته به چك و سفته، خريد و فروش، ارزانى و گرانى، بدهكارى و ماليات و مسائلى از اين قبيل مى‌انديشد. به هر جهت كسى كه به دنبال تهيه مال است، بايد زحمت بكشد، چه بخواهد از راه حلال به مال برسد و چه از

راه حرام، چرا كه مال براحتى به دست نمى‌آيد. طبيعى است كه اين فرد لحظه‌اى فرصت براى عبادت و انديشيدن نمى‌يابد. مجالى نمى‌يابد كه به خداوند، قيامت و مناجات با خداوند بپردازد.

كسى كه در عمق دل به دنيا محبت دارد، حتى عبادت را وسيله‌اى براى دنيا مى‌خواهد، از صبح تا شب براى كسب مال آرام نمى‌گيرد و اگر شب براى نماز شب از بستر برخيزد خواسته‌اش اين است كه رزقش بيشتر شود و ثروتش افزون گردد. چه دون همتى و چه رسوايى از اين بالاتر كه ذكر و عبادت خداوند را براى شكم و مال دنيا استخدام مى‌كند! عبادتى كه بايد به وسيله آن به بهشت و بالاتر از آن به رضوان الهى رسيد، وسيله‌اى قرار مى‌دهد براى نان بيشتر، خانه بهتر و ماشين لوكس‌تر.

در مقابل، دلى كه از تعلق دنيا رهيده است، برايش بود و نبود دنيا يكسان است، خاكستر با طلاى ناب براى او تفاوت ندارند. اگر ما نمونه چنين افرادى را سراغ نداشته باشيم، واقعيت اين است كه چنين افرادى وجود دارند. هستند كاسبهايى كه براى آنها سطل آشغال با انبوه اسكناس برابر است و تنها چيزى نزد آنان ارزش دارد كه در راه خداوند صرف گردد. شايد اگر انسان نبيند باور نكند ولى من چون به چشم خود ديده‌ام باور مى‌كنم:

حدود چهل سال پيش براى خريد سماور در بازار تهران نزد كاسبى رفتم تا پس از خريد جنس روانه قم گردم. جاذبه آن مرد مرا چنان گرفت كه تا غروب نزدش ماندم و او مرا نصيحت مى‌كرد. در بين پند و اندرز، اشك چشمانش بر محاسن سفيدش جارى مى‌گشت. او از من پرسيد: نام اولين كتابى كه در حوزه مى‌خوانيد چيست؟ گفتم:شرح امثله. گفت: در ابتداى آن چه نوشته شده؟ گفتم: نوشته شده: «اول العلم معرفة الجبّار...» گفت: ياد گرفتى كه آغاز علم شناخت خداوند است! او صحبت مى‌كرد و در آن بين مثل باران اشك مى‌ريخت. در اين گيرودار شاگردانش مشغول فروش بودند و او بى‌اعتنا اسكناسها را مى‌گرفت و در صندوق پرت مى‌كرد.

هنگام نماز ظهر كه شد، با چشمان اشك آلود از جا برخاست و به مسجد رفت و من و

پس از نماز و صرف نهار، دوباره به مغازه او آمدم و تا غروب آنجا ماندم و به نصايحش گوش دادم.

بله اگر حب دنيا در انسان نباشد، خروارها پول برايش بى‌ارزش است و دلش در جاى ديگر است. ولى اگر حب دنيا در انسان باشد، نماز هم كه مى‌خواند، حواسش در جاى ديگر است و در نماز هم هدف دنيوى دارد. وقتى حب مقام در دل انسان باشد، حتى اگر عرفان هم بخواند و با سير و سلوك عرفانى آشنا گردد، در اين انديشه است كه به جايى برسد كه ديگران به آن نرسيده‌اند؛ به هر جهت امتيازى بر ديگران داشته باشد. در واقع او به فكر بندگى خداوند نيست. او مثل مرتاضان هندى است كه با رياضت و كوشش و تلاش بر كارهايى قدرت مى‌يابند كه از سايرين ساخته نيست.

تربيت شده اسلام فقط در فكر بندگى است و ديگر هيچ. اسلام، خواهان انسانى است كه جهاد و تلاش او براى خداوند باشد، حتى براى خداوند مال تهيه كند. همان گونه كه على(عليه السلام) با زحمت و تلاش درخت خرما به ثمر مى‌نشاند و نخلستان و چاهى را كه خود حفر مى‌كرد در راه خداوند وقف مى‌كرد.

پس بايد سعى كنيم از دلبستگى به دنيا بكاهيم. البته انسانهاى معمولى هر چند بيشتر نعمت مادى در اختيارشان قرار گيرد، به طور طبيعى به دنيا دلبسته‌تر مى‌شوند، چون وقتى نعمت‌هاى دنيوى فزونى گيرد، رفته رفته مزه آنها در كام انسان مى‌نشيند و بر تمايل او به دنيا مى‌افزايد. از اين جهت كسانى كه به دنبال تهيه مال و ثروت مى‌روند، مسؤوليت سنگينى دارند و در قيامت در مقابل ذره ذره مالشان بازخواست مى‌شوند، چه آن‌را از راه حلال به دست آورده باشند و چه حرام.

به خلاف انسانهاى معمولى، اولياى خدا اگر از نعمت‌هاى فراوانى نيز بهره‌مند گردند، ذره‌اى به دنيا دل نمى‌بندند و دلشان جاى ديگر است؛ البته اين قسم افراد اندكند. در طول تاريخ افرادى چون سليمان بسيار اندك بوده‌اند كه با آن نعمت فراوان و با آن سلطنت عظيم خود نان جو بخورند.

پس با توجه به فرمايش گران سنگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) چه بهتر كه انسان در انديشه مال و ثروت نباشد و با عبادت و بندگى خداوند متعال دامن از آلودگى‌هاى دنيا پاك سازد؛ چونان ابوذر كه على(عليه السلام) در وصف او مى‌فرمايند:

«كانَ لىِ فِيما مَضى أَخٌ فِى‌اللّهِ وَ كانَ يُعَظِّمُهُ فى عَيْنى صِغَرُ الدُّنْيا فى عَيْنِهِ...»(1)

در گذشته مرا برادرى در راه خدا بود كه كوچك بودن دنيا در نظرش، او را در چشم من بزرگ مى‌نمود.

ستايش قناعت و ساده زيستى و نكوهش زياده طلبى

در ادامه حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«ياأباذرٍّ؛ إنّى قد دعوت اللّه جلَّ ثناؤه أن يجعل رزق من يحبُّنى الكفاف و أن يعطى من يبغضنى كثرة المال و الولد»

اى ابوذر؛ من از خداوند خواسته‌ام كه روزى دوستدارانم را به قدر حاجت قرار دهد و مال و فرزندان دشمنان مرا زياد گرداند.

همان گونه كه اشاره شد، وجود نعمت‌هاى زياد براى اكثر مردم موجب علاقه و دلبستگى بيشتر آنان به دنيا مى‌شود. پس براى جلوگيرى از آلودگى آنان به دنيا، بهتر است كه امكانات زيادى در اختيارشان نباشد و فقط در حد نياز از امكانات دنيا بهره ببرند. لذا پيامبر، به دليل دل‌سوزى براى دوستداران خويش، از خداوند درخواست مى‌كنند كه به اندازه نياز، روزى در اختيار آنها بگذارد، نه آن قدر كه به اسراف و تبذير كشانده شوند. در مقابل، براى دشمنان خويش از خداوند درخواست مى‌كنند كه بر مال و فرزندانشان بيفزايد. در واقع فزونى بخشيدن به سرمايه دشمنان خداوند، سنتى است الهى و برگرفته از «قانون استدراج» است؛ يعنى، خداوند متعال آن قدر كفار را از نعمت‌هاى مادى و دنيوى بهره‌مند مى‌سازد كه فريفته دنيا و مغرور گردند و با غرق گشتن در دنيا، بيشتر بر كفر و عصيان آنان افزوده شود و


1. نهج‌البلاغه (ترجمه فيض الاسلام) كلام 281، ص 1225.

در نتيجه، عذاب و عقاب اخروى آنان زيادتر و دردناكتر گردد. به علاوه، به اين وسيله ناراحتى‌هاى دنيوى آنان نيز فزونى مى‌گيرد.

براى دشمنان خداوند و اولياى او، هيچ عقوبتى در دنيا بالاتر از اين نيست كه با غرق شدن آنان در زخارف دنيا توفيق از آنها سلب گردد و روز به روز بر خذلان، انحراف و كفر آنان افزوده گردد. در اين باره خداوند مى‌فرمايد:

«وَلايَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌلاَِنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لَيَزْدادوُا إثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»(1)

گمان نكنيد آنان كه به راه كفر رفتند و ما به آنان مهلتى داديم، به حالشان بهتر خواهد بود؛ بلكه به آنان مهلت مى‌دهيم تا بر سركشى و طغيان خويش بيفزايند و در انتظار آنان عذابى است كه سخت خوار و ذليلشان مى‌سازد.

در جاى ديگر مى‌فرمايد:

«فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فىِ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ»(2)

مبادا فراوانى اموال و اولاد آنها تو را به شگفتى وا دارد. خداوند مى‌خواهد آنها را به همان مال و فرزند، در زندگانى دنيا، به عذاب افكند و در حال كفر جانشان را بگيرد.

خداوند، براى اينكه مؤمنان چشم به ثروت دنيا ندوزند و حسرت دنيا داران و فريفته‌گان دنيا را نخورند، مى‌فرمايد:

«لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤَمِنِينَ»(3)

تو از اين ناقابل متاع دنيوى كه به كافران داديم، چشم بپوش و بر آنان اندوه مخور و براى اهل ايمان فروتنى كن و با خلق نيكو با آنان برخورد كن.


1. آل عمران / 178.

2. توبه / 55.

3. حجر / 15.

على(عليه السلام) در پاسخ كسى كه از معناى خير از ايشان پرسيد، فرمودند:

«لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ وَلكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ وَ أَنْ تُباهِىَ النّاسَ لِعِبادَةِ رَبِّكَ، فَإنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللّْهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ وَ لاخَيْرَ فىِ الدُّنْيا إِلّا لِرَجُلَيْنِ: رَجُلٌ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدارَكَها بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٌ يُّسارِعُ فىِ الْخَيْراتِ...»(1)

خير و نيكى اين نيست كه مال و فرزندانت فزونى يابند و لكن خير به اين است كه علم تو زياد شود و صبر و بردباريت فزونى گيرد، و با عبادت پروردگار به مردم بنازى (نه به چيزهاى ديگر). پس اگر نيكو رفتار كردى، خداى را سپاس گوى و اگر بدرفتارى كردى، از او آمرزش بخواه. نيكى در دنيا ويژه دو كس است:

1. مردى كه گناه را به توبه جبران مى‌سازد.

2. مردى كه در نيكى‌ها پيشگام است.

 

ستايش بريدگى از دنيا و بى‌اعتنايى به آن

در ادامه حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايند:

«يا أباذرّ؛ طوبى للزّاهدين فى الدُّنيا. ألرّاغبين فى الاخرة الّذين اتَّخذوا أرض اللّه بساطاً وترابها فراشاً و ماءها طيباً واتَّخذوا كتاب اللّه شعاراً و دعاءه دثاراً يقرضون الدُّنيا قرضاً».

اى ابوذر؛ خوشا به حال زاهدان در دنيا و كسانى كه به آخرت دل بسته‌اند، زمين خداوند را بساط و خاك آن را فرش و آب آن را عطر خويش قرار داده‌اند. كتاب خداوند را همانند پيراهن زيرين به خود نزديك ساخته‌اند و دعا را همانند لباس رويين خود برگزيده‌اند و خود را از دنيا بريده و جدا ساخته‌اند.

خوشا به حال كسانى كه به دنيا رغبت ندارند و تنها به آخرت مى‌انديشند، چرا كه آنان به


1. نهج‌البلاغه (ترجمه فيض الاسلام) حكمت 92، ص 1058.

حقايق دنيا شناخت دارند و مى‌دانند ارزش واقعى در كجاست. آنها حاضرند روى زمين بنشينند و خاك را بستر خويش قرار دهند و برايشان خاك با فرشهاى گران قيمت يكسان است. در مقابل، ما دلبستگان به دنيا هيچ‌گاه حاضر نيستيم روى خاك بنشينيم و از اينكه مردم بنگرند روى خاك نشسته‌ايم خجالت مى‌كشيم. بايد اين روحيه را در خود پديد آوريم كه خاك و فرش برايمان يكسان باشد. اگر روزى وظيفه ايجاب كرد، متواضعانه در كنار فقيرى بر روى زمين بنشينيم و از او دلجويى كنيم و شرم نداشته باشيم.

زاهدان در اين انديشه نيستند كه حتماً خود را با عطرهاى گران‌بها خوشبو سازند بلكه با آبى كه بر زمين جارى است خود را پاكيزه و معطر مى‌سازند. رابطه آنها با خداوند چنان قوى است كه وقتى قرآن مى‌خوانند، احساس مى‌كنند خداوند با آنها سخن مى‌گويد و يا وقتى دعا مى‌كنند، گويى با خداوند هم كلام شده‌اند. در بين مردمند و رو به سوى آنان دارند ولى دلشان جاى ديگر است و بهره آنان از دنيا به اين است كه آن‌را پشت سر مى‌گذارند و به مانند طومارى درهم مى‌پيچند. چون دنيا در گذر و رو به فناست، به خداوند و آنچه ماندنى است توجه دارند.

مكرر گفته شده كه اين بيانات تربيتى براى اين نيست كه بكلى نعمت‌هاى خداوند را كنار نهيم و يا به اين معنا نيست كه كسانى كه نعمت‌هاى دنيا در اختيارشان هست، انسانها بدى هستند. اين بيانات براى اين است كه از تعلقاتمان به دنيا كاهيده شود و بنگريم وظيفه چه ايجاب مى‌كند. اگر وظيفه ايجاب كرد كه لباس خوب بپوشيم، بر مركب نيكو سوار شويم و از اين قبيل؛ چون وظيفه است و مطلوب خداست، بدان تن دهيم. اما اگر با خواست دل به سراغ نعمت‌ها رفتيم، در مسير خطرناكى گام برداشته‌ايم و، خواه ناخواه، به كارهايى كشانده مى‌شويم كه مرضىّ خداوند نيست، چرا كه خواست دل با خواست خداوند جمع نمى‌شود. راه دل و هواى نفس از راه خدا پرستى جداست و هيچ‌گاه به هم نزديك نمى‌گردند:

«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم وَخَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى

بَصَرِهِ غِشاوَةٌ...»(1).

مى‌نگرى آن را كه هواى نفسش را خداى خود قرار داده، خداوند او را دانسته گمراه ساخته، مهر بر گوش و دل او نهاده، بر چشم وى پرده ظلمت كشيده است.

پس، اين بيانات براى كاستن از دلبستگى به دنياست. تشويق به اينكه خاك‌نشين باشيم و به فكر فرشهاى قيمتى، دكوراسيون و زندگى اشرافى نباشيم؛ نه به آن معنا كه خود را به زحمت افكنيم و از نعمت‌هاى خداوند بهره نبريم. شخص صوفى مسلكى به امام صادق(عليه السلام)عرض كرد: چرا اين لباس خز را پوشيده‌ايد، مگر شما فرزند على(عليه السلام)نيستيد؟ حضرت فرمود: در زمان على(عليه السلام) مردم در فقر و گرسنگى بسر مى‌بردند، از اين جهت شايسته بود كه امام مسلمانان ساده زندگى كند، تا مردم از فقرشان ناراحت و دلگير نشوند. اما وقتى مردم در وسعت و فزونى نعمت قرار گرفتند، صالحان در استفاده از نعمت‌ها از ديگران شايسته‌ترند.

وقتى شرايط اقتضا كرد، مسلمانان بايد به دنبال پيشرفت در صنعت و تغيير شيوه زندگى خود بروند، تا آبروى مسلمانان در برابر كافران حفظ گردد. به علاوه، اگر مسلمانان به دنبال ترقى، تعالى و پيشرفت در فنون و صنايع مورد نياز جامعه متمدن و پيشرفته نباشند، بناچار بايد دستشان به سوى كفار دراز باشد و اين باعث ذلّت و خوارى آنان مى‌گردد.

از بُعد اجتماعى اگر جامعه اسلامى بخواهد به حداقل قناعت كند، صرفاً از صنايع دستى استفاده كند، از ابزار اوليه حمل و نقل بهره برد و خود را فقط به سلاحهاى ابتدايى مجهز سازد، و با اين تفكر كه جامعه اسلامى بايد جامعه‌اى ساده و قانع باشد، دست به ابتكار و خلاقيت نزند؛ مطمئناً تحت سلطه كفار قرار مى‌گيرد و جامعه‌اى زبون و خوار و ذليل و نيازمند خواهد بود و خداوند منان نمى‌پسندد كه جامعه الهى اسير و نيازمند به كفار باشد، زيرا:


1. جاثيه / 23.

«وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا»(1)

خداى متعال براى كافران تسلطى بر مؤمنان قرار نداده است.

و اوست كه عزت را منحصر به خداوند و رسول و مؤمنان مى‌داند:

«... وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»(2)

(عزت مخصوص خدا و رسول و مؤمنان است)

با توجه به اينكه عقب ماندگى صنعتى، استعمار و هجوم فرهنگى را به دنبال مى‌آورد، تلاش در جهت خلاقيت و پيشرفت امّت اسلام وظيفه‌اى الهى است كه نمى‌توان با هيچ بهانه‌اى از آن سرباز زد. سفارشات مكررى كه پيامبر اسلام و ساير ائمه(عليهم السلام) در مورد آموختن علوم و فنون كرده‌اند گواهى صادق بر اين گفته است؛ حضرت پيامبر مى‌فرمايد: «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»(3) يعنى هرگونه علمى را كه مورد نياز جامعه اسلامى باشد بياموزيد.

در پايان اين بخش حضرت مى‌فرمايند:

«يا أباذرٍّ؛ حرث الاخرة العمل الصّالح وحرث الدُّنيا المال والبنون».

اى ابوذر؛ كشت آخرت كردار شايسته است و كشت دنيا مال و فرزندان است.

(اگر كسى آخرت طلب است، بايد به دنبال عمل صالح برود و اگر دنيا طلب است، به دنبال مال اندوزى باشد.)


1. نساء / 141.

2. منافقون / 8.

3. بحارالانوار، ج 1، ص 177.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org