- سخن ناشر
- درساول:كيفيت بندگى و راه رستگارى
- درسدوم:لزوم بهره گيرى صحيح از نعمت هاى خداوند
- درسسوم:درك صحيح از واقعيت هاى زندگى و استفاده بهينه از عمر
- درسچهارم:توصيه پيامبر به استفاده شايسته از توانايى هاى فعلى
- درسپنجم:نكوهش تحصيل علم براى اهداف دنيوى
- درسششم:عظمت و وسعت حقوق ونعمت هاى خداوند و لزوم توجه به وظايف
- درسهفتم:بيدارى و هوشيارى مؤمن
- درسهشتم:همسويى قول و عمل و پاسدارى زبان
- درسنهم:ارزش و اهميت نماز و تفاوت درجات بهشتيان
- درسدهم:پيشگامان بهشت و منزلت برخى از تكاليف و درجات بهشت
- درسيازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «1»
- درسدوازدهم:اهميت و نقش خوف و حزن «2»
- درسسيزدهم:خردى و كوچكى دنيا، و اهميت آخرت نگرى
- درسچهاردهم:ستايش آخرت خواهى، زهد و بصيرت در دين و نكوهش دنيا طلبى
- درسپانزدهم:حكمت، بصيرت و گوشه اى از سيره عملى پيامبر
- درسشانزدهم:خطر دوستى مال و مقام و ستايش قناعت و ساده زيستى
- درسهفدهم:آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
- درس هجدهم: بزرگداشت عظمت و جلال پروردگار
- درسنوزدهم:عظمت مقام خداوند در نظر فرشتگان
- درس بيستم:توصيف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)از بهشت و جهنم
- درس بيست و يكم:اهميت تفكر و لزوم حفظ عوامل غفلتزدا
- درس بيست و دوم:گستره حق و باطل
- درس بيست و سوم:فقيه كامل و نمود رفتارى اعتقاد به توحيد افعالى
- درس بيست و چهارم:اهميت محاسبه، سنجش اعمال و شرم از خدا
درس هفدهم
آثار گريه براى آخرت، گشادگى قلب مؤمن
و تقوا مدارى
ـ آثار گريستن براى آخرت
ـ گشادگى قلب مؤمن و نشانههاى آن
ـ تقوامدارى و گريز از ريا و نفاق
ـ نيّت و نقش آن در ارزيابى عمل
آثار گريه براى آخرت،
گشادگى قلب مؤمن و تقوا مدارى
«يا أَباذَرٍّ؛ إنَّ رَبّى أَخْبَرَنى، فَقالَ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما أَدْرَكَ الْعابِدُونَ دَرَكَ الْبُكاءِ عِنْدى وَ إِنّى لاََبْنى لَهُمْ فِي الرَّفيقِ الاَْعْلى قَصْراً لايُشارِكَهُمْ فِيهِ أَحَدٌ. قالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَاللّه أَىُّ الْمُؤْمِنينَ أَكْيَسُ؟ قالَ أَكْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِكراً وَأَحْسَنُهُمْ لَهُ إِسْتِعْداداً.
يا أَباذَرٍّ؛ إذا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ إنْفَسَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ. قُلْتُ: فَما عَلامَةُ ذلِكَ؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى يا رَسُولَاللّهِ، قالَ: أَلاِْنابَةُ إِلى دارِ الْخُلُودِ وَالتَّجافى عَنْ دارِالْغُرُورِ، وَالاِْسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ. يا أَباذَرٍّ؛ إِتَّقِ اللّهَ وَلاتُرِ النّاسَ أَنَّكَ تَخْشىَاللّهَ فَيُكْرِمُوكَ وَقَلْبُكَ فاجِرٌ. يا أَباذَرٍّ؛لِيَكُنْ لَكَ فى كُلِّ شَىْء نِيَّهٌ حَتّى فىِالنَّوْمِ وَالاَْكْلِ»
عمده پندهاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه پيش از اين بررسى شد، بر سه محور دور مىزد:
1. پرهيز از دوستىِ دنيا و تعلق بدان
2. تشويق به ذكر خداوند
3. خضوع و خشوع و گريه از خوف خداوند.
در اين بخش از حديث، حضرت مجدداً اهميت گريه از خوف خداوند و يا گريه از شوق لقاى او را بيان مىكنند و نيز مىپردازند به بيان اهميت توجه به آخرت، بريدگى از دنيا، سالمسازى درون و پرهيز از ريا.
آثار گريستن براى آخرت
«يا اباذرّ؛ انّ ربّى اخبرنى فقال: و عزّتى و جلالى ما ادرك العابدون درك البكاء عندى
و انّى لابنى لهم فىالرّفيق الاعلى قصراً لايشاركهم فيه احد»
اى ابوذر، پروردگار به من خبر داد كه به عزت و جلالم سوگند، عابدان به پاداش گريه و ارزش آن پى نخواهند برد كه من براى گريه كننده، در عالىترين مراتب بهشت قصرى بنا مىكنم و ديگرى با او شريك نخواهد شد.
چنانكه اشاره رفت، گريهاى كه پيامبر به آن سفارش كردهاند گريه از خوف خداوند و يا گريه از شوق وصول به لقاى الهى است. گرچه اين دو قسم گريه مطلوب و در توجه به خداوند و بيدارى انسان نقش حياتى دارند اما گريه از شوق وصول به لقاى خداوند، برتر و مستلزم معرفت عميقى است كه همگان بدان دست نمىيابند و تنها گروه اندكى، از جمله معصومان(عليه السلام)،به آن معرفت رسيدهاند.
نظر به اينكه اولياى الهى و معصومان شيفته و عاشق خداوندند و براى معشوق هيچ دردى بالاتر از درد فراق و دورى معشوق نيست، با نگاه به دعاهايى كه از ائمه وارد شده، در مىيابيم كه آنها چگونه از درد فراق مىناليدند و از شوق وصال معشوق مىسوختند. دعاهايى كه از حضرت على(عليه السلام) و نيزحضرت سجاد(عليه السلام)وارد شده خود نمونهاى است از عشق بىپايان اهل بيت عصمت و طهارت به ساحت خداوندى. با توجه به اين دعاها، گوشهاى از معرفت و شناخت بىكران آن معصومان براى ما هويدا مىگردد. معرفتى كه باعث گرديده آن پاكزادان، پاك سيرتان و اسوگان بشريت لحظهاى از حضور پروردگار خويش غافل نشوند و از آنجا كه او را برتر از هر چيز و همه چيز را در يد قدرت او مىديدند، تنها عاشق او بودند و اين شيدايى درون لحظهاى آرام و قرار براى آنان باقى نمىگذاشت. مناجات و دعاهاى آنان خود گوياى اوج اين عشق است:
على(عليه السلام) در دعاى كميل از شوق خود در رسيدن به لقاى محبوب پرده برمىگيرد و صبر كردن در فراق او را سختتر از صبر بر عذاب او مىشناسد و خطاب به پروردگار خويش عرض مىكند:
«فَهَبْنىياإِلهى وَسَيِّدىوَمَوْلاىَ وَرَبّى، صَبَرْتُ عَلىعَذابِكَفَكَيْفَ أَصْبِرُعَلىفِراقِكَ...»
اى خداى من ومولا وپروردگارم؛ گيرم برعذاب تو صبركردم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
و در مقام بيان ناراحتى خويش، در صورت جدايى از معبودش ادامه مىدهد: «به عزتتاى آقا و مولاى من، سوگند مىخورم كه اگر مرابا زبانگويا (در دوزخ) رهاكنى، دربيناهل جهنم، چونان دادخواهان ناله همىدهم وبسى فريادمىزنم ومانندآنكه محبوبش را ازدست داده،ازفراق تو زارمىگريم(1)»
امام سجاد(عليه السلام) در دعاى ابوحمزه ثمالى مىفرمايد:
«من با امروز و فردا كردن و آرزوهاى طولانى عمر خويش را تباه ساختم و اينك به جايى رسيدهام كه از اصلاح نفس خويش بكلى نااميدم. پس از من بدحالتر و تبهروزگارتر كيست؟ واى اگر من با چنين حالى به قبرى روان گردم كه آن را براى خوابگاه خود مهيا نساختهام و با عمل صالح در آن فرش نگستردهام . چرا نگريم! با اينكه نمىدانم كارم به كجا مىانجامد و اكنون نفس مرا مىفريبد و روزگار مكر مىورزد، در حالى كه مرگ برسرم سايه افكنده است.(2)»
به جهت نقش ارزشى گريه در پاكسازى درون از رذايل و كاستىهاى اخلاقى است كه پيامبر مىفرمايند: فضيلت و پاداشى بر گريه مترتب است كه بر غير آن مترتب نيست و گريهكنندگان به مقامى دست مىيابند كه ديگران، هر چند عبادت كنند، به آن نمىرسند.
ابوذر از زرنگترين مردم سؤال مىكند و پيامبر در جواب مىفرمايند:
«اكثرهم للموت ذكراً واحسنهم له استعداداً»
زرنگترين مردم كسى است كه بيشاز همه به ياد مرگ باشد و خود را بهتر از همه براى مرگ آماده ساخته است.
1. «فَبِعِزَّتِكَ يا سَيِّدى وَ مَوْلاىَ أُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنى ناطِقاً لاََضِجَنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِها ضَجيجَ الاْمِلينَ وَلاََصْرُخَنَّ إلَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخينَ وَ لاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكْاءً الْفاقِدينَ»
2. «... فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَ الاْمالِ عُمْرى وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيِسينَ مِنْ خَيْرى فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَءَ حالاً مِنّى إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى إِلى قَبْرى لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضْجْعَتى وَ مالى لا أَبْكى وَ لا أَدْرى إِلى ما يَكُونُ مَصيرى وَ أَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَأَيامى تُخاتِلُنى وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسى أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ»
كسى كه مسيرى را انتخاب كرده، اگر زرنگ و باهوش باشد، پيوسته به هدف توجه دارد و سعى مىكند زودتر به مقصد برسد. اگر كسى در مسير از هدف غافل شود، حيران و سرگردان گشته، سالم به مقصد نمىرسد. آنكه مقصد اصلى را مىشناسد و مىداند دنيا تنها وسيلهاى است براى رسيدن به آخرت، جاذبههاى مادى او را فريفته نمىسازد و پيوسته به ياد مرگ است و خود را براى آن آماده مىكند. بنابراين اگر مرگش فرا رسد، با دستى پر و توشهاى سرشار سوى خداوند مىرود اما كسانى كه هدف را گم كردهاند، زاد و توشهاى براى آخرت فراهم نساختهاند و بدون زاد و توشه، گام سپردن در مسيرى طولانى كارى است بس خطرناك.
گشادگى قلب مؤمن و نشانههاى آن
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ادامه حديث مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ اذا دخل النّور القلب انفسح القلب و استوسع»
اى ابوذر ؛ اگر نور در دل بتابد گشاده و فراخ مىگردد.
در ابتدا قلبها تاريكند، سپس خداوند نور خود را افاضه مىكند و دلهاى مستعد آن نور را دريافت مىكنند. وقتى آن نور در قلب جاى گرفت، ظرفيت آن افزون گشته گسترش مىيابد. از باب تشبيه معقول به محسوس، مثل مشك خالى و خشكيدهاى كه اگر آب درون آن بريزند، فراختر مىگردد، يا مثل بادكنكى كه هر قدر در آن باد كنند، بر وسعت آن افزوده مىگردد. پس دل با نور الهى وسعت يافته، ظرفيتش بيشتر مىشود. (منظور از قلب، عضو صنوبرى شكل درون سينه نيست، بلكه قلب در اينجا ماهيت معنوى دارد و محل ادراك و جايگاه ايمان است.)
شايد مقصود حضرت اين است كه فراوانى ياد مرگ و آمادگى براى استقبال از آن، چراغ جان انسان را روشن نگه مى دارد و بر اثر ياد مرگ، در روح انسان نورى ايجاد مىشود كه نمىگذارد فطرت پاك او به تاريكى گناه آلوده شود و در اثر همان نور است كه به تعبير
حضرت، جان انسان وسعت يافته،ظرفيتش بيشتر مىشود. به اين معنا كه از محدوده تنگ دنيا فراتر رفته، به عالم بىكران ابدى متوجه مىگردد.
از آنجا كه درك چنين حالتى براى ابوذر محسوس نيست ـ چون اين امر حسى نيست كه با حواس بتوان به آن راه يافت ـ از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره نشانههاى گشادگى قلب سؤال مىكند، حضرت، در جواب، سه نشانه براى اين حالت ذكر مىكنند:
1. «الانابة الى دارالخلود» اولين نشانه گشادگى قلب، ميل به آخرت است.
به اين معنا كه انسان از دنياى فانى و گذرا چشم مىبندد و به جهان باقى آخرت مىنگرد. مرحومراغب اصفهانى در توضيح معناى «انابه» مىفرمايد: «انابه به سوى خداوند، به معناى بازگشت به سوى او، به وسيله توبه وعمل صالح است»(1)
2. «والتجافى عن دارالغرور» دومين نشانه گشادگى قلب كنارهگيرى از دنياى فريبنده است.
وقتى مؤمن به عالم ابدى آخرت متوجه گرديد، از عالم تنگ مادى دل تنگ مىگردد، از اين جهت خود را از دنيا بركنده، آماده رخت بربستن از آن مىشود (تجافى از دنيا به معناى تهى كردن خود از علاقه به دنياست چنانكه به نماز گذارى كه از زمين كنده شده، تنها با انگشتان دست و پا بر زمين تكيه دارد، گفته مىشود حالت تجافى دارد.)
«دارالغرور» از جمله نامهايى است كه در قرآن كريم و روايات براى دنيا ذكر شده. غرور به معناى فريب و نيرنگ است و از آنجا كه زر و زيور دنيا انسان را مىفريبد و او را شيفته خويش مىسازد، به آن «دار غرور» ـ يعنى محل فريب و نيرنگ ـ مىگويند.
در توضيح فريبندگى دنيا، بزرگانى چون علامه طباطبايى رحمةاللّه عليه مىفرمودند: انسان يك مطلوب فطرى دارد، يعنى فطرت او گمشدهاى دارد كه پيوسته در جهت رسيدن به آن تلاش مىكند. هدف اصلى او رسيدن به قربالهى و به تعبير ديگر، رسيدن به كمال مطلق است. گرچه خود او توجه ندارد ولى ناخودآگاه نيز به سمت كمال مطلق در حركت
1. مفردات، ماده «نوب»
است. اما گاهى هدف اصلى را گم كرده از روى اشتباه، دنيا را هدف خويش قرار مىدهد؛ در واقع فريفته زر و زيور دنيا شده، آن را گمشده خويش مىانگارد؛ يعنى، دنيا خود را به عنوان مطلوب واقعى و هدف نهايى به انسان معرفى مىكند. در نتيجه او پس از عمرى تلاش و زحمت، به دنيا مىرسد و مىنگرد كه آن مطلوب فطرى او نبوده است و نيازهاى معنوى او را برطرف نمىسازد.
از اين روى دنيا را مىتوان به پستانكى تشبيه كرد كه وقتى بچه گرسنه مىشود و دنبال شير مىگردد، آن پستانك و گول زنك را در دهان او مىگذارند و او غافل از همهجا پستانك را به جاى پستان مادر مىمكد وسرانجام پىمىبردكه پستانك خالى از شير اورا سيرنساخته است.
بله، دنيا سرابى بيش نيست و مطلوب واقعى انسان آب حياتى است كه از قرب الهى سرچشمه مىگيرد و فطرت او را سيراب مىسازد. گرچه دنيا خود را به جاى مطلوب واقعى مىنماياند ـ چه خودنمايى دنيا در قالب خانه و ماشين باشد و چه در قالب لذايذ و جاذبههاى ديگر دنيا ـ ولى بايد پى برد كه دنيا با همه وسعتش و با گونههاى مختلف لذّتها و نعمتهايش، همه، ابزارى هستند براى رسيدن به كمال مطلق و رضاى خداوند نه هدف و مطلوب ذاتى.
نتيجه مىگيريم، كسى كه دلش ظلمانى است و به نور ايمان نورانى نگشته، فريب دنيا را مىخورد و مظاهر آن را به جاى مطلوب ذاتى برمىگزيند. اما كسى كه دلش به نور خداوند نورانى گشته، غفلت و تاريكى از چهره جانش زدوده مىگردد و حقيقت را بروشنى مىيابد و به اشتباه نمىافتد. او تنها به آخرت دل مىبندد و ممكن نيست، حتى براى لحظهاى، دل به دنيا بسپرد چون مىداند دنيا جاى دل سپردن نيست.
3. «والاستعداد للموت قبل نزوله» سومين نشانه گشادگى قلب آماده گشتن براى مرگ قبل از هنگامه جان سپردن است .
وقتى انسان به دنيا تعلق نداشت و در انديشه آخرت بود، پيوسته بايد آماده رفتن به ديار
باقى و رسيدن به هدف و مطلوب خود باشد. كسى كه مىداند براى دنيا آفريده نشده است و دنيا تنها پلى است براى گذر به جهان باقى، مشتاقانه در انتظار رسيدن لحظه رهيابى به قرب الهى است. بىصبرانه براى گذر از پل دنيا تلاش مىكند، تا به مقصد نهايى برسد.
حالت بىصبرى و شتاب براى رسيدن به مقصد در دنيا نيز براى انسان رخ مىدهد. وقتى انسان، در سفر به شهرى، سوار ماشين مىشود، در بين راه آرزو مىكند كه زودتر به مقصد برسد. وقتى ماشين او از ديگر وسائل نقليه جلو مىافتد، خوشحال مىشود كه او زودتر از ديگران به مقصد مىرسد. گرچه اين يك هوس بچهگانه است ولى منشاء فطرى دارد. وقتى مىداند مقصد جاى ديگر است و او در مسير و راه كارى ندارد، سعى مىكند كه زودتر مسير را طى كند و البته تلاش براى رسيدن به مقصد امرى است عقلايى.
پس بندهاى كه دلش به نورالهى نورانى گشته است و چشمش به روى حقايق باز شده، مىداند كه مقصد، جوار حق و قرب الهى است و دنيا تنها وسيلهاى بيش نيست؛ از اين جهت براى رسيدن به مقصد، اين وسيله را در خدمت مىگيرد و از شوق رسيدن لحظه ديدار معشوق سر از پاى نمىشناسد، تا آنجا كه دنيا را بكلى فراموش مىكند.
تقوا مدارى و گريز از ريا و نفاق
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در پرهيز دادن ابوذر از ريا و خودنمايى مىفرمايند:
«يا اباذرّ؛ اتّق اللّه و لاتر النّاس انّك تخشى اللّه فيكرموك و قلبك فاجر»
اى ابوذر؛ از خداوند بترس و به مردم چنان وانمود نكن كه از خداوند مىترسى تا تو را گرامى دارند، در صورتى كه دل تو در انديشه گناه است.
حقيقت ريا اين است كه انسان ظاهر خود را بهتر از باطن خويش جلوه دهد و آنچه را نشان مىدهد برخلاف باطن او باشد؛ يعنى:
ظاهرش چون بوذر و سلمان بود باطنش همچون ابوسفيان بود
ريا در اصطلاح روايات شرك خفى بشمار مىآيد و رياكار را مشرك مىنامند.
از جمله الطاف بزرگ خداوند پردهپوشى گناهان و عيوب انسان است، تاآنجا كه يكى از نامهاى معروف خداوند «ستار العيوب» مىباشد. به واقع اگر زشتىهاى مردم فاش مىگرديد و آنها به عيبهاى يكديگر پى مىبردند، ديگر براى آنها زندگى ناگوار بود. از اين جهت پردهپوشى خداوند نعمتى است بزرگ كه شكر آن واجب است. على(عليه السلام)مىفرمايند:
«لَوْ تَكاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ»(1)
اگر به اسرار نهان يكديگر پى مىبرديد، همديگر را به خاك نمىسپرديد.
همان گونه كه خداوند خود بر گناهان مؤمن پرده مىكشد، به ديگران نيز اجازه نمىدهد گناهانشان را فاش سازند؛ نه خود آبروى مؤمن را مىبرد و نه اجازه مىدهد مؤمن آبروى خود را ببرد. بنابراين انسان حق ندارد گناهش را براى ديگران ذكر كند. در روايتى آمده است كه خداوند به مؤمن اجازه نداده است خود را ذليل و خوار گرداند؛ بالطبع هيچ ذلّتى بالاتر از گناه كردن و فسق نيست؛ از اين جهت تا مؤمن گناهى كرد، خداوند پرده روى آن مىكشد و به او نيز اجازه نمىدهد پرده از آن برگيرد و به او فرصت مىدهد تا توبه كند.
البته اين يك قانون كلى نيست، زيرا گاهى خداوند متعال براساس حكمت خويش و براى تنبيه افراد، اندكى از گناهان آنان را فاش مىكند و پرده از اسرار آنها برمىدارد. برملا ساختن اسرار، خود، وسيلهاى است براى تربيت آنان. يعنى هنگامى كه هرچه به انسان هشدار مىدهند و او را بر اعمال زشت خويش بيم مىدهند، متنبه نمىشود در اين صورت بهترين راه، براى تربيت و بيدارى او، اين است كه اندكى از آبروى او را بريزند، تا جلوى مفاسدش گرفته شود. البته اين امرى است تكوينى و مربوط به خداوند و تدبير اوست و ديگرى حق ندارد، به بهانه تربيت ديگران، آبروى آنان را بريزد.
بنابراين از نظر اسلام، كسى مجاز نيست كه آبروى خود و يا آبروى ديگران را بريزد؛ حفظ و كتمان عيوب خود و ديگران از وظايف همه مؤمنان است. گاهى عقوبت افشاى گناه از عقوبت خود گناه بيشتر است و افشاى گناهان خود از مصاديق بارز اشاعه فساد بشمار
1. بحارالانوار، ج 77، ص 385
مىرود:
«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فىِالَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُون»(1)
آنان كه دوست مىدارند كه در بين اهل ايمان كار منكرى را افشاء سازند، در دنيا و آخرت به عذاب دردناك گرفتار مىآيند و خداوند آنچه را شما نمىدانيد، مىداند.
در مقابل افشاى گناهان، رياكارى و ظاهر سازى نيز كارى زشت و ناپسند است: اينكه انسان سعى كند خود را بهتر از آنكه هست نشان دهد. با اينكه اهل گناه و معصيت است وانمود كند اهل تقوا، ايمان و ترس از خداوند و راز و نياز است، تا مردم به ديده احترام به او بنگرند.
شدادبناوس وعبادةبنصامت نقلمىكنندكه حضرتپيامبر(صلى الله عليه وآله)درتوضيح آيه:
«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صالِحاً وَلايُشْرِكَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(2)
فرمودند:
«مَنْ صَلّى صَلوةً يُرائى بِها فَقَدْ أَشْرَكَ وَمَنْ صامَ صَوْماً يُرائى بِهِ فَقَدْ أَشْرَك»(3)
كسى كه براى خودنمايى و ريا نماز بخواند و روزه بگيرد، شرك ورزيده است.
نيّت و نقش آن در ارزيابى عمل
«يا اباذرّ؛ ليكن لك فى كلّ شىء نيّة حتّى فىالنّوم و الاكل»
اى ابوذر؛ براى انجام دادن هر عملى، حتى براى خوردن و خوابيدن نيت داشته باش.
از نظر تربيتى ذكر اين مطلب بسيار مهم و سازنده است، به علاوه، اين مطلب مبتنى است بر اصل مهم علمى، فلسفى كه به بحث گستردهاى نياز دارد. ارزش هر كارى كه انسان
1. نور 19
2. هر كس به لقاى خداوند اميدوار است، بايد نيكوكار باشد و هرگز در پرستش خداوند، احدى را با او شريك نگيرد. كهف / 110.
3. بحارالانوار، ج 84، ص 248
انجام مىدهد، حتى عبادت و بندگى خداوند، به نيت بستگى دارد: ارزيابى يك عمل با دو نيت متفاوت يكسان نيست. كسى كه به خانه دوستش دعوت مىشود اگر دعوت او را پاسخ گويد، كار شايستهاى كرده است؛ اما اگر در اجابت دعوت دوستش قصد قربت داشته باشد و براى اينكه خداوند اجابت دعوت مؤمن را دوست دارد، به خانه او برود؛ عمل او عبادت بشمار آمده بر آن پاداش و ثواب مترتب است.
يا اگر روزه مستحبى گرفتهاست و دوستش او را دعوت به صرف غذا كند، در صورتى كه براى خداوند روزهاش را افطار كند، عمل او عبادت و داراى ثواب و پاداش است؛ اما اگر به اين جهت كه از غذا خوشش آمد و علاقه به آن داشت، روزهاش را افطار كرد، ثوابى ندارد، چون عمل او براى خداوند انجام نگرفته است. پس همين غذا خوردن اگر براى خداوند باشد، داراى ثواب و پاداش است و نقش ارزندهاى در كمال و تعالى انسان دارد. بنابراين بايد توجه داشت كه انسان مىتواند به همه كارهاى روزمره خويش، از خوابيدن، خوردن، نگاه كردن و حتى شوخى كردن گرفته تا انجام اعمال نيكى چون نماز و روزه رنگ عبادت ببخشد واين درصورتى است كه اين امور براى رضاى خداوند و به جهت بندگى و اطاعت او انجام گيرد.
برخى از بزرگان وقتى مىخواستند كارى انجام دهند، قبل از آن قدرى تامل مىكردند، تا نيت و قصد قربت پيدا كنند و آن عمل براى خداوند انجام گيرد. يا اگر از آنها سؤالى مىشد، سريع جواب نمىدادند، پيش از آن قدرى تأمل مىكردند تا شاهد در آنها نيت و توجه قلبى پديد آيد. آنگاه براى خداوند جواب مىدادند.
اين نكته بيانگر اين است كه مؤمن مىتواند چنان زيرك و زرنگ باشد كه از لحظه لحظه عمرش در راه خواست و رضاى خداوند استفاده برد. بنابراين مىتوان براى حيوانىترين كارها نيز قصد قربت و نيت صحيحى داشت كه هم انسان لذّت ببرد و هم عبادت كرده باشد. هم به لذّت دنيوى برسد و هم به لذّت اخروى. در چنين مواردى جمع بين دنيا و آخرت ممكن است، آنجا دنيا و آخرت با هم جمع نمىشوند كه بينشان تضاد باشد، مثل واجب و
حرام كه با هم جمع نمىشوند. اما اگر انسان در انجام كار مباح قصد الهى داشته باشد، هم به لذّت دنيايى رسيده است و بر نيروى بدنى و نشاطش افزون گشته، هم ثواب و پاداش به او عطا مىشود. البته قصد قربت و نيت الهى داراى مراتب است و از جمله مراتب آن، تصميم براى دور ماندن از گناه و مخالفت با خواست خداوند مىباشد.
مرحوم علامه طباطبايى(رضي الله عنه) نقل مىفرمودند كه حضرت امير(عليه السلام) وقتى جهت نافله شب از خواب برمىخاستند، براى نشاط جسمى و آمادگى براى عبادت، با آب سرد غسل مىكردند.
طبيعى است كه شخصيتى چون على(عليه السلام) كه از صبح تا شب يا در جنگ شركت
داشته، يا در مزرعه مشغول كار بوده، به علاوه، بعد از خواندن پانصد و يا هزار ركعت نماز، خسته است و براى تهجد نيمه شب توان و نشاط كافى ندارد. از اين جهت شستشو با آب سرد بر نشاط و توان ايشان مىافزود.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org